صد البته که سخت است رهبریِ فوقالعاده را به طور دقیق تعریف کرد و آن را فهمید. حتما رهبرانی فوقالعاده را در طول دوران شغلی خود دیدهاید، اما اگر از آنها راز موفقیتشان را بپرسید، سخت است برایتان توضیح دهند که چه کردهاند تا به رهبری موفق بدل شدهاند. رهبر فوقالعاده یک شخصیت کاملا پویاست و مجموعهای از مهارتهای منحصربهفرد را گرد هم آورده است.
در این نوشته، به ۱۲ ویژگیِ شخصیتیِ خیلی مهم اشاره خواهیم کرد که رهبران استثنایی هر روز برای پیشبرد اهداف مجموعهی خود به آنها تکیه میکنند.
۱. شجاعت
«شجاعت اولین فضیلت است و تحقق تمام فضیلتهای دیگر را امکانپذیر میکند.»
قبل از اینکه کسی از دستورات رهبرش پیروی کند، صبر میکند تا ببیند آیا رهبرش آن شجاعت لازم را دارد یا خیر. افراد به شجاعت رهبرشان نیاز دارند؛ رهبری میخواهند که بتواند تصمیمات مهم و حیاتی بگیرد و در همه حال صلاح گروه را در نظر داشته باشد. آنها به کسی نیاز دارند که وقتی اوضاع ناگوار شد، میدان نبرد را ترک نکند و پشت آنها باشد. اگر چنین رهبری داشته باشند، احتمال اینکه از خود شجاعت نشان دهند خیلی بیشتر است.
مدیران شجاع، مشقتها را با آغوش باز میپذیرند و به آنها همچون آزمونی نگاه میکنند که باید سربلند از آنها بیرون آیند. دقیقا مثل آهنگری که بر آهن سرخ چکش میزند، مشقت و شرایط سخت، این مدیران شجاع را ورزیده و جسور میکند و باعث میشود به راهبُرد فعلی خود بیشتر پایبند باشند.
رهبری که شجاعت لازم را نداشته باشد، دنبالهرو خواهد بود؛ دنبالهرویِ ایمنترین مسیر ممکن که کمترین مشقت را به همراه خواهد داشت. چنین رهبری، به جای اینکه به سمت جلو رهبری کند، روی آنچه در گذشته بهدست آورده است ریسک نمیکند و همان مسیر قبلی را ادامه میدهد.
۲. ارتباط مؤثر
«هرچقدر که ابزار ارتباطی ما پیچیده بوده و جزئیات بیشتری داشته باشد، کمتر از طریق این ابزار ارتباط برقرار خواهیم کرد.»
در واقع، کار حقیقی یک رهبر ارتباط برقرار کردن است. این ارتباطات، عنصر بنیادی رسیدن به اهداف روزانهی مدیران موفق است. تا زمانی که به خوبی با دیگران ارتباط برقرار نکنید، به همین راحتیها رهبر موفقی نخواهید شد.
اشخاصی که به خوبی با دیگران ارتباط برقرار میکنند، الهامبخش هستند. این افراد ارتباطی حقیقی، احساسی و شخصی با طرف مقابل خود برقرار میکنند؛ اصلا هم مهم نیست که فاصلهی مکانی بین این دو چقدر باشد. چنین افرادی، رابطهی خود با طرف مقابل را بر اساس درکی که از وی دارند برپا میکنند و این توانایی را دارند که مستقیما به سراغ خواستههای او بروند.
۳. سخاوتمندی
«رهبر موفق بیشتر خود را سرزنش میکند و اعتبارش را بیشتر نادیده میگیرد.»
رهبران فوقالعاده، سخاوتمند هستند. این افراد به تیم خود اعتبار میبخشند و آنها را مشتاقانه ستایش میکنند. موفقیت تیم را به اندازهی موفقیت خودشان مهم میشمارند. این رهبران میخواهند برای همهی کارمندان خود الهامبخش باشند تا به بهترین عملکرد خود برسند؛ آن هم نه به خاطر اینکه مجموعهای قویتر برای رسیدن به اهداف مشخص در اختیار خواهند داشت، بلکه این خود کارمندان هستند که برای اینگونه رهبران اهمیت دارند.
