مرور پروژه‌های ناتمام گیرمو دل تورو؛ از هیلو تا هابیت

مرور پروژه‌های ناتمام گیرمو دل تورو؛ از هیلو تا هابیت

گیرمو دل تورو درکنار آثار متنوعی که ساخته، ده‌ها پروژه ناتمام هم در کارنامه دارد که به سراغ مرور آن‌ها رفته‌ایم؛ از هالک و هیلو تا هابیت و سایلنت هیلز.

از دهه‌ها قبل با کارگردان‌های مکزیکی مطرحی در صنعت سینما همراه بوده‌ایم که با آثار جذاب و تماشایی خود به محبوبیت زیادی رسیده‌اند؛ فیلم‌سازهایی که عطر و طعمی متفاوت از آثار معمول هالیوود را به مخاطبان خود هدیه می‌دهند و در این سال‌ها هم بسیار خوش درخشیده‌اند. در میان این افراد می‌توان از الخاندرو گونسالس اینیاریتو، آلفونسو کوارون و گیرمو دل تورو یاد کرد که هر سه در یک محدوده سنی (۵۷ تا ۵۹ سال) توانسته‌اند به‌لطف کارگردانی فیلم‌هایی خوش‌ساخت و زیبا، به افتخارات متعددی برسند و جایزه اسکار را هم از آنِ خود کنند.

دراین‌میان ماجرای گیرمو دل تورو کمی متفاوت است و این قضیه به تعداد پروژه‌های ناتمام او برمی‌گردد؛ کارگردانی که اولین فیلم بلند او یعنی «کرونوس» (Cronos) در سال ۱۹۹۳ اکران شد و در آینده‌ای نزدیک شروع چهارمین دهه از حضور خود در سینمای حرفه‌ای را درحالی جشن می‌گیرد که ده‌ها پروژه ناکام و ناتمام در کارنامه دارد.

او مدتی قبل به این موضوع اشاره کرده بود که تا امروز ۳۳ فیلمنامه را به‌تنهایی یا درکنار سایر افراد نوشته که حدود ۲۰ عدد از آن‌ها هرگز به فیلم تبدیل نشده‌اند؛ فیلمنامه‌هایی که هرکدام بین ۶ تا ۱۰ ماه از او وقت گرفته‌اند. و به این ترتیب حدود ۱۶ سال برای نگارش آثاری سپری کرده که به مرحله تولید نرسیده‌اند و تنها باعث بالاتر رفتن تجربه دل تورو و بهبود مهارت‌های فیلمنامه‌نویسی او شده‌اند؛ مهارتی که اوج آن را چهار سال قبل در فیلم «شکل آب» (The Shape of Water) دیدیم و دل تورو موفق شد با کمک این اثر زیبا به انواع و اقسام موفقیت‌ها برسد.

اکنون به سراغ پروژه‌هایی می‌رویم که دل تورو از دهه ۱۹۹۰ تا همین سال‌های اخیر دوست داشته روی پرده سینما یا صفحه تلویزیون به نمایش درآورد، ولی به دلایل مختلف در این زمینه ناکام مانده و به سراغ آثار دیگری رفته است. با میدونی همراه باشید.

طرح‌های اولیه The Left Hand of Darkness

The Left Hand of Darkness

گیرمو دل تورو اواسط دهه ۱۹۹۰ قصد داشت اقتباسی از رمان «کنت مونت کریستو»‌ (The Count of Monte Cristo) اثر معروف الکساندر دومای پدر را روی پرده سینماها بیاورد؛ اقتباسی که البته قرار بود به سبک کارهای خاص دل تورو، حال و هوای مخصوص خود را داشته باشد.

ماجراهای فیلم «دست چپ تاریکی» قرار بوده در مکزیک جریان داشته باشد و فضای عجیبی با ترکیب المان‌های استیم‌پانک، گوتیک و وسترن را ارائه دهد. کیت کارسون و متیو رابینز (فیلمنامه‌نویسی که در این سال‌ها چندین همکاری با دل تورو داشته) او را در نگارش فیلمنامه دست چپ تاریکی کمک می‌کرده‌اند و در همان روزهای نگارش فیلمنامه بود که اتفاقی عجیب برای خانواده دل تورو رخ داد؛ دزدیده شدن پدر او که ۷۲ روز هم طول کشید و درنهایت او با پرداخت مبلغ زیادی (که بیش از یک میلیون دلار از آن را هم جیمز کامرون برعهده گرفت) توانست پدر خود را از چنگ دزدان آزاد کند.

همین قضیه هم تأثیر خود را روی نحوه نگارش فیلمنامه گذاشته و حس و حالی انتقام‌جویانه و خشن به آن داده بود. ولی این پروژه سرانجام‌ِ خوشی نداشت و هرگز نتوانستیم ماجراهای شخصیت اصلی آن را که دستی مکانیکی با قابلیت تبدیل شدن به تفنگ داشت، دنبال کنیم؛ پروژه‌ای که دل تورو بارها از علاقه خود به آن صحبت کرده و شاید یک روز شاهد تولید آن باشیم.

طرح‌های اولیه Meat Market: A Love Story

Meat Market: A Love Story

ران پرلمن از همان سال‌های اول حضور گیرمو دل تورو در صنعت سینما، به یکی از بازیگران محبوب این کارگردان تبدیل شده بود و همکاری بین این دو که از فیلم کرونوس شروع شد، بعدها بارها تکرار شد؛ همکاری‌ای که قرار بود در دهه ۱۹۹۰ در فیلم «بازار گوشت: یک داستان عاشقانه» هم شاهد آن باشیم، ولی این پروژه به جایی نرسید.

در سال ۱۹۹۵ بود که خبری منتشر شد مبنی بر اینکه دل تورو و پرلمن به‌طور مشترک در حال نگارش فیلمنامه بازار گوشت هستند؛ اثری که قرار بوده مثل فیلم کرونوس در ژانر وحشت ساخته شود، البته با حال و هوایی متفاوت و تمی عاشقانه. فرد عاشق‌پیشه در این داستان، مردی با ظاهر به‌هم‌ریخته و قیافه‌ای عجیب بوده که در فاضلابِ زیر بازار گوشت زندگی می‌کرده و معشوقه‌ی او هم دختر صاحب بازار گوشت بوده است؛ داستانی که می‌شد آن را ترکیبی از «شبح اپرا» (The Phantom of the Opera) و «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) دانست و از آن به‌عنوان «هملت در بازار گوشت» هم یاد می‌شد.

این پروژه درنهایت به جایی نرسید و طبق شنیده‌ها، یکی از دلایل این قضیه این بوده که دل تورو با وجود تمایل اولیه به حضور ران پرلمن در نقش اصلی، مدتی بعد به این نتیجه رسیده که او سن بالایی برای این نقش دارد و مناسب آن نیست. با وجود ناکام ماندن بازار گوشت، سال‌ها بعد دل تورو در فیلم شکل آب به سراغ ایده‌ای کم‌وبیش مشابه از یک رابطه عاشقانه رفت و به موفقیت زیادی هم رسید.

طرح‌های اولیه The List of Seven

The List of Seven

رمان The List of Seven اثری بود از مارک فراست که در سال ۱۹۹۳ منتشر شده و سروصدای زیادی به پا کرد؛ داستانی که شخصیت‌هایی چون آرتور کانن دویل (خالق «شرلوک هلمز») و برام استوکر (نویسنده رمان «دراکولا») در آن حضور داشتند و با حال و هوای معمایی و ترسناک خود، مخاطب را تا پایان درگیر ماجراهایی جذاب در سال ۱۸۸۴ می‌کرد.

درحالی‌که قرار بود گیرمو دل تورو فیلمی براساس این رمان منحصربه‌فرد بسازد و خود مارک فراست هم در نگارش فیلمنامه آن دخیل بود، پروژه به جایی نرسید و در همان مراحل اولیه متوقف شد. دل تورو بعدها از این گفت که یکی از شخصیت‌های داستان به نام «جک اسپارکز» قرار بوده شباهت‌های زیادی به شرلوک هلمز با بازی رابرت داونی جونیور داشته باشد.

این پروژه که دل تورو می‌خواست آن را با حال و هوای استیم‌پانک بسازد، مثل خیلی دیگر از آثار او قرار بوده المان‌های عجیب و غریبی در خود داشته باشد و در دو طرح اولیه آن هم می‌توان یک موجود زامبی‌مانند و دستگاهی مخوف و آخرالزمانی را مشاهده کرد.

طرح جلد کتاب‌های Sandkings

Sandkings

جرج آر آر مارتین این روزها جزو مطرح‌ترین نام‌های صنعت سرگرمی محسوب می‌شود و این قضیه را بیش از هر چیز، مدیون مجموعه «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) است؛ سریالی که بر پایه آثار مارتین یعنی سری کتاب‌های «ترانه یخ و آتش» (A Song of Ice and Fire) تولید و باعث شد نام و آوازه‌ی این کتاب‌های جذاب و خواندنی خیلی بیشتر از گذشته بر سر زبان‌ها بیفتد. بااین‌حال مارتین بین اهالی ادبیات از دهه‌ها قبل معروفیت خاص خود را داشته و گیرمو دل تورو هم در دهه ۱۹۹۰ قصد اقتباس از روی یکی از آثار قدیمی او را داشت.

رمان کوتاه «پادشاهان شنی» که مارتین در سال ۱۹۷۹ در مجله Omni منتشر کرده بود، نظر دل تورو را به خود جلب کرده و او به همین دلیل به ملاقات مارتین رفت تا در این زمینه صحبت کنند؛ دیداری که البته به نتیجه خاصی نرسید و مدتی بعد با تولید سریال The Outer Limits، کار دل تورو هم با پادشاهان شنی تمام شد؛ سریالی که پخش آن از سال ۱۹۹۵ آغاز شد و با حالت آنتولوژی خود، هر بار به سراغ داستان خاصی می‌رفت و اولین قسمت آن هم براساس رمان پادشاهان شنی ساخته شده بود.

طرح جلد مانگای Domu: A Child's Dream

Domu: A Child's Dream

«دومو: رؤیای یک کودک» مانگایی محصول کاتسوهیرو اوتومو بود که در سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ طرفداران زیادی پیدا کرد؛ کسی که بعدها با نویسندگی و کارگردانی انیمه «آکیرا» (Akira) به موفقیت‌های زیادی رسید. شرکت «باندای» (Bandai) در دهه ۱۹۹۰ حق ساخت یک فیلم سینمایی را براساس این مانگا به‌دست آورد و حتی در مقطعی قرار بود دیوید لینچ کارگردانی این اثر را برعهده بگیرد که این قضیه به جایی نرسید و بعدها نوبت گیرمو دل تورو شد تا در سال ۱۹۹۹ اخباری را در مورد کارگردانی فیلم سینمایی دومو توسط او بشنویم.

داستان ترسناک دومو کاملاً با اتمسفر کارهای دل تورو هم‌خوانی داشت و خود او هم انگیزه زیادی برای تولید این اقتباس داشته و در مصاحبه‌ای از جذابیت‌های این اثر صحبت کرده بود؛ داستانی در ارتباط با خودکشی‌های مرموز که بعدها مشخص می‌شود علت آن‌ها چیز دیگری بوده است.

ولی متأسفانه این پروژه که پتانسیل زیادی هم برای موفقیت داشت، به دلایلی از جمله مشکلات بین تهیه‌کننده و عوامل تولید فیلم متوقف شد. هرچند بعد از آن هم خود دل تورو و هم اوتومو بارها از علاقه‌شان به تولید این اثر صحبت کردند و اوتومو هم از این گفت که هیچ کسی برای کارگردانی دومو شایسته‌تر از دل تورو نیست.

فیلم Exorcist: The Beginning که به‌جای پروژه دل تورو ساخته شد

The Exorcist: Verse 4, Chapter 1

فیلم «جن‌گیر» (The Exorcist) اثر ویلیام فریدکین که در سال ۱۹۷۳ اکران شد، ژانر وحشت را برای همیشه دگرگون کرد و موفقیت آن در حدی بود که ساختن دنباله‌های متعدد برای آن اصلاً عجیب به نظر نمی‌رسید. و اگر بعضی از اتفاقات به شکل دیگری دست به‌دست هم می‌دادند، شاید یکی از این دنباله‌ها هم توسط گیرمو دل تورو ساخته می‌شد.

دل تورو در مصاحبه‌ای با اشاره به این موضوع گفته است: «بین دو فیلم Mimic و "ستون فقرات شیطان" (The Devil's Backbone) بود که مذاکراتی با شرکت Morgan Creek Entertainment داشتم تا روی دنباله جن‌گیر کار کنم و چهارمین قسمت آن را بسازم. به نظرم جالب می‌شد اگر اسم فیلم را "جن‌گیر: فصل ۴ ، آیه ۱" می‌گذاشتیم و مسئولان شرکت هم از این نام رضایت داشتند. داستان من هم در مورد کودکی بود که جن‌زده می‌شد و دست به قتل یک کشیش در واتیکان می‌زد، ولی پلیس به‌دلیل شرایط خاص سیاسی-مذهبی واتیکان نمی‌توانست وارد آن‌جا شود.»

