سریال Westworld، داستانی پر از راز و رمزهای گوناگون است. یکی از معماهایی که همیشه ذهن طرفداران را به خود مشغول کرده دربارهی این است که محلِ قرارگیری پارک وستورلد کجاست؟
انگار همین دیروز بود که دور هم جمع شده بودیم و دربارهی اینکه آیا «وستورلد» (Westworld)، سریال وسترن/علمی-تخیلی اچ.بی.اُ به بمب جدید آنها بعد از «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) تبدیل میشود و اینکه آیا ترکیب اندرویدها و کابویهای هفتتیرکش در حد اژدها و زامبیهای یخی پرطرفدار خواهند شد گمانهزنی میکردیم. حالا که در آستانهی پخش فصل دوم «وستورلد» به سر میبریم، جواب سوالهایمان را خیلی واضح و روشن گرفتهایم. فقط خود اچ.بی.اُ میتواند سریالی بسازد که در حد و اندازهی سریالهای پرسروصدای قبلیاش ظاهر شود. جاناتان نولان و لیزا جوی یکی از عمیقترین و پیشرفتهترین درامهایی که تاریخ تلویزیون به خود دیده است را روانهی تلویزیون کردند. تعجبی هم نداشت. بالاخره اگر یک چیز هیجانانگیزتر از تماشای جزغاله شدن زامبیهای یخی توسط نفس آتشینِ اژدها باشد، دنبال کردن داستانِ پارک تفریحیای است که انسانها در آن لباس کابویها را به تن میکنند و در کافهها دعوا راه میاندازند، در خیابانها دوئل میکنند و هر کاری را که دوست دارند و دنیای واقعی بهشان اجازه نمیدهد انجام میدهند. بالاخره اگر یک چیز وسوسهکنندهتر از تماشای منفجر شدن بنایی عظیمجثه با شعلههای سبز باشد، تماشای سریالی است که به مرحلهی پیشرفتهتری از صنعت سرگرمی میپردازد. جایی که بازیهای ویدیویی آنقدر متحول شدهاند که دنیاهای مجازی جای خودشان را به دنیاهای مجازی واقعی دادهاند که انسانها میتوانند به عنوان شخصیت اصلی در آنها حضور پیدا کنند. این اتفاق به لطف اختراع اندرویدهایی میسر شده است که نه تنها امتحان تورینگ را پشت سر گذاشتهاند، بلکه با جزییاتی که مو لای درزش نمیرود میتوانند مثل انسانها رفتار، فکر و عمل کنند. چه چیزی هیجانانگیزتر از تبدیل شدن آن NPCهای احمق بازیهای جهانباز، به ماشینهای واقعی باهوشی که در اختیارمان هستند تا هر طوری که خواستیم برای تفریح و سرگرمی از آنها استفاده کنیم. پس قبل از اینکه پخش سریال شروع شود، همین کانسپت اولیهی داستان کافی بود تا همگی موتور خیالپردازیهایمان را برای غرق شدن در ماجراهای نهفتهی این پارک تفریحی عجیب روشن کنیم. اما اگر ایدهی سریال همچون قلابی عمل کرد که ما را شکار کرد، چیزی که باعث شد این قلاب را رها نکنیم و هفته به هفته به آن برگردیم جنبهی رازآلود سریال بود.
«وستورلد» سریالِ اسرارآمیزی است. سازندگان از همان اپیزود افتتاحیه با تمرکز روی جزییات، ذهنمان را طوری عادت دادند تا هر چیز به ظاهر بیاهمیتی را جدی بگیریم و در ادامه متوجه شویم که هیچ چیز بیاهمیتی وجود ندارد. «وستورلد» از آن سریالهایی است که در آن تقریبا دست روی هر چیزی که دیده میشود و به گوش میرسد بگذارید با تاریخچه و معمای منحصربهفرد خودش روبهرو میشوید. راز و رمزهای سریال به قدری زیاد و گسترده است که کافی بود یک تکه دیالوگِ کوچک را دستکم بگیریم تا یک سرنخ بزرگ را از دست بدهیم. از اینکه مرد سیاهپوش چه کسی است و چه هدفی را دنبال میکند گرفته تا گذشتهی این مرد که انگار خیلی وقت است به این پارک میآید و به نظر میرسد مشکلی هم در خرید بلیت گرانقیمت آن ندارد تا اینکه این هزارتویی که همه دربارهاش صحبت میکنند دقیقا چه چیزی است و چرا شکل آن روی پوست داخلی سر میزبانان خالکوبی شده است. از اینکه آرنولد که مدام اسمش را میشنویم چه کسی است تا ماهیت نقشهای که دکتر فورد، صاحب پارک برای آینده میزبانان در سر دارد. از عکس زنی که در اطرافِ مزرعهی ابرناتی پیدا میشود تا منارهی کلیسایی که از وسط شنهای کویر بیرون زده است. از شکل ساز و کار سلاحهای گرم و سرد در چارچوب پارک توسط میزبانان تا نحوهی کارکرد ذهن و خاطرات میزبانان. از تفاوت بین انتخاب کلاه سفید و سیاه قبل از ورود به پارک تا چیزهایی که در دیگر طبقات پارک وجود دارند و ما از دیدنشان محروم هستیم. نکتهی جالب قضیه این بود که اگرچه به نظر میرسید این حجم از معما به این معناست که حالاحالاها باید منتظر افشای تکتکشان باشیم، اما فصل اول در طول ۱۰ اپیزود به تمام معماهای اصلیاش که مطرح کرده بود پاسخ داد. درست برخلاف «بازی تاج و تخت» که تازه بعد از هفت-هشت فصل ماهیت وایتواکرها یا راز والدین جان اسنو را فاش کرد و درست برخلاف آن سریال که هنوز که هنوزه کافی است تا فرصتش پیش بیاید تا ساعتها برای گرهگشایی از ماهیت مردان بیچهره یا رویاهای دنریس تارگرین صحبت کنیم، «وستورلد» طوری در عرض همان ۱۰ اپیزود پروندهاش را باز کرد و بست که دیگر معمای خاص بیشتری برای فکر کردن باقی نگذاشت تا احتمالا تعدادی معمای جدید در آغاز فصل جدید مطرح شوند.
