مهانداس کارامچاند گاندی رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. پدر گاندی مردی دست و دلباز و بخشنده بود اما سواد چندانی نداشت و در قید و بند گرد آوری مال نیز نبود. به گونه اي که پس از مرگش دارایی چندانی برای خانواده اش بر جای نگذاشت. مادر وی نیز به شدت مذهبی و بی سواد بود.
به گزارش تالاب: «چشمان آرام و کدر، کوتاه قد و ضعیف الجثه، با صورت لاغر و گوش هاي بزرگ برگشته، شب کلاهی سفید بر سر و جامه سفیدی از پارچه خشن در بر و پا عریان، غذایش برنج هست و میوه و به جز آب نمی آشامد. روی زمین میخوابد، کم میخوابد و دایم کار میکند.
گویی جسمش به حساب نمیآید. در برخورد اول هیچ چیز در او جلب دقت نمیکند، مگر حالت صبری عظیم و عشقی بزرگ… به سادگی کودکان هست و حتی با رقیبان خود نیز مهربان و مؤدب هست.
تاثیر شخصیت زاهد هندی«گاندی»
صمیمیتی بی شائبه دارد. با فروتنی تمام به انتقاد از خود میپردازد و به قدری وسواسی هست که شکاک به نظر میرسد و گویی با خود میگوید: «من اشتباه کرده ام»، هیچ سیاستی در کارش نیست. از این که دیگران را با نطق و خطابه، تحت تاثیر قرار دهد گریزان هست یا بهتر هست بگویم اصلا به این فکر نیست. از تظاهرات عمومی که محرک آن شخص خودش باشد، بیزار هست…»
این جملات ابتدایی کتاب رومن رولان هست که در سال 1924 زمانی که به تاریخ شرق علاقه مند شد و تحت تاثیر شخصیت گاندی قرار گرفت، در رابطه با زندگینامه ماهاتما گاندی نوشت.
از پوربندر تا لندن
در اواسط قرن نوزدهم، سیطره انگلستان بر هندوستان قطعیت یافته بود و سیل روشنفکران و تحصیل کردگان هندی که از کشور های غربی بازگشته بودند به تحکیم این سلطه دامن می زد. در چنین شرایطی بود که در شهری به نام «پوربندر» «شهر سفید» در کنار دریای عمان پسری در خانواده گاندی به جهان آمد که نامش را «مهنداس کرم چند» گذاشتند.
نام خانوادگی گاندی به معنای بقال یا خواربارفروش هست. خاندان او به طور سنتی و اجدادی بازرگان بودند ولی پدر و پدربزرگ شهر دو برای مدتی اولیه وزیر یکی از استان هاي گجرات میشوند اما به علت مخالفت با مقامات بالاتر و استقلال رأی مورد تعقیب قرار میگیرند.
پدر گاندی مردی دست و دلباز و بخشنده بود اما سواد چندانی نداشت و در قید و بند گرد آوری مال نیز نبود. به گونه اي که پس از مرگش دارایی چندانی برای خانواده اش بر جای نگذاشت.
مادر وی نیز به شدت مذهبی و بی سواد بود. او زندگی توأم با ریاضت کشی و روزه داری هاي طولانی و نیکوکارانه داشت و شخصیت مادر بود که بعدها در فرزندش تاثیری عمیق بر جای گذاشت تا آنجا که گاندی رفتار او را «مقدس گونه» میخواند.
تاثیر زاهد هندی«گاندی»
پدر و مادر وی پیرو مکتب جائینیسم مذهب هندو بودند. باورهای اساسی این مکتبشامل بی آزاری ،تعدی و بدی نکردن، گیاهخواری و خویشتن داری بود. در مجموع هر چند وی در خانواده اي ثروتمند به جهان آمد اما خانواده او هرگز از طبقات ممتاز جامعه نبودند.
در دوران مدرسه «مهنداس کرم چند» عمده باهوش و زرنگ به نظر نمیرسید. شاگرد برجسته اي نبود و حتی در یادگیری بعضی مواد درسی با سختی مواجه بود. به علاوه در همین دوران با دشواری هاي معدودی روبرو شد و علیه بعضی از دستورات مذهبی شورش کرد تا آنجا که در خفا گوشت خورد که بزرگترین کفری بود که یک هندو می توانست مرتکب شود؛
خود وی نیز از انجام این کفر بسیار ترسیده بود و گمان میکرد که کافر شده هست. وی در این زمان باور داشت انچه باعث شده تا انگلیسی ها قدرتمند باشند، گوشت خواری هست اما به زودی از این باور برگشت.
