جیمز منگولد در سال ۲۰۱۷ میلادی با فیلم Logan (لوگان)، ولورینِ هیو جکمن را رستگار کرد. حالا او با افشای برخی از رازهای موفقیت اثر، رابطهی خاص خود بهعنوان یک فیلمساز با آثار کامیکبوکی را شرح داده است.
مارکو بلترامی آهنگ افتتاحیهی «لوگان» را با الهام از آلبوم موسیقی متن دیوید شایر در سال ۱۹۷۴ برای فیلم The Conversation فرانسیس فورد کاپولا ساخت
استیون مرچنت، پاتریک استوارت و صد البته دافنه کین با «لوگان» فرصت قابل توجهی برای جلب نظرها داشتند؛ فیلمی که خود کارگردان آن میگوید ارتباط پیچیدهای با سینمای ابرقهرمانی دارد و شاید موقع آفرینش دقایقش بیشتر از هر مورد دیگر میخواست روی ارائهی درست لحظهی پایانی ولورین/لوگانِ بهخصوصی تمرکز داشته باشد که هیو جکمن سالها توانست او را به تصویر بکشد. برای درک ابتدایی موفقیت او در انجام این کار هم تنها میتوان به دو فیلم X-Men اخیر نگاه کرد که کلاس درس فاجعهآفرینی در سینمای ابرقهرمانی هستند. به بیان واضحتر «لوگان» نه متعلق به مجموعهی کاملا موفق و درخشانی بود و نه از همان ابتدا استودیو میتوانست به موفقیت آن مطمئن شود. بالاخره حتی امروز هم فیلمهای ابرقهرمانی بهسادگی اجازهی اکران با درجهی سنی بزرگسال را دریافت نمیکنند؛ مخصوصا وقتی نه چه در ظاهر و چه در باطن کمدی که کاملا جدی و بهمعنی واقعی کلمه تلخ باشند. با همهی اینها «لوگان» با بودجهی حدودا ۹۷ تا ۱۲۷ میلیون دلاری خلق شد، با ۶۱۹ میلیون دلار فروش جهانی به خوبی سودآوری کرد و از همه مهمتر توانست مخاطبهای حرفهای و کارشناسهای زیادی را نیز واقعا به رضایت از خویش برساند.
دوران خانهنشینیهای اجباری و اختیاری به خاطر مواجههی جهان با خطر همهگیری ویروس کرونا/کووید 19 آسیبهای زیادی به اهالی هنر هفتم وارد ساخته است؛ سریالها و فیلمهای در دست تولید گوناگون باید هفتهها برای ادامه یافتن مراحل ساخت انتظار بکشند، بسیاری از آثار سینمایی آمادهی اکران روزها و حتی ماهها تأخیر را پذیرفتند و سالنهای پخش و بسیاری از مشاغل سینمایی در خطر مالی جدی قرار دارند.
بااینحال شرایط امروز هم مثل اکثر سکهها دو رو دارد و باعث شد برخی کارگردانها به روشهای مختلف مشغول تماشای فیلمهای خود و ارائهی اطلاعات جالب دربارهی آنها به تماشاگر شوند. اصلا خبر عرضهی فیلم Zack Snyder's Justice League هم از یکی از همین رویدادها بیرون آمد و اینترنت را برای چند روز تسخیر کرد.
چند روز قبل نیز جیمز منگولد، آفرینندهی آثاری مانند «فورد دربرابر فراری» برندهی اسکار و فیلم Walk the Line با بازی واکین فینیکس به کمپین QuarantineWatchParty# (تماشای جمعی فیلم در دوران قرنطینه) پیوست و محبوبترین ساختهی خود یا همان «لوگان» را به تماشا نشست. بالاخره فیلم Logan حکم تنها اثر سینمایی بلند در کارنامهی هنری جیمز منگولد را دارد که او همزمان کارگردان، نویسنده و تهیهکنندهی آن بوده است.