۴. فروتنی
«فروتنی به این معنی نیست که خودت را دست کم بگیری؛ به این معناست که کمتر به فکر خودت باشی!»
رهبران فوقالعاده، متواضع هستند. این افراد اجازه نمیدهند که جایگاه شغلیشان باعث شود خود را بهتر از دیگران بدانند. پس، این رهبران از هیچ کاری دریغ نمیکنند؛ اگر لازم باشد، آستینهای خود را بالا زده و دست به سختترین یا ناخوشایندترین کار ممکن میزنند تا مجموعهی خود را رو به جلو هدایت کنند. این افراد، هیچوقت کاری را که خودشان دوست ندارند انجام بدهند، از زیردستان خود درخواست نمیکنند.
۵. خودآگاهی
«خیال باطل است اگر کسی که خودش را نمیتواند مدیریت کند، بخواهد دیگران را مدیریت کند.»
ضعف اکثر مدیران در بحث خودآگاهی میتواند به دلیل انگیزههایی فریبکارانه یا کمبودهایی باشد که در شخصیت این افراد وجود دارد. در بیشتر موارد، این رهبران خود را روشنفکرتر از دیگران میپندارند.
خودآگاهی اساس هوش هیجانی است؛ مهارتی که ۹۰ درصد از رهبران موفق از آن برخوردار هستند. برای یک رهبر، خودآگاهی به این معناست که وی نهتنها تصویری واضح و دقیق از سبک رهبری خود دارد، بلکه نقاط ضعف و قدرت خود را به خوبی میشناسد. اینگونه افراد میدانند که کجا بهمانند ستارهای درخشان ظاهر میشوند و کجا ضعیف عمل میکنند؛ بنابراین راهبُردهایی مؤثر برای تکیه بر نقاط قدرت و جبران نقاط ضعف خود دارند.
۶. تبعیت از قانون طلایی گوته
«رفتار شما با دیگران، بستگی به نوع نگاه شما به آنها دارد؛ و رفتار شما، طرز رفتار و عملکرد آنها را خواهد ساخت.»
این قانون طلائی که «با دیگران همانطوری رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار شود»، فرض را بر این میگذارد که همهی انسانها یکسان هستند. این قانون میگوید با زیردستان خود آنگونه رفتار کنید که دوست دارید رهبرتان با شما رفتار کند. این قانون این فرضیه را که «تفاوتهاست که افراد را برمیانگیزد» رد میکند. رهبران موفق میآموزند که چه چیزی رفتار زیردستان خود را شکل میدهد، نیازهای این افراد را شناسایی میکنند و سبک رهبری خود را با شرایط حاکم تطبیق میدهند.
۷. اشتیاق و علاقه
«اگر فقط بر روی مواردی متمرکز شوید که برای انجام آنها شور و شوق دارید، نیازی نیست که برنامهریزیهایی آنچنانی برای شرایط ناگوار آینده داشته باشید.»
شور و شوق در انجام کارها کاملا مسری است. در طرف مقابل، خستگی و بیتفاوتی هم بهشدت مسری هستند. هیچکس دوست ندارد برای مدیری کار کند که نسبت به کاری که انجام میدهد، اشتیاقی ندارد. رهبران فوقالعاده نسبت به کاری که انجام میدهند ذوق دارند و تلاش میکنند شوق و اشتیاق را به اطرافیان خود القا کنند.
۸. تاثیرگذار بودن
«ذات رهبری این است که باید برای آینده چشمانداز مشخصی داشته باشید. بله! باید چشماندازی باشد تا آن را با قدرت بیان کرده و در هر شرایطی به آن اشاره کنید. نمیتوانید با سازی نامشخص ترومپت بنوازید!»
رهبران فوقالعاده این را میدانند که تنها داشتن چشماندازی واضح کافی نیست. باید آن چشمانداز را برای مجموعهی خود ترسیم کنید تا آنها هم بتوانند کاملا واضح آن را ببینند. رهبران موفق این کار را با داستان گفتن و تصویرسازیهای شفاهی انجام میدهند تا نهتنها همه بفهمند که به چه سمتی حرکت خواهند کرد، بلکه حس کنند که کمکم به این چشمانداز نزدیک میشوند. این امر باعث میشود که هر یک از زیرمجموعههای این رهبر موفق، چشماندازی واحد را برای خود شخصیسازی کند.