بنا بر سنت خانواده گاندی وی باید در نوجوانی ازدواج میکرد و به این منظور خانواده دو بار دخترانی را برای وی نامزد کردند که هر دو در کودکی از جهان رفتند. با این حال سیزده ساله بود که بار دیگر دختری هم سن خودش به نام کاستوریا که از خانواده اي بازرگان بود را برای او نامزد کردند. گاندی و همسرش مدت شصت سال کنار یکدیگر زندگی کردند و صاحب چهار فرزند شدند.
گاندی نوزده سال داشت که علی رغم نارضایتی مادرش، هندوستان را به مقصد لندن ترک کرد تا تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه دهد. در لندن او در دانشگاهی به ادامه تحصیل میپردازد که به سهل گیری شهرت داشت
اما به جهت اوضاع ظاهری، گیاهخواری و سوگندهایی که مطابق آیین جائینیسم برای پرهیز از گناه ادا کرده بود، به گونه اي غیرمعمول، گوشه گیر و خجالت زده، روزگار میگذارند.
بعد از مدتی اینگونه که خود مینویسد، برای این که یک «جنتلمن تمام عیار» انگلیسی شود، ساده لوحانه وقت و پول زیادی هزینه میکند و می کوشد در کلاس هاي گوناگون شرکت کند اما به زودی از این خواسته دست کشیده و به سبک زاهدانه زندگی خود بر میگردد.
زمانی که با جمعیت گیاهخواران لندن آشنا شد و به آنان پیوست، تحولی شگرف در زندگی وی پدید آمد چرا که تعداد زیادی از اعضای انجمن گیاهخواران از روشنفکران و تحول خواهان جامعه بودند و همزمان تفکرات آنان قرابت بسیاری با آیین بودا داشت.
تاثیر شخصیت زاهد
با این حال در ابتدای این آشنایی گاندی جوان، همچنان شرمگین و خجالت زده بود و حتی زمانی که برای اولین بار قرار بود در انجمن سخنرانی کند، بعد از بیان چند جمله از متنی که نوشته بود، چنان دستپاچه شد که قادر به ادامه نشد و شخص دیگری متن او را برای جمع خواند.
گاندی کوشید تمام مدت حضور خود در لندن را با مطالعه و کاوش در رابطه با حقوق، تاریخ و کتب مذهبی و اخلاقی و شرکت در جمع دوستان جدیدش سپری کند. بیست و دو ساله بود که تحصیلاتش به پایان رسید و درست یک روز پس از آن که پیروز شد پروانه وکالت را دریافت کند، بی هیچ درنگی به هندوستان بازگشت.
با این حال در زمان ترک لندن نظر مثبتی در مورد انگلیس و مردم این کشور داشت و به ذات استعماری نهفته در آن پی نبرده بود.
بازگشت به هند
در سال 1891 گاندی رهسپار هند شد و مقارن با ورودش خبری دردناک دریافت کرد. مادرش به تازگی از جهان رفته بود و نزدیکان ترجیح داده بودند تا ورود وی، این خبر را پنهان نگه دارند. وکیل جوان با دقت به تحصیلاتش، در دادگاه هاي جنایی هندوستان مشغول به فعالیت شد اما ویژگی هاي شخصیتی او با شغلی که گزینه کرده بود در تضاد بود.
او در اولین جلسه دادگاهش حتی یک کلمه هم نتوانست از موکل خود دفاع کند و وکالت او را به شخص دیگری واگذار کرد. وی وکالت را به اخلاقیات گره زده بود و تنها در دعاوی وارد عمل می شد که گمان میکرد حقی تضییع شده هست و جایی که تشخیص می داد شخص گناهکار هست، وکالت او را بر عهده نمیگرفت.
با این روحیه او موفقیت چندانی نمی توانست در شغل وکالت به دست آورد اما رویدادی تازه در راه بود تا وکیل بی دست و پا را در مسیری قرار دهد تا به پدر یک ملت تبدیل شود.
دادا عبدالله از بازرگانان معروف هندوستان که ساکن آفریقای جنوبی شده بود، علی رغم داشتن وکلای اروپایی در جستجوی یک وکیل هندی بود و گاندی به این منظور به او معرفی شد. این بار گاندی در بیست و چهار سالگی راهی آفریقای جنوبی شد و پیروز به دادخواهی از موکلش در یک دعوای بزرگ شد.
