فیلم باشگاه مشت زنی (Fight Club) | آشوبی ۲۰ ساله

فیلم باشگاه مشت زنی (Fight Club) | آشوبی ۲۰ ساله

فیلم باشگاه مشت‌زنی (Fight Club) با وجود گذشت ۲۰ سال از اکران‌اش، اثری کالت در بین مخاطبان محسوب می‌شود. فیلمی که بدون گرفتن حتی یک اسکار در بین فیلم‌های ماندگار تاریخ سینما جای دارد. با نگاهی به این فیلم همراه میدونی باشید.

فیلم Fight Club استعاره‌ای از یک آتشفشان زیر خاکستر است. قصه‌ای ناگفته از نیمه‌ی پنهان آدم‌ها! باشگاه مشت‌زنی سرتاسر تروما است. ماجرای انسان‌هایی که ضربه دیده‌اند و حالا می‌خواهند ضربه بزنند. این فیلم نمودی از یک خشونت بی‌پرده است، خشونتی که از فرد به جامعه می‌رسد و اندازه‌ی پتانسیل آزاد شده‌اش آشوبی فراگیر را به‌جای می‌گذارد.

Fight Club که جز فیلم‌های برتر و محبوب قرن بیستم محسوب می‌شود در زمان اکرانش همانند بعضی دیگر از آثار مهم مورد استقبال تماشاچیان و منتقدین قرار نگرفت و در فصل جوایز نیز با نامزدی در یک جایزه اسکار متوقف شد! چرا که این فیلم رخدادی زودهنگام برای زمان خودش بود.

این اثر که اقتباسی از کتاب چاک پالانیوک است نمایشی معمولی نخواهد بود و تاریک‌ترین طنزهای یک کارگردان نوآر و تریلر را با خود حمل خواهد کرد. باشگاه مشت‌زنی فیلمی به‌شدت جسورانه و شگفت‌انگیز است که از چندین راه می‌شود به آن وارد شد و لایه‌های روانشناسانه، اجتماعی و فلسفی بشر و یک جامعه مدرن را واکاوی کرد. این دنیای کابوس‌انگیزی که فینچر خلق کرده است نشان از تنشی پر ملات برای جوامع کنونی و انسان‌های امروزی است، آدم‌هایی که مشت مشت می‌خورند و در زیرزمین‌های منِ پنهانشان به‌دنبال رهایی هستند.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم باشگاه مشت‌زنی فاش می‌شود

باشگاه مشت‌زنی اثری شخیصت‌محور است که چیستی خود را از آدم‌هایش وام گرفته و این کارکترهایش هستند که با وارد شدن به موقعیتی درونی که کارگردان برای آن‌ها خلق کرده است روایت را پیش می‌برند

جک که نقشش را ادوارد نورتن بازی می‌کند یک کارمند بروکراتیک بی‌حوصله‌ی مبتلا به بی‌خوابی شدید است که برای خلاصی از وضعیت‌اش در گروه‌های حمایتی شرکت می‌کند. او با مارلا (هلنا بونهام کارتر) و تیلر دردن (برد پیت) آشنا می‌شود دو شخصیتی که تضادی آشکار با وی دارند. تیلر یک طغیان‌گر تمام عیار است که صابون می‌فروشد و زرق‌و‌برقی خیره کننده دارد و مارلا نیز یک انسان باری به هر جهت است. درنهایت تیلور و جک با یکدیگر دوست می‌شوند و در زیرزمین‌های پنهان، پروژه‌ی آشوب خود را آغاز می‌کنند.

باشگاه مشت‌زنی اثری شخیصت‌محور است که چیستی خود را از آدم‌هایش وام گرفته و این کارکترهایش هستند که با وارد شدن به موقعیتی درونی که کارگردان برای آن‌ها خلق کرده است روایت را پیش می‌برند و داستان را به خدمت خود در می‌آورند، به بیان دیگر در Fight Club می‌توان گفت که تنها این فرد است که می‌تواند هم بر محتوای اثر تاثیر بگذارد و هم فرم و ساختار را تحت کنترل خود داشته باشد.

جک یک کارمند است. او نمی‌تواند بخوابد. خستگی؟ کسلی؟ یکنواختی؟ او چیزی نمی‌داند! جک اتوکشیده به سر کارش می‌رود و خود را با تبلیغات خفه می‌کند. او در یک ساختمان ۱۵ طبقه زندگی می‌کند و آپارتمانش را شبیه یک انسان فوق مدرن و متمدن از وسیله‌های امروزی و مارک مملو می‌کند اما باز هم همچنان نمی‌تواند بخوابد! گویی جک یک تراشه‌ی الکترونیکی از پیش تعبیه شده روی خود دارد و آن قطعه اکترونیکی او را به دلخواه جامعه‌ی مدنی هدایت می‌کند. او انسانی تسلیم شده است که سِپَر‌اش را در مقابل هدایتگران جامعه انداخته و هر روز نیز باید رئیس‌اش را ببیند و دستورها او را اجرایی کند.

