از فصل سوم Fargo و The Leftovers گرفته تا اسپینآف دکتر هو و فانتزی American Gods. در هفتههای آینده باید منتظر چه سریالهایی باشیم؟
روز به روز پولهای بیشتری در حال سرازیر شدن به تلویزیون است. خودِ نتفلیکس به تنهایی قصد دارد رقم دیوانهوارِ ۶ میلیارد دلار را خرج تولید محتوای اورجینال در سال ۲۰۱۷ کند. گزارشات تحلیلگران نشان میدهد که امسال فروش تبلیغات تلویزیونی ۳ درصد افزایش پیدا میکند و همین گزارشات اعلام کردهاند که ۱۹۴ میلیون امریکایی حداقل ماهی یک بار از سرویسهای جدیدی مثل نتفلیکس یا هولو استفاده میکند که به معنای بالا رفتن میزان فروش اشتراکِ این سرویسها است. در حالی که شبکههای استریمی مثل نتفلیکس برای خودش یک هالیوود خانگی راه انداخته، بقیهی شبکهها هم بیکار ننشستهاند. همه میدانند حالا بخش عظیمی از تولیدات سینما به تلویزیون منتقل شده است. حالا اگر کاپیتان آمریکا یا بتمنی نداشته باشید، شانسی در سینما نخواهید داشت. به جایی رسیدهایم که فیلمهای مستقل و درامهای درجهیک در قالب سریالها سر از تلویزیون درآوردهاند و این یعنی خوش به حال ما! هرچه سینما دارد با بلاکباسترگراییهایش پسرفت میکند، تلویزیون دارد با جذب روحِ سینما جان تازهای میگیرد و واقعا دارد به جعبهی جادویی معنایی تازه میبخشد. این همه پول به این معناست که تلویزیون فقط در جریان فصل پاییز و بهار محتوا نخواهد داشت، بلکه حالا در تمام طول سال، پتانسیل شگفتزده کردنمان را دارد. این همه حرف زدم تا بگویم برنامههای فصل بهار تلویزیون، یکی از موردانتظارترینهای چند وقت اخیر است. این شما و این هم برخی از مهمترین سریالهایی که قرار است در هفتههای آتی ما را میخکوب کنند.
Thirteen Reasons Why
۱۳ دلیل که چرا
یکی از زیرژانرهایی که سوزن هالیوود چند وقت است در آن گیر کرده، اقتباسهای پرتعداد از روی رمانهای نوبالغان است. مخصوصا آنهایی که در جامعههای دستوپیایی جریان دارند و در آنها بچهها باید به عنوان انقلابگران کشورشان عمل کنند. اما اگر حوصلهتان از نسخههای مختلف «هانگر گیمز» و «صد نفر» (The 100) سر رفته است، خبر خوبی برایتان دارم. «۱۳ دلیل که چرا» گرچه یک اقتباس دیگر از روی رمانی با محوریت جوانان مشکلدار است، اما در فضای تازهای اتفاق میافتد. داستان این سریال ۱۳ قسمتی روایت چگونگی خودکشی دختری نوجوان به اسم هانا بیکر است. هانا قبل از خودکشی، ۱۳ نوار ضبط میکند و در هرکدام از آنها یکی از دلایلی که به تصمیمش برای خودکشی انجامیده است را شرح میدهد. هرکدام از نوارها و این دلایل روی یکی از همکلاسیهایش که در مرگ غیرمستقیم او نقش داشتهاند متمرکز است.
یکی از آنها کلی جنسن، ستارهی فیلم ترسناک «نفس نکش» (Don’t Breathe) است که این نوارها را دریافت میکند و این پسر با گوش دادن به هرکدام از این نوارها، دلایل روانی هانا که او را مجبور به گرفتن چنین تصمیم دردناکی گرفته است را مرور میکند. هانا در جایی میگوید: «همهچی رو همهچی تاثیر داره» و سریال ظاهرا از طریق این داستان میخواهد به تاثیرگذاری نامرئی اما گستردهی انسانها روی زندگی آدمها و دنیای اطرافشان اشاره کند. نکتهی جالب ماجرا این است که سلنا گومزِ خواننده که در ابتدا قرار بود نقش هانا را بازی کند به عنوان تهیهکنندهی اجرایی سریال حضور دارد و تام مککارتی کارگردان و نویسندهی فیلم اسکاری «اسپاتلایت»، یکی دیگر از تهیهکنندگان اجرایی سریال است که دوتا از اپیزودهای آن را نیز کارگردانی کرده است. با توجه به تریلرها به نظر میرسد «۱۳ دلیل که چرا» علاوهبر اینکه از نظر بررسی و کندو کاو در روانشناسی و افکار شخصیتهای نوجوانش، داستان بلوغ جذابی است، بلکه سریال رازآلود و شبهکاراگاهی هیجانانگیزی نیز به نظر میرسد.