(این مقاله بخشهایی از فیلمنامهی Logan، محصول سال ۲۰۱۷ میلادی را اسپویل میکند)
رویداد دیجیتالی برگزارشده به میزبانی وبسایت ComicBook با پخش چند تصویر متعلق به مرحلهی پیشتولید ساخت فیلم Logan کلید خورد که به همهی افراد حاضر در تیم خلق اثر نشان دادند برخی از کاراکترهای اصلی آن باید در کل چه ظاهری داشته باشند. سپس جیمز منگولد عکسهایی به ترتیب مرتبط با گفتوگوی خود با پاتریک استوارت، بازیگر نقش چارلز فرانسیس اگزاویه/پروفسور ایکس در روز نخست تولید، ظاهر هیو جکمن طی دقایق فیلمبرداری سکانس افتتاحیهی فیلم و همچنین نخستین تست تصویری انجامشده برای اجرای کاراکتر x24/Weapon X توسط این بازیگر استرالیایی را تحویل طرفدارها داد. البته با ذکر این نکته که هنگام آزمایش تصویر چهرهی هیو جکمن برای اجرای نقش دشمن ولورین یعنی x24 او هنوز ریشهای صورت لوگان را داشت. درحالیکه طبیعتا هنگام اجرای نقش Weapon X در پروسهی اصلی فیلمبرداری چهرهی او از فرمی بسیار متفاوت با صورت نسخهی پیرشده و دردکشیدهی لوگان بهره میبرد.
- بهترین فیلمهای ابرقهرمانی دههی گذشته که باید تماشا کنید
- معرفی شخصیت ولورین، جیمز هاولت
این تصویرسازیها نقش به خصوصی در شروع آرام تبلیغات فیلم داشتند. چون به اندازهی کافی حسوحال متفاوت اثر با خاطرات مخاطب از هر فیلم X-Men را پررنگ میکردند. جیمز منگولد میگوید در عین رضایت کامل از تصویر لوگان درون آزمایشهایی مانند عکسبرداری از هیو جکمن طی ضبط سکانس ابتدایی فیلم که طی ثانیههای آن ولورین کثافتهایی را از زیر پوست خود خارج میکند و به درون روشویی میاندازد، از چهرهی او بهعنوان x24 ناراضی بود؛ تا حدی که برای اطیمنان پیدا کردن از ممکن بودن خلق سکانسها به شکل قابل قبول، تیم گریم موهای جکمن را به اندازهی لازم اصلاح کرد تا او از آزمایش تصویری ایفای نقش Weapon X نیز سربلند بیرون بیاید. نتیجه هم آن شد که طی برخی سکانسهای اثر، جکمن باید با موهای مصنوعی و گریم مفصلتر کاراکتر ولورین/لوگانِ پیرشده را زنده میکرد.
کموبیش مانند فیلم رازآلود The Conversation به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردان خالق سهگانهی «پدرخوانده» (The Godfather) یعنی فرانسیس فورد کاپولا که مارکو بلترامی آهنگ افتتاحیهی «لوگان» را با الهام از آلبوم موسیقی متن دیوید شایر برای آن آفرید، در فیلم Logan پروتاگونیستها آنچنان پرحرف به نظر نمیرسند. داستانگویی تصویری قدرتمند نقش انکارناپذیری در موفقیت فیلم Logan داشت و عجیب نیست که اکنون میفهمیم جیمز منگولد چهقدر روی اطمینان یافتن از جلوههای فیلم خویش حساسیت به خرج داده است.
- بهترین فیلمهایی که طرفداران بازی God of War (خدای جنگ) باید تماشا کنند
- رکوردها و دستاوردهای جالب نامزدهای اسکار 2018
کارگردان «لوگان» حتی ایدههای داستانی خود برای آن را در مرحلهی پیشتولید با بررسی آنها در قالب تصاویر هنری نهایی یا رد میکرد. برای نمونه در ابتدا قرار بود مخفیگاه لوگان و کالیبان درون یک کارخانهی متروکهی ایالت کنتاکی آمریکا باشد و این دو چارلز اگزاویه را داخل یک مخزن بزرگ نگهداری کنند. ولی پس از آن که فیلمساز بیشتر به مسیر سفر شخصیت اصلی در فیلم اندیشید، قرار بر این شد که مخفیگاه در خاک مکزیک واقع شود. نتیجهی به چشم آمدن طبیعت بیابانگونهی چنین لوکیشنی در طرحهای هنری چه بود؟ جیمز منگولد تصمیم گرفت محل نگهداری پروفسور ایکس را به یک برج ذخیرهی آب تبدیل کند. بهدنبال همین تصمیم هم سازندگان منطقهای مناسب را یافتند، ساختمانهای اطراف را به شکل مد نظرِ آفرینندهی اثر در آوردند و یک برجِ محفظهی آب را هم فقط به خاطر فیلم بنا کردند.
