Fox and the whale، اولین ساختهی رابین جوزف، انیمیشنی زیبا، خوش ساخت و اسرار آمیز است. با معرفی این انیمیشن با همراه باشید.
انیمیشن کوتاه Fox and the whale (روباه و نهنگ) در سال ۲۰۱۶ به دست انیماتور کانادایی، رابین جوزف، و همسرش، کیم لوو، ساخته شده است. این انیمیشن مستقل با وجود ساخته شدن با بودجهای چهل هزار دلاری و عدم بهره گیری زیاد از کمکهای افرادی خارج از تیم، توانست نظر بسیاری از منتقدین را به سوی خود جلب کند و حتی در بین آثار گزینشی برای راهیابی به لیست نامزدهای نهایی جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه قرار بگیرد. طبق گفتهی جوزف، انیمیشن دوازده دقیقهای روباه و نهنگ طی ۱۶ ماه و با هزینهی شخصی خود او ساخته شده است.
داستان «روباه و نهنگ» از جایی شروع میشود که یک شب روباهی صدای نهنگی را میشنود و از بعد از آن دیگر به هیچ چیزی جز یافتن و دیدار نهنگ نمیتواند فکر کند. روباه برای یافتن منبع صدا ماجراجویی خود را شروع میکند و در امتداد یک ساحل و درون یک جنگل به جست و جو میپردازد. در این راه او مجبور به انجام خیلی از کارها و رفتن به مکانهایی مختلف میشود، اما هیچ چیز باعث نمیشود که او از تلاشش برای نهنگ دست بکشد؛ اشتیاق روباه برای یافتن نهنگ به حدی است که او شبها به آسمان خیره میشود و دربارهی ملاقاتش با نهنگ خیال پردازی میکند. روزی او تصمیم میگیرد برای یافتن نهنگ به دریا بزند و این دنیای بزرگ آبی را کنکاش کند...
جوزف دربارهی داستان «روباه و نهنگ» در یادداشتی بیان کرد:
الهام ساخت «روباه و نهنگ» را از حس کنجکاوی درونم از گرفتم. این اثر دربارهی کنجکاوی برای فهمیدن ناشناختهها و دویدن برای یافتن حقیقت پنهان در پس تاریکی است. شما وقتی در پی یافتن حقیقت چیزی ناشناخته هستید، هیچ تضمینی وجود ندارد که نتیجهی نهایی پیش رویتان، آن چیزی باشد که خیالش را میکردید؛ اصلا ممکن است تلاش و دوندگی شما کاملا بی نتیجه باشد. با وجود تمامی این احتمالات اما حس کنجکاوی آن قدری قوی است که باز هم شما را به حرکت در میآورد.
شاید در نگاه اول، پایان «روباه و نهنگ»، ناراحت کننده به نظر بیاید، اما برای درک بهتر معنای پنهان در این انیمیشن کوتاه باید دو سوال را از خود بپرسیم. اول اینکه، نتیجهی جست و جوی روباه چه بود؟ آیا سفر او موفقیت آمیز تلقی میشود یا او شکستی سهمگین خورده؟ دوم اینکه، شکست واقعا به چه معنا است؟
زاویهی دید «روباه و نهنگ» به مسئلهی قدم برداشتن برای رسیدن هدفی ناشناخته بسیار جالب است. ما با شخصیتی طرف هستیم که در مسیری که هرگز نرفته راهی شده تا موجودی را که هرگز ندیده پیدا کند. ذهن او از خیالات و تصوراتش از لحظهی رسیدن به هدف پر است اما در نهایت او با صحنهای مواجه میشود که اصلا انتظارش را ندارد. روباه در انتهای مسیرش با شکست، یا بهتر بگوییم، چیزی که به عنوان شکست میشناسیم رو به رو میشود، اما آیا میتوان به قطع گفت که چون حقیقت چیزی که وجود دارد با تصویر خیالی پروردهی ذهن او در تضاد است، او شکست خورده؟ جدای از نتیجهی نهایی، تکلیف تمام کارها و تجربیاتی که او در مسیر انجام داده چه میشود؟ شاید اگر به شوق یافتن منبع صدا نبود، روباه هرگز راضی نمیشد که شب در غار بخوابد یا به دریا بزند. یکی از اشتباهات پر تکرار افراد، تمرکز بیش از حد روی مقصد (هدف نهایی) است. نمیگویم تمرکز زیاد روی مقصد بد است، اما نباید از مسیر و تمامی زیباییهای آن نیز غافل شد. تکیه بیش از حد روی مسائلی چون «برنده و بازنده» و رقابتهای غیر ضروری، خیلی از اوقات باعث نادیده گرفته شدن هدف اصلی یا تجربیات و دست آوردهای ارزشمندی میشود که فرد در طی مسیر کسب کرده است.
در کنار رابین جوزف که نقش کارگردان، تهیه کننده و نویسندهی «روباه و نهنگ» را بر عهده داشت، کیم لوو به عنوان طراح شخصیت و مدل، جان پون به عنوان آهنگساز و تیم نیلسن به عنوان طراح صدا حضور دارند. این تیم کوچک بسیار خوب توانستهاند از پس چالشهای ساخت این اثر بربیایند. «روباه و نهنگ» ترکیبی از انیمیشن سازی دو بعدی و سه بعدی و دستی و دیجیتالی است. رابین جوزف در این اثر دست به بزرگترین ریسک زندگی هنریاش زد و خواست با استفاده از نرم افزارهای افتر افکتس، مایا (برای طراحی شخصیت روباه) و فوتوشاپ (برای طراحی پروانهها) دست به ساخت انیمیشنی ترکیبی بزند. این پارادوکس حتی در مضمون انیمیشن هم دیده میشود؛ دنیایی واقع گرایانه در ترکیب با شخصیتی با دنیایی فانتزی. «روباه و نهنگ» از نظر بصری اثری بسیار غنی به شمار میآید. انیمیشن بسیار چشم نواز و خیره کننده است، در تصویر نگاری این انیمیشن از رنگهای براق و اغراق شده استفاده شده و صحنههای نشان دادن آسمان شب و یا دریا به شکلی است که این انیمیشن را بیش از پیش اسرار آمیز نشان میدهند. صدا گذاری اثر درست مثل طراحی انیمیشن (به جز شخصیت روباه) بسیار واقع گرایانه و طبیعی انجام شده و در کنار آهنگسازی بسیار خوب این کار، جایی برای هیچ دیالوگی باقی نمیماند. از ابعاد منحصر به فرد «نهنگ و روباه» میتوان به طریقهی انتقال احساسات شخصیت روباه به مخاطب بدون استفاده از حالات چهره به دلیل سبک طراحی اثر اشاره کرد. در تمامی طول اثر تغییری در چهرهی روباه برای ابراز احساسات (به جز بستن چشمها در چند ثانیه از انیمیشن) دیده نمیشود و وظیفهی دریافت احساسات شخصیت تماما بر عهدهی بیننده با نحوهی دریافتش از داستان گذاشته میشود.
«روباه و نهنگ» اثری بلند پروازانه است که تا حدود زیادی میتواند به جایگاهی دست بیابد که در نظر داشته، اما به نظر من، جای خالی وجود لحظات به یاد ماندنی در این اثر هنوز احساس میشود اما با این وجود هنوز چیزی از زیبایی، جذابیت و عمقش کم نمیشود.