زندگی و کتاب‌های ابراهیم گلستان، روشنفکر رک و صریح

زندگی و کتاب‌های ابراهیم گلستان، روشنفکر رک و صریح

۲۶ مهرماه، سالروز تولد ابراهیم گلستان است. در آستانه‌ی ۹۸ سالگی او نگاهی به زندگی و کتاب‌های ابراهیم گلستان انداخته‌ایم و البته اشاره‌هایی هم به تأثیرش در سینما کرده‌ایم. او پایه‌گذار سبکی نوین در سینما و ادبیات ایران بود. ابراهیم گلستان در کنار فرخ غفاری و فریدون رهنما، سه کارگردان برجسته و پیشگام سینمای روشن‌فکری ایران‌ بودند که جریان موج نو در سینمای ایران را شکل و جهت دادند. گلستان موفق به کسب اولین جایزه‌ی بین‌المللی برای یک کارگردان ایرانی در سال ۱۳۴۰ برای فیلم یک آتش از جشنواره‌ی فیلم کوتاه ونیز شد.

رک‌گویی و صراحت بیان، از خصوصیات بارز اخلاقی‌ گلستان محسوب می‌شود که همین امر باعث شده طرفداران او به دو گروه موافقان و مخالفان بدل شوند. اما حتی مخالفان هم قدرت و توانایی‌اش را در فیلم‌سازی و نویسندگی غیرقابل انکار می‌دانند.

سیدابراهیم گلستان با نام کامل سیدابراهیم تقوی شیرازی، در سال ۱۳۰۱ در شیراز و در یک خانواده‌ی اهل فرهنگ متولد شد. گلستان، نوه‌ی آیت الله سیدمحمد شریف تقوی شیرازی و اولین فرزند سید محمدتقی گلستان، روزنامه‌نگارِ شیرازی صاحب روزنامه‌ی گلستان است که نمایندگی فارس را در مجلس مؤسسان ۱۳۰۴ که سلطنت را از قاجار به پهلوی منتقل کرد برعهده داشت.

ابراهیم گلستان تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شاهپور شیراز به پایان رساند و در سال ۱۳۲۰ برای تحصیل در رشته‌ی حقوق به تهران رفت. در تهران و در سن ۲۱ سالگی با دختر عموی خود فخری گلستان ازدواج کرد و در سال ۱۳۲۰ وارد دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران شد اما به دلیل فعالیت‌های حزبی و سیاسی‌اش درس را نیمه تمام رها کرد.

وی در سال ۱۳۲۶، اولین کتاب خود با نام «به دزدی رفته‌ها» را منتشر کرد که یک مجموعه‌ی داستانی بود. سبک ویژه‌ی آثار مکتوب داستانی وی در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی قابل توجه دانسته شده‌ است. اما منظور از سبک ویژه‌ی آثار مکتوب گلستان، استفاده از زبان داستانی و استفاده از نثر آهنگین در قالب‌های داستانی نوین است. بسیاری سبک خاص او را در نویسندگی متأثر از داستان‌های کوتاه ارنست همینگوی می‌دانند، گرچه او تأثیرپذیری از هیچ نویسنده‌ای را نمی‌پذیرد و خود را مؤلف و صاحب سبک می‌داند.

از دیگر ویژگی‌های داستان‌نویسی گلستان، خلق مجموعه داستان‌های به هم مرتبط است. در حالی که چنین سبکی در غرب سابقه طولانی‌تری دارد اما این نوع داستان‌نویسی در ایران با گلستان آغاز می‌شود و نکته‌ی مهم در این نوع آثار گلستان، خلق نوعی جدید از داستان‌نویسی است که در ادبیات کلاسیک ایران، در منطق‌الطیر عطار ریشه دارد. این نوع داستان‌ها نه بر اساس درون‌مایه یا شخصیت‌های داستانی، بلکه براساس ساختارهای مشابه به یکدیگر مرتبط می‌شوند.

