زندگینامه امیرکبیر | 20 دی سالگرد شهادت امیرکبیر

زندگینامه امیرکبیر بزرگ

امیرکبیر سمبل مبارزه با ستم و زیادی خواهی های‌ شاهزادگان و آقازاده های‌ زمان قاجار است . او برای عدالت تا پای جان ایستاد ودر آخر در حمام فین کاشان در تاریخ 20 دی ماه به دستور شاه قاجار به شهادت رسید.

بیوگرافی امیرکبیر

ميرزا تقي خان اميركبير «1268 – 1222 هـ ق»؛ ستاره بي نظير تاريخ ايران زمين داراي روحيه ای اصلاح طلب و عشق عميق وي به استقلال و آزادي و اقتدار ملت مسلمان ايران، او كه مصلحي چنين تشنه اصلاح، سياستمداري چنان شيفته استقلال و زمامداري چنين خيرخواه ملت، نه تنها در تاريخ دو هزار و چند صد ساله ايران بلكه در تاريخ جهان، كم نظير و كمياب است.

اصلاحات داخلي در زمينه اعتلاي فرهنگ، تنظيم اقتصاد و تطهير عرصه سياست كشور، اقدام در جهت احياي دين و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور، ريشه كن نمودن فقر كه طي سه سال و اندي صدارت ميرزا تقي‌خان امير كبير انجام گرفت، همه ی قابل تحسين است.

امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:
 

تأسیس دارالفنون

نشر علوم جدید

ترویج صنایع جدید

فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات و تدریس در ایران

ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی

ایجاد روزنامه و انتشار کتب

مبارزه با فساد «که چون مرضی مزمن در همه ی شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود»

تقویت بنیه اقتصادی کشور

استخراج معادن

بسط كشاورزي و آبیاری

توسعه تجارت داخلی و خارجی

کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور

تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی

اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه

ایجاد امنیت و استقرار دولت

تنظیم و سر و سامان دادن به قشون ایران

ایجاد کارخانه‌های‌ اسلحه‌سازی

اصلاح امور قضایی

تأسیس چاپارخانه

تاسيس بيمارستان و…

اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار، سبب شد که درباريان فاسد و خودخواه، از او سعايت كردند تا اين که فرمان عزل و قتل امیر کبیر را از ناصرالدین شاه خودكامه گرفتند و وی را در حمام فین کاشان به شهادت رساندند.

زندگینامه امیرکبیر | 20 دی سالگرد شهادت امیرکبیر

اقدامات دیگر مهم امیرکبیر
پایان دادن و سرکوب شورش محمدحسن خان سالار فرزند اللهیارخان آصف الدوله در خراسان «در نوروز ۱۲۶۶ ق» بود. در همان حال امیرکبیر ضمن نظم بخشیدن بر امور دستگاه سلطنت و حکومت و کنترلی که بر اعمال و رفتار دیوانیان، شاهزادگان، خاندان سلطنت، رجال و صاحبان قدرت و غیره اعمال می کرد اصلاحات گسترده ای در امور اداری کشور به عمل آورد و با ریشه‌کن کردن تعداد زیادی از مفاسد اداری و مالی در اداره امور کشور نظمی نو پدید آورد؛ بگذریم از این‌که اقدامات اصلاحی امیرکبیر عده ای از مهم‌ترین دیوانیان و صاحبان نفوذ و قدرت رابا او دشمن کرد.

از دیگر اصلاحات امیرکبیر بازسازی ارتش و قشون و پایه‌گذاری نظمی نو در نیروی نظامی کشور بود. آگاهان و ناظران امور در همان روزگار از سازمان نظامی جدیدی که امیرکبیر پایه گذاری کرد سخت تمجید و تحسین میکنند.

از دیگر اقدامات امیرکبیر ایجاد چاپارخانه، تذکره خانه «اداره پاسپورت»؛ بنای بازار و تیمچه و سرای امیر در تهران، تأسیس سازمان اطلاعاتی – جاسوسی و خبررسانی و خفیه‌نویسی بود که در دوران صدارت او بسیار کارآمد عمل میکرد.

امیر کبیر همچنین تلاشهای بسیاری برای اصلاحات قضایی و به تبع ان از میان برداشتن رسم بست‌نشینی انجام داد که در موارد بسیار، روندی انحراف‌‌آمیز یافته بود.