طبق داستان دل تورو که حکم پیش‌زمینه را برای فیلم اول داشت، قرار بود «پدر مرین» (که او را در فیلم جن گیر با بازی ماکس فون‌سیدو دیده بودیم) به واتیکان برود و روی موضوع تحقیق کند و این دومین مواجهه‌ی او با شیطان بعد از یک رویارویی در اروپای شرقی بود. شیطان در این فیلم قرار بود در قالب یک افسر جوان نازی ظاهر شود و در انتهای فیلم هم به پدر مرین می‌گفت: «من و تو دوباره یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد. من در طول عمر تو، بدن سه کودک را به تسخیر خود درخواهم آورد و اگر بتوانی یکی از آن‌ها را نجات دهی، آزاد خواهی شد. ولی در غیر این صورت تو هم به من تعلق پیدا خواهی کرد.»

ولی سرانجام این پروژه به این علت به مشکل خورد که مسئولان شرکت از دل تورو درخواست کردند که صحنه جن‌گیری (بیرون کشیدن موجود شیطانی از بدن فرد جن‌زده) در فیلم وجود نداشته باشد و وقتی او با تعجب از این گفته بود که «چطور فیلمی با نام جن‌گیر می‌تواند بدون صحنه جن‌گیری ساخته شود؟» آن‌ها گفته بودند: «چنین صحنه‌ای در فیلم قبلی با واکنش منفی مردم مواجه شده و باعث شد فروش فیلم پایین بیاید و این بار به سراغ آن نخواهیم رفت.» همین موضوع عجیب هم باعث شد دل تورو پروژه را رها کند و چند سال بعد فیلم «جن‌گیر: سرآغاز» (Exorcist: The Beginning) به‌عنوان پیش‌زمینه‌ای بر اولین نسخه ساخته شد که هم از نظر منتقدان اثری بی‌کیفیت محسوب شد و هم در گیشه شکست سختی خورد.

طرح‌های اولیه Mephisto's Bridge

Mephisto's Bridge

رمان «اسپنکی» (Spanky) نوشته کریستوفر فاولر که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد، یکی دیگر از آثاری بود که گیرمو دل تورو قصد اقتباس از آن را داشت و به موفقیتی نرسید.

دل تورو فیلمنامه این اثر کمدی سیاه را درحالی نوشته بود که از جهاتی به نمایشنامه معروف «فاوست» (Faust) اثر گوته شباهت داشت و به ماجراهای مردی مربوط می‌شد که قصد دارد روح خود را به شیطان بفروشد، ولی این بار شیطان برخلاف داستان‌های مشابه علاقه‌ای به روح این فرد ندارد و جسم او را می‌خواهد تا در قالب این بدن جدید، ۱۰۰ سال دیگر عمر کند.

شیطانِ این داستان، موجودی متفاوت نسبت به اکثر شیطان‌های کلاسیک بوده و با نام اسپنکی، موجود زیبایی بود که به خاطر از دست دادن جسم خود در طول زمان، حالتی تکه‌تکه پیدا کرده و به‌دنبال بدن جدیدی می‌گشت. بعد از یافتن بدن جدید هم شکل و شمایلی شبیه فرشته‌های کلاسیک پیدا می‌کرد، با چشم‌ها و دهان‌هایی که روی هرکدام از پرهای بال‌های او وجود داشت و هریک نشان‌دهنده یکی از ارواحی بودند که پیش از آن به تسخیر خود درآورده بود.

با وجود علاقه زیاد دل تورو به تولید فیلم «پل مفیستو»، این پروژه هم به یکی از ده‌ها اثری تبدیل شد که به جایی نرسید.

یک نقاشی مرتبط با کتاب The Wind in the Willows

The Wind in the Willows

کِنِت گریهم، نویسنده مطرح ادبیات کودک در سال ۱۹۰۸ با انتشار رمان «باد در درختان بید»، یکی از معروف‌ترین رمان‌های کودکان را به‌دست علاقمندان رساند و بعدها شاهد اقتباس‌های زیادی از فیلم و تئاتر تا سریال‌های تلویزیونی براساس آن بودیم. گیرمو دل تورو هم قرار بود کارگردان یکی از این اقتباس‌ها باشد، ولی در این امر ناکام ماند.

دل تورو در سال ۲۰۰۳ مذاکراتی با شرکت «والت دیزنی» داشت تا روی یک فیلم سینمایی براساس داستان باد در درختان بید کار کند که ترکیبی از بخش‌های زنده (لایو اکشن) با بخش‌های انیمیشنی بود. دل تورو عشق و علاقه زیادی به کار روی این پروژه داشت، ولی مشکل از جایی شروع شد که مدیران دیزنی از او خواستند از حالت کلاسیک داستان (که به یک قرن پیش مربوط می‌شد) فاصله گرفته و حالتی مدرن و امروزی به آن بدهند تا مخاطبان بیشتری جذب فیلم شوند.

در این حد که مثلاً شخصیت وزغ قصه، یک اسکیت‌بورد داشته باشد و جملاتی به سبک اصطلاحات خاص نوجوانان آمریکایی دهه ۲۰۰۰ از زبان او شنیده شود! همین قضیه هم باعث شد دل تورو خیلی زود از پروژه کنار بکشد و آن را برای همیشه به‌دست فراموشی بسپارد.

طرح هنری از Tarzan (بی‌ارتباط به پروژه دل تورو)

Tarzan

شخصیت «تارزان» که اولین‌بار با رمان Tarzan of the Apes نوشته ادگار رایس باروز در سال ۱۹۱۴ معرفی شد، تا امروز اقتباس‌های بی‌شماری را در سینما و تلویزیون به خود دیده و قرار بود یکی از این اقتباس‌ها هم اثر گیرمو دل تورو باشد.

اولین اخبار در مورد تارزانِ دل تورو در سال ۲۰۰۶ پخش شد و او از این گفت که قصد دارد با همکاری شرکت «برادران وارنر»، اقتباسی متفاوت از تارزان را روی پرده سینماها بیاورد که هرچند المان‌های معروف این شخصیت را در خود دارد و اثری خانوادگی محسوب می‌شود، ولی تفاوت‌های زیادی هم با آثار قبلی تارزان خواهد داشت و عطر و طعم مخصوص دل تورو چاشنی آن خواهد شد؛ فیلمی که به خوبی خطرات حضور در محیط وحشی جنگل را برای یک کودک بی‌سرپناه نشان می‌دهد و لحظات پُر از استرس و اضطرابی را تحویل مخاطبان خواهد داد.

شاید همین نحوه نگرش دل تورو به شخصیت تارزان بود که باعث شد مسئولان وارنر بعد از مدتی قید استفاده از او را به‌عنوان کارگردان بزنند و به سراغ استیون سامرز بروند؛ کسی که در آن روزها آخرین فیلم کارگردانی‌شده توسط او «ون هلسینگ» (Van Helsing) بود. البته درنهایت سامرز هم شانس ساختن تارزان را پیدا نکرد، تا مدت‌ها بعد که نوبت به دیوید ییتس رسید و در سال ۲۰۱۶ شاهد اکران فیلم «افسانه تارزان» (The Legend of Tarzan) به کارگردانی او بودیم.

پل بتانی و جنیفر کانلی

Born

در سال ۲۰۰۷ با خبر شدیم که گیرمو دل تورو درکنار لارنس گوردن و لوید لوین، وظیفه تهیه پروژه‌ای را برعهده گرفته که جنیفر کانلی و پل بتانی ایفاگر نقش زوج اصلی آن هستند؛ دو بازیگری که در واقعیت نیز در سال ۲۰۰۳ با یکدیگر ازدواج کرده بودند.

این پروژه که دنیل سیمپسون برای کارگردانی آن انتخاب شده بود، ماجراهای زوجی را روایت می‌کرد که زندگی خوب و خوشی را پشت‌سر می‌گذاشتند و مرد خانواده هم وظیفه ساخت عروسک‌های خمیری را برای انیمیشن‌های استاپ‌موشن داشت. ولی ناگهان یک روز این عروسک‌ها زنده می‌شدند و اتفاقاتی را رقم می‌زدند که زندگی را برای این زن و شوهر به کابوس تبدیل می‌کرد.

از نکات جالب پیش‌تولید فیلم این بود که استیون و چارلز کیودو تولید عروسک‌های خمیری آن را برعهده داشتند؛ دو برادری که در سال ۱۹۸۸ با فیلم کمدی ترسناک Killer Klowns from Outer Space سروصدای زیادی به پا کرده بودند و کنار هم قرار گرفتن آن‌ها و دل تورو می‌توانست به نتایج جالبی منجر شود که متأسفانه این اتفاق رخ نداد.

نسخه اسپانیایی فیلم The Orphanage

The Orphanage

فیلم ترسناک اسپانیایی «یتیم خانه» به کارگردانی خوان آنتونیو بایونا در سال ۲۰۰۷ هیاهوی زیادی به پا کرد و توانست به یکی از آثار معروف آن دوران در ژانر وحشت تبدیل شود. معمولاً در این وقت‌ها هالیوود هم خیلی سریع به فکر بازسازی نسخه‌ای آمریکایی از روی این فیلم‌های ترسناک می‌افتد و عجیب نبود که در همان سال، شرکت «نیولاین سینما» به سراغ خریداری حق ساخت نسخه انگلیسی‌زبان فیلم یتیم خانه افتاد.

مأموریت تهیه و تولید فیلم برعهده گیرمو دل تورو گذاشته شد که در تولید نسخه اصلی یتیم‌خانه هم نقش داشت. لری فسندن هم برای کارگردانی آن انتخاب شد؛ کسی که یک سال قبل فیلم ترسناک «آخرین زمستان» (The Last Winter) را ساخته و به موفقیت‌هایی رسیده بود. ولی بعد از مدتی فسندن به بهانه نداشتن نظرات و ایده‌های مشترک با عوامل تولید فیلم از آن کنار کشید و مارک پلینگتون جایگزین او شد. مدتی بعد هم ایمی آدامز برای ایفای نقش اصلی داستان انتخاب شد تا جایگزین بلن روئدا در نسخه اسپانیایی باشد.

در آن دوران دل تورو مصاحبه‌های مختلفی در مورد نسخه آمریکایی یتیم‌خانه انجام می‌داد و یکی از مهم‌ترین دلایل این بازسازی سریع را دستیابی به محصولی دانسته بود که پتانسیل واقعی داستان را نمایش می‌دهد. به‌گفته او، نسخه اسپانیایی به‌دلیل کمبود بودجه و زمان، با تفاوت‌هایی نسبت به فیلمنامه اصلی همراه بود و اکنون او و تیمش قصد داشتند با صرف پول و زمان بیشتر، فیلمنامه جذاب یتیم‌خانه را به شکل کامل‌تری به فیلم تبدیل کنند.

ولی بعدها پروسه تولید فیلم به مشکل خورد و خبری از آن نشد؛ موضوعی که اگر خرافاتی باشیم می‌توانیم علت آن را به ناراحتی بایونا، کارگردان نسخه اصلی در مورد این بازسازی نسبت دهیم! کسی که در زمان معرفی پروژه گفته بود: «آمریکایی‌ها به تمام امکانات موردنیاز خود دسترسی دارند، ولی عُرضه انجام هیچ کاری را ندارند. درحالی‌که ما استعداد انجام هر کاری را داریم، ولی پول کافی در اختیار نداریم. صنعت فیلم‌سازی آمریکا به‌دنبال ریسک کردن نمی‌رود و به خاطر همین است که آن‌ها فیلم‌های بزرگ دیگران را بازسازی می‌کنند.»

3993

فیلم «هزارتوی پن» (Pan's Labyrinth) از مطرح‌ترین آثار گیرمو دل تورو بوده که در سال ۲۰۰۶ اکران شد و خیلی زود به محبوبیت بالایی بین مخاطبان سینما رسید؛ فیلمی فانتزی و تاریک که می‌توان آن را نماد کاملی از نوع تفکرات و قدرت تخیل دل تورو دانست. خود دل تورو این فیلم را نوعی دنباله معنوی برای یکی از آثار قدیمی‌اش یعنی ستون فقرات شیطان می‌داند و باتوجه‌به تولید دو فیلم با مایه‌هایی از جنگ داخلی اسپانیا، عجیب نبود که روزی سومین اثر این سه‌گانه هم ساخته شود.

