برخی از آثار هالیوودی موفق ظاهرا تحت تاثیر مستقیم انیمههای ژاپنی هستند. این ارتباط گاهی بهصورت رسمی اعلام میشود، ولی اغلب فیلمسازها آن را انکار میکنند.
دنیای انیمه با داشتن تکیهگاهی مثل انبوه مانگاهای ژاپنی، محفلی از تکرار ایدههای مختلف در قالبهای داستانی متنوع است. ولی جهان انیمهها با محیطی پویا و بدون محدودیت برای شکوفایی تخیلات، همیشه شاهد بروز چارچوبهای جدیدی در روایتهای هنری بوده است و تاثیرگذاری آن روی فیلمهای سینمای دنیا بهخصوص هالیوود احساس میشود.
در ویدیو جدید میدونی به پنج فیلم هالیوودی جذاب میپردازیم که حداقل به نظر برخی از طرفدارهای انیمهها با الهام از این آثار ژاپنی ساخته شدهاند.
اگر شما هم از طرفداران این آثار ژاپنی باشید، شاید حین دیدن بعضی از فیلمهای امریکایی متوجه شباهتهایی در ایدهی اصلی داستان با انیمهها و حال و هوای آنها شده باشید. حتی ممکن است با یک کپی کامل مواجه شده باشید. در بهترین حالت با فیلمهای اقتباسی روبهرو هستیم؛ آثاری همچون فیلم Edge of Tomorrow که از روی لایت نوول و مانگایی به اسم All You Need Is Kill ساخته شد. گاهی اوقات سازنده در طول فیلم با چند ارجاع، به اثر اصلی اشاره میکند. اما در حالت آخر هیچ ردی از چگونگی شکلگیری ارتباط دیده نمیشود و سازندهها هم زیر بار این قضیه نمیروند.
در حالت کلی و کمی سختگیرانه میتوان حرفی از پابلو پیکاسو استناد کرد که گفته است: «هنرمندان خوب کپی میکنند، ولی هنرمندان خبره سرقت میکنند» و در آخر با این نقل قول از ژان-لوک گدار با این موضوع کنار آمد: «موضوع این نیست که ایدهها را از کجا میآورید، بلکه اصل قضیه این است که آنها را به کجا میبرید».
The Lion King (سال 1994)
انیمه: Kimba the White Lion (سال 1965)
اولینبار اوساما تزوکا که به پدر مانگا معروف است مانگای Kimba the White Lion (کیمبا شیر سفید) را در سال ۱۹۵۰ طراحی کرد و براساس آن یک انیمه در سال ۱۹۶۰ ساخته شد که در آمریکا هم به نمایش درآمد. بعدها که دیزنی انیمیشن The Lion King (شیرشاه) را در سال ۱۹۹۴ اکران کرد، بحثهای فراوانی در مورد ایدهبرداریش از اثر ژاپنی شکل گرفت.
هر دو اثر شخصیتها، سکانسها و ویژگیهای مشابه زیادی داشتند. حتی متیو برودریک که صداپیشگی نقش بزرگسالی سیمبا را در شیرشاه بر عهده داشت اعلام کرد که ابتدا فکر میکرده در حال کار روی نسخهی امریکایی کیمبا است. اما راجر آلرز کارگردان شیرشاه تاکید کرده تا اتمام ساخت فیلم با نمونهی قدیمیتر آشنایی نداشته است، هرچند آلرز سابقهی زندگی در توکیو و کار انیمیشن در آنجا را در دهه ۱۹۸۰ داشته است؛ یعنی همان زمان که تزوکا به والت دیزنی ژاپن معروف و سریال کیمبا هم از تلویزیون ژاپن بازپخش شده بود.
بااینحال راب مینکاف کارگردان دیگر شیرشاه هم اعلام کرد که نسخهی ژاپنی را ندیده و برای داستانی که در حیات وحش افریقا رخ میدهد حضور این کاراکترها و خصوصیات طبیعی است. بعد از پخش شیرشاه شکایت و اعتراضهای فراوانی از طرف مدعیان ژاپنی به وجود آمد ولی دیزنی هیچگاه زیر بار نرفت و کل این قضیه را رد کرد.