گذري بر زندگي امیرکبیر
ميرزا تقي خان اميرکبير اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهاني. فراهان هم چون تفرش و آشتيان مجموعاً کانون واحد فرهنگ ديواني و “اهل قلم” بود؛ ناحيه ای مستوفي پرور. چه بسيار دبيران و مستوفيان و وزيران از ان ديار برخاستند که در ان ميان چند تني به بزرگي شناخته شده، در تاريخ اثر برجسته گذارده اند. از اين رو ميرزا تقي خان نماينده فرهنگ سياسي همان سامان است.

نام اصلي ميرزا تقي خان، “محمد تقي” است. زادگاهش “هزاوه” از محال فراهان عراق. هنوز هم در آنجا محله ای بنام “محله ميرزا تقي خاني” مشهور است، و خانه پدريش نزديک تپه “يال قاضي” شناخته مي باشد.

اسم او در اسناد معتبر «از جمله مقدمه پيمان ارزنةالروم، و قباله نکاح زنش عزت الدوله» “ميرزا محمد تقي خان” آمده است. رقم مهر و امضاي او نيز ترديدي در نام حقيقيش باقي نمي گذارد؛ بي گمان اسم “محمد” رفته رفته حذف گرديده و به “ميرزا تقي خان” شهرت يافته است.خ

خانواده پدري و مادري ميرزا تقي خان از طبقه پيشه ور بودند. پدرش به تصريح قائم مقام “کربلائي محمد قربان” بود که در خطاب وی را “کربلائي” مي گفت. سجع مهرش “پيرو دين محمد قربان” بود.

کربلائي قربان نخست آشپز ميرزا عيسي «ميرزا بزرگ» قائم مقام اول بود. پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثاني داشت.

کربلائي قربان بعد ها ناظر ودر واقع ريش سفيد خانه قائم مقام گرديد، و هميشه مورد لطف مخدوم خود بود. انچه به نظر مي رسد کربلائي قربان خيلي هم بي چيز نبوده، بلکه آب و ملکي داشته و دستکم يک دانگه قريه حرآباد مال او بوده است. و نيز آنقدرها استطاعت داشته که به سفر حج برود.

سال تولد ميرزا تقي خان را تا اندازه ای که جست‌وجو کرديم، هيچ مؤلف خودي و بيگانه ای ثبت نکرده است.

در حل اين مجهول تاريخي، ما يک مأخذ اصلي و دو دليل در تأييد ان مأخذ بدست مي دهيم:

زير تصوير اصيلي که به زمان صدارت امير کشيده اند مي خوانيم: “شبيه صورت… اتابک اعظم، شخص اول ايران، امير نظام در سن چهل و پنج سالگي”. امير از 22 ذيقعده 1264 تا 20 محرم 1268 صدارت کرد.

اشعاري که در ستايش مقام تاريخي او درکنار همان تصوير نگاشته شده، و تصريح به اينکه کارهاي سترگ از پيش برده است، نشان ميدهد که تصوير مزبور را در اعتلاي قدرت و شهرت امير کشيده اند. و ان سال 1267 است.

با اين حساب و به فرض صحت رقم چهل و پنج سالگي تولد او به سال 1222؛ يا حداکثر يکي دو سال پيشتر بوده است.

اما دليل معتبر تاريخي اينکه: در کاغذ قائم مقام خواهيم خواند که ميرزا تقي همدرس دو پسر او محمد و علي بوده است. مي دانيم که ميرزا محمد پسر اول قائم قام در 1301 در هفتاد سالگي درگذشت، و پسر ديگرش ميرزا علي در شصت و هفت سالگي درگذشت به سال 1300.

يعني هر کدام از ان دو پسر قائم مقام، سي و يکي دو سال پس از امير زنده بوده اند. اختلاف سال تولد ميرزا تقي با دو همدرس خود هر چه باشد، به هر حسابي، امير در آخرين سال صدارتش 1268 بيش از پنجاه سال نداشته است.

امير دو زن گرفته است. زن اولش، دختر عمويش بود يعني دختر حاج شهباز خان. نام وی را “جان جان خانوم” ذکر کرده اند. از او سه فرزند داشت: ميرزا احمد خان مشهور به “اميرزاده” و دو دختر که بعد ها يکي زن عزيز خان آجودان باشي سردار کل، دوست قديم امير، گرديد.

و ديگري به عقد ميرزا رفيع خان مؤتمن درآمد. زن امير در 1285 با دختر بزرگش پادشاه خانم به زيارت مکه رفت، و ظاهرا يکي دو سال بعد، در آذربايجان درگذشت.