برای بسیاری از فیلمسازهای قدیمی و جدید رابطهای جدی و انکارناپذیر بین اهمیت قائل شدن واقعی برای جلوهی غالب فریمهای اثر و استفادهی بهجا از استوریبردها وجود دارد؛ در حد و اندازهای که آلفرد هیچکاک انقدر به آنها اطمینان داشت که گاهی پس از تنظیم همهچیز مطابق استوریبردهای ترسیمشده دیگر تمایل خاصی به کنترل نتیجهی قاببندی بهصورت شخصی نشان نمیداد. جیمز منگولد پس از انتشار سه استوریبرد جذاب از فیلم Logan که توسط مارک ونا با سابقهی حضور در دپارتمان هنری بیش از ۶۰ پروژه رسم شدهاند، از این گفت که او همیشه برای آفرینش فیلمهای خود به درک شدن یک نکتهی مهم توسط هنرمندهایی مانند ونا احتیاج دارد:
ترسیمکنندگان استوریبردهای سینمایی که من با آنها همکاری موفقیتآمیز داشتم، همواره میدانستند که من در جهان فیلمسازی بهدنبال قابها و تصاویری میگردم که ورای دیالوگها و در کل کلمات قصه میگویند.
«لوگان» را نمیشود یک اثر مستقل خواند. زیرا این فیلم از بودجهی استودیویی قابل توجهی استفاده کرد. ولی راستش را بخواهید بودجهی دادهشده به آن در مقابل سرمایهگذاریهای صورتگرفته روی محصولات سینمایی دیگرِ ظاهرا مشابهی که اولا درجهی سنی بزرگسال ندارند و ثانیا عامهپسندتر هستند، اصلا زیاد به نظر نمیرسد.
به همین خاطر سازندگان اگر بهدنبال آفرینشِ تقریبا ایدهآل محصول خویش بودند، باید از تمام داشتهها نهایت بهره را میبردند. همین هم کاری کرد که استفاده از تکتک این طرحهای تصویری و اطمینان پیدا کردن از ظاهر بسیاری از بخشهای فیلم به کمک آنها از هدررفت بودجه جلوگیری به عمل بیاورد. بسیاری از سینماروها میدانند که برای پروژههای بزرگ نیازمند به برخورداری از تعادل مالی گاهی هیچچیز ضروریتر از داشتن استوریبردهای دقیق و هدفمند نیست. شما هرچهقدر پیش از آغاز فیلمبرداری به شناخت دقیقتری از پروژه و چگونگی خلق لحظات گوناگون آن برسید، در مسیر دستیابی به نسخهی نهایی آزمون و خطاهای پرخرج کمتری دارید و به اصطلاح پول کمتری را دور میریزید.
فیلم Logan باتوجهبه همین بودجه نه حتی اگر سازندگانش میخواستند امتیاز فیلمبرداری به ترتیب صفحات فیلمنامه را داشت و نه میتوانست به سراغ جلوههای ویژهی کامپیوتری بسیار پرخرج برود. به همین خاطر مثلا سازندگان برای اجرای سکانس تاثیرگذاری حملهی عصبی اگزاویه در محل عمومی روی همهی افراد تکنیکی را امتحان کردند که بخش اصلی آن را اعمال تکانهای سنگین دستی روی دوربین و سپس کاهش تکانهای فیلم به کمک نرمافزارهای نهچندان پیچیده تشکیل میدادند. سازندگان بهتازگی ویدیویی از پشت صحنهی ساخت محصول را پخش کردهاند که آزمایشهای اولیهی کارگردان و فیلمبردار «لوگان» با این تکنیک را به نمایش میگذارد.
جیمز منگولد: باتوجهبه ساخت اثر با بودجهای بسیار کمتر از فیلمهای دیگری که قبل و پس از اکران در مرکز توجهات قرار میگیرند، ما بارها برای پیادهسازی جلوههای ویژه باید بهدنبال روشهای جدید میگشتیم. برای نمونه در اکثر ثانیهها تاثیرگذاری حملهی عصبی چارلز روی محیط و موجودات اطراف با حرکت دادن دیوانهوار دوربین و سپس ازبینبردن درصدی از تاثیرات آن تکانها با نرمافزار به تصویر کشیده میشد. نتیجه هم تبدیل شدن نسخهی نهایی بسیاری از سکانسها به ویدیوهایی بود که در آنها جنس حرکت محیط و اشیا و آدمهای پیرامون چارلز را لمس میکردید و با تاری بخشهایی از آن هم مواجه میشدید. ولی دیگر کسی تکان بیش از اندازهی دوربین موقع ضبط این ثانیهها را نمیدید.
