پل توماس اندرسون، کارگردان شناختهشدهی سینما در آستانه نمایش فیلم Licorice Pizza «لیکریش پیتزا» مصاحبهای با رسانه ورایتی انجام داده است. این مصاحبه را در میدونی بخوانید.
جدیدترین فیلم پل توماس اندرسون Licorice Pizza (لیکریش پیتزا۱) است؛ فیلمی که بهنوعی با حال و هوای آثار پیشین وی متفاوت است و بهزودی اکران خواهد شد. فیلم درباره ماجرای آشنایی یک بازیگر ۱۶ سالهی نوجوان به نام گری با دختری به نام آلانا است. آلانا دستیار عکاسی است که به مدرسهی محل تحصیل گری آمده تا عکس مخصوص مدرسهی دانشآموزان را بگیرد. فیلم جدید اندرسون در لس آنجلس دهه ۱۹۷۰ جریان دارد و به ماجراهای این زوج میپردازد. پل توماس اندرسون که سابقه ساخت آثاری چون There Will be Blood (خون به پا خواهد شد) را در کارنامه دارد، بهمناسبت فیلم جدیدش مصاحبهای با رسانهی ورایتی انجام داده است. آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهی جدیدترین مصاحبه پل توماس اندرسون است. البته پیش از رسیدن به بخش اصلی مصاحبه که پرسش و پاسخ است، توضیحاتی اندک از متن مصاحبه و سخنانی مقدمهوار از زبان اندرسون میخوانید که بخشهایی از همین مصاحبه مفصل به حساب میآیند.
پل توماس اندرسون شخصی سحرخیز است. او صبحها پیش از برخاستن همه، ساعت پنج صبح از خواب بیدار میشود. اندرسون در اینباره میگوید: «این زمان آرامش منه، من چند بچه دارم و تنها فرصتم برای تنها بودن اینه که زودتر از همه بیدار بشم. تنها مشکل قضیه اینه که دیگه طرفای ساعت یک ظهر حسابی خسته میشی.»
اندرسون همچنین در مورد مصاحبه کردن راجع به ساختهی جدید خود میگوید: «هنوز دقیقا نفهمیدهم چطوری دربارهش صبحت کنم.» اندرسون پیش از آغاز بخش پرسش و پاسخ، درباره لیکریش پیتزا و قصهاش چنین میگوید: «داستان فیلم خودش پدیدار شد. طریقهای که این داستان ظاهر میشه رو دوست دارم. با این دو نفر آشنا میشید. عاشق یکدیگر شدنشون پیشروی شماست و تماشای شکفتنِ رابطهشون نصیبتون میشه و بخشهای مختلفی در فیلم وجود دارن که زوج رو به طرق مختلفی به چالش میکشن. من در نوشتن این داستان دست به طراحی بیحد و حصر و بسیار دقیق نزدهم. صرفا شانس آوردهم.»
سؤال: سم مندس شما رو «مولفی واقعی.» عنوان کرده. شما خودتون رو اینطور توصیف میکنید؟
جواب: من با توصیف خودم با کلمهای فرانسوی۲ که در اصل بهمعنی روان پریشِ مبتلا به وسواس کنترل اوضاعه، خیلی راحت نیستم. اما در زبان انگلیسی این توصیف رو به فال نیک میگیرم و این حقیقت داره که من نسبت به اونچه پیشرویم قرار داره و هر فیلمی که میسازم تعهدی راسخ دارم. به این نتیجه رسیدهام که کار من بخش قابلتوجهای از زندگی من رو تحت تاثیر خودش قرار میده، در نتیجه برای هیچچیز دیگهای وقتی باقی نمیمونه. سم مندس میتونه در چندین فرمت مختلف کار کنه. به کارنامهاش نگاه میکنم و با خودم فکر میکنم، خدایا، کارگردانی یک نمایشنامه چقدر میتونه جذاب باشه. اما فعلا حتی نمیدونم برای این مورد باید از کجا باید شروع کنم. حتی اگه چنین پیشنهادی به من ارائه میشد، میترسیدم که این پیشنهاد بخشی از کار اصلییی که میکنم رو مخدوش کنه، کار اصلییی که نوشتن فیلم و کارگردانی کردن اونهاست.
