چرا فیلم کریمر علیه کریمر، پس از گذشت ۴۲ سال، هنوز هم یک نمونه موفق درباره جدایی یک زوج است و روی بسیاری از آثار بعد از خود تاثیر گذاشته است؟
به جهان موتیفها خوش آمدید. موتیف (Motif) بهعنوان یک عامل تکرارشونده در ساختار روایی فیلمنامه (همینطور در بسیاری از مدیومهای دیگر) ، هربار یک سری موقعیتهای مشابه را پیش چشمانمان میگذارد تا ما بهدنبال تفاوتهای این موقعیتها با یکدیگر بگردیم و تغییری را به خوبی حس کنیم. بهعنوان مثال، تصور کنید که مردی صبح از خواب بیدار میشود، برای پسرش صبحانه آماده میکند، سپس پسرش را به مدرسه میبرد و بعد هم خودش عازم محل کار میشود. اگر در ساختار روایی، هر یک از این مراحل را در طول مسیر فیلمنامه بهطور مداوم به تصویر بکشیم و در آن نشان دهیم که این مرد روزبهروز نوع راه رفتنش، میزان تبحرش در آشپزی و شکل رابطه با فرزندش متفاوت میشود، ما به وسیله عنصر موتیف، موفق شدهایم تغییری را به مخاطب بقبولانیم.
حال با این تعریف، روشن است که همه ما آدمها نیز در زندگی خود، به واسطه نوعی روزمرگی که در آن گرفتار شدهایم، پتانسیل ایجاد موتیفهای زیادی را داریم. اما فرق زندگی ما با ساختار روایی یک فیلمنامه از پیش طراحی شده این است که در موتیفهای ما، بعضا هیچ عنصری تغییر نمیکند. ما شاید هیچ وقت در نوع مسیری که برای رفتن به سرکار انتخاب میکنیم تنوعی ایجاد نکنیم. شاید هیچ وقت به ذهنمان نرسیده که در طول مسیر با پسرمان حرف بزنیم و بعد او را به مدرسه برسانیم و خیلی شایدهای دیگر. به همین دلیل به عنصر تکرار شونده در زندگی واقعی ما میگویند «روزمرگی» و در ساختار فیلمنامه میگویند «موتیف».
رابرت بنتون، نویسنده و کارگردان فیلم کریمر علیه کریمر که برای این فیلم جایزه اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را هم برده است، جهان فیلمش را بر پایه همین موتیفها استوار کرده است. موتیفهایی که به خوبی تغییر وضعیتهای مداوم را در زندگی یک زوج به نمایش میگذارند. موقعیتهای روزمره و به ظاهر سادهای که در زندگی همه زوجها پیدا میشود اما شاید کسی آنطور که رابرت بنتون روی آنها متمرکز شده و برایشان روندی طراحی کرده است، متوجه آن نشده باشد. ایجاد تغییر در هریک از این موقعیتها به راه حلی برای بهبود رابطه بدل میشود. همچنین پرداخت متفاوت و به کارگیری جزییات فراوان در ساختار فیلم، همچون هر فیلم ماندگار دیگری، راز موفقیت فیلم کریمر علیه کریمر است.
رابرت بنتون جهان فیلمش را بر پایه موتیفهای فراوان استوار کرده است. موتیفهایی که به خوبی تغییر وضعیتهای مداوم را در زندگی این زوج به نمایش میگذارند
زنی در همان ابتدای فیلم، شوهر و پسرش را ترک میکند و ما در ادامه به موقعیتهای تکرارشونده این خانواده سرک میکشیم تا در نبود زن، حضور او را در تک تک موقعیتهایی که تعادلشان به هم میخورند حس کنیم. به تمام جزییات ریز و درشتی که مرد به واسطه حضور زن در خانه، متوجه هیچ کدامشان نبوده است پی ببریم. از برپایی یک صبحانه گرفته تا رسیدگی به امورات فرزند. (خروج از خانهای که ما را به یاد فیلم جدایی نادر از سیمین خودمان هم میاندازد).
