فکر میکنید روزانه چند نفر از افرادی که میمیرند بهترین اثرشان جایی در اعماق وجودشان نهفته است و همراه آنها به خاک سپرده میشود؟ ما غالبا تصور میکنیم که کارهای بزرگ توسط کسانی انجام میشود که از استعداد طبیعی، نبوغ و یا مهارت خاصی برخوردار هستند. اما به نظر شما چقدر از کارهای بزرگ دنیا میتوانست توسط افرادی انجام شود که تواناییهای بالقوه خود را هرگز به طور کامل درک نکردهاند؟
بسیاری از ما، توانایی انجام کارهای بسیار بزرگتری از آنچه معمولا انجام میدهیم را داریم. در حقیقت بهترین اثر ما اغلب هنوز جایی در درون ما پنهان است. اما چگونه میتوانیم این پتانسیل خود را شکوفا کرده و آن را با دنیا به اشتراک بگذاریم؟
شاید بهترین راه، ایجاد یک برنامه روزانه باشد که با شخصیت، تواناییها و شرایط ما منطبق و سازگار باشد.
اگر به افراد نخبه و برجسته در هر زمینهای نگاه کنید، چیزی را در زندگی آنها میبینید که بسیار عمیقتر از هوش یا مهارت است. آنها تمایلی باورنکردنی برای انجام کارهایی دارند که باید انجام شود. آنها استاد آداب و برنامههای روزمره خود هستند.
بهعنوان نمونهای از آنچه افراد موفق را از سایرین جدا میکند، در ادامه این مقاله از میدونی مگ به برنامه روزمره برخی از نویسندگان مشهور گذشته و حال حاضر نگاهی میاندازیم و سعی میکنیم پرده از اسرار موفقیت کاری آنها برداریم. با ما همراه باشید.
۱- الوین بروکس وایت (E. B. White)
نویسندهای که منتظر شرایط ایدئال باشد تا در آن کار کند، مطمئنا بدون اینکه کلمهای روی کاغذ بیاورد از این دنیا خواهد رفت.
الوین بروکس وایت، نویسنده معروف کتاب «تار شارلوت» در مصاحبهای با مجله ادبی «پاریس ریویو»، دربارهی برنامه نگارش روزانه خود توضیحاتی را ارائه کرده است:
وقتی که کار میکنم هرگز موسیقی گوش نمیدهم. من نمیتوانم همزمان روی چندین چیز مختلف تمرکز کنم و اصلا هم علاقهای به این کار ندارم. از طرف دیگر، من به خوبی میتوانم در بین عوامل حواسپرتی متداول کار کنم.
خانه من یک اتاق نشیمن دارد که در هسته اصلی همه اتفاقات قرار دارد: این اتاق در واقع یک گذرگاه به اتاقهای خواب، آشپزخانه و اتاق مطالعه است. به طور معمول ترافیک زیادی در این اتاق وجود دارد. اما این اتاق نشیمن یک اتاق روشن و شاد است که با وجود رفت و آمدهای زیادی که در این اتاق در اطراف من جریان دارد، اغلب از آن بهعنوان اتاقی برای نوشتن استفاده میکنم.
در نتیجه، اعضای خانواده من هرگز به حرفه من که نویسندگی است کوچکترین توجهی نمیکنند. آنها هر نوع شلوغکاری و سر و صدایی که برایتان متصور باشد را در این اتاق نشیمن ایجاد میکنند. اما نکته خوب این خانه این است که اگر زمانی از دست دیگران کلافه شوم، مکانهایی دیگری دارد که میتوانم برای انجام کارم به آنجا بروم.
نویسندهای که منتظر شرایط ایدئال باشد تا در آن کار کند، مطمئنا بدون اینکه کلمهای روی کاغذ بیاورد از این دنیا خواهد رفت.
۲- هاروکی موراکامی (Haruki Murakami)
تکرار به تنهایی، به مهمترین عنصر تبدیل میشود.
