آیا میتوانید تصور کنید که بیش از ۲۰ سال در تبعید زندگی کنید؟ محمود درویش که برای اشعار میهنپرستانهاش در باب فلسطین مشهور است. او نهتنها علیه ستمگران امپریالیست خود انتقادی و شجاعانه نوشت، بلکه فعالی فداکار بود که دولت اسرائیل او را به خاطر نوشتههایش ۲۰ سال تبعید کرد. او یکی از تحسینشدهترین شاعران جهان عرب بود و جوایز متعددی را برای آثار ادبی خود دریافت کرد و بهعنوان شاعر ملی فلسطین شناخته میشد.
بیوگرافی محمود درویش
محمود درویش، شاعر و نویسنده فلسطینی متولد ۱۳ مارس ۱۹۴۱ در روستای البیروه فلسطین است. او دومین فرزند سلیم و حوریه درویش بود؛ مادرش بیسواد بود، اما پدربزرگش به او در خواندن و نوشتن کمک میکرد.
سال ۱۹۴۷ در سن ششسالگیاش، ارتش اسرائیل روستایشان را ویران کرد و محمود درویش به همراه خانوادهاش زیر بارانی از بمبها از روستای خود فرار کردند. پسازاینکه از شهر و روستای سرزمینشان بیرون رانده شده بودند به اردوگاههای آوارگان در جنوب لبنان بادهها هزار فلسطینی رفت و دیگر نتوانست به روستایشان برود.
درویش به حزب کمونیست اسرائیل پیوست و در بخش رسانههای این حزب از جمله روزنامههای متعلق به حزب الاتحاد و الجدید کار کرد و بعد از مدتی سردبیر مجلهی الجدید شد. او بارها به اتهامات مربوط به اظهارات و فعالیت سیاسی توسط نیروهای اسرائیلی، ابتدا سال ۱۹۶۱و سپس در سالهای ۱۹۶۵، ۱۹۶۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۶۹ دستگیر و بازداشت شد و تا سال ۱۹۷۰ در تبعید زندگی کرد. او حتی اجازهی خروج از خانهاش را نداشت و پلیس بعضی شبها بهطور ناگهانی به خانهاش میرفت تا مطمئن شود که جایی نرفته است. درویش در همان سال به قاهره نقلمکان کرد و به سازمان آزادی بخش فلسطین پیوست، سپس به لبنان رفت و در مؤسسات انتشاراتی سازمان آزادی بخش فلسطین مشغول به کار شد.
محمود درویش در مورد زندگینامه خود میگوید: «اول، آنچه در مورد زندگینامهی من برای خواننده اهمیت دارد در اشعار من است. ضربالمثلی وجود دارد که میگوید هر شعر موسیقی یک زندگینامه است، درحالیکه نظریهی دیگری بیان میکند که خواننده برای درک و ارتباط با شعر نیازی به دانستن زندگینامه یک شاعر ندارد. دوم، من میخواهم احساس کنم که زندگینامهی من فایدهای دارد. بیوگرافی من معمولی است و دوست ندارم زیاد از زندگی شخصی و مشکلات آن شکایت و خودنمایی کنم. گاهی اوقات یک اتوبیوگرافی، شخص را به خودنمایی وا میدارد. من ویژگیهایی از زندگینامهام بهویژه در مورد دوران کودکیام را در کتابهای مانند یادداشتهای غمانگیز روزانه نوشتم».
درویش دو بار ازدواج کرد ولی هردو به طلاق منجر شدند. همسر اول او «رعنا کابانی» نویسنده بود و اواسط دههی ۱۹۸۰ با مترجم مصری به نام «حیات هینی» ازدواج کرد. او که سابقهی بیماری قلبی هم داشت، سال ۱۹۸۴ دچار حملهی قلبی شد و به دنبال آن دو عمل قلب در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۹۸ انجام شد و درنهایت ۹ اوت سال ۲۰۰۸ پس از عمل جراحی قلب در آمریکا درگذشت.