۹. قابل اعتماد بودن
«تنها کافی است خودتان باشید و از اعماق وجود خود صحبت کنید؛ این تمام آن چیزی است که یک مرد دارد.»
قابل اعتماد بودن یعنی اینکه دربارهی همهچیز صادق باشید؛ نهتنها دربارهی آنچه که میگویید یا عمل میکنید، بلکه دربارهی خود واقعیتان هم صادق باشید. زمانی که قابل اعتماد باشید، آنچه میگویید یا به آن عمل میکنید، همجهت با خود واقعی شما خواهد بود. زیردستان شما نباید مجبور شوند دنبال انگیزههای پنهان شما بگردند. اگر چنین شود، مطمئن باشید که اعتماد به شما و عملکرد آن شخص در مجموعهی شما روندی فرسایشی را طی خواهد کرد.
رهبرانی که قابل اعتماد هستند، شفاف و قابل پیشبینی خواهند بود. این افراد شاید کامل نباشند، اما از آن جهت که خود واقعیشان هستند قابل احتراماند.
۱۰. در دسترس بودن
«مدیریت مثل این میماند که گنجشکی را در دست خود نگه دارید. اگر آن را خیلی محکم بگیرید، این گنجشک را خواهید کشت و اگر خیلی دستتان را شل کنید، فرار خواهد کرد و دیگر دستتان به این گنجشک نخواهد رسید.»
رهبران فوقالعاده از همان اول برای مجموعهی خود این امر را کاملا واضح بیان میکنند که با آغوشی باز هرگونه چالش، انتقاد و دیدگاه را میپذیرند. این رهبران کاملا از این واقعیت آگاهاند که محیط کاری که کارمندان از حرف زدن بترسند، دیدگاههای خود را مطرح نکنند و سؤالهای خود را نپرسند، کل مجموعه را به سمت شکست خواهد برد. رهبران فوقالعاده اطمینان حاصل میکنند که در دسترس زیرمجموعههای خود هستند و ایدهپردازی را در مجموعهی خود به جریان انداختهاند.
۱۱. مسئولیتپذیری
«رومیهای باستان رسم جالبی داشتند: هر بار که یکی از مهندسان آنها پلی میساخت، اولین شخصی که باید از پل عبور میکرد، خود مهندس بود!»
رهبران فوقالعاده هوای زیردستان خود را دارند. اینگونه افراد هیچوقت سعی نمیکنند تقصیر را گردن دیگری بیندازند و وقتی شکست میخورند، سرزنشها را میپذیرند. هیچوقت از این نمیترسند که بگویند «از اینجا به بعد مسئولیتش با منه». آنها اعتماد کارمندان خود را با حمایت از آنها جلب میکنند.
۱۲. هدفمند بودن
«رهبری این نیست که به دیگران نشان دهید و بگویید که به کجا باید برسند. رهبری یعنی اینکه همراه با آنها مسیر را طی کنید و به آن نقطه برسید.»
با اینکه یک چشمانداز تصویری روشن از نقطهی هدف شما در اختیارتان قرار میدهد، هدفمندی یعنی اینکه بدانیم چرا باید به آن نقطه برسیم. افراد همیشه دوست دارند حس کنند عضو مهمی از مجموعهی خود هستند. رهبران فوقالعاده این حس را برای این افراد به ارمغان میآورند.
خلاصه اگر بخواهیم بیان کنیم…
تبدیل شدن به رهبری فوقالعاده، به این معنا نیست که به یکباره همهی این ویژگیهای شخصیتی را در خود جای دهید. میتوانید همزمان بر روی یک یا دو مورد آنها متمرکز شوید؛ هر پیشرفت، شما را رهبری موفقتر و مؤثرتر خواهد ساخت. اشکالی ندارد اگر در ابتدای راه فقط ادای برخی از این رهبران موفق را دربیاورید. هرچقدر بیشتر تمرین کنید، این اعمال به ضمیر ناخودآگاه شما نفوذ خواهند کرد و در پایان میبینید که شما هم واقعا به رهبری فوقالعاده تبدیل شدهاید.
برگرفته از: linkedin