اما آیا واقعا همینطور بود؟ آیا واقعا «وستورلد» به تمام معماهایی که در طول فصل اول ذهنمان را تسخیر کرده بودند پاسخ داد؟ آیا واقعا سریال سوال بیجوابی از فصل قبل باقی نگذاشته است؟ آیا همانطور که فکر میکنیم، جواب تمام سوالاتمان را گرفتهایم؟ نه، اینطور نیست. مسئله این است که هنوز یک راز وجود دارد که «وستورلد» از افشای آن سر باز زده است. هنوز یک راز است که مهر و موم باقی مانده است. و آن هم چیزی نیست جز مکان قرارگیری پارک وستورلد. شاید اگر با هر سریال دیگری سروکار داشتیم، محل وقوع داستان اهمیت نداشت. ولی یکی از جذابیتهای «وستورلد» این است که با یک داستان استعارهای/تمثیلی که فقط باید روی مضمون و فلسفهی قصه تمرکز کنیم و کاری با چارچوبی که این قصه در آن روایت میشود نداشته باشیم نیست. «وستورلد» سریالی است که سازندگانش سعی کردهاند تا به واقعگرایانهترین شکل ممکن دنیایی که در آن پارکی تفریحی با محوریت هوش مصنوعی ساخته شده است طراحی کنند. «وستورلد» در این زمینه در مقابل فیلم «اکس ماکینا» قرار میگیرد. اگر در «اکس ماکینا» پیچیدگیهای مربوط به خودآگاهی هوش مصنوعی اهمیت نداشت، سازندگان «وستورلد» کتابهای تئوریک و فلسفی متعددی در زمینهی ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه انسان، نحوهی شکلگیری خاطرات در ذهن و چیزی که انسانیت را تعریف میکند خواندهاند و از آن تئوریها برای بررسی تکتک پلههایی که یک هوش مصنوعی برای رسیدن به استقلال نیاز دارد طی کنند استفاده کردهاند. به عبارت دیگر اگر «اکس ماکینا» همان کسی است که فقط از پدیدهای به اسم جزر و مد آگاه است، «وستورلد» کسی است که با کنجکاوی شروع به جستجو و مطالعه برای اطلاع از چگونگی دقیق وقوع جزر و مد میکند. اگر «اکس ماکینا» دربارهی کسی است که هرروز از اینترنت استفاده میکند و از آن لذت میبرد، «وستورلد» همان کسی است که میخواهد بفهمد اینترنت دقیقا از کجا شکل گرفته، چه راهی را پیموده است و تا تمام چم و خم و اصطلاحات و اتفاقاتِ فنی پشتصحنهی اینترنت را یاد نگیرد بیخیال بشو نیست.
دقیقا همین رفتار کنجکاوانه و ریزبینانه به همهچیز است که باعث شده «وستورلد» به یکی از اندک علمی-تخیلیهای سختی تبدیل شود که همهچیز را با بهانهی «تخیلیه دیگه!» رد نمیکند، بلکه به این ترتیب دنیایی را ترسیم میکند که از ساختارِ قابللمسی بهره میبرد. این نوع داستانگویی یک چالش بزرگ پیش روی نویسندگان میگذارد و آن هم این است که دیگر نمیتوانند هیچ چیزی را همینطوری سرسری بگیرند. دیگر نمیتوانند بهطور مثال فقط طرح یک تلویزیون را بکشند، بلکه مجبور هستند تمام چیزی را که صرف ساخت آن تلویزیون شده است هم بدانند. بنابراین محل قرارگیری پارک وستورلد به عنوان جایی که تمام این دم و دستگاه را در خود جای داده است و به عنوان جایی که گسترش شورش میزبانان خارج از مرزهای آن میتواند روی دنیای بیرون تاثیرگذار باشد، اهمیت دارد و حتما چیزی است که سازندگان از روز اول نگارش سناریو به آن فکر کردهاند. اتفاقا خود جاناتان نولان قبل از آغاز پخش فصل اول در مصاحبهای در رابطه با مکانِ پارک به این نکته اشاره کرد که: «تا پایان فصل اول اگه به خوبی دقت کنین از محل پارک اطلاع پیدا میکنین». البته لیزا جوی، همسر نولان بلافاصله حرفش را قطع کرده و با او مخالفت میکند. هر چه هست خود نولان در این باره صحبت کرده که محل پارک به دلیل اینکه محل نگهداری کُدهای ارزشمند هوشهای مصنوعی کمپانی دلوس است و از آنجایی که مهمانان انتظار دارند که فعالیتهایشان در پارک به دنیای بیرون درز پیدا نکند و از آنجایی که مهمانان نتوانند چیزی را از پارک به بیرون قاچاق کنند، باید از امنیت بالایی برخوردار باشد. اما همین کافی بود تا تئوریپردازان و آنالیزورهای حرفهای اینترنتی سر در آوردن از محل قرارگیری پارک را به بزرگترین ماموریت زندگیشان تبدیل کنند. چون اگر «وستورلد» یک چیزی را ثابت کرد این بود که شاید تماشاگران توسط راز و رمزهای پرتعدادِ سریال بمباران شده باشند، اما سازندگان همزمان سرنخهایی را برای بینندگان تیزبین بر جای گذاشتهاند که دنبال کردن آنها مساوی است با رسیدن به صندوقچهی گنج.