خانه امیرکبیر در تبریز
 

زن دوم امير، “ملکزاده خانم” ملقب به عزت الدوله يگانه خواهر تني ناصرالدين شاه بود. به گفته پزشک پلاک ميرزا تقي خان در زمان صدارت از زن اول خود جدا شد.

عقد ازدواج با عزت الدوله روز جمعه 22 ربيع الاول 1265 انجام گرفت. ترتيب جشن عقد و عروسي را ميرزا نبي خان اميرتومان «پدر ميرزا حسين خان سپهسالار» بعهده داشت.

عزت الدوله شانزده ساله بود. چنانکه قباله عقد زناشوئي مي نمايد، مهر عزت الدوله هشت هزار تومان نقد اشرفي ناصرالدين شاهي هجده نخودي، و يک جلد قرآن بود.

راجع به ازدواج با عزت الدوله ضمن نامه امير به شاه خواهيم خواند که گفته بود: “از اول بر خود قبله عالم… معلوم است که نميخواستم دراين شهر صاحب خانه و عيال شوم.

بعد، به حکم همايون و براي پيشرفت خدمت شما، اين عمل را اقدام کردم….” فداکاريهاي اين شاهزاده خانم در دوره تبعيد و آخرين روزهاي زندگي شوهرش، در خور ستايش است.

محيط خصوصي تربيت ميرزا تقي خان را دستگاه ميرزا بزرگ قائم مقام و پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، ان دو وزير بزرگ عباس ميرزا، مي ساخت. ميرزا بزرگ درسال 1237 درگذشت.

با حسابي که راجع به سن ميرزا تقي خان بدست داديم، ظاهرا در ان زمان هجده ساله بود. پس محضر ميرزا بزرگ را خوب درک کرده بود، و شايد هم پاره ای کارهاي دبيري وی را مي کرد. امين الدوله هم به خدمت امير در “دايره ميرزا بزرگ قائم مقام” تصريح دارد.

در استحکام اخلاقي او ترديد نيست، و مظاهر عيني ان گوناگون است. يک جنبه اش اينکه در عزمش پايدار بود. نويسنده صدرالتواريخ که زير نظر اعتمادالسلطنه اين کتاب را پرداخته مي گويد: “اين وزير هم در وزارت مثل نادر شاه بود….

هم مانند نادر عزم ثابت و اصالت رأي داشته است”. در موردي که نماينده انگليس خواست رأي امير را عوض کند، خود اعتراف دارد که “… سعي من و کوشش نماينده روسيه، و تلاش مشترک ما همه ی باطل است.

کسي نميتواند ميرزا تقي خان را از تصميمش باز دارد”. برهان استقلال فکر او همين بس که در کنفرانس ارزتةالروم بارها دستور حاجي ميرزا آقاسي راکه مصلحت دولت نمي دانست، زير پا نهاد.

شگفت اينکه حتي امر محمد شاه را نيز ناديده ميگرفت و انچه راکه خير مملکت تشخيص مي داد، همان را مي کرد. بي اثر بودن پافشاريهاي روس و انگليس و عثماني در رأي او، جاي خود دارد.

اما يک دندگي بي خردانه نمي کرد. حد شناسي از خصوصيات سياسي اوست و چون مي ديد سياستي پيشرفت ندارد، روش خودرا تغيير مي داد.

درستي و راست کرداري از مظاهر ديگر استحکام اخلاقي اوست؛ از اين رو فساد ناپذير بود. قضاوت وزير مختار انگليس اين است: “پول دوستي که خوي ملي ايرانيان است در وجود امير بي اثر است”.

به قول رضاقلي خان هدايت که وی را نيک مي شناخت: “به رشوه و عشوهً کسي فريفته نمي شد”. پزشک پلاک اتريشي مي نويسد: “پولهايي که مي خواستند به او بدهند و نمي گرفت؛ خرج کشتنش شد”.

جنبه ديگر خوي استوار امير اينکه به گفته و نوشته خويش اعتبار مي نهاد. واتسون مي نويسد: “امير نظام به آساني به کسي قول نمي دهد. اما هر آينه انجام کاري را وعده مي کرد، بايد به سخنش اعتماد نمود و انجام ان کار را متحقق شمرد”.

امير خود به اين خصلت خود مي باليد. به قول نويسنده صدرالتواريخ “از براي حکم خود ناسخ قرار نمي داد. هر چه مي گفت بجا ميآورد، به هيچ وجه حکم او ناسخ نداشت”.

جسور و جسور بود. پسر کربلائي قربان زماني که به مکتب مي رفت، از مخدوش تقاضاي قلمتراشي کرد. چون خواهش او برآورده نشد، چنان نامه ای به قائم مقام فرستاد که او خود مي گويد:”ببين چه تنبيهي از من کرده است.

