رمان‌های داریوش مهرجویی که هرگز تبدیل به فیلم نشدند

رمان‌های داریوش مهرجویی که هرگز تبدیل به فیلم نشدند

داریوش مهرجویی را با عنوان استاد اقتباس ادبی در سینما می‌شناسند. حدود نیمی از کارنامه‌ی فیلم‌سازی او را فیلم‌های اقتباسی تشکیل می‌دهند. مهرجویی علاوه بر کارگردانی، دستی بر قلم دارد و از او تاکنون ۶ رمان و چندین ترجمه به چاپ رسیده است؛ اما جالب است بدانید که این کارگردان اقتباس‌گر تاکنون تمایلی از خود برای ساخت رمان‌هایش نشان نداده است.

اواخر دهه‌ی ۴۰ شمسی جنبشی در سینمای ایران شکل گرفت که به موج ‌نوی سینمای ایران معروف شد. اگر بخواهیم این جریان سینمایی را در ایران یادآور شویم، نمی‌توانیم از اسم داریوش مهرجویی صرف‌نظر کنیم و باید به فیلم گاو اشاره داشته باشیم. فیلم گاو که فصلی جدید در سینمای موج نوی ایران محسوب می‌شد در واقع اقتباسی از کتاب عزاداران بیل اثر غلامحسین ساعدی است. هوشنگ مرادی کرمانی، لوییس بونوئل، نیکلای گوگول، دیوید سالینجر و هنریک ایبسن از جمله نویسندگانی هستند که آثار آن‌ها از سوی مهرجویی اقتباسی برای ساخت فیلم‌های مهمان مامان، بانو، چه خوبه که برگشتی، پری، سارا و اشباح قرار گرفت.

داریوش مهرجویی در ۱۷ آذر سال ۱۳۱۸متولد شد، در هفده‌ سالگی به سینما علاقه‌مند شد و برای درک بهتر فیلم‌های روز به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. تحصیلات مقدماتی را در تهران به پایان رساند و یک سال در هتل آتلانتیک مدیر شد. بیست ساله بود که برای ادامه‌ی تحصیل به کالیفرنیا رفت. ابتدا به خواندن سینما روی آورد اما خیلی زود سینما را رها کرد و به فلسفه پرداخت و در سال‌‌ ۱۳۴۴ از دانشگاه UCLA‌ لیسانس فلسفه گرفت. در همین سال سردبیری نشریه‌ی پارس ریویو در لس‌آنجلس را به‌ عهده گرفت و سال بعد به تهران آمد.

او در سال ۱۳۴۶ نخستین فیلم خود به نام الماس ۳۳ را که فیلمی بسیار پرهزینه بود ساخت. این فیلم در ۵ بهمن ۱۳۴۶ در تهران روی پرده رفت و فروش متوسطی داشت و با توجه به هزینه‌ی بالای ساختش با شکستی تجاری رو‌به‌رو شد و توجه منتقدین را هم چندان به خود جلب نکرد.

مهرجویی در تمام سال‌هایی که مشغول به فیلم‌سازی بود دستی هم بر قلم داشته است و از او کتاب‌های متعددی در زمینه‌ی ترجمه و رمان چاپ شده است که بیانگر علاقه‌ی این کارگردان کارآزموده به ادبیات است. مهرجویی در مصاحبه‌هایش همیشه به این نکته اشاره داشته است که نوشتن برایش به مانند روانکاوی روح و روان است و با این کار او خودش را تخلیه‌ی روانی می‌کند. او به این موضوع در رمان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» اشاره کرده و می‌گوید: «یک جا در یکی از کارهای عالی‌جناب یونگ خواندم که می‌گفت نوشتن مثل اعتراف کردن نزد کشیش، یا صحبت و درد دل با روانکاو است. آدم با نوشتن خودش را خالی می‌کند و با اعتراف به خصوصیات مرموز و زیر و بم‌های حسی و عقیدتی خود، یک جوری خودش را تطهیر و شفاف می‌سازد، لااقل برای خودش. البته به شرط آن که عقل و شعور دریافت این قضایا را داشته باشد.»

