در مطلب پیش رو از المانها و عناصر رئالیستی سریال تلویزیونی The Wire صحبت کردهایم. با میدونی همراه باشید.
یادداشت پیشرو داستان سریال The Wire را لو میدهد
سریال The Wire در زمرهی مشهورترین آثار تاریخ تلویزیون قرار میگیرد، سریالی که در ردهبندههای مختلف بارها عناوینی چون یکی از سه سریال برتر تاریخ و برترین سریال تاریخ را به خود اختصاص داده است. چنین شهرتی طبیعتا قابلتوجه است و نظرات زیادی را به این سریال جلب میکند. در مطلب پیشرو، المانها و عناصر رئالیستی سریال وایر را بررسی میکنیم. به این منظور، در ابتدا شرحی کلی بر جنبش رئالیسم و شکلگیری آن خواهیم داد و همچنین از این خواهیم گفت که منظور از متن رئالیستی چیست و مفاهیمی چون واقعیت، منطبق با واقعیت و واقعی بودن از نظر هر فرد چه ارتباطی با رئالیسم و رئالیستی بودن یک متن دارند.
جنبش رئالیسم در ابتدا در هنر نقاشی در دهههای ابتدایی قرن نوزده میلادی سربرآورد. گوستاو کوربه در مانیفست رئالیسمِ خود، اصول اصلی و بنیادین این جنبش را معین کرد و شرح داد. نقاشهای رئالیست میکوشیدند در آثار خود هنر را از آن شکلِ دکوراتیو و اشرافیاش خارج کنند. برای این دست از هنرمندان، یک تابلوی نقاشی قرار نبود سر از کاخ مجلل فلان شاهزاده و بهمان شاهدخت دربیاورد تا شاید در یک مهمانی مجللِ مملو از ثروتمندان دیده شود. اگر نقاشهای پیش از ایشان سعی میکردند در آثار خود نبردهای اسطورهای و تاریخی را به تصویر بکشند، رئالیستها تلاش میکردند اتفاقهای واقعی و عینیِ اطراف خود را بازنمایی کنند. به زبان سادهتر، نقاشان رئالیست آنچه که در اطرافشان رخ میداد و رنگ و بویی اجتماعی داشت را تصویر میکردند. به قول حسین پاینده «از نظر آنها، زشتیهای زندگی نمیبایست با زیبایی مصنوعی هنر پنهان شود». (پاینده، ۱۳۹۹، ص ۲۳) به زبان سادهتر آنها اعتقاد داشتند هنرمند باید دردها و رنجهای اجتماعی که در اطراف خود میبیند را به تصویر بکشد. بههمین ترتیب در نقاشیهای رئالیستی شاهد صحنههایی غالبا دردناک با شباهتی قابلتوجه به زندگی واقعی هستیم. در ادامه نقاشی رئالیستی «سنگ شکنان» اثری از گوستاو کوربه را ببینیم.
هنرمند در نقاشی بالا کوشیده تا حد ممکن جزییات را به آن صورتی که در زندگی واقعی وجود دارند، بازنمایی کند. درستی این ادعا زمانی ثابت میشود که با کمی دقت ببینیم حتی طرح راهراه شلوار سنگشکنِ سمت چپ توسط نقاش رئالیست لحاظ شده است. بههمین ترتیب با دقتی اندک میتوان فهمید که سنگهای تقریبا ریز موجود در محیط نقاشی نیز قابل تفکیک هستند، چرا که نقاش رئالیست سعی کرده آنها را با لحاظ کردن کمال جزئیات به تصویر بکشد. پیش از این گفتیم که هنرمند رئالیست میخواهد دردها و رنجهای اجتماعی که در اطراف خود میبیند را تصویر کند و این موضوع در نقاشی بالا قابل مشاهده است. شخصیتهای حاضر در نقاشی مشغول کاری سخت و رنجآور (شکستن سنگ) هستند. کاری دشوار که معمولا پیامدهای فیزیکی و جسمانی دشواری برای کارگران بههمراه دارد. به بیان دیگر، نقاش رئالیست سعی کرده تصویری منطبق با واقعیت را از موقعیت اجتماعی دردناکِ «شکستن سنگ برای بهدست آوردن حقوق حداقلی» بهدست بدهد.
