دیوید محمدی شخصی بود که تصمیم گرفت دو هفته از رسانههای اجتماعی دور بماند؛ ولی نمیدانست این دوری بیش از یک سال طول میکشد. او ۶۵ هفته از فیسبوک، توییتر و اینستاگرام دور بود. این یعنی زمانی بین سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷. در این نوشته داستان زندگی دیوید و تجاربی را که در این زمان داشته است میخوانیم.
او میگوید: «هفتهی اول سخت بود. هفتهی دوم خوشگذشت. وقتی دیگر به انتهای زمان دوهفتهای خود رسیده بودم به خودم گفتم چه حس خوبی دارد که همیشه در دنیای واقعی حضور داشته باشم و درگیر تلفنم نباشم». دیوید تازه به منزل جدید خود در نیویورک نقل مکان کرده بود. او میخواست دوستان تازهای پیدا کند و به محیط تازه عادت کند. برای همین هم تصمیم گرفت تلفن خود را برای مدتی کنار بگذارد. او قبلا در سنفرانسیسکو زندگی میکرد.
او شغل خیلی خوبی در بخش فروش داشت. ولی از شغل خود راضی نبود. حالا به نیویورک آمده و به دنبال شغل جدیدی است. او کاری میخواست که خلاقانهتر و چالشبرانگیزتر باشد. او میخواست نقش فعالتری را در صنعت مد پیدا کند.
«من از کارم استعفا دادم. کمکم به دنبال شغل جدیدی میگشتم. میخواستم با تمام وجودم در نیویورک باشم، نه اینکه همیشه فکر کنم حالا در سانفرانسیسکو چه خبر است؟ نمیخواستم فکر کنم ترک سانفرانسیسکو اشتباه بوده است.»
کریس یکبار دیگر هم در سال ۲۰۰۸ به نیویورک آمده بود. در آن زمان او ۲۵ سال داشت. فیسبوک در آن زمان خیلی محبوب بود. کریس میگوید: «از سرکار برمیگشتم و وارد فیسبوک میشدم. میخواستم ببینم دوستانم چه میکنند. این کار مرا خیلی افسرده میکرد». او خیلی دلش برای خانه تنگ شده بود. برای همین هم به سانفرانسیسکو بازگشت.
او نمیخواست این تجربه را تکرار کند.
بنابراین تصمیم گرفت برای ۲ هفته روی حال حاضر تمرکز کند. او میخواست به قول همسنوسالهای خودش به روش سنتی ارتباط برقرار کند. او میخواست فقط تماس بگیرد و پیام بفرستد.
بدون هیچ حواسپرتی
«یکی دو روز اول خیلی جالب بودند. بدون هیچ دلیلی به سراغ تلفنم میرفتم. صفحه را باز میکردم و میدیدم هیچ خبری نیست. بعد از چند لحظه دوباره به یاد میآوردم.»
دیگر هیچ اعلانی منتظر او نبود. عکسی نبود که نگاه کند. فیلمی نبود که بازنشانی کند و حالا میدید چقدر میتواند مفید باشد. او بهعنوان مدیر یک بوتیک کار میکرد. حالا میدید که همکارانش همیشه دارند تلفن خود را چک میکنند. آنها برای دو دقیقه از دنیای واقعی جدا میشدند. همین دو دقیقه باعث میشد کمیسیون کمتری بهدست بیاورند. درحالیکه اگر به مشتریان توجه میکردند این فرصت را از دست نمیداند، ولی حواس دیوید همیشه به فروشگاه بود.
«یکی از مهمترین نکاتی که کشف کردم همین بود که وقتی در سانفرانسیسکو بودم چه فرصتهایی داشتم که احتمالا از دست دادم. فقط به این خاطر که مشغول تلفنم بودم. احتمالا فروش خیلی بالایی میداشتم. میتوانستم ارتباطات بسیار سازندهای با مشتریان آینده بهوجود بیاورم.»
حالا که فعالتر شدهبود، برای او راحتتر بود که از تلفن دور بماند. برای همین هم تصمیم گرفت دوری از رسانههای اجتماعی را ادامهدار کند.
مرور ذهنی
تعداد زیادی از آمریکاییها به اینترنت دسترسی دارند. آنها تاحدی به اینترنت وابستهاند تا با دوستان و آشنایان خود در ارتباط باشند. طبق دادههای به دست آمده، ۸۸ درصد افراد بین ۱۸ و ۲۹ سال از فیسبوک استفاده میکنند. تقریبا ۶۰ درصد افراد این گروه سنی در اینستاگرام هم هستند. این درصدها برای افراد بین ۳۰ و ۴۹ سال هم خیلی کمتر نیست. ۸۴ درصد این افراد از فیسبوک و ۳۳ درصد از اینستاگرام استفاده میکنند.
حالا اگر یکی از دوستان شما از دنیای مجازی خارج شد چه؟
دیوید نمیخواست دوستانش را از دست بدهد. برای همین هم به آنها بیشتر زنگ میزد و پیام میفرستاد. او تلاش میکرد حتما بخشی از زندگی دوستانش باشد.
