خودانگاره یا خودپنداره همان تصویر ذهنی است که ما از خودمان داریم. آیا تا به حال از خودتان پرسیدهاید من چهکسی هستم؟ پاسخی که به این سؤال میدهید تصویر ذهنی شما از خودتان یا همان خودانگاره است. این تصویر به چند روش رشد میکند؛ اما بهطور خاص از تعاملات ما با افراد مهم زندگیمان تأثیر میپذیرد. ما در این مطلب، تعریف خود انگاره، خودانگاره در روانشناسی و نیز ابعاد و ویژگیهای آن را تشریح میکنیم.
خودانگاره چیست؟
خودانگاره نحوه درک ما از رفتار، تواناییها و ویژگیهای منحصربهفردمان است؛ برای مثال، باورهایی مانند «من دوستی خوب هستم» یا «من فردی مهربان هستم» بخشی از خودانگارهای کلیاند. خودانگاره در زمانی که سنتان کمتر است و در حال طیکردن مراحل کشف و شناخت خود و هویتتان هستید، انعطافپذیری بیشتری دارد. با افزایش سن و شناخت بیشتر خودتان و درک کامل اینکه چهکسی هستید و چهچیزهایی برایتان مهم است، این تصویر ذهنی دقیقتر و سازمانیافتهتر خواهند شد.
کارل راجرز و نظریه خودپنداره شخصیت
کارل راجرز، روانشناس آمریکایی و یکی از نظریهپردازان معروف شخصیت، نظریهای درباره چگونگی تأثیر خودانگاره بهعنوان چهارچوبی برای شخصیت فرد ارائه کرد. تصویری که ما از کسی که هستیم داریم، بههمراه اعمالمان که با شخصیتمان ترکیب شده، یک حلقه بازخورد از تصور ما از خودمان ایجاد میکند.
راجرز معتقد بود شخصیت ما با میل ما به خودشکوفایی هدایت میشود. این شرایطی است که وقتی به بالاترین پتانسیل خود میرسیم آشکار میشود. بهگفته او، خودپنداره و عزتنفس و خود ایدئال ما همه باهم همپوشانی و اشتراک دارند. نحوه پرورش شخصیت و خودپنداره ما متفاوت است. به همین خاطر، افراد منحصربهفردی هستیم.
راجرز معتقد بود خودانگاره از ۳ قسمت مختلف تشکیل شده است:
- خود ایدئال: شخصی که میخواهید باشید.
- تصورتان از خود: طوری که خودتان را میبینید، که شامل ویژگیهایی مانند ویژگیهای فیزیکی، ویژگیهای شخصیتی و نقشهای اجتماعیتان است.
- خودباوری: میزانی که خودتان را دوست دارید، میپذیرید یا برای خود ارزش قائل هستید. عزتنفس یا خودباوری میتواند تحتتأثیر عوامل مختلفی از جمله نگرش دیگران نسبت به شما، تفکر شما درمورد دیگران و نقش شما در جامعه باشد.
نظریه حفظ خودانگاره
خودانگاره بعد از رسیدن فرد به بزرگسالی تا حدودی ثابت میشود؛ اما میتواند بر اساس تجربیات فرد تغییر کند. نظریه حفظ خودپنداره بیان میکند که اینطور نیست که ما فقط بنشینیم و منتظر بمانیم تا خودپنداره ما پرورش یابد، بلکه در شکلدهی به خودپندارهمان در هر سنی نقش فعالی داریم. اگرچه نظریههای متفاوتی درمورد فرایندهای حفظ و نگهداری از خودانگاره وجود دارد، بهطور کلی به موارد زیر مربوط میشود:
- ارزیابی خودمان؛
- مقایسه خود واقعی ما با خود ایدئالمان؛
- انجام اقداماتی برای نزدیکشدن به خود ایدئالمان.
سازگاری و ناسازگاری
خودانگاره یا خودپنداره شما همیشه هم با واقعیت منطبق نیست. وقتی خودانگاره شما با واقعیت تطبیق داشته باشد، شما با خودانگارهتان سازگار هستید. منتها وقتی بین تصوری که از خودتان دارید و شخصی که دوست دارید باشید (خود ایدئال) ناهماهنگی وجود دارد، خودانگاره شما ناسازگار است. این ناسازگاری ممکن است بر عزتنفستان تأثیر منفی بگذارد.