یک سال بعد از اکران فیلم هزارتوی پن بود که مطلع شدیم دل تورو روی پروژه جدیدی کار می‌کند که نه یک ادامه مستقیم برای این فیلم، بلکه یک دنباله معنوی برای آن است و سرخیو سانچز، فیلمنامه‌نویس یتیم‌خانه هم نگارش داستان آن را برعهده دارد. او در آن زمان گفته بود که فیلم جدید با نام 3993 قرار است باز هم به زبان اسپانیایی بوده و ارتباطاتی با جنگ داخلی اسپانیا داشته باشد؛ فیلمی که دو بازه زمانی متفاوت را دربرمی‌گرفته و بخش‌های از آن در سال ۱۹۹۳ اتفاق می‌افتاده و بخش‌هایی هم در سال ۱۹۳۹.

به‌گفته سانچز: «این روزها اسپانیا در حال مرور ماجراهای جنگ داخلی است و نبش قبرهای زیادی اتفاق می‌افتد تا کشته‌های آن جنگ به‌طور کامل شناسایی شوند و به این ترتیب خیلی از افرادی که مفقودالاثر شده بودند، پیدا شده و خانواده‌ها می‌توانند جسد اجداد خود را پیدا کنند. داستان فیلم ما هم به چنین اتفاقاتی می‌پردازد و اگر بیشتر از این توضیح بدم، گیرمو گلویم را خواهد بُرید!»

ولی درنهایت کار روی پروژه طولانی شد و دل تورو ترجیح داد در آن دوران وقت خود را روی فیلم «پسر جهنمی 2: ارتش طلایی» (Hellboy II: The Golden Army) بگذارد و به این ترتیب 3993 هرگز وارد مرحله تولید نشد.

طرح جلد کمیک Death: The High Cost of Living

Death and Me

سری کمیک‌های «سندمن» (The Sandman) که نیل گیمن از سال ۱۹۸۹ شروع به نوشتن آن‌ها کرد، به موفقیت زیادی رسیدند و در آینده‌ای نزدیک هم شاهد پخش اقتباس تلویزیونی آن‌ها از «نتفلیکس» خواهیم بود. بعدها یک سری جانبی (اسپین‌آف) هم براساس ماجراهای سندمن در سال ۱۹۹۳ منتشر شد که تحت عنوان «مرگ: ارزش بالای زندگی» (Death: The High Cost of Living) روایت‌گر داستان‌های شخصیت «مرگ» بود؛ شخصیتی که برخلاف خیلی از نمونه‌های دیگر در دنیای سرگرمی، نه موجودی ترسناک با ظاهری اسکلت‌مانند، بلکه دخترکی جذاب بود.

شرکت نیولاین سینما در دورانی قصد تولید یک فیلم سینمایی را براساس این کمیک‌ها داشت که قرار بود با نام «من و مرگ» ساخته شود. گیرمو دل تورو به‌عنوان تهیه‌کننده فیلم انتخاب شده بود و نیل گیمن هم علاوه‌بر اینکه فیلمنامه آن را می‌نوشت، قرار بود کارگردانی پروژه را نیز برعهده داشته باشد. طبق شنیده‌ها، فیلمنامه من و مرگ شباهت زیادی به ماجراهای کمیک داشته و بیشترین تفاوت به اضافه شدن بعضی لوکیشن‌های جدید مربوط می‌شده است. از بازیگران احتمالی فیلم هم به شایا لباف اشاره شده بود که در تولید فیلم هم نقش داشت.

ولی متأسفانه بعدها پروژه چندین بار متوقف شد و هرچند دوباره کار روی آن شروع شد، ولی ماجرای اعتصاب نویسندگان آمریکایی در سال ۲۰۰۸ باعث شد اوضاع برای این فیلم سخت‌تر شود. درنهایت هم نیل گیمن سال ۲۰۱۰ خبر داد که فیلم من و مرگ دیگر در دست تولید نیست و خبری از آن نخواهد شد.

طرحی از مستر چیف در بازی Halo 2

Halo

یکی از مورد انتظارترین پروژه‌های ناکام گیرمو دل تورو، فیلم «هیلو» بوده که می‌توانست با کارگردانی این فیلم‌ساز مکزیکی به اثری منحصربه‌فرد بین فیلم‌های برگرفته از بازی‌های ویدیویی تبدیل شود.

از نیمه‌های دهه ۲۰۰۰ بود که شایعات مختلفی در مورد تولید فیلم هیلو براساس بازی‌های محبوب استودیو «بانجی» و «مایکروسافت» برای ایکس باکس به گوش می‌رسید، تا اینکه بالاخره اعلام شد پیتر جکسون که آن سال‌ها با سری فیلم‌های «ارباب حلقه ها» (The Lord of the Rings) به شهرت زیادی رسیده بود، تهیه پروژه را برعهده گرفته است. مدتی بعد هم خبر رسید که دل تورو کارگردان فیلم هیلو خواهد بود و ترکیب جکسون و دل تورو باعث شد خیلی‌ها منتظر تماشای ماجراهای «مستر چیف»، شخصیت اصلی هیلو روی پرده سینماها باشند. همچنین قرار بود درکنار دل تورو، نویسندگان دیگری مثل دی بی وایس هم روی فیلمنامه هیلو کار کنند؛ کسی که چند سال بعد با سریال بازی تاج و تخت به شهرت زیادی رسید.

دل تورو ایده‌های عجیبی برای فیلم هیلو داشت که یکی از آن‌ها در ارتباط با برادر مستر چیف بود؛ برادری دوقلو که در طول داستان با Flood (یکی از نژادهای دنیای هیلو که با تصاحب بدن موجودات دیگر، آن‌ها را با حالتی زامبی‌مانند کنترل می‌کند) متحد می‌شد و بخشی اساسی از فیلم هم به مبارزه مستر چیف با برادر شیطانی خود اختصاص داشت.

این پروژه بزرگ بعد از مدتی به بن‌بست خورد و علت اصلی آن هم نیاز به بودجه‌ای نجومی برای به تصویر کشیدن ماجراهای دنیای عظیم هیلو روی پرده سینما بود؛ بودجه‌ای که روزبه‌روز بیشتر می‌شد و مایکروسافت که انتظار چنین هزینه‌ای را نداشت، با آن مخالفت کرده و بعد از مدتی هم دل تورو که انگیزه‌های خود را برای کارگردانی هیلو از دست داده بود، به سراغ کار روی آثار دیگر خود مثل فیلم هل بوی 2 رفت.

بعد از دل تورو، نوبت به نیل بلومکمپ رسید تا هدایت پروژه را در اختیار بگیرد، که البته او هم در این امر ناموفق بود و فیلم هیلو تا همین امروز هم ساخته نشده است. هرچند در آینده‌ای نزدیک شاهد پخش سریال آن از «پارامونت پلاس» خواهیم بود.

طرح جلد رمان Hater

Hater

دیوید مودی، نویسنده آثار ترسناک در سال ۲۰۰۶ رمان «متنفر» را ارائه کرد و دو سال بعد با خبر شدیم که شرکت «یونیورسال پیکچرز» با گیرمو دل تورو و مارک جانسون، تهیه‌کننده معروف سینما مذاکراتی داشته تا تولید اقتباسی سینمایی از این داستان را برعهده بگیرند. نگارش فیلمنامه هم برعهده گلن مازارا، فیلمنامه‌نویس سریال The Shield گذاشته شد تا این داستان مهیج وارد سالن‌های سینما شود؛ داستانی در ارتباط با مردم عادی یک منطقه که ناگهان بدون هیچ دلیل خاصی شروع به حمله و آسیب زدن به یکدیگر می‌کنند.

در ابتدا قرار بود دل تورو درکنار تهیه‌کنندگی، کارگردان فیلم هم باشد ولی مدتی بعد درحالی‌که تصمیم گرفته بود کارگردانی فیلم هابیت را برعهده بگیرد، خوان آنتونیو بایونا، سازنده فیلم یتیم‌خانه را به‌عنوان کارگردان پروژه معرفی کرد. همین ترکیب دل تورو و بایونا هم باعث شده بود خیلی‌ها عطش بالایی برای تماشای فیلم پیدا کنند، مخصوصاً با درنظرگرفتن اینکه دل تورو اعلام کرده بود با وجود عدم کارگردانی فیلم، نظارت مستقیمی روی آن خواهد داشت و حس و حال خاص آثار او را در فیلم شاهد خواهیم بود.

دل تورو در آن زمان گفته بود: «به این دلیل عاشق این داستان هستم که به‌نوعی واقعیت این روزهای دنیا را نشان می‌دهد؛ دنیایی که در آن عصبانی شدن و نفرت داشتن نسبت به افراد دیگر خیلی آسان شده و مردم بابت جنسیت، نژاد و سن و سال دیگران به آن‌ها حمله می‌کنند.» ولی این پروژه هم مثل خیلی دیگر از آثار دل تورو پایان خوشی نداشت و به جایی نرسید.

ران پرلمن در فیلم Hellboy

Hellboy III

فیلم «هل بوی» یا «پسر جهنمی» در دورانی توسط گیرمو دل تورو ساخته شد که هالیوود هنوز به اندازه امروز درگیر فیلم‌های کمیکی نشده بود و اوضاع کمی متفاوت بود؛ فیلمی که شخصیت اصلی آن در سال ۱۹۹۳ توسط مایک مینیولا خلق شده بود و برخلاف اکثر آثار کمیکی این سال‌ها، نه متعلق به «دی سی» بود و نه «مارول»، بلکه جزو آثار «دارک هورس» محسوب می‌شد.

اولین فیلم پسر جهنمی (محصول ۲۰۰۴) با وجود کیفیت مناسب خود، فروش خیلی بالایی به‌دست نیاورد و این موضوع کمی دل تورو را دلسرد کرد. بااین‌حال او به خاطر علاقه زیاد خود به این شخصیت، چند سال بعد به بعضی دیگر از پروژه‌ها پاسخ منفی داد تا نسخه دوم پسر جهنمی را آماده اکران در سال ۲۰۰۸ کند؛ فیلمی که باز هم با وجود جذابیت‌های خاص خود و کیفیت بالایی که در مقایسه با خیلی از آثار مشابه داشت، فروشی تنها دو برابر بودجه خود به‌دست آورد که خیلی رضایت‌بخش نبود.

ولی دل تورو همچنان به‌دنبال تولید قسمت سوم پسر جهنمی بود و قصد داشت این کار را بعد از پایان تولید هابیت انجام دهد. پس از اینکه او پروژه هابیت را به دلایلی از جمله طولانی شدن مراحل پیش‌تولید و مشکلات مالی «مترو گلدوین میر» در راه آماده‌سازی بودجه رها کرد، دوباره امیدها برای تولید پسر جهنمی 3 بالا رفت ولی مدت‌ها گذشت و خبری از آن نشد. و با اینکه دل تورو هر چند وقت یک بار از تمایل خود و ران پرلمن (بازیگر نقش پسر جهنمی) برای تولید فیلم صحبت می‌کرد، اتفاق خاصی نمی‌افتاد.

سال‌ها بعد دل تورو مهم‌ترین دلیل ساخته نشدن فیلم را مشکلات مالی و عدم تأمین بودجه آن توسط شرکت‌های فیلم‌سازی اعلام کرد و از این گفت که هرچند دو نسخه اول هزینه‌های تولید خود را جبران کردند و بعد از اکران هم به‌صورت دی‌وی‌دی فروش خیلی خوبی داشتند، ولی کمتر شرکتی حاضر به سرمایه‌گذاری روی فیلم سوم می‌شد. او علاقه زیادی به روایت ماجراهای بعدی پسر جهنمی داشت و می‌خواست داستانی را تعریف کند که این شخصیت هرچند هنوز به فکر دفاع از بشریت است، ولی حالتی تاریک‌تر از قبل پیدا می‌کند.

علاقه دل تورو به این داستان در حدی بود که حتی از مایک مینیولا درخواست کرد که ادامه داستان فیلم‌ها را در قالب یک کمیک مخصوص روایت کند، که با پاسخ منفی خالق پسر جهنمی مواجه شد و او گفت: «فیلم‌های پسر جهنمی متعلق به تو هستند و کمیک‌های آن متعلق به من، و این دو نباید با یکدیگر ترکیب شوند.» بعدها هم دیگر خبری از فیلم سوم نشد، تا سال ۲۰۱۹ که شاهد ریبوت پسر جهنمی بودیم؛ فیلمی به کارگردانی نیل مارشال و بازی دیوید هاربر به‌جای ران پرلمن که هم در گیشه شکست سختی خورد و هم از دید منتقدان اثر بی‌کیفیتی نام گرفت.