از سوی دیگر، رئالیسم در متون نوشتاری ادبی از از اوایل قرن نوزدهم میلادی پدیدار شد. نویسندگان رئالیست نیز همواره درصدد آن بودهاند که در متون خود شرحی دقیق از وضعیتی اجتماعی و نابهسامان بهدست دهند. «داستاننویس [(هنرمند)] رئالیست در پی این است که خود واقعیت را، بی هیچ دستکاریای، برای خواننده دسترسپذیر کنند.» (پاینده، ۱۳۹۹، ص ۲۷) آنها میخواهند واقعیت پیرامونشان را بههمان صورتی که وجود دارد، با بیشترین جزییات تصویر کنند. واقعیتی دردناک و تاریک که همواره نشان از درد و رنج و نابهسامانی دارد. در ادامه مولفههای متون رئالیستی را شرح داده و با آوردن نمونههای متنی ثابت میکنیم که سریال وایر نمونهای از یک متن رئالیستی است. اما پیش از آن لازم است توضیحی درباره واقعیت و ربط آن به رئالیسم بهدست دهیم.
پیش از این گفتیم هنرمند رئالیست تلاش میکند تصویری از واقعیت پیرامون خود بهدست دهد. این جمله اما بخشی محذوف دارد، درواقع جمله مذکور این است: «هنرمند رئالیست تلاش میکند تصویری از واقعیت پیرامون خود، به آن شکلی که آن را میبیند، بهدست دهد.» به بیان سادهتر، درست است که نویسنده رئالیست سعی میکند واقعیت پیرامون خود را با کمال جزئیات به تصویر بکشد، اما نباید فراموش کنیم که او پیش از هرچیز «برداشتی» از واقعیت کرده است و سپس سعی میکند آن «برداشت خود» را به تصویر بکشد. حال آنکه شاید نویسندهای همعصر با وی، در همان محیط واقعیت اجتماعی را بهصورتی دیگر برداشت کند و از همان محیط و شرایط یکسان، متنی رئالیستی با مضمونی متفاوت خلق کند. مقصود آن است که رئالیستی بودن یک متن، دلیلی بر آن نیست که متن موردنظر، دقیقا مطابق با برداشت ما از پیرامونمان باشد. برای مثال ممکن است ما در سال ۱۳۹۹ در شهر X زندگی کنیم و فیلمسازی در همان سال از همان شهر فیلمی رئالیستی بسازد، در این شرایط هیچ لزومی وجود ندارد که فیلم مورد نظر دقیقا مطابق فهم ما از واقعیت ساخته شده باشد؛ بلکه کارگردان آن متن میتواند فیلمی با مختصات رئالیسم اما با برداشت ویژهی خود از واقعیت تولید کند. کیفیتِ این برداشت اما میتواند مورد بحث باشد که در حوصله یادداشت حاضر نمیگنجد.
سریال وایر درباره تقابل ماموران پلیس با باندهای قاچاق موادمخدر است. در طول این سریال همواره شاهد نبرد و کشمکش بین پلیس و قاچاقچیهای مواد مخدر هستیم. برای کشف مضمون رئالیستی این سریال، باید نگاهی به هر دو رکن «نیروی پلیس» و «باندهای قاچاق مواد» بیاندازیم. در ابتدا با دومی آغاز میکنیم. مضمون متن رئالیستی در ارتباط با معضلات تلخ و تاریک اجتماعی است، معضلاتی که مواجهه با آنها همواره دردناک و سخت است. مسائلی که هرروزه در محیط پیرامون ما در حال رخ دادن هستند و همیشه از آنها بهعنوان فجایعی وحشتناک یاد میشود. باندهای قاچاق مواد مخدری که در وایر میبینیم نیز مصادیق همین موارد هستند. باندهایی که سردستههایشان کودکان رنگینپوست را بهخدمت خود درمیآورند و با هدف دست یافتن به ثروت و قدرت، این کودکان را در صفوف اول پخش و توزیع مواد مخدر قرار میدهند.