گلستان درباره‌ی داستان‌نویسی در جایی گفته است:

فکر کردم حالا که نمی‌خواهم مقاله بنویسم و روزنامه اداره کنم، پس چه بنویسم! گفتم قصه بنویسم و با قصه ‌نوشتن حرف‌های خود را بزنم. می‌دانستم شنونده‌های من کمتر خواهند بود. می‌دانستم قصه ‌نوشتن کار مؤثری نیست؛ اما دیده‌ بودم که مقاله‌ نوشتن فقط وسیله‌ی سرگرمی و وقت‌گذرانی روزنامه‌خوان‌های معدود را فراهم ‌کردن بود. آن وقت شروع کردم و این قصه‌ی به دزدی رفته‌ها را نوشتم. می‌خواستم هول‌ و وحشت زمانه‌ام را نشان دهم. هول‌ و وحشت سطحی زمانه‌ام را که به جان بی‌بته‌ها و تنبل‌ها می‌خورد.

گلستان پس از پایان فعالیت‌های حزبی خود، برای کار در اداره‌ی انتشارات شرکت نفت ایران و انگلستان به آبادان نقل مکان کرد. او مدتی به‌عنوان مترجم برای دیلن تامس شاعر ولزی که در سال ۱۹۵۱ برای نوشتن مطالب تبلیغاتی برای شرکت نفت به آبادان رفته بود، کار کرد. گلستان در همین اداره بود که رمان‌های معروف جهان را برای نشریه‌ی روزانه‌ی اخبار هفته ترجمه می‌کرد. او مدتی هم دبیر این نشریه با تیراژ ۲۵هزار نسخه بود. همچنین در مجله‌ی انگلیسی دیلی‌نیوز کار می‌کرد. گلستان تا سال ۱۳۳۳ در این اداره کار کرد تا این‌که با ایجاد دفتر کنسرسیوم (ائتلاف) بین‌المللی نفت ایران، او بخشی از امور تبلیغاتی این دفتر و روابط عمومی آن را عهده‌دار می‌شود که منجر به تولید فیلم عکس و کتابچه‌های تبلیغاتی شد.

گلستان پس از سال ۱۳۳۶، استودیوی سینمایی خود را با نام استودیو گلستان را تأسیس کرد که در نوع خود، استودیویی پیشرفته و مدرن محسوب می‌شد و تعدادی فیلم مستند را برای یکی از سازمان‌های شرکت نفت ساخت. یک آتش و موج و مرجان و خارا از این جمله‌اند.

او کارگردان دو فیلم داستانی با نام‌های «خشت و آینه» (۱۳۴۴) و «اسرار دره‌ی جنی» (۱۳۵۰) است. وی همچنین تهیه‌کننده‌ی فیلم «خانه سیاه است» به کارگردانی فروغ فرخزاد بوده است. ابراهیم گلستان پس از جدایی فروغ فرخزاد از پرویز شاپور با او آشنا شد و با هم رابطه‌ی عاشقانه‌ای داشتند.

گلستان تا سال ۱۳۴۶، مجموعه داستانی منتشر نکرد و از سال ۱۳۵۷ در استان ساسکسِ انگلستان زندگی می‌کند. وی دو فرزند با نام‌های کاوه و لیلی دارد؛ کاوه گلستان عکاس خبری ایرانی، در مأموریتی در سال ۲۰۰۳ به همراه گروه خبری در عراق بر اثر انفجار مین کشته شد؛ لیلی گلستان، به‌عنوان مترجم، نویسنده و مسؤول گالری گلستان در ایران فعالیت می‌کند.

اسرار گنج دره‌ی جنی

اسرار گنج دره‌ی جنی، رمانی به قلم ابراهیم گلستان است. گلستان پس از توقیف فیلمی که به همین نام ساخته بود، تصمیم می‌گیرد آن ‌را به رمان تبدیل کند. این داستان در ۴۹ شماره، قصه‌ی مرد دهاتی را روایت می‌کند که گنجی را پیدا می‌کند. این کتاب برای اولین ‌بار در سال ۱۳۵۳ چاپ شده و تاکنون بیش ‌از ۱۲۲۰۰ نسخه از آن منتشر شده است.

گلستان در این رمان با قلم جادویی خود تصویری روشن و ژرف‌بینی عمیق از شرایط اجتماعی و اقتصادی سال‌های پایانی پهلوی دوم ارائه کرده است. درآمدهای بادآورده نفتی و تحمیل اصلاحات از بالا، گرهی از کلاف سردرگم مشکلات ما باز نخواهد کرد، از پیام‌های محوری کتاب است که با طنزی تلخ به رشته‌ی تحریر درآمده است.