Prison Break
فرار از زندان
فصل پنجم
«فرار از زندان» به زودی در قالب ۹ اپیزود احیا خواهد شد و به قول پوسترهای تبلیغاتی سریال، قصد دارد اکثر بر و بچههای سریال اصلی را برای یک «فرار نهایی» دور هم جمع کند. ونتوورث میلر و دامینیک پرسل در قالب مایکل اسکافیلد و لینکلن باروز به همراه سارا وین کالیز (سارا)، آموری نولاسکو (سوکره)، راکموند دانبار (سی-نوت) و رابرت نپر (تیبگ) باز خواهند گشت. با توجه به چیزهایی که تاکنون در تریلرهای فصل پنجم دیدهایم، میدانیم که گروه ایندفعه قرار است مایکل را از زندانی در یمن فراری بدهند؛ زندانی که به نظر میرسد از نظر بیقانونی و پیچیدگی دست فاکسریور و سونا را از پشت میبندد. بالاخره از زندانی که توسط داعش خودمان گردانده میشود انتظاری به غیر از این هم نمیرود. البته فرار از زندان پایان کار نیست. به نظر میرسد داعشیها اسکافیلد را به خاطر هوش بالایش لازم دارند و نمیخواهند به این راحتی از دستش بدهند.
این وسط، از آنجایی که ظاهرا بخش بزرگی از کشور تحت اشغال و حکمرانی آنهاست، اسکافیلد و دار و دستهاش بعد از بیرون آمدن از زندان، برای بیرون آمدن از زندانی به اندازهی یک کشور هم تلاش کنند. فصل جدید سریال فرار از زندان شاید مورد انتظارترین سریال دنیا نباشد، اما مطمئنا مورد انتظارترین سریال ایرانیهایی که حدود ۱۰ سال پیش با این سریال با دنیای تازهای از هیجان آشنا شدند است. البته که این موضوع دربارهی بقیهی دنیا هم صدق میکند. از زمانی که فصل پنجم در سال گذشته معرفی شد تاکنون، بیش از ۱۹ و نیم میلیون بار در سرتاسر شبکههای اجتماعی مختلف مثل فیسبوک و اینستاگرام و تامبلر و گوگل پلاس به نام آن اشاره شده است و این نشان میدهد که بعد از اتمام سریال تاکنون هیچکس هنوز آن را فراموش نکرده است و همه بیصبرانه برای روبهرو شدن با نگاههای وحشتزدهی مایکل در زمانی که نقشههایش طبق برنامه پیش نمیرود هستند.
Better Call Saul
بهتره با ساول تماس بگیری
فصل سوم
اینکه پشت سر هم دوتا از مهمترین و خارقالعادهترین سریالهای تلویزیون را بسازی کار سختی است. مخصوصا با توجه به اینکه دومی زیر سایهی سنگین و انتظارات فضایی سریال اول هم باشد. اما وینس گیلیگان و تیمش از این کار سربلند بیرون آمدند. او با «برکینگ بد»، یکی از بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون را ساخت و اگرچه همه نگران بودیم که «بهتره با ساول تماس بگیری» یک وقت نتواند در حد «برکینگ بد» ساختارشکن و غیرمنتظره باشد، اما اشتباه میکردیم. گیلیگان و پیتر گولد، به عنوان خالقان این سریال در دو فصل گذشته جلوهی متفاوتی از دنیای «برکینگ بد» را ارائه کردهاند که علاوهبر گسترش، کاملکنندهی آن هم است. حالا بعد از پایانبندی غافلگیرکنندهی فصل دوم که با کلیفهنگر دیوانهواری به سرانجام رسید، «ساول» دارد برمیگردد. انتظار برای فصل سوم اما از اپیزود آخرِ فصل دوم کلید خورد. جایی که فهمیدیم گیلیگان قرار است گاس فرینگ، یکی از شرورترین آنتاگونیستهای تاریخ تلویزیون و البته یکی از موفقترین فستفوردداران امریکا را به سریال برگرداند.
به تازگی گیلیگان در مصاحبهای گفته است که فصل سوم تاریکتر از همیشه خواهد بود و حالوهوای «برکینگ بد»وارتری خواهد داشت و باب اُدنکرک هم گفته است که در این فصل است که جیمی مکگیل رسما نام ساول گودمن را برای خودش انتخاب میکند و به شخصیت جدیدی تبدیل میشود و از آن لحظه به عنوان رویدادی بهیادماندنی یاد کرده است. برخلاف «برکینگ بد»، این پیشدرآمد با ریتم باطمانیه و آرامسوزش شخصیتهای اصلی را به بهترین شکل ممکن در طول دو فصل اول پردازش کرد. دو فصلی که حالوهوای یک مقدمهچینی هیجانانگیز را داشت و با توجه به چیزی که گیلیگان دربارهی تاریکتر بودن فصل سوم گفته، به نظر میرسد آنها بعد از کنار هم قرار دادن تمام تکههای داستان، قرار است آن را با طوفانی که جیمی را به ساول بدل میکند خراب کنند.