احتمالا خودتان هم حدس زدهاید که به مانند بسیاری از فیلمها ما به ترتیب قرارگیری رخدادهای داستانی درون فیلمنامهی اثر فیلمبرداری را جلو نبردیم. شاید جالب باشد که بدانید حضور لوگان، اگزاویه و لورا در آسانسورِ کازینو نخستین سکانسی بود که به ضبط آن پرداختیم.
- نقد فیلم Logan - لوگان
به عقیدهی جیمز منگولد خواه یا ناخواه آفرینش فیلمهای کامیکبوکی در اکثر مواقع مثل اجرای یک نمایش درخشان و پرخطر با گام زدن روی طنابی بستهشده در ارتفاع بلند است. او میگوید تماشاگر وقتی به سراغ دیدن این فیلمها میآید، همیشه تا حدی مطلع است که هرچهقدر هم فیلمساز به کاراکترهای قصه احترام بگذارد، اثر او با هدف پولسازی استودیو روی پردهی نقرهای ظاهر میشود. پس انجام یک کار جدید که فکر بیننده را از این جنس نگاه انداختن به فیلم دور کند، برای آثاری مثل «لوگان» ضرورت دارد.
جیمز منگولد: آیا نمیشد بارها و بارها درون فیلم با تاکید گفت که وضعیت جدید کالیبان، پروفسور ایکس و لوگان حاصل کشته شدن تعداد زیادی از افراد ایکسِ شناختهشده برای مخاطب سینما با وضعیت ذهنی اگزاویه است؟ چرا. ولی در آن زمان «لوگان» به اندازهی کافی از فیلمهای X-Men دیگر فاصله نمیگرفت. مهم این است که بیننده بفهمد آنها یک تراژدی ژرف و تکاندهنده را پشت سر گذاشتهاند. مهم این است که تماشاگر به خود اجازه دهد که اثر را در قالب ساختهای غیر از «یک فیلم افراد ایکس دیگر» زیر ذرهبین ببرد.
- ۱۵ فیلم که لازم است قبل از دیدن «لوگان» تماشا کنید
ورای برنامهریزی فیلم برای جدا کردن خود از آثار یک دنیای سینمایی شناختهشده، فیلم منگولد جرئت استفاده از ایدههایی را داشت که شاید عدهای از کارشناسهای حرفهای سینما آنها را بیش از اندازه مدرن و حتی پوچ خطاب کنند. برای نمونه کاراکتر بسیار مهمی مثل X-23 با نقشآفرینی فراموشناشدنی دافنه کین عملا در اثر منگولد به شکلی بسیار باورپذیر صرفا با یک ویدیو ثبتشده درون موبایل معرفی میشود.
منگولد: ایدهی استفاده از آن فوتیج قرارگرفته روی آیفون که تشکیلات گروه Alkali-Transigen را به تصویر میکشید و واقعا با چند آیفون و چند دوربین هشت میلیمتری فیلمبرداری شد، از ذهن یکی از سه نویسندهی فیلمنامه یعنی اسکات فرانک بیرون آمد. البته نباید انکار کرد که همچون بسیاری از سکانسهای دیگر فیلم این دافنه کین بود که بخش قابل توجهی از بار انتقال احساسات و قصهها به مخاطب را در چنین فرم نامعمولی به دوش کشید.