برای شروع تئوریهای زیادی دربارهی مکان پارک مطرح شده است. برخی فکر میکنند کمپانی دلوس دست توی جیب بیانتهایش کرده است و یک جزیرهی کامل را برای خودش خریده است و دم و دستگاهش را روی سطح آن پهن کرده است. عدهای دیگر فکر میکنند که کویر ظاهرا بیانتهای فضای پارک احتمالا در جایی مثل استرالیا که از این زمینهای بزرگِ دستنخورده کم ندارد قرار دارد. اما همزمان میتوان به احتمالات هیجانانگیزتر و علمی-تخیلیگونهتری هم فکر کرد. مثلا از آنجایی که احتمالا پیدا کردن زمینی به وسعت وستورلد برای احداث یک پارک تفریحی در روی سیارهی زمین سخت است، امکان دارد که دلوس بند و بساطش را روی سطح مریخ یا ماه پهن کرده باشد. بالاخره داریم دربارهی آیندهای حرف میزنیم که انسانها در زمینهی پیشرفت تکنولوژیک به روباتهایی کاملا انساننما دست پیدا کردهاند. داریم دربارهی دنیایی حرف میزنیم که اکثر مشکلات کمرشکن دنیای حال حاضر را توسط تکنولوژی حل کرده است. پس میتوان تصور کرد که کلونیسازی روی مریخ یکی از آرزوهایی است که خیلی وقت است در این دنیا به حقیقت تبدیل شده است. اما همهی این تئوریها را دور بریزید. چرا که با بررسی دقیق سریال و اطلاعات تبلیغاتی آنلاینش به این نتیجه رسیدهام که سرنخهای سفت و سختی زیادی برای اثبات هیچکدام از این تئوریها وجود ندارد.
بیایید تحقیقاتمان برای یافتن مکان پارک را با دلایل رد کردن تئوریهای قبلی شروع کنیم. اگرچه «وستورلد» براساس فیلم و کتابی از مایکل کرایتون است که کتابهای «پارک ژوراسیک» را هم نوشته است و همانطور که میدانیم محل پارک دایناسورهای ماقبلتاریخ در یک جزیره قرار دارد، ولی اگر وستورلد در جزیره یا هرگونه محیطی روی زمین قرار داشت، طبیعتا باید انتظار روبهرو شدن با جانوران بومی منطقه را از آن داشت. از حشرات گرفته تا پرندگان و هر چیز جنبندهی دیگری. اما اگر به صفحهی شرایط و قوانین وبسایت وستورلد مراجعه کنید، با بندی روبهرو میشوید که اعلام میکند تنها موجودات طبیعی و غیرماشینی که در محیط پارک وجود دارند مگسها هستند و بس. بهطور دقیقتر در سایت میخوانیم: «به جز مگسها، تمام حیوانات داخل پارکهای دلوس میزبان به شمار میروند». با توجه به وسعت پارک، چگونه میتوان جلوی پرندگان، مارها، خفاشها و عنکبوتها و اینجور جانوران را از ورود به محدودهی آن گرفت. پس به این ترتیب تمام جزیرههای سطح زمین بهطور اتوماتیک از معادله خارج میشوند. اما مریخ و فضا چه میشود؟ خب، رد کردن این تئوری هم نیازی به تحقیقات پیچیده و مدارک عجیب و غریبی ندارد. در واقع تنها چیزی که نیاز داریم نمایی از عمیقترین طبقات متروکهی پارک است که برای چند صدمثانیه در سریال پدیدار میشود. در این نما با دکوری از کرهی زمین روبهرو میشویم که لوگوی دلوس روی آن به چشم میخورد. در ابتدا عدهای به این نتیجه رسیده بودند که قارههای این کره خیلی شبیه به قارههای سیارهی مریخ است و این همان چیزی بود که به تئوری محل قرارگیری پارک روی سیارهای دیگر قوت بخشید، اما با نگاهی دقیقتر به این عکس میتوانیم شکل آمریکای جنوبی را در گوشهی سمت راستِ پایین آن تشخیص بدهیم. همچنین در تصویر دیگری که از کرهی دیگری که در مرکز کنترل پارک داریم میتوانیم قارهی آفریقا، جزیرهی ماداگاسکار در کنارش و استرالیا را به وضوح تشخیص بدهیم.