در طول تمامی فصول سریال وایر شاهد آن هستیم که کودکان چگونه به شیوههای مختلف قربانی شرارت و ثروتطلبی سردستههای باندهای قاچاق مواد میشوند. برای نمونه در فصل اول شخصیت والاس درحالیکه از کشمکش با خود و کاری که به آن مشغول است رنج میبرد، به کام مرگ کشیده میشود تا مبادا تشکیلات بارکزدیل را به پلیس لو دهد. این در حالیست که وی سن زیادی ندارد و صرفا حکم ابزاری برای هرچه ثروتمندتر شدن ایوان بارکزدیل را دارد. بدون شک اما برجستهترین و شاخصترین نمونههای چگونگی غرق شدن کودکان در جامعه فاسد پیرامونشان را میتوان در فصل چهارم سریال جُست، فصلی که به نمایش وضعیت سیستم مدارس و ارتباط تنگاتنگ آن با مقوله موادمخدر اختصاص دارد. در این فصل شاهد کودکانی هستیم که عموما ناخواسته وارد باندهای مواد مخدر و سازوکار آن شدهاند، اغلب آنها درنهایت که دچار انواع فروپاشی میشوند چرا که خواه یا ناخواه، کمتر کودکی تحمل آنچنان فشاری را دارد.
استثمار و استفاده ابزاری از کودکان تنها یکی از پیامدهای فعالیت گسترده باندهای قاچاق موادمخدر و همهگیری فساد است. دیگر پیامد این موضوع، بهوجود آمدن ناامنی بیش از حد در شهر است. تا حدی که در یکی از فصول سریال میبینیم مامور پلیسی تمام خلافکارهای شهر را در منطقهای خاص مستقر میکند تا بلکه به این روش غیرمعمول بتواند برای چند صباحی آرامش را به شهر بازگرداند. ناامنی بدون شک یکی از مفاهیم اجتماعی و حساس است و البته با مقصود رئالیستها در آفرینش متون ادبی (بازنمایی واقعیتهای تلخ اجتماعی) نیز همخوانی دارد. یا برای نمونه، یکی از فصلهای این سریال به فعالیتهای غیرقانونی بنادر شهر بالتیمور اختصاص دارد. در این فصل میبینیم که فساد و فقر کار را به جایی رسانده است که افراد شاغل در بنادر بهصورت مستقیم در تجارت مواد مخدر دخیل شدهاند. فقر یکی از مفاهیم موردتوجه رئالیستها است و در سریال وایر نیز نقشی اساسی دارد.
یا برای نمونه، یکی از اساسیترین مفاهیم سریال همکاسه بودن برخی از سیاستمداران با این باندهای قاچاق مواد مخدر است. گل سر سبد این ماجرا نیز سناتوری به نام کلی دیویس است که در مواقع مختلف از خلافکارهای مختلف رشوه میگیرد. فساد یکی از بزرگترین معضلات اجتماعی و بیتردید یکی از مفاهیم مدنظر رئالیستها محسوب میشود. رکنِ مهم دیگر سریال وایر نیروی پلیس است. در سریال رئالیستی وایر نیروی پلیس نیز بهخودی خود به سبکی کاملا رئالیستی پرداخت شده است. نیروی پلیس در این سریال متشکل از افرادی درستکار، پیگیر قانون و آرمانگرا نیست. ای بسا که اداره پلیس بالتیمور مملو از مامورانی بیمقدار، تنبل، فاسد و فرصت طلب است. صحبت از ادارهای است که بالاردهترین افرادش درگیر فساد شدهاند و مقامات اصلیاش هرکدام بهنوعی با فساد درهمتنیدهاند، ادارهای که هرساله بهمنظور بالا نگه داشتن آمار ارقام، عملیاتهایی بیثمر را اجرایی میکند.