این تلاش در مورد آشنایانی که با آنها صمیمی نبود صدق نمیکرد. غیبت طولانیمدت به او یاد داد که اکثر افراد از فضای مجازی بهعنوان جایگزینی برای ارتباطات واقعی استفاده میکنند.
او به صحنهای از سریال «آینهسیاه» اشاره میکند. بخشی از قسمتی از سریال که «شیرجه» نام دارد. در این صحنه شخصیت اصلی سریال به همراه یکی از همکاران سابق خود در آسانسور است. او به شدت تمایل دارد سر گفتوگو را با همکار سابق باز کند. برای همین هم از تکنولوژی به کار رفته در مردمک چشم خود استفاده میکند تا فعالیتهای اینترنتی همکار سابق را مرور کند. نهایتا یک گربهی خانگی را پیدا میکند که میتواند در مورد آن حرف بزند.
«به سانفرانیسیکو رفتم و این صحنه را با چشمهای خودم دیدم. کاملا واضح بود که مردم این کار را در ذهن خود انجام میدهند. انگار در ذهن خود به صفحهی اینستاگرام من نگاه میکردند.»
آنها میگفتند: «سلام دیوید. چطوری؟ کار چگونه پیشمیره؟»
«من به آنها میگفتم دیگر در فضای مجازی نیستم و آنها خیلی تعجب میکردند. فکر میکردم که آنها از خودشان میپرسند آخرین پستی که دیوید گذاشتهبود چه بود؟»
«من مدام به خودم میگفتم: خدایا! این دیگر چه اوضاعی است؟»
«باورم نمیشه من رو بلاک کردی!»
دیوید از رسانههای اجتماعی دور شده بود که ذهن خود را آزاد کند. او میخواست از ابزارهای دیگری برای برقراری ارتباط با افراد استفاده کند، ولی برخی افراد فکر میکردند او از روی خودبرتربینی این کار را کرده است. چون که در جامعهی امروز برای اجتماعیبودن باید پُستهای دوستان خود را «لایک»، «شِیر» یا «توییت» کنید. اگر این کارها را نکنید دیگر فردی اجتماعی محسوب نمیشوید.
دیوید بهخاطر میآورد: «افرادی بودند که فکر میکردند من آنها را بلاک کردهام. این فکر برای من جالب بود. چون کار من هیچ ربطی به آنها نداشت. فقط به خاطر خودم از فضای مجازی دور شدهبودم، ولی بقیه فکر میکردند من آنها را بلاک کردهام. درحالیکه هیچ دلیلی هم برای بلاککردن کسی نداشتم.»
او اتفاقی را قبل از «سمزدایی» خود به یاد میآورد. دیوید به همراه چند نفر از دوستان قرار بود به سفر بروند، ولی یکی از دوستان لحظهی آخر کنسل کرد. دیوید به سفر رفت و خیلی هم به او خوش گذشت. او چندین پُست در مورد سفر خود در اینستاگرام گذاشت.
ولی متوجه شد دوستی که کنسل کرده بود، هیچکدام از عکسهای سفر را لایک نکرده.
«با او دعوایم شد. به او گفتم که چرا عکسهایم را روی اینستاگرام لایک نکرده! یک سال پیش دوباره به او یادآوری کردم. دوستم گفت که عکسهای مرا دیده، ولی چون به آن سفر نیامده بود آنها را لایک نکرده.»
«این مسخرهترین چیزی بود که تا حالا در مورد آن حرف زده بودم. انگار که قانون است. چون او دوست من است باید عکسهایش را لایک کنم.»
«این اتفاق حقارت من را نشان میداد. حقارت دوستم را هم نشان میداد. این اتفاق به من نشان داد، این جور چیزها میتوانند برای بعضیها خیلی مهم باشند.»
معنای رفاقت را فهمیدم
در طول چند هفتهی اول دوستانش خیلی از این «سمزدایی دیجیتال» استقبال کردند. دیوید میگوید: رفاقتش با این افراد به نوعی خیلی قویتر هم شد.
«من همیشه به دوستانم میگفتم که خیی اهل تلفن نیستم. معمولا پیامهای من خیلی کوتاه بودند. همیشه فقط در حد یک جمله مینوشتم. ولی بعد از آن رسانههای اجتماعی را ترک کردم. به همین خاطر مجبور شدم بیشتر با دوستانم تماس بگیرم و به آنها پیام بدهم.»
«فقط میخواستم صدای آنها را بشنوم. میخواستم ببینم در چه حالاند و چه میکنند.»
این فرصت به دیوید اجازه داد خیلی از رفاقتهایش را قویتر کند. دیگر حواسش پرت نمیشد که چه کسی کجا را لایک میکند. یادش آمد که تا چند سال پیش رفاقتها همه همینطور بودهاند. تازه چند سال است که فیسبوکداشتن یعنی حاضربودن. گوشیهوشمندداشتن نیز چند وقت است، «شیک» شده.