عجبتر اينکه بقال نشده ترازو وزني آموخته”. اگر داستانهائي که از دوران جواني و خدمت ديواني او آورده اند، افسانه سازي صرف هم باشند، باز روشنگر همان فطرت او هستند.

رفتاري متين و سنگين داشت. به شخصيت خويش مغرور بودو نسبت به کارداني و صفات برجسته اش آگاه. اما تعجب اينکه نامجو و شهرت خواه نبود. دليل ما اين است: هر چه که به حکام ولايات و نمايندگان سياسي بيگانه در اصلاح امور مملکت نگاشته، همه ی رابه نام شاه و امر او قلمداد کرده است. مهمتر اينکه در سرتاسر روزنامه وقايع اتفاقيه زمان صدارتش، از تجليل ميرزا تقي خان خبري نيست. فقط چهار جا اسمش آمده و ان هم به حکم ضرورت.

وی را به مناعت طبع مي شناختند که از مظاهر غرور نفساني اش بود، و به خواري تن در نمي داد. نماينده انگليس ضمن اينکه به حيثيت خواهي و حساسيت ميرزا تقي خان در روابط با بيگانگان اشاره مي کند، مي گويد: “هيچ گاه حاضر نيست رفتار متکبرانه کسي را تحمل کند”.

حتي وقتي که مورد بي مهري شاه واقع گشت و زمان عزلش فرا رسيد، حيثيت پرستي خودرا از دست نداد. به شاه نوشت: “اگر حقيقة مقصودي دارند، چرا آشکار فرمايش نميفرمايند… بديهي است اين غلام طالب اين خدمات نبوده و نيست و براي خود سواي زحمت و تمام شدن عمر حاصلي نمي داند. تا هر طور دلخواه شماست؛ به خدا با کمال رضا طالب آنست”.

روزى که امیرکبیر به شدت گریست
 

سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در ان برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند.

به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود.

هنگامى که خبر رسيد پنج نفر بعلت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه ی مردم آبله مى‌کوبند.

اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از ان بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.

روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه ی‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون ان فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى راکه فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به پيکر کودک نگريست و آنگاه گفت:

ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد:

واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان رابه صندوق دولت بپرداز.

چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در ان هنگام ميرزا آقاخان وارد شد.

او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت:

عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، ان هم به اينگونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست.

امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آن چنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند.

امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.

دارالفنون

انديشه امير در بناي دارالفنون از يک سرچشمه الهام نگرفته بود، بلکه حاصل مجموع آموخته های او بود. آکادمي و مدرسه های مختلف روسيه را ديده بود؛ درکتاب جهان نماي جديد که به ابتکار و زير نظر خودش ترجمه و تدوين شد، شرح دارالعلمهاي همه ی کشورهاي غربي را در رشته های گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان انها خوانده بود؛ و از بنيادهاي فرهنگي دنياي جديد خبر داشت.

وجهه نظر امير را در ايجاد دارالفنون بايد بدرستي بشناسيم. ذهن امير در اينجا در درجه اول معطوف به دانش و فن جديد بود، و بعد به علوم نظامي توجه داشت. اين معني از مطالعه تطبيقي برنامه درسهاي دارالفنون، و نامه های امير راجع به رشته تدريس استاداني که استخدام شدند، روشن مي گردد.

رشته های اصلي تعليمات دارالفنون بنحوي که او درنظر گرفته بود عبارت بودند از: پياده نظام و فرماندهي، توپخانه، سواره نظام، مهندسي، رياضيات، نقشه کشي، معدن شناسي، فيزيک و کيمياي فرنگي و داروسازي، طب و تشريح و جراحي، تاريخ و جغرافيا، و زبان های خارجي. مدرسه هفت شعبه داشت، و پاره ای مواد مزبور مشترک بود.

درضمن بايد دانسته شود که براي فنون نظامي دستگاه تعليماتي جداگانه ای در خود تشکيلات لشکري تعبيه نهاد، و شعبه علوم جنگي دارالفنون مکمل ان بشمار مي رفت.

سنگ بناي دارالفنون در اوائل 1266 در زمين واقع در شمال شرقي ارک سلطنتي که پيش از ان سربازخانه بود نهاده شد. نقشه ان را ميرزا رضاي مهندس که از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل به انگلستان رفته بود کشيد؛ و محمدتقي خان معمارباشي دولت ان را ساخت.