راجرز معتقد بود این ناسازگاری ریشه در کودکی دارد. وقتی پدر و مادر محبتشان را به فرزند فقط در شرایط خاصی مانند زمانی که فرزندشان انتظاراتشان را برآورده میکند نشان میدهند، این ناسازگاری به وجود میآید. در این شرایط، کودک سازوکار دفاعی تحریف تجربیات را پیش میگیرد، که این باعث میشود او احساس کند شایستگی عشق و محبت والدینش را ندارد. از طرف دیگر، عشق بیقیدوشرط به تقویت سازگاری کمک میکند. کودکانی که چنین عشقی را تجربه میکنند، نیازی به تحریف مداوم خاطرات خود ندارند تا باور کنند دیگران آنها را همانطور که هستند دوست خواهند داشت.
وضوح خودانگاره (SCC) و تفکیک خودانگاره (SCD)
وضوح خودپنداره به این معناست که تعاریف افراد از خود تا چه اندازه واضح، مطمئن و سازگار است. تفکیک خودانگاره به این موضوع اشاره میکند که خودنمایی فرد در زمینهها یا نقشهای اجتماعی مختلف متفاوت است. وضوح خودپنداره و تفکیک خودپنداره موضوعات داغ روانشناسیاند، زیرا بر الگوهای فکری و رفتار تأثیر میگذارند. وضوح بالای خودپنداره نشاندهنده خودپندارهای قویتر و پایدارتر است؛ در حالی که وضوح خودپنداره پایین نشان میدهد فرد درمورد اینکه واقعا چهکسی است ابهام دارد. کسانی که وضوح خودانگاره پایین دارند ممکن است با عزت نفس پایین، خودآگاهی پایین و روان رنجوری دستوپنجه نرم کنند.
تفکیک خودپنداره بالا ممکن است بهعنوان یک چیز بد تلقی شود؛ اما ممکن است سازوکاری باشد برای تلاش مؤثر برای موفقیت در دنیای مدرن که افراد نقشهای متفاوتی دارند. اگر تفکیک خودانگاره خیلی بالا باشد، ممکن است به این معنی باشد که فرد خودانگاره ثابتی ندارد و برای هریک از نقشهای خود نقاب متفاوتی میزند. سطح بسیار پایین تفکیک خودانگاره نیز ممکن است نشان دهد او نمیتواند بهطور مؤثر از یک نقش به نقش دیگر تغییر کند.
ویژگیهای خودانگاره
برخی از ویژگیهای کلی خودانگاره عبارتاند از:
- در طول زمان تغییر میکند؛
- زندگی افراد را تحتتأثیر قرار میدهد؛
- از بسیار مثبت تا بسیار منفی متفاوت است؛
- دارای ابعاد احساسی، فکری و عملکردی است؛
- با هر شخص بهطور منحصربهفرد نمایش داده میشود.
ابعاد خودانگاره
ابعاد مختلف ممکن است انواع مختلفی از خودانگاره را تشکیل دهند؛ برای مثال، ابعادی از خودانگاره که «خودکارآمدی تحصیلی» را ایجاد میکند با ابعاد مربوط به «خودکارآمدی اجتماعی» کاملا متفاوت است. برخی از ابعاد مشترک در همه زمینهها عبارت است از:
- خودباوری؛
- عزتنفس؛
- خود ایدئال؛
- ویژگیهای شخصی؛
- هویت یا نقش (اجتماعی).
مراحل پرورش و توسعه خودپنداره
خودپنداره در طول عمر توسعه مییابد و تغییر میکند؛ اما در سالهای اولیه زندگی بیشتر در حال تغییر است.
۱. شکلگیری خودپنداره در دوران کودکی
در دوران کودکی، ۳ مرحله کلی توسعه خودپنداره وجود دارد:
مرحله اول: تولد تا ۲سالگی
- نوزادان به روابط عاطفی سازگار نیاز دارند تا حس مثبتی از خود را پرورش بدهند؛
- نوزادان ترجیحاتی را ایجاد میکنند که با حس ذاتی خودشان هماهنگ است؛
- کودکان نوپا با محدودیتهای ملایم اما محکم احساس امنیت میکنند؛
- در ۲سالگی، مهارت زبان توسعه مییابد و کودکان نوپا حس منبودن را تجربه میکنند.