البته هل بوی 3 تنها پروژه ناکام این شخصیت در سال‌های اخیر نبوده و پیش از ریبوت ۲۰۱۹، مدتی هم اخباری در مورد تولید فیلمی با نام Hellboy: Silverlance به گوش می‌رسید؛ اثری که پیتر بریگز (که جزو نویسندگان فیلمنامه نسخه اول پسر جهنمی بود) روی داستان آن کار می‌کرد و قرار بود پسر جهنمی در آن نقش جانبی داشته باشد و Abe Sapien (موجود دوزیست این مجموعه) نقش اصلی آن را برعهده گرفته و به ماجراهایی در ارتباط با شخصیت Nuada Silverlance بپردازد که او را در فیلم دوم دیده بودیم. ولی این پروژه هم سرنوشت خوبی نداشت.

سریال بریتانیایی The Champions

The Champions

سریال بریتانیایی «قهرمانان» در اواخر دهه ۱۹۶۰ با ماجراهای مهیج و پُر از تعلیق خود، مخاطبان زیادی به‌دست آورده بود و سال‌ها بعد هالیوود به فکر بازسازی آن افتاد. در سال ۲۰۰۷ مطلع شدیم که گیرمو دل تورو با مسئولان شرکت «یونایتد آرتیستز» در این زمینه ملاقاتی داشته و قرار است وظیفه نگارش فیلمنامه و تهیه‌کنندگی پروژه را برعهده بگیرد.

یک سال بعد هم کریستوفر مک‌کواری، فیلمنامه‌نویس «مظنونین همیشگی» (The Usual Suspects) به پروژه اضافه شد تا به دل تورو در تهیه و نوشتن داستان قهرمانان کمک کند. ولی بعدها دیگر خبری از این پروژه نشد و نتوانستیم ماجراهای مأموران مخفی مجهز به قدرت‌های فرا انسانی را در این اثر دنبال کنیم.

فیلم‌های The Devil's Backbone و Pan's Labyrinth

Saturn and the End of Days

گیرمو دل تورو از گذشته علاقه زیادی به ساختن فیلم‌های فانتزی و ترسناک با حضور کودکان داشته و پس از تولید ستون فقرات شیطان و هزارتوی پن، چندین بار می‌خواسته به سراغ اثر مشابهی برود که در این زمینه به جایی نرسیده است. یکی از این پروژه‌ها هم Saturn and the End of Days بوده که خبر ساخت آن توسط دل تورو در سال ۲۰۰۸ اعلام شد.

او در جریان رویداد کامیک-کان آن سال در نیویورک، از این گفت که داستان فیلم به ماجراهای پسرکی به نام «ساترن» مربوط می‌شود که یک روز به فروشگاهی می‌رود و وقتی برمی‌گردد، متوجه می‌شود که آخرالزمان از راه رسیده و دنیا نابود شده است. چنین موضوعی اگر توسط دل تورو ساخته می‌شد، می‌توانست پتانسیل بالایی برای جذب مخاطب داشته باشد و خود او هم اشتیاق زیادی به این سوژه داشت، ولی در همان زمان اعلام کرد که هنوز مدت‌ها تا شروع پروژه باقی مانده و فعلاً در حال نگارش فیلمنامه است. بعد از آن هم دیگر خبری از فیلم نشد.

The Hobbit

بعد از موفقیت‌های عظیم پیتر جکسون با سری فیلم‌های ارباب حلقه‌ها، طبیعی بود که فیلم هابیت هم توسط این کارگردان نیوزیلندی ساخته شود. هرچند درنهایت همین اتفاق افتاد و هابیت در قالب یک سه‌گانه توسط پیتر جکسون کارگردانی شد، ولی در ابتدا قرار بود گیرمو دل تورو هدایت پروژه را به‌دست بگیرد.

این خبر در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و در آن زمان برنامه‌ریزی به شکلی بود که نه سه فیلم، بلکه دو فیلم براساس هابیت، اثر معروف جی آر آر تالکین ساخته شود. قرار بود کار روی این دو فیلم از سال ۲۰۰۹ آغاز شده و به ترتیب در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ اکران شوند. خود دل تورو هم که از دوران کودکی جزو دوست‌داران هابیت بوده، انگیزه‌های زیادی برای انجام این کار داشت و می‌توانست ایده‌های جالب خود را با فضای فانتزی و جذاب هابیت ترکیب کرده و آثاری خوش‌ساخت تحویل مخاطبان دهد.

ولی درحالی‌که دل تورو و جکسون خود را آماده تولید این پروژه بزرگ می‌کردند، مترو گلدوین میر به‌عنوان سرمایه‌گذار فیلم با مشکلات مالی عظیمی روبه‌رو شد و همین قضیه هم باعث شد تولید هابیت با تأخیر همراه شده و حتی تا اواسط سال ۲۰۱۰ هم خبری از شروع پروژه نشود. همین موضوع هم باعث شد دل تورو امیدی به کار روی هابیت نداشته باشد و درنهایت از تیم تولید فیلم جدا شده و جای خود را به جکسون بدهد؛ کسی که با ارباب حلقه‌ها به‌شدت موفق ظاهر شده بود، ولی نتوانست با هابیت به دستاورد خیلی بزرگی برسد.

یکی از نقاشی‌های کتاب The Witches

The Witches

رولد دال جزو منحصربه‌فردترین نویسندگان آثار کودکان محسوب می‌شود که کارهایی جذاب و درعین‌حال ترسناک و عجیب را برای این گروه سنی تدارک دیده است. یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های او یعنی «جادوگرها» هم که در سال ۱۹۸۳ منتشر شده بود، بعدها یک بار در سال ۱۹۹۰ با اقتباسی سینمایی همراه شد و قرار بود گیرمو دل تورو هم اقتباس دیگری براساس آن بسازد.

اولین اخبار در این زمینه به سال ۲۰۰۸ برمی‌گشت و در آن زمان با خبر شدیم که این کارگردان مکزیکی قصد دارد یک انیمیشن استاپ‌موشن براساس ماجراهای کتاب جادوگرها بسازد. ولی این قضیه خیلی زود به‌دست فراموشی سپرده شد تا حدود یک دهه بعد که تولید فیلم سینمایی جادوگرها آغاز شد؛ این بار به کارگردانی رابرت زمکیس و فیلمنامه‌ای که علاوه‌بر زمکیس و کنیا باریس، دل تورو هم در نگارش آن دخیل بوده و البته جزو تهیه‌کنندگان فیلم نیز بوده است؛ فیلمی که با بازی ان هتوی به موفقیت خاصی نرسید و دوست‌داران جادوگرها را یک بار دیگر به یاد پروژه استاپ‌موشن دل تورو انداخت که پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به اثری تماشایی داشت.

طرح جلد رمان Drood

Drood

در سال ۲۰۰۹ رمانی تحت عنوان «درود» از دن سیومنز، نویسنده آثار علمی‌تخیلی و ترسناک منتشر شد که طرفداران زیادی به‌دست آورد؛ رمانی که پنج سال آخر حیات چارلز دیکنز، نویسنده مطرح انگلیسی را از زاویه‌ای خیالی روایت می‌کرد. شرکت یونیورسال حتی پیش از انتشار این رمان هم پتانسیل بالایی در آن دیده و به سراغ دن سیمونز رفته بود تا طی قراردادی، تولید اقتباس سینمایی آن را به‌دست بگیرد و در اختیار گیرمو دل تورو قرار دهد.

اکنون سال‌ها از آخرین اخبار تولید فیلم درود گذشته و معلوم نیست که آیا روزی شاهد اقتباسی سینمایی از آن خواهیم بود یا خیر؛ موضوعی که شباهت‌هایی هم به آخرین اثر چارلز دیکنز دارد. آخرین رمان این نویسنده بزرگ قرار بود با نام «راز ادوین درود» (The Mystery of Edwin Drood) منتشر شود ولی با مرگ دیکنز در سال ۱۸۷۰، این رمان هم ناتمام باقی ماند و درحالی‌که ۱۲ فصل برای آن در نظر گرفته شده بود، تنها در قالب ۶ فصل منتشر شد. و به خاطر اینکه دیکنز در هیچ جایی دست‌خطی از خود برای ادامه داستان نگذاشته بود، کسی نمی‌داند که او قصد داشته رمان را به چه شکلی به پایان برساند.

طرح هنری از Van Helsing (بی‌ارتباط به پروژه دل تورو)

Van Helsing

اولین‌بار در رمان دراکولا اثر برام استوکر بود که با شخصیت «آبراهام ون هلسینگ» آشنا شدیم؛ یک دکتر هلندی همه‌فن‌حریف و آگاه به علوم مختلف که به شخصیت‌های داستان در مبارزه با خون‌آشام قدرتمند کمک می‌کرد. این شخصیت جذاب بعدها هم در قالب اقتباس‌های مختلف از داستان دراکولا وارد فیلم‌ها و سریال‌های متنوعی شد و هم خود به‌تنهایی تبدیل به شخصیتی محبوب تا فیلم‌سازها داستان‌های اوریجینالی را با حضور او تدارک ببینند. مثل فیلم ون هلسینگ محصول ۲۰۰۴ که هیو جکمن در آن ایفاگر نقش او بود، البته با تفاوت‌هایی نسبت به داستان اصلی و با نام «گابریل ون هلسینگ».

گیرمو دل تورو هم در مقطعی قرار بوده روی تولید فیلم جدیدی از ون هلسینگ نظارت داشته باشد و داستان آن را هم خود او برای شرکت یونیورسال پیکچرز بنویسد. از این پروژه ناکام اطلاعات زیادی منتشر نشد، به جز اینکه قرار بوده اثری اکشن با المان‌های ترسناک باشد (که انتظار دیگری هم از آن نداشتیم!) و تام کروز هم در تولید فیلم دخیل بوده و همچنین در آن زمان شایعاتی به گوش می‌رسید که او یکی از گزینه‌های احتمالی حضور در نقش اصلی فیلم نیز خواهد بود.

طرح‌های اولیه At the Mountains of Madness

At the Mountains of Madness

طرفداران گیرمو دل تورو بارها بابت عدم تولید پروژه‌های مختلف او ناراحت شده‌اند، ولی ناکامی کمتر پروژه‌ای به اندازه «در کوهستان دیوانگی» باعث غم و غصه آن‌ها شده است. این قضیه هم دلیل مشخصی دارد و به پتانسیل‌های بالای این داستان و ترکیب آن با نبوغ دل تورو برمی‌گردد.

اچ‌پی لاوکرفت، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ژانر وحشت، این رمان کوتاه را در سال ۱۹۳۱ نوشت و ماجراهای یک سفر اکتشافی به قطب جنوب را در آن روایت کرد که با حوادث عجیبی همراه می‌شد. لاوکرفت که بیشتر شهرت خود را بابت خلق هیولایی اختاپوس‌مانند به نام Cthulhu دارد، در این داستان هم به سراغ موجودات تخیلی از جمله Mi-Go رفته بود و حال و هوای ترسناکی را رقم زده بود که جان می‌داد برای روایت توسط دل تورو روی پرده سینما.

او و متیو رابینز در سال ۲۰۰۶ کار روی فیلمنامه‌ای را در ارتباط با داستان در کوهستان دیوانگی شروع کردند و بعدها قرار شد یونیورسال پیکچرز بودجه تولید آن را برعهده بگیرد و جیمز کامرون هم جزو تهیه‌کنندگان فیلم باشد. همچنین در مقطعی از تام کروز به‌عنوان ایفاگر نقش اصلی فیلم صحبت می‌شد و همه‌چیز آماده تولید یک اثر عظیم برپایه داستان لاوکرفت بود، ولی طلسم دل تورو این بار هم اجازه ساخت فیلم را نداد.

درحالی‌که یونیورسال در نظر داشت فیلم را برای مخاطبان گسترده با درجه سنی PG-13 آماده کند، دل تورو روی محتوای بزرگسالانه و خشن فیلم و درجه‌بندی R تأکید داشت و همین قضیه هم باعث شد پروژه کم‌کم به مشکل بخورد؛ پروژه‌ای که بودجه آن تا ۱۵۰ میلیون دلار برآورد می‌شد و یونیورسال حاضر به خرج کردن چنین مبلغی برای فیلمی با مخاطبان محدود نبود.

دراین‌میان یکی از دلایل توقف پروژه را هم اکران فیلم پرومتئوس (Prometheus)، اثر ریدلی اسکات در سال ۲۰۱۲ می‌دانند؛ پیش‌زمینه‌ای برای سری فیلم‌های «بیگانه» (Alien) که حال و هوای آن شباهت‌هایی به پروژه در کوهستان دیوانگی داشته و عوامل تولید فیلم نگران بودند که نمایش این دو اثر در بازه‌ی زمانی نزدیک به یکدیگر، به شکست پروژه آن‌ها منتهی شود. در هر حال این اثر مورد انتظار دل تورو هم ناکام ماند، هرچند علاقمندان فیلم‌های این کارگردان همچنان منتظر روزی هستند که خبر تولید آن را بشنوند.