The Matrix (سال 1999)
انیمه: Ghost in the Shell (سال 1995)
برخلاف بعضی از فیلمسازها که از بیان تاثیر گرفتنشان از آثار دیگر واهمه دارند، واچوفسکیها از همان ابتدا با نشان دادن Ghost in the Shell (شبح در پوسته) به جوئل سیلور (تهیهکنندهشان) گفتند: «ما قصد داریم آنرا در یک لایو-اکشن پیادهسازی کنیم» و واقعا این کار را با ساخت The Matrix (ماتریکس) به بهترین نحو انجام دادند.
از فرم نوارنوشتههای دیجیتالی سبزرنگ تا وارد شدن به دنیای مجازی با متصل کردن پورتهایی به پشت گردن و حتی سبک مبارزات؛ اقتباس وفادار واچوفسکیها از شبحهای مامورو اوشی یک برداشت سینمایی جذاب از زبان انیمه به وجود آورد، اینکه فیلمهای ماتریکس در دو قسمت بعدی تا حدودی از آن حال و هوا فاصله گرفت را میتوان تا حدودی به دور شدن از همین پشتوانه ربط داد.
به هر حال واچوفسکیها کارشان را خوب انجام دادند و در سال ۲۰۰۳ هم با ساخت یک انیمهی ویدئویی چندبخشی براساس ماتریکس به نام The Animatrix (انیماتریکس) به کمک انیماتورهای ژاپنی این عنوان را به ریشههای اصلی خود بازگرداندند. ماتریکس یک مثال خوب برای اقتباس از انیمههای ژاپنی است. با دیدن نسخهی لایو-اکشن افتضاح هالیوود از شبح در پوسته محصول سال ۲۰۱۷ حتما به این نتیجه خواهیم رسید.
Van Helsing (سال 2004)
انیمه: Vampire Hunter D (سال 1985)
اینبار شاهد برداشتی با شباهت ظاهری زیاد هستیم. در فیلم Van Helsing (ون هلسینگ) هیوجکمن نقش یک شکارچی خونآشام را دارد که از سوی واتیکان مأموریت مییابد تا کنت دراکولا را از بین ببرد.
در نسخهی اصلی دراکولای برام استوکر، آبراهام ون هلسینگ دانشمندی سالخورده است اما در اقتباسهای جدیدتر به یک شکارچی خونآشام تبدیل میشود. این تغییر اولینبار در انیمهی ژاپنی Vampire Hunter D (شکارچی خونآشام دی) شکل گرفت که با یک شکارچی نامیرای اورجینال در دنیایی آمیخته با استیمپانک، جادو و مسایل علمی تخیلی روبهرو میشویم. نیمه خونآشامی به اسم D که بیشتر شبیه به یک کابوی با یک ردای مشکی بلند، کلاه بزرگ و موهای بلندی است که او را از تابش خورشید محافظت میکند و به شکار هیولاهای تاریکی شب میپردازد.
این شمایل پرجذبه باعث شد که در آثار بعدی فیلمسازان بهجای نمایش ون هلسینگ در نقش یک دانشپژوه سالخورده از او یک شکارچی خونآشام کاربلد با همین تیپ بسازند. شکارچی خونآشام دی یک سری داستان از Hideyuki Kikuchi است که از سال ۱۹۸۳ در حال انتشار است و براساس آن دو فیلم انیمه در سال ۱۹۸۵ و ۲۰۰۰ ساخته شده است. البته خود این ایدهی شکارچی خونآشامِ نیمهانسان نیمهخونآشام ابتدا در سری کمیک بلید دیده شده است.
Avatar (سال 2009)
انیمه: Princess Mononoke (سال 1997)
وقتی اثری موفق میشود نگاهها را به سوی خود جلب کند، بهویژه وقتی که نمایش پرزرق و برقی داشته باشد، خیلیها تمایل دارند دلیل موفقیتش را ایدهبرداری از آثار مهم دیگر بدانند. این قضیه در مورد Avatar (آواتار) ساختهی جیمز کامرون حتی قبل از اکران سینماییش وجود داشت. هرچند تاثیر انیمیشنهای Ferngully (فرنگولی) و Pocahontas (پوکوهانتس) و روح فیلم Dances With Wolves (رقصنده با گرگها) در آن دیده میشود ولی ساختهی جیمز کامرون بیش از همه از انیمهی Princess Mononoke (پرنسس مونونوکه) اثر هایائو میازاکی الهام گرفته است.
