سوتلانا الکسیویچ؛ راوی خاطرات زندگی در دل جنگ

سوتلانا الکسیویچ؛ راوی خاطرات زندگی در دل جنگ

سوتلانا آلکسیویچ نویسنده‌ی جنگ است؛ این رزونامه‌نگار بلاروسی جنگ را از زبان انسان‌هایی به رشته‌ی تحریر در می‌آورد که در دل ماجرا بودند و این حوادث را از یاد نبرده‌اند. برای این که بیشتر با نویسنده‌ی «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» آشنا شوید، ادامه‌ی مطلب را دنبال کنید.

بیوگرافی سوتلانا الکسیویچ

سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی بلاروسی متولد ۱ مه سال ۱۹۴۸ در شهر ایوانو فرانکیفسک است. الکسیویچ در خانواده‌ای نظامی متولد شد. پدرش اهل بلاروس و مادرش اوکراینی بود. پس از عزل پدرش از ارتش، به همراه خانواده به زادگاهش بلاروس برگشت و در دهکده‌ای ساکن شدند که والدینش به عنوان معلم مدرسه کار می‌کردند. پس از اتمام مدرسه، الکسیویچ به عنوان خبرنگار در روزنامه‌ی محلی در شهر نارول، منطقه‌ی گومل شروع به کار کرد.

سوتلانادر همان دوران مدرسه شعر می‌سرود و در روزنامه‌ی مدرسه داستان می‌نوشت. الکسیویچ در گروه روزنامه‌نگاری دانشگاه مینسک ثبت نام کرد و در طول سال‌های دانشگاه چندین جایزه به خاطر مقالات علمی و دانشجویی گرفت. او پس از اینکه فارغ‌التحصیل شد، برای کار در روزنامه‌ی محلی به شهر برزا در منطقه‌ی برست رفت. الکسیویچ در همان زمان در مدرسه‌های آنجا نیز تدریس می‌کرد. الکسیویچ چند سال بعد به عنوان خبرنگار مجله‌ی ادبی «نیومن» مشغول به کار شد و خیلی زود ارتقای شغلی گرفت و مسئول بخش ادبیات غیرداستانی شد. الکسیویچ بخاطر انتقاداتش از رژیم‌های سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی، و بلاروس مجبور شد به خارج از کشور برود و در کشورهایی مثل ایتالیا، فرانسه، آلمان و سوئد زندگی کند.

در حال حاضر، این نویسنده‌ی مشهور بین‌المللی و منتقد فداکار در مینسک بلاروس زندگی می‌کند. کتاب‌های او تاکنون به ۴۵ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده و در ۴۷ کشور جهان منتشر شده است. آثارش پایه و اساس دوازده نمایشنامه را تشکیل داده است.

الکسیویچ جوایز متعددی از جمله جایزه‌ی نوبل ادبیات (۲۰۱۵)، جایزه‌ی صلح کتاب‌فروشان آلمان (۲۰۱۳)، جایزه‌ی مدیسی (۲۰۱۳)، جایزه‌ی بهترین کتاب سال ۲۰۱۳ توسط مجله ادبی فرانسوی «لیر» برای کتاب «زمان دست دوم»، جایزه‌ی ادبیات اروپای مرکزی ۲۰۱۱ و جوایز بی‌شمار دیگر دریافت کرده است. الکسیویچ در جایی گفته است: «من جهان را مانند صدا، مثل رنگ می‌بینم. از کتاب به کتاب دیگر، تغییر می‌کنم، موضوعات تغییر می‌کنند، اما موضوع روایت ثابت می‌ماند. این موضوع روایت مردمی است که من شناختم … با هزاران صدایی که می‌توانم ایجاد کنم و شما نمی‌توانید آن را واقعیت بنامید، زیرا واقعیت همچنان غیرقابل توصیف است.».

سبک نگارش سوتلانا الکسیویچ

سوتلانا الکسیویچ محور اصلی زندگی و نوشته‌هایش را چنین تعریف کرده است: «من همیشه هدفم این است که بفهمم انسانیت در هر انسانی چقدر است و چگونه می‌توانم از این انسانیت در یک شخص محافظت کنم».