در این دوره هزاران هندی در آفریقای جنوبی زندگی میکردند که اقلیت سفید پوست این کشور به آنان «سرطان آسیایی» میگفتند و تبعیض شدیدی نسبت به آنان قائل بودند تا آنجا که حتی مهاجرت از آسیا به این کشور ممنوع شده بود و می کوشیدند با آزار و اذیت، انها را وادار به ترک کشور کنند
مبارزات
زندگی گاندی را باید در دو ساحت مبارزات اجتماعی وی و زیرساخت هاي فکری مبتنی بر مذهب مورد بررسی قرار داد. گاندی از 1893 فعالیت هاي خود را برای هندوستان آغاز میکند و این فعالیت ها را میتوان به دو دوره تقسیم کرد: دوره مبارزات وی در آفریقای جنوبی که از 1893 تا 1914 به طول انجامید و علی رغم گسترده بودن آن بازتاب چندانی در دیگر کشورها نداشت.
گاندی در این دوران کوشید خدمت خیرخواهانه را گسترش دهد تا وجه مثبتی از خارجیان در آفریقای جنوبی به نمایش گذارد و از هر فرصتی چه در محیط کار و چه در ساحت زندگی شخصی برای مبارزه علیه بی عدالتی موجود در جامعه آفریقای جنوبی بهره برد و کوشید تا هندیان آن کشور را برای به دست آوردن حقوق خود متحد کند.
اقدام قابل دقت وی در زمان حضور در آفریقای جنوبی، حمایت از انگلستان در جنگ با بوترها که دولت آزاد در بخشی از آفریقای جنوبی به شمار می رفتند، بود. علت این امر آن بود که گاندی در آن زمان خود را یکی از شهروندان امپراتوری بریتانیا و حضور این کشور را برای آسایش مردم جهان ضروری می دانست.
وی حتی تا این زمان نیز عمده سر ستیز با استعمار نداشت یا به عبارتی عمده با سیاست هاي استعماری و شیوه عملکرد آن آشنا نبود. با این همۀ او چندین بار به زندان افتاد و به کار اجباری محکوم شد اما هیچ یک در اراده اش خللی ایجاد نکرد.
گاندی به هواداران خود شیوه مقاومت منفی را پیشنهاد میکرد که در جریان آن هیچ گونه خشونتی صورت نمیگرفت و تنها مردم با دشمنان خود همدستی و همکاری نمیکردند؛ این شیوه چنان در آفریقا گسترده شد که نه تنها هندیان بلکه دیگر آسیایی ها نیز به آن پیوستند.
هر چند دولت اینگونه مبارزه را بر نمی تافت و شمار زیادی را دستگیر و زندانی و اعدام کرد اما سرانجام پس از بیست سال مبارزات منفی جواب داد و یک انجمن سلطنتی در کلیه نکات مورد ادعا حق را به گاندی و یارانش داد؛ در سال 1914 نیز به موجب فرمانی مالیات سه لیره اي ملغی و به هندیان اجازه اقامت داده شد.
مرحله دوم مبارزات گاندی زمانی بود که بار دیگر وارد هندوستان شد. هنگامی که او به هند بازگشت جنبش استقلال ملی آغاز شده بود و او علی رغم کوشش هایي که در آفریقای جنوبی صورت داده بود، در هند عمده شناخته شده نبود و همچنان از فکر طغیان علیه انگلستان به دور بود.
با این حال کوشید از راه نگارش مقالات و سخنرانی ها شرایط هندیان آفریقای جنوبی را بازگو کند، لذا به سفر در هندوستان پرداخت تا با حضور میان مردم بر دردهای آنان آگاهی یابد.
او با مردم به گفت و گو می نشست و معتقد بود «اصلاح جامعه با اصلاح فرد آغاز میشود.» در این زمان انگلستان بر فشارهای خود به هندیان افزوده بود و در جنگ هاي گوناگون خود در خارج از هندوستان، به ویژه در جنگ جهانی اول از سربازان هندی بهرهگیری میکرد.
هر چند در مقابل وعده داده بودند که در صورت پیروزی در جنگ به هند استقلال خواهند داد اما در عمل پس از پیروزی انگلستان در جنگ، قوانین سخت تری برای اداره این سرزمین وضع کردند و این امر خشم جامعه هند را برانگیخت.
با تمام این بد عهدی ها گاندی کوشید موج خشونت را بازرسی کند و مبارزه را به صورت مرحله به مرحله ادامه دهد. او بار دیگر از تجربیات خود در آفریقا بهرهگیری کرد و کارگران و کشاورزان را به مبارزه بدون خشونت از طریق اعتصاب هاي فراگیر ملی علیه انگلستان فرا خواند.