حضور موتیفهای آشنای میازاکی مثل تخریب محیط زیست، روح جنگل و قهرمان زن سرسخت، درکنار مواردی مثل ورود یک غریبه به اجتماع وحشی و عاشق شدنش و در آخر جنگ با انسانهایی که به قصد معدنکاوی به طبیعت زنده حمله میکنند جای بحث بیشتر باقی نمیگذارد. درحالی ظاهرا با یک کپیکاری همهجانبه و پرزرق و برق مواجه هستیم که سازنده حرفی در اینباره بیان نکرده است.
Inception (سال 2010)
انیمه: Paprika (سال 2006)
در مورد این یکی بحثهای زیادی بین طرفداران وجود دارد. هرچند عنوان شده که کریستوفر نولان در مصاحبه اعلام کرد در ساخت Inception (تلقین) از انیمهی Paprika (پاپریکا)، فانتزی رنگارنگ ساتوشی کُن الهام گرفته، ولی این اظهارنظر به شکل رسمی تایید نشده است. ظاهرا هر دو فیلم در اصل دربارهی فراگیر شدن و سواستفاده از اختراعی هستند که امکان ورود به خواب دیگران را فراهم میکند و مخاطب را درگیر خوابهایی لایهلایه میکند.
این ایده بهصورت جزئیتر در فیلم Total Recall (یادآوری کامل) و رمان Ubik (یوبیک) اثر فیلیپ کی.دیک هم دیده شده است، اما با کنار هم قرار دادن فیلمهای ساتوشی کُن و نولان شباهتهای بیشتری بینشان به چشم میخورد. پاپریکا با بهرهگیری هوشمندانه از خصوصیات انیمه در قالبی سوررئال اثر عمیقتری به نظر میرسد؛ به این معنا که پاپریکا بهطور لذتبخشی در رویاها بهعنوان سطحی از روح که هر چیزی در ناخودآگاهش قابل رخ دادن است غوطهور میشود.
پاپریکا اثر مورد توجهی بود و حتی Wolfgang Peterson اعلام کرده بود قصد دارد تا اقتباس لایو-اکشنی از روی آن بسازد، ولی این نولان بود که با تلقین به مشهور شدن این ایده کمک کرد. درنهایت باتوجهبه اینکه نولان گفته است که ۱۰ سال قبل روی فیلمنامهی اینسپشن کار کرد، ادعا بهصورت تلویحی کنار گذاشته شد. ولی دیدن بعضی از سکانسهای مشابه باعث میشود که عدهای بیشتر به وجود ارتباط بین آنها اذعان کنند. شاید اینسپشن در یکی از خوابهای سطح بالای پاپریکا رخ داده باشد.
Black Swan (سال 2010)
انیمه: Perfect Blue (سال 1997)
دارن آرنوفسکی در فیلم Black Swan (قوی سیاه) به شکل غیررسمی از شاهکار دیگر ساتوشی کُن یعنی Perfect Blue (آبی کامل) ایدهبرداری کرد. قوی سیاه شامل بسیاری از جزئیات ساختاری آبی کامل مثل ابعاد روانشناختی و اختلالات رفتاری شخصیت اصلی و تشابههایی مثل سکانسهای صحبت کردن تصاویر روی دیوار، چیدمان اتاق خواب، رفلکس بعد شخصیتی در تصویر آینه و درگیری با آن است.
آرنوفسکی با قرار دادن این سکانسها در فیلم قوی سیاه نشان میدهد که تا چه حد تحت تاثیر سینمای ساتوشی کُن است. برخی از افراد ادعا میکنند که او پیش از این برای ساخت سکانس جیغ در وان حمام فیلم Requiem For a Dream، امتیاز استفاده و بازسازی سکانس مشابهی در آبی کامل را به قیمت ۵۹ هزار دلار خریداری کرد. طبیعی بود که آرنوفسکی این بار با وجود تایید شباهتها بین دو اثر ایده گرفتن از آن را انکار کند تا برایش هزینهای نداشته باشد.