برخلاف تصور بسیاری از سینماروها تعداد قابل توجهی از آثار موفق نه با سختگیری مطلق فیلمنامهنویسها و کارگردان که با باز ماندن گوش آنها نسبت به ایدههای تازه لحظات معرکهی خود را خلق کردهاند. ایدهها هم صرفا توسط یک نویسنده به گوش فیلمساز نمیرسند و گاهی حاصل اجرای بداههی چند بازیگر هستند. جیمز منگولد میگوید سکانس غذاخوری شخصیتها بر سر یک میز که در آن عملا اگزاویه نقش یک معلم و لوگان نقش یک دانشآموز ضعیف را اجرا میکند، بیرونآمده از بازیگریهای بداههی جذاب هیو جکمن و پاتریک استوارت بود؛ سکانسی که به خوبی اجازه داد بیننده پیش از مواجهه با طوفانِ خونآلودِ ایجادشده توسط X-24 به زیبایی آرامش را پیش از رسیدن آن احساس کند. کارگردان «لوگان» در این رابطه میگوید:
یکی از وظایف من آمادگی برای پذیرش ایدههای متفاوت است. آمادهسازی داستان، پیشتولید تصاویر فیلم و برنامهریزی کامل برای آغاز فیلمبرداری همگی حکم نگارش یک پیشنویس از فیلمنامه را دارند. ولی خود فیلمبرداری قصهای دیگر است. من میدانم که گاهی بزرگترین داراییهای فیلمساز هنگام ضبط سکانسها، بازیگرهای او هستند. پس اگر آنها را کاملا محدود به برنامههای از قبل چیدهشده کنم، تنها از نصف قدرت اجرای این افراد بهره بردهام.
- از «مانیبال» آرون سورکین تا «فورد دربرابر فراری» جیمز منگولد: تمجیدی از فیلمهای ورزشی هوشمند
- بهترین فیلمها برای افراد علاقهمند به خودرو
بین شخصی که اواخر دههی هفتاد میلادی قصهی کلارک کنت را قدرتمند و تا جای ممکن واقعگرایانه روی پردههای نقرهای برد، فردی که سهگانهی ابرقهرمانی او را پاسخی به شرایط پیشآمده پس از فرو ریختن دو برج عظیم خواندند و آفرینندهی سهگانهای که در سالهای ۲۰۰۵، ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ میلادی عبارت «فیلم ابرقهرمانی» را به مراتب ارزشمندتر و عمیقتر از قبل کرد، دو ویژگی مشترک دیده میشود؛ آنها در فضای خارج از سینمای ابرقهرمانها نیز حرفهای زیادی برای گفتن داشتهاند و مشخصا به یک اندازه از چنین آثاری متنفر و به چنین محصولاتی علاقهمند هستند. این وسط اما نباید فراموش کرد که اگر احترام و عشقی درونی نسبت به فیلمهای اینگونه در قلب آنها وجود نداشت، افراد مورد بحث اصلا چنین آثاری را خلق نمیکردند.
تعداد قابل توجهی از کارشناسها که «لوگان» جیمز منگولد را درکنار برخی از آثار مورد اشاره در پاراگراف قبلی روی قلهی سینمای ابرقهرمانی میبینند، اصلا همین فکر کردنِ فیلم به جلوتر از حد و مرزهای آثار مشابه با خود را دلیل اصلی موفقیتش میدانند. بااینحال همانگونه که گفته شد در دل تکتک آثار نامبرده میشود عشق به ابرقهرمانها را هم دید؛ علاقه داشتن به قصههایی که با ممکن کردن ناممکنها حرفهایی حقیقی، تلخ و مهم دربارهی جهان پیرامون را به زبان نمیآورند، بلکه فریاد میزنند.
جیمز منگولد: روزی خلق فیلمنامهی «لوگان» به پایان رسید که من و فرانک فهمیدیم کامیکهای «افراد ایکس» باید در قصه حضور داشته باشند و لوگان باید به آنها تنفر بورزد. این ایده بهنوعی همزمان عشق و تنفر من از فیلمهای ابرقهرمانی را نیز به تصویر میکشید. آنها ابعاد رازآلود و اسطورهوار شگفتانگیزی دارند. آنها افسانههای دوران مدرن هستند. آنها میتوانند به ما اجازهی بیان حرفهای بسیار پراهمیتی را بدهند.
ولی من از این متنفرم که آنها در اکثر مواقع میگویند یک نیروی برتر همه را نجات خواهد داد. از این متنفرم که اکثر انسانها در بسیاری از آنها موجوداتی فانی هستند که نباید هیچ مسئولیت خاصی را بپذیرند و صرفا توسط موجودات برتر از خویش نجات داده میشوند.
فیلم Logan تلاش من برای قرار دادن پای مخاطب در کفشهای این موجودات بهخصوصِ خدامانند بود که در حقیقت ضعیف هستند. میخواستم ما هم ناامیدی و خستگی آنها را احساس کنیم. برای من این فیلم به شکل انکارناپذیری یک اثر سیاسی است که نشان میدهد چهقدر به مصرفگرایی عادت کردهایم. چهقدر در فانتزیها گم شدهایم و چهقدر از اینکه دنیا هر روز در حال آتش گرفتن است، غافل هستیم.