The Leftovers
باقیماندگان
فصل سوم و نهایی
«باقیماندگان» که پخش آن از سال ۲۰۱۴ در شبکهی اچبیاُ آغاز شد، یکی از بهترین سریالهای تلویزیون است که هیچکس آن را تماشا نمیکند. وضعیت آمار بینندگان سریال به حدی بد بود که به نظر نمیرسید فصل سومی در کار باشد، اما بعد از اینکه طرفداران وفادار و دیوانهی سریال با پوشیدن لباس سفید و به دست گرفتن سیگار (تیپ برخی از آنتاگونیستهای روانی سریال) جلوی درِ اچبیاُ ظاهر شدند و تحصن کردند، اچبیاُ حساب کار دستش آمد و سریال دیمون لیندولف را برای یک فصل دیگر تمدید کرد. «باقیماندگان» یکی از معدود سریالهایی است که اگرچه آنتالوژی نیست، ولی هر فصلش مثل آغاز یک سریال جدید میماند. لیندولف در فصل دوم همهچیز را از لحاظ خلاقانه و اتمسفرسازی و لوکیشن و معرفی شخصیتهای اصلی جدید طوری تغییر داد که انگار با نسخهی تازهای از سریال گذشته روبهرو شده بودیم و به نظر میرسد چنین چیزی دربارهی فصل سوم سریال هم صدق میکند.
همانطور که فصل دوم از شهر میپلتون نیویورک به شهر جاردنِ تگزاس تغییر کرد، فصل سوم هم دچار تغییر مکانی شده و در استرالیا جریان دارد. جایی که به نظر میرسد کوین گاروی، رییس پلیس سابقِ بیچاره و درماندهی داستان بالاخره باید وظیفهی خودش به عنوان عیسی مسیحِ دنیای مدرن قبول کند و جلوی آخرالزمان را بگیرد. از آنجایی که فصل دوم آمپرِ عناصر ماوراطبیعه داستان را بیشتر از قبل کرد، به نظر میرسد فصل سوم بیشتر از گذشته بخشهای فرازمینی دنیای سریال را در آغوش خواهید کشید. فعلا دقیقا معلوم نیست چرا کوین، نورا، مت و دیگران به استرالیا سفر کردهاند، اما با توجه به گندی که «بازماندگان گناهکار» سر جاردن آوردند، به نظر میرسد بهترین راه فرار از امریکا به نقطهای دیگری از دنیا بوده است. هرچند تجربه ثابت کرده کوین به هر جا فرار کند از شر نیروهایی که او را به عنوان نجاتدهندهی دنیا میخواهند در امان نخواهد بود و با توجه به اینکه در فصل سوم ظاهرا طوفانی مرگبار و آخرالزمانی در حد طوفان نوح در راه است، کوین باید بالاخره دست از مقاومت کردن بکشد و نقشش را قبول کند. خبر بدتر از پایان دنیا اما این است که فصل سوم برخلاف دو فصل قبلی، به جای ۱۰، ۸ قسمت دارد. خداحافظی با این سریال به این زودی ناراحتکننده است، ولی خب از هیچی بهتر است!
Guerrilla
چریک
شبکهی شوتایم شاید به اندازهی بزرگانی مثل اچبیاُ، نتفلیکس و افایکس همواره در کانون توجه نباشد، اما همیشه میتوان انتظار بهترینها را از آن کشید. یکی از جدیدترین سریالهایی که تمام حواسها را به سمت شوتایم جلب کرده، «چریک» است. این سریال که توسط جان ردیلی، نویسندهی فیلمنامهی «۱۲ سال بردگی» به نگارش درآمده و ستارهای مثل ادریس آلبا در آن حضور دارد، در بحبوحهی اتفاقات پرآشوب لندنِ دههی ۷۰ جریان دارد و به نحوهی شکلگیری جنبش «قدرت سیاه» میپردازد. این سریال که همزمان داستانی عاشقانه و تریلری سیاسی است به زوجی میپردازد که زندانی سیاسیای را از آزاد میکنند و با یکدیگر گروهی به اسم جنش سیاه درست میکنند و به نبرد با بخش ویژهای از واحد ضدجاسوسی دولت انگلستان که وظیفهی سرکوب و نابودی جنبشهای سیاهپوستی را داشته میروند. سال پیش مینیسریال «مدیر شیفت شب» (The Night Manager)، به عنوان یک سریال جاسوسی/جیمز باندی حسابی ترکاند و جزو بهترین سریالهای سال قرار گرفت. اکنون باید کمی دیگر صبر کرد و دید آیا جنبش آنارشیستی و فعالیتهای چریکی شخصیتهای این سریال میتواند جای خالی «مدیر شیفت شب» را پر کند یا نه.