هاروکی موراکامی در مصاحبهای که در سال ۲۰۰۴، درباره عادات جسمی و ذهنی خود کرد، توضیحات زیر را ارائه داد:
وقتی که برای نوشتن یک رمان آماده میشوم، ساعت چهار صبح از خواب بلند میشوم و برای مدت پنج تا شش ساعت به صورت متوالی کار میکنم. بعد از ظهرها هم ده کیلومتر میدوم یا پانصد صد متر شنا میکنم (یا ترکیب هر دو باهم)، سپس کمی مطالعه میکنم و مقداری هم موسیقی گوش میدهم. ساعت نه شب هم میخوابم.
تا وقتی که رمانم را به انتها نرساندم، هر روز بدون کوچکترین تغییری از این روال پیروی میکنم. گاهی اوقات تکرار به تنهایی به مهمترین اصل تبدیل میشود. این کار در واقع نوعی افسون است. من خودم را به این شیوه مسحور میکنم تا به حالت ذهنی عمیقتری دست پیدا کنم.
اما ادامه دادن این حالت تکراری برای مدت طولانی، مثلا شش ماه تا یک سال، به مقدار قدرت روحی و جسمی کافی نیاز دارد. از این نظر، نوشتن یک رمان طولانی به این شیوه، بعد از مدتی به تلاش برای بقا تبدیل میشود. برای یک نویسنده قدرت بدنی هم اندازه حساسیت هنری لازم است.
۳- ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)
من هر روز صبح اولین کاری که انجام میدهم نوشتن است.
همینگوی در مصاحبهای با جورج پلیپتون، برنامه روزمره خود را اینگونه شرح داده است:
وقتی که مشغول کار بر روی یک کتاب یا یک رمان هستم، هر روز صبح همزمان با اولین پرتوهای خورشید از خواب بیدار میشوم و بعدش فرایند نوشتن را شروع میکنم. در این ساعات روز هیچکس مزاحم شما نمیشود و هوا هم خنک است. شما میتوانید پنجره را باز کنید و با تنفس هوای صبحگاهی افکار خود را مرتب کنید و آنها را روی کاغذ بیاورید.
در این حالت من مینویسم و مینویسم تا زمانی که به جایی برسم که هنوز ایده برای نوشتن ادامه کار دارم و میدانم که در ادامه داستان چه اتفاقی قرار است بیفتد، سپس در همان نقطه از کار متوقف میشوم و سعی میکنم تا روز بعد که دوباره فرایند نوشتن را از سر میگیرم، آن لحظه داستانی را که قرار است بنویسم، در ذهنم زندگی کنم.
در این روش من مثلا ساعت شش صبح کارم را شروع میکنم و ممکن است تا ظهر یا همان حوالی ادامه پیدا کند.
هنگامی که دست از کار میکشید، احساس تهی بودن و خالی شدن به شما دست میدهد و در عین حال این احساس که هرگز خالی و تهی نبودهاید، بلکه وجودتان همیشه لبریز و پر است، درست مثل عشق ورزیدن با کسی که دوستش دارید. هیچ چیز نمیتواند به شما آسیب برساند، هیچ اتفاقی نمیافتد و هیچ چیز معنیای ندارد تا روز بعد که دوباره نوشتن را از سر بگیرید. در واقع این صبر کردن تا روز بعد است که تحمل کردنش دشوار است.
۴- هنری میلر (Henry Miller)
وقتی که نمیتوانید خلق کنید، در عوض میتوانید کار کنید.
در سال ۱۹۳۲، نویسنده و نقاش مشهور هنری میلر، برای خودش یک برنامه کاری ایجاد کرد که شامل «دستوراتی» بود که او بهعنوان بخشی از برنامه روزانه خوش باید آنها را دنبال میکرد. این لیست برای اولین بار در کتاب «سخنان و نظرات هنری میلر در باب نویسندگی» منتشر شد و شامل موارد زیر است؛
- همزمان فقط روی یک چیز کار کنید تا به اتمام برسد.