فساد چنان به این اداره پلیس نفوذ کرده است که آن چند مامور وظیفهشناسی که میخواند «کار پلیسی» انجام دهند، بهدلیل سنگ اندازیهای مداوم مافوقشان موفق نمیشوند. مافوقهایی که علاقهای به «کار پلیسی» ندارند و در پی آن هستند که شهردار فاسدِ شهر را راضی کنند. در فصل اول این سریال میبینیم که چگونه بهدردنخورترین نیروها وبال گردن کسانی میشوند که قصد انجام وظیفه دارند. سریال وایر در هر فصل بخشی خاص از شهر بالتیمور را به تصویر میکشد، البته نباید از یاد برد که با این وجود همواره محوریت اصلی پلیسها و قاچاقچیها هستند. درحالیکه یکی از فصلها به نمایش وضعیت اسفبار بندرگاهها اختصاص دارد، فصلی دیگر حول محور سیستم مدارس روایت میشود. همچنین در یکی از فصلها به سراغ سیاست و وضعیت غرق در فساد شهرداری میرویم.
آنچه که در تمامی این فصلها مشترک است، نشانههای واضح دال بر سایه انداختن فساد و تباهی بر این شهر هستند. در این سریال به هرجایی که سرک میکشیم، فساد در آنجا ریشه دوانده و افراد حاضر در آنجا را درگیر کرده است. فساد، فقر و پیامدهای آن، استثمار و بهرهکشی از کودکان و نابودی سرنوشت ایشان بهدلیل شرایط زندگی از مفاهیم و مضامین مورد توجه هنرمندان رئالیست برای بازنمایی در آثارشان محسوب میشوند. آنها میکوشند با نمایش این موضوعات در آثار خود، نظر بیننده را به آن جلب و این مفاهیم را به موضوع تفکر بیینده تبدیل کنند.
سریال وایر حامل این پیام است که در جامعهای آنچنان فاسد، وضعیت اصلاحناپذیر است. در طول این سریال همواره تیم پلیسها شکست میخورد. شاید آنها به موفقیتهایی برسند اما این موفقیتها نیز همواره با شکستهایی همراه است. هربار که ایشان پروندهای میسازند و به بیان دیگر قصد اصلاح امور را دارند، نیروی بالادستِ فاسد شروع به سنگ اندازی میکند. فساد آنچنان گسترده است که وضعیت را به مرحلهای اصلاح ناپذیر میرساند. به همین ترتیب درنهایت بهترین مامور از نیروی پلیس کنار گذاشته میشود. این وضعیت اسفبار مجال یک زندگیِ عادی را از فرودستان نیز میگیرد. ایشان بهدلیل محیط زندگیشان فرصت داشتن یک زندگی بهتر را ندارند، آنها احتمالا درهرصورت در این اقیانوس عظیم غرق خواهند شد و راهی برای خروج از آن نخواهند یافت. نمونه درخشان این مفهموم در وایر، تبدیل شدن شخصیت مایکل به عمرِ جدید است. مایکل پسربچهای با استعداد است، عزت نفس دارد و به اخلاق پایبند است. او نسبت به کودکان دیگر برتر است، اما همین کودکِ بااستعداد نمیتواند در این محیط به زندگی عادی و عاری از خلاف دست پیدا کند و با مختصات ویژه خود در محیط غرق میشود. درنهایت تمام این موارد این موضوع را بهدست میرسانند که در محیطی آنچنان فاسد، اصلاح شدن و سعادت امری ناممکن بهنظر میرسد و اکثر افراد به این زندگی و سرنوشت تحتانی محکوم هستند.
پیرنگ (سیر رخدادن رویدادها) در متنهای رئالیستی واجد چند ویژگی کلی است. اول آنکه رویدادهای این متون با یکدیگر رابطهای علت و معلولی دارند. به بیان دیگر روی دادن هر اتفاقی در این متون، علتی واضح و مبرهن دارد. علت اینکه برادر موزون و عمر دست به قتل استرینگر بل میزنند، شرارتهای پیدرپی استرینگر بل نسبت به ایشان است. همچنین علت اینکه برادر موزون و عمر همکاری میکنند این است که پیش از آن به واسطه استرینگر بل با یکدیگر دیدار کردهاند. همچنین علت همکاری عمر با نیروی پلیس، به قتل رسیدن نزدیکترین فردش بهدست دار و دستهی استرینگر بل است. یا برای نمونه دلیل فروپاشی کانون خانوادهی کیما، وابستگی بیش از حد وی به کارش است. همانطور که پیش از این اشاره شد، هدف نهایی رئالیستها بهتصویر کشیدن زندگی به واقعیترین شکل آن است و شکلگیری روابط علت و معلولی در پیرنگ، یکی از راههای رسیدن به این هدف است.