سؤال: منبع الهام لیکریش پیتزا چی بود؟
جواب: مدتهای مدیدی پیش مشغول پیادهروی در محلهمان بودم که گذرم به مدرسه راهنمایی پورتولا افتاد. روز عکسبرداری بود و یه نوجوان بسیار جنب و جوش رو دیدم که به دختر مسئول عکاسی دل میداد و ازش قلوه میگرفت. این یه فرضیهی فوریِ خوب بود. چی میشه اگه یه بچه یه خانم بزرگتر از خودش رو به شام دعوت کنه و چی میشه اگه اون خانوم برخلاف قضاوت درست خودش، به این دعوت جواب مثبت بده؟ این قضیه مستعدِ کمدی بهنظر میرسید. با این ماجرا و ایدهش به جایی نرسیدم اما بعدا یه دوستی داشتم که تو دره سن فرناندو بزرگ شده بود. دوستم یه بازیگر خردسال بود که بعدها وارد کسبوکار تشکهای آبی۳ شد و برایم کلی داستان تعریف کرد و هرکدوم از قبلی شگفتانگیزتر بودن. مثلا یکی از خاطراتش به وقتی مربوط بود که تو فیلم Yours, Mine and Ours (برای تو، برای من و برای ما) با لوسیل بال همکاری کرده بود و برای تور تبلیغاتی تو مسیر نیویورک بود و به اسکورت نیاز داشت. او درنهایت یه رقاص بورلسک۴ که تو همسایگیشون زندگی میکرد رو استخدام کرد تا اون رو به نیویورک اسکورت کنه. همون زمان لوسیل بال برای دومین بار ازدواج کرده بود و همسرش گری نورتون بود، لوسیل عادت داشت همیشه فریاد بکشه «گری!». و گری اسم دوست من بود، در نتیجه دوستم با خودش فکر کرده بود «گندش بزنن، داره سر من داد میزنه». اما لوسیل داشت سر شوهرش داد و بیداد میکرد.
سؤال: آیا اون دوستت همون گری گوئتزمن، تهیهکننده و شریک تجاری تام هنکسه؟
جواب: اون توی فیلم برای تو، برای من و برای ما بهعنوان بازیگر خردسال حضور داشت. حضور ذهن ندارم که آیا الان در تلاش برای تظاهر به اینم که این داستان به گری ربطی نداره یا نه، ولی گورباباش، دوستم همون گری گوئتزمن است.
سؤال: وقایع فیلم لیکیریش پیتزا در درهی سن فرناندو جریان دارن. چرا مکان خیلی از فیلمهاتون اونجاست؟
جواب: آسایش. لذت. از قیافهاش خوشم میاد. از طعم و بوی اونجا خوشم میاد. چیزی بیشتر از اینکه دوستش دارم نمیدونم. آیا دوست دارم به جاهای بیشتری سر میزدم؟ آره دوست دارم. من مشغول نگارش یه فیلم دیگه بودم. عمیقا درگیر اون داستان بودم تا اینکه جاذبهی این یکی حواسم رو پرت کرد، و صد درصد لحظهای وجود داره که بهخودت میگی «جدا میخوای بازم یه فیلم دیگه تو لس آنجلسِ دهه هفتاد بسازی؟ فکر نمیکنی قبلا اینکار رو کردهی؟» سپس این صدا رو نادیده میگیری و مثل پشه لهاش میکنی.
سؤال: لیکریش پیتزا یعنی چی؟
جواب: بعد از اینکه ماهها برای انتخاب اسم این فیلم سرم رو به در و دیوار میکوبیدم، به این نتیجه رسیدم که ترکیب این دوتا کلمه منو به یاد بخش اعظمِ دوران کودکیم میاندازه. وقتی بچه بودم یه فروشگاه موسیقی به نام لیکیریش پیتزا تو کالیفورنیای جنوبی وجود داشت. این عبارت با احساسات جاری تو فیلم چِفت به نظر میاومد. بهنظرم اگه هیچ ارجاعی به فروشگاهه ندیم، دوتا کلمه فوقالعاده رو داریم که به همدیگه میان و ممکنه بتونن یه حس و حالی رو هم پدید بیارن. یا شاید هم این عبارت فقط روی پوستر فیلم خوب به نظر برسه؟ استودیویی که با همکاریاش فیلم رو ساختیم Soggy Bottom (ساگی باتِم) نام داشت، ساگی باتِم همچنین اسم شرکت تولید تشک گری ولنتاین است و این اسم به اشتباه در رسانهها بهعنوان نام فیلم مطرح شده بود. من در دراز مدت نمیتونستم با انتخاب نام ساگی باتِم برای یه فیلم کنار بیام.
