دن جولین، نویسنده امپایر، در گزارشی اطلاعات بسیار جالبی از پشتصحنهی ساخت فیلم Inception میدهد و به این میپردازد که کریستوفر نولان چگونه یکی از بهترین اکشنهای دههی گذشته را ساخت.
Empire Online، چندی پیش نگاهی به کارنامه کاری کریستوفر نولان داشت. به نوشتهی Dan Jolin، نویسنده امپایر، کریستوفر نولان پس از شوالیه تاریکی -بزرگترین قمار او- با ساخت یک فیلم بلاک باستر تابستانی ۱۷۰ میلیون دلاری براساس رویاهای شفاف و علمی تخیلی الهام گرفته از جاسوسی روانشناختی (sci-fi-inspired psychological espionage). Inception، یکی از تحسین برانگیزترین فیلمهای اکشن قرن بیست و یکم بود.
ایدهی اولیهی اینسپشن از یکی از رویاهای کریستوفر نولان میآید. دَن در ابتدای مقاله به این رویا اشاره میکند: کریستوفر نولان از خواب بیدار میشود. ساعت قبل از هشت است، میخواهد دوباره به خواب برود، اما تنها راهی که میتواند صبحانه رایگان دریافت کند این است که خودش را هماکنون به غذاخوری کالج لندن برساند. این کار را انجام میدهد و کمی بعد به رختخواب برمیگردد. دوباره به خواب میرود، یک خواب سبک. اما در خواب سبک اتفاقات جالبی میافتد.کریستوفر نولان در ساحلی ایستاده است. خم میشود و یک مشت ماسه بر میدارد. به دانههای ریز و بیشمار نگاه میکند. فکر میکند: «ذهن من این کار را کرد. دانههای شن را در دست من قرار داد ...همه ما این کار را انجام میدهیم، هر شب، وقتی خواب میبینیم. ذهن ما جهان را بهطور همزمان خلق و درک میکند. ذهن بی نهایت گسترده و بی نهایت کوچک است ...».
حالا چند سال از آن خواب گذشته است و نولان دارد رویایش را به واقعیت تبدیل میکند. کریستوفر نولان از خواب بیدار میشود. هوا تاریک است. دیگر تمایلی برای به خواب رفتن ندارد. بدون محدودیت زمانی برای صبحانه رایگان. علاوهبر این، امروز کارهای زیادی دارد که انجام دهد. به گزارش دَن، کریستوفر نولان در کوهی در حاشیه شرقی کوههای راکی کانادا، قلعه ای برپا کرده است و در آخرین روز فیلمبرداری (۲۲ نوامبر ۲۰۰۹) هفتمین فیلم سینمایی پرفروش ۱۷۰ میلیون دلاری خود، قصد دارد آنجا را منفجر کند. ساخت و ساز سه ماه طول کشیده است - در این مدت نولان در مراکش، توکیو، پاریس، لندن و لس آنجلس فیلمبرداری کرد - و در یک پیست اسکی متروکه در کاناناسکی.
نولان میگوید که همیشه در همه کارهایش بی رحمانه و غارتگرانه از فیلم های باند استفاده کرده است: من با عشق به فیلمهای باند بزرگ شدم و تأثیر زیادی روی من دارند
دَن با شگفتی قلعهی فیلم را توصیف میکند: «این قلعه مجموعهای است زاویه دار از سنگهای خاکستری و پنجرههای فلزی. پیشساخته نمایش فیلم، اما آنقدر محکم که بتواند برابر بادی با سرعت ۱۰۰ مایل بر ساعت که بر دره میوزد مقاومت کند. برج اصلی آن از بالای پیست اسکی دیده میشود و با نوار سیاه و زرد احتیاط محصور شده است. او در پله های آهنی پایین پلکان مجاور، با کریس کوربولد، استاد جلوه های ویژه اینسپشن روبهرو میشود.» مردی که Batmobile و Batpod را ساخته و پیشکسوت ۱۱ فیلم باند، با هیجان بازوی دَن را میگیرد و به او میگوید: «بگذارید چیزی به شما نشان دهم. به اندازه کافی وقت داریم». او یکی از نوار های قرنطینه را بلند کرده و تیم امپایر را به داخل برج دعوت میکند. دقایقی بعد، دَن و تیمش در زیرزمین هستند. درواقع در زیر کفپوش پیش ساخته. فتیلههای ماری شکل در اطرافمان و بیشتر از ۴۰ دینامیت در سوراخها کاشته شده و بیش از ده گالن بشکه بنزین. کوربولد از دَن میپرسد «تلفن همراه شما خاموش است ، درسته؟».
