از عشق، این واژهی پربسامدِ زبان بشری، در افسانهها و داستانهای بسیاری نقل کردهاند. از زمان ابداع و پیدایش نوشتن، هزاران هزار کتاب دربارهی تعریف عشق و عشاق نوشته شده و نیز شعرهای بیشماری برای واژه و مفهوم عشق سروده شده است. چه بسیار که نگارندگان و عشاق هم از ظن خویش به شرح و بیان عشق پرداختهاند. گذشتگان هرچه سخن از عشق گفتهاند بیشتر از نوع آسمانی آن بوده است. هرچند که از عشق زمینی و تأثیر وجودی آن در زندگی عادی و روزمره نیز گریزی نیست و نمیتوان به نقش پررنگ آن در زندگی شخصی و اجتماعی بیتوجه و یا کمتوجه ماند. در این مقاله، برای چگونه جاری ساختن کیمیای عشق در زندگی واقعی و نیز خلق و تجربهی لحظات عاشقانهتر به مطالعهی نظرها و تجربیات شخصی ۲۳ نویسندهی نامآشنا میپردازیم.
۱. جان گری؛ نویسندهی کتاب مردان مریخی زنان ونوسی
من برای آنکه زندگیام را از عشق لبریز کنم، رفتار و کارهایی را که مولد عشقاند، پیش از هر چیز دیگری به انجام میرسانم. بارها به تجربه آموختهام که با انجام کارهای کوچک و بهظاهر کماهمیت در زندگی زناشویی میتوان به چیزهای بزرگ و مهمی دست یافت. من و همسرم آداب و آیین عاشقانهای برای خود داریم، کارهای کوچکی که دیگران را به تحسین واداشته است؛ برای نمونه، با گذشت ده سال از پیوند زناشوییمان من هنوز هم با چند شاخه گل به خانه میروم. و اینکه من وقت زیادی را به فرزندانم اختصاص میدهم. زمانی که متعلق به آنهاست، به بازی کردن با آنها میگذرد و هیچ چیزی باعث وقفه در آن نمیشود. همین کارهای ساده و بهظاهر کماهمیت هستند که شور و اشتیاق عاشقانه را زنده نگه میدارند.
۲. لئو بوسکالیا؛ نویسندهی کتاب زندگی، عشق و دیگر هیچ
عشق ورزیدن درحقیقت روند بیوقفه از خلق عشق بر پایههایی است که از آغاز در درون ما وجود داشته و بنا شده است. عشق، همواره در تمامی انسانها وجود دارد. اما در هر لحظهای از زندگی ما، مرحلهی متفاوتی از رشد خود را طی میکند. با وجود اینکه عشق ورزیدنِ ناب و بیچشمداشت، سهل و آسان به نظر میرسد اما فقط شمارِ اندکی از انسانها از عهدهی چنین عشقی برمیآیند. عشق راستین نیازمند تصاحب نیست. در این عشق، معشوق رهاست و مهرورزی، بیهیچ توقعی جاری. درواقع، عشق ورزیدن با هر سطح توقعی، محکوم به یأس و ناامیدی است، زیرا بعید به نظر میرسد که کسی، صرفنظر از میزان عشق و ازخودگذشتگی، بتواند پاسخگوی تمام نیازهای ما آدمها باشد.
۳. شاکتی گواین نویسندهی کتاب راه تحول
اگر بهدنبال طریقی برای شعلهور کردن آتش عشق در زندگی خود هستید، باید کار را از عشق ورزیدن به خویشتن آغاز کنید. یاد بگیرید که خودتان را با تمام کاستیها بپذیرید، یاد بگیرید که حتی بخشهای ناخواستنی خود را دوست بدارید. در عمل خواهید دید که عشق در درون و پیرامون شما شکوفه خواهد کرد. ما به این جهان آمدهایم تا هر دو گونهی عشق را بیاموزیم؛ عشق انسانی را با نیازها و آرزوها و پستیوبلندیهایش، و عشق معنوی را با تمام نیکخواهیهای پیرامونش.
۴. دیپاک چوپرا؛ نویسندهی کتاب جاده عشق
همهی کارهای ما در زندگی میکنیم، در طلب عشق است. عشق، خداست. عشق، تجربهی مقدسات است. عشق، انگیزه و محرک اصلی تمام کارهای ریز و درشتی است که انجام میدهیم. کسی در جایی گفته بود: «جویندگان جایزهی نوبل، عشق را میجویند. جایزه، بهانهای بیش نیست.» هنگامی که عشق را به زندگی خود فرامیخوانید و هشیارانه و داوطلبانه زندگی خود را مملو از عشق میکنید، آنگاه معجزات فراوانی در زندگی شما به وقوع میپیوندد. زندگیتان مظهری از خود عشق خواهد شد. میبینید که در زندگی درونی و بیرونیتان اتفاقات ناممکن روی خواهند داد. اگر در عشقورزی بکوشید همهی چیزهای خوب به زندگیتان سرازیر خواهد شد.