سؤال: باتوجهبه اینکه گری ۱۶ سال و آلانا بیست و خوردهای سال دارن، چه محدودیتهایی روی رابطهی عاطفی اونها اعمال کردهاید؟
جواب: بار عاطفی فیلم فقط در صحبت کردن شخصیتها جاری است. فیلم در هیچ زمینهی دیگهای رمانتیک ظاهر نمیشه. چنین چیزی میتونست نادرست باشه. توی فیلم بهوضوح جاذبه بینظیری بین دو شخصیت برقراره، اما خط قرمزی وجود داره که نمیشه روش پا گذاشت.
سؤال: فیلمهایی وجود دارن که باعث شکلگیری لیکیریش پیتزا شده باشن؟
جواب: دو فیلمی که در پسِ ذهنم بهعنوان معیار داشتم American Graffiti (دیوارنویسی آمریکایی) و Fast Times at Ridgemont High (اوقات خوش در ریجمونت های) بودهن.
سؤال: شما در دوران شیوع کووید ۱۹ فیلمبرداری رو انجام دادید. پروتکلها تجربهی شما رو مخدوش نکردند؟
جواب: پروتکلها مشکلی برای ما به وجود نیاوردن. تجربهی ساختن لیکریش پیتزا لذت بخشترین تجربهی من حین تولید یک فیلم بود. اینکه خانواده و دوستانمون دور و برمون بودن، اینکه تو محلهی مادریام باشم، یه بازی خونگی انجام بدم و این رو بسازم فوقالعاده بود.
سؤال: آلفرد هیچکاک با دقتی فراوان استوریبرد فیلمهاش رو آماده میکرد، بههمین ترتیب او در جایی گفته بود بخش اعظمی از کارش قبل از اینکه حتی بازیگران به محل فیلمبرداری برسند، تموم میشد. شما هم اینطوری هستید؟
جواب: من معمولا یک طرح دارم، اما آنچنان با دقتِ زیاد طراحیش نمیکنم. خوبی فیلمبرداری یک فیلم مثل این توی محله خودم اینه که یه پیشطرح خام از نتیجهی احتمالی کار تو ذهنم دارم. اما خوب طبعا بعدش به محل فیلمبرداری میرسی و دویست تا بچه رو میبینی که صف کشیدهان و منتظرن که فیلمشون گرفته بشه و طرحت به یه چیز سرزندهی واقعی بدل میشه. اون مثل دم یه دایناسور میمونه که در حال فاصله گرفتن از توئه. سعی میکنی اون رو به یه ضرب و زوری داخل قابت جا بدی یا اینکه بههمون مسیری که اون میخواد حرکت کنی. دونستن تک تکِ جزییات از ابتدای کار هیچوقت برام جذاب نبوده. همیشه باید جا برای مکاشفه وجود داشته باشه.
سؤال: هنگام نوشتن فیلمنامهی فیلمها، بازیگرانِ اون فیلمنامه رو هم تو ذهنتون دارید؟
جواب: اکثر اوقات. من دوست دارم با کسایی که قبلا همکاری کردم، کار کنم. الان انجام دادن کارِ ما با کسی که از نزدیک، بهصورت عمیق و شخصی نمیشناسیاش داره سخت و سختتر میشه. انجام دادن این کار بدون داشتن چیزی بیشتر از یک رابطهی صرفا گذرا خیلی سخته.
