در این مطلب نگاهی بهدوران کاری پربار داریوش خُنجی، فیلمبردار ایرانی-فرانسوی خواهیم داشت و همچنین سخنان جالب وی را در رابطه با همکاری با برادران سفدی در فیلم «الماسهاس تراشنخورده» مرور میکنیم. همراه میدونی باشید.
داریوش خُنجی (Darius Khondji) در بیستویکم اکتبر ۱۹۵۵ در شهر تهران بهدنیا آمد. پدر وی از اهالی خُنج در استان فارس و مادرش اهل کشور فرانسه بود. پدر داریوش خنجی یک تاجر موفق بود و در صنعت پنبه فعالیت گستردهای داشت، او صاحب دو سینما در مرکز تهران هم بود، سینماهایی که فیلمهای ایتالیایی و فرانسوی را بهنمایش میگذاشتند. در دوازده سالگی تصمیم گرفت که فیلمساز شود و پس از سنجیدن دانشگاههایی که میتوانست برای رسیدن بههدف خود در آنها تحصیل کند، درنهایت در سال ۱۹۷۷، در «یوسیالای» شهر لس آنجلس که از برترین دانشگاههای آمریکا محسوب میشود، ثبتنام کرد. البته پس از مدتی، خنجی این دانشگاه را ترک کرد و تحصیلاتش را در دانشگاه نیویورک ادامه داد. خنجی علاقهٔ فراوانی بهعکاسی داشت و در «مرکز بینالمللی عکاسی نیویورک» ثبتنام کرد و درواقع کار با دوربین وی از اینجا آغاز شد.
خنجی در دانشگاه نیویورک زیر نظر استادانی چون جوناس میکس و هگ مانوگیان که از بزرگان سینما بودند و کارگردان بزرگی چون مارتین اسکورسیزی دانشجوی آنها بوده است، درس خواند. هر دو استاد داریوش، بهخاطر هنر و تواناییهای داریوش در فیلمبرداری، حمایتش کردند تا بتواند زودتر وارد بازار حرفهای شود. داریوش خنجی حمایت دو استاد بزرگ را داشت که همین امر بهایجاد جو مثبتی در نگاه وی بهزندگی و کارهایش منجر شد و توانست با شرکت در اکثر فیلمبرداریهای دانشگاهی، حضوری پررنگ در سینمای دانشجویی آن دوران داشته باشد.
داریوش خنجی اولین فیلم خود را خیلی زود و در دوران نوجوانی و با دوربینهای سوپر ۸ ساخت. نوجوانی او بیشتر در حومهٔ شهر پاریس میگذشت. گاهی نیز بهمرکز پاریس میرفت و سر از سینماهای شهر هنر اروپا درمیآورد. همچون بسیاری از نوجوانان، تماشای فیلمهای ترسناک و خونآشامی را بهفیلمهای دیگر ترجیح میداد، هرچند بعدها که خود بخشی از صنعت سینما شد، کار روی فیلمهای رئال را ترجیح داد.
داریوش خنجی در نوجوانی، همچون بسیاری از نوجوانان، تماشای فیلمهای ترسناک و خونآشامی را بهفیلمهای دیگر ترجیح میداد، هرچند بعدها که خود بخشی از صنعت سینما شد، کار روی فیلمهای رئال اولویتش شد
خنجی تا پیش از حضور بهعنوان فیلمبردار در اولین فیلم بلند سینمایی خود، چهار فیلم کوتاه با عناوین Courtes Chasses ،Classique ،Sur Les Talus ،Une Femme Pour L'hiver و K.O.K را ساخت. خنجی اولین فیلم بلند خود را در سال ۱۹۸۹ فیلمبرداری کرد؛ فیلمی با نام Embrasse-moi بهکارگردانی مایکل روسیر فرانسوی. دومین فیلمی که وی فیلمبرداری کرد، فیلمی باز هم از سینمای فرانسه، با عنوان Le Trésor Des îles Chiennes، بهکارگردانی اف. جی. اوسانگ بود و هنر وی در این فیلم، نگاه افراد شاخص سینمای فرانسه را بهکارش جلب کرد و در سال ۱۹۹۱ بود که در فیلم Delicatessen (اغذیهفروشی) بهکارگردانی ژان-پیر ژونه و مارک کارو، قابهای زیبایی بست؛ این فیلم روایتی پسارستاخیزی و شخصیتمحور از زندگی چند مستأجر یک ساختمان در زمانی مبهم و نامعلوم بود و بازیگرانی چون دومینیک پینان، ژان کلود دریفوس، کرین ویار و هوارد ورنون در آن حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند. فیلمبرداری خوب داریوش خنجی در این فیلم باعث شد در سال ۱۹۹۱ در جشنواره فیلم سزار (César Awards) ایتالیا نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمبرداری شود. خنجی یک سال بعد در فیلم Prague (پراگ) که فیلمی در ژانر درام بود، با یان سلار همکاری کرد و این فیلم در جشنوارهٔ فیلم کن (Cannes Film Festival) حضور داشت و بهنظر اولین حضور رسمی خنجی در جشنواره فیلم کن برای همین فیلم بوده است.
حضور داریوش خنجی در سینمای فرانسه با فیلمبرداری فیلم L'ombre Du Doute (سایهٔ شک) آلین ایزرمن ادامه پیدا کرد. در این فیلم درام، میری پریه، آلن باشونگ و امانوئل ریوا، بازیگران اصلی بودند. وی در سال ۱۹۹۴ فیلم Parano (پارانو) را فیلمبرداری کرد و در این فیلم با دوست کارگردان سابق خود در دنیای فیلمهای کوتاه، مانوئل فلچ، همکاری کرد. در سال ۱۹۹۵، داریوش خنجی بار دیگر با ژان-پیر ژونه و مارک کارو همکاری کرد و باز هم در فیلم فانتزی و علمی-تخیلی که عنوان فرانسوی آن La Cité Des Enfants Perdus (شهر کودکان گمشده) بود. داستان فیلم در مورد دانشمندی با نام کرنک بود که قدرت رؤیاپردازی ندارد و سعی میکند با دزدیدن رؤیاهای کودکان، از پیر شدن خودش جلوگیری کند. این فیلم بهنسبت آثار سینمای فرانسه، بودجهٔ بالایی داشت و ۱۸ میلیون دلار صرف ساخت آن شد، اما در گیشه تنها ۱.۷ میلیون دلار فروخت، اما این فروش ضعیف بهمعنای ارزش پایین فیلم نبود و منتقدان نمرات خوبی به «شهر کودکان گمشده» دادند. خنجی نیز که پلههای ترقی را پشتسرهم طی میکرد، برای دومین مرتبه در جشنواره فیلم سزار ایتالیا، نامزد جایزه بهترین فیلمبردار شد و همکاری با ژان-پیر ژونه و مارک کارو برای وی خوشیمن بود. خنجی در همان سال در فیلم Marie-Louise Ou La Permission، سومین همکاری خود را با مانوئل فلچ رقم زد تا دیگر نوبت بهپا گذاشتن آن سوی مرزهای فرانسه برسد و کار در سینمای هالیوود را تجربه کند.