الکسیویچ ژانر ادبی غیر داستانی را خلق کرده است که کاملا مخصوص خودش است. در آثار الکسیویچ، افراد واقعی درباره‌ی وقایع اصلی عصر مانند جنگ، فاجعه‌ی چرنوبیل و سقوط یک امپراتوری بزرگ صحبت می‌کنند. هر شخص داستان زندگی خود را با کلمات بیان می‌کند و با هم تاریخ تاریخ مشترک کشورشان را ثبت می‌کنند. الکسیویچ در کتاب‌هایش تنها تاریخ و واقعیت‌ها را ثبت نمی‌کند، بلکه تاریخچه‌ای از احساسات انسانی و آنچه مردم در طول این رویداد‌ها به آن فکر می‌کردند، می‌فهمیدند و به یاد می‌آوردند را می‌نویسد. اینکه در دوران جنگ چه توهمات، امیدها و ترس هایی را تجربه کردند.

الکسیویچ در یکی از مصاحبه‌هایش درباره‌ی سبک نوشته‌هایش اینطور گفته است: «من در جستجوی روشی ادبی بوده‌ام که بتواند نزدیک‌ترین حد ممکن را به زندگی واقعی داشته باشد. واقعیت همیشه مرا مانند آهن‌ربا جذب، شکنجه و هیپنوتیزم کرده است و همیشه خواسته‌ام همان‌طوری که هست آن‌را روی کاغذ ثبت کنم.»

کتاب‌های سوتلانا الکسیویچ

از جمله کارهای الکسیویچ می‌توان به جنگ چهره‌ی زنانه ندارد (۱۹۸۷)، آخرین شاهدان (۱۹۸۵) که با تجدید چاپ‌های بسیاری رو به رو شد و مورد تحسین منتقدان زیادی قرار گرفت؛ پسرانی از جنس روی (۱۹۹۰)، صداهایی از چرنوبیل (۱۹۹۷) و زمان دست دوم (۲۰۱۳) اشاره کرد.

تئاتر درام «امسک» جایزه‌ی دولتی را بخاطر نمایش «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» دریافت کرد؛ نمایشنامه‌های زیادی براساس این رمان در بسیاری از سالن‌های تئاتر دنیا به اجرا در آمد. کتاب «پسرانی از جنس روی»، کتابی در مورد جنگ جنایتکارانه اتحاد جماهیر شوروی و افغانستان است و سرگذشت سربازان افغانستان را بیان می‌کند. الکسیویچ برای جمع‌آوری مطالب این کتاب چهار سال در سراسر کشور سفر کرد تا با مادران قربانیان جنگ و سربازان جنگ افغانستان ملاقات کند. او همچنین از منطقه‌ی جنگی در افغانستان بازدید کرد.

جنگ چهره‌ی زنانه ندارد

الکسیویچ اولین رمانش را سال ۱۹۸۳ به نام «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» را به اتمام رساند و این کتاب سال ۱۹۸۷ منتشر شد.

کتاب «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» سال ۱۹۸۵به طور همزمان در مینسک و مسکو روی صحنه اجرا شد. در مجموع بیش از دو میلیون نسخه از این کتاب فروخته شد. این رمان متشکل از مونولوگ‌های زنان در جنگ است که در مورد جنبه‌های ناشناخته‌ی جنگ جهانی دوم صحبت می‌کنند. این کتاب توسط نویسندگان جنگ و همچنین مردم مورد استقبال قرار گرفت. کتاب «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد»، براساس داستان‌های ناگفته از زنانی که در جنگ جهانی دوم در مقابل نازی‌ها جنگیده‌اند، نوشته شده است. این کتاب یک اعتراف، یک سند و یک یادداشت از خاطرات مردم است. الکسیویچ برای نوشتن این کتاب با بیش از ۲۰۰ زن مصاحبه کرد. مطبوعات شوروی این کتاب را گزارشی زنده از وقایع گذشته که به طور کلی بر سرنوشت ملت تاثیر گذاشته است، می‌دانند. مهم‌ترین نکته در مورد این کتاب، تجربیات دل‌انگیز زنان در جنگ است.