Veep
معاون رییس جمهور
فصل ششم
«معاون رییسجمهور» که جولیا لوییس درفیوس را به عنوان ستارهی اصلیاش دارد، کمدیای در زیرژانر هجو سیاسی است که زمان پخش آن به تاریخ بیست و دوم آوریل ۲۰۱۲ برمیگردد. درفیوس در این سریال نقش سلینا مییر را بازی میکند. معاون رییسجمهوری که همراه با تیمش باید بدون اینکه درگیر سیاسیبازیها و دسیسهچینیهای مشهور واشنگتن دیسی شوند، تاثیر خودشان را در کشور بر جا بگذارند. «معاون رییسجمهور» برای پنج سال پیاپی نامزد بهترین کمدی مراسم اِمی شده است و این جایزه را برای فصل چهارم و پنجمش برنده شده است. این در حالی است که درفیوس هم برای پنج بار پیاپی برندهی جایزهی بهترین بازیگر زن کمدی امی شده است. خلاصه شاید شبکهی اچبیاُ به درامهای پرخرجش معروف باشد، اما آنها دستی هم در کمدی دارند و «معاون رییسجمهور» یکی از مشهورترین و تحسینشدهترین کمدیهای تاریخ این شبکه است.
پخش فصل ششم سریال در حالی آغاز میشود که فصل پنجم بهطرز فاجعهباری برای سلینا مییر به پایان رسید. مجلس سنا مدیریتِ بحران ریاست جمهوری را با سپردن آن به لورا مانتز (آندریا سالوج) به پایان رساند. قسمت آخر فصل در حالی به پایان رسید که به نظر میرسید سریال میتواند همینجا به سرانجام کارش برسد. جایی که سلینا از کاخ سفید اخراج شد و همراه با اعضای تیمش راه افتادهاند تا به دنبال کار دیگری بگردند. اما فصل ششم در حالی آغاز میشود که بر و بچههای «معاون رییسجمهور» سعی میکنند با زندگی بیرون از کاخ سفیدِ سلینا شوخی کنند و این همان چیزی است که طرفداران را برای این فصل هیجانزده کرده است. برای سریالی که بهطرز سنگینی روی هجو سیاسی متمرکز است، «معاون رییسجمهور» در فصل جدیدش میخواهد وارد مسیر متفاوتی شود و به فعالیتهای خارج از کاخ سفید سلینا بپردازد. مثلا نابود کردن زندگی یکی از نمایندگان مجلسی که این بلا را سرش آورده است!
Genius
نابغه
آلبرت اینشتین فقط یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ بشریت نبود، بلکه یکی از شگفتانگیزترین انسانهای دنیا هم است؛ کسی که همیشه زندگی شخصی و کاری کنجکاو برانگیزی داشته و هنوز که هنوزه به خاطر کشفهای علمی یا اتفاقات زندگیاش مورد بحث قرار میگیرد. کتابهای بسیاری به گسترش داستان این مرد اختصاص پیدا کردهاند، اما در سالهای اخیر فیلمهای اندکی دربارهی این دانشمند مشهور ساخته شده است. حالا شبکهی نشنال جئوگرافیک قرار است در سریالی به اسم «نابغه» که در آن جفری راش نقش آلبرت اینشتین و امیلی واتسون نقش السا اینشتین (دومین همسر او) را بازی میکنند، به درون زندگی او وارد شود. گرچه اینشتین نام شناختهشدهای بین عموم مردم است، اما هیجانزده کردن آنها برای نشستن پای داستانی تاریخی و مردی که هویتش با ریاضی و فیزیک گره خورده سخت است. اما نشنال جئوگرافیک تا حالا با یکی-دوتا تیزر و تریلری که از سریالش منتشر کرده، کارش را به خوبی در زمینهی هیجانزده کردن مردم انجام داده است. مثلا در تیزری که برای بازی سوپر بول ترتیب داده شده بود، اینشتین را در حال نواختن آهنگ «رومانس بد» لیدی گاگا میبینیم و ویدیو در حالی به پایان میرسد که او با اشارهی مستقیمی به عکس معروفش، به دوربین نگاه میکند و زبانش را بیرون میآورد.
مدیرعامل نشنال جئوگرافیک دربارهی این تیزر گفته است که آنها از این طریق میخواستند تا به مردم نشان بدهند سریالشان به زاویهی غافلگیرکنندهای از شخصیت اینشتین میپردازد. در تریلر اصلی سریال هم میبینیم که «نابغه» قرار است بخشهای متعددی از زندگی او را مورد بررسی قرار بدهد. از زندگی زناشویی و عاشقانهاش گرفته تا تلاش نیروهای نازی برای استفاده اجرای نقشههای شرورانهشان و البته تلاشهای اینشتین برای اثباتِ کشفها و تئوریهای دیوانهوارش. و بله همانطور که اینشتین در پایان این تریلر میگوید: «گذشته، حال و آینده، چیزی به جز توهم نیستن»، سریال هم از روایت درهمریختهای بهره میبرد و مدام ما را در خط زمانی زندگی او جلو و عقب میبرد. حالوهوای «نابغه» به سریالی از اچبیاُ یا نتفلیکس میخورد، نه از شبکهای که به خاطر مستندهای راز بقایش معروف است. باید دید یکی از اولین تلاشهای جدی نشنال جئوگرافیک برای ورود به درون حوزهی درامهای جریان اصلی به چه نتیجهای ختم میشود.