سؤال: دربارهی آلانا هایم که ایفای نقش آلانا رو برعهده داره، شما قبلا براش موزیک ویدیو ساختید، برای گروه راکی که اون و خواهرش دارن، آلانا ولی هیچوقت فیلم بازی نکرده بود. چی شد که به سراغ او رفتید؟
جواب: داستان این فیلم بهشکل ویژهای به دره سن فرناندو مربوط میشد. این موضوع در زمینه انتخاب بازیگران اهمیت بالایی داشت. مثلا وقتی میخوای یه داستان نیویورکی رو روایت کنی، میری سراغ استخدام مریسا تومی. آلانا شبیه دخترای اهل دره است، شبیه دختری اهل دره حرف میزنه، اون دختری اهل درهست. او یه درندگی داره. او بسیار مشتاقه و بسیار سریع یاد میگیره. نمیدونم یه نفر مگه باید چندتا ویژگی خوب دیگه رو تیک بزنه. اون توی فیلم کارش رو بهعنوان شخصیت باثبات شروع میکنه، کسی که چندتا پیراهن بیشتر پاره کرده، اما کمکم متوجه میشیم که اون متزلزل و بیثبات و دمدمی مزاج و عصبی و به دام افتاده و بهطرز شگفتانگیزی نابالغه.
سؤال: شما کوپر هافمن، پسر فیلیپ سیمور هافمن فقید رو برای نقش گری استخدام کردید. کوپر سابقه بازیگری داره؟
جواب: کوپر در ساختن فیلمهای خونگی با من و خانوادهام سالهای سال تجربه داره. بهطور کلی اینها فیلمهای اکشنمحوری هستند که کوپر بهعنوان آدم بدهی داستان از پسر من که بهطرز قهرمانانهای اون رو از صخره به پایین پرتاب میکنه یا توی صورتش شلیک میکنه، کتک می خوره. به غیر از اینها اون تجربه بازیگری حرفهای نداره. من این نقش رو برای کوپر ننوشتم. اون رو برای یه پسر ۱۵-۱۶ سالهی منگ نوشتم. حین نوشتن این نقش هیچوقت به این فکر نکردم که ممکنه کوپر این نقش رو بازی کنه. با خودم فکر میکردم برای این نقش با یه روش سنتیتر میرم دنبال استخدام یه بازیگر جوون. چندتایی بازیگر جوونِ بااستعداد دیدم اما اکثرشون در همون زمان برای بیش از حد آموزشیافته بودن، مودب بودن و بلندپرواز بودن جوون بهنظر میرسیدن و این موضوع برای من جذاب نبود.
سؤال: بهنظر میرسه گری نسبت به شخصیتهای اصلی دیگهای که نوشتید، رنج و سختی کمتری کشیده.
جواب: نکته باحال گری اینه که اون هم مثل همهی پونزده-شونزده سالهها همهچیز رو بهاندازه ۱۵ دقیقه جدی میگیره.
سؤال: شان پن تو این فیلم نقش یک بازیگر معتاد به مشروبات الکلی بهنام جک هولدن رو بازی میکنه. او قراره همون ویلیام هولدن باشه؟
جواب: شان پن نقش جک هولدن رو بازی میکنه، شخصیتی که حکم بدل ویلیام هولدن [واقعی] رو داره. وقتی که احساس میکنم نامگذاری شخصیتها با اسم واقعیشون کار مناسبیه یا وقتی یه شخصیت بدل خلق میکنم، نظراتم بهنوعی متغیر و پویا میشن. برای نمونه تو همین فیلم کریستین ابرسول ایفای نقش لوسیل بل رو برعهده داره اما اسم شخصیتش لوسیل دولیتل است.
سؤال: خط قرمز شما در زمینه نامگذاری شخصیتها با اسامی واقعی کجاست؟
جواب: قضیه یهجوریه، اما وقتی به این قضیه فکر میکنی که «من نمیخوام یکی رو بیارم که جعلِ هویتِ ویلیام هولدن رو بازی کنه»، به یه نتیجهای میرسی. من دنبال کسی بودم که احساس آیکونیک بودن رو بهدست بده و کسی آیکونیکتر از شان پن وجود نداره. من از روز اولی که مشغول فیلمسازی بودم از شان پن میخواستم تو فیلمهام بازی کنه. نقشی رو که درنهایت آلفرد مولینا تو سکانس ترقهبازی فیلم Boogie Nights (شبهای عیاشی) بازی کرد، برای شان پن در نظر داشتم. نزدیکای فیلم Punch-Drunk Love (عشق پریشان) باهاش صحبت کردم. ترکیب متفاوتی برای اون فیلم مدنظر داشتم، قرار بود او وجه تقابل آدام سندلر باشه اما این ایده کار نکرد. نکته خوب درباره نحوه بازی شان پن اینه که هیچ چیز خندهداری توش وجود نداره. شان هیچ نقشی رو برای لودگی و خوشمزگی بازی نمیکنه. او نهایتِ جدی بودن و توهمبرانگیزبودن یک بازیگر رو به نمایش میذاره. این فوقالعادهست.