در سکانسی حذفشده از فیلم The Wolverine، محصول سال ۲۰۱۳ میلادی که من فقط کارگردان آن بودم میتوان لباس قهوهای و زرد ولورین را که دقیقا از روی کامیکها الگو گرفت، مشاهده کرد. من هرگز نه به استفاده از آن لباس در فیلم Logan، محصول سال ۲۰۱۷ میلادی فکر کردم و نه هیو جکمن هیچوقت حتی آن را به شکل امتحانی بر تن کرده است. اصلا ما نسخهای قابل پوشیدن از آن لباس را نساختیم. چون تکتک ویژگیهای عمیقی که من دربارهی این کاراکتر میشناسم او را از به نمایش گذاشتن پوششی خاص و شناختهشده بازمیدارد.
البته نگران نباشید. احتمالا نسخهی سینمایی بعدی ولورین چنین لباسی را بر تن خواهد کرد.
شاید هم در آینده درون کامیکهای تازه نیز نتوان لوگان را با آن ظاهر قدیمی دید؛ شاید مسیر جدید او بهعنوان یک کاراکتر از وی شخصیتی خاکستریتر و شبیهتر به نسخهی فیلم سال ۲۰۱۷ بسازد. ولی در هر حالت نمیشود انکار کرد که در پایان فیلم Logan کامیکها همانقدر که ولورین را به سمت مرگ فرستادند، زندگی تازهای را تقدیم لورا کردند.
فانتزی همزمان گمراهکننده و هدایتکننده است و فیلم Logan در جایگاه خود کموبیش این صحبت را به سان شاهکار اسپانیاییزبانِ گییرمو دل تورو در سال ۲۰۰۶ میلادی یا همان «هزارتوی پن» (Pan's Labyrinth) خوب بیان میکند؛ البته برای مخاطبی که تفاوتهای قابل توجهی با تماشاگرِ هدفِ آن فیلم دارد.
مرگ
X-24 نه به وسیلهی چنگالهای لوگان که در پایان یک جنگ طولانی توسط لورا کشته شد. لوگان به شکلی آشنا و هنگام حرکت در مسیر نابودی تهدید از بین نرفت. او صرفا هنگام تلاش حداکثری و تا حدی ناموفق برای نجات دخترک جان داد. درحالیکه از اینجا به بعد دنیا به همان دختربچه و آیندهی او تعلق داشت.
جیمز منگولد: میخواستم لوگان فرصت لمس ضعف جدی را داشته باشد. این ضعف برای او دستکمی از قدرت نداشت. چون نشان میداد که او احساسات دارد و موجود مقابلش یک ماشین بیاحساس است.
میخواستم حرف آخر را لورا بزند. چرا که لوگان عملا در پایان فیلم میخواست گذشتهی خود را بکشد. Weapon X یادآور میراث سیاه او بهعنوان یک قاتل خونسرد و ماشینی بود؛ یادآور تمام دردهایی که ولورین ایجاد و تحمل کرد. لوگان برای پیروزی بر سیاهترین نسخهی موجود از خود باید به پاکترین و خالصترین نسخه متوسل میشد. باید از بهترین جلوههای حضور خویش در جهان کمک میگرفت و لورا، دختر او مجموعهای از بهترین صفات او بود.
در آخر احساس کردم بهترین ادای احترام به این کاراکترِ زندهشده توسط یک بازیگر فوقالعاده به اسم هیو جکمن آن است که طی لحظهای پرشده از عشق و مهربانی به او اجازهی ترک یک زندگی شکلگرفته با بیش از ۲۰۰ سال درد کشیدن و درد ساختن را بدهیم.
یک روز پس از پخش تمامی صحبتهای جدید منگولد دربارهی «لوگان»، هیو جکمن نوشت:
آخرین دیالوگ دادهشده به من در فیلم میگفت: پس چنین احساسی دارد. دیالوگی که من آن را یکی از استادانهترین ضربههای واردشده توسط فیلمنامهی فیلم Logan به تماشاگر میدانم. این دیالوگ بیانکنندهی دقیقترین جملهای بود که میتوانست قصهی یک کاراکترِ زندگیکرده درون ۹ فیلم سینمایی را به اتمام برساند.