یکی از دلایل طرفداران این نظریه این بود که ما میبینیم که ارتباط ویدیویی ساکنان پارک با بیرون از پارک از کیفیت چندان بینقصی برخوردار نیست. حرف آنها این است که حتما پارک در سیارهی دیگری قرار دارد که با وجود پیشرفتهای سرسامآور تکنولوژیک، ارتباطات سادهی ویدیویی با لگ همراه است. این دلیل وقتی مطرح شد که برنارد در جریان مکالمهی ویدیوییاش با همسرش به این نکته اشاره میکند که دلیل عدم تماس گرفتنش با او به خاطر سیگنال ضعیف پارک است. نکتهای که دربارهی این تماس باید بدانیم این است که برنارد عادت دارد که همیشه در روز سالگرد مرگ پسرش، با همسرش تماس بگیرد. اتفاقا آنها در جریان مکالمهشان دربارهی پسرشان حرف میزنند و وقتی همسرش از او میپرسد که آیا دوست داری تا درد از دست دادن فرزندمان را فراموش کنی، برنارد جواب میدهد که این درد تنها چیزی است که از پسرش برای او باقی مانده است. توجه کنید که ما در جریان این مکالمه و تئوری مطرح شده، هنوز در اپیزودهای آغازین پخش فصل اول بودیم. بنابراین هنوز معلوم نشده بود که برنارد نه انسان، که میزبانی ساختهی دست فورد براساس دوست قدیمیاش آرنولد است. غم و اندوه ناشی از مرگ پسرش هم چیزی بوده که فورد در هستهی نرمافزاری برنارد برنامهریزی کرده بود. پس مکالمهی او با همسرش و دلیلی که عدم تماس گرفتن با او میآورد واقعا به معنی سیگنال ضعیف ارتباطات پارک با دنیای بیرون نیست، بلکه روتین از پیش برنامهریزیشدهای بوده که برنارد بدون اینکه خودش متوجه شود، آن را در داخل ذهنش دنبال میکرده است. اما حتی اگر ضعیفبودن ارتباطات ویدیویی پارک با دنیای بیرون واقعیت هم داشته باشد، به این معنی نیست که پارک حتما باید در فضا قرار داشته باشد. قرار داشتن پارک در محل بهخصوصی روی زمین هم میتواند منجر به ضعف ارتباطات راهدور شود. اما این «محل بهخصوص روی زمین» دقیقا کجاست که میتواند حکم مریخی روی زمین را داشته باشد؟ بگذارید من از شما بپرسم: پارک در چه محل دیگری میتواند قرار داشته باشد که تاکنون بهش فکر نکردهایم؟ پارک در چه محل دیگری میتواند قرار داشته باشد که با اینکه جلوی چشممان رژه میرود، اما تاکنون جدیاش نگرفتهایم؟ بله، آب. اگر وستورلد در زیر دریا قرار داشته باشد چه؟ حالا قضیه جالب میشود.حالا وقت رو کردن مدارک است.
با اینکه اطلاعات کمی دربارهی وستورلد داریم، اما یک چیز بهطرز غیرقابلانکاری مشخص است: اندازه. وستورلد به عنوان یک پارک تفریحی، خیلی گسترده است. داریم دربارهی مکانی حرف میزنیم که بهتر است به جای پارک، سرزمین خطاب شود. شاید در اپیزودهای اول فصل اول به نظر میرسید که اگر کاراکترها به اندازهی کافی یک خط صاف را بگیرند و راه بروند بالاخره به دیواری آجری یا نامرئی برخورد میکنند، اما سفرِ دولوریس و تدی آنها را به بخشهای دورافتادهای از پارک بُرد، ولی با این حال هنوز کافی بود تا به افق نگاه کنند تا با سرزمینی روبهرو شوند که ظاهرا تمامی نداشت. این در این حالی است که در پایان فصل اول متوجه شدیم که پارکهای دلوس به وستورلد خلاصه نمیشوند و شامل «شوگانورلد» هم است. اگر مساحت شوگانورلد را هم به اندازهی وستورلد در نظر بگیریم، آنوقت مساحت فکاندازِ وستورلد دو برابر میشود. در این میان همانطور که سازندگان گفتهاند، دلوس شامل پارکهای بیشتری با تمهای متفاوتی نیز میشود که هنوز از ماهیت دقیق آنها اطلاع نداریم که تمامی آنها هم مساحت عظیم خودشان را به این معادله اضافه میکنند. برای اینکه بهتر متوجه شوید داریم دربارهی چه مقدار مساحتی حرف میزنیم باید به مصاحبهای از جاناتان نولان مراجعه کنیم که گفته بود مساحت وستورلد بهطور تقریبی ۵۰۰ مایل مربع معادل ۱۲۹۴ کیلومتر مربع است. در مقایسه مساحت شهر تهران ۷۳۰ کیلومتر مربع است. این در حالی است که دیزنیورلد فقط ۴۰ مایل مربع معادل ۱۰۳ کیلومتر مربع است و تازه آن هم بزرگترین پارک تفریحی دنیا است. این یعنی شهر نیویورک با ۲۳ مایل مربع مساحت، فقط نیمی از وستورلد حساب میشود. بنابراین همانطور که گفتم به دست آوردن زمینی به اندازهی دو برابر نیویورک آسان نخواهد بود. اما در مقابل اقیانوس ۷۱ درصد یا به عبارت دقیقتر ۱۴۱ میلیون و ۶۰۰ هزار مایل مربع از سطح زمین را به خود اختصاص داده است. آنقدر زیاد که میتوان چپ و راست پارکهای تفریحی در کف اقیانوسها علم کرد و به این زودیها هم به کمبود جا یا اعتراض بقیه برنخورد. پس اولین چیزی که دربارهی اثبات محل قرارگیری پارک در کف اقیانوس باید بدانیم این است که اقیانوسها مساحت لازم برای ساخت چنین پارک عظیمجثهای را فراهم میکنند.