داریوش خنجی با کارگردانان مشهوری در هالیوود و البته سینمای اروپا همکاری کرد، اشخاصی چون رومن پولانسکی، دیوید فینچر، وودی آلن، برناردو برتولوچی، وونگ کار وای، میشائل هانکه و سیدنی پولاک و وی همچنین با کارگردان مشهور نماهنگهای برجسته، کریس کانینگهام نیز همکاری داشته است، اما اولین همکاری وی با کارگردانی مطرح، بهفیلم Se7en (هفت) بازمیگردد که دیوید فینچر کارگردانی این فیلم تحسینشده را بر عهده داشت.
دیوید فینچر، فیلمساز، کارگردان موزیک ویدئو و تهیهکنندهٔ آمریکایی است. وی دو نامزدی اسکار بهترین کارگردانی برای درام عاشقانه و فانتری The
اولین همکاری داریوش خنجی با کارگردانی مطرح، بهفیلم Se7en بازمیگردد که دیوید فینچر کارگردانی این فیلم تحسینشده را برعهده داشت
Curious Case of Benjamin Button (مورد عجیب بنجامین باتن) و فیلم زندگینامهای The Social Network (شبکه اجتماعی) را در کارنامهٔ هنری خود دارد. دیوید فینچر یکی از برترین کارگردانان سینمای هالیوود محسوب میشود و دو فیلم Fight Club (باشگاه مشتزنی) و «هفت» وی هیچگاه از خاطر سینمادوستان نخواهد رفت. از دیگر فیلمهای معروفی که این کارگردان صاحب سبک کارگردانی کرده است میتوان به فیلم The Game (بازی)، فیلم Panic Room (اتاق وحشت)، فیلم Zodiac (زودیاک) و فیلم The Girl with the Dragon Tattoo (دختری با خالکوبی اژدها) اشاره کرد. آخرین فیلمی که از دیوید فینچر روی پردهٔ سینما اکران شد، درام جنایی، روانشناسانه و معمایی Gone Girl (دختر گمشده) بود که با استقبال بسیار خوبی از طرف منتقدان همراه شد. این فیلم توانست با بودجهٔ ساخت ۶۰ میلیون دلاری، نزدیک ۳۷۰ میلیون دلار در گیشه فروش داشته باشد. داریوش خنجی در این فیلم قابهایی فوقالعاده از فضاهای بسته و تاریک گرفت و در سکانس پایانی نیز همهچیز را عالی بهتصویر کشید. در نماهای تاریک از فیلتر سردی استفاده کرد که حس ترس و انزجار را بهخوبی بهتماشاچی القا میکرد. نتیجهٔ کار با تحسین منتقدان و تماشاگران مواجه شد و بسیاری از منتقدان معتقد بودند بخش اعظم موفقیت فیلم «هفت» فینچر، مدیون فیلمبرداری بدون نقص داریوش خنجی است. اولین حضور خنجی در هالیوود، حضوری پرقدرت بود و حال بزرگان سینما برای همکاری با وی وسوسه شده بودند. برد پیت، مورگان فریمن، گوئینت پالترو، رونالد لی ارمی، جان کریستوفر مکگینلی و کوین اسپیسی، بازیگران فیلم فینچر بودند که این فیلم براساس فیلمنامهای از اندرو کوین واکر ساخته شد. فینچری فضایی میخواست که خنجی بهاو داد و این کارگردان در رابطه با فضای این فیلم چنین گفته بود:
کثیف، خشن، آلوده، اغلب افسرده؛ به لحاظ بصری و سبکی، میخواستیم این جهان را اینطور بهتصویر بکشیم. همهچیز لازم بود تا جای ممکن حقیقی و بیروح میشد.
بعد از فیلم «هفت»، خنجی با یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما همکاری کرد؛ برناردو برتولوچی، کارگردان و فیلمنامهنویس معروف ایتالیایی و برندهٔ جایزه اسکار که ساخت آثاری چون The Last Emperor (آخرین امپراتور) و آثار فاخری چون Last Tango in Paris (آخرین تانگو در پاریس) و The Conformist (دنبالهرو – حزب باد) را در کارنامه دارد. از برتولوچی بهعنوان آخرین بازمانده از نسل کارگردانان بزرگ سینمای ایتالیا نام برده میشد که فیلمهایشان در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، تأثیری آشکار بر دنیای سینما گذاشتند. سیاست و اجتماع، عناصر مهم در آثار برتولوچی بودند و فیلمهایش بهخاطر سبک ویژهٔ روایت تحولات اجتماعی و سیاسی بر بستری از روابط انسانی با نگاهی بیپروا، شناخته میشدند. خنجی فیلمبرداری فیلم Stealing Beauty (زیبایی ربودهشده) را بر عهده داشت؛ فیلم درامی که بازیگر اصلی آن لیو تیلر بود. این فیلم نمراتی متوسط از منتقدان دریافت کرد و در گیشه هم ۵ میلیون دلار فروخت، اما برای خنجی، تجربهای عالی از همکاری با کارگردانی افسانهای شد.
خنجی فیلمبرداری فیلم Stealing Beauty برناردو برتولوچی را بر عهده داشت؛ این فیلم نمراتی متوسط از منتقدان دریافت کرد و در گیشه هم ۵ میلیون دلار فروخت، اما برای خنجی، تجربهای عالی از همکاری با کارگردانی افسانهای شد
داریوش خنجی در سال ۱۹۹۶ با آلن پارکر، کارگردان، تهیهکننده و فیلمنامهنویس انگلیسی که بسیاری در ایران وی را با کارگردانی Pink Floyd The Wall (دیوار پینک فلوید) میشناسند، همکاری کرد. خنجی فیلمبرداری فیلم درام و موزیکال Evita (اویتا) این کارگردان مشهور را انجام داد. این فیلم موفق شد در پنج رشتهٔ بهترین کارگردانی هنری، بهترین فیلمبرداری، بهترین ترانه، بهترین تدوین و بهترین صدابرداری نامزد جایزه اسکار شود، البته از این میان فقط توانست جایزه اسکار بهترین ترانه را از آن خود کند. فیلم «اویتا» در جشنوارهٔ معتبر بفتا نیز نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمبرداری شد؛ هرچند از دستیابی بهآن بازماند. درواقع تنها نامزدی داریوش خنجی در اسکار، برای همین فیلم آلن پارکر بوده است. «اویتا» داستان زندگی شخصیت اوا پرون را از کودکیاش در خانوادهای فقیر تا تبدیلشدنش بهبانوی اول کشور آرژانتین و بیماری و مرگ زودهنگامش روایت میکند. مدونا، آنتونیو باندراس، جاناتان پرایس و جیمی نیل، بازیگران اصلی این فیلم موزیکال بودند که براساس نمایش موزیکالی با همین عنوان، اثر اندرو لوید وبر و تیم رایس ساخته شد.