در قسمتی از کتاب «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» می‌خوانیم:

«هنگامی که او سعی می‌کند با کلمات آنچه را دیده و زندگی کرده، انتقال دهد، فاجعه را با تمام وجودش حس می‌کند. زبانش بند می‌آید. او می‌خواهد توضیح دهد، دیگران می‌خواهند درک کنند، اما همه در رسیدن به هدف خویش ناتوان‌اند. آن‌ها همواره در فضایی متفاوت با منی که شنونده‌شان هستم، قرار دارند. آن‌ها را دنیایی نادیدنی در برمی‌گیرد. حداقل سه نفر در این گفت‌وگو شرکت می‌کنند؛ کسی که ماجراها را تعریف می‌کند، کسی که در آن زمان و هنگام وقوع حادثه این انسان بوده، و من. هدف من پیش از هر چیز کشف حقیقت آن سال‌ها و آن روزهاست. بدون دخالت احساسات. شاید روایتی که انسان از جنگ بلافاصله پس از پایان جنگ ارایه می‌کند، با گذشت دهه‌ها دچار تغییر و دگرگونی شود، چرا که او تمام زندگی‌اش را به خاطراتش اضافه می‌کند، همه‌ی وجودش را. این‌که در تمامی این سال‌ها چگونه زندگی کرد، چه خواند، چه دید، با چه کسانی معاشرت کرد.»

صداهایی از چرنوبیل

کتاب «صداهایی از چرنوبیل» سال ۱۹۹۸ منتشر شد و از مشهورترین رمان‌های الکسیویچ به شمار می‌رود. تلخی ماجرا این است که کتاب «صداهایی از چرنوبیل» فقط یک رمان نیست بلکه همه‌چیز ریشه در واقعیت دارد. کتاب «صداهایی از چرنوبیل» روایتی عینی از قربانیان فاجعه‌ی چرنوبیل که صبح ۲۶ اوریل ۱۹۸۶ اتفاق افتاد و باعث انتشار تشعشات رادیواکتیو در اکراین و حتی چند کشور دیگر اروپایی شد، است. فاجعه‌ی چرنوبیل خوفناک‌ترین فاجعه‌ی تکنوژنیک انسانی بـه شمار می‌رود.

کتاب «صداهایی از چرنوبیل»، اولین کتابی بود که روایت‌های شخصی و جزییات مصیبت روانشناختی و جسمی وارد شده به افرادی که در پاک‌سازی این فاجعه‌‌ی هسته‌ای شرکت داشتند را بیان می‌کند. آلکسیویچ با صدها نفر از افراد آسیب دیده‌ی این انفجار، از شهروندان عادی گرفته تا آتش نشانان، فیزیکدانان و کسانی که از سراسر اتحاد جماهیر شوروی آمده بودند، مصاحبه کرد.

در قسمتی از کتاب «صداهایی از چرنوبیل» می‌خوانیم:

«مردم از اطراف با ماشین و دوچرخه به آن جا می‌رفتند تا از نزدیک همه‌چیز را ببینند. ما نمی‌دانستیم که مرگ می‌تواند تا این حد زیبا باشد، اما این آتش‌سوزی با بو هم همراه بود. بویش شبیه بوی پاییز و بهار نبود، بوی دیگری داشت، اما بوی خاک هم نبود. گلویم می‌سوخت و از چشمانم اشک می‌آمد. تمام شب را نتوانستم بخوابم و صدای پای همسایه‌ها را هم در راهرو می‌شنیدم که آن‌ها هم نخوابیده بودند. آن‌ها وسایلی را جابه‌جا می‌کردند، شاید داشتند وسایلشان را جمع می‌کردند. قرص سیترامون خوردم تا سردردم آرام بگیرد و بتوانم کمی بخوابم. صبح روز بعد از خواب بیدار شدم و اطرافم را نگاه کردم و احساس آن روزم را به خوبی به خاطر می‌آورم. احساس می‌کردم که چیزی درست نیست و چیزی برای همیشه تغییر کرده است. ساعت هشت صبح آن روز، نظامیان با ماسک ضدگاز تمام خیابان‌ها را گرفته بودند.»