دوم اینکه در متون رئالیستی خبری از رویدادهای نامحتمل نیست. هنرمند رئالیست میکوشد تمام رویدادهای داستان رنگ و بویی باورپذیر داشته باشند. در این متون بهندرت شاهد رخ دادن وقایع تصادفی و نامحتمل هستیم. این اصل البته جدا از علت و معلولی بودن وقایع نیست. به بیان دیگر، وقایع نامحتمل نیستند زیرا رابطهای علت و معلولی دارند. برای نمونه دنیلز بهصورت اتفاقی سر از بخش دورافتادهای مانند بایگانی درنمیآورد، دلیل این امر بلکه تلاش مستمر او و گروهش در انجام دادن کار درست بوده است. مثلا نمونه نامحتمل همین رویداد، این بود که دنیلز پس از اتمام مأموریت خود درحالیکه در مقابل تمام رؤسای فاسدش ایستادگی کرده، بهیکباره ترفیع شغلی بگیرد. چنین اتفاقی باتوجهبه اصول و مفروضات جهان رئالیستی سریال، محتمل نیست.
پیرنگ سریال وایر واجد ساختاری سهگانه است. این ساختار سهگانه بهصورت کلی شامل سه بخش اصلی «آغاز، اوج، فرجام» است. همین ساختار بهشکلی جزئی به این شرح درمیآید: «آغاز، کنش خیزان، اوج، کنش افتان، فرجام». در فصل نهایی سریال، کارآگاه مکنالتی بهدلیل ناکارآمد بودن سیستم سیاسی و نیروی پلیس، تصمیم میگیرد شواهد موجود در برخی از صحنههای جرم را تغییر دهد تا اینطور القا کند که قاتلی سریالی با امیال جنسی وحشتناک در شهر بالتیمور وجود دارد. او درنهایت بهدلیل این کار خود، توبیخ میشود. چنین پیرنگی در متون مختلف، خصوصا اکثر متون رئالیستی به چشم میخورد. بگذارید این ماجرا که بهنوعی پایانبندی سریال هم تلقی میشود را در ساختار پیرنگ سهپاره بررسی کنیم.
ماجرا از جایی «آغاز» میشود که مکنالتی و بانک در صحنه جرمی حاضر میشوند و ناگهان مکنالتی شروع میکند به اعمال تغییر در صحنهی جرم، البته آغاز اصلی ماجرا به پیش از این و زمان وقوف مکنالتی به ناکارآمدی اداره پلیس بازمیگردد. بههرحال، بانک (و ما) کمکم متوجه نیت جیمی مکنالتی میشویم، بهمرور میفهمیم که او قصد دارد با این شگرد، از شهرداری برای اداره پلیس بودجهای جفت و جور کند تا بتواند پرونده مارلو استنفیلد را پیش ببرد. به این ترتیب زمینهچینی (exposition) روی میدهد و ما با نیت وی آشنا و آشناتر میشویم. سپس لستر نیز با جیمی همراه میشود، سیر کارهای ایشان پیشرفتهتر میشود و کشمکشی بین این دو کارآگاه و دیگران رخ میدهد؛ به این ترتیب وارد «کنش خیزان» شدهایم.
پس از مدتی، دنیلز و دیگران متوجه این دسیسهی هوشمندانهی مکنالتی و لستر میشوند، داستان در اینجا به «اوج» رسیده است. چرا که در این قسمت، پاسخی به کشمکش داده شده است، به بیان دیگر حقیقت فاش شده، کشمکش نسبتا به پایان رسیده و همه فهمیدهاند که دو کارآگاه پلیس وجود یک قاتل سریالی را جعل کردهاند تا بتوانند برای مبارزه با باند مارلو استنفیلد از شهرداری بودجه بگیرند. سپس وارد «کنش افتان» میشویم، سیر رخ دادن وقایع کند شده است و کمکم وارد مرحله نتیجهگیری میشویم و حالا دنیلز باید برای سرنوشت مکنالتی و لستر تصمیم بگیرد. تصمیمی که درنهایت به توبیخ و منع آنها از انجام هرنوع کار پلیسی منتج میشود و به این ترتیب به «فرجام» داستان که همان خروج مکنالتی و لستر از اداره پلیس است، میرسیم. این یک نمونهی جزئی پیروی از پیرنگ سهپاره در سریال وایر بود، این سریال در کلیتِ خود نیز تا حد زیادی از این ساختار پیروی میکند.