پروژهٔ بعدی داریوش خنجی، بار دیگر فیلمی در ژانر علمی-تخیلی بود؛ فیلم ترسناک و اکشن Alien Resurrection (بیگانه: رستاخیز) بهنویسندگی جاس ویدون و کارگردانی ژان-پیر ژونه که در سال ۱۹۹۷ اکران شد. در این فیلم که چهارمین قسمت از مجموعه فیلمهای «بیگانه» بهحساب میآید، سیگورنی ویور همانند سه قسمت قبلی نقش شخصیت الن ریپلی را ایفا کرد و وینونا رایدر، ران پرلمن، دن هدایا، جی ای فریمن و برد دوریف نیز در این فیلم حضور داشتند. خنجی در این فیلم بار دیگر هنر خود را در قاببندی محیطهای بسته و تاریک، بهخوبی نشان داد. این فیلم امتیازات متوسطی از منتقدان دریافت کرد، ولی در گیشه فروش خوب ۱۶۰ میلیون دلاری باتوجه بهبودجهٔ ۷۰ میلیون دلاری خود داشت.
بعد از یک سال دوری از سینما و کلیپسازی برای مدونا، خنجی با فیلمبرداری فیلم In Dreams (در خوابها) بهکارگردانی نیل جردن، بهسینما بازگشت که این فیلم هم در ژانر ترسناک بود. آنت بنینگ، آیدان کوئین، رابرت داونی جونیور، پل گویلفویل و استیون ری، بازیگران اصلی این فیلم بودند و داستان آن در مورد شخصیت کلیر کوپر بود که خوابهای عجیبی میدید. شبی او خواب دختر کوچکی را میبیند که در محلهٔ او توسط یک غریبه ربوده میشود. وقتی دختر کوچکش پس از مدتی ربوده شده و بهقتل میرسد، او مطمئن میشود ذهن او و قاتل در خواب بههم پیوند میخورد. فیلم نیل جردن اصلاً فیلم خوبی نبود و در گیشه هم شکست سنگینی خورد. اما سال ۱۹۹۹ برای داریوش خنجی تنها با این پروژه بهپایان نرسید و وی فرصت همکاری با رومن پولانسکی، کارگردان، تهیهکننده، فیلمنامهنویس و هنرپیشه فرانسوی-لهستانی برندهٔ جایزه اسکار را بهدست آورد. خنجی فیلمبردار آخرین فیلم از سهگانهٔ پرسروصدای شیطانی پولانسکی، یعنی فیلم The Ninth Gate (دروازهٔ نهم) شد. فیلم «دروازهٔ نهم» اثری معمایی، جنایی پیرامون شیطانپرستان و تلاش آنها برای راهیابی بهقلمرو شیطان بود. شخصیتهای فیلم که هر یک بهدنبال این موهبت اهریمنانه هستند، درواقع خود شیطانهای کوچکی بوده که شرارت و جنون خود را با نابود کردن رقبایشان نشان میدهند، آن هم ازطریق فریبی که شیطان بکار برده و جالب آنجاست که درنهایت کسی بهقلمروی شیطان دست مییابد که بهنظر نمیرسید اصلاً در پی آن باشد. فیلمهای پولانسکی الهامبخش کارگردانان مختلفی از جمله برادران کوئن، وس اندرسن، آتوم اگویان، دارن آرونوفسکی، پارک چان-ووک، آبل فرارا و وس کریون بودند و همکاری با وی، تجربهای متفاوت برای خنجی رقم زد. فیلم «دروازهٔ نهم» نمرات متوسطی از منتقدان دریافت کرد و در گیشه فروش ۶۰ میلیون دلاری داشت.
داریوش خنجی در سال ۲۰۰۰ با کارگردان معروف انگلیسی، دنی بویل که برندهٔ جایزه اسکار و گلدن گلوب است، همکاری کرد. بویل بیشتر برای کارگردانی فیلمهایی چون فیلم Slumdog Millionaire (میلیونر زاغهنشین)، فیلم Steve Jobs (استیو جابز) و فیلم Trainspotting (رگبازی) مشهور است و خنجی در فیلم The Beach (ساحل) با وی همکاری کرد. داستان این فیلم در مورد شخصیت ریچارد، یک نخبهٔ ۲۴ ساله آمریکایی که بسیار علاقمند بهسفر دور دنیا بود، روایت میشد. شخصیت ریچارد بهشهر بانکوک تایلند برای آزادی و ماجراجویی میرود. شخصیت دافی که مردی پریشاناحوال و معتاد
خنجی در فیلم The Beach با دنی بویل همکاری کرد و مناظر زیبای این فیلم را همچون همیشه، با وسواس بهتصویر کشید
اسکاتلندی بود، نقشهٔ یک جزیرهٔ رؤیایی را بهاو میدهد و سپس خودکشی میکند. ریچارد نیز بهاتفاق یک زن و شوهر فرانسوی عازم پیدا کردن آن جزیره میشوند. در این فیلم لئوناردو دیکاپریو، ویرجینی لدوین، گیوم کنه، رابرت کارلایل، تیلدا سوئینتن و پترسون جوزف بازی کردند. باوجودآنکه فیلم دنی بویل اصلاً مورد توجه منتقدان قرار نگرفت، اما با بودجهٔ ۵۰ میلیون دلاری، فروش ۱۴۴ میلیون دلاری در گیشه داشت و خنجی نیز مناظر زیبای این فیلم را همچون همیشه، با وسواس بهتصویر کشید.
داریوش خنجی پس از همکاری با دیوید فینچر در فیلم «هفت»، از شخصیت و شیوهٔ کاری این کارگردان بسیار خوشش میآید و آنطور که خودش میگوید، عاشق همکاری با فینچر است و تجربهٔ کار با او را هرگز فراموش نمیکند و این همکاری دوباره در فیلم ترسناک و مهیج Panic Room (اتاق امن) شکل گرفت که باز هم داستان در محیطی بسته روایت میشد و خنجی با دوربین خود بهخوبی حس تعلیق و ترس را بهتماشاچی میداد، کاری که تخصص وی بوده و بارها بهبهترین شکل آن را عملی کرده است. جودی فاستر، کریستن استوارت، فارست ویتاکر و جرد لتو در فیلم فینچر حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند. فیلمنامهٔ این فیلم تحسینشده را دیوید کپ معروف بهرشتهٔ تحریر درآورده بود که با استقبال خوب منتقدان همراه شد و فروش عالی ۱۹۶ میلیون دلاری در گیشه داشت.