داستان از آنجا شکل می‌گیرد که گروهی مهندس نقشه‌بردار مشغول عملیات نقشه‌برداری زمینی در منطقه‌ای کوهستانی هستند که در دستگاه دیدیاب یکی از آنان مردی روستایی با گاوش مشغول شخم زدن زمین دیده می‌شود. مرد روستایی هنگام شخم زمین، در حفره‌ای گنجی پیدا می‌کند. او به خانه می‌رود و تصمیم می‌گیرد به یمن پیدا کردن این گنج، گاوش را که تنها سرمایه‌ی قبلی‌اش است برای روستاییان قربانی کند. زنش بی‌خبر از ماجرا فکر می‌کند که او دیوانه شده و دست به دامن دوستان و اقوام می‌شود؛ آن‌ها وقتی سر می‌رسند که مرد، گاو را سر بریده است. جمعیت خشمگین مرد روستایی را کتک می‌زنند و گاو را با خود می‌برند. زن هم همراه پسرش به خانه برادرش می‌رود. مرد تصمیم می گیرد پنهانی و اندک‌اندک، گنج را به پول تبدیل کند. او که به پول زیادی رسیده در پی فراهم کردن زندگی مجللی برای خود، به حیف و میل آن می‌پردازد و اموالی می‌خرد که کاربردی برایش ندارند.

در بخش از کتاب می‌خوانیم:

نقاش گفت: تو گفتی بیا من هم اومدم. زینل‌پور که می‌دید فرصت به دست آورده است با لحن نیش زدن گفت: آدم نباس هر جا بهش می‌گن برو بره. من نقاشم. گفتی بیام نقاشی کنم من هم اومدم. کار منه. یا به قول خودت آشنات بودم. تصادف بود. تا این جای کار تصادفه. تصادف حرفه‌ایه. یا اگر بخوای بهتر بگی بگو مخاطرات حرفه‌ای. از این‌جا به بعد نوبت اختیار و انتخاب می‌شه. از این جا به بعد، وقتی اومدم، اومدم اونی رو که می‌بینم اون‌جور که می‌بینم نقاشی کنم. اما نشد. ساختمون ریخت نقاشی تو هم تموم نشد. کی می‌گه نشد؟ از این دیگه بهتر از این؟ کامل‌تر از فکر اولم! قلم‌مو رو طرح صورتا سُرید، سه پایه هم افتاد شکس، رنگام همه رفتن تو هم، سقف هم افتاد، هر چی هم که بود رفت زیرِ هوار! یه کار بهتر از این می‌شه؟ جون‌دارتر و بهتر از این؟ شد هپنینگ! اهه! پس ساختمون خراب نمی‌شد اگر، نقاشی تو هم کامل نمی‌شد.

آذر، ماه آخر پاییز

آذر، ماه آخر پاییز عنوان کتاب دیگری از ابراهیم گلستان است که در اسفند ماه ۱۳۲۷ منتشر شد. این کتاب شامل هفت داستان با نام‌های: به دزدی رفته‌ها، آذر، ماه آخر پاییز، تب عصیان، در خم راه، یادگار سپرده، شب دراز، میان دیروز و فردا است.

این کتاب توانست پایه‌های اولیه‌ی داستان‌نویسی مدرن را در ایران قرار بدهد. شاید امروزه بتوان ایرادهای زیادی به کتاب وارد کرد ولی در دوره‌ی خود تأثیرگذار و جریان‌ساز بوده ‌است چرا که این مجموعه داستان جزء اولین تجربه‌های داستان کوتاه از نویسندگان موسوم به نسل دومی‌های ادبیات داستانی به‌شمار می‌آید که در دهه‌ی ۳۰ خورشیدی در کنار نام نویسنده‌ی بزرگی مثل بهرام صادقی با کتاب سنگر و قمقمه‌های خالی خوش درخشید.

در داستان کوتاه آذر، ماه آخر پاییز درباره‌ی مردی می‌خوانیم که در رستورانی در میدان فردوسی از رادیو خبر اعدام دوستش احمد را می‌شنود و بهت زده از رستوران خارج می‌شود و آخرین خاطراتش با احمد را هنگام چرخیدن در میدان مرور می‌کند.