The Handmaiden’s Tale
حکایت ندیمه
یکی از موردانتظاترین سریالهای سال ۲۰۱۷. اگر رمانِ مارگارت اتوود که سریال از روی آن اقتباس شده را نخوانده باشید، ممکن است با دیدن اولین تیزرهای «حکایت ندیمه» فکر کنید با سریالی تاریخی سروکار دارید. اما حقیقت این است که «حکایت ندیمه» در یک دنیای پسا-آخرالزمانی دستوپیایی جریان دارد. حالوهوای داستان ترکیبی از «فرزندان بشر» آلفونسو کوآرون و «هانگر گیمز»های جنیفر لارنس است. اتفاق بدی افتاده است که نظم کشور را متحول کرده و انسانها در آینده مجبور به زندگی در جامعههای بدوی شدهاند. داستان در آیندهای نزدیک و در امریکایی توتالیتاریسم جریان دارد؛ جایی که آتش جنگهای داخلی با قدرت شعلهور است و زنان مورد تحت کنترل دولت هستند و مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. آنها حتی اجازهی کار کردن، پول داشتن و خواندن هم ندارند.
به خاطر آلودگیهای نامعلوم زیست محیطی وسیعی که به وقوع پیوسته، زنان نابارور شدهاند و در نتیجه دولت زنان جوان بارور را که آنها را «ندیمه» مینامد جمع کرده و هرکدام از آنها را به خانههای اربابان سپرده است تا از آنها به عنوان ابزاری برای باردار شدن و بچه آوردن برای آنها و زنانشان استفاده کنند. شخصیت اصلی قصه آفرد، با بازی الیزابت ماس، ستارهی سریالهای «مدمن» و «بر فراز دریاچه» است که یک روز سر کار حاضر میشود و به او و دیگر همکارانش خبر میدهند که «قانون تغییر کرده است». حالا بچههایشان به زور از آن سلب میشود و زنان جوان شغل جدیدی دارند: بردگی به بدترین شکل ممکن. آفرد باید سرش را پایین بیاندازد و برای زنده ماندن طبق قانون جدید به کارش ادامه بدهد و امیدوار باشد که شاید روزی آزادی نزدیک باشد. «حکایت ندیمه»، محصول شبکهی هولو است و از اولین درامهای پرسروصدا و باپرستیژ این شبکه محسوب میشود. اگر سریال واقعا همان تجربهی دیوانهوار و خشونتبار و غمانگیز و ترسناکی که از روی تریلرها به نظر میرسد از آب در بیاید، پس باید خودمان را برای تجربهی زیبای اعصابخردکنی آماده کنیم.
Dear White People
سفیدپوستان عزیز
هیچ شکی در این نیست که هر کجای دنیا باشید، حتما تاکنون متوجه شدهاید که شرایط سیاسی دنیای مدرن در وضعیت پرهرجومرج و بدی به سر میبرد. «سفیدپوستان عزیز»، جدیدترین محصول نتفلیکس با این موضوع کار دارد؛ کمدیای براساس فیلم اجتماعی جاسین سیمین به همین نام است که سال ۲۰۱۴ اکران شده بود. خود سیمین هم برای نوشتن و کارگردانی چندتا از اپیزودهای سریال برگشته است. «سفیدپوستان عزیز» که تمام گروه بازیگرانش سیاهپوست هستند و بری جنکینز، سازندهی «مهتاب» (Moonlight) هم یکی از اپیزودهایش را کارگردانی کرده است، به جنگ و جدلِ دانشجویانِ سیاهپوست و سفیدپوستِ کالجی میپردازد که اکثرشان را سفیدپوستان تشکیل دادهاند. بعد از «آتلانتا»، محصول شبکهی افایکس که سال گذشته با زبان طنز و نیشدارش به درون بحثهای نژادی و اجتماعی عمیق شد و یکی از بهترین سریالهای سال از آب درآمد، به نظر میرسد «سفیدپوستان عزیز» هم یک سریال تکراری دربارهی این موضوع تکراری نخواهد بود، بلکه احتمالا چیز طوفانی و هیجانانگیزی خواهد بود که با جسارت و شجاعت به درون بحثهای حساسش شیرجه خواهد زد. فیلم «سفیدپوستان عزیز» در سال ۲۰۱۴ به یکی از بزرگترین موفقیتهای جشنوارهی ساندنس بدل شد و هماکنون با امتیاز ۹۱ بر روی سایت راتنتومیتوز با صفاتی همچون «هوشمندانه»، «صادقانه» و «واقعی» توصیف شده است و اگر سریال هم بتواند بخش کوچکی از جادوی فیلم جاستین سیمین را تکرار کند، نتفلیکس یک سریالِ خفن دیگر به کلکسیونش اضافه خواهد کرد.
