اتوبیوگرافی (Autobiography) که در فارسی به آن «خود زندگینامه» هم میگویند، روایتی است که یک نفر از زندگی خودش تألیف و تدوین میکند. باید گفت که بیشتر نویسندگان، متفکران و سیاستمداران به سراغ نوشتن «اتوبیوگرافی» میروند اما در سالهای اخیر اتوبیوگرافی افراد گمنام و بهخصوص زنانی که در اوج سختی و ظلم منفعل نبوده و تبدیل به قهرمانهای اصلی زندگی خود میشوند طرفداران بسیاری پیدا کرده است. کتاب «حرمسرای قذافی» که بهتازگی انتشار یافته است نمونهی خوبی از کتابهای اتوبیوگرافی زنانه است.
در این قسمت از معرفی کتاب سعی شده تا به سه کتاب اتوبیوگرافی بپردازیم که وجه اشتراک این سه کتاب؛ زن بودن سه نویسنده و تلاششان برای رهایی از نظام ظلم و دیکتاتوری است. یک زن به نام «ثریا» که از ظلم و جور در حکومت «قذافی» پردهبرداری کرده و دو زن دیگر از کشور دیکتاتوری و کمونیستی کرهی شمالی و روایتهای هولناک هر کدام از این زنها برای خوانندگان که اطلاعات کم و ناقصی از کرهی شمالی دارند میتواند جالب و خواندنی باشد.
خود زندگینامه یا همان اتوبیوگرافی، اندکی در ذات با کتابهای خاطرات تفاوت دارد. در حالی که خود زندگینامه بر زندگی، سرگذشت و چگونگی گذران زندگی نویسندهاش تمرکز دارد، خاطرات و یادداشتها تمرکز عمیقتری بر خاطرهها، احساسها و عاطفههای نویسندهی خویش دارند. در نقد اتوبیوگرافی باید بپذیریم که حتی اگر نویسنده کوشیده باشد که تا حد امکان بدون جانبداری و منصفانه به روایت زندگی خود بپردازد، به هر حال وجود سوگیری در اتوبیوگرافی اجتنابناپذیر است.
حرمسرای قذافی
در ابتدا باید بدانید که کتاب «حرمسرای قذافی» نوشتهی «آنیک کوژان» اصلا زندگینامهی «معمرمحمد قذافی» دیکتاتور لیبی نیست و خواننده نباید به این کتاب به چشم زندگینامهی سیاسی قذافی نگاه کند. این کتاب در واقع فقط به یک وجه هولناک از زندگی قذافی میپردازد؛ وجهی که عملا تبدیل به جزئی از ساختار حکومتی رژیم قذافی شده بود. نویسنده کتاب برایمان شرح داده که چگونه قذافی تعرض جنسی را تبدیل به ابزاری برای تسلط بر دیگران کرده بود. قذافیای که در این کتاب به تصویر کشیده شده به قدری هولانگیز است که شاید باورش برای خوانندگان مشکل باشد. اما کتاب به قدری مستند و خوب نوشته شده است که جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد.
آنیک کوژان روزنامهنگار فرانسوی مجلهی «لوموند» است. کوژان در سالهای پس از انقلاب در لیبی به آن کشور سفر کرده و با تعداد زیادی از دختران جوان و زنان قربانی شهوترانی سرهنگ معمر القذافی گفت وگو کرده است. در این کتاب که «شکارها در حرمسرای قذافی» نام دارد به ذکر جزئیات تجاوزهای جنسی قذافی به زنان و مردان پرداخته است. به گفته کوژان، قذافی دارای یک حرمسرا بوده است که در پایگاهی در محل اقامت وی قرار داشته است. کوژان در ملاقاتهایی که با افراد مختلف داشته است دست به تألیف کتاب حرمسرای قذافی (Gaddafi’s Harem) میزند. او به خاطر این کتاب چندین جایزهی معتبر جهانی را از آن خود کرده است.
ثریا، شخصیت اصلی در کتاب حرمسرای قذافی هم یکی از قربانیان تجاوز جنسی است که شجاعت یافته بود دست متجاوز را (شاید بزرگترین متجاوز قرن) را رو کند و از تجربیاتش بهعنوان یک بردهی جنسی اسیر سخن بگوید. او در این کتاب نقاب از چهرهی مردی بر میدارد که خود را همچون یک رهبر مسلمان انقلابی به مردم کشورش و کشورهای منطقه جا زده بود. اما واقعیت قضیه این بود که معمر قذافی با توصل به ابزار تجاوز جنسی توانسته بود برای مدت چهل و دو سال بر لیبی حکومت کند. در این چهل و دو سال صدها زن و مرد جوان قربانی جرائم جنسی این دیکتاتور تاریخ بشر شدند.
شاید اوضاع آشفتهی امروز لیبی خیلیها را به این نتیجه رسانده باشد که ای کاش قذافی ساقط نمیشد و همچنان بر سر کار بود. به کسانی که چنین عقیدهای دارند پیشنهاد میکنیم حتما این کتاب را بخوانند تا متوجه شوند؛ قذافی هیولایی به مراتب قسیالقبتر و وحشتناکتر تر از داعش بود.