جک به گروه‌های حمایتی می‌رود و این آغاز یک رهایی است! آدم‌هایی که با ارزش‌ترین دارایی خود را از دست داده‌اند و حالا خالی از هرگونه وابستگی به ادامه‌ای قدرتمند مصمم هستند

جک که به‌ظاهر زندگی خوبی دارد و در یک آپارتمان متمدنانه زندگی می‌کند و پولی را برای خودش به‌دست می‌آورد اما همه این خوشی‌ها مصنوعی برایش هستند. چراکه این زندگی را سرمایه‌داران و حاکمانی برنامه‌ریزی کرده‌اند که همه چیز را به نفع خودشان تمام می‌کنند. آن‌ها در این سیستم آدم‌هایی را تربیت کرده‌اند که تحت تاثیر تبلیغات خرج‌های آنچنانی کنند و مانند ربات‌هایی بی‌روح صبح تا شب برایشان کارهای کسل کننده انجام دهند. به عبارتی دیگر اگر این سبک زندگی جک به نفع رئیسان و ثروتمندان نبود او اکنون در جامعه‌ای بدون تبلیغات و یک خانه‌ی تک طبقه‌ی فاقد وسایل خاص زندگی می‌کرد.

حال شخصیتی که غرق در سیستمی اینچنینی شده، نمی‌تواند بخوابد چون آرامش ندارد و می‌داند یک چیزی این وسط‌ها اشتباه است. وقتی که او به بیمارستان مراجعه می‌کند پزشک‌‌اش او را به جلسات آدم‌های سرطانی می‌فرستد تا که شکرگزار وضعیتش باشد! درواقع پزشکی که در اینجا نماینده‌ی سیستم سرمایه‌داری است به جک القا می‌کند که وضعیت موجود او یک شرایط متعالی است!

جک به گروه‌های حمایتی می‌رود و این آغاز یک رهایی است! آدم‌هایی که با ارزش‌ترین دارایی خود را از دست داده‌اند و حالا خالی از هرگونه وابستگی به ادامه‌ای قدرتمند مصمم هستند. جک هم به مانند آن‌ها یک دارایی ارزشمند دارد. آپارتمان عزیزش! خانه‌ای که تحت تاثیر تبلیغات برای دکوراسیون‌اش چیزهای زیادی خریده است. او نیز به مانند باب و دیگر آدم‌های آن جلسات باید رها شود جک نیاز دارد که دارایی ارزشمندش را از دست بدهد. او آپارتمانش را به آتش می‌کشد و طغیانی عالمگیر را استارت می‌زند.

داردن یک کهن‌الگو است. سایه‌ی جک، قسمتی از اوست که اکنون خود را رها کرده است

بعد از این اتفاقات چیزی از درون جک بیدار می‌شود. او در هواپیما تیلر دردن را ملاقات می‌کند. داردن یک کهن‌الگو است. سایه‌ی جک، قسمتی از او که اکنون خود را رها کرده است. تیلر در وجود جک نمودی از هنجارهایی است که او تا به اکنون مجبور به رعایت آن‌ها شده است و حالا به‌عنوان شخصی طغیانگر درکنار او حضور دارد. او وجه شورشگر انسان با نیرویی پرقدرت و غیرارادی است که روبه‌روی وجه تسلیم شده و سر به زیر جک ایستاده است و می‌خواهد سیلی بزرگ به اندازه‌ی هر آنچه را که فروخورده است به راه بیاندازد.

تیلر سیستم خودش را می‌خواهد و قوانین جامعه‌ی مدرن را قبول ندارد او زیر بار پروپاگاندای الکی تبلیغات نمی‌رود و به‌جای زندگی در آپارتمانی مدرن در مخروبه‌ای کنار مواد سمی زندگی می‌کند. او چندین شغل دارد کارهای هیجان انگیز انجام می‌دهد و در عوض پوشیدن کت و شلوار و کراوات یک کت چرمی براق به تن می‌کند. تیلر برخلاف جک همانند مارلا سیگار می‌کشد و عاشق خشونت است. این کارکتر کاریزمایی عجیب دارد و هر بیننده‌ای را مجذوب خودش می‌کند، به عبارتی دیگر آدم‌ها دوست دارند که چنین شخصیتی را در درون خودشان پیدا کنند.

تریلر دردن به‌عنوان عقده‌های سرکوب شده‌ی جک نیز عمل می‌کند او نمودی از آرزوهای جک است که حالا با سرپیچی و نافرمانی سرباز کرده و می‌خواهد خودی نشان دهد پس شروع به مخالفت با قوانین لاینفک یک زندگی مدنی و اجتماعی می‌کند. دردن سیگار می‌کشد، ماشین می‌دزد، خشونت به خرج می‌دهد، کت و شلوار نمی‌پوشد، کارمند نیست و در یک مخروبه هم زندگی می‌کنند اینها چیزهایی هستند که جک همیشه در درون خود آن‌ها را خفه کرده و به سمت منِ سایه رانده است.