اما سال ۲۰۰۳ را میتوان سالی خاطرهانگیز برای داریوش خنجی دانست که اولین همکاری خود را با وودی آلن انجام داد. وودی آلن، کمدین، بازیگر، کارگردان، نویسنده و موسیقیدان آمریکایی است. این کارگردان افسانهای سینمای هالیوود، نوزده بار نامزد اسکار و چهار بار برنده آن شده که این جوایز شامل یک جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای فیلم کمدی و رمانتیک Annie Hall (آنی هال) و سه جایزه اسکار بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی است. خنجی فیلمبردار فیلم کمدی و رمانتیک Anything Else (چیزی غیر از این) بود. داستان فیلم در مورد شخصیتهای جری فالک و دیوید دابل، زوج نویسنده ناشی و بیتجربه دنیای کامیک بود. جری فالک آیندهای روشن پیش روی دارد، حال آنکه دیوید دابل، شصت سال را گذرانده است و هنوز اجباراً بهکار تدریسش در یکی از مدارس نیوجرسی چسبیده است. اولین همکاری خنجی با وودی آلن، فیلم فوقالعادهای از کار درنیامد، ولی اعتماد آلن به هنر خنجی را بههمراه داشت و وودی آلن در مورد خنجی در جایی چنین گفت: «او یک هنرمند بهتمام معنا است؛ یکی از بهترین فیلمبرداران دنیای سینما و شاید متفکرترین آنها».
سال ۲۰۰۴، خنجی فیلمبرداری فیلم کمدی و رمانتیک دیگری با عنوان Wimbledon (ویمبلدون) را برعهده گرفت که کارگردانی این فیلم را ریچارد لانکرین انگلیسی بر عهده داشت. در این فیلم بازیگرانی چون پل بتانی، کیرستن دانست، سام نیل، جان فاورو و آستین نیکولز ایفای نقش کردهاند. داستان فیلم در مورد شخصیت پیتر کولت، یک تنیسور پرسابقه است که چندین سال بود بهافتخاری نرسیده و بیش از دو سال است هیچ بازی حرفهای را نبرده و این ناکامیها او را متقاعد کرد تا پس از بازیهای تنیس ویمبلدون از دنیای تنیس خداحافظی کند، اما در هنگام تمرین با یک تنیسور زن جوان بهنام لیزی برادبری آشنا میشود و داستان از اینجا بهبعد شکلوبوی رمانتیک بهخود میگیرد. این فیلم نمرات نسبتاً خوبی از منتقدان گرفت، اما در گیشه فروش آنچنان خوبی نداشت.
سال ۲۰۰۵ سالی بود که داریوش خنجی با کارگردان بزرگ دیگری همکاری کرد؛ سیدنی پولاک، بازیگر، تهیهکننده و کارگردان آمریکایی بود که در سینما و تلویزیون فعالیت داشت و برندهٔ جایزه اسکار هم شده بود. خنجی فیلمبرداری فیلم سیاسی و هیجانی The Interpreter (مترجم) را انجام داد که شان پن و نیکول کیدمن ستارههای آن فیلم بودند. داستان فیلم در مورد شخصیتی با نام سیلویا بروم بود که متولد آفریقاست و بهعنوان مترجم شفاهی در سازمان ملل متحد فعالیت میکند. روزی او بهطور تصادفی و ناخواسته مکالمهای را میشنود که در آن یک رهبر آفریقایی که قرار است در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند، تهدید بهقتل میشود. این مکالمه بهزبانی ادا میشود که عده ٔبسیار محدودی از جمله سیلویا بهآن آشنایی دارند و شنیدن این مکالمه باعث میشود تا زندگی سیلویا بهطور جدی بهمخاطره بیافتد و تروریستها متوجه میشوند که سیلویا از نقشه آنها با خبر شده است و در نتیجه درصدد ازبینبردن او برمیآیند. فیلم پولاک با استقبال منتقدان همراه شد و با بودجهٔ ۸۰ میلیون دلاری، فروشی ۱۶۰ میلیون دلاری در گیشه داشت و کارنامهٔ کاری خنجی را پربارتر از همیشه کرد.
خنجی سال ۲۰۰۶، فیلمبرداری مستند ورزشی Zidane: A 21st Century Portrait (زیدان: پرترهای از قرن بیستویکم) را انجام داد که در مورد زینالدین زیدان، سرمربی فوتبال کنونی و بازیکن فوتبال بازنشستهٔ فرانسوی است که اکنون سرمربیگری رئال مادرید را برعهده دارد. یک سال بعد وی در فیلم رمانتیک و درام My Blueberry Nights (شبهای بلوبری من) وونگ کار وای، کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده هنگ کنگی که آوازهٔ جهانی او بهخاطر سبک منحصربهفرد و پراحساس اوست و بهطور معمول فیلمهای وونگ کار وای داستان عاشقانه قهرمان داستانی است که بهصورتی عجیب، ناتمام و پیچیده بیان میشود. وی کارگردان آثار تحسینشدهای چون In the Mood for Love (در حالوهوای عشق) و 2046 بوده است. فیلمنامه نوشتهشده این فیلم توسط وونگ کار وای و لارنس بلاک، براساس فیلم کوتاه چینیزبانی بهنویسندگی و کارگردانی شخص وونگ کار وای است. در این فیلم جود لا، دیوید استراترن، ریچل وایس و ناتالی پورتمن بهایفای نقش پرداختند.
در همان سال ۲۰۰۷، داریوش خنجی با یک کارگردان صاحب سبک و معروف دیگر، این بار از سینمای اروپا، اولین همکاریاش را انجام داد؛ میشائل هانکه اتریشی که تاکنون دو بار نخل طلای کن را دریافت کرده است؛ وی در سال ۲۰۰۹ نیز با ساخت فیلم The White Ribbon (روبان سفید) این جایزه را بهدست آورده بود. از دیگر فیلمهای معروف هانکه میتوان به فیلم Funny Games (بازیهای مسخره) و البته بازسازی آن، فیلم Hidden (پنهان) و Happy End (پایان خوش) اشاره کرد و آغاز همکاری خنجی با این کارگردان با همین فیلم «بازیهای مسخره» بود. فیلم داستان خانوادهای سه نفره را روایت میکند که برای تفریح بهویلای خود میروند. در آنجا با دو جوان برخورد میکنند که در ظاهر برای گرفتن تخم مرغ به خانهٔ آنها مراجعه کردهاند، ولی بهمرور زمان دست بهکارهای عجیبی میزنند. این فیلم بازسازی فیلمی با همین عنوان، اثر خود هانکه است که در سال ۱۹۹۷ ساخته شده بود و در بازسازی آن بازیگرانی معروفی چون نائومی واتس، تیم راث و مایکل پیت حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند.