این انفجار در اصل برای کار با مدل انجام میشد. اما طبق گفتهی امپایر، نولان و کوربولد استدلال کردند که حالا که این مجموعه قرار است خراب شود، میشود آن را کاملا واقعی منفجر کنند. کوربولد برای امپایر توضیح میدهد که قرار است ابتدا دیوار جلویی منفجر شود. سپس دو مجموعه دیگر، به ترتیب دقیقاً بعد از آن منفجر میشوند، اگرچه هر دو انفجار در طول یک ثانیه هستند. نتیجه مطلوب این است که برج به جلو سقوط کند و آوار در دامنه کوه سرازیر شود. «نقشه این است. اما هرگز نمیدانید که چطور پیش خواهد رفت ...». خدمهای سر خود را زیر کف بیرون میآورد و رو به بچههای امپایر میگوید «شما باید مجموعه را تخلیه کنید». سه ساعت دیگر اینجا پر از شعله و گرد و غبار میشود.
نولان برای دَن از علاقهاش به فیلمهای باند میگوید: «این کاملا فیلم باند من است». «من همیشه در همه کارهایم بیرحمانه و غارتگرانه از فیلمهای باند استفاده کردهام. من با عشق به فیلمهای باند بزرگ شدم و تأثیر زیادی روی من دارند». میتوان نتیجه گرفت که این حس 007 در کالگری کاملا عامدانه است. نولان با لبخند میگوید: «وقتی ببینید که میتوانید سناریویی بسازید که مرزهای آن با مرزهای تخیل شما یکی باشد، طبیعتا جهان فیلمهای باند از آن جاهاییست که ذهن شما به آن میرود». دَن آنچه در سه روز گذشته فیلمبرداری شاهدش بوده را با دنیای On Her Majesty's Secret Service «در خدمت سرویس مخفی ملکه» مقایسه میکند. نولان حرف او را تایید میکند: «آن هم خیلی زیاد. این فیلم باند مورد علاقه من است. یک فیلم تمام عیار است. آنچه که من در مورد در خدمت سرویس مخفی ملکه دوست داشتم و سعی کردیم در این فیلم از آن الگو بگیریم این است که تعادل فوقالعادهای از اکشن و رمانتیسم و تراژدی و هیجان در آن حاکم است. این فیلم در فیلمهای باند تاکنون احساسیترین است. یک داستان عاشقانه و Inception هم یک داستان عاشقانه است و همچنین چیزهای دیگر».
دَن به این فکر میکند که Inception دقیقاً چیست؟ او این پرسش را با عوامل فیلم در میان میگذارد.
کیلیان مورفی در سومین همکاری خود با نولان میگوید: «این یک چیز جدید است. یک genre-busting واقعاً نفسگیر».
اِما توماس مشاور تهیه کننده: «این فیلم درباره معماری رویاها است».
ماریون کوتیار: «کریس این داستان را سالهای طولانی به دوش کشیده است. او میداند به کجا میرود و جهانی پیچیده و جالب ارائه میکند. این یک سفر شگفت انگیز است».
تام هاردی شانه بالا میاندازد «نمیدونم. من امروز فقط این اطراف میگردم و به آدمها شلیک میکنم». او اصرار دارد که امپایر بیش از او درباره داستان میداند. (ما هم تقریبا او را باور داریم).