سؤال: اما جان پترز، که یه آدم واقعیه، با همین اسم در فیلم به نمایش گذاشته شده. آیا به خودش گفتید که شخصیتش در این فیلم حضور داره؟
جواب: من باهاش تماس گرفتم و بهش اطلاع دادم که قراره این داستان رو بسازیم و او هم یکی از شخصیتهای قصه است و او بهنظر بسیار هیجانزده و خوشحال شد. او بسیار مهربون بود و گفت «هرکاری دوست داری میتونی انجام بدی اما لطفا جملهی کارراهبنداز من رو هم تو فیلمت بذار.» و ازش پرسیدم «جملهی کارراهبندازت چیه؟» و جواب داد «میرفتم پیش طرف و ازش میپرسیدم با یه ساندویچ کره بادوم زمینی چطوره؟» و ازش پرسیدم «جواب هم داد؟» و او گفت «آره، جواب داد». در نتیجه این جمله رو به فیلم وارد کردیم.
سؤال بعد و پاسخ آن یکی از سکانسهای فیلم را اسپویل میکنند.
سؤال: تو یکی از سکانسها وقتی گری و آلانا یه تشک رو برای جان پترز میبرن او بسیار پرخاشگرانه برخورد میکنه. این ماجرا واقعا اتفاق افتاده؟
جواب: گری برای من داستانهایی از تحویل تشکهای آبی تعریف کرده و همچنین داستانی درباره تحویل تشک آبی به جان پترز هم تعریف کرده؛ او میگفت «او بهترین آدم جهانه. ما رو برد تو خونهاش. بهمون گفت اصلا عجله نکنید پسرا. من دارم میرم سینما. خوش بگذرونید.» من با خودم فکر کردم، خوب، این خیلی دراماتیک نیست. ما دقیقا به نقطه مقابل این اتفاق نیاز داریم. در نتیجه من طبق چیزهایی که طی سالها شنیده بودم، نسخهای هیولاصفت از جان پترز رو خلق کردم. من تمام چیزهایی که راجع به تهیهکنندههای هالیوودییی که به رفتار پرخاشگرانه و پهلوانپنبهای شهرت داشتند شنیده بودم رو در این شخصیت به کار گرفتم.
پایان اسپویل!
سؤال: شما فیلمهای سنگینی مانند The Master (مرشد) و خون به پا خواهد شد ساختهاید. لیکیریش پیتزا خیلی شاد بهنظر میرسه. با این فیلم قصد داشتید اثر سبکتری بسازید؟
جواب: شاید این قصد رو داشتهم. یادم نمیاد که دقیقا دنبال این بوده باشم. این قضیه زمانی ظهور کرد که من مشغول نوشتن چیزهایی بودم که تو دستهی سنگینها قرار میگیرن و اونها جلوهشون رو برام از دست داده بودن. این یکی جلوهش رو از دست نداد. این یکی مشتاقم کرد برم تو خیابون و بسازمش.
سؤال: این فیلم قراره تو سینماها اکران شه اما بسیاری از فیلمهای بزرگسالانهی مشابه تو نتفلیکس پخش میشن. شما ممکنه برای یک سرویس استریم کار کنید؟
جواب: من با نتفلیکس روی یه فیلم کوتاه به نام Anima (آنیما) با همکاری تام یورک کار کردهم. ما برای گرفتن یک سکانس رقص خلاصهوار و نمایش اون به تعداد گستردهای از تماشاگران اوقات فوقالعادهای رو سپری کردیم. در نتیجه تجربه شگفتانگیزی رو با اونها از سر گذروندم. بااینحال اما من با یونیورسال، فوکوس و امجیام هم در ارتباطم و این شرکتها در تجارت متفاوتی کار میکنن، تجارتی که من واقعا دوستش دارم و ازش حمایت میکنم. فکر کنم برای همهکاری کردن جا وجود داشته باشه.