زمان در متون رئالیستی عنصری برجسته است. رویدادهای این متون بهطور خاص به زمان رخ دادن داستان مربوط هستند. فضای سریال وایر و یکی از مضامین اصلی آن یعنی ریشه دواندن فساد در تمام بخشهای جامعه و نحوه پرداخت به این مضمون رابطه مستقیمی با زمان رخ دادن این وقایع در این سریال دارد. همچنین اگر افبیآی در این سریال صرفا تمرکز ویژهای روی پروندههای تروریستی دارد، دلیلش آن است که در برهه زمانی مدنظر سریال، پدیده تروریسم در آمریکا بهدلیل انهدام برجهای دوقلو از اهمیت ویژهای برخوردار است. حال آنکه اگر وقایع سریال در دهه ۸۰ میلادی رخ میدادند، چنین تمرکزی از سوی افبیآی بیمعنی تلقی میشد. بهبیان دیگر وقایع متن رئالیستی در زمان مد نظر آن متن منطقی بهنظر میرسند و با تغییر با زمان، همپیوندی عناصر متن بههم میخورد.
همچنین بههنگام تماشای یک سریال رئالیستی، بهشکلی کاملا ساده خواهیم فهمید که داستان در چه برههای روایت میشود. با کمی دقت به تجهیزات مورد استفاده شخصیتها و مفاهیم مورد بحث در سریال، درمییابیم که زمانِ متن به دهه ۲۰۰۰ میلادی اشاره دارد. به بیان دیگر، زمان رخ دادن وقایع در این متون شکلی برجسته دارد. هنرمند رئالیست همچنین توجه ویژهای به دوران معاصر دارد، به بیان دیگر او میکوشد جامعه معاصرِ پیرامون خود را بهتصویر بکشد. پس اگر وایر در سال ۲۰۰۲ ساخته شده است، داستان آن نیز مربوطبه همین برهه زمانی است. البته ذکر این نکته ضروریست که ممکن است داستان متنی به هزاران سال پیش اختصاص داشته باشد و همچنان در این متن از صناعات رئالیستی استفاده شده باشد.
گذشت زمان یکی از مسائل مورد توجه هنرمندان رئالیست است، به همین طریق در متون رئالیستی غالبا شاهد روند سریعتری برای زمان نسبت به سایر متون (مثلا متون مدرن) هستیم. برای بهدست دادن درکی بهتر از این موضوع، باید مقایسهای خلاصهوار انجام دهیم. سریال سوپرانوها (The Sopranos) متنی مدرنیستی است و برپایه اصول و مفروضات این جنبش ساخته شده است. مقایسه رویکرد اتخاذ شده نسبت به گذشت زمان در این سریال با رویکرد اتخاذ شده در سریال وایر میتواند راهگشا باشد. در یکی از مشهورترین قسمتهای سوپرانوها یعنی اپیزود یازده از فصل پنج با نام «رویای آزمایشی» (The Test Dream) شخصیت اصلی سریال خوابی طویل و بسیط میبیند. در این قسمت، بیست دقیقه صرفا به یک شب از زندگی شخصیت اصلی با محوریت رویابینی او و کاوش در احوالات درونی وی اختصاص یافته است. بههمین ترتیب زمان در متون مدرن صبغهای کند بهخود میگیرد، حال آنکه در متون رئالیستی گذشت زمان به معمولیترین و واقعیترین و تقویمیترین شکلی که از آن مطلعیم روی میدهد. در سریال رئالیستی وایر دقایقی طولانی صرفا به خلوتِ یک شخصیت اختصاص داده نمیشود.