اما نکتهی دوم مربوط به آب و هوا میشود. یکی از شباهتهای «وستورلد» و «بازی تاج و تخت» آب و هواهای اسرارآمیزشان است. از یک طرف آب و هوای وستروس را داریم که به خاطر تابستانها و زمستانهای طولانیاش مشهور است و طبیعتا این موضوع یکی از همان راز و رمزهایی است که تئوریهای مختلفی دربارهاش وجود دارد. بنابراین طبیعی است که تماشاگران به آب و هوای همیشه آفتابی وستورلد شک کنند. یکی از ویژگیهای غرب وحشی در کنار هفتتیرکشها، مجرمان تحتتعقیب، جستجوگران طلا و سرخپوستها، حال و هوای گرم و خشکش است. پارک همیشه و در همهحال از آسمانی صاف و آبی با ابرهای غیربارانی پراکنده و خورشیدی که با تمام قدرت شعلههای زرد و نارنجیاش را شلیک میکند بهره میبرد. در بازگشت به صفحهی شرایط و قوانین وبسایت دلوس میخوانیم: «از لحاظ آماری، احتمال کشته شدن شما توسط صاعقه بیشتر از کشته شدن در محیط پارک است». اگر این جمله درست باشد، پس یعنی اگر مهمان خوبی باشید هیچ چیزی در پارک قادر به کشتن شما نیست. تهدیدهایی که از میزبانان شروع میشوند و تا خطرهای محیط زیستی ادامه دارند. طبیعتا یکی از این خطرهای محیط زیستی مربوط به آب و هوا میشود. از آنجایی که وستورلد در کویر قرار دارد، در نتیجه میتواند آب و هوای کشندهای داشته باشد. میانگین هوای کویر در تابستان میتواند به ۱۴۰ درجهی فارنهایت در روز و ۵۰ درجهی فارنهایت در شب برسد. این تغییر و تحول آب و هوایی میتواند منجر به مرگ شود. مخصوصا برای کسانی که مثل مهمانان وستورلد در حال گشت و گذار روزانه در پارک از تجهیزات لازم برای زنده ماندن در کویر بهره نمیبرند. آنها ممکن است ساعتها در زیر آفتاب در حال اسبسواری و انجام ماموریت باشند که به گرمازدگی منتهی میشود و ممکن است شبهای زیادی را در وسط کویر و به دور از تختخواب گرم و نرمشان در مهمانخانهی شهر سپری کنند. پس به این نتیجه میرسیم که احتمالا دلیل اینکه هیچکس از آب و هوای وستورلد نُمرده است و از آن شکایت نکرده است، به خاطر این است که وستورلد آب و هوای واقعی کویر را بازتاب نمیدهد، بلکه پارک از سیستم آب و هوای مصنوعیای بهره میبرد که مرکز کنترل توانایی تنظیم آن را دارد و آنها هم پارک را روی آب و هوایی تنظیم کردهاند که با وجود انتقالِ اتمسفر آفتابی غرب وحشی، در حد و اندازهی متعادل و قابلتحملی برای مهمانان، سرد و گرم میشود. پس مدرک دوم ما این است که وستورلد حتما در مکانی قرار دارد که توانایی کنترلِ آب و هوای آن توسط تکنولوژی وجود دارد. طبیعتا بازسازی یک محیط بیابانی در زیر اقیانوس که گنبدی بزرگ به دورش کشیده شده است، شامل بازسازی آب و هوایش به همان شکلی که سازندگان میخواهند نیز میشود.
اما برای مدرک بعدیمان برای اثبات این تئوری باید به دنیای بازیهای ویدیویی سر بزنیم. اگر گیمر باشید، احتمالا همان اول که نظریهی زیر آبیبودن مکان پارک را مطرح کردم اولین چیزی که به ذهنتان خطور کرد یک چیز بود: بازی «بایوشاک» (Bioshock). جاناتان نولان در مصاحبههایش تاکید کرده که یکی از مهمترین منابع الهامش برای ساخت «وستورلد»، بازی «بایوشاک» بوده است. بهطوری که از این بازی به عنوان یکی از تاملبرانگیزترین و غنیترین سرگرمیهایی که در ۱۰ سال گذشته تجربه کرده یاد کرده است. اگر خبر ندارید باید بگویم که در بازی «بایوشاک» کنترل کاراکتری به اسم جک را به دست میگیریم که سر از شهری بنا شده در زیر آب به اسم رپچر در میآورد که توسط تاجر ثروتمندِ مرموزی به اسم اندرو رایان ساخته شده است؛ کسی که آدم را به یاد دکتر فورد خودمان میاندازد. هر دو افراد خوشفکر و جاهطلبی هستند که از ساخت شهرهای خودشان، اهداف شخصی خودشان را داشتهاند. فقط اگر رایان بهطرز کورکورانهای قصد ساخت دنیای یوتوپیاییای به دور از دنیای کثیف روی آب را دارد و بهطرز فاجعهباری در این کار شکست میخورد و این یوتوپیا جای خودش را به متروکهای کابوسوار میدهد، در طول فصل اولِ «وستورلد» متوجه میشویم که هدف دکتر فورد از ساخت این پارک و میزبانانش، معرفی گونهی جانوری تازهای به دنیا بوده است تا زمین را از انسانها که دیگر لیاقت آن را ندارند به ارث بگیرد. این در حالی است که «وستورلد» شامل ایستر اِگی از «بایوشاک» هم میشود. در اپیزود سوم فصل اول، مجسمهی یک سر در دفتر دکتر فورد به چشم میخورد که خیلی شبیه به کاراکتر سندور کوهن از قسمت اول «بایوشاک» است.
کوهن در دنیای بازیهای «بایوشاک» شاعر، نوازنده، مجسمهساز و نمایشنامهنویس مشهوری اهل نیویورک است که به رپچر نقلمکان میکند و به یکی از شناختهشدهترین افراد محفل هنری شهر زیر آبی اندرو رایان تبدیل میشود. اما بعد از اینکه رپچر به هرج و مرج کشیده میشود، کوهن هم عقلش را از دست میدهد و به آدم سادیستی تبدیل میشود که آثار هنریاش حول و حوش زجر و مرگ قربانیانش جریان دارند. این تعریف خیلی شبیه به همان تعریفی است که در اپیزودهای آغازین سریال دربارهی دکتر فورد داشتیم. مخترع هنرمندی که رفتار خشک و بیرحمانهاش نسبت به میزبانان خبر از خالقی میداد که هیچ احساسی نسبت به درد و رنج مخلوقهایش ندارد. اما طی یکی از غافلگیریهای سریال متوجه شدیم که تمام بلاها و زجرهایی که دکتر فورد سر مخلوقاتش آورده است، سناریوی از پیش برنامهریزیشدهای بوده است که به آنها کمک میکند خودآگاه شوند و استقلالشان را به دست بیاورند. پس اگرچه طرح کلی کاراکتر دکتر فورد، آدم را به یاد سندور کوهن از «بایوشاک» میاندازد، اما در چرخشی غیرمنتظره متوجه میشویم که دیوانگی و بیرحمی او نه از روی ناآگاهی و جنون، بلکه اتفاقا از روی اشراف کاملش روی اوضاع بوده است. همچنین اگر الان دارید به این فکر میکنید که شباهت مجسمهی دفتر دکتر فورد با کاراکتر سندور کوهن حاصل یکی از توهمات نگارندهی مقاله است، باید بدانید که خود جاناتان نولان و لیزا جوی قرار دادن این ایستر اِگ از «بایوشاک» در سریالشان را تایید کردهاند. پس اشارههای سریال به بازی «بایوشاک»، مدرک دیگری است که ثابت میکند احتمالا سازندگان سریال از اندرو رایان برای طراحی محل قرارگیری پارک وستورلد الهام گرفتهاند.
