انیمه Parasyte: The Maxim یا Kiseijuu: Sei no Kakuritsu به عنوان یک اثر ترسناک، از چنان عمق فلسفی برخوردار است که در تمام طول انیمه و حتی پس از آن ذهن مخاطب را درگیر میکند.
حقیقت انسان چیست؟ آیا شکل ظاهری است که انسان را تعریف میکند؟ آیا برای انسان بودن تنها قدرت تکلم کافی است؟ آیا آنچه که باعث میشود خود را انسان بنامیم قدرت تفکر و تعقل است؟ آیا احساسات عاملی است که باعث میشود خود را یک گونه جدا بدانیم؟ انسانیت را چگونه معنا کنیم؟ اینها سوالاتی به قدمت تاریخ است که هیچ جواب قطعی برایشان وجود ندارد. در کنار علم که انسان را عضوی از خانواده هومینید با جنسهای مختلف که قدمت آخرین جنس باقیمانده آن یعنی انسان مدرن به ۲۰۰ هزار سال پیش بازمیگردد، میداند، فلسفه مسیر متفاوتی را برای تشریح این پدیده در پیش گرفته است. برای مثال هنری جرج، در رابطه با انسان میگوید: «انسان تنها حیوانی است که همراه با تغذیهاش، امیالش افزایش یافته و هیچگاه راضی نمیشود» و اعتقاد آلبرت کامو بر این است که «انسان تنها مخلوقی بوده که از شناخت ذاتش امتناع میورزد».
هویت انسانی و ویژگیهای تشکیلدهنده آن تاکنون به شکلهای مختلف به چالش کشیده است، اما فرض کنید گونه جدیدی به وجود آمده است که نهتنها طبیعت و کره زمین، بلکه بشریت و جوامع متشکل از آن را هدف قرار داده است. در این وضعیت است که تمام معادلات بر سر چیستی انسان رنگ میبازد و اصولی که سالها از آنها پیروی میکردیم، منطق و عقلانیت خود را از دست میدهند. حال زمان آن رسیده که انسان خود را بهتر از هر زمان دیگری بشناسد و با اشتباهاتش و نقصهایش روبهرو شود. انیمه Kiseijuu: Sei no Kakuritsu در چنین شرایطی جریان دارد؛ جایی که انسانیت در نبرد با جدیدترین دشمنش هویت خود را از دست میدهد.
رخدادهای انیمیشن ژاپنی «انگل: قاعده کلی» در جهانی جریان دارند که انگلهایی به زمین آمدهاند و با ورود به بدن، مغز انسانها را در اختیار گرفته و کنترل بدن آنها را به دست میگیرند. با وجود اینکه انسانها همچنان ظاهر خود را حفظ کرده، قادر به تکلم بوده و قوه تشخیص دارند، اما هیچ شباهتی به گذشته خود ندارند. این موجودات جدید روحیه شکارچی داشته و از گوشت انسانها تغذیه میکنند. تسخیر انسانها به حد کافی وحشتناک است و تغذیه نامتعارف انگلها را نیز اضافه کنیم، با فاجعهای انسانی روبهرو خواهیم شد که نسل بشریت را تهدید میکند.
داستان این انیمه از جایی آغاز میشود که یک انگل قصد دارد از طریق گوش وارد بدن شینیچی ایزومی، دانشآموزی ۱۷ ساله و پروتاگونیست اثر، شود، اما این اقدام انگل به دلیل وجود هدفون در گوش شینیچی با موفقیت همراه نیست؛ در عوض، او تلاش میکند از راه دست وارد شود. اما شینیچی که متوجه این اتفاق عجیب و ترسناک شده است، به سرعت با سیم هدفون راه انگل را سد میکند. پس از اینکه پدر و مادر شینیچی با سروصدای او از خواب بیدار میشوند، هیچی اثری از انگل روی دست شینیچی وجود ندارد. بهواسطه اتفاقاتی عجیب و غریب همچون نگه داشتن یک ماشین، شینیچی برای اولین بار با انگلی که دست راستش را خورده روبهرو میشود. حضور یک انگل به نام میگی (به معنای دست راست) در بدن شینیچی و تعداد بیشماری انگل دیگر در جهان اطراف او که هر روز دست به قتل میزنند، هسته اتفاقات انیمه Parasyte: The Maxim را تشکیل میدهند.