The Son
پسر
انگار مدیرعامل شبکهی امایسی خیلی وسترن دوست دارد یا شاید این شبکه میخواهد به مرکز محتوای وسترن تلویزیون تبدیل شود. خلاصه بعد از «مردگان متحرک»، «برکینگ بد»، «چرخهای جهنم»، «واعظ» و «به درون سرزمینهای بد» که هرکدامشان به نوعی یا وسترن هستند یا نسخههای مدرن و متحولشدهای از وسترن، آنها در قالب «پسر»، سراغ یک وسترن جدید رفتهاند. «پسر» براساس رمانی نوشتهی فیلیپ مییر ساخته شده که فینالیست جایزهی پولیتزر بوده است و از آن به عنوان یک حماسهی چند نسلی یاد میکنند. فصل اول ۱۰ قسمتی سریال ۱۵۰ سال و سه نسل مختلف از یک خانواده را در برمیگیرد و روایتگر نحوهی دستیابی شخصیت الای مککالو (با بازی پیرس برازنان) به املاک و مزرعهها و چاه نفتی که دارد، دشمنانی که مککالو به خاطر شهرت و ثروتش درست میکند و چگونگی تبدیل شدن او از مرد خانوادهدارِ دوستداشتنیای به قاتلی حسابگر است و البته همهچیز به اینجا خلاصه نمیشود و سریال دنبالکنندهی عواقب کارهای او در آیندهی خانوادهی مککالو نیز است. ایاماسی خیلی وقت است موفق به ارائهی سریال جدیدی که مثل گذشته طرفدارانش را از کار و زندگی بیاندازد نشده است، اما «پسر» با توجه به رمان تحسینشدهای که از روی آن اقتباس شده و داستانگویی جاهطلبانهاش امیدوارکننده به نظر میرسد.
Class
کلاس
نه اینکه دنیای سریال «دکتر هو» خیلی سرراست و محدود و غیرپیچیده است، بیبیسی تصمیم گرفته تا آن را با سریال اسپینآف «کلاس»، کمی پیچیدهتر و گستردهتر کند! این درام علمی-تخیلی ۸ قسمتی به رهبری پاتریک نِس، نویسندهی کتاب مورد اقتباس فیلم «هیولای صدا میزند» ساخته شده است و در راهروهای دبیرستان کول هیل جریان دارد و از همان ابتدا بخشی از دنیای هو خواهد بود؛ دبیرستانی که در طول ۵۰ سال تاریخ «دکتر هو»، نقش مهمی داشته است. بسیاری این سریال را به خاطر لوکیشن دبیرستانی و شخصیتهای جوانش که با اتفاقات ماوراطبیعه سروکار دارند با «بوفی قاتل خونآشام» مقایسه کردهاند. «کلاس» به ماجراجوییهای چهار دانشآموز میپردازد که در کنار مشغلهها و درگیریهای شخصی زندگی خودشان، باید بار سنگین نجات دنیا را هم به دوش بکشند. ماجرا از این قرار است که استفادهی بیش از اندازه از سفرهای زمانی توسط دکتر هو باعث فروپاشی دیوارهای زمان و فضا شده است و در نتیجه نیروها و هیولاهای اسرارآمیز ابعاد دیگر در حال وارد شدن به دنیای ما هستند و قصد درست کردن دردسر دارند. در حالی که «تورچوود» (Torchwood)، اسپینآف قبلی «دکتر هو» حالوهوای بزرگسالانهتری داشت، «کلاس» شامل عناصرِ نوجوانانهتری است و به نظر میرسد زنده بیرون آمدن این بچهها از دبیرستانِ عجیب و غریبشان، رزومهی خوبی برای استخدام در تورچوود خواهد بود!