این در حالی است که با نگاهی به نقشهی هولوگرامی پارک در مرکز کنترل میبینیم که با یک محیط دقیقا دایرهایشکل طرفیم. چیزی که ثابت میکند احتمالا در رابطه با وستورلد، با یک «زیست کره» سروکار داریم. یعنی یک محیط نیمدایرهای که از سقف مصنوعی خودش بهره میبرد که کنترلکنندگان آن میتوانند هر چیزی را که خواستند مثل یک پردهی سینمای بزرگ روی آن پخش کنند. یک چیزی مثل شبیه به محیط بستهای با گنبدی بزرگ روی آن که کتنیس اوردین و دیگران در قسمت اول فیلم «هانگر گیمز» مجبور به مبارزه در داخل آن بودند. همچنین محیط زیرآبی وستورلد خیلی با حال و هوای جداافتادهی پارک همخوانی دارد. در طول فصل اول تمام اتفاقاتی که میبینیم یا در فضای خارجی پارک جریان دارند یا در راهروهای مرکز کنترل پارک. جداافتادگی پارک از دنیای بیرون به حدی شدید احساس میشود که تماشاگران را مجبور کرده تا بهطرز دیوانهواری به دنبال هر سرنخی از دنیای خارج بگردند. کسانی که «بایوشاک» بازی کردهاند و خودشان را برای ساعتها در حال پرسهزدن در خیابانها و راهروها و گوشه و کنار رپچر پیدا کردهاند احتمالا احساس انزوای شدیدی را تجربه کردهاند؛ یکجور انزوای خاص که ناشی از قدم زدن در دنیای بیگانهای است که نه صدها سال نوری در عمق کهکشان، که در دلِ دنیای آشنای خودمان قرار دارد. تماشای «وستورلد» هم حس مشابهای دارد. حس قدم زدن در دنیایی که نه کاملا بیگانه است و نه کاملا آشنا. مثل احساس تنهایی کردن در خانهی خود آدم میماند. بالاخره دنیای کف اقیانوس با اینکه روی زمین قرار دارد، اما به ناشناختگی فضا است. پس شاید تعجبی ندارد که زندگی کردن در کف آن به لطف تکنولوژی حس غریب زندگی کردن در کلونیای در سیارهای دورافتاده را داشته باشد. آیا این حس مشترک به خاطر این است که دنیای هر دو اثر در زیر اقیانوس قرار دارد؟ اینجا دوباره باید به تماس ویدیویی برنارد که کمی بالاتر دربارهاش حرف زدیم برگردم. چرا دنیای خفنی مثل دنیای «وستورلد» که به خلق هوش مصنوعی زنده دست پیدا کرده هنوز با مشکل کیفیت بد اسکایپ دست و پنجه نرم میکند؟ مخصوصا با توجه به اینکه مطمئن هستیم وستورلد نه تنها اینترنتش را از مخابرات نگرفته، بلکه احتمالا مسئلهی فیلترینگ هم در این دنیا حل شده است! پس چرا؟ مسئله این است که ارتباطات بیسیم برای انتقال اطلاعات از فرستنده به گیرنده به سیگنالهای رادیویی وابسته هستند. اگر این سیگنالها سر راه به عایقهای الکتریسیته برخورد کنند با مشکل مواجه میشوند و آب یکی از بهترین عایقهای الکتریسیته است. اگر وستورلد در کف اقیانوس قرار داشته باشد، ضعف ارتباطات رادیویی کاملا با عقل جور در میآید.