تم اصلی تمامی هفت داستان ترس و دلهره، تردید و زندان است و اگرچه داستان‌ها ادامه هم نیستند ولی با یکدیگر مرتبط‌ اند و شخصیت‌های مشترکی در برخی از آن‌ها تکرار می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهی‌شان ببینی باز می‌آیند، باز سنگین و بی‌رحم می‌آیند و خود را روی تو می‌افکنند و گرد تو را می‌گیرند و توی چشم و جانت می‌روند و همه‌ی وجودت را پر می‌کنند و آن‌را می‌ربایند که دیگر تو نمی‌مانی، که دیگر تو نمانده‌ای که آن‌ها را بخواهی یا نخواهی. آن‌ها تو را از خودت بیرون رانده‌اند و جایت را گرفته‌اند و خود تو شده‌اند. دیگر تو نیستی که درد را حس کنی. تو خود درد شده‌ای.

از روزگار رفته

از روزگارِ رفته، عنوان کتابی با تنظیم سعید پورعظیمی است که شامل گفت‌وگویی‌هایی از حسن فیاد با ابراهیم گلستان پیرامون اندیشه، زندگی هنری و آثار وی است. در این کتاب زندگی و آثار گلستان، اعم از فیلم و کتاب، همچنین سینما و فرهنگ ایران، بحث و بررسی شده است.

مباحثی که فیاد در این کتاب با گلستان مطرح کرده همگی جدید هستند و در کتاب «نوشتن با دوربین: رو در رو با ابراهیم گلستان» اثر پرویز جاهد بحث و بررسی نشده‌اند. به عنوان مثال در چند جای این کتاب صحبت از اصغر فرهادی و فیلم اسکاری‌اش جدایی نادر از سیمین می‌شود و گلستان نظر خود درباره‌ی این فیلم و شیوه‌ی کارگردانی فرهادی را به این شرح بیان می‌کند: «توی همین فیلم‌هایی که الان از ایران جایزه برده، فیلم فرهادی واقعا فیلم است. واقعا درجه اول است. نه فقط این فیلمش (جدایی نادر از سیمین) فیلم‌های چهارشنبه سوری و شهر زیبا هم همین جور فوق‌العاده است.»

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

من تو خانه‌ام نشسته بودم، من تو استودیو بودم داشتم یک فیلمی را صدابرداری‌اش را تمام می‌کردم باید نوار صدا که رویش ضبط می‌کردیم پاک بشود از صدای قبلی دستگاه ما خراب شد آن روز و صدای قبلی را خوب پاک نمی‌کرد و لنگ می‌زد. من تلفن کردم به مرحوم ابوالقاسم رضایی گفتم این نوار را می‌فرستم توی استودیوی ایران فیلم تو پاکش بکنی. گفت بفرستید. فروغ گفت من می‌برم گفتم ببر. رفت و دیگر برنگشت به آن ترتیبی که رفته بود. هیچی دیگر، همین دیگر تمام شد توی خانه نبودم بیمارستان هدایت هم بیست متری استودیوی من بود آن خانمی که مسؤول بیمارستان بود قبول نمی‌کرد می‌گفت اینجا بیمارستان بیمه‌های اجتماعی کارگران است. آقا! بیمارستانه، خب قبول نکرد دیگر اگر هم قبول می‌کرد شاید هم فرقی نمی‌کرد من هم رفتم تجریش بیمارستان. هیچی دیگر تمام بود قضیه.

شکار سایه

مجموعه داستان شکار سایه که در سال‌های ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۱نوشته شده است، شامل چهار داستان کوتاه با نام‌های بیگانه‌ای که به تماشا رفته بود، ظهر گرم تیر، لنگ، مردی که افتاد است. گلستان در این مجموعه داستان‌ها می‌کوشد تا حالت‌های عاطفی و کشمکش‌های روحی شخصیت‌ها را به شیوه‌ای غیرمستقیم نشان دهد.