Fargo
فارگو
فصل سوم
بعد از اینکه نوآ هاولی با «لژیون» (Legion)، یکی از بهترین سریالهای ابرقهرمانی تلویزیون را روی آنتن برد، نباید مدت زمان زیادی را برای تجربهی یکی دیگر از دستپختهای این کارگردان/نویسنده منتظر بمانیم. فصل سوم سریال «فارگو» تا چند هفتهی دیگر آغاز میشود؛ فصلی که گرچه در دنیای دیوانهی «فارگو» جریان دارد، اما به خط داستانی و کاراکترهای جدیدی میپردازد. داستان حول و حوش برادرانی به اسمهای رِی و امت استاسی با بازی ایوان مکگرگور میچرخد. امت به پادشاه پارکینگهای مینهسوتا معروف است و خلاصه نانش توی روغن است و از او به عنوان عضو موفق خانوادهی استاسی یاد میکنند. در حالی که رِی مرد خیکی و کچلی است که آه ندارد با ناله سودا کند و برادرش را مقصر بیپولی خود میداند و این موضوع به آغازگر رقابت و درگیری آنها تبدیل میشود؛ رقابتی که بالاخره با سرقتی کوچک وارد مسیر پیچیدهای میشود و خیلی زود به قتل و مافیابازی و جنگهای خونین خیابانی منجر میشود. در آنسوی قصه گلوریا برگل (با بازی کری کُن)، رییس پلیس کلانتری محل قرار دارد؛ زنی که به تازگی طلاق گرفته است و درگیر فهمیدن دنیای اطرافش است؛ دنیایی که آدمهایش بهتر از آدمهای اطرافشان، با موبایلهایشان ارتباط برقرار میکنند و به نظر میرسد کری کُن مثل کاراکترهای الیسون تولمن و پاتریک ویلسون در فصلهای اول و دوم، نقش «پلیس خوب» را برعهده دارد. از دیگر کاراکترهای مهم سریال باید به مری الیزابت وینستد اشاره کرد که به عنوان نامزدِ رِی، علاقهی فراوانی به نیرنگبازی دارد و ظاهرا او همان کسی است که ری را برای کلهپا کردن برادرش وسوسه میکند.
Girlboss
گرلباس
این روزها سریالهای خودزندگینامهای خیلی روی بورس هستند. در سالهای اخیر بعد از «لویی» که لویی سی.کی در آن یکجورهایی زندگی شخصی خودش به عنوان یک استندآپ کمدین را به تصویر میکشید، «استاد هیچی» (Master of None) را داشتیم که به مشکلات عزیز انصاری به عنوان یک بازیگرِ هندی/امریکایی که نقشهای خوبی دریافت نمیکرد میپرداخت و اخیرا هم که دونالد گلاور با «آتلانتا» حسابی ترکاند. «گرلباس» جدیدترین کمدی/درامی است که به جمع سریالهای خودزندگینامهای موفق تلویزیون میپیوندد. این سریال توسط کِی کنون (سازندهی کمدیهای زنانهای مثل Pitch Perfect) ساخته شده و شارلیز ترون هم به عنوان یکی از تهیهکنندگان اجرایی آن حضور دارد. اما «گرلباس» چیست؟ سریال به زندگینامهی سوفیا آموروسو، موسس فروشگاه اینترنتی «نستی گرل» میپردازد و براساس کتابی نوشتهی خود آموروسو ساخته میشود و بریت رابرتسون هم قرار است نقش شخصیت سوفیا را بازی کند. خردهفروشی «نستی گرل» در سال ۲۰۱۲ توسط مجلهی «اینک» به عنوان یکی از موفقترین کمپانیهای جدید نام گرفت و مجلهی فوربس هم در سال ۲۰۱۶، سوفیا آموروسو را به عنوان یکی از ثروتمندترین زنانِ خودساختهی دنیا معرفی کرد. سوفیا اما زن فوقالعادهای نیست، بلکه دارای استرسها و مشکلات درونی و روانی منحصربهخودش است. سازندگان گفتهاند که میخواستند با «گرلباس» روند فیلم و سریالهایی که فقط روی مردان مشکلدار تمرکز میکنند را بشکنند و یک زن مشکلدار و آشوبزده معرفی کنند. قابلذکر است که فصل اول کاملا به پروسهی تصمیمگیری سوفیا برای باز کردن فروشگاه آنلاینش اختصاص دارد و از فصلهای بعدی است که سریال به مشکلات مالی شرکت او میپردازد.
American Gods
خدایان امریکایی
شبکهی استارز شاید بهترین شبکهی تلویزیون نباشد، اما هر از گاهی با پروژههای خوشمزه و داغش دل طرفداران تلویزیون را میبرد. جدیدترین اثر آنها «خدایان امریکایی»، اقتباسی از روی رمان پرطرفدار و دیوانهکنندهی نیل گیمن به همین نام است و در دنیای عجیبی اتفاق میافتد که خدایان کهن و دینی و اسطورهای دارند دنبالکنندگانش را به خدایان جدیدی مثل پول و تکنولوژی و رسانه و سلبریتی و مواد مخدر از دست میدهند. فصل اول سریال که در هشت قسمت تهیه شده به «شدو موون»، با بازی ریکی ویتل از سریال «صد نفر» میپردازد؛ خلافکار سابقهداری که به عنوان همکار و بادیگارد آقای چهارشنبه با بازی ایان مکشین کار میکند؛ آقای چهارشنبه کلاهبرداری است که کمی بعد متوجه میشویم در واقع اُدین، یکی از خدایان کهن است که در حال آماده کردن مقدمات نبرد علیه خدایان جدید است. یکی از سازندگان سریال برایان فولری است که همه آن را با کاری که با سریال «هانیبال» کرد میشناسند. از آنجایی که رمانِ نیل گیمن به خاطر رئالیسم جادویی، بحثهای تماتیک عمیقش و حالوهوای دیوانهوارش مشهور است و از آنجایی که «هانیبال» هم به خاطر اتمسفر تاریک و کابوسوارش شناخته میشود، همین باعث شد تا طرفداران به این نتیجه برسند که اقتباس این رمان دست خوب کسی افتاده است. خبر خوب این است که خود گیمن هم به عنوان نویسنده و تهیهکنندهی اجرایی در شکلگیری سریال American Gods نقش پررنگی داشته است.