سیر گذشت زمان در متون رئالیستی همچنین شکلی خطی و تقویمی دارد. درواقع شِمای کلی گذر زمان در این متون به این شکل است: «گذشته، حال، آینده». به بیان سادهتر گذشت زمان در این متون بسیار نزدیک به زندگی واقعی است؛ زمان در متن رئالیستی همواره رو به جلو حرکت میکند و در نتیجه شاهد روایت خطی داستان هستیم. این متون غالبا عاری از صناعاتی مانند فلشبک هستند، چراکه چنین صناعاتی صبغه رو به جلوی زمان و روایت خطی داستان را مخدوش میکنند. البته این به آن معنا نیست که در متون رئالیستی بههیچ عنوان از تکنیک فلشبک استفاده نمیشود، بلکه این تکنیک یکی از صناعاتِ غالب این متون محسوب نمیشود. به همین ترتیب در وایر نیز صناعاتی مانند فلشبک بهچشم نمیخورند و زمان صرفا به سمت جلو حرکت میکند.
متن صناعتمند آن متنی است که تمام عناصرش در خدمت القای درونمایه مدنظرش باشند. پس اگر ادعای متن این است که پلیسهای درستکار وضعیت خوبی را سپری نمیکنند، عناصر مختلف متن نیز باید در خدمت القای همین موضوع باشند. مکان یکی از عناصر متن است و مانند هر عنصر دیگری میتواند در خدمت القای معنایی خاص بهکار گرفته شود. میتوان گفت در سریال وایر برای تیم شنود با دو مکان اصلی مواجهایم، در اینجا نیز مانند هر متن صناعتمند دیگری این دو مکان باید برای داشتن کارکردی خاص (القای معنی) انتخاب شده باشند. مکان اول زیرزمینی خاک گرفته و تاریک است که در اختیار تیم شنود قرار میگیرد. افراد تیم شنود پلیسهای رانده شدهای هستند که در هنگام اعزام به این مکان، حکم مهرههایی سوخته و بهدردنخور را دارند. سران نیروی پلیس چشم دیدن این افراد را ندارند و از نظر ایشان این بخش قرار است رنگ و بویی فرمالیته داشته باشد. به این ترتیب مکان قرارگیری این گروه با درونمایه مدنظر سریال و شخصیت پردازی ایشان همخوانی دارد.
مکان دیگر، دفتری چند اتاقه با امکاناتی به نسبت بیشتر است که در خدمت تیم شنود قرار میگیرد، البته از یاد نبریم که یکی از نیروهای مافوق با مقاصد شخصی این مکان را در اختیار تیم شنود قرار داد. نکته اما آنجا است که این مکان در مخصاتی دور از اداره پلیس واقع شده است. حال این نکته چه معنایی دارد؟ پاسخ ساده است، تیم نهچندان محبوب اما نسبتا درستکار شنود، تیمی دورافتاده از ادارهی فاسد پلیس است. آنها تعلق زیادی به فساد اداری موجود ندارند و دور از دیگر همکارانشان تلاش میکنند کار درست پلیسی انجام دهند. پس حضور ایشان در مکانی دور افتاده و خارج از مرکزِ فساد کاملا صناعتمند و در خدمت القای معنای موردنظر متن (دوری آنها از فساد) است.
شخصیت یکی از مهمترین عناصر متون رئالیستی است و این عنصر نیز واجد ویژگیهای خاصی است. شخصیتهای متون رئالیستی افرادی از طبقهی فرودست یا متوسط هستند. آنها اغلب افرادی درد و رنج کشیدهاند. یکی از نکات اصلی درباره این شخصیتها، قرار گرفتن ایشان در موقعیتهای باورپذیر است. آنها اعضای طبقات تحتانی جامعه هستند و با مشکلاتی مبتنی بر طبقه اجتماعی خود دستوپنجه نرم میکنند. بیننده با دقت در این شخصیتها به یاد موقعیتهایی از زندگی واقعی میافتد. حسین پاینده در جلد اول کتاب داستان کوتاه در ایران میگوید هنرمند رئالیست شخصیتهای خود را از انگیزههایی برخوردار میسازد که برای خوانندهاش طبیعی و تجربهشده بهنظر برسند. او میگوید این انگیزهها بر تمام جنبههای شخصیت سایه میاندازند و وی را تحت تاثیر خود قرار میدهند. ویژگیهای ذکرشده برای هنرمند رئالیست راههایی هستند برای رسیدن به همان هدف غایی جنبش رئالیسم: بازنمایی محیط پیرامون به واقعنمایانهترین شکل آن.
