این هفته به سراغ انیمیشن کوتاه Aurora (شفق قطبی)، یکی از تلخترین و غمانگیزترین انیمیشنهای تاریخ رفته و به معرفی آن میپردازیم.
حوزه انیمیشن سرشار است از شادی، نشاط، طنز و لذت. اما پس از رونق، مورد توجه قرار گرفتن و حرکت به سوی مدیومی فراتر از سرگرمیهای کوتاه، این بخش از هنرهای بصری به محلی برای نمایش دغدغههای بزرگسالانه، نفوذ به زیرلایههای پنهان حیات و به چالش کشیدن مفاهیم و اشکال مختلف رفتاری تبدیل شد. به همین دلیل است که هماکنون شاهد انیمیشنهای کوتاهی نظیر Geist ،Horror و Borrowed Time هستیم که هریک با روایت داستانی بزرگسالانه به نقد گوشهای از زندگی میپردازند. بهواسطه همین ویژگیهای ذکر شده است که میتوانیم انیمیشن کوتاه Aurora را یک اثر متفاوت لقب دهیم.
داستان انیمیشن کوتاه «شفق قطبی» در یک شب عادی و بیهیچ تفاوتی نسبت به شبهای گذشته آغاز میشود. پدر در پشت فرمان مشغول رانندگی در مسیری است که اندکی نور آن را از تاریکی مطلق نجات میدهد. کودک خردسال که عروسکش را در آغوش کشیده غرق در رویای کودکانهاش به خوابی شیرین فرورفته است. اما تمامی زیباییهای این لحظات با حادثهای ناگوار رنگ میبازد و پدر در پی نجات دخترش رهسپار سفری قهرمانانه میشود و در نهایت...
جیمز مان که دارای چندین مدرک تحصیلی در حوزه طراحی و گرافیک بوده، انیمیشن کوتاه Aurora را به عنوان پروژه فارغالتحصیلی از دانشگاه انیمیشن آفریقای جنوبی کارگردانی و ساخته است. وی در راستای روایت داستان غمانگیز خود از تکنیکهای طراحی سهبعدی بهره برده که در عین سادگی و رعایت حداقلی جزئیات، بسیار زیبا و چشمنواز هستند. قایق پدر، مه دریا، یخها و شفق قطبی همه و همه از طراحی مثالزدنی برخوردار هستند. هر دو شخصیت انیمیشن یعنی پدر و دختر نیز دارای تمامی المانهای لازم برای طراحی یک شخصیت انسانی بدون اشکال بوده و در این بخش کمتر ایرادی به جیمز مان و تیمش وارد است. اما وجه تمایز انیمیشن کوتاه «شفق قطبی» نه به طراحی آن برمیگردد و نه گرافیک هنری و فنی، بلکه باید آن را در نوع روایت و داستان جستجو کرد. داستان انیمیشن بیش از اندازه تلخ، غمانگیز و بزرگسالانه بوده و کمتر انیمیشن کوتاه یا بلندی را میتوان یافت که تا این حد از اصول اولیه مدیوم انیمیشن فاصله گرفته و برخلاف جریان غالب آثار مشهور کمپانیهای بزرگ از جمله پیکسار و دیزنی حرکت کند. شاید شیوه آغاز انیمیشن چندان خاص و منحصربهفرد نباشد و بارها نمونه آن را پیش از این دیدهایم، اما بدون شک پایانبندی غیرمنتظره و متفاوت اثر است که باعث میشود مخاطب پس از به اتمام رسیدن نیز از ریسمان احساسی آن رها نشود. داستان به خودی خود بینهایت زیباست، اما بدون بهرهگیری از قوانین یک روایت خوب، نمیتواند فراتر از کلمات بر روی کاغذ حرکت کند. انیمیشن کوتاه Aurora به مانند قبل، در این بخش نیز عالی عمل کرده و جیمز مان با قاببندیها و کاتهای مناسب، پرشهای میان بخشهای داستانی و بهرهگیری از زوایای مختلف تواناییهای کارگردانی خود را به نمایش گذاشته است.
همانطور که قبلا اشاره شد، نوع چهرهبندی و طراحی شخصیتهای انیمیشن بدون اشکال است و به همین دلیل حالتها و حسهای مختلف به خوبی در چهره پدر و دختر نمود پیدا میکنند. نگرانی، ترس و درد تنها تعدادی از حسهایی است که با تغییر حالت در چشمها، ابروها و به طور کلی چهره شخصیتها به مخاطب ارائه میشود. عدم وجود دیالوگ در انیمیشن کوتاه «شفق قطبی» باعث شده است که تمام تمرکز به رخدادهاو فعل و انفعالات داستانی معطوف شود و آنها نیز در انجام وظیفهای که برعهدهشان قرار داده شده بینقص عمل کردهاند. در واقع حوادث اثر چنان درگیرکننده است که به هیچعنوان فقدان دیالوگ را حس نمیکنید. پیش از این انیمیشنهای کوتاهی را به تماشا نشستیم که به صورت افراطی جلوههای بصری را در خود جای داده و از کوچکترین صداها نیز غافل نشدهاند. اما انیمیشن کوتاه «شفق قطبی» دارای تعداد محدودی جلوه صوتی بوده و در عوض اجازه میدهد که در موسیقی گوشنواز آنتونی شونکن غرق شده و با فراز و فرودهای آن همراه شوید.
انیمیشن کوتاه Aurora در فستیوال بینالمللی تلویزیون و فیلم نیویورک در بخش بهترین فیلم دانشجویی موفق به کسب مدال نقره جهانی شده و در سه شاخه بهترین جلوههای ویژه، بهترین صدا و بهترین تولید موفق به دریافت جایزه شده است.