مثلا در داستان ظهر گرم تیر، داستان حمال سرگردانی را می‌خوانیم که باری سنگین را در هوای گرم به دوش دارد و نشانی محلی که باید آن را تحویل دهد پیدا نمی‌کند وقتی هم به آدرس می‌رسد متوجه می‌شود که اشتباهی آمده است؛ یا او بد فهمیده است یا به او آدرس را عوضی گفته‌اند. در واقع گلستان با این داستان داستان سرگردانی مردی را به نمایش گذاشته است که در درستی راه به شک افتاده و علت آن هم مشخص نیست.

یا در داستان مردی که افتاد، گلستان اضطراب‌هایی را به کارگر نقاشی به نام غلام نسبت می‌دهد که در حین نقاشی به فکر زنش است که از داربست می‌افتد، اما زن در واقع آنی نیست که غلام فکر می‌کند و کینه آزردگی جای عشق را می‌گیرد. زن بی‌اعتنا و خونسرد است و مرد احساس تنهایی می‌کند، مرد پس از افتادن از داربست ذهنیتش نسبت به زن تغیییر می‌کند و پرخاش‌گر می‌شود، بیشتر در خانه می‌ماند و از این‌که از مسؤولیت‌هایش فرار می‌کند و نسبت به زن خشم و بداخلاقی دارد، لذت می‌برد.

خروس

خروس داستانی بلند و تمثیلی از ابراهیم گلستان است که نسخه‌ی کامل آن اولین‌بار سال ۱۳۷۴ در انتشارات روزن در نیوجرسی و لندن و سپس در سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات اختران در تهران منتشر شد. قسمت‌هایی از نسخه‌ی اول خروس سال ۱۳۵۹ خورشیدی در مجله‌ی لوح چاپ شده بود. به گفته‌ی گلستان، او داستان را در آخرین روزهای سال ۱۳۴۸ و تابستان ۱۳۴۹ نوشته‌ است و در دهه‌ی ۱۳۷۰ این داستان به صورت ناقص و با جمله‌های کوتاه ‌شده در دهه‌ی نخستین انقلاب به ‌چاپ رسید. گلستان اعتراض خود به چاپ این داستان را در ابتدای چاپ کامل این کتاب مکتوب کرد. سال ۱۳۸۵، یک سال بعد از چاپ کتاب در ایران، مجوز انتشار خروس لغو و سال ۱۳۸۶ در بیستمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران فروش آن ممنوع اعلام شد. تلاش ناشر برای دریافت مجوز تجدید چاپ، ثمری نداشت.

داستان خروس، درباره‌ی ۲ تن از کارمندان شرکت نفت است که برای اندازه‌گیری زمین به مأموریت رفته‌اند و از ماشین جا می‌مانند و قرار می‌شود شب را در منزل یکی از بومیان منطقه به سر ببرند. به محض ورود با صدای بسیار بلند و پارس مانند خروس صاحب‌خانه مواجه می‌شوند. گفته می‌شود که تخم‌مرغی به صورت اتفاقی در جعبه ساعت افتاده و در اثر گرمای آنجا این خروس به دنیا آمده است. خروس مایه‌ی اذیت و آزار بسیار است و مردم معتقدند نحس می‌باشد و باید کشته شود و در ادامه داستان شاهد باورها و خلق و خوهای خاصی از مردم جنوب و رسومشان هستیم.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

می‌دیدم حاجی از خروس خوشش نمیاید. بیکار بودم خواستم لجش بیندازم گفتم خروس اینجوری غنیمته، حاجی. گفت: وربپره! یا میپره رو مرغ، یا فضله میندازه، یا هی اذون می‌گه. گفتم: خروس یعنی این. گفت: ناکس بلد شده هی میپره بالای سردر. گفتم: مؤذنای مسجدام میرن رو گلدسه. گفت میرن اذون بگن، نمیرینن اونجا.

از روزگار رفته حکایت

در داستان از روزگار رفته حکایت، گلستان از زبان راوی که کودکی خود را حکایت می‎کند، به تصویر کردن فاصله‌ای که می‌توان آن را گذر جامعه ایرانی از سنت به مدرنیته دانست، می‌نشیند. زمان داستان، همان حدودی است که نشان‌دهنده‌ی برزخ جامعه‌ی ایرانی در فاصله‌ی سنت و تجدد است. راوی این داستان کوتاه این زمان برزخی را به‌خوبی روایت می‎کند. در این برزخ که از یک خانه‌ی اشرافی آغاز می‌شود به خیابان‌کشی و کارخانه‌داری و سهام‌داری صنعتی ختم می‎شود.