خنجی در سال ۲۰۰۸، فیلمبرداری فیلم ترسناک The Ruins (ویرانهها)، بهکارگردانی کارتر اسمیت و با حضور جاناتان توکر، جنا مالون، شان اشمور، لورا رمزی و جو اندرسون را بر عهده داشت. وی در سال ۲۰۰۹ با استیون فریآرز همکاری کرد و فیلم اقتباسی Chéri (شری) که براساس رمانی با همین عنوان، نوشتهٔ رماننویس معروف فرانسوی، سیدونی گبریل کولت ساخته شده بود را فیلمبرداری کرد. اما دو سال بعد نوبت همکاری دوم با وودی آلن دوستداشتنی رسید و این بار در فیلم Midnight in Paris (نیمهشب در پاریس). وودی آلن سبک خود را دارد و این مورد در فیلم «نیمهشب در پاریس» نیز حفظ شده است. فیلم «نیمهشب در پاریس»، محصول سال ۲۰۱۱، درنهایت زیبایی، ما را بهدوران خوش و جذاب قرن نوزدهم و بیستم فرانسه میبرد و با هنرمندانی آشنا
داریوش خنجی، فیلمبردار مورد علاقهٔ وودی آلن است که در پنج پروژه با وی همکاری داشته و آخرین همکاری آنها به فیلم Irrational Man بازمیگردد
میکند که هرکدام تأثیری شگرف در شکلگیری هنر امروزی داشتهاند. این عاشقانهٔ فانتزی داستان جیل پندر فیلمنامهنویس را دنبال میکند که باید با اهداف کاملاً متفاوت نامزدش و نگاه متفاوت او بهزندگی کنار بیاید. پندر با بازی بسیار عالی اوون ویلسون، هر نیمهشب در زمان سفر میکند و با یکی از هنرمندان بزرگ دیدار میکند، از سالوادور دالی و پابلو پیکاسو گرفته تا فیتزجرالد و همینگوی. فیلم بهطور کلی بنمایهٔ نوستالژی و مدرنیسم را دنبال میکند و بهقدری خوشساخت است که نامزدی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین کارگردانی هنری اسکار را برای وودی آلن بههمراه داشت که البته وی تنها موفق بهدریافت جایزهٔ بهترین فیلمنامه شد. وودی آلن در فیلم خود نگاهی پرمهرومحبت بهشهر پاریس داشته و تجلی عشق را میتوان در شخصیت فراموشنشدنی آدریانا مشاهده کرد. انسان همیشه از زمان حال ناراضی است و گذشته را ستایش میکند و نگاه وودی آلن بهاین قضیه، هم انتقادی و هم تأییدی است.
اما در مورد هنر خنجی باید گفت که وی نشان داد، تنها استاد فیلمبرداری در تاریکی و فضاهای بسته و ایجاد رعب و وحشت نیست و بهوقتش بازی با نورهای مختلف و بستن قابهای رنگارنگ و البته کلاسیک را بهخوبی بلد است و دلنشینی و زیبایی «نیمهشب در پاریس»، تا حد زیادی بهدوربین وی مربوط میشود. در فیلم «نیمهشب در پاریس»، بازیگرانی چون اوون ویلسون، ریچل مکآدامز، ماریون کوتیار، کتی بیتس، لئا سیدو و آدریان برادی حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند. این فیلم با بودجهٔ ۱۷ میلیون دلاری، فروش ۱۵۴ میلیون دلاری در گیشه داشت و یکی از پرفروشترین آثار وودی آلن در طول تقریباً ۷۰ سال فعالیت کاری وی محسوب میشود.
فیلم بعدی داریوش خنجی در مقام فیلمبردار، Amour (عشق) میشائل هانکه بود و اینکه شخصی چون هانکه با خیال راحت بخش مربوط بهفیلمبرداری را به خنجی میدهد، خود نشاندهندهٔ کیفیت کاری وی و اعتمادی است که اهالی سینما بههنرش دارند. در فیلم «عشق»، داستان دو زن و مرد، یک زوج پیر دوستداشتنی و موقر که سالها با یکدیگر بودهاند و شغل و هنرشان آموزش پیانو است، روایت میشود. این دو زوج عاشق که عمری را درکنار یکدیگر سپری کردهاند، پس از تماشای کنسرت یکی از شاگردان زن، بهخانه برمیگردند و میبینند قفل در شکسته شده و اولین نشانهٔ ورود مهمان ناخواستهٔ زندگی همه ما معرفی میشود؛ مرگ که عشق را هم راه فراری از آن نیست. فردای آن روز زن سکته میکند و مدتی بعد سکتهٔ دوم را هم تجربه میکند و رفتهرفته اوضاع وی بدتر میشود و هر لحظه بهمرگ نزدیکتر و در این لحظات سخت و تلخ، پیرمردی که در لحظه لحظهٔ زندگی خود کنار این زن بوده و شاهد پرپرشدن تمام آن چیزی است که گویی حتی فکرش را هم نمیکرد، همچون همهٔ انسانها، روزها را بهسختی سپری میکند. عشق برای هر شخص تعریف
خنجی در این فیلم Amour، تجارب چندسالهٔ خود را بکار میبندد و از بهترینهایش در این سالها، گلچینی خاکستری برمیگزیند؛ دوربین را ثابت نگه میدارد و گوشهای میگذارد، هر سکانس فیلم مملو از قابهایی وسواسگونه و خطکشی شده است و دوربین با حرکات آرام خود، پوسیدگی بدن انسان فانی، حضور مرگ و آرامش نهایی را فریاد میزند و انتخاب رنگهای مرده نیز همان چیزی است که هانکه از خنجی میخواست
خود را دارد و تجلی آن بهصورتی متفاوت است، گاه باخوشی همراه میشود و گاه پایانی دردناک دارد. میشائل هانکه با فیلمهای خود نشان داده است جهان را جای خوبی نمیبیند و از نظر وی تنهایی، اولین و آخرین همدم انسان است و خب این نگاه در فیلم «عشق» نیز وجود دارد و تماشاچی همچون دیگر ساختههای وی، با لقمهای جویدهشده طرف نیست و باید دست بکار شده و خود را در جای شخصیتها بگذارد و برداشت خود را داشته باشد.