- دیگر هیچ کتاب جدیدی شروع نکنید و هیچ مطلب دیگری هم به کتاب «بهار سیاه» اضافه نکنید.
- عصبی نباشید. با آرامش، شادی و احساس بیپروایی روی هرچه که در دستتان است کار کنید.
- طبق برنامه کار کنید، نه روحیه و احساستان. در ساعت مقرر کار را توقف کنید!
- وقتی که نمیتوانید خلق کنید، میتوانید کار کنید.
- وجهه انسانی خود را حفظ کنید! اگر دوست دارید بروید و دیگران را ببینید، به مکانهایی تفریحی بروید و خوش به گذارانید.
- به زور و بیانگیزه کار نکنید! فقط با لذت کار کنید.
- هر زمان که بخواهید برنامه را کنار بگذارید اما روز بعد دوباره به آن برگردید.
- کتابهایی که میخواهید بنویسید را فراموش کنید. فقط به کتابی که مینویسید فکر کنید.
- همیشه اول و مهمتر از همه چیز نوشتن است. نقاشی، موسیقی، دوستان و سینما، همه اینها بعد نوشتن قرار میگیرند.
۵- کرت ونگات (Kurt Vonnegut)
من مرتبا شنا و دراز و نشست تمرین میکنم.
در سال ۱۹۶۵، وُنگات نامهای به همسرش جین دربارهی عادتهای نوشتاری روزمره خود نوشت که در کتاب «نامههای کِرت وُنگات» منتشر شده است:
من ساعت ۵:۳۰ صبح بیدار میشوم، تا ۸:۰۰ صبح کار میکنم، سپس صبحانهام را در خانه میخورم، دوباره تا ساعت ۱۰:۰۰ کار میکنم، بعد از آن تا فاصله چند بلوک از خانه قدم میزنم، کارهایی که در بیرون از خانه دارم انجام میدهم، به استخر شنای شهرداری که در نزدیکی خانه است میروم و برای نیم ساعت شنا میکنم، ساعت ۱۱:۴۵ به خانه برگردم، نامهها را میخوانم، ظهر ناهار میخورم.
بعد از ظهرها هم کارهای مدرسه را انجام میدهم که یا شامل تدریس است یا آماده کردن مطالب برای تدریس. وقتی حدود ساعت ۵:۳۰ عصر از مدرسه به خانه برمیگردم، کمی نوشیدنی مینوشم و عقل گره خوردهام را بیحس میکنم. شب شام میپزم، از رادیو موسیقی جاز گوش میدهم و ساعت ده هم میخوابم. راستی من مرتبا شنا و دراز و نشست تمرین میکنم و احساس میکنم به خاطر این کار لاغر و بدریخت میشوم، اما شاید هم اینطور نباشد.
۶- جودی پیکولت (Jodi Picoult)
شما نمیتوانید یک صفحه خالی را ویرایش کنید.
هفت کتاب آخری که جودی پیکولت نوشته است همه در لیست پرفروشترین های نیویورک تایمز قرار دارند. پیکولت در مصاحبهای با نوح چارنی، دربارهی روش خود برای نوشتن و خلق ادبی صحبت کرده است:
من به وجود هیچ نوع بنبست و یا بازماندگی ذهنیای برای نویسندهها اعتقاد ندارم. به این فکر کنید وقتهایی که در دانشگاه شما مجبور میشدید مقالهای بنویسید و از لحاظ فکری به بنبست میخوردید و هیچ چیزی به ذهنتان نمیرسید تا بنویسید، آیا درست همیشه شب قبل از تحویل دادن مقاله این مشکل خود به خود رفع نمیشد؟
بزرگترین بنبست و انسداد فکری برای یک نویسنده بیش از حد وقت داشتن است. اگر زمان محدودی برای نوشتن داشته باشید، فقط مینشینید و کارتان را انجام میدهید. ممکن است نتوانید هر روز خوب بنویسید، اما همیشه امکان ویرایش یک متن بد را دارید. در واقع فقط صفحه خالی است که شما نمیتوانید آن را ویرایش کنید.
