درباره‌ی کتاب‌های مرادی کرمانی؛ نویسنده‌ای که با نوشتن خداحافظی کرد

درباره‌ی کتاب‌های مرادی کرمانی؛ نویسنده‌ای که با نوشتن خداحافظی کرد

مجموعه‌ی آثار هوشنگ مرادی‌کرمانی در «کمیته‌ی ملی حافظه‌ی جهانی» به ثبت رسید. روابط عمومی سازمان اسناد و کتابخانه‌ی ملی ایران خبر داد که ثبت سه اثر نفیس در جلسه‌ی اخیر این کمیته صورت پذیرفت که در این میان مجموعه آثار هوشنگ مرادی کرمانی به جهت تأثیرگذاری در سطح داخلی و خارجی مورد توجه این کارگروه قرار گرفت. ثبت آثار مرادی کرمانی در «کمیته‌ی ملی حافظه‌ی جهانی» بهانه‌ای شد تا دوباره به برخی از آثار او نگاهی بیاندازیم.

هوشنگ مرادی کرمانی در اوایل سال گذشته  و پس از چاپ آخرین کتاب خود با عنوان«قاشق چای‌خوری» خبر از خداحافظی خود از دنیای نویسندگی داده بود، اما همچنان آثار او، پس از این خداحافظی مورد توجه و ارزیابی قرار می‌گیرند.

گفتنی است کمیته‌ی ملی حافظه‌ی جهانی در اواخر سال ۱۳۸۴ شمسی برابر با (مارس ۲۰۰۶ میلاد) به عنوان زیرشاخه‌ای از کمیسیون ملی یونسکو تشکیل شده است و هدف آن اجرای اهداف برنامه‌ی حافظه‌ی جهانی یونسکو می‌باشد.

مرادی کرمانی، به سبب لحن عامیانه و صادقانه‌اش و البته قلم ساده و آمیخته به طنزش، نه تنها در میان کودکان و نوجوانان به چهره‌ای شناخته شده بدل شده است، بلکه به سبب توانایی‌اش در به تصویر کشیدن درد و رنج انسان معاصر با راحت‌ترین شیوه‌ی ممکن از او چهره‌ای بین‌المللی ساخته است.

هوشنگ مرادی کرمانی درباره‌ی نوشتن می‌گوید:

برای من رنج نوشتن زیباترین رنج‌‏هاست. من به دنیا نیامده‌‏ام که برج بسازم یا رئیس جمهور شوم. من به دنیا آمده‌ام که نویسنده شوم. بهترین دوست من قلم و کاغذ است. زمانی که می‌‏نوشتم، هیچ وقت فکر نمی‌‏کردم آن قدر بزرگ شوم که دیگران برای من دست بزنند یا برای گفتگو به دانشگاه دعوت شوم. مهم آن بود که خود را با نوشتن خالی می‌‏کردم و لذت می‌‏بردم.

هوشنگ مرادی کرمانی تنها نویسنده‌ی حوزه‌ی کودک و نوجوان است که در سال ۲۰۱۴ نامزد جایزه هانس کریستین اندرسن(نوبل کوچک) شده است و اولین بار در سال ۱۹۹۲ از سوی هیئت داوران این جایزه، مورد تشویق قرار گرفت.

هوشنگ مرادی کرمانی در ۱۶ شهریور ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع شهداد کرمان در خانواده‌ای تنگ‌دست متولد شد. دوره‌ی دبستان را در زادگاهش و دوره‌ی دبیرستان را در کرمان گذراند. سپس به تهران آمد و به تحصیل در دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک پرداخت و همزمان در رشته‌ی ترجمه‌ی زبان انگلیسی فارغ‌التحصیل شد.

او در کتاب «شما که غریبه نیستید» به شرح کاملی از زندگی‌اش پرداخته و با زبانی شیرین از خاطرات‌اش در دوران فقر و تنگ‌دستی سخن گفته است.

مرادی کرمانی، نویسندگی را از سال ۱۳۳۹ با همکاری با رادیو کرمان آغاز کرد. در سال ۱۳۴۷، نخستین داستانش را که طنز آمیز بود با عنوان «کوچه‌ی ما خوشبخت‌ها» در مجله‌ی «خوشه» به سردبیری احمد شاملو منتشر کرد.

در سال ۱۳۴۹ اولین کتاب داستانی‌اش به نام «معصومه» را که شامل چند قصه متفاوت بود و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیده‌ای هستم» به چاپ رساند.

او در سال ۱۳۵۳«قصه‌های مجید» را که در واقع نمادی از زندگی خودش بود نوشت. شخصیت مجید در قصه، پسری بود که در محیط کرمان شکل گرفته بود و با مادربزرگ خود (بی‌بی) زندگی می‌کرد، اما بعدها کیومرث پوراحمد(کارگردان) در مجموعه‌ی تلویزیونی که از روی آن ساخت محیط قصه‌ی مرادی کرمانی را به اصفهان تغییر داد.