خنجی نیز در این فیلم تجارب چندسالهٔ خود را بکار میبندد و از بهترینهایش در این سالها، گلچینی خاکستری برمیگزیند؛ دوربین را ثابت نگه میدارد و گوشهای میگذارد، هر سکانس فیلم مملو از قابهایی وسواسگونه و خطکشیشده است و دوربین با حرکات آرام خود، پوسیدگی بدن انسان فانی، حضور مرگ و آرامش نهایی را فریاد میزند و انتخاب رنگهای مرده نیز همان چیزی است که هانکه از خنجی میخواست. این فیلم عاشقانهای حقیقی است و در آن همهچیز، حتی عشق نیز عمری دارد و تنها وجود پایدار، تنهایی انسان است. فیلم «عشق» در جشنوارهٔ کن سال ۲۰۱۲ نخل طلای بهترین فیلم را بهدست آورد. استفادهٔ هانکه از دو بازیگر قدیمی سینما، ژان لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا، برای طرفداران سینمای اروپا بسیار نوستالژیک و خاطرهانگیز بود. میشائل هانکه با ساخت این فیلم، گلدن گلوب را نیز بهدست آورد و در هشتادوپنجمین مراسم اسکار، در بخشهای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اصلی زن، بهترین فیلمنامهٔ اورجینال و بهترین فیلم خارجیزبان نامزد دریافت جایزه شد که آخری را از آن خود کرد. همچنین داریوش خنجی بار دیگر نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمبردار از جشنواره فیلم سزار شد.
خنجی در همان سال ۲۰۱۲ و پس از فیلم «عشق»، سومین همکاری با وودی آلن را در فیلم کمدی و رمانتیک To Rome with Love (تقدیم به رم با عشق)، تجربه کرد. داستان این فیلم در شهر رم روایت میشد و داستان درهمپیچیده چند شخصیت متفاوت را بهتصویر میکشید. کارمندی که بهتازگی تبدیل بهیک شخص مشهور شده، یک معمار که بهخیابانی که در آنجا دوران دانشجوییاش را میگذرانده بازگشته، یک زوج جوان که در حال گذراندن ماه عسلشان هستند و یک کارگردان اپرا که ناامیدانه بهدنبال خوانندههای بااستعداد میگردد. در این فیلم پربازیگر، بازیگرانی چون الیسون پیل، جودی دیویس، روبرتو بنینی، الک بالدوین، گرتا گرویگ، الن پیج و آلساندرو تیبری حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند.
در سال ۲۰۱۳، خنجی با جیمز گری، کارگردان و فیلمنامهنویس آمریکایی همکاری کرد و فیلمبرداری فیلم درام The Immigrant (مهاجر) را بر عهده داشت که بازیگران معروفی چون ماریون کوتیار، واکین فینیکس، جرمی رنر و آنجلا سارافیان در آن حضور داشتند. این فیلم با استقبال منتقدان همراه شد و در جشنوارههای مختلفی حضور داشت.
وودی آلن که دیگر تنها به هنر فیلمبرداری داریوش خنجی اعتماد دارد، فیلمبرداری دو فیلم آخر خود را نیز بهاین فیلمبردار موفق سپرد؛ فیلم Magic in the Moonlight (جادو در مهتاب) و فیلم Irrational Man (مرد بیمنطق). داستان فیلم «جادو در مهتاب» در مورد شخصیت استنلی کرافورد، شعبدهباز موفقی در لندن است (شخصیتی که مبنای تاریخی دارد؛ در قرن نوزده، یک شعبدهباز آمریکایی بود با نام اسورث رابینسن که روی صحنه از اسم چینی چانگ لینگ سو استفاده میکرد که بیشباهت بهاسم مستعار شخصیت کالین فیرث در این فیلم نیست) که با آرایش و لباس چینی برنامه اجرا میکند. سرگرمی اصلی استنلی، رو کردن دست مدعیان بهاحضار روح و ارتباط با عالم غیب است. در این فیلم کالین فیرث، اما استون، همیش لینکلیتر، مارسیا گی هاردن و جکی ویور حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند. فیلم با نظرات متفاوتی از سوی منتقدان همراه شد و برخی بسیار آن را ستودند و برخی آن را جزو معدود آثار ضعیف این کارگردان دانستند، ولی برای خنجی افتخاری دیگر با فیلمبرداری این فیلم بهدست آمد و نامزد دریافت جایزهٔ لومیر (Lumiere Festival) در بخش بهترین فیلمبرداری شد. در فیلم «مرد بیمنطق» واکین فینیکس بازیگر اصلی بود و بار دیگر ایفای نقش شخصیت روبهروی شخصیت اصلی داستان، به اما استون سپرده شد. این فیلم نیز امتیازات متوسطی از منتقدان دریافت کرد و جزو فیلمهایی بود که در سکوت خبری ساخته شد و حتی زمان اکران هم سروصدایی و تبلیغاتی نداشت.
دومین همکاری داریوش خنجی با جیمز گری، در سال ۲۰۱۶ و در فیلم متفاوت The Lost City of Z (شهر گمشده زی) بود. این فیلم از روی کتابی با همین عنوان، اثر دیوید گرن و براساس ماجراجویی واقعی پرسی فاست، جهانگرد و کاوشگر بریتانیایی که در ۱۹۲۵ میلادی در پی اکتشاف شهر گمشده زی در جنگلهای آمازون مفقود شد، ساخته شده است. چارلی هونام نقش شخصیت پرسی فاست را ایفا کرد و رابرت پتینسون، سیهنا میلر و تام هالند، دیگر بازیگران این فیلم زندگینامهای، ماجراجویانه و درام بودند. فیلم با وجود استقبال نسبتاً خوب منتقدان، در گیشه شکست خورد و با بودجهٔ ۳۰ میلیون دلاری، فروشی ۲۰ میلیون دلاری داشت. خنجی تبحر خود در خلق قابهای کارت پستالی را در این فیلم نشان داد و البته نامزد دریافت جایزه در بخش بهترین فیلمبرداری انجمن منتقدان فیلم سن دیگو (San Diego International Film Festival) شد.
فیلم بعدی داریوش خنجی، فیلم اکشن و ماجراجویانهٔ Okja (اوکجا) بود تا خنجی تجربهٔ همکاری با یکی از معروفترین کارگردانان سینمای کرهٔ جنوبی، بونگ جون-هو را بهدست آورد که سال گذشته این کارگردان با فیلم Parasite (انگل)، اکثر جوایز سینمایی را بهدست آورد و رکوردهای زیادی را شکست و در مراسم اسکار نیز شگفتیآفرین شد. در فیلم «اوکجا» بازیگرانی چون آن سئو-هیون، تیلدا سوئینتن، پل دانو، جیک جیلنهال، استیون ین و لیلی کالینز حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند.