مانگای Kiseijuu که هیتوشی ایواکی وظیفه نگارش و طراحی آن را بر عهده داشته است، از سال ۱۹۸۸ به مدت هفت سال در مجله Afternoon منتشر شد. این مجله میزبان مانگاهای Blame و Mushishi نیز بوده است. در نهایت، اقتباس انیمهای این مانگای سینن در قالب ۲۴ اپیزود توسط استودیو Madhouse ساخته شده و از شبکه NTV که پخش انیمههای مشهوری همچون Barakamon و Death Note را در کارنامه دارد، به سمع و نظر مخاطبین رسید. انیمه Kiseijuu: Sei no Kakuritsu از دو بخش اصلی تشکیل شده است. انیمه پارازیت در پنج اپیزود اول با وجود المانهای ترس و وحشت، چندان وارد این ژانر نمیشود، اما در عوض روی رابطه بین میگی و شینیچی متمرکز میشود؛ شینیچی به عنوان یک دانشآموز دبیرستانی که احساسش بر عقلش برتری داشته، با میگی که به عنوان یک انگل از تمام ویژگیهایی که وجه تمایز انسان با حیوان است، عاری بوده و برعکس شینیچی که انسانها را در اولویت قرار داده، تنها به حفظ جان خود اهمیت میدهد. در واقع اصلیترین نقطه قوت انیمه انگل: قاعده کلی پرداختن به مفاهیم فلسفی و به چالش کشیدن باورهای انسانها است. زمانهایی که از حق حیات انگلها میگوید، بین انسانها و انگلها به دلیل کشتن دیگر موجودات برای نجات خود شباهت ایجاد میکند، صدمههایی که بشریت به محیط زیست زده را میشمارد، انسانهایی را که انسانیت خود را از دست داده و به موجوداتی بدتر از انگلها تبدیل شدهاند در داستان خود جای میدهد و پیچیدگیهای فکری انسانها را بررسی میکند، همگی عمق بالای اثر را به نمایش میگذارند.
اگر به حوزه فلسفه علاقه داشته باشید و کتابهای آن را مطالعه کرده باشید، مطمئنا با این بخشهای انیمه آشنایی خواهید داشت. این ویژگی به هیچ عنوان تصادفی نیست و عمدا توسط هیتوشی ایواکی و شوجی یونمورا به انیمه اضافه شده است. با دقت به نام اپیزودهای انیمه متوجه میشوید که تا اپیزود بیستم برای هر قسمت نام یک کتاب انتخاب شده است. از بین این کتابها که مفاهیم و درونمایههای آنها به نوعی در داستان دخیل هستند میتوان به «بیگانه» نوشته آلبر کامو (اپیزود پنجم)، «خورشید همچنان میدمد» نوشته ارنست همینگوی (اپیزود ششم)، «فراسوی نیک و بد» نوشته فردریش نیچه (اپیزود نهم)، «ژن خودخواه» نوشته ریچارد داوکینز (اپیزود چهاردهم) و «جنایت و مکافات» نوشته فیودور داستایفسکی (اپیزود بیستم) اشاره کرد. اما بهترین نمونه را باید در اپیزود اول و رمان «مسخ» نوشته فرانتز کافکا جستجو کرد. در این رمان که میتوان آن را به عنوان منبع الهام هیتوشی ایواکی دانست، یک فروشنده جوان به نام گرگور سامسا پس از برخواستن از خواب متوجه میشود که به یک موجود حشره-مانند تبدیل شده است؛ دقیقا همانطور که شینیچی پس از بیدار شدن با انگل روبهرو شده و نهایتا دست راستش را از دست میدهد. نکات مخفی انیمه برای بینندههای دقیق و ریزبین تنها به نام اپیزودها ختم نمیشود. کلماتی که روی برخی از لباسهای شینیچی نقش بستهاند تا اندازهای از درونمایههای انیمه پیروی میکنند. برای مثال در اپیزودهای پایانی انیمه، شینیچی لباسی به تن میکند که کلمه Philosophia روی آن مشاهده میشود. این عبارت از این لحاظ اهمیت دارد که دقیقا در بخشی از داستان قرار دارد که در مورد فلسفه وجود انسانها تردید ایجاد شده و باورهای شینیچی دچار تغییر و تحول شدهاند. همچنین در اپیزود آخر واژه Aporia روی تی شرت شینیچی قرار گرفته است که نشان از شک او در مورد خودش و جایگاهش بین انسانها و انگلها است.