۵. بتی جین ادی؛ نویسندهی کتاب در آغوش نور
هرچه بیشتر غرق در عشق و اعجاز و زیبایی پیرامون خود میشویم، عشق بیشتری به زندگی ما سرازیر میشود. هرچه بیشتر عشق بورزیم توانایی ما برای عشق ورزیدن بیشتر میشود. وقتی به جهان و ساکنان آن عشق میورزیم، این عشق خود را آشکار ساخته و بهمانند بومرنگ به سوی ما باز میگردد. یکی از راههای تمرین عشق این است که همیشه و در هر موقعیتی، خود را به جای طرف مقابل خود بگذارید، گاه نقشهایتان را عوض کنید و از خود بپرسید: «دلم میخواهد در این شرایط چه واکنشی ببینم؟» و بعد همان واکنش را نشان دهید. تردید نداشته باشید که این روش کاملا کارساز است.
۶. جک کنفیلد؛ نویسندهی کتاب سوپ جوجه برای تقویت روح
اگر بهدنبال عشق هستید زمانی را برای گوش سپردن به قلب خویش اختصاص دهید زیرا قلب ما منشأ ارتباط و نزدیکی با کل زندگی است و زندگی یعنی عشق. این ویژگی اسرارآمیز عشق، تمام وجود ما را احاطه کرده است و همچون نیروی جاذبهی زمین، واقعی و ملموس است. با وجود این، چه بسیارند مواقعی که عشق را فراموش میکنیم! عشق با درک این واقعیت آغاز میشود که آنچه عمیقا سبب رضایت خاطرمان میشود، داراییها و کارهای ما نیستند بلکه وضعیت قلب، درون و احوال ماست. آنچه در پایان زندگی از خود میپرسیم بسیار ساده و روشن است: آیا به خوبی عشق ورزیدهام؟ آیا به مردم پیرامونم و به جامعه و زمین، عمیقا عشق ورزیدهام؟
۷. لوئیز ال. هی؛ نویسندهی کتاب شفای زندگی
من انسانی بودم سرشار از رنجش و ناخوشنودی، کسی که مرتب به حال خود دل میسوزاند و اصولا عشق را درک نکرده بود. من گمان میکردم که عشق، چیزی است که باید آن را در خارج از وجود خود جستوجو کنم و بیابم. ولی سرانجام وقتی به مفهوم واقعی عشق پیبردم که این جستوجوی بیحاصل را کنار گذاشتم. مهمتر از همهی عشقها، عشقورزی به خویشتن است؛ اگر خود را دوست نداشته باشیم، عشقِ هیچکس برای ما رضایتبخش نخواهد بود و اگر با کسانی در ارتباط باشیم که به خود عشق نمیورزند هر قدر هم که دوستشان بداریم باز هم کفایت نخواهد کرد زیرا آنها در درون خود به خویشتن عشق نمیورزند.
۸. اندرو ویل؛ نویسندهی کتاب سلامت طبیعی، داروهای طبیعی
به اعتقاد من، معنی عاشق شدن این است که انسان آنچه را در درون خود احساس میکند، بر چیزی یا کسی در خارج از وجود خود منعکس کند و اگر دیگران بتوانند درک کنند که عشق، از درون آنها نشأت میگیرد آنگاه همیشه راهی برای برقراری ارتباط با این منشأ دورنی وجود خواهد داشت. عشق، یگانه منبع حفظ آسایش و آرامش در زندگی است و از چنان نیرویی برخوردار است که میتواند سبب شفای معجزهآسایی در قلمرو جسم و ذهن و معنویت گردد. تلاش همهی ما باید در جهت بارور ساختن و پرورش این نیروی بیکران باشد.
۹. رابی هارولد کوشنر؛ نویسندهی کتاب چرا اتفاقات بد برای آدمهای خوب میافتد؟
من دریافتهام که پایه، اساس و جوهر عشق زناشویی، ماجراهای عاشقانه نیست بلکه بخشش، پذیرش و قبول عیبها و کاستیها و درک این واقعیت است که همهی ما عادتها و رفتارهایی داریم که همسرانمان را از کوره به در میبرد. وقتی عصبانی میشوم تنها امید من این است که همسرم این حالت مرا به عنوان واقعیت من تلقی نکند و آن را صرفا به حساب یک بدخلقی گذرا بگذارد.
۱۰. جان ولوود؛ نویسندهی کتاب عشق و روابط موهوم
برای عشق ورزیدن راستین به دیگران، ابتدا باید این امکان را به آنها بدهیم که خودشان باشند، همانی که هستند، و نه آنچه ما میپسندیم. لازمهی عشق واقعی، دوست داشتن وجود و هستی آدمهاست. نه این که آنها را صرفا بهخاطر شخصیت و ظاهر آنها دوست بداریم یا بهخاطر کارهایی که برای ما انجام میدهند.