مرحله دوم: ۳ تا ۴ سالگی
- کودکان ۳ و ۴ ساله خود را بهعنوان افرادی منحصربهفرد میبینند؛
- تصورات آنها از خودشان بیشتر توصیفی است تا قضاوتگر؛
- کودکان پیشدبستانی بیشازپیش مستقلاند و کنجکاوند ببینند چهکاری میتوانند انجام دهند.
مرحله سوم: ۵ تا ۶ سالگی
- آنها در حال عبور از مرحله من به مرحله ما هستند، جایی که بیشتر از نیازها و علایق گروه بزرگتر آگاهاند؛
- مهدکودکیها میتوانند از کلمات خود برای بیان خواستهها، نیازها و ابراز احساسات خود استفاده کنند؛
- کودکان ۵ و ۶ ساله میتوانند از زبان پیشرفتهتری برای تعریف خود در چهارچوب گروه استفاده کنند.
۲. خودپنداره در دوران کودکی میانه (سن مدرسه)
در دوران کودکی میانی (حدود ۷ تا ۱۱ سالگی)، کودکان احساس اجتماعی خود را پیدا میکنند و میفهمند چگونه با دیگران سازگار شوند. آنها مقایسههای اجتماعی را بیشتر انجام میدهند و شروع به فکر میکنند که دیگران چگونه آنها را میبینند. سایر ویژگیهای خودپنداره کودکان در این مرحله عبارتاند از:
- پرورش خود ایدئال و واقعی؛
- پرورش احساسات شخصی؛
- توصیف خود بر اساس شایستگیها بهجای رفتارهای خاص.
۳. توسعه خودپنداره در دوران نوجوانی
نوجوانی جایی است که توسعه خودپنداره فرد در حال انفجار است. این مرحلهای است که در آن افراد (حدود ۱۲ تا ۱۸ سال) با احساسی که نسبت به خود دارند بازی میکنند، هویتشان را آزمایش میکنند، خود را با دیگران مقایسه میکنند، و اساس یک خودپنداره را ایجاد میکنند که ممکن است در طول بقیه عمرشان برای آنها باقی بماند.
در این دوره، نوجوانان مستعد خودآگاهی بیشتر و تحتتأثیر همسالان خود قرارگرفتن و تغییرات شیمیایی در مغز هستند. آنها از آزادی و استقلال بیشتری برخوردارند، فعالیتهای رقابتی فزایندهای انجام میدهند، خود را با همسالان خود مقایسه میکنند، و میتوانند (حتی بیشازحد) برای دیدگاه دیگران ارزش قائل شوند.
چند نمونه خودانگاره
برخی از نمونههای خودانگاره مثبت عبارتاند از:
- فرد خود را انسانی باهوش میداند؛
- شخص خود را انسانی دلسوز میپندارد؛
- فرد خود را عضوی مهم از جامعه خود میداند؛
- شخص خود را همسری خوب و دوستی عالی میداند؛
- فرد خود را بهعنوان کارمندی با سختکوشی و شایستگی میبیند.
برخی از نمونههای خودانگاره منفی نیز عبارتاند از:
- فرد خود را احمق میداند؛
- شخص خود را باری روی دوش جامعه میداند؛
- فرد خود را بهعنوان کارمندی تنبل و ناتوان میبیند؛
- شخص خود را انسانی سرد و غیرقابلدسترس میپندارد.
و اما سخن پایانی…
در این مطلب، با مفهوم خودانگاره آشنا شدیم. هرقدر شفافیت یا وضوح خودانگاره ما بالاتر باشد، به درک بالاتری از خودمان و قابلیتهایمان رسیدهایم. با داشتن درک روشنی از خود، در مسیر درستی قدم خواهیم گذاشت.
شما چه خودانگارهای دارید؟ خودانگاره شما بیشتر مثبت است یا منفی؟ نظرات و تجاربتان درمورد خودانگاره را با ما و مخاطبان در میان بگذارید.