داریوش خنجی با مارین چمتوف، دختر پائول چمتف، معمار مشهور فرانسوی ازدواج کرده و صاحب سه فرزند به نامهای ماری-لوییس، جوزفین و الکساندر است. این کارگردان ایرانی-فرانسوی در سه سالگی ایران را ترک کرده و طبق گفتهٔ خودش، خود را نمیتواند ایرانی بداند و از همینرو همکاری خاصی نیز با افراد بدنهٔ سینمای ایران نداشته است. خنجی فیلمهای کوتاه زیادی ساخته است و تجربهٔ کلیپسازی برای خوانندگان را نیز دارد و با خوانندگانی چون مدونا، لیدی گاگا، نهنه چری، امینم، جی زی و گروههای لفتفیلد و لیمپ بیزکت همکاری داشته و برای آنها ویدئوکلیپ ساخته است. داریوش خنجی کتابی با عنوان «گفتوگو با داریوش خنجی» را با همکاری جردن مینتزر منتشر کرده است که این کتاب از «مرکز ملی سینمایی فرانسه» جایزهای دریافت کرد. در این کتاب علاوهبر توضیح کامل دوران حرفهای خنجی از جوانی تا میانسالی، در مورد تکنیکهای خاص خنجی در فیلمبرداری (نور، انتخاب لنز، استفاده از دوربینهای دیجیتال و...) توضیحاتی ارائه شده است.
پس از مطالعهٔ بیوگرافی داریوش خنجی، سخنان جالب وی را در رابطه با همکاری با برادران سفدی در فیلم Uncut Gems (الماسهای تراشنخورده) مرور میکنیم. فیلم «الماسهاس تراشنخورده» شرکت ای 24 فیلمز (A24 Films)، یکی از بهترین و متفاوتترین آثار سینمایی سال ۲۰۱۹ بود و کارگردانی جاشوا و بن سفدی همراهبا نقشآفرینی فوقالعاده آدام سندلر، لحظات تنشزا و هیجانی را برای تماشاچیان رقم زد و منتقدان نیز بسیار این درام دلهرهآور، جنایی با چاشنی کمدی ذاتی حضور سندلر را تحسین کردند و سندلر نیز نشان داد چه بازیگر فوقالعادهای است، اگر تصمیم بگیرد کمی از سینمای همیشگی خود فاصله بگیرد. برادران سفدی که نویسندگی و کارگردانی فیلم Good Time (اوقات خوش)، فیلم Heaven Knows What (بهشت چه میداند)، فیلم مستند Lenny Cooke (لنی کوک)، فیلم Daddy Longlegs (بابا لنگ دراز) و فیلم The Pleasure of Being Robbed (لذت مورد سرقت قرار گرفتن) را در کارنامه دارند، با ساخت فیلم جدید بار دیگر نگاهها را بهسوی خود جلب کردند.
داستان فیلم Uncut Gems در مورد شخصیتی با نام هاوارد رتنر (با بازی آدام سندلر) است که یک جواهرساز کاریزماتیک در شهر نیویورک محسوب میشود. این جواهرساز همیشه بهدنبال راهی است تا موفقیت جدیدی را بهنام خود ثبت کند. فرصتی برای هاوارد پیش میآید که یک سری شرطبندیهای ریسکی و بزرگ را انجام دهد؛ کاری که باعث شد سرانجام عجیبی برای وی رقم بخورد. رتنر هم باید بین کار و خانوادهاش تعادل ایجاد میکرد و هم از دشمنان و مخالفان زیادی که از هر سمت بهسراغش میآمدند، دوری میکرد. علاوهبراین او بهشدت در تلاش بود تا سرانجام بهآن پیروزی نهایی که دنبالش بود، دست پیدا کند.
خنجی با همکاری با رومن پولانسکی، دیوید فینچر، وودی آلن، برناردو برتولوچی، وونگ کار وای، میشائل هانکه و سیدنی پولاک و... کارنامهای رشکبرانگیز برای خود ساخته بود، اما باز هم دنبال تجربههای جدید بود، بهدنبال فیلمسازانی بود که چیزی را بهوی بدهند که قبلاً تجربه نکرده بود و جاشوا و بن سفدی، همانهایی بودند که این تجربه را در اختیار این فیلمبردار قرار دادند
آدام سندلر در نقش هاوارد رتنر، کویت گارنت در نقش خودش، ایدینا منزل در نقش دینا، لکیث استنفیلد در نقش دمانی، جولیا فاکس در نقش جولیا، اریک بوگوسیان در نقش آرنو، ویکند در نقش خودش، پالوما السسر در نقش کت، کیث ویلیامز ریچاردز در نقش فیل، جود هیرش در نقش گویی، مایک فراچسکا در نقش گری، نوآ فیشر در نقش مارسل و پام کلمنتیف در نقش لکسوز، از جمله بازیگرانی هستند که در فیلم «الماسهاس تراشنخورده» حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند. مارتین اسکورسیزی یکی از تهیهکنندگان اجرایی این فیلم بود. فیلم «الماسهاس تراشنخورده» توانست با فروش ۱۸.۸ میلیون دلار در گیشه، بهترین فروش بلیط فیلمهای A24 را که در اختیار فیلم Midsommar (میدسمار) با فروش ۱۱ میلیون دلار بود، بشکند و بهترین عملکرد فیلمهای این شرکت در پنج روز اول اکران گسترده را بهنام خود ثبت کند. این فیلم که با بودجهٔ تقریباً ۲۰ میلیون دلاری ساخته شده است، فروش ۵۰ میلیون دلاری در گیشه داشته است.
اقناع، مرگ است. درست در لحظهای که احساس میکنید همهچیزی را که خواستهاید، در چنگ دارید، در همان لحظه باید تمام مسیرهایی را که طی سالها پیمودهاید، دوباره بروید؛ همهچیز را از دم بسوزانید. بهدنبال چیزهای جدید بودن نهتنها برای رشد هنری یک هنرمند لازم است، بلکه وی را انسان تکاملیافتهتری نسبت بهسایرین میکند. هرگز آرام نگیرید، احساس رضایت و آرامش، مرگ است، بدوید، تنها بهسوی بیشتر بدوید.
داریوش خنجی همهچیزی که هر فیلمبرداری در دنیا میخواهد، داشت و تجربه کرد؛ وی با همکاری با رومن پولانسکی، دیوید فینچر، وودی آلن، برناردو برتولوچی، وونگ کار وای، میشائل هانکه و سیدنی پولاک و... کارنامهای رشکبرانگیز برای خود ساخته بود. اما باز هم دنبال تجربههای جدید بود، بهدنبال فیلمسازانی بود که چیزی را بهوی بدهند که قبلاً تجربه نکرده بود و جاشوا و بن سفدی، همانهایی بودند که این تجربه را در اختیار این فیلمبردار قرار دادند. سفدیها از کارگردانان و فیلمسازان مستقل ساکن شهر نیویورک هستند و اغلب در زمینهٔ فیلم و سینما با یکدیگر همکاری میکنند و علاقهٔ پدرشان بهسینما، آنها را وارد این دنیا کرد و این فرزندان طلاق، آشفتگی ذهنی خود را بهطرزی عجیب و زیبا، بهسینما آوردند.