جوزف گوردون لویت میگوید: «من میخواهم به آقای نولان احترام بگذارم. کسی که من واقعا از کار کردن با او سپاسگزارم. او دستاورد بزرگی را کسب کرده که برای رسیدن به آن سخت بر رویش تلاش کرده است و نمیخواهد قبل از اینکه تمام شود آن را بیرون بدهد».
پس از آن دَن با لئوناردو دی کاپریو ملاقات میکند. اوایل ماه مه ۲۰۱۰ است و آنها در یک هتل در هالیوود هستند که با سوئیت تدوین نولان فاصله دارد، جایی که بنظر نولان در حال انجام آخرین اقدامات است. (توماس به امپایر میگوید که تا زمان اجرای نهایی «بیش از دو ساعت ، زیر دو و نیم ساعت» باقی مانده). در این مرحله، Inception سه پیش پرده دارد: کمپین بازاریابی ویروسی مورد نیاز و یک خلاصه داستان رسمی. هرچند پرده کاملا کنار نرفته است اما مطمئنا شفافتر شده است. (اگر شما فیلم را ندیدهاید میتوانید از پاراگراف بعدی صرفنظر کنید).
آنچه نولان در Inception انجام میدهد یک این احساس تعلیق پیوسته، بی امان و امکان بی نهایت است. - لئوناردو دیکاپریو
دَن خلاصه داستان اینسپشن را اینگونه تعریف میکند: دیکاپریو یک Dom Cobb است ، کسی که خود را بهعنوان یک متخصص در «امنیت ناهشیاری» به فیشر معرفی میکند - او ازیک فناوری مخفیانه برای ورود، کاوش و دستکاری رویاهای افراد و استخراج ایدههای آنها استفاده میکند. در حقیقت، کاب توسط یکی از رقبای فیشر، سایتو (کن واتانابه) استخدام شده است تا ایدهای را القا کند. این شغل همچنین بهنوعی رستگاری برای دزد رویا به همراه دارد که با سرنوشت همسرش، مال (کوتیار) مرتبط است. بنابراین کاب تیمی تشکیل میدهد، از جمله آرتور (گوردون-لویت)، ایامز (هاردی) و دانشجوی جوان معماری آریادنه (پیج) - نام دختری در اسطوره یونان که به فرار تئوس از هزارتوی میناتور کمک میکند - که استادش، با بازی «طلسمِ شانس» نولان، مایکل کین به کاب معرفی شده است. (به نظر نولان اگر قرار است واقعیت بسازید، چه کسی بهتر از یک معمار در تیم شما؟!)
کریستوفر نولان: من Inception را بهعنوان یک فیلم سرقت باهوش و زیرکانه نوشتم. فیلمهای سرقت معمولا تمایل دارند که ظاهری سطحی و پرزرق و برق داشته باشند.من به لئونارد احتیاج داشتم تا همه چیز را یکپارچه کند، از آن یک داستان انسانی بسازد
دی کاپریو احساسش در مورد فیلم را برای امپایر اینگونه شرح میدهد: «من واقعا تمام آن پنهانکاریها را دوست دارم. من دوست دارم درباره جزییات فیلمهایی که کار کردهام تا قبل از دیده شدن صحبت نکنم. این عالیه که مجبور نیستیم روی چیزی برچسب بزنم. جذابیت این فیلم همین تجربه سفر با شخصیتها است و اینکه نمیدانیم چه چیزی در انتظار ماست. آنچه کریس در اینجا انجام میدهد یک احساس تعلیق پیوسته، بی امان و امکان بینهایت است. حتی با وجود حضور در فیلم و با دانستن موضوع داستان، وقتی فیلم را تماشا میکردم با خودم میگفتم وای بعد از این قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ هیچ ایدهای در اینباره نداشتم». بهگفتهی دَن، نولان سالها در تلاش بود تا با دیکاپریو کار کند: «من چند بار با او ملاقات کردهام. او ترکیبی بسیار نادر از کاریزما و مهارت فوق العاده در بازیگری است. من همیشه احساس میکردم که او میتواند حتی برای نشستن و صحبت کردن در مورد پروژهها یک همکار عالی باشد، حتی اگر درنهایت چیزی از آنها حاصل نشود. در گذشته نتوانستم او را متقاعد کنم اما حتی تنها نگاه اولیه او به فیلمنامه جذاب است. درواقع من مطمئنم که ایدههایی را از او به سرقت بردهام».