۱۱. ماریان ویلیامسون؛ نویسندهی کتاب بازگشت به عشق
باید از خود بپرسیم که آیا روح عشق بر افکار و اندیشههای ما حاکم است؟ که اگر چنین باشد، انسانهایی به مراتب مهربانتر و بخشندهتر خواهیم بود؛ انسانهایی که بهجای محکوم کردن، تقدیس میکنند و بهجای تمسخر، حمایت. انسانهایی که بهجای حمله کردن، میبخشند و بهجای هراسیدن، عشق میورزند.
۱۲. جان رابینز؛ نویسندهی کتاب انقلاب غذایی
کلید عشق در گزینش نکردن معشوق است. به عبارت دیگر، ما نباید تمام توان عشق خود را به یک چیز و به یک فرد اختصاص بدهیم بلکه باید به هر آن چیزی که در دسترس ماست، عشق بورزیم. به جای آنکه به انتظار یک کمال مطلوب بنشینیم و دروازههای قلب خود را به روی مخالفان خویش ببندیم، میتوانیم به تمام کسانی که در مقابل ما قرار میگیرند، عشق بورزیم. حتی میتوانیم به کسانی عشق بورزیم که هرگز نه آنها را دیدهایم و نه میشناسیم.
۱۳. ریچارد کارلسون؛ نویسندهی کتاب از کاه کوه نسازید
آنچه یک زندگی عاشقانه را به معنای واقعی رشد و تعالی میبخشد، تمایل ما به ماندن در فضایی عاشقانه و پاسخگویی عاشقانه در همین لحظههای دشوار است، زیرا عاشق ماندن در زمانهایی که همه چیز، سیر عادی خود را طی میکند و رفتار دیگران در قبال ما رفتاری محبتآمیز و عاشقانه است، کار دشواری نیست. مهم این است که بتوانید دیگران را در همان زمانی که مخالف منتهای آرزوی شما رفتار میکنند، عیب شما را بازگو میکنند یا پاسخ محبتهای شما را نمیدهند، دوست بدارید.
۱۴. برنی سیگل؛ نویسندهی کتاب عشق، طب، معجزه
عاشق بودن و مهر ورزیدن برای انسانهایی که بازیهای کودکانه را فراموش کردهاند و کودکِ درون خویش را سرکوب کردهاند، بسیار دشوار است زیرا احتمال وجود دشمنی و کینه در این افراد به مراتب بالاتر است. عشق و بازی همیشه همراه هم هستند. خنده و قهقهه، کودک درون ما را نمایان میکند، هراسها و رنجشهایی که از همدیگر داشتهایم پراکنده میسازد و عشق و مهر ورزیدن را آسانتر میکند.
۱۵. استفان کاوی؛ نویسندهی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر
به عشق به عنوان والاترین کُنش زندگی بنگرید. پرورشِ عشق به خویشتن را سرلوحهی زندگی خود قرار دهید. باید نیروی الهی خداوند را به سوی خود جذب کنید تا قدرت بیان و اظهار این گونه از عشق را پیدا کنید. واژهی «عشق» دیگر یک «اسم» نیست بلکه یک «فعل» است، کاری است که باید انجامش بدهید. عشق، از خود گذشتن است.
۱۶. بری نیل کافمن؛ نویسندهی کتاب خوشبختی یک انتخاب است
من سرانجام به تعریف سادهای از عشق رسیدهام. تعریفی که آن را در جنبههای مختلف زندگی خودم امتحان کرده و از اثربخشیاش متحیر و مبهوت ماندهام. این تعریف شامل سه لایهی مختلف است؛ عشق، پذیرفتن و قضاوت نکردن است. عشق، خواستن بهترین چیزها برای دیگری است. عشق، انجام کاری مفید برای دیگران است و کمکی به آنها برای شناخت ظرفیتهای خود. اما برای عشق ورزیدن قبل از هر چیز باید شادمانی را در درون خویش بیابیم، زیرا تا زمانی که احساس شادمانی نداشته باشیم، دوست داشتنی هم نخواهیم بود. پس از آنکه شاد زیستن را آموختیم، میتوانیم دریچههای قلب خود را به سوی عشق و محبت بگشاییم.
۱۷. ساماهیرا لایت کافمن؛ نویسندهی کتاب موافقتنامه والدین: عشق، هدایت، رها کردن
نخستین گام من دست برداشتن از انتقاد و قضاوت دربارهی ویژگیهای منفیام بود. آموختم که خود را همانگونه که هستم، بپذیرم و نیازی به تغییر دادن خصوصیات وجودیام احساس نکنم؛ در حقیقت، پذیرش این ویژگیها بهخودیِخود سبب دگرگونی آنها نیز شد. هر کاری که من انجام میدهم برای خلق یک نگرش عاشقانه نسبت به خویشتن و دیگران است که این، هدف اصلی و نقطهی تمرکز من در زندگی است. به نظر من برنده کسی است که بهشدت عشق میورزد.