در ادامه جزییات بیشتری از فیلم کریمر علیه کریمر فاش خواهد شد
رابرت بنتون با تمرکز بر همین جزییات روزمره، بهعنوان مثال، از یک روند به ظاهر ساده آماده کردن صبحانه، یک فاجعه را برای مرد رقم میزند و همزمان یک سکانس ماندگار را هم خلق میکند. جایی که با طراحی یک روند تشدید شونده، از شکل تخم مرغ شکستن مرد و هشدارهای پسرش مبنی بر طی کردن مسیری اشتباه، به نقش بر زمین شدن ماهیتابه میرسد. آن وقت ما میمانیم و یک شکست تمام عیار پدر در مقابل فرزندش و نگرانیهای پسر درباره سرنوشت این خانه در نبود مادر! این سکانس به خوبی مشت نمونه خروار از نگرش مردی است که فکر میکند میتواند امورات خانه را در نبود زن هم اداره کند یا حتی در لفافه، کارهای سادهای همچون آماده کردن صبحانه و امورات خانه را احتمالا در ذهن خود حقیر میشمرده است.
این سکانس صبحانه و بسیاری از سکانسهای موتیفوار دیگر، به زیبایی نشان میدهند که مرد در جای جای این زندگی، به غیبت زن برمیخورد و مدام نشانههایش را در خانه میبیند. از نشانههای مرئی همچون قاب عکسهایش در سرتاسر خانه گرفته تا نشانههای نامرئی همچون نظمی که زن بر این خانه تا پیش از خروجش برپا ساخته است. حال در ادامه برای لمس تغییرات این پدر و پسر، بیایید تا عناصر موتیفوار را درکنار هم بگذاریم.
رابرت بنتون با تمرکز بر جزییات روزمره، بهعنوان مثال، از روند به ظاهر ساده آماده کردن صبحانه، یک فاجعه را برای مرد رقم میزند و همزمان یک سکانس ماندگار را هم خلق میکند
پدری که در یک سوم ابتدایی فیلم مدام در حال دویدن است، رفته رفته سرعت راه رفتنش کم میشود. گویی ترمز خود را میکشد و از خودخواهی بیش از حدش برای کمالگرایی در شغل، میکاهد. چه کاستنی به بیان تصویر، گویاتر از کاستن از سرعت راه رفتن!
دیگر در مسیر مدرسه با پسرش حرف میزند و سپس او را بدرقه میکند. به یک شغل با درآمد و درگیری کمتر ورود پیدا میکند و پسرش را هم به محل کار خود میآورد. در محیط خانه نیز آنها رفته رفته در موقعیتهای مشابه تغییر میکنند. در آشپزخانه آنها کاملا به یک زوج ماهر تبدیل میشوند که از پس درست کردن غذاهای روزمرهشان برمیآیند. مراسم غذا خوردن بر سر میز و بدرقههای شبانه برای خواب هم به ایدهال خود میرسد.
در یک کلام، این موتیفها گویای آن هستند که این مرد متوجه مفهومی به نام «تعادل» در زندگیاش شده است و برای رسیدن به این تعادل، باید از تمرکز بیش از حد بر شغلش دست بردارد و توجه خود را به محیط خانه هم تزریق کند. گویی تصور ذهنی او از مرد ایدهآل هم تغییر کرده است. مرد ایدهآل مردی نیست که خانوادهاش را به قیمت دستیابی به ارتقای شغلی از یاد ببرد (کما اینکه این اقدام به خودخواهی مرد هم نزدیک میشود) بلکه مرد ایدهآل مردی است که در تمام موقعیتهای زندگیاش تعادل برقرار کند و بفهمد که خانواده او بیش از پول، به توجه او نیازمندند. بهنوعی غیبت زن، بدل به فرصتی برای خودشناسی مرد میشود (میدانیم که برای زن هم همین گونه است). آن هم بهگونهای که نام فیلم بهجای تداعی تقابل آقای کریمر و خانم کریمر، بیشتر یادآور تقابل هر کریمر با خودش است.