«من واقعا به او نیاز داشتم». دنَ به مقایسهی دی کاپریو با گای پیرس در فیلم Memento، توسط نولان اشاره میکند: اینکه هر دو در تلاش برای زندگی بخشیدن به یک طرح پیچیده و شیطانی بودند. نولان در ادامهی صحبتش با امپایر دربارهی ارتباط فیلم با ژانر سرقت صحبت میکند: «من Inception را بهعنوان یک فیلم سرقت باهوش و زیرکانه نوشتم. فیلمهای سرقت معمولا تمایل دارند که ظاهری سطحی و پرزرق و برق داشته باشند.من به او احتیاج داشتم تا همه چیز را یکپارچه کند، از آن یک داستان انسانی بسازد و به مخاطب عرضه کند و او این کار رابه طرز فوقالعاده ای انجام داده است». چرا دی کاپریو برخلاف فیلم های قبلی نولان این پروژه را پذیرفت؟ دَن این سؤال را از خودش میپرسد و در ادامه اذعان میکند که نمی توان به این سؤال پاسخ داد. او به تجربهی مشابه نولان در شاتر آیلند اشاره میکند. فیلمی به قول دَن مانند اینسپشن، درباره تحریف واقعیت و ادراک است، اگرچه با تفاوتی عظیم در لحن، ژانر و سبک. اما به عقیدهی دَن این ارتباط Inception با کار ممنتو بود که نولان قلقلک میداد و همچنین اعتقاد او به این موضوع که واقعاً میتواند چیزی را به شخصیت کاب بیاورد. کریس دربارهی ارتباط اینسپشن با ممنتو این توضیحات را اضافه میکند: «این من را به یاد بیخوابی یا ممنتو انداخت، اما در مورد استروئیدها. من بلافاصله شیفته این مفهوم شدم - این مفهوم سرقت رویا و اینکه چگونه این شخصیت دنیای رویایی خود را باز میکند و درنهایت زندگی واقعی او را تحت تأثیر قرار میدهد».
حضور دیکاپریو در یک فیلم بلاک باستر تابستانی پرطرفدار چیزی نیست که به آن عادت داشته باشیم. البته دیکاپریو به دَن میگوید که Inception را یک بلاک باستر پرفروش معمولی نمیداند؛ «بله، این یک بلاک باستر تابستانی است و تبلیغات آن مشابه آن فیلمها است. بعضی از آن فیلمها مضمون یا سکانسی دارند که من آن را شاید صد بار دیدهام. اما Inception مشابه آن فیلمها نیست و از هر جهت یک فیلم منحصربفرد است». به اعتقاد دَن، Inception یکی از آن فیلمهای تابستانی عظیمی که براساس نمایشهای تلویزیونی، کمیک بوکها و ابرقهرمانها ساخته میشوند، نیست. در نتیجه برای معرفی و تبلیغ آن هیچ برچسب تبلیغاتی مشخصی نمیتوانیم پیدا کنیم (مگر اینکه بتوانید ارتباطی میان آن و شوالیه تاریکی برقرار کنید).