۷- مایا آنجلو (Maya Angelou)
متنی که خواندنش آسان باشد نتیجه یک فرایند نگارشی سخت است.
مایا آنجلو نویسنده و شاعر آمریکایی در مصاحبهای با نشریه ادبی «دِیلی بیست» در سال ۲۰۱۳، دربارهی حرفه نویسندگی و عادتهای کاری روزمره خود توضیحاتی ارائه داده است:
من در هتلی در شهر زادگاهم یک اتاق اجاره میکنم و به صورت ماهانه هزینه آن را پرداخت میکنم.
من کار خودم را حدود ساعت ۶:۳۰ صبح شروع میکنم. در این هتل من یک اتاق خواب، با یک تخت، میز کار و حمام دارم. من یک فرهنگ لغات مترادف و متضاد، یک فرهنگ لغت معمولی و کتاب مقدس را هم، به همراه دارم. معمولا یک دست کارت بازی و چند جدولهای جدول کلمات متقاطع را هم همراه خودم میآورم. در واقع چیزی که ذهن کوچکم را به خود مشغول کند.
فکر میکنم مادربزرگم این اصطلاح را به من یاد داد. او قبلا دربارهی «ذهن کوچک» خودش صحبت میکرد. بنابراین وقتی کوچکتر بودم، از حدود ۳ سالگی تا ۱۳ سالگی، به این نتیجه رسیدم که یک ذهن بزرگ وجود دارد و یک ذهن کوچک. ذهن بزرگ به شما اجازه میدهد که به افکار عمیق بپردازید، اما ذهن کوچک شما را به خود مشغول میکند، بنابراین حواستان پرت نمیشود.
ذهن کوچک من معمولا با جدول کلمات متقاطع یا بازیهای یک نفره پاسور مشغول میشود، در حالی که ذهن بزرگم در همان حال به عمق موضوعاتی که میخواهم درباره آنها بنویسم فرو میرود.
من تمام نقاشیها و هرگونه وسیله دکوری دیگر را از اتاق بیرون بیرون بردهام. از مدیریت هتل و واحد خانهداری هم تقاضا کردهام که وارد اتاق من نشوند و در صورتی که یک تکه کاغذ روی زمین اتاق من دیدند، این مسأله به این معنی نیست که میخواهم آن کاغذ دور انداخته شود. تقریبا هر دو ماه یک برگه یادداشت میگذارند زیر در اتاقم که روی آن نوشته: «خانم آنجلو عزیز، لطفا اجازه دهید ملافههای اتاقتان را عوض کنیم. ما فکر میکنیم که آنها ممکن است کپک زده باشند».
اما حقیقت این است که من هرگز روی آن تختخواب نخوابیدهام و معمولا تا ساعت ۲ بیشتر آنجا نیستم. بعد از آنجا به خانه خودم میروم و آنچه را که آن روز صبح نوشتهام میخوانم و سعی میکنم آن را ویرایش کنم.
متنی که خواندنش آسان باشد نتیجه یک فرایند نگارشی سخت است. اما اگر روشتان درست باشد، نوشتن هم آسان است. برعکس این مسأله هم صادق است، اگر به راحتی نوشته شده باشد، خواندن آن دشوار است. در واقع چنین متنی نمیتواند آن چیزی را به خواننده بدهد که نوشتههای یک نویسنده با دقت و ریزبین به او میدهند.
۸- باربارا کینگزولور (Barbara Kingsolver)
قبل از شروع کردن اولین صفحه داستانم، من باید صدها صفحه بنویسم.