وی همینطور مردم را به بهرهگیری از کالاهای تولید هند تشویق میکرد و استقلال اقتصادی را مهمترین گام رسیدن به استقلال برای ملت می دانست.
در تابستان 1942 گاندی فرمان «هند را ترک کنید» را صادر کرد که بر زمینه آن انگلستان باید طبق برنامه مشخصی هندوستان را تخلیه میکرد. سرانجام پس از یک دوره مبارزه طولانی و بدون خشونت، در روز 25 آگوست 1947 استقلال شبه قاره هند رسما اعلام میشود.
مذهب گاندی
زندگی در شهری بندری که محل رفت و آمد گروه هاي گوناگون مردم به حساب می آمد، گاندی را لاجرم با سایر ادیان هندوستان آشنا کرده بود. از طرف دیگر با وجود یک خانواده مذهبی، اولین آموزش هاي او در نیایشگاهی بود که در آنجا با کتاب هاي مذهبی گوناگون هند، از جمله قرآن آشنایی پیدا کرد.
با این حال زندگی او خالی از سرپیچی هاي مذهبی نبود، چه زمانی که در نوجوانی گوشت خواری کرد و چه آن هنگام که در جوانی بزرگان خاندانش او را به خاطر ترک همسر و فرزند و سرزمینش که احتمال گناهکار شدن او را به وجود می آورد از طبقه خود طرد و بیگانه خطابش کردند.
با این حال وی در طول تحصیل خود در انگلستان با کتب مقدس ادیان گوناگون از جمله قرآن، تورات و انجیل آشنایی پیدا کرد و به ویژه بسیار تحت تاثیر انجیل قرار گرفت.
گاندی در تمام عمر به مذهب ملتش یعنی هندوئیسم وفادار بود و عمیقا فردی مذهبی به شمار می رفت اما هرگز آن را با جزم اندیشی و باورهای خشک همگام نساخت؛
بلکه در هر لحظه این وجدان و عقلش بود که بر باورهایش نظارت داشت و هرگز کتاب مقدس آیین خود را تنها متن مقدس قلمداد نکرد بلکه معتقد بود که «هندوئیسم یک مذهب تبلیغی نیست و در آن برای پرستش تمام پیامبران جهان محلی هست و با تمام ادیان در صلح و صفا به سر میبرد.»
او در طول مبارزاتش به حرکتی شگفت انگیز دست می زد که تمام مردم و هوادارانش را متحیر تولید؛ در شرایطی که جامعه طبقاتی هند گروهی را تحت عنوان «نجس ها» از تولید زیست اجتماعی، اقتصادی و سیاسی طرد کرده بود، گاندی دستور داد تا در معابد را به روی آنان نیز باز کنند و این در حالی بود که حتی خود «نجس ها» اوضاع فرودست خود را پذیرفته بودند. گاندی آنان را آفریده خدا و دارای حقوق برابر با سایرین خطاب کرد و حتی به قیمت خشمگین شدن هوادارانش، برابر تحقیر و توهین به آنان ایستادگی کرد.
ترور پدر ملت
شلیک ممتد سه گلوله ناتورام گودسه ناسیونالیست افراطی مخالف رابطه با پاکستان در 30 ژانویه 1948 مردی را در سن هفتاد و نه سالگی از پای در آورد که شاید بتوان او را روادارترین رهبر جهان خطاب کرد. وی تمام طول زندگی اش علیه خشونت مبارزه کرد اما خود در نهایت طعمه همان چیزی شد که زندگی اش را صرف مبارزه با آن کرده بود.
آموزه هاي زاهدمنشانه او بود که به مردم پیشنهاد میکرد حتی دشمنان خود را دوست بدارند. پیرمرد لاغر اندام سیه چرده ژنده پوش هیچ شباهتی به رهبران مقتدر جهان نداشت. صدایی به فریاد بلند نکرد و از پیروانش نخواست که دشمنان را برای رسیدن به هدف، به هلاکت برسانند.
وی به منظور تهییج مردم با صلابت و محکم سخن نمیگفت، توده ها را بر باد نمی نشاند و به منظور بر کشیدن و بر حق نمایاندن خود، کسی را تحقیر و تکفیر نکرد، با این حال پیروز شد قلب میلیونها نفر از مردم هندوستان را به تسخیر در آورد، چنان که در هنگام مرگش حتی دشمنان وی متاثر شدند.
او نه پیرو مکتبی بود و نه مکتبی را پایه گذاشت اما به جرأت میتوان او را از تاثیرگذارترین شخصیت هاي قرن بیستم و چه بسا تمام تاریخ بشر دانست.