در کنار درونمایهها و مباحث فلسفی، شخصیتپردازی یکی از قابل توجهترین نقاط قوت انیمه Kiseijuu: Sei no Kakuritsu است. بزرگترین دستاورد سازندگان در این بخش، خلق شیمی بینظیری بین شینیچی و میگی به عنوان شخصیتهایی که هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند و تنها مجبور هستند برای ادامه حیات در کنار هم باشند، است. این دو شخصیت همواره در حال رشد و تغییر و تحول هستند و تقریبا نمیتوان رفتارهای آنها را پیشبینی کرد. شینیچی شخصیتی منحصربهفرد نیست و تاکنون نمونههای آن را در آثار بسیاری مشاهده کردهایم. دانشآموز جوانی که کم و بیش از ضعف در رفتارهای اجتماعی رنج میبرد و کمی خجالتی است، چندان خاص نیست، اما حضور میگی در کنار او و اتفاقی غیرمنتظره و متحولکننده باعث میشوند که تمام انتظارات و پیشبینیها در مورد شینیچی برهم بریزند. شینیچی به عنوان شخصیتی تیپیکال، به دوست دوران کودکیاش علاقه دارد، اما انیمه فرصت زیادی برای زمینهچینی و ایجاد مرحلهای تغییر و تحول ندارد؛ به همین دلیل در مدتی کوتاه تمام اصول و قواعد شینیچی را برهم میزند. از این لحظه است که شینیچی متفاوتتر از هر شخصیت دیگری عمل میکند. تعامل شینیچی با میگی در قوس شخصیتی بسیار موثر هستند؛ به این صورت که بارها منطقهای فکری به چالش کشیده شده و مرزهای بین درست و اشتباه محو میشوند. پیشرفت شخصیتی تنها به شینیچی محدود نشده و در انتهای انیمه، میگی نیز ۱۸۰ درجه با اپیزودهای اولیه متفاوت است. میگی و شینیچی مکملی بیمانند هستند و در جای جای انیمه تاثیر خود را روی دیگری میگذارند.
تا اینجا از نقات قوت و ویژگیهای مثبت انیمه Parasyte گفتیم، اما این بدان معنا نیست که اثر مذکور بدون اشکال و فارغ از ضعف است. این انیمه را نباید یک اثر اکشن دانست؛ به همین دلیل بزرگترین عیب آن به سکانسهای زد و خورد مربوط میشود. هر قدر سازندگان در القا فلسفه به دیالوگها و فعل و انفعالات داستانی عالی بودهاند و دو شخصیت بهیادماندنی را معرفی کردهاند، اما از لحاظ کوریوگرافی سکانسهای اکشن بینهایت ضعیف عمل کردهاند. نبردهای شینیچی با انگلها آنطور که باید و شاید قادر به ایجاد حس هیجان به مخاطب نیستند و در اغلب موارد به تعدادی فریم تکراری خلاصه میشوند. با این حال استراتژیهای میگی برای پیروزی بر حریف جالب توجه هستند و دیالوگهای رد و بدل شده بین دو شخصیت اصلی در حین نبردها به خوبی نوشته شدهاند. دومین اشکال انیمه Kiseijuu: Sei no Kakuritsu در بخش شخصیتهای فرعی است. میگی و شینیچی در اغلب دقایق انیمه توجه دوربین را در اختیار دارند و این امر باعث شده که پتانسیل بالای دیگر شخصیتها به طور کامل مورد بهرهبرداری قرار نگیرد یا کاملا هدر برود. تاکشی هیروکاوا، ریکو ساتومی و اوراگامی مهمترین شخصیتهایی هستند که در عین شخصیتپردازی منحصربهفرد، چندان مورد استفاده قرار نگرفتند و به دلیل عدم استقلال شخصیتی، حضور آنها تنها در کنار شینیچی معنا پیدا میکند. در حالی که حضور مورانو ساتومی، به عنوان عنصری مهم و مانعی در برابر فروپاشی شینیچی تلقی میشود، تنها کارکرد شخصیت کانا کیمیشیما به جنبه سانتیمانتالیسم اثر خلاصه میشود و به راحتی میتوان آن را حذف کرد.
انیمه Kiseijuu: Sei no Kakuritsu یکی از مهمترین انیمههای سالهای اخیر است که تماشای آن برای هر علاقهمندی به این حوزه لازم است؛ انیمهای که در پسزمینه خیالی، ترسناک و ماوراییاش، به بهترین شکل ممکن مفاهیمی را به چالش میکشد که هیچ اثری، چه لایو اکشن و چه انیمیشن حتی به آن نزدیک هم نشده است. در حین تماشای انیمه مذکور لحظاتی را تجربه میکنید که پخش را متوقف کرده و غرق در تفکر در رابطه با مکالمه انجامشده، خواهید شد. اگر به فلسفه علاقه دارید، از طرفداران ژانرهای ترسناک، علمی تخیلی و درام هستید، قصد دارید به چالش کشیده شدن مفهوم انسانیت را به تماشا بنشینید و اثری با شخصیتهای عالی و شخصیتپردازی بیعیب و نقص را جستجو میکنید، انیمه Kiseijuu: Sei no Kakuritsu همان انیمهای است که به دنبال آن میگردید.