انیمیشن Destiny برخلاف ظاهر سادهاش، حرفهای زیادی در بخش داستان برای گفتن دارد. با معرفی این انیمیشن با ما همراه باشید.
آیا یک اثر سینمایی یا هنری برای خوب بودن حتما نیاز به اصالت دارد؟ شاید این پاسخ درست باشید که بدون مفهوم و کانسپت کلی اصیل و منحصر به فرد نمیتوان اثری تاریخ ساز خلق کرد، اما درست همانطور که در ساخت خیلی از ملودیهای به یاد ماندنی تاریخ موسیقی از نوتها و کوردهای مشابه استفاده شده، میتوان در تاریخ سینما فیلمها و انیمیشنهایی را یافت که درون مایه یا برگ برندهی خود را از اثری بزرگتر قرض گرفتهاند ولی همچنان ارزش دیدن دارند. انیمیشن کوتاه Destiny (سرنوشت) یکی از همین آثار است. در سال ۲۰۱۱، در مدرسهی انیمیشن سازی Bellecour Ecoles d'Art، چهار هنرجو به نامهای فابیان ویبل، مانوئل آلین، ویکتور دباتیس و ساندرین ورستر به پیشنهاد یکی از اساتیدشان گروهی را تشکیل دادند و یک سال بعد، تنها چند ماه قبل از فارغ التحصیلیشان، برای نشان دادن مهارتهای خود اقدام به ساخت انیمیشن «سرنوشت» کردند. «سرنوشت» در نگاه اول آنچنان اثر جذابی به نظر نمیآید، اما در کنار تمامی کلیشههایی که این انیمیشن در پروسهی ساخت با آنها درگیر شده، نقاط قوت متعددی نیز وجود دارند که به این اثر ارزش تماشا میبخشند.
انیمیشن با سکانس زنگ زدن یک ساعت رو میزی شروع میشود؛ کلیشهایترین و پر تکرار ترین سکانس در بین تمامی انیمیشنهای کوتاه. هوبرت، یک فرد معمولی که در این روایت قهرمان قصهی ما است، از خواب برمیخیزد و نگاهی به ساعتش میاندازد. او بر میخیزد، لباسهایش را بر تن میکند و در خانهاش که در هر گوشه آن ساعتی در حال نشان دادن دقیق زمان است، خود را آماده میکند تا به محل کارش برود. به لطف ساعتهای هوبرت وسواسی، همه چیز منظم و دقیقا سر وقت انجام میشود تا اینکه او نهایتا پایش را از خانه بیرون میگذارد و متوجه میشود که ساعت جیبیاش درست کار نمیکند. او که حالا تمامی حواسش به درست کردن ساعت جیبیاش است، متوجه قدم گذاشتن بی محابایش به خیابان نمیشود و با یک ماشین گذری تصادف میکند. به محض رخ دادن برخورد او دوباره از خواب برمیخیزد و به خیال اینکه همه چیز تنها یک کابوس بوده است، نفسی به راحتی میکشد که ناگاه چشمش به خودش میافتد و...
فابیان ویبل دربارهی الهاماتش برای ساخت «سرنوشت» میگوید:
الهامات و تضمنهای ما برای به انجام رساندن این پروژه، انیمیشن زیبای «بالا» محصول Pixar، «کتابهای پرندهی شگفت انگیز آقای موریس لسمور» اثر Moonbot برای جنبهی ظاهری و فضای کلی انیمیشن بودن و مفهوم کلی داستان رو با الهام بسیار زیاد از فیلم «روز گراندهاگ» با بازی بیل مورای نوشتیم. این سبک داستانها که با پرش و سفرهای ناشناخته تو زمان کار دارند، بسیار جذابند. اما استفاده از این مفهوم کلی همزمان برای ما چالش برانگیز هم بود، چون ما با محدودیتهای زیادی سر ساخت این پروژه مواجه بودیم.