گیرمو دل تورو و گرنت موریسون

Sleepless Knights

دوست‌داران دنیای کمیک، گرنت موریسون را با آثار جذابش می‌شناسند؛ از Animal Man تا کارهایی که در ارتباط با شخصیت‌های معروفی چون «بتمن»، «سوپرمن» و... انجام داده است. در دورانی هم او قرار بود با گیرمو دل تورو همکاری کرده و فیلمی را ترتیب دهند که داستان جالبی داشت؛ دنیایی که در آن بر اثر حادثه‌ای در ارتباط با یک ماشین زمان، شب هالووین به شکلی پایان‌ناپذیر تکرار می‌شود و ارواح، غول‌ها و موجودات ترسناک از گوشه و کنار وارد دنیا شده و دست به هر کاری می‌زنند، تا اینکه گروهی با عنوان «شوالیه‌های بی‌خواب» از راه می‌رسند و به سبک اعضای گروه Ghostbusters، به شکار این موجودات می‌پردازند.

البته با وجود داستانی که ترسناک به نظر می‌رسد، قرار بوده این فیلم اثری خانوادگی با مایه‌های ماجرایی و فانتزی باشد و شخصیت اصلی آن هم نوجوانی ۱۵ ساله با نام «الکس بردبری» باشد که نام او عرض ارادتی به ری بردبری، نویسنده بزرگ آثار علمی‌تخیلی و ترسناک بوده است.

متأسفانه شرکت‌های فیلم‌سازی خیلی تمایلی به تولید این پروژه نداشته‌اند و دل تورو و موریسون هم درنهایت از ساخت آن منصرف شدند.

شخصیت Thor در کمیک‌های مارول

Thor

در سال ۲۰۰۹ و زمانی‌که هنوز دنیای سینمایی مارول به اندازه امروز مطرح نبود و تنها دو فیلم مرد آهنی (Iron Man) و هالک شگفت‌انگیز (The Incredible Hulk) ساخته شده بودند، دل تورو از این گفت که مسئولان مارول قبل از اکران دومین نسخه از پسر جهنمی به سراغ او رفته بودند تا برای تولید فیلمی براساس شخصیت «ثور» با او مذاکره کنند.

این صحبت‌ها خیلی هم جدی بوده و وضعیت به شکلی بوده که فاصله زیادی تا شروع پروژه باقی نمانده بود. طبق گفته‌های دل تورو، مارول تمایل زیادی به این همکاری داشته و خود او هم علاقه فراوانی به اساطیر اسکاندیناوی دارد و می‌توانسته تصاویر جذابی براساس این دنیای منحصربه‌فرد خلق کند. همچنین از دوست‌داران آثار جک کربی (که نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت ثور داشت) محسوب می‌شود و به خود شخصیت ثور و همین‌طور «لوکی» هم علاقمند است، ولی درنهایت اوضاع به شکلی پیش نرفت که بتوانیم فیلم ثور را به کارگردانی دل تورو ببینیم و او به سراغ پروژه‌هایی دیگری مثل هابیت رفت. و این کنت برانا بود که کارگردانی فیلم ثور را به‌دست گرفت و این اثر در سال ۲۰۱۱ با بازی کریس همسورث و ناتالی پورتمن اکران شد.

صحنه‌ای از انیمیشن Heavy Metal

Heavy Metal

سال‌ها پیش از اینکه انیمیشن‌های بزرگسالانه به اندازه امروز مطرح شوند، جرالد پاترتون با «هوی متال» به سراغ این بخش از صنعت انیمیشن رفته بود؛ اثری با المان‌های فانتزی و علمی‌تخیلی که شامل داستان‌های مختلفی می‌شد و در سال ۱۹۸۱ سروصدای زیادی به پا کرد. بعدها نسخه‌ای دیگر از این انیمیشن با نام «هوی متال 2000» هم ساخته شد که به‌هیچ‌وجه موفقیت نسخه اول را به‌دنبال نداشت، ولی قرار بود حدود ۱۰ سال بعد از آن شاهد تولید اثر دیگری هم در این زمینه باشیم که به جایی نرسید.

دیوید فینچر، کارگردان مطرح سینما در سال ۲۰۰۸ اعلام کرد که به‌دنبال تولید یک هوی متال جدید است که ۸ یا ۹ انیمیشن کوتاه را شامل می‌شود و هرکدام از این انیمیشن‌ها هم توسط یک کارگردان ساخته خواهد شد، آن هم با رده‌بندی سنی R و محتوای بزرگسالانه. در آن زمان از خود فینچر درکنار کوین ایستمن، یکی از دو خالق «لاک‌پشت‌های نینجا» (Teenage Mutant Ninja Turtles) و تیم میلر (مؤسس Blur Studio که بعدها فیلم Deadpool را کارگردانی کرد) به‌عنوان سه نفر از سازندگان انیمیشن‌های هوی متال نام برده شد.

مدتی بعد با اعلام اینکه تولید این اثر از «پارامونت» به «سونی» واگذار شده، سه کارگردان دیگر هم برای آن معرفی شدند که نام‌های جالبی بودند: زک اسنایدر، گور وربینسکی و گیرمو دل تورو. بودجه پروژه هم ۵۰ میلیون دلار در نظر گرفته شده بود. ولی درحالی‌که خیلی‌ها منتظر تماشای این پروژه جذاب بودند، بعدها خبر خاصی از آن نشد و تنها متوجه شدیم که رابرت رودریگز حقوق مربوط‌به هوی متال را خریده و قصد تولید مجموعه‌ای تلویزیونی را براساس آن دارد؛ اتفاقی که هنوز بعد از گذشت یک دهه رخ نداده است.

هرچند می‌توان مجموعه انیمیشنی «عشق، مرگ و ربات‌ها» (Love, Death and Robots) که در دو فصل از نتفلیکس پخش شده را نوعی دنباله معنوی برای هوی متال دانست؛ مخصوصاً با درنظرگرفتن این نکته که دیوید فینچر و تیم میلر هم تهیه‌کنندگان آن بوده‌اند.

عمارت تسخیرشده در دیزنی لند

The Haunted Mansion

پارک‌های تفریحی «دیزنی لند» با انواع و اقسام بخش‌های سرگرم‌کننده خود شناخته می‌شوند که بعضی از آن‌ها هم سال‌ها پس از شروع به کار در این پارک‌ها، وارد صنعت سینما شده‌اند؛ از جمله فیلم دزدان دریایی کارائیب (Pirates of the Caribbean) که براساس یکی از تفریحات دیزنی لند شکل گرفت و یکی دیگر از آن‌ها هم «عمارت تسخیرشده» بود؛ این Dark Ride (چیزی مثل «تونل وحشت» در شهربازی‌های ایران که مردم در آن سوار وسیله‌ای می‌شوند و از دل موقعیتی ترسناک عبور می‌کنند) اولین‌بار در سال ۱۹۶۹ آغاز به کار کرد و در سال ۲۰۰۳، فیلمی براساس آن به کارگردانی راب مینکاف و بازی ادی مورفی اکران شد.

در سال ۲۰۱۰ با خبر شدیم که گیرمو دل تورو با والت دیزنی برای تولید فیلم جدید عمارت تسخیرشده مذاکره کرده و قرار است نویسندگی فیلمنامه آن را نیز برعهده داشته باشد. او از این گفت که ایده‌های متفاوتی نسبت به نسخه ۲۰۰۳ در ذهن دارد و داستان فیلم هم با محوریت Hatbox Ghost (یکی از شخصیت‌های عمارت تسخیر‌شده در دیزنی لند) پیش خواهد رفت. در مجموع دل تورو قصد داشت از فضای کمدی اقتباس قبلی عمارت تسخیرشده فاصله گرفته و اثری را ارائه دهد که با وجود مفرح بودن، فیلمی ترسناک و تاریک محسوب شود.

درحالی‌که مدت‌ها از اعلام این خبر گذشته بود، در سال ۲۰۱۵ باز هم اخبار جدیدی از آن به گوش رسید؛ از جمله اینکه رایان گاسلینگ در حال مذاکره برای حضور در فیلم است و اطلاعاتی هم در مورد بعضی دیگر از عوامل تولید فیلم منتشر شد. ولی بعد از آن دیگر خبر خاصی از پروژه نشد و دل تورو و دیزنی از همکاری در این زمینه دست کشیدند. مدتی قبل هم اعلام شد که فیلم جدید عمارت تسخیرشده به کارگردانی جاستین سیمین و بازی تیفانی هدیش، کیت استنفیلد، اوون ویلسون، رزاریو داوسن و دنی دویتو در دست تولید است.

انیمیشن کوتاه Alma

Alma

  • معرفی انیمیشن کوتاه Alma

«آلما» یکی دیگر از پروژه‌هایی بود که گیرمو دل تورو خبر تولید آن را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد؛ انیمیشنی محصول شرکت «دریم ورکس» که در خلاصه داستان آن می‌خواندیم: «ماجرای کودکانی که با شبحی مواجه می‌شوند که به نیروهای تاریکی مسلط است.»

این پروژه که در حقیقت براساس انیمیشن کوتاهی به همین نام تولید می‌شد، دل تورو را در مقام تهیه‌کننده و ناظر اصلی خود داشت و کارگردانی آن هم برعهده رودریگو بلاس (کارگردان انیمیشن کوتاه آلما) بود. بلاس که جزو انیماتورهای سابق «پیکسار» محسوب می‌شد، مگان هالی، فیلمنامه‌نویس Sunshine Cleaning را درکنار خود داشت و امیدوار بود که با ساخت این اثر درکنار فرد خلاقی مثل دل تورو، بتواند اعتبار زیادی در دنیای انیمیشن برای خود پیدا کند. ولی درحالی‌که همچنان تا سال ۲۰۱۲ اخباری در مورد ادامه کار پروژه به گوش می‌رسید، بعدها دیگر اطلاعات جدیدی از آن منتشر نشد و برای همیشه در خاموشی فرو رفت.

Insane

شاید خیلی‌ها تصور کنند که حضور ناکام گیرمو دل تورو در صنعت بازی، تنها به «سایلنت هیلز» (Silent Hills) مربوط می‌شده؛ درحالی‌که او سال‌ها پیش از همکاری با هیدئو کوجیما هم قرار بود بازی ویدیویی مخصوص خود را کارگردانی کند که در این امر ناکام ماند.

بازی Insane اولین‌بار در قالب تیزری کوتاه در جریان رویداد Spike Video Game Awards 2010 معرفی شد؛ تیزری که چیز خاصی از بازی نشان نمی‌داد، ولی حال و هوای تاریک و ترسناک آن حکایت از اثری در ژانر وحشت داشت. استودیوی سازنده بازی Volition بود؛ خالق آثاری چون Red Faction و Saints Row که زیرمجموعه شرکت THQ محسوب می‌شد و بنابراین ناشر بازی دل تورو نیز قرار بود THQ باشد و پلتفرم‌های آن هم پی سی درکنار پلی استیشن 3 و ایکس باکس 360 بودند.

دانلود ویدیو از آپارات

دل تورو در مورد این بازی که قرار بود نسخه اول از یک سه‌گانه ترسناک باشد، چنین گفته بود: «می‌خواهم با این سری بازی‌ها مخاطبان را به دنیای جدید و متفاوتی ببرم که تا به حال تجربه نکرده‌اند؛ جایی که هر حرکتی از طرف بازیکن با پرسش‌هایی اخلاقی از جانب او همراه می‌شود که آیا کار درست را انجام داده یا اشتباه کرده است.» همچنین در آن زمان صحبت‌هایی در مورد احتمال تولید یک فیلم سینمایی براساس دنیای Insane هم شنیده می‌شد؛ فیلمی که مسئولان THQ گفته بودند در صورت تولید، تمام حقوق آن متعلق به دل تورو خواهد بود.

ولی این بار هم شانس با دل تورو یار نبود و البته این دفعه او کمترین نقش را در ناکامی پروژه داشت، چرا که موضوع به مشکلات اساسی شرکت THQ برمی‌گشت؛ شرکتی که از سال ۱۹۹۰ وارد صنعت بازی شده و ده‌ها اثر متنوع را تولید و منتشر کرده بود، ولی از اوایل دهه ۲۰۱۰ درگیر مشکلات مالی شد و روزبه‌روز هم اوضاع برای آن بدتر شد، تا اینکه در اولین روزهای سال ۲۰۱۳ خبر ورشکستگی آن منتشر شد؛ خبر ناراحت‌کننده‌ای که چند ماه قبل از آن هم پیش‌زمینه‌اش را با اتفاقاتی مثل توقف تولید بازی Insane شاهد بودیم و سران این شرکت در اواسط سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که دیگر خبری از Insane نخواهد بود، ولی تمام حقوق آن به دل تورو تعلق پیدا کرده و می‌تواند بازی را در شرکت دیگری به هر شکلی که خواست، بسازد.