Inception یک بلاک باستر تابستانی است و تبلیغات آن مشابه آن فیلمها است. بعضی از آن فیلمها مضمون یا سکانسی دارند که من آن را شاید صد بار دیدهام. اما Inception مشابه آن فیلمها نیست و از هر جهت یک فیلم منحصربفرد است - دیکاپریو
دَن در اینجای نوشتهاش، خاطرات جالبی دربارهی پایان فیلم از زبان اما توماس - همسر نولان - تعریف میکند: هر وقت به پایان یک فیلم میرسیدیم، کریس میگفت: «حالا بعدش چی؟». ما فکرهایمان را روی هم میریختیم و دوباره آن را میخواندیم یا به نتیجه نمیرسید یا چیز جدیدی به ذهنش خطور میکرد. به طوری که در پایان شوالیهی تاریکی، کریس گفت: «میدونم باید چطوری تموم بشه». نولان رو به امپایر میگوید ما در طول این سالها چیزهای زیادی دربارهی ساختن فیلمهای اکشن بزرگ یاد گرفته بودیم و این باعث شد که به پایان درستی برسیم. اما دَن نقل میکند که اِما در این لحظه با نیشخند خطاب به نولان میگوید: «بس کن»! از زمان Following، اولین فیلم نولان که با او کار میکنم (مخاطب تیزبین متوجه میشود که کاراکتر اصلی Inception با شخصیت دزد فیلم Following هم نام است)، دیدهام که چگونه رویای قدم زدن کریس در ساحل، هشت سال قبل تبدیل به داستان شد و سه سال بعد آن به قالب یک فیلمنامهی ۸۰ صفحهای درآمد.
اما دَن میگوید که کریس با نظر همسرش موافق نیست: «من خوششانسم که فیلم به فیلم توانستهام در مقیاسهای بزرگتری کار کنم و به طوری که این هم به لحاظ فنی و هم تکنیکی این بزرگترین فیلمی است که تاکنون ساختهام. درواقع این فیلم ترکیب جالبی از چیزهایی است من مدتها به آنها علاقه داشتم. کمی از Memento و چیزهای بسیاری از شوالیه تاریکی در آن وجود دارد». به نوشتهی امپایر از نظر نولان، پیشرفت کُند مزیت دیگری هم داشت. «من زمانی شروع به نوشتن آن کردم که زیر ژانر کوچک تازهای با این ایده پدید آمده بود: چگونه میتوان به دنیای اطراف خود اعتماد کرد؟ چگونه میتوان واقعیت را از واقعیت جایگزین تشخیص داد؟ Memento یکی از این فیلمها بود، اما فیلم الگوی این سبک The Matrix واچوفسکیها بود. همچنین کمی پیش از آن Dark City «شهر تاریک» و The Thirteen Floor «طبقه سیزدهم» ساخته شده بودند».
دَن به ابراز خرسندی نولان دربارهی Inception نسبت به فیلمهای مشابهی که در اواخر دههی نود این زیرژانر را شکوفا کردند، اشاره میکند. به عقیدهی نولان اینسپشن از این فیلمها فاصله گرفته است. از نظر دَن تفاوتهای کلیدی میان Inception و The Matrix و نمونههای مشابه آن وجود دارد. از جمله اینکه در اینجا برخلاف این نمونهها هیچ مرزبندی سبکی بین جهان واقعیت و رویا دیده نمیشود. والی فیستر، مدیر فیلمبرداری فیلمهای نولان از Memento تاکنون، برای امپایر توضیح میدهد: «کریس بر این عقیده بود که هنگامی که در رویا هستید باید احساس قدم زدن در واقعیت را داشته باشید». درواقع همانگونه که دَن مینویسد، نولان میخواست به استثنای مواردی که در آن رویاها دستکاری میشدند، همه چیز از لحاظ سبکی واقعی احساس شود.