در سال ۱۳۶۰، به خاطر داستان «بچه‌های قالی‌باف‌خانه» از سوی شورای کتاب کودک لوح تقدیر دریافت کرد. خود او درباره‌ی این کتاب می‌گوید: «برای نوشتن این داستان، ماه‌ها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آن‌ها را به خوبی درک کنم.» این کتاب سرگذشت کودکان قالی‌باف کرمان است که از روی ناچاری و به سبب فقر خانواده، زندگی خود را صرف بافتن قالی در پشت دارها می‌کنند.

تَهِ خیار

«ته خیار» عنوان مجموعه داستان‌های کوتاهی است که کرمانی در آن‌ها به سراغ مرگ، پیری و بیماری رفته است اما او این موضوع‌های به ظاهر دردناک را با شیرینی و بیانی طنز بیان می‌کند و از تلخی‌اش می‌کاهد.

این کتاب شامل ۳۰ داستان کوتاه است که شاید خواندن هر کدام از این قصه‌ها کمتر از ده دقیقه وقت شما را بگیرد اما او با زبانی ساده از مفاهیمی عمیق سخن گفته است.

در داستان «ته خیار» می‌خوانیم:

 خوابش نمی‌برد. بلند شد. خیاری از میوه‌خوری روی میز برداشت. خواست پوست بکند و بخورد. خوب نمی‌دید. عینکش را زد، کارد را برداشت، سر و ته خیار را نگاه کرد. گل ریز و پژمرده‌ای به سر خیار چسبیده بود. به تابلویی که روی کمد بود نگاه کرد. هر وقت می‌خواست خیار بخورد، آن را می‌دید و لبخند می‌زد. زندگی به خیار می‌ماند، ته‌اش تلخ است.

پلو خورش

این مجموعه شامل ۲۱ داستان کوتاه در ۱۶۰ صفحه است و مانند دیگر آثار مرادی کرمانی رگه‌هایی از طنز در آن دیده می‌شود. داستان پلوخورش که آخرین داستان این مجموعه است، خاطرات سفر گروهی از نوجوان‌های روستایی آسیب دیده در زلزله بم را از زبان پسری که می‌خواهد نویسنده شود، بیان می‌کند.

در بخشی از این  کتاب می‌خوانیم:

هر کدام از بچه‌ها چیزی می‌خواستند. خدمتگزار مدرسه رفت و از بقالی رو به روی مدرسه پنیر خرید و نان لواش آورد. چند تا از بچه‌ها گرسنه خوابشان برده بود. بیدارشان هم که کردند چیزی نخوردند. زانوهاشان را تا کردند توی شکمشان و خوابیدند. خانم غصه خورد و کاری ازش برنمی‌آمد. خانم بچه‌های کوچک را نگاه کرد و تا صبح غصه خورد.

کتاب صوتی سنگ روی سنگ

داستان «سنگ روی سنگ» از کتاب «تنور و داستان‌های دیگر» این نویسنده انتخاب شده است و شاهین علایی‌نژاد آن را روایت کرده است. این کتاب صوتی ما را وارد دنیای شیرین شانزده قصه‌ی کوتاه و جذاب می‌کند. اگر از طرفدارهای قصه‌های صوتی هستید این مجموعه جذاب را از دست ندهید.

گفتنی است که از روی سه قصه‌ی این کتاب به نام‌های «چکمه»، «تنور» و «رضایت‌نامه» فیلم سینمایی ساخته‌شده است.

این داستان‌ها همگی داری تم روستایی هستند و مانند دیگر آثار مرادی کرمانی از صمیمیت و لطافت عمیق برخوردارند.

خمره

«خمره» ماجرای معلمی را روایت‌ می‌کند که در یک روستای کویری برای تأمین آب‌ آشـامیدنی دانـش‌آموزانش با مشکل روبـ‌رو شـده است.

خمره‌ی قدیمی مدرسه‌ی بچه‌ها ترک برمی‌دارد و در گرمای هوا، آبی در خود نگه نمی‌دارد. حال معلم و بچه‌ها در صدد حل مشکل برمی‌آیند.

این کتاب به زبان‌های آلمانی، اسپانیایی، هلندی، فرانسوی، انگلیسی، آلبانیایی و ترکی استانبولی ترجمه شده‌ است و نامزد جایزه‌ی مؤسسه‌ی توسعه‌ی ادبیات خاورمیانه آمریکا در  سال ۲۰۱۶ شده‌ است.