با وجود اینکه پلات اصلی در «سرنوشت» را بارها در اشکال مختلف رسانه و آثار هنری مشاهده کردهایم، نمیتوان این مسئله را انکار کرد که داستان بسیار خوب و در مسیر درستی روایت میشود. روایت داستان در «سرنوشت» درست مثل نحوهی حرکت یک ترن هوایی شهر بازی است؛ داستان ابتدا بسیار آرام شروع به روایت شدن میکند اما کمی بعد ناگهان در سرازیری میافتد و هر دقیقه ضرب آهنگ داستان از دقیقهی قبل سریعتر میشود و هر چه بیشتر حس اضطراب و هیجان شخصیت اصلی را به شما منتقل میکند. یکی از خوبیهای «سرنوشت» این است که در حرکت نوسانوار سریع نیمه دوم داستان، نه با تکرار رویدادهای مشابه انیمیشن خسته کننده و تکراری میشود و نه با بالا رفتن سرعت زوار داستان از دست کارگردان بیرون میآید. همانطور که پیشتر خاطر نشان کردیم، «سرنوشت» با وجود ظاهر ساده و غلط اندازش، از نظر مفهومی در دستهی آثار غنی طبقه بندی میشود. در داستان «سرنوشت» ما با داستان پردازی هوشمندانهی فابیان ویبل طرفیم که یک داستان تکراری را برای مخاطب تعریف میکند و سپس سعی میکند مفاهیم تازهای را از دل آن بیرون بکشد. در بالاترین لایه از معنای «سرنوشت» میتوان به نکوهش درگیر روزمرگی و غافل از لحظه شدن اشاره کرد. در این داستان شخصیت اصلی آنچنان درگیر زمان و ساعتهایش (نماد سیستم و روزمرگی) است که کامل از خودش غافل شده و این سرنوشت نه چندان خوشایند را برای خود رغم میزند. در دست دیگر، بخشی از داستان قرار دارد که اصلا نام انیمیشن هم از آن گرفته شده؛ مسئلهای با نام سرنوشت. مهم نیست شما به سرنوشت اعتقاد داشته باشید، یا با دیدی علمیتر آن را مخلوطی از شرایط و شانس بخوانید؛ این حقیقت انکار شدنی نیست که انسان بر همه چیز تسلط ندارد و گاهی اوقات ناچار است با برخی مسائل کنار بیاید. ما نمیتوانیم تعیین کنیم سرنوشت چه چیزی را در اختیارمان بگذارد و چه فرصتی را به ما بدهد، اما زمان تنگ است و ما باید از هر آنچه در اختیار داریم برای مقصودی که در سر میپرورانیم استفاده کنیم.
انیمیشن «سرنوشت» از نظر بصری بی نقص نیست، اما به عنوان یک اثر مدرسهای بلاشک نمرهی قبولی را دریافت میکند. هر صحنه پر است از جزئیات مختلف و چشم نواز، نور و رنگ پردازی بسیار خوب انجام شده و کاملا حس صبحگاه را به بیننده میدهد و صداگذاری بسیار هماهنگ و حرفهای انجام شده. شاید تنها ایراد قابل توجهی که بشود از جلوههای بصری این انیمیشن گرفت، در طراحی شخصیت اصلی باشد. با وجود اینکه هیچ ایرادی به شخصیت پردازی «هوبرت» وارد نیست، حالتهای چهره و حرکتهای بدن او تصنعی است و در ذوق میخورد؛ حرکات او نه آنقدر فانتزی است که به حرکات اغراق آمیز شخصیتهای آثار کمدی بماند و نه آنقدر طبیعی است که با فضای واقع گرایانهی انیمیشن همخوانی داشته باشد.
«سرنوشت» اثری جذاب و سرگرم کننده است که توازن خوبی بین گیرای داستان و مفهوم برقرار کرده است. این انیمیشن را در زیر تماشا یا دریافت کنید. فراموش نکنید که حتما «سرنوشت» را تا انتهای تیتراژ پایانی تماشا کنید.