روشنفکران رذل و مفتش بزرگ

روشنفکران رذل و مفتش بزرگ؛ کتابی کم حجم اما خواندنی یادگار روزهای جوانی داریوش مهرجویی است. این کتاب نخستین‌بار تحت عنوان م‍ف‍ت‍ش‌ ب‍زرگ‌ و روش‍ن‍ف‍ک‍ران‌ رذل‌ در سال ۱۳۸۴ از سوی انتشارات هرمس منتشر شده است.

مهرجویی همان‌طور که گفته شد دانش آموخته‌ی فلسفه از دانشگاه UCLA آمریکاست و این کتاب در واقع پایان‌نامه‌ی تحصیلی او است که در سال ۱۳۴۷ تنظیم شده است. او در این کتاب از منظری فلسفی به آثار داستایفسکی می‌پردازد.

کتاب شامل سه فصل است. دو فصل اول کتاب مربوط می‌شود به واکاوی فلسفی شخصیت‌های برجسته‌ی رمان‌های داستایوفسکی به ویژه در جنایت و مکافات و برادران کارامازوف و مهرجویی با توانمندی و زیبایی از بعدی فلسفی این شخصیت‌ها را بررسی می‌کند.

اما فصل سوم کتاب مربوط می‌شود به توتالیتاریسم (تمامیت‌خواهی). مهرجویی در این فصل ساختار نظام‌های توتالیتر و ایدئولوژی‌های ویران‌گر و خون‌بار قرن بیستم را توضیح می‌دهد و در فصل پایانی ترور و وحشت در نظام‌های توتالیتر به ویژه، نظام شوروی سابق و حکومت استالین را بررسی می‌کند.

او درباره‌ی این کتاب می‌گوید:

دنیای افسون‌زده و پر تب و تاب فئودور داستایوفسکی، نویسنده‌‌ی بزرگ قرن نوزدهم روسیه، با آن داستان‌های هیجان‌انگیز و شخصیت‌های رنگارنگ پرشور، عاصی، فرهیخته، عاشق، شوریده، مذهبی و با آن اندیشه‌ی والای بشردوستانه و خیرخواهانه سخت گریبان مرا گرفته بود و شیفته و گم‌گشته‌ی خود ساخته بود. شاید برای رهایی از آن بند همین‌ها و افسون‌زدایی از آن شخصیت‌های قوی و جنون‌زده بود که این نوشته به وجود آمد.

به‌خاطر یک فیلم بلند لعنتی

به خاطر یک فیلم بلند لعنتی؛ اولین رمان داریوش مهرجویی است. این کتاب در سال ۱۳۸۸ و توسط نشر قطره منتشر شد. می‌توان گفت این رمان شباهتی به آثار سینمایی مهرجویی ندارد. به عبارتی در نوع گفتگوها، شخصیت‌پردازی‌ها و یا حتی لحن داستان نمی‌توان نزدیکی به خصوصی با آثار سینمایی داریوش مهرجویی یافت.

داستان با شرح فعالیت‌های فیلم‌سازی یکی از دانشجویان فیلم‌سازی (قهرمان و راوی داستان) یعنی سلیم مستوفی و دوست صمیمی‌اش حمید میرمیرانی آغاز می‌شود. سپس به ماجراهای عاشقانه‌اش با دختری به نام سلما می‌پردازد.

رمان از زبان سلیم و با بیان یک حس شوم به‌ نام حس حسادت آغاز می‌شود. حسی که سلیم آن‌را عامل تمام بدبختی‌های جامعه‌ی ما می‌داند و معتقد است  چ‌کس از این حس بی‌نصیب نیست و شاید تمام اتفاقات رمان هم همه از همین حس ناشی می‌شود.

اولین رمان مهرجویی به طور کل سعی می‌کند به دغدغه‌های نسلی از جوانان بپردازد که در مخمصه‌ای احساسی گیر کرده‌اند، چه درباره‌ی زندگی، چه درباره‌ی عشق و چه درباره‌ی هنر که همین هنر و روحیات هنری‌ بسیار با افکار سلیم سازگار است. مهرجویی در این کتاب از جملات شعاری بسیاری استفاده کرده است و جامعه‌ی جهان سومی ما را به باد انتقاد گرفته است، ولی از طرفی این کتاب حامل پیامی نیست، بلکه بیشتر بیان حقیقت است؛ حقیقتی که خیلی‌ها از آن خبر ندارند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