طرح جلد رمان گرافیکی Runoff

Runoff

تام منینگ چند سال قبل با رمان گرافیکی Runoff به موفقیت زیادی رسید و تصور می‌کرد این موفقیت با اقتباس سینمایی آن بیشتر هم خواهد شد، ولی باید این نکته را در نظر می‌گرفت که همکاری با گیرمو دل تورو یعنی احتمال بالای توقف پروژه.

منینگ سال ۲۰۱۱ خبر داده بود که دل تورو و دو تهیه‌کننده دیگر به نام‌های نیک نانزیاتا و لوید لوین در سال ۲۰۱۰ به سراغ او آمده‌اند و در مورد اقتباسی از Runoff با او صحبت کرده‌اند. به‌گفته منینگ، کار روی ایده‌های پروژه به آرامی در حال پیش‌روی بوده و هنوز به مراحل اساسی تولید نرسیده بود. بعد از آن هم دیگر اطلاعات خاصی از این اقتباس سینمایی منتشر نشد و پروژه به‌دست فراموشی سپرده شد.

فیلم The Monkey King 2، یکی از ده‌ها اثر اقتباسی از Journey to the West

Journey to the West

رمان چینی «سفر به غرب» با وجود انتشار در قرن شانزدهم، همچنان منبع اقتباس بزرگی برای خیلی از آثار هنری محسوب می‌شود و مدتی قبل هم شاهد معرفی بازی Black Myth: Wukong با الهام از آن بودیم. در سال ۲۰۱۱ خبری منتشر شد مبنی بر اینکه نیل گیمن قصد نگارش فیلمنامه‌ای را براساس این رمان دارد و از گیرمو دل تورو هم به‌عنوان کارگردان احتمالی پروژه یاد شد.

به این ترتیب قرار بود اثر متفاوتی را در ارتباط با ماجراهای «میمون‌شاه» (Monkey King) و همراهان او در سفر پُر ماجرای آن‌ها دنبال کنیم که جیمز کامرون هم در تولید آن نقش داشته باشد و به‌عنوان تهیه‌کننده و ناظر بخش‌های تکنیکی اثر، روی آن کار کند؛ پروژه‌ای که هزینه‌های زیادی برای تولید می‌طلبید و قرار بود در قالب سه‌گانه‌ای آماده شود که هر قسمت آن نیاز به ۱۰۰ میلیون دلار بودجه داشته است. البته پیش‌بینی می‌شد بخش اعظمی از این بودجه توسط چینی‌ها آماده شود و از نظر بازیگر هم شاهد ترکیبی از بازیگران غربی و شرقی باشیم.

درنهایت پروژه به جایی نرسید که علت آن احتمالاً به سختی‌های تولید و مشغله دل تورو برمی‌گشته است.

انیمیشن Peter Pan محصول والت دیزنی، معروف‌ترین اثر برگرفته از این داستان

Pan

«پیتر و وندی» به‌عنوان نمایشنامه و رمانی از جیمز متیو بری، تا امروز بارها و بارها منبع اقتباس فیلم‌ها و انیمیشن‌های مختلف بوده که معروف‌ترین موارد را می‌توان انیمیشن «پیتر پن» محصول والت دیزنی در سال ۱۹۵۳ و فیلم هوک (Hook) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۹۱ با بازی رابین ویلیامز، داستین هافمن، جولیا رابرتز و باب هاسکینز دانست. در مقطعی هم قرار بود گیرمو دل تورو اقتباس جدیدی از این اثر را برای نیولاین سینما تدارک ببیند که تفاوت‌هایی با نسخه‌های قبلی داشت.

«کاپیتان هوک» در این فیلم نه آن دزد دریایی همیشگی، بلکه کارآگاهی بازنشسته بود که به‌دنبال یک کودک قاتل می‌گشت، یعنی همان پیتر! متأسفانه دل تورو به خاطر مشغله‌هایی که در آن زمان پیدا کرده بود و همین‌طور مشکلاتی که نیولاین سینما در آن روزها با آن درگیر شده بود، فرصت کارگردانی این پروژه را از دست داد.

البته نیولاین بعدها همچنان قصد تولید این فیلم را داشت و برای نقش کاپیتان هادوک هم به سراغ آرون اکهارت رفته بود. همچنین قرار بود شان بین هم در فیلم حضور داشته باشد و نقش «اسمی» دستیار هادوک را ایفا کند. آنا سوفیا راب هم دیگر گزینه بازی در فیلم بود، آن هم در نقش وندی که پیتر قصد دزدیدن او را داشته، ولی توانسته از چنگ او فرار کند و اکنون به‌دنبال انتقام از پیتر است.

طرح جلد کتاب The Secret Garden

The Secret Garden

کتاب «باغ اسرارآمیز» از جمله آثار کودک محبوب اوایل قرن بیستم بوده که توسط فرانسس هاجسون برنت نوشته و در سال ۱۹۱۱ منتشر شد. تنها هشت سال بعد فیلمی سینمایی براساس این کتاب ساخته شد و بعدها هم اقتباس‌های دیگری از آن به نمایش درآمد و گیرمو دل تورو هم در مقطعی هدایت پروژه‌ای در ارتباط با باغ اسرارآمیز را برعهده داشت.

داستان این رمان در ارتباط با دخترک ۱۰ ساله گستاخی است که اخلاق و رفتار خوبی ندارد و بعد از مرگ اطرافیان خود بر اثر وبا، مجبور می‌شود برای زندگی نزد عموی خود برود. او در آن‌جا با باغی اسرارآمیز مواجه می‌شود و با ورود به آن، اتفاقات عجیبی را پشت سر می‌گذارد. لوسی الیبار، فیلمنامه‌نویسی که بابت نگارش داستان «جانوران حیات وحش جنوب» (Beasts of the Southern Wild) نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شده بود، روی فیلمنامه باغ اسرارآمیز کار می‌کرد و انتظارات از آن بسیار بالا بود، ولی پس از مدتی پروژه درگیر مشکلات حقوقی بین شرکت‌های فیلم‌سازی مختلف شد و به این ترتیب پروژه دل تورو و الیبار به پایان راه رسید؛ تا چند سال بعد که نسخه دیگری از فیلم به کارگردانی مارک ماندن و بازی کالین فرث و جولی والترز اکران شد.

طرح جلد کتاب Slaughterhouse-Five

Slaughterhouse-Five

رمان «سلاخ‌خانه شماره پنج» را می‌توان یکی از معروف‌ترین آثار علمی‌تخیلی تاریخ دانست که با نثر جذاب کرت ونه‌گات، مخاطب را تا پایان درگیر خود می‌کند. در سال ۱۹۷۲، یعنی سه سال پس از انتشار کتاب بود که فیلم سینمایی آن توسط جرج روی هیل ساخته شد؛ فیلمی که کیفیت مناسبی هم داشت و حتی توانست جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم کن را هم از آنِ خود کند، هرچند با فروش خوبی همراه نشد. بعدها هم آثار رادیویی، نمایشی و یک رمان گرافیکی براساس این داستان آماده شد و گیرمو دل تورو هم قرار بود اقتباسی سینمایی از آن را آماده کند که چنین نشد.

دل تورو در سال ۲۰۱۳ از این گفت که قصد تولید فیلم سلاخ‌خانه شماره پنج را با فیلمنامه‌ای از چارلی کافمن دارد؛ کسی که با نگارش داستان آثاری مثل «درخشش ابدی یک ذهن پاک» (Eternal Sunshine of the Spotless Mind) و بعدها کارگردانی «انومالیسا» (Anomalisa) نظرات را به خود جلب کرده بود و می‌توانست گزینه خیلی خوبی برای نوشتن فیلمنامه این اثر باشد.

علاقه دل تورو به این کتاب، از صحبت‌های او هم به خوبی مشخص بود: «کتاب‌هایی که من در ۱۵ سال اول زندگی خودم خوانده بودم، آثاری بودند مثل The Heart is a Lonely Hunter، فرانکنشتاین، کنت مونت کریستو و گوژپشت نوتردام. ولی ناگهان به سلاخ‌خانه شماره پنج رسیدم و آن‌جا بود که برای اولین‌بار یک اثر علمی‌تخیلی به این شکل من را تحت تأثیر قرار داد؛ داستانی در مورد انسانیت که با شما از این دست مفاهیم صحبت می‌کرد.» ولی با اینکه دل تورو بعدها هم دوباره از انگیزه‌های خود برای تولید این فیلم صحبت کرد، هنوز خبری از این پروژه جذاب نشده است.

فیلم Pacific Rim: Uprising که تفاوت زیادی با ایده‌های اولیه دل تورو داشت

Pacific Rim 2

فیلم «حاشیه اقیانوس آرام» که با کارگردانی گیرمو دل تورو در سال ۲۰۱۳ اکران شد، یکی از عظیم‌ترین آثار او بود و نبرد بزرگ ربات‌ها و هیولاها را روی پرده سینما به تصویر می‌کشید. هرچند بعدها نسخه دوم این فیلم با عنوان Pacific Rim: Uprising به کارگردانی استیون دنایت به نمایش درآمد، ولی در ابتدا قرار بود این اثر چیزی کاملاً متفاوت باشد، آن هم با کارگردانی خود دل تورو.

دل تورو از همان روزهای پایان کار فیلم اول، به فکر اکران نسخه دوم در سال ۲۰۱۷ بود و کار روی فیلمنامه را هم درکنار زک پن و ترویس بیچام (فیلمنامه‌نویس نسخه اول) آغاز کرد. او ایده‌های جالبی برای فیلم داشت و می‌خواست دنیای این اثر را خیلی عظیم‌تر از گذشته به نمایش بگذارد ولی درحالی‌که آماده کار روی آن می‌شد، بین «لجندری پیکچرز»، شرکت تولید کننده فیلم اول و یونیورسال پیکچرز که وظیفه توزیع فیلم دوم را برعهده گرفته بود، درگیری‌هایی پیش آمده و بعد هم مشکلات مالی و فروخته شدن لجندری پیکچرز به شرکت چینی «واندا» باعث شد ساخت پروژه چند بار به تأخیر افتاده و دل تورو کم‌کم از آن فاصله بگیرد.

البته او همچنان به‌عنوان یکی از تهیه‌کنندگان فیلم به کار روی پروژه ادامه داد ولی اثری که در قالب دنباله فیلم کایجویی دل تورو شاهد بودیم، نه از ذوق کارگردانی او بهره می‌برد و نه خبری از فیلمنامه او و بیچام در آن بود و به این ترتیب با فیلمی کاملاً متفاوت نسبت به ایده‌های اولیه دل تورو همراه بودیم.

شخصیت The Silver Angel در کمیک The Strain

Silver

گیرمو دل تورو در سال ۲۰۱۵ از تصمیم خود برای کار روی پروژه‌ای سیاه و سفید صحبت کرد که داستان واقعاً عجیبی داشت. در این فیلم با یک «لوچادور» (Luchador، کشتی‌گیرهای مکزیکی که ماسک بر چهره دارند) همراه می‌شدیم که متوجه می‌شد سیاستمدارها خون‌آشام هستند و بعد از آن به فکر کشتن آن‌ها می‌افتاد!

دل تورو بدون اینکه اطلاعات خیلی بیشتری از فیلم بدهد، آن را پروژه‌ای مستقل و جمع‌وجور دانسته بود که از نظر ابعاد و بودجه با آثاری مثل Pacific Rim تفاوت زیادی دارد و از جهاتی یادآور اولین سال‌های حضور او در صنعت سینما خواهد بود. ولی بعدها دیگر خبر خاصی از فیلم نشد و دل تورو به سراغ کارگردانی فیلم شکل آب رفت؛ درحالی‌که طبق شنیده‌ها با اینکه فیلمنامه Silver همچنان ناقص مانده بود، آلفونسو کوارون، کارگردان معروف مکزیکی و دوست قدیمی دل تورو اصرار زیادی داشت که دل تورو این فیلم را بسازد، اما او تا امروز این پروژه را به سرانجام نرسانده است.

جالب اینکه در رمان و سریال The Strain که توسط دل تورو و چاک هوگان تهیه شده بودند و حال و هوایی خون‌آشامی داشتند و همین‌طور کمیکی که براساس این داستان منتشر شده بود نیز شاهد حضور یک لوچادور بازنشسته به نام «فرشته نقره‌ای» (The Silver Angel) بودیم که نشان از علاقه دل تورو به چنین موضوعی دارد.

سریال Carnival Row که بدون حضور دل تورو ساخته شد

A Killing on Carnival Row

در سال ۲۰۱۹ شاهد پخش سریال Carnival Row از سرویس استریم «آمازون پرایم ویدیو» بودیم؛ سریالی نئو نوآر با تم استیم‌پانک که البته قرار بود گیرمو دل تورو هم در تولید آن نقش اساسی داشته باشد، ولی همکاری او با آمازون به جایی نرسید.