جیمی مکنالتی بهعنوان شخصیت اصلی سریال وایر یا حداقل یکی از شخصیتهای اصلی این سریال، واجدِ این ویژگیها است. انگیزه او دستگیر کردن باندهای خلافکاری و انجام «کار پلیسی» است. این انگیزه بر تمامی رفتار و اعمال وی سایه انداخته است، به بیان سادهتر، هرکاری که این شخصیت انجام میدهد در راستای پیشبرد همین انگیزه است. او میخواهد با با باندهای قاچاق مبارزه کند و در این مسیر حاضر به انجام هرکاری و فدا کردن هرچیزی است. این شخصیت نه چندان محبوب در نظرِ نیروی مافوق، وضعیت خوبی ندارد. او از آن پلیسهای شلختهای است که زندگی خوبی ندارد، در یک آپارتمان بههم ریخته و کثیف زندگی میکند، بهداشت مناسبی ندارد و از مشکل سوء مصرف مشروبات الکلی رنج میبرد.
مکنالتی آنچنان تحت تاثیر انگیزه خود قرار دارد که با ناکارآمد دیدن سیستم پلیس و شهرداری، شخصا دست به قانون شکنیِ گستردهای میزند و با دستکاری صحنههای جرم، وجود یک قاتل سریالی را جعل میکند. این کار باعث اخراج وی از نیروی پلیس میشود، به این ترتیب میتوان گفت وی آنچنان با انگیزه خود درگیر شده و تحت تاثیر آن قرار گرفته که درنهایت به خاطر آن تنها کار دلخواه خود را از دست میدهد. از دیگر عناصری که میتواند به شخصیتپردازی رئالیستی کمک کند، عنصر زبان است. پیش از این گفتیم «یکی از نکات اصلی درباره این شخصیتها[ی رئالیستیّ]، قرار گرفتن ایشان در موقعیتهای باورپذیر است.» در نتیجه وقتی شخصیتهای سریال غالبا از پایینشهر و سیاهپوست هستند، نحوه صحبت کردن و زبان ایشان نیز باید منطبق با وضعیت اجتماعیشان باشد. نمونههای واضح و آشکار این قضیه در شخصیتهای سیاهپوست سریال خودنمایی میکند، آنها کاملا با ادبیات مخصوص به این دسته از افراد صحبت میکنند.
در این یادداشت، شرحی مختصر از مفروضات جنبش رئالیسم بهدست دادیم و سپس ادعا کردیم که سریال وایر متنی رئالیستی است. به منظور اثبات این ادعا، ویژگیهای عناصر مختلف متون رئالیستی را شرح دادیم و پیروی سریال وایر از اصول مفروضات رئالیسم را با آوردن نمونههای متنی ثابت کردیم. درنهایت بد نیست به موضوعی پیرامون همین سریال که میتواند موضوع تفکر و البته پژوهش جدی علاقهمندان باشد، مطرح کنیم. سریال وایر متنی رئالیستی است اما این متن رئالیستی در دوران پسامدرن ساخته شده است. باتوجهبه این نکته مهم که متون ادبی تحت تاثیر زمانه و عصر پیرامون خود برساخته میشوند، چه اتفاقی میافتد که هم سریال رئالیستی وایر و هم سریال مدرنیستی سوپرانوها در بازه زمانی تقریبا مشابهای ساخته میشوند؟
در پایان، بد نیست که شما کاربران میدونی نیز نظر خود درباره سریال The Wire را با ما به اشتراک بگذارید.
منابع:
پاینده، حسین. داستان کوتاه در ایران: داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی. تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۹.