و شاهزاده بهرام ميرزا بکار بنائي ان رسيدگي مي کرد. ساختمان قسمت شرقي دارالفنون تا اواخر 1267 به انجام رسيد و مورد استفاده قرار گرفت. بـقـيـه ان تا اوايــل سـال 1269 پايان يافت. چهار طرف مدرسه را پنجاه اطاق “منقش مذهب” هر کدام به طول و عرض چهار ذرع ساخته جلو آن ها را ايوانهاي وسيع بنا نمودند.

در گوشه شمال شرقي تالار تئاتر احداث شد. در پشت دارالفنون کارخانه شمع کافوري و آزمايشگاه فيزيک و شيمي و دواسازي برپا نمودند. چاپخانه ای هم پيوست ان گرديد، به علاوه کتابخانه و سفره خانه ای ساختند. در ورودي دارالفنون بطرف خيابان ارک “باب همايون” باز مي شد؛ در کنوني ان در خيابان ناصريه به سال 1292 ساخته شد.

روزنامه وقايع الاتفاقيه
 

«بناي روزنامه وقايع اتفاقيه به سال 1267 از ارزنده ترين تأسيسات اجتماعي امير کبیر است.»

بنيانگزار روزنامه در ايران ميرزا صالح شيرازي است. از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل علوم جديد به انگلستان رفت. ضمناً به ذوق خود فن چاپ را آموخت، و از جمله کساني است که در ايران مطبعه سنگي را تأسيس نمود.

به علاوه وی را پيشرو انديشه های سياسي جديد مغرب زمين در ايران مي شناسيم. ميرزا صالح نخستين روزنامه ايران را در زمان محمد شاه به سال 1252 در تهران بر پا کرد. روزنامه ای بود که ماهي يکبار با چاپ سنگي منتشر مي شد، و بيش از چند سالي دوام نکرد.

ذهن امير درباره روزنامه و ارزش سياسي و مدني ان خوب روشن بود، و از روزنامه های فرنگستان آگاهي داشت. حتي خوانده بود که: در شهر فرانکفورت کشور آلمان «امير اساساً به دولتهاي آلماني توجه خاص داشت» باسمه کردن کاغذ اخبار که از تاريخ 1651 مسيحي..

بنا شده، الي حال مطلقاً بسته نشده، و هميشه در کار باسمه اخبار است. توجه ميرزا تقي خان معطوف به دو معني بود: يکي اطلاع يافتن دولت از اوضاع جهان، و ديگر پرورش عقلاني مردم و آشنا کردن آن ها به دانش جديد و احوال ديگر کشورها.

عدد اول روزنامه وقايع اتفاقيه روز جمعه پنجم ربيع الثاني 1267 «هفتم فوريه 1851» انتشار يافت. در صفحه اول علامت شير و خورشيد ايران و عبارت “يا اسدالله الغالب” نگاشته شده بود.

اين عدد بعنوان “روزنامچه اخبار دارالخلافه تهران” منتشر گرديد. از عددً دوم به نام “وقايع اتفاقيه” خوانده شد. و تا ده سال بعد «1277 ه.ق.» به همين اسم نشر مي شد.

دراين سال هنگام تصدي ميرزا ابوالحسن خان غفاري کاشاني صنيع الملک، نام ان تغيير کرد و از عدد 474 به روزنامه “دولت عليه ايران” مبدل شد؛ و ضمناً به شکل روزنامه مصور درآمد.

اين نخستين روزنامه مصوري است که در ايران انتشار يافت. ديري نگذشت که دوباره اسم ان تغيير کرد و به روزنامه “دولتي” بدل شد. پس از ان به نام “روزنامه ايران” منتشر گرديد و تا انقلاب مشروط همين اسم را حفظ کرد.

وقايع اتفاقيه روزنامه هفتگي بود، با چاپ سنگي بطبع مي رسيد. شيوه نگارش ان ساده و روشن و بکلي خالي از تقليد و تکلف بود. تا عدد هفدهم ان روزهاي جمعه پيش از ظهر انتشار مي يافت، از عدد هجدهم به بعد انتشارش به روزهاي پنجشنبه موکول گرديد.

تا عدد 656 انتشار هفتگي ان مرتب بود، از ان پس گرفتار بي نظمي شد. بهاي تک عدد ان در سرتاسر ايران ده شاهي، و اشتراک ساليانه اش 24 ريال بود.