این نامزد دریافت جایزه پولیتزر بیش از ده کتاب نوشته است که ۹ کتاب آخرش همه در لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار گرفتهاند. باربارا کینگزولور طی مصاحبهای در سال ۲۰۱۲ دربارهی کارهای روزمره خود بهعنوان یک نویسنده و مادر توضیحاتی ارائه داده است:
من تمایل دارم که خیلی زود بیدار شوم. خیلی خیلی زود. مثلا ساعت چهار زمان بسیار خوبی است. صبح من با تلاش برای بلند نشدن از رختخواب قبل از طلوع خورشید آغاز میشود. اما وقتی که از رختخواب جدا میشوم، به این دلیل است که مغزم سرشار از کلمات است و فقط باید به میز کار خود برسم و شروع به نوشتن آنها در لپتاپم بکنم.
من همیشه با جملاتی که توی سرم ریخته بیدار میشوم. بنابراین رسیدن به میز کار برای من هر روز مثل یک احساس اورژانسی و ضروری است. در واقع این یک مسأله خندهدار است: مردم اغلب از من میپرسند که چگونه خودم را مجاب به نوشتن میکنم. راستش من هیچ وقت نمیتوانم معنی این سؤال را درک کنم. برای من، این مجاب کردن شامل خاموش کردن کامپیوتر و ترک کردن میزم برای انجام کار دیگری است. به همین سادگی.
من مطالب زیادی مینویسم که میدانم آنها را دور میریزم. اما این کار بخشی از فرآیند نوشتن من است. قبل از رسیدن به صفحه یک، من باید صدها صفحه بنویسم.
در کل دوران فعالیتم بهعنوان یک نویسنده، من یک مادر هم بودهام. اولین قرارداد کتاب من مربوط به کتاب «درخت لوبیا» بود که درست روزی به من پیشنهاد که با فرزند اولم از بیمارستان به خانه برگشتم. بنابراین من در یک روز هم داستاننویس شدم و هم مادر. این دو وجه مهم زندگی همیشه برای من یکی بوده و هیچ وقت از هم جدا نشده است.
من همیشه مجبور بودهام که هر دوی این وظایف را همزمان با هم انجام دهم. بنابراین ساعات نوشتن من همیشه به خاطر مسائل مربوط به مراقبت از بچهها محدود میشد. وقتی آنها کوچک بودند، این کار واقعا دشوار بود. من هر دقیقهای را که میتوانستم پشت میز کارم بنشینم واقعا غنیمت میدانستم و با تمام وجود از آن لحظات استفاده میکردم.
با گذشت زمان و ورود فرزندانم به مدرسه، هم وظایف مادری و هم نویسندگی به تدریج برایم آسانتر شدند. بزرگترین فرزند من یک بزرگسال است و کوچکترین آنها ۱۶ ساله است، بنابراین هر دو اکنون خودکفا هستند، اما این مستقل شدن یک روند تدریجی و طولانی بوده است.
برای من، زمان نوشتن همیشه گرانبها بوده است، چیزی که همیشه منتظر و مشتاق آن هستم و بهترین استفاده را از آن میبرم. احتمالا به همین دلیل است که من خیلی زود بیدار میشوم و در آن ساعات ساکت سپیده دم مینویسم، وقتی کسی به من احتیاج ندارد.
من قبلا همیشه میگفتم که اتوبوس مدرسه منبع الهام من است. وقتی که اتوبوس حرکت میکرد و وارد جاده میشد احساس میکردم که از خانوادهام جدا شدهام و آن لحظه شروع فرایند روزانه نوشتن من بود که با بازگشت اتوبوس مدرسه به پایان رسید.
بهعنوان یک مادر، ساعات کاری من محدود بود. از طرف دیگر، من بی اندازه از خانوادهام سپاسگزارم که زندگی من را عادی کردند و من را ملزم کردند که روز کاریام را در یک زمان مشخص به پایان برسانم و بروم و شام درست کنم. این کار یک الزام سالم است، کنار گذاشتن کار، تهیه شام و خوردن آن.