دختری با هفت اسم؛ فرار از کرهی شمالی
کتاب «دختری با هفت اسم؛ فرار از کرهی شمالی» نوشتهی «هیئون سئو لی» است. این کتاب داستان زندگی پر فراز و نشیب و ماجرای شوکه کنندهی دختری به نام هیئون سئو لی و فرارش از کرهی شمالی است. این کتاب در لیست پرفروشترینهای «نیویورک تایمز» قرار دارد و نامزد دریافت جایزهی بهترین اتوبیوگرافی سال ۲۰۱۵ به انتخاب گودریدز است.
تاکنون کتابهای زیادی دربارهی فرار افراد مختلف از کشور کرهی شمالی منتشر شده است. کشوری که به دلیل سانسور شدید آمار و اطلاعات دقیقی از آن در دست نیست. اما برای هیئون سئو لی این ماجرا جور دیگری است چرا که فرار از کشورش بخش راحتی از داستان زندگی وی است و خطراتی به مراتب سهمگینتر در کمین سفر او قرار میگیرد.
خواندن این کتاب دریچهای تازه و هولناک از کشوری دیکتاتور و کمونیست برای مخاطب فراهم میکند. هوشمندی و شجاعت هیئون لی در سالهای زندگی در زادگاهش و هم در جریان فرار خطرناکش از کشور کرهی شمالی فاکتورهای لازم برای درگیرکردن ذهن خواننده اثر را دارد.
هیون سئو لی»کودکیاش در کرهی شمالی سپری شد و یکی از میلیونها نفری بود که در دام رژیم مخفیکار و کمونیست کرهی شمالی گرفتار شده بود. خانهی کودکیاش در مرز چین او را در شرایطی فراتر از حدود کشورش قرار میداد و وقتی قحطی وحشتناک دههی ۱۹۹۰ آمد، درک این نکته که در تمام عمرش موجودی مسخشده بوده برایش آسانتر شد؛ موجودی که تعالیم کمونیستی ذهنش را فلج کرده بود. هیون سئو لی در آن سالها فهمید که با این همه فقر و بدبختی و بیچارگی اطرافیانش، کشورش نمیتواند «بهترین کشور روی زمین» باشد؛ آنچه که رهبرانش عنوان میکردند. پس در سن هفده سالگی تصمیم گرفت از کرهی شمالی فرار کند، در حالی که هرگز فکر نمیکرد برای دوباره دیدن خانوادهاش باید دوازده سال صبوری کند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
دلم میخواهد هویت کرهایام را دور بیندازم و نشانی که رویم زده را پاک کنم. اما نمیتوانم. نمیدانم دلیل اصلیاش چیست، اما فکر میکنم به خاطر دوران بچگی شادی است که داشتهام. در بچگی، همین که آگاهیمان به جهان بیشتر میشود، حس میکنیم به چیزی بزرگتر از خانوادهمان تعلق داریم، به کشورمان. قدم بعدی این است که بهعنوان یک شهروند جهان، خود را انسان بدانیم. اما در من، این بخش از رشد متوقف شد. طوری بزرگ شدم که تقریبا هیچچیز از جهان خارج نمیدانستم، جز آنچه از چشم حکومت به نمایش گذاشته میشد.
روح گریان من
کتاب «روح گریان من» اتوبیوگرافی از یک جاسوس زن کرهای به نام «کیم هیون هی» است که در ۱۶ سالگی به دلیل هوش و زیباییاش ناخواسته و به زور از خانوادهاش جدا میشود و وارد حزب میشود و سختترین آموزشهای نظامی را از سر میگذراند. در نوزده سالگی، برای مدرسهی جاسوسی مخفی و نخبه ارتش کره شمالی انتخاب میشود. در آنجا به او آموزش داده می شود تا با همه چیز از دست و پایش گرفته تا نارنجکها و اسلحهها آدم بکشد و در نهایت او تبدیل به یک جاسوس حرفهای میشود.
وقتی که پرواز ۸۵۸ هواپیمای کرهای در سال ۱۹۸۷ منفجر شد و باعث کشته شدن ۱۵۵مسافر شد، مقامات بینالمللی اجرای قانون بلافاصله شروع به جستجو برای یافتن تروریستهای احتمالی این جنایت در کرهی شمالی کردند. کسی که آنها پیدا کردند کیم هیون هی بود. یک زن جوان آرمانگرا که توسط کشورش عملا به یک تروریست تبدیل شده بود.
کیم هیون هی، تمام فراز و نشیبهای زندگی پرماجرا، دردناک و سرشار از ترس و رنج خود و حکومت کرهی شمالی را در این کتاب میگوید و بعد از ترجمه کتابش به ۱۱ زبان دنیا، افراد بسیاری از زندگی او باخبر شدند.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
انگار مسیرم تا رسیدن به جایگاه متهم قرار بود تا ابد ادامه پیدا کند و وقتی بالاخره توانستم بنشینم، دیگر نتوانستم جلوِ خودم را بگیرم. قلبم تندتند میتپید و بدنم بیاراده میلرزید. گریهام گرفت و فقط یک کلمه را مدام زیر لب زمزمه میکردم: مامان. فرایند ملالآور محاکمه شروع شد ولی من نمیتوانستم تمرکز کنم؛ انگار از قبل مشخص شده بود که قرار است به اعدام محکومم کنند. من هواپیمای پرواز ٨۵٨ هواپیمایی کره جنوبی را منفجر کرده بودم. من مسئول مرگ صد و پانزده انسان بودم.