Twin Peaks
تویین پیکس
بدون شک مرموزترین و مورد انتظارترین سریال سال ۲۰۱۷ همین است: بازگشت دیوید لینچ به تلویزیون با فصل جدیدی از سریال افسانهای او. بیش از بیست سال پیش لینچ با «تویین پیکس» به تلویزیون هم رحم نکرد و درست مثل سینما، این مدیوم را هم با زلزلهای تخریبگر روبهرو کرد و بنایی تازه بر روی خرابهها درست کرد. «تویین پیکس» فقط یک سریال معمولی نبود. ساختهی کاراگاهی/سورئال او نشان داد تلویزیون چه پتانسیلهای نهفتهای دارد و به سرعت به کلاسیک جریانسازی تبدیل شد و از آنجا به پدیدهی فرهنگی عظیمی که بعد از ۲۵ سال هنوز پابرجا مانده است. فصل جدید سریال مثل گذشته توسط لینچ و مارک فراست به نگارش درآمده و خودِ لینچ تمام ۱۸ اپیزودش را کارگردانی کرده است. بسیاری از شخصیتهای سریال اصلی که شامل مامور ویژه فدرال دیل کوپر میشوند برمیگردند و در کنار آنها سریال شامل بازیگران تازهواردی مثل لورا درن، نوآمی واتس، جیم بلوشی و جنیفر جیسون لی هم میشود. لینچ با تمام قدرت اجازه درز پیدا کردن کوچکترین اطلاعاتی از داستان و راز مرکزی آن را گرفته است، اما دربارهی یک چیز مطمئنیم و آن هم این است که فصل جدید «تویین پیکس» بیبرو برگرد عجیبترین و معتادکنندهترین چیزی است که امسال از تلویزیون خواهیم دید.
Master of None
استاد هیچی
فصل دوم
تاکنون برخی از موفقترین سریالهای تلویزیون، کمدیهای بودهاند که توسط استند آپ کمدینهای معروف نوشته و ساخته شدهاند. لویی سی. کی موفق شد با «لویی» چندتا جایزهی امی برنده شود، اِمی شومر توسط «درون امی شومر» جایزههای خودش را برنده شده و دونالد گلاور هم که با «آتلانتا» آتش به پا کرد. خلاصه به نظر میرسد در دوران طلایی تلویزیون، به اندازهی درامهای جدی، کمدیها هم فضای بزرگی برای خنداندن و شوکه کردن مخاطبان دارند. یکی از جدیدترین و غیرمنتظرهترین محصولات تلویزیون در این حوزه، «استاد هیچی» بود. ساختهی عزیز انصاری در سال ۲۰۱۵ بهطرز گستردهای توسط منتقدان و مخاطبان مورد ستایش قرار گرفت، هماکنون امتیازش بر روی سایت راتن تومیتوز ۱۰۰ از ۱۰۰ است و شهرت انصاری را که قبل از این به خاطر نقشهای کوتاه یا مراسمهای استند آپ کمدیاش شناخته میشد یک مرحله افزایش داد.
بعد از پایانبندی طوفانی و تلخ فصل اول، طرفداران بیصبرانه منتظر فصل دوم بودند و حالا فقط اندکی تا پخش فصل دوم باقی مانده است. فصل اول در حالی به انتها رسید که دِو نیوریورک را برای دنبال کردن شغل رویاهایش که آشپزی غذاهای ایتالیایی است برای سفر به این کشور ترک کرد و با توجه به تیزر کوتاهی که از فصل دوم پخش شده، به نظر میرسد او به این کشور رسیده است. حالا سوال این است که آیا این فصل کاملا به فعالیتهای آشپزی دِو اختصاص دارد یا ما شاهد دنبالهی خط داستانی رابطهی او با ریچل و تلاشش برای سفت کردن جای پایش در دنیای بازیگری نیز خواهیم بود؟ باید صبر کرد و دید آیا سریال میتواند از بزرگترین چالشش که برطرف کردن انتظارات غولپیکر طرفداران است سربلند بیرون بیاید یا نه.