تفاوتهای کلیدی میان Inception و The Matrix و نمونههای مشابه آن وجود دارد. از جمله اینکه در اینجا برخلاف این نمونهها هیچ مرزبندی سبکی بین جهان واقعیت و رویا دیده نمیشود
نولان همچنین تفاوت اساسی Inception با نمونههای دیگر را برای امپایر شرح میدهد: «اینسپشن برای من از آغاز فرایندی بود که در آن نمی خواستم پشت مخاطب را خالی کنم و آنچه میخواستم این بود که به سوی دیگر عدسی نگاه کنم و از مخاطب بخواهم که بخشی از این تیم باشد. یک واقعیت بسازد و دیگران را آشفته کند. علاوهبر این اگر اینسپشن را بهعنوان ادامه Insomnia ساخته بود بجای یک فیلم تماما اکشن به یک تریلر تقلیل می یافت و این اصلا مرا راضی نمیکرد. مدتها طول کشید که بفمم چرا. آنچه فهمیدم بسیار ساده بود. اینکه تا زمانیکه بگویید این فیلمی درباره رویاست، در حداکثر حد امکان قرار میگیرد چراکه آنچه در مورد ذهن انسان شگفت انگیز است لایتناهی بودن آن در عین خرد بودن آن است».
دَن در ادامه خاطراتش را از ساعات آخر فیلمبرداری اینسپشن را تعریف میکند: تقریبا ساعت ۲ بعدازظهر است و دوربینها آماده شدهاند. بهیار آمده است. در حاشیه شهر کوچکی که گروه فیلمبرداری در آن مستقر شدهاند، ایستادهایم. از درون بیسیم شنیده میشود که نور در حال رفتن است. تقریبا همهی صحنه را از جمعیت خالی کردهاند. یک دوربین از درون هلیکوپتر و از فراز صحنه آمادهی تصویر گرفتن است. از تماشای منظرهی قلعه که در زیر ابرهای خاکستری تاریک شده بود، هیجان زده شده بودیم. یکی از اعضای گروه فریاد میزند: «این یک فیلم جیمزباندی دیوانهوار است». آنها برای تماشای آسمان و ریزشآوار با فریاد هشدار میدهند.
سر جاتون وایسید...ما داریم میایم...دوربینها در حال ضبط کردن هستند.
دَن توصیفات هیجانانگیز و جالبی از آنچه را که مشاهده کرده ارائه میدهد: «صدای مهیبی در اطراف دره میپیچید و آتش و دود از فراز قلعه به شکل چشمگیری به هوا میغلتد. اما ایرادی در کار است. فقط بخشی از جلوی قلعه فرو میریزد. اما برج به سمت عقب سرنگون میشود.» بااینحال هیچ چیز نمیتوانست جو گروه را خراب کند. یک نفر با شوخی میگوید: «چقدر طول میکشد دوباره انجامش بدهیم»؟ به هر جهت اینجا دنیای نولان است؛ همه چیز تحت کنترل است، حتی اگر اینگونه نباشد.
دَن میگوید که کریس چهار ماه بعد سرانجام اعتراف میکند: «هیچ چیز طبق برنامه پیش نرفت. اما ما از آن تصاویر استفاده کردیم چرا که یک انفجار اولیهی بسیار تماشایی داشتیم». او به امپایر توضیح میدهد که آن چیزی که آنها مشاهده کردند فقط یک دهم چیزی بود که در فیلم نشان داده میشود. نولان و تیمش بعد از آن یک انفجار عظیم مینیاتوری دیگر ترتیب دادهاند، اما دوباره همان اتفاق رخ میدهد و برج به سمت اشتباه سقوط کرد! دَن میگوید نولان درحالیکه میخندید اضافه میکند: «و باز هم آن را تکرار کردیم».
دَن میگوید که نولان میتوانست این کار را به وسیلهی جلوههای کامپیوتری انجام بدهد. یا میتوانست به روش سادهتری آن را پیاده کند و آن سازهی عظیم را نسازد. اما به باور او، کریستوفر نولان همانگونه که متقاعده شده بود میتواند دانههای ماسه را در دستانش در خواب احساس کند، نیاز داشت که بتواند آن واقعیتی را که خودش خلق کرده هم احساس کند تا ما نیز متقاعد شویم. دَن در انتها در تایید حرفش به جملهای از دیکاپریو اشاره میکند: «کریس با اطمینان میدونه که داره چیکار میکنه».
او میتوانست این کار را در خواب انجام بدهد.