درونمایهی آثار محمود درویش
درویش در صدها شعری که در طول نزدیک به پنجاه سال منتشر شده، پشیمانی و خشم عمیق فلسطینیان ساکن در داخل و خارج از مرزهای اسرائیل و سرزمینهای اشغالی در کرانهی باختری و نوار غزه را بیان کرده است. درواقع موضوع اصلی در شعرهای درویش مفهوم وطن است. او تحت تاثیر شاعران عرب «عبدالوهاب بیاتی» و «بدر شاکر السیاب» قرار گرفت.
درویش در میان حامیان فلسطین در سراسر جهان عرب چیزی شبیه به یک قهرمان شناخته و هر جا اشعارش خوانده شده با احترام زیاد و ستایش از آن استقبال میشود. او پس از بازگشت به دولت تازه تاسیس اسرائیل، شروع به نوشتن شعری کرد که نشاندهندهی حس نابودی و تبعید بود که مشخصهی تجربهاش در فلسطین است. درویش به زبان عربی مینوشت و احساسات شدید آثار او الهامبخش کسانی بود که در خاورمیانه نگران بودند مبادا زبان عربی روبهزوال برود.
زبان شعری او فضایی استعاری و نمادین ایجاد و معنای معمولی کلمات را دگرگون میکرد و حاوی معانی پنهانی بود که فقط در آن فضا کشف میشد. درواقع فضای فلسطین است که واژهها در بستر آن معانی جدید و ارزشهای نمادین جدیدی به خود میگیرند و مفاهیم و روابط متفاوتی را تداعی میکنند و درواقع در آثارش استعاره از دست دادن عدن، تولد و رستاخیز، و اندوه خلع ید و تبعید شد.
درویش در یکی از اشعارش عشق به سرزمین، زن و وطن (فلسطین) در هم آمیخت و آن نماد عزت، زندگی و آینده شد. زمانی که او به مناطق تشکیلات خودگردان فلسطین بازگشت، مضمون نوشتههای او تغییر کرد و درگیر چشمانداز سیاسی در حال تغییر شد.
درویش در نیویورکتایمز گفته است که خوانندگان گاهی اشعار مردم را بهاشتباه تفسیر میکنند؛ «وقتی من شعری دربارهی مادرم مینویسم، فلسطینیها فکر میکنند مادرم نماد فلسطین، اما من بهعنوان یک شاعر مینویسم و مادرم همان مادرم است و نماد چیز دیگری نیست.»
اشعار درویش پس از سال ۱۹۸۲، طولانیتر شد و ثابت کرد که میتواند از شعر خود برای خلق روایتهای طولانیتر استفاده کند. منتقدان توانایی او را در استفاده از نمادها تمجید و آثارش را بهطور گستردهتر ازجمله به انگلیسی ترجمه کردند.
آثار محمود درویش
او که بهطور گسترده بهعنوان شاعر ملی فلسطین شناخته میشود، بیش از ۳۰ جلد شعر و هشت کتاب از جمله آدم دو عدن، نقاشی دیواری، بستر غریبه، چرا اسب را تنها گذاشتی، دیوان و یازده سیاره منتشر کرد. او اولین کتاب شعرش را با نام «گنجشکهای بیبال» در نوزدهسالگی منتشر و اشعارش را در الجدید در مجلهی ادبی حزب کمونیست اسرائیل منتشر کرد. او جوایز زیادی مانند جایزه صلح لنین (۱۹۸۳)، جایزه بنیاد لنان برای آزادی فرهنگی (۲۰۰۱)، جایزهی انجمن بینالمللی شعر عربی (۲۰۰۷) را از آن خود کرد.
اشعار او در خارج از جهان عرب نیز موردتوجه بسیاری قرار گرفت. چند شعر او به بیش از ۲۰ زبان ازجمله انگلیسی، فرانسوی و روسی ترجمه و برندهی جایزهی لوتوس (۱۹۶۹) و جایزهی صلح لنین (۱۹۸۲)، جایزهی بنیاد لنان برای آزادی فرهنگی (۲۰۰۱)، جایزهی انجمن بینالمللی شعر عربی (۲۰۰۷) شد.