Looper (سال 2012)
انیمه: Akira (سال 1988)
مقالهی مرتبط:
- نقد انیمیشن Akira - آکیرا
یکی از تاثیرگذارترین و مورد احترامترین انیمههای سینمایی تمام دورانها Akira (آکیرا) ساختهی کاتسوهیرو اوتومو است که نقطهی عطفی در سبک سایبرپانک و نمایش سطح بالایی از قدرتهای احساسی بود. فیلم Looper ساختهی ریان جانسون تقلیدی زیرکانه همراهبا استعارات سبک علمی-تخیلی شبیه به فیلم The Terminator (ترمیناتور) است. جوانی کارش کشتن آدمهایی است که باندهای تبهکاری از آینده میفرستند اما چه میشود اگر یکی از این آدمها آیندهی خودش باشد. درکنار خصوصیت سفر در زمان، بچهای به اسم سید با تواناییهای فراروانی که او را به یک هیولا تبدیل میکند وجود دارد که بسیار شبیه به تتسو و قدرت آکیرا است. به نظر میرسد جانسون مشخصههایی از آکیرا و همچنین فضاسازی مانگای دیگری اثر اوتومو به اسم Domu را به فیلمش اضافه کرده است.
Pacific Rim (سال 2013)
انیمه: Neon Genesis Evangelion (سال 1995)
اگر ژاپن یک سفیر فرهنگ عامه در سازمان ملل داشته باشد؛ بیشک رباتهای غولپیکرش هستند. بعد از ظهور Astro Boy و Gigantor این سبک با برداشتهای سطح پایینی توسط استودیوهای غربی دنبال شد. به هر حال تاثیری که انیمیشن ژاپن در این سبک داشته بهحدی بوده که غیرممکن است اثرگذاریش بر Pacific Rim (حاشیه اقیانوس آرام) را رد کرد؛ اثری لز گیرمو دل تورو در مورد مبارزات رباتهای جنگجو در مقابل هیولاهای ناشناخته. این ایده به بهترین شکل در سری انیمهی Evangelion اجرا شده است؛ نوع کنترل و سبک مبارزات روباتیک و تاثیر روحی و روانی کنترلکننده که در فیلم هالیوودی با ایجاد یک همکاری دو نفره در هر ربات به غلظت آن افزوده شدن است.
نکتهی جالب استفاده از لوکیشن و حتی اصطلاح ژاپنی معروف «کایجو» برای هیولاهایی است که از اعماق اقیانوس به سمت خشکی حمله میکنند تا به نحوی خواستگاه کلی این ژانر هم مورد اشاره قرار گرفته باشد. هرچند نویسنده و کارگردان اثر هالیوودی ادعا کردهاند که انیمهی مورد اشاره را ندیدهاند، ولی شباهتهای موجود بیشتر از این است که طبیعی به نظر برسند.
Atlantis: The Lost Empire (سال 2001)
انیمه: Nadia: The Secret of Blue Water (سال 1990)
انیمیشن Atlantis: The Lost Empire که از آن بهعنوان اثری متفاوت و پیشرو در ساختههای استودیو دیزنی یاد میشود، در زمان اکران به خاطر سبک بصری متفاوت و نداشتن ترانهسرایی رایج در آثار دیزنی مورد انتقاد قرار گرفت. شاید دیزنی انتظار داشت این فیلم به اندازهی انیمهی سریالی Nadia: The Secret of Blue Water محصول ۱۹۹۰ مورد استقبال واقع شود. هرچند هر دو اثر با الهام از رمان «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» اثر ژول ورن ساخته شدهاند، اما شباهتهای موجود در آنها به قدری نزدیک به هم است که متوجه شویم دیزنی احتمالا غیر از رمان نگاهی هم به اثر ژاپنی داشته است.
در هر دو اثر، یک مخترع و دانشمند جوان و آماتور با روحیاتی خواستنی بهدنبال پیدا کردن آتلانتیس است و سر راهش عاشق دختری متفاوت با سایر افراد میشود. شباهتهای ظاهری آنها مثل عینک گرد بزرگ و استفاده از نقشهها و تجهیزات علمی مشهود است. قهرمانهای زن داستان پرنسسهای امپراطوریی هستند که برای نجات آن باید قدرت پنهان خود را آزاد کنند. این شخصیتها در شکل استفاده از گردنآویز کریستال آبی، شبیه به نظر میرسند. شباهتهای ریز و درشتی هم در شخصیتهای دیگر گروه و بعضی سکانسها به چشم میخورد که نمیشود بهسادگی از کنارشان عبور کرد.