سؤال: شما برای سلامت اکران سینمایی فیلمها نگرانید؟
جواب: کیه که نگران نباشه؟ اما میدونید چیه؟ نسبت به پنج هفته پیش احساس نگرانی خیلی خیلی کمتری دارم. با گذشت هر هفته بهنظر میرسه فیلمها دارن بهتر و بهتر عمل میکنن. ونوم ۲ موفق شد. جیمزباند موفق شد. بهنظر ورق داره برمیگرده. اما بخش بدش میتونه این باشه که برگردیم دقیقا به جایی که قبلا بودیم و همون مزخرفات قبلی رو بسازیم و تو حلق مردم فرو کنیم و اونها هم باز خریداریشون کنن.
سؤال: اما فیلمهایی که بهشون اشاره کردید، فیلمهای دنبالهای و مجموعهای محسوب میشن. آیا هالیوود نمیتونه از همین قضیه بهعنوان توجیهای برای ساختن «همون مضخرفات قبلی» استفاده کنه و چیز جدیدی تولید نکنه؟
جواب: این ماجرا رو قبلا هم داشتهایم، بعدش اما چندتایی فیلم عالی پخش میشه که به دستهای کوچکتر و کمی خلاقتر تعلق دارن و در نتیجه اون ماجرا از ذهنها پاک میشه. نمیخوام بهتون دروغ بگم، چندباری بود که فکر کردم قراره آسمون رو سرمون خراب شه. حوزه نمایش سینمایی فیلمها یک اردنگی بهشدت ضروری و موردانتظار رو تو پاچهاش داشت، مگه نه؟ اونها ساختمانهای ۲۵تایی و ۳۰تایی و موارد اینچنینی ساختهان، و اینها همش بزرگتر و مزخرفتر شده و شما متعجبید که این سالنها خالیان؟ خوب، فکر میکردید قراره چه اتفاقی بیوفته؟ اونها این اهرام رو برای روزهای بدشون ساختهان.
سؤال: مشکلی دارید اگه مردم فیلمهاتون رو استریم کنند؟
جواب: اصلا و ابدا. مشکلی ندارم اگه مردم اینطوری با فیلمهام آشنا بشن. روی این قضیه برای سالهای پس از مرگم حساب باز کردهم.
سؤال: اخیرا چه فیلمهایی دیدهین که ازشون خوشتون اومده؟
جواب: شانگ-چی فیلم باحالی بود. انرژی فوقالعادهای تو خودش داره اما خب من تو یه خونهی پر از عاشقان مارول زندگی میکنم، در نتیجه ادامه پیدا کردن این داستانهای مارولی برامون هیجانانگیزه. ونوم ۲ رو دوست داشتم. فیلم Titane (تیتان) ارزش تماشا کردن داشت. با احتیاط پیش میرفت، اصلا نمیدونم چطوری این فیلم رو پیشنهاد بدم، چون مشخصا با ذائقهی همه جور نیست. نمیدونم بهصورت کلی چه احساسی نسبت بهش دارم، اما خدای من، با این فیلم شما تو دستهای یه فیلمساز حقیقی هستید. در طول این فیلم رو لبهی مرگ و زندگی معلق بودم و این احساسی فوقالعادهست. من تریلر King Richard (شاه ریچارد) رو دیدهم و وقتی اکران بشه، من نفر اول صف تماشاچیها خواهم بود. وقتی ویل اسمیت تصمیم میگیره موتورش روشن کنه، ماجرا خیلی جادویی میشه. من بازیاش در Pursuit of Happyness (در جستجوی خوشبختی) رو دوست داشتم. اون فیلم قدرنادیدهست.
سؤال: آیا شما از موفقیت دیگر فیلمسازها حمایت میکنید؟
جواب: همیشه. این حس که مسافرِ یک کارگردان باشم رو دوست دارم. احمقانه است اگه تو این دوره و زمونه از موفقیت سایر فیلمسازها حمایت نکنم. وقتی سنتون بالاتر میره دیگه حس رقابتی وجود نداره چراکه موفقیت هرکسی در فیلمسازی، به همه کمک میکنه. فیلمهای خوب، فیلمهای خوب رو تغذیه میکنن.