وجود این افراد در زندگیام که به من کمک میکنند یک روال انسانی و متمدن را دنبال کنم، یک عطیه الهی است و همچنین داشتن این افرادی در زندگی که من را به جهانی گستردهتر و آینده متصل میکنند. فرزندانم همه چیز را درباره زندگی و آن کسی که میخواهم در دنیا باشم، به من آموختهاند. آنها من را به با آینده مرتبط میکنند. مادر بودن از من نویسنده بهتری ساخته است. همچنین جا دارد که بگوییم نویسنده بودن هم از من مادر بهتری ساخته است.
۹- ناتان انگلندر (Nathan Englander)
تلفن همراه خود را خاموش کنید.
انگلندر یک نویسنده صاحب سبک و شناخته شده در حوزه داستان کوتاه است که در این مصاحبه او دربارهی تلاش خود برای حذف عوامل حواسپرتی از برنامه نگارشش صحبت میکند:
تلفن همراهتان را خاموش کنید. صادقانه بگویم، اگر میخواهید کار خود را انجام دهید، باید یاد بگیرید که چگونه از تکنولوژی جدا شوید. نه پیام کوتاه، نه ایمیل، نه فیسبوک، نه اینستاگرام. هر کاری که انجام میدهید، هنگام نوشتن باید متوقف شود. کمی مسخره است ولی اعتراف میکنم که خودم بسیاری از اوقات در هنگام نوشتن گوشی ضد سر و صدا در گوشهایم میگذارم، حتی اگر خانه ساکت باشد.
۱۰- کارن راسل (Karen Russell)
از بد نوشتن لذت ببرید.
راسل فقط یک کتاب نوشته است اما همین یک کتاب او نامزد نهایی جایزه پولیتزر بوده است. او در مصاحبهای با مجله ادبی دِیلی بیست، دربارهی مبارزه روزمره خود برای غلبه بر حواسپرتی و نوشتن، گفتوگو کرده است:
من نویسندگان زیادی را میشناسم که هر روز سعی میکنند تعداد کلمات مشخصی را بنویسند، اما برای من، زمان گذرانده شده در دنیای داستانی معیار بهتری برای سنجش کارآمدی فرایند نوشتنم است. من معتقدم که بهعنوان یک نویسنده حجم نگارشم زیاد است، اما برای من حجم بهترین معیار نیست.
بیشتر این سؤال برای من مطرح است که آیا من قادر بودم که چهار یا پنج ساعت به صورت متمرکز بنویسم، بدون اینکه میز کارم را ترک کنم یا یک عامل حواسپرتی پیدا کنم که من را از دنیای داستان خارج کند؟ آیا من قادر به نگارش بودم بدون اینکه در وسط نوشتن تصمیم بگیرم که شبکههای اجتماعی را چک کنم یا سؤالی که به ذهنم خطور کرده را در اینترنت جستوجو کنم؟
من به این نتیجه رسیدم که تنها راهحل این است که برای چندین ساعت به صورت متوالی به نوشتن ادامه دهید و به ارزیابی متزلزل خود از نحوه نگارشتان هیچ توجهی نکنید. حضور ذهنی و جسمی پای میز کار برای نوشتن، مهمترین عادت برای یک نویسنده است.
فکر میکنم که خیلی وقتها نوشتن سخت است. آن زمانهایی که نوشتن بدون زحمت و به صورت خودکار و شهودی پیش میرود خیلی نادر است و قطعا فکر میکنم اگر بتوانید با این واقعیت کنار بیایید که احتمالا مجبور خواهید بود ۹۰ درصد از پیشنویسهای اولیه خود را بیرون بریزید، آن وقت میتوانید به آرامش برسید و حتی از «بد نوشتن» هم لذت ببرید.
۱۱- آرنولد استفان جیکوبز (Arnold Stephen Jacobs)
خودتان را وادار به تولید دهها ایده کنید.