از روزگار رفته حکایت پسر نوجوانی به نام پرویز از خانواده‌ای مرفه و آبرودار شهر و یکی از خدمتکاران آن خانه به نام بابا است. بابا که مشدی اصغر نام داشت به گفته‌ی راوی خانواده برای نگهداری برادر راوی وارد خانواده شده است حالا خدمتکار پرویز است و او به دلیل رابطه‌ی نزدیکی که با او داشت هنوز پس از سال‌ها گذر زمان در خاطره‌ی پرویز مانده است و پرویز حالا بعد از گذشت سالیان سال از آن روزها به روایت آن روزگار رفته می‌پردازد.

در بخشی از داستان می‌خوانیم:

بابا را برای نگهداری برادر من که‎ یک ساله می‌شد آورده بودند. خواهر بزرگ تازه به دنیا آمده بود که برادرم مرد. می‌گفتند یکی از دوستان پدرم نظرش زد. می‌گفتند یک روز آشیخ محمد حسین که در عدلیه کار می‎کرد و تازه کلاهی شده بود به خانه‎ی ما در حیاط دید که ناصر برادر من توی گهواره در زیر تور خوابیده ست. او فکر کرده بود که نوزاد است، گفته بود عجب چاق است و بچه بعد سینه پهلو کرد، آن وقت مرد. زن بابا وقتی شنید ناصر مرد نفرین به شیخ کرد و چند روز بعد از آن به حبس افتاد زیرا که کشف شد او رشوه می‎گرفته است. می‌گفتند آن روزها، هنوز برای رشوه حبس می‎کردند.

نوشتن با دوربین: رو در رو با ابراهیم گلستان

نوشتن با دوربین، نخستین کتاب در حوزه‌ی تاریخ شفاهی سینمای ایران است که توسط پرویز جاهد و در طی چهار گفت‌وگوی طولانی با ابراهیم گلستان فیلم‌ساز و نویسنده‌ی صاحب سبک، در فاصله‌ی ژوئن ۲۰۰۲ تا دسامبر ۲۰۰۳ نوشته شده است.

پرویز جاهد، مترجم، منتقد سینما و مستندساز در سفر تحصیلی خود به انگلستان به جهت اخذ مدرک دکترای سینما، این گفت و گو را برای مخاطبان فارسی‌زبان به ارمغان آورد. این کتاب شامل چهار فصل است که هرکدام محتوای یکی از جلسات گفت‌وگوی جاهد با گلستان را تشکیل می‌دهد. مباحث مطرح شده در هر فصل به شرح زیر است؛

فصل اول؛ شکل‌گیری موج نو، فرخ غفاری، شب قوزی، رئالیسم، سنت و مدرنیسم، فیلم فارسی، سینمای روشنفکری و مخاطبان ایرانی و رئالیسم، استعاره، نماد.

فصل دوم؛ زکریا هاشمی و طوطی، حزب توده و خلیل ملکی.

فصل سوم؛‌ فاکنر، همینگوی، سعدی، استودیو گلستان، فیلم مستند و نفت، موج و مرجان و خارا، کانون فیلم و فرخ غفاری، نقد فیلم، دکتر کاووسی و قیصر، فروغ فرخزاد و خانه سیاه است، گنجینه‌های گوهر، تپه‌های مارلیک، خشت و آینه، آنتونیونی، آب و گرما و صحرای سرخ، تاجی احمدی، یک فرشته، اسرار گنج دره‌ی گنجی و کیارستمی، کوروساوا و کاپولا.

فصل چهارم؛ فیلم مستند، سیراکیوز و نیوزویل، صادق چوبک، تنگسیر و امیر نادری، پهلبد و دستگاه سانسور، کایه دو سینما، گدار و دیگران و هیچکاک و آغاباجی.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

بهتر است آقایانی که برمی‌دارند مطالبی از قبیل شاعر، فروغ فرخزاد یک روز صبح زود چشم از خواب ناز گشود و مژگان بلند خویش را مالید و قیچی به دست گرفت و به بریدن و مونتاژ فیلم پرداخت، می‌نویسند، اگر جرئت دارند برخیزند و حرفهایشان را همین جا بزنند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
11 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.