خب، احتمالا الان با نیشخندی روی لب حرفم را قطع میکنید و میگویید: «آفرین به تو که اینقدر خوب همهچی رو در نظر گرفتی. اما ماهوارهها چی میشه؟». خب، بهتر است آن نیشخند را از روی صورتتان پاک کنید، چون هیچوقت ماهوارهها را فراموش نکرده بودم و الان بهش میرسیم. مسئله این است که یکی از خردهپیرنگهای فصل اول به فرار کردن یک میزبان و سرگردانیاش در بیابان اختصاص داشت. همان میزبانی که مامور استابز و السی برای یافتن او به جستجو میپردازند و در نهایت همهچیز با برداشتنِ سنگی بزرگ توسط میزبان فراری و کوبیدن آن روی جمجمهی خودش بهطرز خونینی به پایان رسید. بعد از تحقیقات مشخص میشود که یک فرستندهی ماهوارهای در ساعد میزبان فراری جاسازی شده است. همچنین در تبلتی که کارکنان پارک برای کنترل میزبانان در دست دارند میتوانیم گزینهای را برای «نمای ماهوارهای از پارک» مشاهده کنیم. در نگاه اول همهی اینها به این معنی است که حتما وستورلد در جایی خارج از کف اقیانوس قرار دارد. چون معمولا ماهوارهها در فضا به دور زمین میچرخند. اما یک استثنای بزرگ وجود دارد و آن هم این است که در همین دنیای نه چندان پیشرفتهی خودمان در مقایسه با دنیای «وستورلد»، ماهوارههایی وجود دارند که در عمق اقیانوس فعالیت میکنند. بله، درست شنیدید. مسئله این است که فعالیتِ ماهوارههای فضایی به راحتی میتوانند هدف خرابکاری قرار بگیرند. حتی اگر از بهترین و ضدگلولهترین سیستمهای ارتباطی دنیا هم بهره ببرید، کماکان ماهوارههای فضایی یک ارتش یکی از نقاط ضعفش خواهد بود که به تنهایی تمام نقاط قوتشان را تحت شعاع قرار میدهند. چرا که هرکسی به سادگی میتواند ارتباطی را که در هوا جریان دارد با اختلال مواجه کند. بنابراین وزارت دفاع آمریکا به تازگی ماهوارههایی را در مکانی بسیار امنتر قرار داده است: صدها متر زیر اقیانوس. آنها قصد دارند از این روش برای مواقع ضروری که ارتباطات فضاییشان توسط دشمن دچار مشکل میشود استفاده کنند. همین که کمپانی دلوس برای قاچاق کُدهای دکتر فورد به بیرون از پارک مجبور به مخفیانه خارج کردن آن توسط میزبانان میشود، نشان میدهد که پارک دارای ماهوارههای فضایی که به شکل راحتتری قابلدستکاری هستند نیست، بلکه از ماهوارههای زیرآبی که دستکاری آنها خیلی سختتر است بهره میبرد. به این ترتیب ماموارههایی را تصور کنید که در آنسوی گنبد پارک، معلق در اعماق آب اقیانوس هستند. پس این مشکل هم به خوبی و خوشی حل شد تا یک قدم دیگر به اثبات تئوریمان نزدیکتر شویم.
ولی شاید مهمترین مدرکی که متقاعدم کرد وستورلد در زیر آب قرار دارد در لابهلای اطلاعاتی که کمپانی دلوس در وبسایتش منتشر کرده برمیگردد. در جریان این مقاله چندباری به صفحهی شرایط و قوانین وبسایت دلوس سر زدیم. خب، نکته این است که شرایط و قوانینِ پارک با استفاده از کلمات بسیار دقیق و عجیبی نوشته شدهاند. مثلا در ابتدای این صفحه نوشته شده است که: «به محض قدم گذاشتن در بندر ورودی دلوس، شما بهطور اتوماتیک قوانین و شرایطی که در این سند مطرح شده را قبول میکنید». در جای دیگری از این صفحه آمده است که: «اگر کمپانی دلوس یا هرگونه نهاد مرتبط با دلوس به این نتیجه برسد که هرکدام از این قوانین شکسته شده است، میتواند بدون اطلاع قبلی دست به هر اقدامی که برای اصلاح وضعیت مناسب میبیند بزند که شامل تماس گرفتن با مسئولین محلی در خشکی نیز میشود». در نهایت به نقلقول دیگری در سایت مراجعه میکنیم که دربارهی مراسم نهایی مهمانان قبل از خروج از پارک مینویسد: «وستورلد تجربهای منحصر به خود است و ما بهترین اتاق فشردهسازی دنیا را برایتان طراحی کردهایم: مِیسا گولد». فکر کنم متوجه تمام واژههای کلیدی این سه نقلقول شده باشید. بگذارید یک بار دیگر آنها را کنار هم بگذارم: «بندر ورودی»، «مسئولین محلی در خشکی» و «اتاق فشردهسازی». جهت اطلاع باید بدانید که اتاق فشردهسازی جایی است که غواصهای اعماق دریا را قادر میسازد تا به تدریج و بهطور طبیعی با فشار هوای زمین سازگار شوند. پس همهی این واژهها، واژههای گره خورده با دریا هستند. شاید یکی از آنها تصادفی باشد، اما اینکه در سایت رسمی دلوس با سه اصطلاح دریایی روبهرو شویم یکجورهایی آنقدر تابلو است که به سختی میتوان انکارش کرد. اما هنوز تمام نشده است.
در جستجوی بیشتر در سایت دلوس در بخش «جرایم» به نکتهی جالبی برمیخوریم. در این صفحه آمده است که تمام جرایمی که در محیط وستورلد اتفاق میافتند اول از همه توسط کمپانی دلوس مورد تحقیقات قرار میگیرند. همچنین در ادامه آمده است که کمپانی دلوس در طول تاریخ فعالیتش موفق شده تا از نهادهای دادگاهی خارجی دوری کند. به عبارت دیگر این جمله خیلی واضح دارد بیان میکند که کمپانی دلوس در محدودههای مرزهای خودش، از قدرت قضایی خودش بهره میبرد. مثل این میماند که تمام جرایمی که در محدودهی دیزنیورلد اتفاق میافتد توسط خود شخص والت دیزنی مورد قضاوت قرار میگرفت. تمام اینها به این معنی است که وستورلد فقط یک پارک تفریحی نیست، بلکه از لحاظ حقوقی یک کشور جدا محسوب میشود. در بازگشت به «بایوشاک» باید بگویم که هدف هر دوی اندرو رایان و زاخاری کامستاک در ساخت شهر زیر آبی رپچر و شهر آسمانی کلمبیا، ساخت کشورهای خودشان با قوانین و اعتقادات خودشان بوده است. و از آنجایی که «وستورلد» با الهام از روی این مجموعه بازی ساخته شده است، تعجبی ندارد که تاکنون اشتباهی به قضیه نگاه میکردیم. وستورلد بیشتر از اینکه پارک تفریحی باشد، یک کشور خودساخته همچون رپچر و کلمبیا است. یکی از دلایلی که اندرو رایان و زاخاری کامستاک برای برپایی کشورهای خودشان زیر اقیانوس و بالای ابرها را انتخاب کردهاند به خاطر این است که اگر آنها کشورشان را روی زمین بنا میکردند مجبور بودند تا از قوانین کشوری که کشورشان را در آن بنا کردهاند پیروی کنند. به عبارت دیگر کشورشان از استقلال خود بهره نمیبرد و در واقع کشور حساب نمیشد. به خاطر همین است که والت دیزنی نمیتواند جرایم اتفاق افتاده در دیزنیورلد را قضاوت کند. اما وقتی با کشورهایی در زیر اقیانوس یا بالای ابرها سروکار داریم، قضیه گلآلودتر میشود.