از آثار معروف دیگر او میتوان به برگهای زیتون (۱۹۶۴)، عاشقی از فلسطین (۱۹۶۶)، آخر شب (۱۹۶۷)، دلدار من از خواب خود برمیخیزد (۱۹۷۰)، گنجشکها در الجلیل میمیرند (۱۹۷۰)، دوستت میدارم (۱۹۷۲)؛ اقدام شماره۷ (۱۹۷۴)؛ آنک تصویر او و اینک انتحار عاشق (۱۹۷۵)، جشنها (۱۹۷۶)، ستایش سایه بلند (۱۹۸۳)؛ محاصرهای برای مدایح دریا (۱۹۸۴)، آن ترانه است (۱۹۸۶)، سرخ گلی کمتر (۱۹۸۶)، کمدی نقره (۱۹۸۹)، آنچه را میخواهم میبینم (۱۹۹۰)، یازده ستاره (۱۹۹۲)، چرا اسب را تنها گذاشتی؟ (۱۹۹۶)، سریر زن غریبه (۱۹۹۵)، دیوارنگاره (۲۰۰۰)، در محاصره (۲۰۰۲)؛ حالتی از شهربندان (۲۰۰۲) اشاره کرد.
چند شعر از محمود درویش
در ادامهی این مطلب به برخی از شناختهشدهترین شعرهای محمود درویش نگاهی انداختهایم.
بر این زمین
بر این سرزمین چیزی هست که شایستهی زیستن است:
تردید اردیبهشت
عطر نان در بامداد
آراء زنی دربارهی مردان
نوشتههای اسخیلوس
آغاز عشق
گیاهی بر سنگ
مادرانی برپا ایستاده بر ریسمان آوای نی
و خوف مهاجمان از یادها.
بر این سرزمین چیزی هست که شایستهی زیستن است:
آخرین روزهای سپتامبر
بانویی که چهلسالگیاش را در اوج شکوفایی پشت سر میگذارد
ساعت هواخوری و آفتاب در زندان
ابری بهسان انبوهی از موجودات
هلهلههای یک خلق برای آنان که با لبخند بهسوی مرگ پر میکشند
و خوف خودکامگان از ترانهها.
پیشانیات وطن من است
پیشانیات وطن من است
به من گوش کن
و چون علفی هرز پشت این نردهها رهایم نکن
همچون کبوتری در کوچ
مرا وا نگذار
همچون ماه تیرهروزو بسان ستارهای دریوزه
در میان شاخسار
مرا با اندوهم رها نکن،
زندانیام کن با دستی که آفتاب میریزد
بر دریچهی زندانم
بازگرد تا بسوزانیام، اگر مشتاق منی،
مشتاق من با سنگهایم، با درختهای زیتونم،
با پنجرههایم… با گلم
وطنم پیشانی توست
صدایم را بشنو و تنها رهایم نکن
مشتاقم به نان مادرم
مشتاقم به نان مادرم
قهوه مادرم
و دستهایش
کودکی در من بزرگ میشود
روز به روز
و من عاشق عمر خویشم
چراکه اگر بمیرم
شرم خواهم کرد از اشک مادرم!
اگر روزی بازگشتم
مرا برگیر
سرمهای از برای مژگانت
و استخوانهایم را بپوشان
با علفی
که تعمید دادهای به پاکی استخوان قوزک پایت
پایدارم کن به طرهای از مویت
به نخی که آویران است از پیراهنت
بسا که من خدایی شوم
یک خداوندگار
اگر به عماق قلبت دست زنم!
اگر بازگشتم
مرا چون پاره آتش در تنورت بگذار
و طنابی بر پشتبام خانهات
که من دیگر ایستادن نمیتوانم
بینماز ظهرت
پیر شدهام
ستارههای کودکیام را بازگردان
تا با گنجشکان کوچک
بازگردم
به آشیانه انتظارت.