اولین‌باری که مزه‌ی تلخ حسادت را چشیدم در مدرسه ابتدایی بود. کلاس چهارم که یهو متوجه شدم من دیگه شاگرد اول نیستم و این پسره دراز مو فرفری تو امتحان ثلث اول، اول شده. بی‌اختیار با شنیدن این خبر و با دیدن قیافه‌ی ورقلمبیده از فخر و ظفر او جیوه حسادتم بالا رفت و زیر لب چند فحش خواهرمادری که تازه از سر کلاس سوم و از واژگان دایی اکبرم یاد گرفته بودم نثارش کردم.

در خرابات مغان

در خرابات مغان؛ دومین رمان داریوش مهرجویی است که توسط نشر قطره در سال ۱۳۹۱ و در ۳۰۴ صفحه به چاپ رسیده است. موضوع رمان علاوه بر توجه به سنت و مدرنیته و تقابل این دو در برابر هم، توجه به موضوع زندگی برخی مهاجرین دارد که دغدغه‌ی حفظ هویت و دین و اعتقادات خود را دارند.

مهرجویی در دومین رمانش تلاش کرده تا به این موضوع بپردازد که آیا با این همه دشمنی، خشونت و اختلاف مذهبی و مسلکی می‌توان در کنار هم با عشق زندگی کرد؟ آیا می‌توان جدا از مسائل سیاسی به عشق و دین و عرفان پرداخت؟

محمود، راوی قصه ۲۲ ساله است که در آمریکا  و در شهر فلادلفیا زندگی می‌کند. او در رشته‌ی مدیریت بازرگانی در دانشگاه پنسیلوانیا درس خوانده و با هم‌دانشگاهی‌اش ماتیلدا ازدواج کرده و صاحب دختری به‌نام ماریناست. او به ‌علت نداشتن شغل مناسب با فرهنگ و شعائرش، خود را ناچار می‌بیند در کازینویی که پدر همسرش معرفی می‌کند کار کند. اما برای انجام این کار اکراه دارد چرا که با اعتقادات دینی‌اش که یک مسلمان است هم‌خوانی ندارد ولی بیکاری و مشکلات مالی او را آزار می‌دهد؛ به همین دلیل با امام جماعت یکی از مساجد آن منطقه مشورت می‌کند و امام جماعت، شیخ بصیر، او را متقاعد می‌کند که این کار در این شرایط برای او اشکال یا گناه ندارد. به این ترتیب او به کار مشغول می‌شود و ۲۲ سال بر آن شغل می‌ماند. بعد از جریان ۱۱ سپتامبر که ایرانی‌ها را اخراج می‌کنند، او را هم با وجود سابقه‌ی سودرسانی بسیار به کازینو، اخراج می‌کنند. محمود سعی می‌کند کار دیگری پیدا کند ولی نمی‌تواند. پس از این وقایع او وارد مرحله‌ی جدیدی از زندگی‌اش می‌شود که تا به حال تجربه‌اش نکرده است.

مهرجویی درباره‌ی شکل‌گیری ایده‌ی اولیه این کتاب می‌گوید:

من حدود ۵۰ فیلم‌نامه نوشته‌ام که فقط ۲۶ عدد از آن‌ها به فیلم تبدیل شده است. برای کتاب در خرابات مغان، من خودم از کودکی تحت تأثیر محیط خانواده نماز می‌خواندم و همیشه به مجالس مذهبی می‌رفتم و این نگاه عرفانی را خودم تجربه کرده‌ بودم و در عین حال پسر عمه‌ای در خارج داشتم که شباهت زیادی به شخصیت اصلی این رمان داشت و من از زندگی او هم بهره گرفتم. کتاب آن رسید لعنتی هم تمام تجربه خودم بود در زمینه‌ی ساخت فیلم و مشکلاتی که برای گرفتن مجوز و پروانه ساخت داشتم.

 دو خاطره: سفرنامه‌ی پاریس، عوج کلاب

این کتاب شامل دو سفرنامه به قلم داریوش مهرجویی‌ است. سفرنامه‌ی اول تلفیقی بین واقعیت و خیال است و شخصیت‌ها حقیقی نیستند، اگر هم هستند اسم‌هایشان خیالی است و در واقع ماجرای سفر یا به قول مهرجویی تبعید خودخواسته‌ی کارگردانی به پاریس در سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵ میلادی است.

کارگردانی ایرانی برای شرکت و اکران فیلمش در کن راهی فرانسه می‌شود، اما فیلم به‌ خاطر شرایط بحرانی کشور و تصمیم عوامل کانون پرورش فکری به جشنواره نمی‌رسد و در ادامه مخاطب ماجرای زندگی کارگردان و خانواده‌اش را در پاریس می خواند. این قصه شرح زندگی بسیاری از ایرانیان در آن دوره‌ی زمانی خاص در خارج از ایران است. در انتها فیلم‌نامه‌ای به نام کافه ترمینوس هم همراه این متن است که روند ساخت فیلمش در سفرنامه توضیح داده شده است.

بخش بعدی کتاب (عوج‌کلاب) سفرنامه‌ی داریوش مهرجویی به دبی است. مهرجویی همراه با گروهی از فیلم‌سازان راهی دبی می‌شوند تا برای شرکت در مراسم اسکار ویزای آمریکا بگیرند، اما در فرودگاه دبی مهرجویی را به‌ خاطر قرص اگزازپام و قرص سرماخوردگی بازداشت می‌کنند. این سفرنامه ماجرای چند روزی است که داریوش مهرجویی در بازداشتگاه بوده و با نگاه تیزبینش بی‌عدالتی در آنجا را توصیف کرده است.

سفر به سرزمین فرشتگان

سفر به سرزمین فرشتگان عنوان سومین رمان از داریوش مهرجویی است که در ۱۴۲ صفحه در سال ۱۳۹۵ و توسط انتشارات به‌نگار منتشر شده‌ است.

این رمان داستانی پر از تصویر و حرکت است. کارگردان بودن مهرجویی در این رمان بیشتر مشهود است. او در این کتاب گویی صحنه‌های فیلمی را با قدرت کلامش به تصویر کشیده‌ است. تصاویری زنده که تا مدت‌ها در ذهن خواننده باقی می‌مانند. رمان سه راوی دارد؛ مرد، زن و قصه‌گو. آن‌ها روایت رویاهای شیرین دو جوان تحصیل‌کرده و بااستعداد را به‌صورتی دراماتیک به تصویر می‌کشند؛ تصویری از رویارویی رویاهای رنگارنگ با تیرگی واقعیت‌های تلخ، گویی توان انسان برای غرق شدن در رویا و تحمل سختی حدی نمی‌شناسد.

این رمان داستان زندگی یک زوج به نام کسری آریا و همسرش سیما را روایت می‌کند که با دریافت یک ایمیل متوجه می‌شوند برنده‌ی یک جایزه‌ی هشت میلیون دلاری شده‌اند. دریافت پول جایزه منوط به حضور آن‌ها در لس‌آنجلس آمریکا است. به همین خاطر همه‌ی زندگی خود را می‌فروشند و راهی آمریکا می‌شوند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آن روز که آن حادثه رخ داد و همه‌ی زندگی ما را پاک زیر‌ و زبر کرد، از اولش معلوم بود که روز شومی است. صبح درِ مغازه‌ام که یکی از همین کرکره‌های چین‌دار ظاهرا آهنی است، منتها کوچکتر به اندازه‌ی دهنه‌ی زیرپله‌ها، گیر کرده بود و باز نمی‌شد. قفل هم گیر کرده بود و نشان می‌داد که دیشب کسی باهاش ور رفته؛ با هزار بدبختی باز شد و بعد خود درِ کرکره‌ای که یک جاش رفته بود تو، یک جاش ورقلمبیده بود و درست رو هم چفت نمی‌شدند؛ تا اینکه یکی از همین کاسب‌کارها به دادم رسید و با چکش و گازانبر و این چیزها افتاد به‌ جانش و خلاصه راهش آورد. دستش درد نکند. بعد هنوز راه نیفتاده بودیم که مأمور مالیات سر رسید و کلی سرمان را خورد و چانه زد و حساب‌ها را بالا پایین کرد و مبلغ قابل توجهی ما را دوشید و رفت. بعد یک مشتری عوضی پیداش شد که می‌خواست آی‌پدی را که دو هفته پیش خریده بود و باهاش هزارجور وررفته و بازی کرده بود، پس بدهد و پولش را تمام و کمال بگیرد و هیچ زیر بار نمی‌رفت که باید وجوهاتی ازش کم بشود چون دیگر دست دوم حساب می‌شود.