(2014) Interstellar
انیمه: Voices of a Distant Star (سال 2002)
بعد از شباهت تلقین با انیمهی پاپریکا باز هم ارتباط یکی دیگر از آثار نولان با یک انیمه به چشم میخورد. ممکن است حداقل یکی از برادران نولان یک اوتاکو باشد! نولان همچنان با این قضیه خیلی سربسته و محافظهکارانه برخورد میکند و درنهایت آن را ناخودآگاه میداند.
Voices of a Distant Star (نجوای ستارهای دوردست) عنوان انیمیشن کوتاه ۲۵ دقیقهای ساختهی ماکوتو شینکای کارگردان شناختهشدهی ژاپنی است؛ کسی که به خاطر ساخت انیمههای سینمایی با موضوع عاشقهایی که فاصلههای مکانی و زمانی آنها را از هم جدا میکند معروف است. شینکای که کارش را با ساخت انیمیشنهای کوتاه شروع کرد، در این اثر کوتاه به موضوعی پرداخت که در ادامهی مسیر خود، بارها آن را سوژهی آثارش کرده است. داستان انیمه راجع به زوج جوانی است که به خاطر مأموریت فضایی یکی از آنها، تماس تلفنی مخصوص بینسیارهای هر بار به خاطر افزایش مسافت فضایی بینشان با تأخیر زمانی چندینساله دریافت میشود. قصه در انتها به نتیجهی عاطفی غمانگیزی میرسد.
Chronicle (2012)
انیمه: Akira (سال 1988)
Chronicle به کارگردانی جاش ترنک، شاید بین فیلمهای ۱۰ سال اخیر، یکی از خلاقانهترین آثار هالیوودی ساختهشده با استفاده از دوربین روی دست باشد؛ فیلمهایی که میخواهند سکانسهای آنها شبیه فوتیجهای پیداشده در یک دوربین به نظر برسد.
بااینحال خلاقیت تصویری فیلم تقریبا ۹۰ دقیقهای Chronicle و جالب بودن موضوع آن باعث نمیشود که برخی از شباهتهای کلی ساختهی جاش ترنک با انیمهی آکیرا را نبینیم. اصلا خود این نویسنده و کارگردان آمریکایی اعلام کرده است که علاقهی زیادی به انیمه Akira دارد و برای ساخت فیلم Chronicle از آن الهام گرفت. او با اثر خود میخواست به این موضوع بپردازد که اگر چند نوجوان در جهان واقعی به قدرتهای ذهنی خاص برای انجام کارهای عجیب مثل حرکت دادن اجسام مختلف دسترسی داشتند، چهقدر استفادهی آنها از قدرت خود میتوانست ترسناک باشد.
ماهیت ماورایی نیروی دادهشده به سه شخصیت نوجوان اصلی داستان درکنار شرایط فکری و روحی یکی از آنها کاری میکند که متوجه الگو گرفتن سازنده از آکیرا شویم. تازه نباید نقش داشتن مواردی همچون آدمکشی با قدرت Telekinesis و ایستادن دربرابر تعداد زیادی از مامورهای قانون را فراموش کرد. موارد نامبرده برخی از رخدادهای داستانی فیلم Chronicle هستند که ما را به یاد تماشای انیمه Akira میاندازند.
در پایان باید بدانیم که برعکس این موضوع یعنی ایدهبرداری انیمهها از آثار موفق سینمای دنیا هم بارها دیده شده است؛ بهطور کلی این موضوع در تمام بخشهای هنر به چشم میخورد، نکتهی منفی ماجرا وقتی است که با وجود تمام مقایسهها و اثبات شباهتها این موضوع بهراحتی انکار شود. اما این بحث شاید بهانهای باشد برای اینکه بعد از این بهسادگی از کنار دنیای خلاق تولیدات گرافیکی ژاپن عبور نکنیم.