کتاب عاشورایی پدر، عشق و پسر اثری از سید مهدی شجاعی است که در آن فرازهایی از زندگی حضرت علیاکبر (ع) به تصویر کشیده میشود. وقایع کتاب نیز از زاویه اول شخص و از زبان اسب آن حضرت به نام عقاب روایت میشود، اسبی که پیامبر(ص) به علی خردسال داده است.
این کتاب که فصلهای آن با عنوان «مجلس» از هم تفکیک میشوند، از ده بخش یا مجلس تشکیل شده و در هر مجلسِ آن عقاب با روایتی زیبا و دلنشین برای مخاطب خود که در داستان لیلی بنت ابیمرّه، مادر حضرت علیاکبر (ع) است، صحنهای از زندگی حضرت علیاکبر(ع) را روایت میکند. این مجالس که در نهایت تمامیشان به گونهای مستقیم یا غیرمستقیم به واقعه کربلا متصل میشوند، مخاطب را با حال و هوای عجیب عاشورا و کربلا آشنا میکنند. داستان از چگونگی رسیدن عقاب به حضرت علیاکبر شروع میشود و مجلس دوم تصویری از ولادت آن حضرت را توصیف میکند. مجالس بعدی نیز به ماجراهای پیشنهاد امان از سوی سپاه عمر سعد به حضرت، صحنههای پوشاندن لباس رزم و راهی کردنشان به میدان توسط امام و … اختصاص دارد. در انتهای کتاب نیز منابعی که نکات تاریخی کتاب از آنها استخراج شده به صورت کامل ذکر شده است.
و من شاید تنها اسبی باشم که راز این عمر طولانی را دریافته است. در تمام این صد و ده سال که من مرکب این کواکب بودهام، زمان بر من نمیگذشت که عمر، سپری کرده باشم. تمام این صد و ده سال انگار یک رؤیای شیرین بود که با دشنه عاشورا به پایان رسید. و من که در همه آن صد و ده سال، هیچ عمر نکردم، در این چند صباح پس از عاشورا، عمر همه اسبهای تاریخ را بر دوش میکشم. این است که خستهام لیلا! خیلی خستهام و فکر میکنم که مرگ تنها مرهم این همه خستگی باشد.