چون به گوش دولت رسيد که کارکنان ولايات سواي بهاي روزنامه چيزي از مردم به نام”خدمتانه” گرفته اند؛ اعلام شد که قيمت ان “در کل شهرهاي ممالک محروسه بدون اخراجات ديگر” همان ده شاهي است، و مطالبه کردن چيزي بيش از ان “بسيار خلاف رأي امناي دولت” است.

مدير روزنامه، حاجي ميرزا جبار ناظم المهام کنسول سابق ايران در بغداد بود. “مباشر” روزنامه “ادوارد برجيس” انگليسي، و نويسنده ان “عبدالله ترجمه نويس” بود. روزنامه در مطبعه حاجي عبدالمحمد استاد مطبعه چي چاپ مي گرديد. افسوس که ميرزا صالح دوست ديرين امير درگذشته بود، وگرنه هيچ کس شايسته تر از او براي کار روزنامه نبود.

 

فرمان شاه بر عزل امير صادر شد
 

نخست از صدارت و پيشکاري شاه برکنار گشت، ولي مقام امارت نظام همان‌ گونه در دست او ماند. پيام شاه در چهارشنبه هجدهم محرم 1268 «سيزدهم نوامبر 1851» شب هنگام به ميرزا تقي خان ابلاغ گرديد، و دستخط عزل فردا صبح «پنجشنبه نوزدهم محرم» به امير رسيد.

عين دست خط به ما نرسيده؛ اما آنچه ميرزا احمد وقايع نگار آورده، درست و نزديک به اصل است؛ و مضمون ان در اسناد رسمي نيز منعکس مي باشد:

« چون صدارت عظمي و وزارت کبري زحمت زياد دارد، و تحمل اين مشقت بر شما دشوار است، شما را از ان کار معاف کرديم. بايد به کمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد. و يک قبضه شمشير و يک قطعه نشان که علامت رياست کل عساکر است، فرستاديم و به ان کار اقدام نمائيد؛ تا امر ارزیابی و ساير امور رابه ديگران از چاکران که قابل باشند واگذاريم».

گزارش برکنار شدن امير را از وزير مختار انگليس بشنويم:

« در نامه های سابق اطلاع داده بودم که اوضاع عمومي حکايت از اين مي کند که نفوذ امير نظام کاهش گرفته است. ولي بعيد بود که دولتش به اين زوديها سرنگون گردد. ديشب به فرمان شاه گارد سلطنتي که از چهارصد نفر تشکيل مي شود، احضار گرديدند و امناي دربار نيز به کاخ پادشاه آمدند.

به دنبال ان به امير نظام پيغام رفت که: از مسئوليت وزارت معاف است، ولي همان‌ گونه امارت نظام رابه عهده خواهد داشت. درنظر مردم حادثه ای نامنتظر بود، همچنين براي خود امير نابهنگام؛ چه تا ديروز مقامش استوار بود.

برانداختن دولت امير نظام بيشتر نتيجه توطئه و نيرنگ اندرون شاه است که در رأس ان مهدعليا مادر شاه قرار دارد، گر چه امير داماد اوست. برخي کيفيات خارجي نيز در ان مؤثر افتاد. صدراعظم تازه هنوز گمارده نشده، اما چنانکه چند ماه پيش اطلاع داده بودم، و حالا محرمانه آگاه گرديدم، ميرزا آقاخان اعتمادالدوله بجاي امير نظام خواهد نشست…. نامزد ديگر صدارت مستوفي الممالک است؛ رفتارش محترمانه است ودر فن ماليه مهارت دارد. اما از جهات ديگر شخصي نيست که بتواند مقام صدارت رابه عهده بگيرد».

گزارش شيل در حد خود درست است. ضمناً عزل امير غير منتظره نبود. در نامه های امير به شاه ديديم که زمينه عزلش فراهم گشته و او خود در انتظارش بود. نکته ديگر اينکه در ان گزارش و ديگر گزارشهايي که وزير مختار به لندن فرستاده، پاره ای حقايق را اصلا متذکر نگرديده است.

دراين مورد خانوم وزير مختار مي نويسد:

همان وقتي که شاه دستور احضار چهارصد تن گارد شاهي را داده بود، يکي از دوستان شوهرش شبانه نامه ای فرستاد و ان خبر سهمناک را رساند. يک ساعت بعد کاغذ دومش رسيد که همه ی ان تدابير احتياطي عليه امير نظام بوده است. اما تدابيري که هيچ ضرورت نداشت. به علاوه شيل توضيح نمي دهد که “برخي کيفيات خارجي که در عزل امير مؤثر افتاد”؛ چه بوده است.