سؤال: شما برای چندین سال دنبال کار کردن با شان پن بودید. بازیگر دیگهای هم است که کشته مُردهی کار کردن باهاش باشید؟
جواب: دنزل [واشنگتن]. یک درگیری شدید تو کار دنزل وجود داره. اون قدرت، اندازهی قدرت دنزل برای سوپراستار یک فیلم بودن و اون گستره، فکرِ کار کردن با او بسیار هیجانانگیزه. اولویا کولمن، این زن یه پا انبار باروته. وقتی با یه بازیگر کار کنم، دلم میخواد دوباره و دوباره باهاش کار کنم. واقعا میخوام با تکتک کسانی که تو لیکیریش پیتزا هستن دوباره کار کنم. برای کار کردن دوباره با واکین [فینیکس] خیلی مشتاقم. در زمینهی بازیگری با مقدار بیش از اندازهای استعداد طرفم و چیزهای کمی وجود دارن که میتونن استعداد اونها رو به چالش بکشن.
سؤال: کوئنتین تارانتینو قصد داره بعد از ده فیلم بازنشسته بشه. بازیگرایی که باهاشون کار کرده، مثل دنیل دیلوئیس اعلام بازنشتگی کردند. شما به بازنشستگی فکر نکردهاید؟
جواب: من غریزیتر از این حرفهام که چنین برنامهریزیهایی بکنم. غریزیتر از اینم که سرنوشتم رو اینطور تعیین کنم یا یه خط پیشروی خودم بکشم. چنین کاری تکانشگری رو از بین میبره یا بخشی از اون رو سرکوب میکنه. اگه درست کوئنتین رو درک کرده باشم، احساس اون بهعنوان یک دانشآموز تاریخ سینما اینه که کار کارگردانها به موازات بالا رفتن سنشون افت میکنه. نمیدونم. من میخوام تا وقتی که میتونم فیلم بسازم. اگه روزی تصمیم به بازنشستگی گرفتم، صد درصد راجع بهش به کسی چیزی نمیگم. صرفا بعد از اون تصمیم دیگه خبری از من نخواهید شنید. گفتن تصمیم بازنشستگیم مثل اینه که بگم «امشب نمیام خونهت.» و شما بگی «خوب، تو دعوت نبودی.» و من بگم «میدونم، ولی من نمیام».
سؤال: دنیل دیلوئیس راجع به بازنشستگی جدیه؟
جواب: همگی میتونیم یکجا بشیم و امیدوار باشیم که او برمیگرده. عالی نمیشه؟ زمان اکران Phantom Thread (رشتهی خیال) خیلی ازم این سؤال رو میپرسیدن و من هنوز همون احساسی رو دارم که اون زمان داشتم. آره، منم مثل سایر حریصم. منم بازیهای بیشتری از دنیل دیلوئیس میخوام. اما همچنین فکر میکنم او بیشتر از حد نیاز بهمون ارائه کرده و ما باید دست از حریص بودن برداریم. اون پادشاهه.
سؤال: با بالا رفتن سنتون، شخصیتتون بهعنوان یک فیلمساز دستخوش چه تغییری شده؟
جواب: غریزهم بهم میگه بهتون بگم بهخودم مطمئنتر شدهام، اما هرکسی که تا حالا فیلم ساخته میدونه اطمینانخاطر یه توهمه. کار مفیدِ یه روز هیچ معنای خاصی نداره. شما بعد از اون یه روز هم همچنان تو فکر و خیال این سِیر خواهید کرد که روز بعد قراره چطوری سپری بشه. اما همزمان که پیرتر میشید، توی پیشبینی چند قدم جلوتر یا احساس کردن اینکه یه اجرا چطور در حال تکامل یافتنه، بهتر میشید. دست یافتن به بصیرتی فراگیرتر با تجربه بهدست میاد اما هرچیزی یک گیر و گوری داره. ممکنه بیست و پنج سال سابقه کار داشته باشی اما وقتی به صحنه فیلمبرداری قدم میذاری، دوباره به یه تازهکار لعنتی تبدیل میشی. این موضوع نیروی محرک یا اعتیادِ خیلی از ماهایی است که تو این کاریم.
پانویسها:
۱. به فارسی پیتزا شیرین بیان
۲. سم مندس از عبارت a true auteur استفاده کرده بود.
۳. نوعی تشک که میتوان آن را با آب پر کرد. تشکهای آبی در دهه ۸۰ میلادی بسیار مشهور شدند.
۴. بورلسک یا مضحکه نوعی سرگرمی تئاتری مضحک و طنزآمیز که معمولاً بر تقلید یا ادای کسی را درآوردن مبتنی است. (ویکی پدیا)