اما در این مسیر، هم مرد و هم زن به درک عمیق دیگری هم میرسند. آن هم اینکه هیچ فرد یا ارگانی جز خودشان قرار نیست دلش به حال زندگی آنها بسوزد. ماجرا از زمانیکه خود این زوج نخواهند مشکلاتشان را بهدست خودشان حل کنند، یقینا پیچیدهتر خواهد شد. میزان پیچیدگی آن نیز از کنترل هر دو خارج خواهد بود.
ورود وکلا برای پیشبرد روند طلاق، کریمرها را به درکی تازه میرساند. وکلا نیز تنها به فکر منافع خود هستند. آنها صرفا میخواهند موکلشان به هر قیمتی پیروز شود
بهعنوان مثال کارفرمای مرد، به هیچ چیزی جز موقعیت شغلی شرکت خود فکر نمیکند. مادامی که نتواند بهطور ۲۴ ساعته از مرد کار بکشد، بهسادگی او را حذف میکند. بدون آنکه سرسوزنی شرایط تازه زندگی او را درک کند. از سوی دیگر، ورود وکلا برای پیشبرد روند طلاق، کریمرها را به درکی تازه میرساند. وکلا نیز تنها به فکر منافع خود هستند. آنها صرفا میخواهند موکلشان به هر قیمتی پیروز شود. بنابراین، از هر دیالوگ و اتفاقی در زندگی این زوج علیه یکدیگر استفاده میکنند.
اتفاقی که میتواند آتش اختلاف این زوج را بدون تمایل خودشان، شعلهورتر کند. قوانین دادگاه هم آنقدر صریح و قاطع هستند که اجازه هیچ توضیح اضافهای را نمیدهند. هر توضیح اضافه، گویی از ضعف یکی از طرفین حکایت میکند. مرد نمیتواند در دادگاه فریاد بزند و بگوید که به خاطر از دست ندادن پسرش، حاضر شده به شغلی با درآمد کمتر ورود کند. ورود وکلا به پرونده طلاق و پیشبرد منفعت طلبانه آن را در فیلم Marriage Story «داستان ازدواج» ساخته نوا بامباک هم شاهد بودیم که متاثر از روند کریمر علیه کریمر پیش رفت.
اما در انتها، کریمرها یک خط قرمز را به خوبی درک میکنند. آن خط قرمز هم چیزی نیست جز آسیب دیدن روح و روان پسرشان. مرد وقتی که بخواهد پای پسر به دادگاه کشیده شود از ادامه دادن خواسته خود دست میکشد. زن هم حاضر نیست تعادل تازه بهدست آمده میان پدر و پسر را برهم بزند. پلان پایانی، دو موتیف دیگر را به یاد میآورد. موتیف اول، درِ آسانسوری است که ابتدای فیلم هنگام خروج زن از خانه روی چهره او بسته میشود و حال قرار است برای ورود او به خانه بسته شود. این بسته شدن امید را در دل ما زنده میکند که شاید این درِ بسته شده، زن را در این خانه نگه دارد.
موتیف بعدی هم تکیه کلام همیشگی مرد است که در پایان گویی در بهترین زمان خود بیان میشود. مرد هنگامی که زن از او میپرسد چهرهاش برای رفتن پیش پسر مناسب است یا نه میگوید: Terrific با این تفاوت که این دفعه، Terrific را با بغض و لحنی آرام میگوید. پایانی که نه بیش از حد سرخوشانه است و نه ناامید کننده. برای رابرت بنتون، درک تازه این زوج و نمایشش با موتیفها اهمیت دارد که به آن رسیده است و در آن نقطه فیلم را تمام میکند.
کریمر علیه کریمر بهعنوان یک فیلم ۱۰۰ دقیقهای، یک سال از تجربه جدایی یک زوج را رایگان در اختیارمان میگذارد. آن دسته از زوجهایی که مشکلشان چیزی شبیه به مشکل کریمرهاست، انتخاب با خودشان است. هم میتوانند مسیر یک ساله یا حتی چند ساله آنها را در واقعیت طی کنند و هم میتوانند با تماشای این ۱۰۰ دقیقه، از اشتباهات این زوج درس بگیرند و برای خود زمان بخرند. سینما، زندگیهای نکرده و راههای نرفته بسیاری را بهصورت رایگان در اختیارمان میگذارد.