آمازون در سال ۲۰۱۵ به سراغ دل تورو رفته و به او برای نگارش فیلمنامه، تهیه‌کنندگی و کارگردانی اثری به نام A Killing on Carnival Row پیشنهاد همکاری داده و قرار بود ترویس بیچام، همکار فیلمنامه‌نویس دل تورو در Pacific Rim هم در نگارش داستان نقش پررنگی داشته باشد، چرا که اصل داستان متعلق به خود بیچام بوده و از سال ۲۰۰۵ به‌دنبال ساختن چنین اثری بوده است.

بعدها دل تورو به علت مشغله‌های دیگر از پروژه کنار کشید و بیچام درکنار افراد دیگری آن را با حضور بازیگرانی چون اورلاندو بلوم برای پخش از آمازون پرایم ویدیو آماده کردند.

اما واتسون در نمایی از فیلم Beauty and the Beast

Beauty and the Beast

در سال ۲۰۱۷ شاهد اکران فیلم سینمایی دیو و دلبر به کارگردانی بیل کاندن بودیم که اما واتسون در آن نقش اصلی را ایفا می‌کرد. ولی بد نیست بدانید که این بازیگر قرار بوده پیش از آن در همین فیلم به کارگردانی گیرمو دل تورو حضور داشته باشد.

اولین اخبار در این زمینه در سال ۲۰۱۱ منتشر شد و یک سال بعد هم اعلام شد که واتسون در فیلم دل تورو بازی می‌کند. از دنیز دی‌نووی هم به‌عنوان تهیه‌کننده فیلم نام برده می‌شد و جالب اینکه شرکت برادران وارنر تولید پروژه را برعهده داشت، نه والت دیزنی. ولی بعدها همه چیز در سکوت فرو رفت و خبری از آن نشد تا سال ۲۰۱۴ که اعلام شد دل تورو دیگر کارگردان فیلم نخواهد بود، هرچند همچنان در تولید آن نقش دارد. اما بعدها دیگر همان نقش جانبی هم از بین رفت و پروژه تعطیل شده و چند سال پس از آن، والت دیزنی فیلم را با حضور واتسون تولید کرد.

طرحی از اعضای خانواده بِندِر

The Bloody Benders

«خانواده بِندِر» یا «بندرهای خونین»، قاتلان سریالی بودند که در سال‌های ۱۸۷۱ و ۱۸۷۲ در ایالت کانزاس دست به جنایت‌های زیادی زدند؛ خانواده‌ای مخوف که تمام اعضای آن از پدر و مادر تا پسر و دختر خانواده در این قتل‌ها نقش داشتند و هرچند هیچ‌وقت آمار دقیقی از میزان کشته‌ها منتشر نشد، ولی طبق تخمین‌ها حداقل ۱۱ نفر توسط آن‌ها به قتل رسیدند و بعدها هم مشخص نشد که دقیقاً چه اتفاقی برای بندرها افتاده و حدس و گمان‌های مختلفی در مورد آن‌ها مطرح شد.

چنین سوژه‌ای اگر زیر نظر گیرمو دل تورو به فیلم سینمایی تبدیل می‌شد، می‌توانست اثری تماشایی از آب درآمده و جذابیت‌های زیادی داشته باشد. در سال ۲۰۱۲ شرکت‌های Angry Films و Necropia Entertainment (متعلق به خود دل تورو) خبر از همکاری برای تولید این پروژه دادند و قرار بود آدام رابیتل فیلمنامه آن را بنویسد. هرچند در ابتدا صحبت‌هایی از کارگردانی دل تورو مطرح شده بود، ولی بعد از مدتی او تصمیم گرفت کارگردانی فیلم را به شخص دیگری واگذار کرده و خود به‌عنوان تهیه‌کننده روی تولید فیلم نظارت کند.

ولی این پروژه که قرار بود با داستان جذابش ترکیبی از المان‌های وحشت، وسترن، تریلر و عاشقانه را در خود داشته باشد، به جایی نرسید؛ داستانی که از دهه‌ها قبل منبع الهام آثار مختلفی بوده و در سال ۲۰۱۶ هم فیلمی به نام Bender براساس آن ساخته شد که البته کیفیت بالایی نداشت. بد نیست در اینجا به بازی Red Dead Redemption 2 هم اشاره کنیم که یکی از بخش‌های آن با الهام از بندرها ساخته شده است؛ مزرعه «ابردین» که در آن شاهد حضور دو دیوانه به نام‌های «بری» و «تمی ابردین» هستیم که اتفاقات جالبی را برای بازیکن رقم می‌زنند.

ادوارد نورتون در فیلم The Incredible Hulk

The Incredible Hulk

شخصیت «هالک» عجیب‌ترین اتفاقات ممکن را در دنیای سینمایی مارول پشت‌سر گذاشته؛ ابرقهرمان سبزرنگی که در دومین فیلم دنیای سینمایی مارول یعنی «هالک شگفت‌انگیز» با ایفای نقش ادوارد نورتون روی پرده سینما آمد و پس از آن دیگر فیلم اختصاصی خود را نداشت و با حضور مارک رافلو، در آثار مختلفی مثل «انتقام جویان» (The Avengers) حضور پیدا کرد. در دورانی هم قرار بود گیرمو دل تورو اثری را با محوریت هالک تولید کند که نه یک فیلم سینمایی، بلکه سریالی تلویزیونی بود.

در سال ۲۰۱۲ و زمانی‌که هنوز خبری از سرویس استریم «دیزنی پلاس» نبود و والت دیزنی پخش سریال‌های ابرقهرمانی خود را به سایر شبکه‌ها می‌داد، تصمیم بر این بود که شبکه ABC پخش‌کننده سریال هالک باشد. ولی یک سال پس از مذاکرات اولیه و درحالی‌که خبر جدیدی از پروژه نشده بود، دل تورو در مصاحبه‌ای چنین گفت: «من بعد از اکران فیلم انتقام‌جویان با جف لوب (رئیس آن روزهای بخش تلویزیونی مارول) دیدار کردم، ولی پس از آن دیگر خبری نشد و این وضعیت برای من و طرفداران هالک واقعاً ناراحت‌کننده است. ماه‌ها است که چیزی در مورد پروژه نمی‌دانم و به نظر می‌رسد برنامه‌های مارول بعد از موفقیت فیلم انتقام‌جویان عوض شده و اکنون اولویت اصلی آن‌ها به این فیلم‌ها اختصاص پیدا کرده است.»

به این ترتیب فرصت تماشای سریالی را از دست دادیم که احتمالاً می‌توانست یکی از متفاوت‌ترین آثار مارول در این سال‌ها باشد؛ پروژه‌ای که به نظر می‌رسد به خاطر نیاز به بودجه زیاد و تغییراتی در استراتژی دیزنی و مارول به بن‌بست رسیده است.

طرح جلد کتاب The Nutshell Studies

The Nutshell Studies

اوایل دهه ۲۰۱۰، سال‌های به‌شدت شلوغی برای گیرمو دل تورو بوده و او پروژه‌های مختلفی را به‌عنوان کارگردان و تهیه‌کننده در دست داشته که یکی از آن‌ها هم قرار بود The Nutshell Studies باشد؛ سریالی که شبکه «اچ بی او» پیشنهاد تهیه آن را به دل تورو داده بود.

داستان این اثر به دهه ۱۹۵۰ برمی‌گشته و با حال و هوایی مشابه آثار «آلفرد هیچکاک» ماجراهای زن خانه‌داری را روایت می‌کرده که به فکر حل معمایی در ارتباط با جنایت‌های هولناک می‌افتد. قرار بود دل تورو درکنار تهیه‌کنندگی، کارگردان این سریال هم باشد و سارا گرن، نویسنده آمریکایی هم به او در نگارش داستان کمک کند.

نکته جالب در مورد این پروژه ناکام، منبع اقتباس آن بوده؛ کتابی تحت عنوان The Nutshell Studies of Unexplained Death که در سال ۲۰۰۴ توسط کورین می باتز منتشر شد و شامل تصاویری از مدل‌های مینیاتوری ساخته شده براساس حوادث و قتل‌های واقعی در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ می‌شد.

انیمیشن Justice League Dark: Apokolips War، یکی از آخرین آثار برگرفته از این مجموعه

Dark Universe

«لیگ عدالت تاریک» (Justice League Dark) که اولین‌بار در سال ۲۰۱۱ در کمیک‌های دی سی مطرح شد، از گروهی از شخصیت‌های این شرکت تشکیل شده که در حد ابرقهرمانان معروف آن شناخته شده نیستند، ولی هرکدام ویژگی‌های خاص خود را دارند که جذابیت زیادی به آن‌ها می‌دهد؛ افرادی مثل «جان کنستانتین»، «مادام زندو»، «زاتانا» و... که در این سال‌ها تعدادی انیمیشن را به خود اختصاص داده‌اند و قرار بود گیرمو دل تورو هم یک فیلم سینمایی براساس آن‌ها بسازد که در این راه به جایی نرسید.

دل تورو در سال ۲۰۱۳ با اشاره به این پروژه، نام اولیه آن را «دنیای تاریک» اعلام کرده و از این گفت که نویسنده خیلی خوبی را برای کار روی فیلمنامه در نظر گرفته؛ نویسنده‌ای که البته نامی از آن نبرد. قرار بود شخصیت اصلی فیلم کنستانتین باشد که به سراغ سایر افراد می‌رود و آن‌ها را برای عضویت در گروه دعوت می‌کند. دل تورو همچنین به این نکته اشاره کرد که فیلم دنیای تاریک اثری نیست که در آن شاهد نحوه پیدایش و شکل‌گیری شخصیت‌های مختلف باشیم، بلکه تمام آن‌ها از جمله Swamp Thing و Deadman از مدت‌ها قبل در دنیای این فیلم شناخته شده هستند و اکنون تنها قرار است کنار یکدیگر قرار بگیرند.

«جیسون بلاد»، «اسپکتر» و زاتانا از دیگر شخصیت‌هایی بودند که دل تورو به حضور آن‌ها در فیلم اشاره کرده و همچنین از این گفته بود که تولید فیلم به این زودی‌ها آغاز نمی‌شود و ابتدا باید کار روی فیلم Crimson Peak به پایان برسد. همچنین از نظر دل تورو ایرادی نداشت که ماجرای سریال کنستانتین و فیلم او در یک دنیای واحد اتفاق بیفتند و به خاطر همین مت رایان، بازیگر نقش کنستانتین در سریال موردنظر را گزینه‌ای مطلوب برای ایفای نقش این شخصیت در فیلم خود دانسته بود.

با وجود میل زیاد دل تورو به کار روی دنیای تاریک و پتانسیل بالایی که این اثر داشت، همکاری او و شرکت برادران وارنر به جایی نرسید و اکنون چند سال بعد از آن روزها، قرار است سریال لیگ عدالت تاریک توسط شرکت Bad Robot متعلق به جی جی آبرامز، برای پخش از سرویس استریم «اچ بی او مکس» آماده شود.

Monster

مانگای هیولا اثر نائوکی اوراساوا در زمان انتشار بین سال‌های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۱ به شهرت زیادی رسید و بعدها انیمه‌ای هم براساس آن ساخته شد. نیولاین سینما قصد داشت در سال ۲۰۰۵ فیلمی سینمایی را براساس این مانگا تولید کند و جاش اولسن را برای نگارش فیلمنامه آن انتخاب کرده بود که البته مدتی بعد خبر لغو پروژه شنیده شد. ولی بعدها دوباره اخباری در مورد تولید یک اقتباس آمریکایی براساس هیولا منتشر شد که حکایت از برنامه‌ریزی شبکه اچ بی او برای ساخت سریال آن با کمک گیرمو دل تورو داشت.

قرار بود درکنار دل تورو که کارگردانی پروژه را برعهده می‌گیرد، استیون تامپسون، فیلمنامه‌نویس «شرلوک» (Sherlock) و «دکتر هو» (Doctor Who) داستان سریال را بنویسد و این دو تهیه‌کنندگی سریال را هم به‌دست بگیرند. ولی بعدها مشخص شد که اچ بی او از تولید این سریال کناره‌گیری کرده و دل تورو و سایر اعضای تیم هم که قصد داشتند برای ساختن آن به سراغ شرکت دیگری بروند، در این زمینه ناکام ماندند.

بوریس کارلوف، معروف‌ترین ایفاگر نقش Frankenstein

Frankenstein

داستان فرانکنشتاین از آن دست آثاری است که کاملاً با حال و هوای کارهای گیرمو دل تورو هم‌خوانی دارد و همین قضیه هم باعث شد وقتی در سال ۲۰۱۴ از زبان دل تورو شنیدیم که یونیورسال پیکچرز از او درخواست تولید فیلم فرانکنشتاین را کرده، حسابی ذوق‌زده شویم.