علاوه بر مهدعليا و ميرزا آقا خان نوري که ارکان توطئه عزل امير را مي ساختند

در صدرالتواريخ نام ميرزا يوسف مستوفي الممالک نيز برده شده است. و مأخذ نوشته صدرالتواريخ گفته ميرزا جبار پيشخدمت مخصوص است؛ اين اندازه مي دانم که مستوفي الممالک چندان ميانه خوبي با ميرزا تقي خان نداشت، گر چه امير نسبت به او مهربان بود. اما شرکت او در قضيه عزل امير بر ما روشن نيست.

شاه به ياد وزيرش مي گريست. چون از ديدارش شرمنده مي گشت، از او پرهيز مي جست. به او مي گويد:

«قلب من آرزوي شما را مي کند»؛ تا هستم و هستي دوستت دارم، اگر کسي بد شما را بگويد «پدرسوخته ام اگر وی را جلو توپ نگذارم»؛ بيا «من و شما يکي باشيم و باهم کار کنيم»! شمشير خود و حمايل گردنش را باز کرد به او فرستاد: «براي خدا آن ها را قبول کنيد و فردا بيائيد مرا ببينيد».

اين بيان به عواطف شاه و وزير نمي ماند، اما سخناني است که شاه نوشته. معلوم است در درونش خلجاني بود زاده جنگ شور و عاطفه و ادراک با سياست و تلقينات ذهني درباريان.اينکه مي نويسد:

« ای کاش هرگز پادشاه نبودم… که چنين کاري بکنم »؛ نشانه ای است از ناتواني نفساني شاه که نمي توانست اراده خودرا بر اطرافيانش تحميل گرداند.

ميرزا آقاخان نوري اعتمادالدوله به صدارت گمارده شد
 

اين انتصاب در 22 محرم 1268 «17 نوامبر 1851» چهار روز پس از عزل ميرزاتقي خان انجام گرفت. تا اينجا دانستيم که امير هنوز در دل شاه جاي داشت، و او نسبت به وزير سابق خود مهربان بود. حتي احتمال مي رفت که امير از نو به مقام صدارت باز گردد.

با تعيين صدراعظم جديد کار امير به مرحله تازه ای افتاد، يک قدم به سقوط نزديکتر شد؛ اما چنانکه خواهيم ديد احتمال بازگشت امير به زمامداري منتفي نبود.

سابقه ميرزا آقاخان را از گزارش سفير انگليس مي آوريم:

« ميرزا آقاخان همان کسي است که در زمان محمد شاه بر اثر حرفهاي ناشايسته ای که از او شنيده شد و اختلاس و دستبردي که به مال ديوان زده بود، به چوبش بستند و به کاشان تبعيدش کردند. پيش از جلوس ناصرالدين شاه از کاشان فرار کرد، و آمد در نزديکي تهران بست نشست.

سرهنگ فرانت به مهد عليا که که در ان زمان همه ی کاره بود، سفارش نمود که از وجود او در امور کشور استفاده نمايد و اجازه دهد به سراي مهد عليا وارد گردد.

مادرشاه در پاسخ کتبي خود گفت که: حرمت ميرزا آقاخان را نگاه خواهد داشت. پس از ان از تحصن بيرون آمد و يکسره به اين سفارتخانه آمد؛ از اينجا به همراه يکي از کارکنان سفارت به خانه مهد عليا رفت.

فرانت نامه ای به ناصرالدين شاه نگاشت و شفاعت وی را نمود. شاه نيز براي خاطر کاردار سفارت ما وی را عفو کرد. مهدعليا نيز اطمينان کتبي سپرد که ميرزا آقا خان از هر جهت ايمن خواهد زيست. از اين تاريخ به بعد ميرزا آقا خان تحت حمايت سفارت انگليس مي باشد، و اين حقيقت را همه ی شهر مي دانند».

شيل درباره ميرزا آقاخان به پالمرستون مي نويسد: « دامنش ملوث به پول پرستي است و مطلقاً در قيد ان نيست که از چه راهي بدست آورد ».

باري با پشتيباني آشکار وزير مختار انگليس و مادر شاه، ميرزا آقاخان به صدارت رسيد. نفوذ خارجي و اندرون شاه رأي خودرا بر مقام سلطنت تحميل کرد؛ موضوع بازگشت امير به وزارت فعلاً منتفي گشت.

انتخاب اعتمادالدوله به صدارت، در 24 محرم 1268 از طرف ميرزا محمدعلي خان وزير امور خارجه به نمايندگان روس، انگليس، و عثماني به يک مضمون اعلام شد.