برزخ ژوری

برزخ ژوری، عنوان رمانی دیگر از داریوش مهرجویی است که توسط انتشارات به‌‌‌‌‌‌‌‌نگار منتشر شده است. مهرجویی مانند دو سه تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌ی قبلی‌‌‌‌‌‌‌‌اش به سراغ زندگی یک کارگردان رفته است.

داستان درباره‌ی بهمن راد، یک کارگردان محبوب ایرانی است که رئیس هیأت داوری یک جشنواره‌‌‌‌‌‌‌‌ی بین‌‌‌‌‌‌‌‌المللی در کشوری اروپایی می‌شود اما زمانی که عزم سفر می‌کند، متوجه می‌شود توموری در مغزش است. دکترش اما با زبانی طنز درباره‌ی این تومور با او صحبت می‌کند، اما مشخص نیست تومور خوش‌خیم است یا بدخیم و قرار بر این می‌شود که پس از سفر مغزش را به زیر تیغ جراح بسپارد. این موضوع باعث می‌شود که بهمن راد همه‌ی سفر را در اندیشه‌ی مرگ باشد.

در بخش از کتاب می‌خوانیم:

خیره به سوپی بودم که جلویم گذاشته بودند. تومور کوچک خود را دیدم که سرش را از سطح چرب و چیلی سوپ بالا آورده بود و به من می‌خندید. با قاشق زدم تو کله‌اش، غرق شد. بعد از نقطه‌ی دیگری سر بر آورد و برایم شکلک درآورد. دوباره آن ‌را زدم و رفت. با قاشق سوپ را هم زدم خبری ازش نبود. نه واقعا قوه‌ی تخیلم به بد جایی رسیده بود. جنگ با تومور، این خودش نوعی روان‌پریشی پیشرفته و جنون نبود؟ آیا این‌ها واقعیت بودند یا خیال و وهم؟ پس چرا این قدر واضح و روشن؟

آن رسید لعنتی

آن رسید لعنتی، رمانی از داریوش مهرجویی است که در سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات به‌نگار به چاپ رسیده است.

این رمان به طور کلی درباره‌ی سردرگمی انسان معاصر در زندگی شهری است؛ حتی می‌توان گفت نقدی بر بروکراسی و زندگی مدرن است. در این قصه با فردی رو‌به‌رو می‌شویم که با وجود تحصیلات دانشگاهی، تمرکز درستی روی کارهای خود ندارد و چون کلافی سردرگم با حجمی از گرفتاری‌های روزمره مواجه شده است.

داستان با سکته‌ی شخصیت اول رمان یعنی بهزاد جاوید شروع می‌شود. او کارگردان سینما است و چند سال قبل، سریالی برای تلویزیون ساخته که بسیاری به خاطر این سریال از او تقدیر می‌کنند و قرار می‌شود تلویزیون هزینه‌ی ساخت سریال را به او بدهد. پس بهزاد با خیالی آسوده از این تسویه‌ی حساب تغییراتی در زندگی‌اش ایجاد می‌کند. خانه عوض می‌کند و زیر بار قرض می‌رود. اما با گذشت زمان بهزاد متوجه می‌شود که از پول خبری نیست و در ادامه‌ مخاطب با پروسه‌ی بی‌سرانجام بهزاد جاوید و دویدن‌های او از بخشی به بخش دیگر و از واحدی به واحد دیگر همراه می‌شود. کار تا جایی پیش می‌رود که سازمان برای این تسویه‌ی حساب از بهزاد طلب رسید می‌کند. اما تمام رسیدها بعد از گذشت چند سال گم شده است در همین میان یکی از همکاران بهزاد زنگ می‌زند و اعلام می‌کند که رسید پیدا شده و بهزاد و دوستانش به جشن و شادی مشغول می‌شوند اما درست فردای این جشن دوباره تلفنی می‌شود و بهزاد جاوید سکته می‌کند و راهی بیمارستان می‌شود.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
3 + 9 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.