از این داستان هم فیلم سینمایی تحت همین عنوان (خمره) به‌ کارگردانیِ ابراهیم فروزش ساخته‌شده‌است. این فیلم در سال ۱۹۹۴، برنده‌ی جایزه‌ی یوز پلنگ طلایی ازجشنواره‌ی فیلم لوکارنو شد.

مربای شیرین

قصه‌ی «مربای شیرین» با یک مسئله ساده و پیش پا افتاده یعنی باز نشدن در شیشه مربا در قالب طنز و اغراق شروع می‌شود و این داستان ساده باعث بهم ریختگی میان خانواده‌ها و اهالی شهر می‌شود.

جلال قصه‌ی شیشه‌ی مربا هر چه سعی می‌کند نمی‌تواند در شیشه‌ی مربا را باز کند، از مادر، همسایه، دوستان، معلمان و بقال محله کمک می‌خواهد اما هیچ‌کس نمی‌تواند در شیشه‌ی مربا را باز کند و سرانجام مشخص می‌شود تمام شیشه‌های کارخانه مرباسازی همین مشکل را دارند.

این کتاب برگزیده‌ی سال ۱۹۹۹ میلادی از سوی کتابخانه‌ی بین‌المللی مونیخ آلمان شده است.

فیلمی به کارگردانی مرضیه برومند و نویسندگی فرهاد توحیدی در سال ۱۳۸۰ بر اساس این داستان شیرین ساخته شده است.

لبخند انار

«لبخند انار» مجموعه داستانی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۷۸ توسط هوشنگ مرادی کرمانی نوشته شد و مانند دیگر آثار او بارها تجدید چاپ شد.

این کتاب شامل ۱۶ داستان کوتاه است و براساس خاطرات گروهی افراد میان‌سال از دوران تحصیل در مدرسه نوشته شده است. افردا این جمع، حالا همه دکتر، مهندس، نویسنده، شاعر، بازرگان، محقق، هنرمند شده‌اند، آنها سال‌ها پیش، دانش آموز مدرسه «تلاش» بوده‌اند و تصمیم گرفته‌اند تا از خدمات مدیر مدرسه پس از سال‌ها تجلیل کنند. در این مراسم، هر یک از حاضران خاطره‌ای از مرحوم دباغ(مدیر مدرسه) تعریف می‌کند، از ترکه‌های انار و تازه نگه داشتن آن‌ها گرفته تا تاثیرگذاری تنبیه‌ها و نقش تربیتی‌اش درسال‌های تحصیلشان.

در بخشی از داستان آمده:

مرد بلند قد، میانه سال با موهای جوگندمی، دست‌هایش را پیش آورده بود و آن‌ها را به جماعت نشان می‌داد، باور کنید هنوز کف دست‌هایم می‌سوزد. بعد از سی و چهار سال هنوز سوزش ضربه ترکه‌هایش را به کف دست و پاهایم حس می‌کنم. اما امروز هر چه دارم از او دارم.

آب‌انبار

داستان «آب‌انبار» با این جملات آغاز می‌شود: «شیخ با دو دست قبایش را چسبیده بود و می‌دوید. نعلین‌هایش را روی زمین لخ‌ولخ می‌کشید، می‌دوید و با خود می‌گفت: چه می‌شنوم، از مکتب بانگ سگ می‌آید! وای بر من. ما کودک بودیم، این‌ها هم کودک‌اند. تازه جوانان را می‌گوییم کودک، آنان همچنان کودک مانده‌اند. شاید این شیطنت‌ها خصلت تشکچه‌ی مکتب است».

این کتاب همان طور که از جملات بالا مشخص است درباره مکتب و شیخ و بچه‌های یک مکتب‌خانه است، آن هم در شهری که آب‌انبار دارد. هوشنگ مرادی کرمانی با انتخاب این داستان، نثری کهن را به فراخور قصه برای روایت ماجراها انتخاب کرده است. بدین ترتیب نثر این کتاب، کمی با دیگر آثارش متفاوت است.

نخل

درویشی به یک روستا آمده است؛ پسر بچه‌ای به نام مراد، یک هسته خرما به درویش می‌دهد تا آن را بکارد و درویش قول می‌دهد دانه به درخت نخل تبدیل شود. این کتاب در سال ۱۳۸۱ برای نخستین بار چاپ شده ‌است و تا سال ۱۳۹۶ به چهارده چاپ رسیده ‌است.

این داستان به زبان ساده و روان مانند بیشتر آثار کرمانی در فضای روستا روایت می‌شود.

ساختار قصه (تلفیقی شاعرانه از داستان‌های امروزی و افسانه‌های کهن) است و روایت آن بر عهده‌ی قهرمان‌هایی است که گاه در قامت انسان یا درویش خداجوی و طبیعت دوست، بیابان گرد و پسرکی یتیم نمایان می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
3 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.