فیلم «الماسهای تراشنخورده» با فرمت ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری شده است و البته در معدود صحنههایی، دیجیتالیزهشدن را نیز شاهد هستیم. طبق گفتههای خنجی، فیلم برادران سفدی شبیه هیچکدام از پروژههایی که طی چهل سال دوران حرفهای انجام داده بود، نبود و در توصیف آن چنین گفت:
دیگر در آن فضای امن خود نبودم، اما جایی بودم که بیشترین لذت را از آن میبردم؛ هر لحظه سورپرایز میشدم!
داریوش خنجی سابقهٔ همکاری با سفدیها را داشت، اما در یک ویدئوکلیپ که برای جی زی ساخته شد و مجموع مراحل ساخت آن، یکی دو شب زمان برد و صادقانه بخواهیم بگوییم، اصلاً پروژهای نبود که جدی بخواهد گرفته شود و بههیچوجه با سختی و فشار مراحل فیلمبرداری یک فیلم سینمایی قابل مقایسه نیست، آن هم فیلمی که برادران سفدی در ذهن خود لحظه لحظهٔ آن را میپروراندند؛ خنجی سخنان خود را در این رابطه چنین ادامه داد:
همکاری با سفدیها همچون بودن در قطاری بود که یک لحظه از هم از حرکت بازنمیایستاد. قرار نبود یک گوشه بنشینید و اخم کنید و کاری نکنید، باید عضوی از گروه میبودید.
داریوش خنجی در دههٔ هفتاد میلادی وارد سینمای هالیوود شد و آن دوران را بهخوبی میشناسد، اما برادران سفدی برای فیلم «الماسهای تراشنخورده» بهدنبال دههٔ دیوانهوار هشتاد بودند. خنجی که تجربهٔ کاری کوتاه با این دو برادر را داشت و با اخلاق خاص آنها آشنایی داشت، باوجودآنکه خنجی در مصاحبهای گفته بود از این دهه و چهرههای آن بیزار است، دربرابر سفدیهای نرمش بهخرج داد و گذاشت کار بهکل در دست آنها باشد. خنجی که با کارگردانان بزرگتر گاه بهمشکل برمیخورد، با سفدیها خیلی راحت کنار آمد و در این رابطه گفت: «شیوهٔ من از همان ابتدای کار این بود که اجازه بدهم آنها فیلمبرداری کنند، بگذارم هر کاری که میخواهند انجام بدهند، بههمان شیوهای که دوست دارند انجام دهند».
داریوش خنجی بهنکتهای جالب اشاره میکند و آن هم سخنان متفاوت برادران سفدی درابتدای کار و تغییر مراحل فیلمبرداری در طول انجام پروژه است. خنجی گفت که برای فیلمبرداری فیلم «الماسهای تراشنخورده» از لنزهای خیلی خیلی بزرگ و تلهفوتو استفاده کرده است و برای گرفتن ترکینگ شاتها و شاتهای پویا و دنبالکردن سوژههای در حال حرکت نیز از لنزهای بزرگ بهره برده است که این کار برخلاف رویهٔ همیشگی او بود و خود در این رابطه چنین ادامه میدهد: «هیچوقت انجام چنین کاری را بههیچ فیلمسازی پیشنهاد نمیدهم. دیوانهوارترین کاری است که میشود انجام داد. استفاده از استدیکم و قرار دادن لنزهای ۲۵۰ یا ۳۶۰ میلیمتری روی آن! این کار اصلاً چیزی نیست که در کتابهای جامع فیلمبرداری توصیه شود، اما جواب داد! خیلی عالی هم جواب داد، چون برادران سفدی این را میخواستند. آنها بهکاری که میکردند، اعتقاد کامل داشتند».
آن فضای امنی که خنجی بدان اشاره کرد و در کار با سفدیهای نداشت، در مورد آدام سندلر، ستارهٔ این فیلم نیز صدق میکند. باوجودآنکه این بازیگر مطرح هالیوود با فضای فیلمهای درام بیگانه نیست، اما همه میدانیم که سندلر یعنی ایفای نقش در فیلم کمدی و تهیهکنندگان در هالیوود سرودست میشکنند تا وی در پروژههای کمدی آنها حضور داشته باشد و خب، فروش مسئلهای مهم است و هر بازیگری بهمحبوبیتی این چنینی دست پیدا نمیکند. خنجی در مورد سندلر چنین گفت که «آدام یک شخصیت انسانگراست، منظورم این است که وی هم بازیگر بزرگی و هم ستارهٔ بزرگی است، اینکه بازی در این فیلم را قبول کرد، گویی بخواهیم ستاره را بهزمین بیاوریم و او این کار را کرد». خنجی رفتار متواضعانهٔ آدام سندلر را نیز مورد تمجید قرار داد و گفت که این بازیگر کمک بسیاری بهوی کرد تا با رفتار برادران سفدی بیشتر آشنا شود و با محیط کار خو بگیرد و همیشه با یک بومباکس وارد محل پروژه میشد و موسیقی کل آن فضا را دربرمیگرفت و این کار وی، حس خوبی بههمه میداد و نشانگر تواضع و فروتنی سندلر هم بود.
پس از پایان مأموریت فیلمبرداری فیلم «الماسهای تراشنخورده»، داریوش خنجی از نتیجهٔ کار بسیار راضی بود و در مصاحبهای گفت اگر هم بهعقب برمیگشت، بعید بود روش کار خود را تغییر میداد؛ وی در این رابطه چنین گفت: «این فیلم کاملاً متفاوت از دیگر فیلمهایی بود که کار کرده بودم و پس از تجربهٔ این فیلم، کار کردن روی فیلم بعدی و سازگارشدن با محیط سابق و تنظیم دوبارهٔ همهچیز، دیگر کار آسانی نخواهد بود».
خنجی عادت جالبی دارد و آن هم این است که معمولاً علاقهای ندارد فیلمهایی را که کار فیلمبرداریشان برعهدهٔ وی بوده، چندبار تماشا کند، اما این عادت در مورد فیلم «الماسهاس تراشنخورده» بهکل تغییر کرد:
خب اینطور که از بیرون بهنظر میرسد، بله، فیلم را دوست دارم؛ برای تماشای آن بهسینما رفتم که مملو از جمعیت بود و تجربهٔ فوقالعادهای هم بود. خیلی دوستش داشتم؛ فیلم را خیلی دوست داشتم. کار خود بهعنوان فیلمبردار را جدا از دیگر مراحل ساخت فیلم نمیبینم. احساس میکنم که فیلمبرداری، آمیخته با دیگر مراحل ساخت پروژه است.