«فکر میکنید که انگار در بیخبری به سر میبرید. ولی هزارسال قبل از این اوضاع همینطور بوده است.»
ماهها و ماهها گذشتند. دیوید کمکم با جنبههای منفی تصمیم خود آشنا شد. چون او برای کارش باید مدام به سفر برود. برای برخی از دوستانش سخت بود که بدانند دیوید الان کجاست و چه میکند.
دیوید میگوید: «انگار که دوستانم کاملا از زندگی من جدا شده بودند» و البته این احساس جدایی برای هر دو طرف مشترک بود. برای مثال گاهیاوقات دوستانش در مورد چیزی حرف میزدند که همگی آنلاین دیده بودند و او نمیتوانست با آنها همراهی کند.
«گاهیاوقات دوستانم فراموش میکردند که من دیگر در دنیای مجازی نیستم. میگفتند چیزی را که فلانی پُست کرده بود دیدی؟ من میگفتم نه! ولی میتوانی برایم تعریف کنی. دوستم میگفت اگر ندیدهباشی بامزه نیست.»
برمیگردم ولی شیرجه نمیزنم
پس چرا بعد از ۶۵ هفته استراحت و خوشبختی دیوید به دنیای مجازی بازگشت؟
او میگوید: «دوستانم برای من خیلی اهمیت دارند. واقعا میخواستم در زندگی آنها نقش داشتهباشم.»
«میدانم دوران جدید این چنین هستند. امروزه مردم به این روش اتفاقات زندگی خود را به اشتراک میگذارند. من دوستان زیادی داشتم که بچه داشتند. و واقعا میخواستم عکسهای بچههای آنها را ببینم.
«بعضی از دوستانم به مکانهای جدیدی نقلمکان کرده بودند. حالا در نقاط مختلف کشور زندگی میکردند. میخواستم با آنها در ارتباط باشم.»
حالا دیوید فیسبوک و اینستاگرام فعال دارد. او میگوید داشتن این ابزارها حتی برای کار او هم مفید بودند. «در صنعت مد باید در جریان اتفاقات باشم. برای مثال حالا هفتهی مد در نیویورک است. خیلی اهمیت دارد که در جریان کارها باشم. اینستاگرام یکی از بهترین روشهای انجام این کار است. با استفاده از اینستاگرام میتوانم هنرمندان و طراحان جدید را کشف کنم.»
دیوید میگوید او ترجیح میدهد در جریان زندگی دوستانش باشد. حالا در مورد پُستهایی که میگذارد وسواس بیشتری به خرج میدهد.
البته قانونی برای این کار وجود ندارد. این فرایند را باید به صورت طبیعی حس کرد و سمزدایی دیجیتال به او کمک کرده این فرایند را کامل درک کند.
«سعی میکنم زیادی در مورد آن فکر نکنم. سعی میکنم اتفاقاتی را که میافتند، بپذیرم. حالا اگر دوستانم میگویند بیا عکس بگیریم. با آنها عکس میگیرم.»
«فکر میکنم از وقتی به اینستاگرام بازگشتهام، ۴ عکس گذاشتهام. عکسها مربوط به زمانی است که در پاریس و با بهترین دوستم بودم. آن لحظات برای دوستم خیلی ارزشمند بود؛ ولی نمیخواهم این روند اشتراکگذاری عکس را تکرار کنم.»
در مورد زمانی که برای فضای مجازی میگذارد، هم همین است. او نمیخواهد مدام وسوسه شود به شبکههای اجتماعی سربزند. برای همین اعلانهای آنها را غیرفعال کردهاست. او برنامهی فیسبوک را روی گوشی خود نصب نکردهاست. هر وقت خواست به فیسبوک سر بزند از طریق کامپیوتر این کار را میکند.
حتی با اینکه تکنولوژی همیشه جلوی چشم اوست، دیگر دلش نمیخواهد هر لحظه از آن استفادهکند.
او میگوید: «فکر میکنم به خاطر سمزدایی است. حالا موقع استفاده از شبکههای اجتماعی آگاهی بیشتری دارم. بعد از مدت کمی به خودم میگویم حالا بعد از ۶۵ هفته نباید این قدر زیاد از این شبکهها استفاده کنم.»
«مثلا موقع کار پشت میزم مینشینم. یک تبلت و دو گوشی همراه جلوی من هستند. در مقایسه با قبل اصلا سراغ آنها نمیروم. کلا من آدمی هستم که اگر تصمیم به انجام کاری بگیرم تا آخر پیش میروم.»
ولی اگر دوباره در دام قدیمی شبکههای اجتماعی بیفتد چه؟ برای مثال اگر یکی از دوستان هیچکدام از عکسهای او را «لایک» نکرد ناراحت میشود؟
دیوید میگوید: «خیلی خندهدار است. واقعا همه باید به این اتفاق بخندیم.»
«اگر شما به این اتفاق نمیخندید، سمزدایی دیجیتال شما باید خیلی بیشتر از ۶۵هفته باشد.»