آخرین شاهدان

کتاب «آخرین شاهدان»، اثر سوتلانا الکسیویچ، سال ۱۹۸۵در اتحاد جماهیر شوروی به چاپ رسید. واشنگتن پست این کتاب را به عنوان یکی از بهترین کتاب‌های سال معرفی کرد. هنگامی که آکادمی سوئد جایزه نوبل را به الکسیویچ اعطا کرد، از او به عنوان کسی که نوع جدیدی از ژانر ادبی را اختراع کرده است، یاد کرد. ناتورالیسم و یا همان طبیعت‌گرایی دلهره‌آور و مسحور‌کننده، صفحات این کتاب را پر می‌کند و احساسات مشترک بشردوستانه‌ی خاصی مثل نفرت از جنگ، در این کتاب نمایان است.

کتاب «آخرین شاهدان»، مجموعه‌ای از خاطرات و تجربیات حدود ۱۰۰ کودک و نوجوان ۳ تا ۱۴ ساله است که در طول جنگ جهانی دوم زندگی می‌کردند و حالا یا فوت شده‌اند و یا دوره‌ی پیری را می‌گذرانند و خاطرات وحشتناک و دلخراش جنگ را از همچنان فراموش نکرده‌اند. آن‌ها بعضا سرباز و همچنین شاهد اتفاقات بوده‌اند و نسلشان با آسیب‌های جنگ که تاثیر عمیقی بر روی آن‌ها گذاشته است، بزرگ شده‌اند. در مجموع، این کتاب پر از جزئیات روزمره‌ی زندگی در بحبوحه‌ی جنگ است و نمایشی کاملا بی‌سابقه از جنگ را نشان می‌دهد. این کتاب اطلاعات تاریخی، سیاسی و استراتژیکی از جنگ به ما نمی‌دهد؛ درون مایه‌ی کتاب، تقابل دنیای پاک کودکانه با دنیای خشن در حال جنگ است.

یکی از شاهدان درباره‌ی ماجرا این‌چنین گفته است: «هوا خوب بود و کودکان در بیرون از خانه با دوستانشان بازی می‌کردند. خیلی زود  ترس، درد و گرسنگی جایگزین امنیت می‌شود. با آمدن آلمانی‌ها، پدران به صف می‌شوند و مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرند و مادران توسط بمب‌ها کشته می‌شوند، خانه‌ها به آتش کشیده می‌شوند.».

از روی این رمان سال ۲۰۰۹ یک فیلم مستند به کارگردانی فیلم‌ساز معروف، «آلکسی کیتایتسف» ساخته شده است. سمفونی «آخرین شاهدان» نیز توسط «ولادیمیر ماگدالیتس» برگرفته از این کتاب است.

در قسمتی از کتاب «آخرین شاهدان» می‌خوانیم:

«پدر و مادرم فکر می‌کردند ما خوابیم ولی من کنار خواهر کوچکم دراز کشیده بودم و خودم را به خواب زده بودم. دیدم که پدر مادر را طولانی می‌بوسید، صورتش را، دستانش را و من شگفت‌زده از اینکه او قبلاً هرگز مادر را این طور نبوسیده بود. آن‌ها درحالی که دست هم را گرفته بودند وارد حیاط شدند. پریدم پای پنجره. دیدم مادر دیدم مادر دستش را دور گردن پدر حلقه کرده است و رهایش نمی‌کند. پدر مادر را از خود جدا کرد و شروع کرد به دویدن اما مادرم دوباره خودش را به او رساند و پدر را گرفت و چیزی را فریاد زد. آن وقت من هم شروع کردم به فریاد زدن: «بابا! بابا!» برادر کوچکم واسیا و خواهرم هم بیدار شدند.»

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
3 + 6 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.