برای مثال در سند قوانین سازمان ملل در زمینهی دریاها میخوانیم که: «دریاهای آزاد به روی تمام دولتها باز است. چه دولتهایی که ساحل دارند و چه دولتهایی که از هر سو توسط خشکی احاطه شدهاند». در همین سند میخوانیم همه قادر به ساختن جزیرههای مصنوعی در دریاهای آزاد هستند. به شرط اینکه این جزیرهها در راههای تجاری دریایی تداخل ایجاد نکنند. خب، زیستکرهای مثل وستورلد که در اعماق اقیانوس قرار دارد نه تنها در محدودهی قوانین هیچ دولتی قرار نمیگیرد، بلکه تداخلی هم در راههای تجاری دریایی ایجاد نمیکند. پس همانطور که در صفحهی شرایط و قوانین سایت دلوس خواندیم، کاملا با عقل جور در میآید که چرا این کمپانی از قدرت قضایی خودش در محدودهی مرزهای پارک بهره میبرد. تا اینجا اگر متقاعد نشده باشید، عیبی ندارد. اما هنوز یک مدرک دیگر برای در نظر گرفتن باقی مانده است. بیایید باز دوباره به اپیزود اول سریال برگردیم. به نمایی که کرهی زمین با لوگوی دلوس روی آن در طبقات زیرزمینی متروکهی مرکز کنترل دیده میشود. در این نما، نکتهی خیلی واضح و سادهای وجود دارد که خیلی راحت دستکم گرفته شده است. نکتهای که همچون چسبی عمل میکند که تمام مدارک پراکندهای که تاکنون مطرح کردم را به یکدیگر وصل میکند. نکتهای که حکم قطعهی نهایی پازلی را دارد که تصویری که تاکنون بهطور جسته و گریخته حدس زده بودیم را تکمیل میکند. و آن نکتهی واضح در این نما چیزی نیست جز آبشار آبی که در حال فرو ریختن در سمت راست تصویر است. سرچشمهی این آبها کجاست؟ اصلا این همه آب در مرکز کنترل از کجا آمده است؟ این همه آب در کویری که آب و هوایش بهطور مصنوعی کنترل میشود و فاقد باران است از کجا آمده است؟ تنها جوابی که با عقل جور در میآید و با همهی مدارکی که تاکنون مطرح کردیم جفت و جور میشود این است که حتما وستورلد در زیر آب قرار دارد و توسط آب محاصره شده است که در این تصویر این همه آب دیده میشود. شاید دیوارهی وستورلد ناشی از اتفاقاتی که در گذشته در طبقات متروکهی بُرج افتاده است سوراخ شده است یا هر چیز دیگری. اما مهم این است که نشتی آب (حالا به هر شکلی و به هر دلیلی) طبیعتا در محیطی رخ میدهد که توسط آب محاصره شده باشد. تازه با نگاهی دوباره به کرهی زمین در این نما میبینیم که لوگوی دلوس روی فضای اقیانوس قرار گرفته است.
اما اگر یک نکتهی بزرگ باشد که این تئوری را تهدید میکند مربوط به نمایی از تریلر فصل دوم سریال است. در این تریلر نمایی وجود دارد که برنارد و استابز را در ساحل دریا میبینیم. در حالی که در اطرافشان ارتش خصوصی پارک در حالت آماده باش به سر میبرند و در پسزمینه قایقها و کشتیهای دلوس به چشم میخورند. عدهای فکر میکنند که حضور قایقها و کشتیها در نزدیکی ساحل به این معنی است که وستورلد حتما در جزیرهای طبیعی یا مصنوعی قرار دارد و آنها هم نیروهای کمکی شرکت هستند که به تازگی به محدودههای جزیره رسیدهاند. اما از طرف دیگر میتوان گفت روبهرو شدن با قایقهایی در ساحل لزوما به این معنا نیست که وستورلد روی جزیره قرار دارد، بلکه میتواند به این معنی باشد که محیط پارک آنقدر بزرگ است که دریا بخشهای مختلف آن را از یکدیگر جدا میکند. امکان دارد قایقهای ارتش که در تصویر میبینیم، نیروهای پشتیبانی باشند که از دیگر مراکز کنترل پارک به این نقطه اعزام شدهاند. بالاخره اگر یادتان باشد سکانس نهایی نقشهی دکتر فورد که به کشته شدن تدی در آغوش دولوریس در جلوی هیئت مدیرهی دلوس منجر شد در ساحل دریا جریان داشت و این صحنه اصلا به این معنا نبود که اگر همین الان یک قایق ظاهر میشد و به سوی افق حرکت کنیم در نهایت با چراغهای چشمکزن شهرهایی که در نزدیکی جزیرهی پارک قرار دارند برخورد میکنیم. آیا همهی این نکتهها تصادفی است؟ نظر شما دربارهی تمام این مدارک چیست؟ به نظر شما وستورلد در کجا قرار دارد؟