توطئه کشتن ميرزا تقي خان اوج گرفت
شاه را دشمنان امير محاصره کردند. عوامل اصلي توطئه عبارت بودند از: مهدعليا، ميرزا آقاخان نوري، پسر دائيهاي شاه از جمله شيرخان عين الملک ايلخان طايفه قاجار، و سردار محمدحسن خان ايرواني داماد محمد شاه. اين کسان هم دست بودند و باهم در کنکاش.

زندگینامه امیرکبیر | 20 دی سالگرد شهادت امیرکبیر

فرمان شاه بر اعدام امير صادر گشت
بنابر انچه از قول ناصرالدين شاه آورده اند، ميرزا آقاخان نوري بود که فرمان قتل را از شاه گرفت و به حاج علي خان سپرد. مخبرالسلطنه مي نويسد:

« از غلامحسين خان صاحب اختيار شنيدم که ناصرالدين شاه گفته بوده است که به قتل امير راضي نبودم. ميرزا آقاخان تدليس کرد و دستخط را از من گرفت. دستخط ديگر فرستادم که ميرزا علي خان نرود، گفت رفته است و معاذير آورد».

روزگار تبعيد به چهل روز رسيد. جنايت بزرگ تاريخ روز جمعه هفدهم ربيع الاول 1268 «دهم ژانويه 1852» در حمام فين کاشان صورت گرفت.

 

از مهم‌ترین اقدامات امیرکبیر
 

تأسیس دارالفنون بود که پس از تلاشهای بسیار در ۵ ربیع‌الاول ۱۲۶۸و فقط ۱۳ روز قبل از قتل امیرکبیر افتتاح شد. امیرکبیر در همان دوران کوتاه صدارت «۱۲۶۴─ ۱۲۶۸ ق» گامهای استواری برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور و نیز رشد اقتصاد تجاری کشور برداشت و برای مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ایران تلاشهای فراوانی انجام داد.

انتشار روزنامه وقایع‌اتفاقیه، تلاش برای ترجمه و انتشار کتب از دیگر اقدامات امیرکبیر بود. امیرکبیر که خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید. به‌ویژه نقش برجسته امیرکبیر در سرکوب شورش باب و از میان برداشتن فتنه ‌بابیه که با محاکمه و اعدام سید علی‌محمدباب به‌پایان رسید، روابط امیرکبیر و علمای دینی را بیش‌از‌پیش تحکیم بخشید.

میهن‌دوستی و مخالفت شدید امیرکبیر با نفوذ کشور های خارجی در ایران، تلاش برای برقراری عدالت و امنیت، جلوگیري از شکنجه و اذيت متهمان و مجرمان، جلوگیري از پناهندگی جنایتکاران و مجرمین سیاسی و غیره در سفارتخانه‌های‌ خارجی و تلاش برای قطع ارتباط جاسوسی – اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمایندگان خارجی از دیگر اقدامات اصلاح گرانه امیرکبیر در طول دوران کوتاه «چهار ساله» صدارت بود.

امیرکبیر که از همان آغاز صدارت سخت مورد حمایت و اعتماد ناصرالدین شاه قرار گرفته بود در روز جمعه ۲۲ ربیع‌الاول ۱۲۶۵ با ملکزاده خانم عزت‌الدوله خواهر تنی شاه ازدواج کرد.

تلاشهای اصلاحگرانه امیرکبیر مدتی طولانی تداوم نیافت ودر حالیکه سیاست خارجی مستقل امیرکبیر و تلاشهای جدی او برای قطع نفوذ و دخالت روس و انگلیس می‌رفت تا طلیعه آغاز عصر نوینی در کشور شود، توطئه‌های‌ نمایندگان سیاسی این دو کشور و همگامی بدخواهان پیدا و پنهان داخلی امیرکبیر با سیاست بیگانگان به‌تدریج موجبات رنجش و سپس نومیدی و خشم ناصرالدین شاه را از او فراهم آورده از صدارت اعظمی و دیگر مشاغل اداری و نظامی‌اش معزول کرده و به شهر کاشان تبعید کرد.

بدین ترتیب با دسیسه بیگانگان و همدستی و خیانت گروهی از عوامل اثرگذار داخلی، ناصرالدین شاه، حاجی علی مراغه ای «حاجب الدوله» را مأمور قتل امیرکبیر کرد.

امیرکبیر در محرم ۱۲۶۸ از مقام صدارت عظمی عزل شد ودر شب شنبه ۱۸ ربیع‌الاول ۱۲۶۸ توسط حاجب‌الدوله در حمام فین کاشان به قتل رسید.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
12 + 3 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.