مارلا کیست؟ زنی که مانند جک برای غذای مجانی در جلسات کمک‌رسانی شرکت می‌کند و جک نیز ازقضا روی دیدنش را ندارد چراکه مارلا دقیقاً نقطه مقابل او حرکت می‌کند این زن هیچ چیزش شبیه جک نیست و یک آدم باری به هر جهت است که زندگی‌اش را با این وجود می‌گذراند. پس نوعی حسادت در جک شکل می‌گیرد، او با خودش می‌گوید که چرا یک آدم بیکارِ سیگاری با این سبک زندگی شلخته و نامنظم هیچ مشکل خاصی در اطرافش پرسه نمی‌زند و از کسی هم حرف شنوی ندارد باید در مقابل چشمان او باشد؟ و به همین دلیل نیز جک از او می‌خواهد که جلساتشان با یکدیگر یکسان نباشد.

تیلر دردن به‌همراه جک تصمیم می‌گیرد که یک باشگاه مشت‌زنی را تأسیس کند، باشگاهی که به‌زودی در بیشتر شهرهای جهان شعبه می‌زند و آدم‌های زیادی حتی پلیس‌ها هم در دنیا عضو آن می‌شوند. مکانی که در آن عقده‌های سرکوب شده را با خشونت خالی می‌کنند و خشم را جواب خشم می‌دانند. دردن یک ارتش بزرگ از آدم‌هایی تشکیل می‌دهد که همگی‌شان رهایی را انتخاب کرده‌اند آن هم از دست سیستمی که توسط سرمایه‌داران و قدرتمندان ترتیب داده شده است. آدم‌های این باشگاه‌ها کسانی هستند که در جامعه‌ی مارک امروزی مورد خشونت قرار گرفته‌اند و حال آن‌ها می‌خواهند با خشونتی مهربانانه خودشان را آرام کنند.

Fight Club یک درام راوانشناسانه است که طغیانگری و آنارشیسم را نتیجه‌ی قواعد اجباری اجتماع می‌داند و به آزادی انسان از خودش و قید و بندهای اجتماعی می‌پردازد

باشگاه مشت‌زنی به‌زودی پروژه‌ی آشوب را کلید می‌زند و خشونت را از زیرزمین‌ها به درون شهرها می‌کشاند تا که قوانین را از بین ببرند. آن‌ها بمب می‌سازند، ساختمان‌ها را منفجر می‌کنند، پارک‌ها را خراب می‌کنند، شیشه‌ها را پایین می‌آورند و... در فیلم باشگاه مشت‌زنی جامعه از فرد آغاز می‌شود و عقده‌های فروخورده و سایه‌ها، یک سیستم مدنی را از پای درمی‌آورد در اینجا این انسان است که جامعه را می‌سازد و طبق میل و خواسته‌هایش آن را تغییر می‌دهد.

Fight Club یک درام روانشناسانه است که طغیانگری و آنارشیسم را نتیجه‌ی قواعد اجباری اجتماع می‌داند و به آزادی انسان از خودش و قید و بندهای اجتماعی می‌پردازد. این فیلم انسان‌ها را قطره‌هایی از سیلی می‌بیند که به‌زودی وجه سر به زیر خود را کنار خواهند گذاشت و علیه رویکردهای برنامه‌ریزی شده شورش خواهند کرد. جوکر، تیلر داردن، وی در (ک مثل کین‌خواهی/ V For Vendeta) و... کارکترهای مشابهی از این طغیان فروخورده هستند که سینما آن‌ها را نمودی از وجه مخالفگر انسان قرار داده است.

در انتهای فیلم قبل از اینکه جک ساختمان‌ها را با مواد سازنده‌ی صابون منهدم کند با شلیک به خودش تیلر داردن درونش را می‌کشد چراکه داردن تمام کارهایش را انجام داده و دیگر چیزی برای ارائه باقی نمانده است، اما چرا فینچر دست به چنین کاری می‌زند؟ مگر می‌شود که سایه‌ی انسان بمیرد؟ فینچر آشوب و طغیان آدم‌ها را در پایان راه سیستم‌های رخوت‌انگیز و برنامه‌ریزی شده می‌بیند اما اصلا سعی به تشویق این حرکت ندارد و برای همین است که جنبه‌ی شورش کننده‌ی جک را خفه می‌کند. درواقع دیوید فینچر در اینجا تنها یک روای است و چیزاهایی را که می‌بیند و حدس می‌زند بازگو می‌کند.

فینچر یک سینمای نیهیلیسیم و پر از نگرش‌های بدبینانه دارد که در آن به سیستم‌های اجتماعی و فلسفی می‌پردازد و با استعارات روانشناسانه به جلو حرکت می‌کند. باشگاه مشت‌زنی که ترکیبی از دو فیلم هفت (Seven) و بازی (The Game) او است پر از دیدگاه‌ و جهان‌بینی‌های فینچری است که می‌تواند مفهوماتی فوق‌العاده را در ذهن مخاطب تداعی کند و او را با خودش، نیازهایش، آزادی، خشم، رهایی، از دست دادن، طغیان و ... رو‌به‌رو سازد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
16 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.