تا به حال برایتان پیش آمده که در جلسهی طوفان فکری، مشغول ایده زدن باشید و ناگهان ایدهی عجیب و غریب اما نابی به ذهنتان برسد؟ بعید نیست از ترس اینکه بقیه مسخرهتان کنند، ایدهی عجیبتان را پیش خودتان نگه داشته باشید.
به هرحال اگر ایدهیتان زیادی رویایی و بیش از حد متفاوت باشد ممکن است وجههتان را خراب کند، نه؟ شاید اگر این ایده متعلق به کس دیگری بود، راحتتر میتوانستید آن را به بقیه بگویید. اینجاست که فایدهی تکنیک طوفان نقشها معلوم میشود.
این روش ساده، اعضای گروه را تشویق میکند که خود را بهجای شخص دیگری بگذارند و طوفان فکری را از دید او انجام بدهند. با این کار افراد در مقابل دیگر اعضای گروه کمتر پیشنهادهایشان را سانسور میکنند و حتی میتوانند به ایدههایی برسند که شاید در حالت دیگری به ذهنشان خطور نمیکرد.
دربارهی این روش
اوایل دهه ۸۰ میلادی بود که ریک گریگز (Rick Griggs)، برای اولین بار از تکنیکی به نام طوفان نقشها نام برد. چندین سال بعد در سال ۲۰۰۴، دکتر آرتور ونگاندی (Dr Arthur VanGundy) این روش را در کتابی به نام «۱۰۱ فعالیت برای آموزش خلاقیت و حل مسئله» مفصلتر شرح داد.
هدف گریگز از ایجاد این تکنیک این بود که افراد در جلسات طوفان فکری گروهی، بازداری کمتری نشان بدهند. منطق پشت طوفان نقشها این است که وقتی آدم وانمود کند کس دیگری است، راحتتر ایدههایش را مطرح خواهد کرد. دلیلش این است که وقتی نقش یک شخص دیگر را بازی میکنید، یک جورهایی انگار دیگر این شما نیستید که ایده را داده و مسئول خوب و بد بودن آن نخواهید بود. همین فکر باعث میشود راحتتر مطرحش کنید.
علاوه بر این، وقتی از دید یک نفر دیگر به مسئله نگاه میکنید، میتوانید به ایدههای بیشتری هم برسید.
همهی اینها به کنار، طوفان نقشها تجربه جالب و مفرحی است و باعث میشود اعضای تیم با هم راحتتر باشند و ایدههایشان را راحتتر با هم در میان بگذارند. همچنین این تکنیک اعتمادبهنفس را بالا میبرد؛ چرا که افراد خجالتی و آنهایی که در رفتار قاطعانه مهارت ندارند، جرئت حرف زدن پیدا میکنند.
نحوهی استفاده از طوفان نقشها
برای اجرا کردن طوفان نقشها در گروه خود، این مراحل را دنبال کنید:
۱. طوفان فکری برای ایدههای بدیهی: قبل از هر چیز، یک جلسهی طوفان فکری با گروهتان برگزار کنید. نهتنها با این کار به چند راهحل اولیهی مناسب میرسید، بلکه با درآوردن ایدههای ساده و آشکاری که راحت به ذهن همه میرسد، میتوانید در مرحلهی بعدی، دامنهی تفکرتان را گستردهتر کنید، از مرز ایدههای عادی فراتر بروید و به راهحلهایی برسید که واقعا خلاقانه باشند.
۲. مشخص کردن نقشها: فکر کنید ببینید چه نقشهایی میخواهید به کار ببرید و به جای چه کسانی قصد دارید ایده بزنید. میتوانید به هرکدام از اعضا یک نقش اختصاص بدهید، یا اینکه دستهجمعی یک نقش را بازی کنید و بعد از اینکه بهاندازه کافی ایده زدید، سراغ نقش بعدی بروید. به غیر از افراد حاضر در گروه، نقش هرکسی را میشود بازی کرد؛ یکی از همکاران، رئیس شرکت، یکی از رقبای کلهگنده، از مدیران قدیمی، دوست، آشنا و خانواده همه و همه میتوانند جزو نقشهایی باشند که بازی میکنید. در حالت ایدهآل، باید آنقدری در مورد فرد موردنظرتان اطلاعات داشته باشید که بتوانید برای مدت کوتاهی نقش او را بازی کنید. نیازی نیست که این افراد الزاما ارتباطی به مشکلی که میخواهید حلش کنید داشته باشند.
۳. فرو رفتن در نقشها: به ازای هر نقش، چند دقیقهای وقت اختصاص بدهید تا اعضای گروه بتوانند خودشان را درست و حسابی جای فرد موردنظر بگذارند. با پرسیدن چنین سؤالهایی میتوانید کمکشان کنید تا راحتتر در نقششان فرو بروند:
- دنیا از دید این فرد چگونه است؟
- ویژگیهای شخصیتی و نگرش او چگونه میتواند باشد؟
- چگونه با مسائل مواجه میشود؟ چگونه مشکلات را حل میکند؟
- نکات قوت و ضعفش چیست؟
۴. طوفان فکری با آدمهای پشت نقاب: وقتی همه توانستند درک درستی از شخصیت نقششان پیدا کنند، میتوانید شروع کنید به ایده زدن از این زاویه دیدهای جدید. اعضای گروه را به شروع کردن جملاتشان با عبارتهایی مثل «شخصیت من فکر میکنه که…» یا «به نظر شخصیت من…» تشویق کنید. با جدا کردن فرد از شخصیتی که بر عهده گرفته، کار همه آسانتر میشود، کمتر خودسانسوری میکنند و میتوانند آزادانهتر پیشنهادهایشان را بیان کنند.
اطمینان حاصل کنید که به تک تک اعضای گروه فرصت حرف زدن و ایده دادن، داده میشود و کسی جا نمیماند. تکنیکهایی مانند طوفان فکری چرخشی میتوانند اینجا به دردتان بخورند.
۵. تکرار و تکرار: همین پروسه را با نقشهای متعدد از نو تکرار کنید تا زمانی که تعداد ایدههای خوبتان به حد قابلقبولی برسد.