۱۸. ناتانیل براندن؛ نویسندهی کتاب روانشناسی حرمت نفس
چگونه عشق را به زندگی خود بیاورم؟ پاسخ این است که باید به گونهای فزاینده بر چیزهایی تمرکز کنیم که در این جهان، برای ما از بیشترین اهمیت برخوردارند. از آنجایی که خانواده و کارِ من، بالاترین اولویتهای زندگی من هستند، بیشترین وقت و انرژیام را به این دو اختصاص میدهم. من همچنین وقت زیادی را صرف اندیشیدن به چیزهایی میکنم که به آنها عشق میورزم. من نسبت به موهبتها و لذتهایی که در زندگی از آنها برخوردار هستم، آگاهی دارم و هر روز به آنها فکر میکنم. هیچ چیز خوبی را در زندگیام، عادی و بدیهی تلقی نمیکنم.
۱۹. شارون سالزبرگ؛ نویسندهی کتاب مهرورزی عاشقانه
زیستن در ترس و وحشت بهمانند بودن و ماندن در وضعیت انجماد است. میگویند بودا عشق را به منزلهی پادزهری برای مقابله با ترس آموزش میداد. ما از ترسها، داوریها و گناهان خود اذیت میشویم. گناه در روانشناسی بودایی، به منزلهی تنفر از خویشتن است. هنگامی که این دردها به پایان میرسند، زندگی آغاز میشود و این همان قدرت عشق است.
۲۰. بنجامین شیلد؛ نویسندهی کتاب راهنمای دل: سخنی در باب عشق
من میکوشم تا همواره بر آن جنبههای زندگیام متمرکز شوم که تجربهی عشق را در وجودم پرورش دادهاند. جنبههایی از زندگی که غرور و خودخواهیام را ذوب کردهاند و دلشورهها و نگرانیهای روزمرهی مرا از یادم بردهاند. برای انجام این کار نیازی به خلوت گزیدن در کنج یک صومعه نیست. درواقع، لحظات منحصر به فردی در همین زندگی روزمره وجود دارند که میتوانند ارتباط ما را با دنیای عشق از نو برقرار کنند. کارهای سادهای مثل نوازش یک گربه یا گوش دادن به یک موسیقی دلنشین مرا در خود غرق میکند و کمکم میکند که خویشتن را به سوی مرکز هستی یعنی عشق بکشانم.
۲۱. جوآن بوریسنکو؛ نویسندهی کتاب زندگی یک زن
من همیشه با کندوکاو، مواجهه و فراگیریِ اصول بنیادین زندگی موافقم و معتقدم که حتی زوایای تاریک آن هم درسهایی برای آموختن دارند. به عنوان مثال، برای آنکه ابراز و دریافت عشق را بیاموزیم، میتوانیم از خشم به عنوان معلمی بزرگ کمک بگیریم، زیرا که خشم یک واکنش ناب و خالص است. خشم، ندایی است که میگوید: «چیزی از پایه خراب است.» این پیام ممکن است آزاردهنده باشد، اما بسی ساده و روشن هم هست.
۲۲. هارویل هندریکس؛ نویسندهی کتاب عشق شفابخش
برای اینکه بتوانیم به دیگران عشق بورزیم ابتدا باید این موضعگیری را کنار بگذاریم که: «راه درست، راه من است.» باید بتوانیم منطق حاکم بر ذهن مخاطب خود را درک کنیم، در قالب او جای بگیریم و احساسات او را تجربه کنیم. عشق واقعی از زمانی آغاز میشود که انسان به دور از نیاز و توقعات خود، متفاوت بودن دیگران را بفهمد و به آن احترام بگذارد. و عشق پایدار، چنین عشقی است؛ حتی اگر ویژگیهای همراه و همسر ما همواره منطبق با میل و یا در جهت رفع نیازهای ما نباشد.
۲۳. اریک فروم؛ نویسندهی کتاب هنر عشق ورزیدن
همهی انسانها از نظر ذات و جوهر یکسان هستند. همهی ما بخشهایی از یک وجود واحدیم؛ ما، یکی هستیم و بنابراین فرقی نمیکند که به چه کسی عشق میورزیم. فقط مهم این است که همواره عشق بورزیم.
منبع:
کارلسون، ریچار و شیلد، بنجامین. یک سبد عشق؛ رمز و راز عاشقانه زیستن. ترجمه: وحید افضلی راد و ش. نوروی. نشر نیریز.