دل تورو پیش از آن بارها از علاقه خود به هیولای رمان مری شلی صحبت کرده بود و حتی آن را محبوب‌ترین کتاب عمر خود می‌دانست و همین کافی بود که منتظر اقتباس سینمایی او از فرانکنشتاین باشیم. او قصد داشت از داگ جونز، یکی از بازیگران محبوب خود برای ایفای نقش هیولای فرانکنشتاین استفاده کند؛ بازیگری که پیش از آن در آثاری مثل پسر جهنمی و هزارتوی پن هم با دل تورو همکاری داشت.

هیجان دل تورو بابت تولید فیلم در حدی بود که حتی در نظر داشت بعد از نسخه اول آن، نسخه دوم یعنی «عروس فرانکنشتاین» (Bride of Frankenstein) را هم بسازد و درعین‌حال از این گفته بود که فیلم او قرار نیست اقتباسی کاملاً وفادارانه نسبت به رمان مری شلی باشد و بیشتر از اینکه به داستان خلق هیولای معروف این اثر بپردازد، قصد دارد همراه هیولا به ماجراجویی‌های مختلف برود.

ولی این همه عشق و علاقه دل تورو به فرانکنشتاین هم باعث نشد پروژه به سرانجامی برسد و پس از مدتی دیگر خبر جدیدی از آن نشنیدیم. بعدها دل تورو از این گفت که اگر بودجه کافی در اختیار او گذاشته می‌شد، حتماً به سراغ تولید فیلم می‌رفت و داگ جونز هم در مصاحبه‌ای به این قضیه اشاره کرد که او و دل تورو مدت‌ها سرگرم کار روی ایده‌های خود برای هیولا بودند و حتی داگ جونز برای حضور در این نقش، تست‌های گریم مختلفی داده بود که شباهت‌هایی به طراحی‌های برنی رایتسون، طراحل معروف کمیک داشتند که در سال ۱۹۸۳ نسخه مصوری از رمان مری شلی را منتشر کرده بود.

علت دقیق توقف پروژه فرانکنشتاین مشخص نیست ولی به عقیده داگ جونز، یونیورسال در آن دوران قصد احیای دنیای ترسناک خود (شامل هیولاهای مثل دراکولا، مخلوق فرانکنشتاین، مومیایی و...) را داشته و وقتی در این زمینه به موفقیت نرسیده، پروژه دل تورو را هم ناکام گذاشته است.

Silent Hills

  • ویژه برنامه ریلود: در راهروهای .P.T
  • نگاهی به Silent Hills PT؛ ترسناک‌ترین پروژه‌ای که هیچگاه به سرانجام نرسید

وقتی بازی .P.T در نمایشگاه گیمزکام ۲۰۱۴ برای پلی استیشن 4 معرفی شد، کمتر کسی می‌توانست حدس بزند که با چه چیزی مواجه خواهد شد. ولی تجربه این دموی ترسناک و هیجان‌انگیز کافی بود تا در انتهای آن با تریلری همراه شویم که خبر از تولید نسخه جدیدی از سری بازی‌های سایلنت هیل می‌داد؛ اثری که این بار به‌جای «تپه خاموش»، «تپه‌های خاموش» نام گرفته بود.

کارگردانی بازی برعهده هیدئو کوجیما، خالق سری «متال گیر سالید» (Metal Gear Solid) بود و همین موضوع درکنار سال‌ها بی‌خبری از سایلنت هیل باعث شد علاقمندان ژانر وحشت عطش زیادی برای تجربه بازی پیدا کنند. موضوع وقتی جالب‌تر می‌شد که متوجه می‌شدیم گیرمو دل تورو هم در تولید پروژه نقش پررنگی دارد و همکاری او و کوجیما می‌توانست به یکی از جذاب‌ترین همکاری‌های ممکن در صنعت بازی تبدیل شود؛ آن هم با حضور نورمن ریداس که آن روزها حسابی با سریال مردگان متحرک (The Walking Dead) به شهرت رسیده بود.

دانلود ویدیو از آپارات

بعدها تریلر دیگری هم از سایلنت هیلز منتشر شد، ولی به تدریج اخبار پیرامون آن کمتر و کمتر شد تا اینکه در سال ۲۰۱۵ شایعات عجیبی به گوش رسید که حکایت از تیره و تار شدن روابط کوجیما و شرکت «کونامی» داشت؛ شرکتی که کوجیما از چند دهه قبل در آن فعالیت می‌کرد و این دو اسم همیشه درکنار یکدیگر شناخته می‌شدند و اکنون طبق شایعات، کوجیما در حال جدایی از کونامی بود و این موضوع می‌توانست به معنای نابودی بازی سایلنت هیلز باشد.

درنهایت در آوریل سال ۲۰۱۵ بود که دل تورو در جریان جشنواره فیلم سن‌فرانسیسکو، رسماً اعلام کرد که تولید سایلنت هیلز متوقف شده و در پایان همان ماه هم کونامی دموی .P.T را از روی فروشگاه پلی استیشن حذف کرد تا تمام امید و آرزوهای طرفداران این سری بازی‌های ترسناک بر باد برود.

البته بعدها در بازی دث استرندینگ (Death Stranding) یک بار دیگر شاهد همکاری کوجیما و دل تورو بودیم، ولی دل تورو در تولید این بازی نقش خاصی نداشت و او و نیکلاس ویندینگ رفن، ایفاگر نقش دو شخصیت جالب داستان بودند.

نسخه قدیمی فیلم Fantastic Voyage

Fantastic Voyage

ریچارد فلایشر در سال ۱۹۶۶ با کارگردانی فیلم «سفر شگفت‌انگیز»، یکی از آثار علمی‌تخیلی جذاب آن سال‌ها را به مخاطبان سینما هدیه داد؛ فیلمی که ماجراهای افرادی را روایت می‌کرد که درون یک زیردریایی قرار گرفته و با کوچک شدن، وارد بدن دانشمندی می‌شدند تا جراحت او را برطرف کنند. دهه‌ها بعد قرار بود گیرمو دل تورو بازسازی این فیلم را برعهده بگیرد و در سال ۲۰۱۶ خبری منتشر شد مبنی بر اینکه او فیلم سفر شگفت‌انگیز را با فیلمنامه‌ای از دیوید اس گویر می‌سازد؛ فیلمنامه‌نویسی که پیش از آن در فیلم بلید 2 (Blade II) نیز با دل تورو همکاری کرده بود.

جیمز کامرون که پیش از این قرار بود در آثار دیگری مثل فیلم در کوهستان دیوانگی با دل تورو همکاری داشته باشد، این بار هم نقش تهیه‌کننده را داشت و به نظر می‌رسید همه چیز آماده تولید یک اثر عظیم و جذاب است، تا اینکه خبر رسید دل تورو کار روی پروژه را متوقف کرده تا فیلم شکل آب اکران شود و پس از آن به سراغ تولید سفر شگفت‌انگیز برود. ولی فیلم شکل آب هم اکران شد و به موفقیت‌های زیادی در گیشه و نزد منتقدان رسید و باز هم خبری از سفر شگفت‌انگیز نشد، تا این اثر را هم در فهرست پروژه‌های ناتمام دل تورو قرار دهیم.

به بن‌بست رسیدن پروژه‌های سینمایی موضوعی طبیعی است و اکثر کارگردان‌های بزرگ با چنین شرایطی روبه‌رو شده‌اند، ولی شاید کمتر کارگردانی را سراغ داشته باشیم که به اندازه گیرمو دل تورو درگیر این قضیه بوده و پروژه‌های کوچک و بزرگی را به دلایل مختلف از دست داده باشد.

با وجود فهرست بلندبالایی که مرور کردیم، باز هم موارد دیگری بوده‌اند که به علت در دسترس نبودن اطلاعات کافی به سراغ آن‌ها نرفتیم، و البته به این دلیل که بعضی از آن‌ها در همان ابتدای پیشنهاد توسط شرکت‌های فیلم‌سازی به دل تورو از طرف او رد شدند، و بعضی دیگر توسط دل تورو به شرکت‌های مختلف پیشنهاد شده و با پاسخ منفی آن‌ها مواجه شدند و به جایی نرسیدند که بتوان آن‌ها را خیلی جدی در نظر گرفت.

از میان این فیلمنامه‌های ناکام می‌توان به «غول مدفون» (The Buried Giant) اشاره کرد که براساس رمانی از کازوئو ایشی‌گورو، نویسنده برنده جایزه نوبل نوشته شده بود. یا فیلمنامه‌ای که او براساس رمان «خرافاتی» (Superstitious) نوشته بود؛ رمانی از رابرت لارنس استاین، نویسنده آثار ترسناکی که او را معادل استیون کینگ برای کودکان می‌دانند. و همین‌طور فیلمنامه‌ای که دل تورو قصد داشت با کمک جیمز کامرون براساس کمیک «تابوت» (The Coffin) اثر فیل هستر با حال و هوای علمی‌تخیلی و ترسناک به فیلم تبدیل کند، ولی در این راه ناموفق بود.

درعین‌حال او در یکی از مصاحبه‌های خود از علاقه‌اش به تولید فیلمی در دنیای «جنگ ستارگان» (Star Wars) صحبت کرده بود که ماجراهای آن با شخصیت «Jabba the Hutt» در ارتباط بوده؛ موجود سنگین‌وزنی که تشکیلات خاص خود را در دنیای جنگ ستارگان داشت و دل تورو هم بدش نمی‌آمد فیلمی با تم مافیایی و حال و هوای «پدرخوانده» (The Godfather) براساس او بسازد، ولی این ایده هیچ‌وقت به مرحله‌ای نرسید که آن را جدی بگیریم.

روابط دل تورو با مارول هم در نوع خود جالب بوده و علاوه‌بر ثور و هالک که به آن‌ها اشاره کردیم، دل تورو تمایل زیادی داشته که روی فیلمی براساس «دکتر استرنج» (Doctor Strange) کار کند؛ آن هم سال‌ها قبل از تولید فیلم سینمایی این شخصیت به کارگردانی اسکات دریکسون و بازی بندیکت کامبربچ. به‌گفته نیل گیمن، خالق کمیک سندمن، دل تورو در سال ۲۰۰۷ ایده‌های خود را در ارتباط با این ابرقهرمان در اختیار سران مارول قرار داده بود، ولی آن‌ها از این ایده‌ها راضی نبودند.

همچنین چیزی نمانده بود که دل تورو فیلمی براساس شخصیت «ولورین» (Wolverine) بسازد، چرا که علاقه زیادی به ماجراهای ولورین در ژاپن داشت. او حتی در این زمینه به ملاقات هیو جکمن، بازیگر این نقش و جیم جیانوپولیس، رئیس «فاکس قرن بیستم» هم رفت، ولی درنهایت به خاطر اینکه مجبور است ۲ تا ۳ سال از عمر خود را صرف این فیلم کند، از پروژه کنار کشید و جیمز منگولد آن را ساخت.

به این ترتیب با کارگردانی طرف هستیم که درکنار آثار جذاب و تماشایی خود، ده‌ها پروژه ناتمام هم داشته که البته شاید بعضی از آن‌ها در آینده به جایی برسند. احتمال رخ دادن این قضیه وقتی پررنگ‌تر می‌شود که در نظر بگیریم فیلم «کوچه کابوس» (Nightmare Alley) که به‌زودی با کارگردانی دل تورو و بازی بردلی کوپر، کیت بلانشت، تونی کولت و ویلم دفو به نمایش درمی‌آید، از سال‌ها قبل جزو پروژه‌های ناتمام این کارگردان بوده و خیلی‌ها امیدی به تماشای آن نداشتند.

همین‌طور انیمیشن استاپ‌موشن «پینوکیو» (Pinocchio) که سال آینده به کارگردانی دل تورو و صداپیشگی گرگوری مان، ایوان مک‌گرگور، دیوید بردلی، تیلدا سوئینتون، ران پرلمن، کیت بلانشت و کریستف والتس از نتفلیکس پخش می‌شود، جزو پروژه‌های قدیمی این کارگردان مکزیکی بوده که سال‌ها در انتظار تولید آن به سر می‌برد و بالاخره فرصت انجام این کار را پیدا کرد. همین موارد هم باعث می‌شوند اندک امیدی نسبت به احیای بعضی از پروژه‌های قدیمی دل تورو داشته باشیم.

به نظر شما کدام پروژه ناتمام گیرمو دل تورو پتانسیل بیشتری برای تبدیل شدن به اثری جذاب و تماشایی داشته و دوست داشتید کدام‌یک از آن‌ها را در قالب یک فیلم دل تورویی ببینید؟ ناتمام ماندن این همه پروژه را بیشتر با بدشانسی دل تورو مرتبط می‌دانید یا صبر و تحمل پایین و کم‌طاقتی او را هم در این زمینه پررنگ می‌بینید؟ نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
3 + 7 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.