جیکوبز در این مصاحبه دربارهی برنامه روزمره نوشتنش صحبت میکند و در ادامه چند توصیه به نویسندگان جوان میکند:
بچههایم مرا بیدار میکنند. قهوه میخورم. برای بچههایم صبحانه درست میکنم، آنها را به مدرسه میبرم، سپس برمیگردم به خانه و سعی میکنم بنویسم. معمولا من در این قسمت شکست میخورم تا زمانی که مجبور شوم دسترسیام به اینترنت را قطع کنم تا بتوانم کمی از طوفان اطلاعاتی فاصله بگیرم.
من عاشق تدوین یک طرح کلی قبل از شروع کار هستم. در ابتدا یک طرح کلی مینویسم. سپس رئوس مطالب را کمی دقیقتر تنظیم میکنم. سپس یک طرح دیگر با جزئیات بیشتر. بعد از آن جملات شکل میگیرند، علائم نگارشی به آنها اضافه میشود و در نهایت همه آنها به یک کتاب تبدیل میشود.
من هنگام راه رفتن روی تردمیل مینویسم. من این کار را زمانی که روی اولین کتابم کار میکردم شروع کردم و همان وقت بود که مطالب زیادی را دربارهی خطرات زندگی کمتحرک خواندم. نشستن به طرز نگرانکنندهای برای سلامتی شما مضر است. حتی یک دکتر به من گفت که «نشستن گونه جدید سیگار کشیدن است». بنابراین یک تردمیل خریدم و کامپیوترم را بالای آن قرار دادم.
نوشتن کتابم حدود ۱۲۰۰ مایل طول کشید. من این کار را دوست دارم چون باعث میشود که من هوشیار باشم و با خلاقیت بیشتری بنویسم.
جیکوبز برای نویسندگان جوان هم توصیهای دارد:
خودتان را وادار به تولید دهها ایده کنید. بسیاری از این ایدهها افتضاح خواهند بود. در واقع بیشتر آنها اما در میان آنها جواهرات درخشانی هم یافت میشود. سعی کنید روزانه ۲۰ دقیقه را فقط به ایدهپردازی اختصاص دهید.
۱۲- خالد حسینی (Khaled Hosseini)
شما باید بنویسید چه حوصلهاش را داشته باشید، چه نداشته باشید.
خالد حسینی در مصاحبهای با نوح چارنی، دربارهی عادتهای نوشتاری روزمره خود و کارهای ضروری دیگری که همه نویسندگان بهتر است انجام دهند صحبت کرده است:
من به هیچ وجه برای نوشتههایم از قبل طرح کلی تنظیم نمیکنم، یعنی این کار را مفید نمیدانم و معتقدم داشتن یک طرح کلی برای نگارش، نویسنده را محدود میکند و در چهارچوب قرار میدهد. من عاشق عنصر شگفتی و بداههپردازی در فرایند داستاننویسیام، اینکه به داستانم اجازه بدهم خودش راه خودش را پیدا کند.
به همین دلیل، متوجه شدهام که نوشتن اولین پیشنویس برایم بسیار دشوار و طاقت فرسا است. همچنین اغلب اوقات ناامیدکننده است. در واقع اغلب اوقات به سختی تبدیل به آن چیزی میشود که در فکرم بود و معمولا با ایدئالی که در هنگام نوشتن آن در ذهن داشتم فاصله دارد.
من عاشق بازنویسی کردنم، اولین پیشنویس در واقع فقط طرح خامی است که روی آن جزییات، سایهها و رنگها را اضافه میکنم. فرایند نوشتن برای من تا حد زیادی شامل عمل بازنویسی است. در طی این روند است که من معانی پنهان، ارتباطات و نکات مهمی را پیدا میکنم که در هنگام نگارش اولیه به آنها دقت نکرده بودم. در طی فرایند بازنویسی، من امیدوارم که داستان را به آن ایده اصلی که در ذهنم پرورانده بودم نزدیکتر کنم.
من افراد بسیاری را ملاقات کردهام که میگویند مدتهاست که کتابی در ذهن ما شکل گرفته است، اما هرگز کلمهای از آن ننوشتهاند. این مسأله ممکن است ساده به نظر برسد اما حقیقت این است که برای اینکه نویسنده باشید، شما در واقع باید بنویسید. شما باید هر روز بنویسید چه حوصلهاش را داشته باشید، چه نداشته باشید.
شاید از همه اینها مهمتر این باشد که برای یک نفر مخاطب خاص باید بنویسد؛ یعنی خودتان. داستانی را باید بنویسید که تعریف کردنش برایتان جذاب باشد، همینطور خواندنش. دانستن خواستههای دیگران غیرممکن است بنابراین وقتتان را برای حدس زدن آنها هدر ندهید. فقط کافی است دربارهی افکاری که به سراغتان میآیند و شب شما را بیدار نگه میدارند بنویسید.
چگونه این نکات را در زندگی کاری خود اعمال کنیم؟
برنامه روزمره نویسندگانی که در بالا ارائه شده، شامل درسها و الگوهای فراوانی است که بسته به موقعیتی که در آن هستید یا چالشی که در دنیای نویسندگی با آن دست و پنجه نرم میکنید، میتوانید از آنها بهره بگیرید. در واقع درسهایی که میتوان از این گفتوگوها گرفت تقریبا در هر موقعیتی میتواند به شما کمک کند. از جمله:
- تمرینات جسمانی شما را به لحاظ روانی برای کار سخت آماده میکنند کنید. وُنگات در فاصله استراحت بین بازههای نوشتاریاش، دراز و نشست و شنا میرفت. موراکامی هر روز ۱۰ کیلومتر میدود. جیکوبز هنگام راه رفتن روی تردمیل داستانش را مینویسد. شما هم میتوانید تصمیم بگیرید که انجام چه نوع فعالیت جسمانیای برای شما مفید است و در هر صورت مطمئن شوید که به طور مرتب از خانه بیرون میروید و به اندازه کافی تحرک دارید.
- اول از همه مهمترین کار را انجام دهید. در گفتوگوهای بالا دقت کردید که چند نفر از نویسندگان مطرح دنیا اول صبح شروع به نوشتن میکنند؟ این مسأله اتفاقی نیست. آنها قبل از اینکه بقیه روز از کنترلشان خارج شود و عوامل مختلف حواسپرتی و شلوغی ظاهر شوند، روی اهدافشان کار میکردهاند. آنها هیچ وقت از خود نمیپرسیدهاند که چه زمانی باید بنویسند و برای گنجاندن آن در بین فعالیتهای روزمره خود تقلا نمیکردهاند، زیرا آنها در ابتدای روز خود مهمترین کار خود را انجام میدادهاند.
- تکاپو و تلاش برای نوشتن را با آغوش باز بپذیرید و سخت کار کنید. در گفتوگوهای بالا که دیدید چند نویسنده به تلاش خود برای نوشتن اشاره کردند؟ حسینی گفت که نوشتن اولین پیشنویسها برای او همیشه دشوار و سخت است و معمولا این پیشنویسها نتایج ناامیدکنندهای هم به همراه دارند. راسل نوشتههای خود را «بد» خواند. کینگزولور هم گفته بود که قبل از رسیدن به صفحه اول یک کتاب، صدها صفحه پیشنویس را بیرون میاندازد.
آنچه در آغاز نوعی شکست به نظر میرسد، اغلب پایه و اساس موفقیت ما است. قبل از اینکه از بهترین سطح کاری خود برسید و از آن لذت ببرید، باید به اندازه کافی سختکوشی کنید.
آداب و عادات نوشتاری شما چیست؟ آنها را در قسمت نظرات پایین صفحه با ما در میان بگذارید؟