در این مطلب به معرفی کامل جنیفر لارنس، ستارهی جوان دنیای سینما و بررسی چگونگی ورودش به عرصهی بازیگری و گرفتن نقشهای بزرگ خواهیم پرداخت.
از جنیفر لارنس به عنوان مهمترین دلبر آمریکایی معاصر نام میبرند. کسی که با وجود تمام موفقیتهایش آنقدر بیپیرایه و خاکی است که میتواند در قلب هر کسی جای بگیرد. او بیشتر به تیز بودنش شهرت دارد و البته شیطنتهای بیپایانش. در مصاحبههای خود با هر چیزی شوخی میکند و سر به سر هر کسی میگذارد. سعی میکند خود را دانشجوی سینما بداند تا یکی از بزرگترین ستارگان آن و با واژه غرور بیگانه است. تا به امروز تجربهی تئاتر حرفهای نداشته و در هیچ کلاس بازیگری هم شرکت نکرده چرا که حضور در بین مردم، صحبت با آنها و درک احساساتشان را بهترین کلاس بازیگری میداند. مجلهی رولینگ استون لارنس را با استعدادترین بازیگر جوان سینما میخواند و مجلهی اله نیز او را به عنوان مقتدرترین زن عرصهی سرگرمی معرفی کرده است.
جنیفر شریدر لارنس (Jennifer Shrader Lawrence) در پانزدهم آگوست سال ۱۹۹۰ در شهر لوییویل واقع در ایالت کنتاکی به دنیا آمد. پدرش گری لارنس در آن زمان، کارگر ساختمان بود و مادرش کارن کوخ نیز در کمپهای تابستانی به عنوان مدیر فعالیت میکرد. جنیفر دو برادر بزرگتر از خود به نامهای بن و بلیر دارد. مادر وی از همان دوران کودکی، با او همچون پسرهایش رفتار میکرد تا جایی که جنی پیش از دوران دبستان، اجازه نداشت با هیچ دختری همبازی شود. کارن میخواست وی را به عنوان دختری سرسخت تربیت کند و تصور میکرد در صورت ارتباط فرزندش با دختران دیگر، ممکن است او لوس بار بیاید. جنیفر در کودکی با مشکل بیش فعالی و اضطراب اجتماعی دست به گریبان بود و هیچگاه نمیتوانست وارد جمع هم سن و سالهای خود شود. خودش معتقد است این بازیگری بود که زندگی وی را نجات داد و برای اولین بار حس موفقیت را در او به وجود آورد.
وقتی در مدرسه بودم احساس حماقت به من دست میداد. متنفر بودم از درس و مشق، از پشت میز نشستن و گوش دادن به معلم. مدرسه انگار جان مرا میگرفت.
او در دوران مدرسه، خودش را با ورزشهایی همچون سافتبال و هاکی روی چمن سرگرم میکرد و عضو تیم بسکتبال پسران مدرسه بود که پدرش هدایت آن را بر عهده داشت. علاوه بر این، علاقهی خاصی هم به اسب سواری داشت و دائماً به دیدن مزرعهی پرورش اسب نزدیک خانه شان میرفت. در یکی از همین روزها، زمانی که مشغول رام کردن یک اسب بود، به روی زمین افتاده و استخوان دنبالچهاش آسیب شدیدی دید. خودش ادعا میکند که از همان ابتدا میدانسته که در آینده آدم معروفی خواهد شد. وقتهایی که گری در خانه بود، جنی لباس دلقک ها یا بالرین ها را پوشیده و برای پدر نقش بازی میکرد اما در ادامه، وقتی در یک جمع دوستانه به بازی در نمایشی بر اساس یکی از داستانهای کتاب حضرت یونس پرداخت، قضیه برای او جدی تر شد تا جایی که همه نزدیکانش، چشم به درخشش وی دوختند. از آن پس بود که پای جنی به نمایشهای مذهبی و موزیکالهای مدرسهای باز شد.
جنیفر در سن ۱۴ سالگی، زمانی که تعطیلات را در کنار خانوادهاش در شهر نیویورک سپری میکرد، مورد توجه یک استعدادیاب قرار گرفت و این شخص او را برای تست دادن به یک ایجنت معرفی کرد. کارن اگرچه با ورود جنی به عرصهی بازیگری مخالف بود ولی به هوای اینکه دخترش در جلسهی تست گیری رد شده و رویای هنرپیشگی از سرش بیفتد، به حضور وی در این آزمون رضایت داد. در نهایت جنی در این جلسه شرکت کرده و به عنوان تست، شروع به خواندن از روی نمایشنامه کرد. پس از پایان قسمت مربوط به وی، حاضران در جلسه آنچنان به وجد آمده که عنوان کردند، هیچگاه دختری به این سن و سال ندیدهاند که تا این حد استعداد بازیگری داشته باشد. با این حال، کارن همچنان به دنبال این بود که دخترش را متقاعد کند که این افراد، دروغگویی بیش نیستند.
وقتی تصمیم گرفتم که برای تست دادن به نیویورک بروم، هیچ کدام از دوستانم مرا جدی نگرفتند. خانوادهام نیز دوست داشتند که من شکست خورده و سر عقل بیایم. اما من به موفقیتم ایمان داشتم.
در ادامه جنیفر به آژانس استعدادیابی کالیفرنیا رفته و از آنها خواست تا با مادرش صحبت کرده و اجازهی کار وی را بگیرند. در نهایت پس از کش و قوسهای فراوان، کارن راضی شد که به شرط فارغ التحصیل شدن دخترش از دبیرستان، با بازیگری وی مخالفتی نکند. جنی نیز پس از این دستاورد بزرگ، به لس آنجلس نقل مکان کرد و پس از دو سال درس خواندن در خانه، با نمرات بسیار خوبی از دبیرستان فارغ التحصیل شد. او در مسیر رسیدن به هدفش، آنچنان مصمم بود که پیشنهادات زیادی را در رابطه با ورودش به عرصهی مدلینگ رد کرد. در همین زمان، در اوقات فراغت خود به لوییویل میآمد و در کمپ مادرش به عنوان دستیار فعالیت میکرد.
لارنس با بازی در نقش کوتاهی در فیلم تلویزیونی Company Town، به طور رسمی حرفهی بازیگری را آغاز کرد و در ادامه، به عنوان بازیگر مهمان، در سریالهایی همچون Monk و Medium ظاهر شد. موفقیتهای نسبی جنی در این نقشها، زمینه ساز حضور وی به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی مجموعهی تلویزیونی The Bill Engvall Show شد. او در این سریال، برای ایفای نقش یک نوجوان سرکش، در مراسم جوایز هنرمندان جوان، جایزهی نقش آفرینی برجسته در یک سریال تلویزیونی را از آن خود کرد. جنیفر با بازی در یکی از نقشهای فرعی فیلم گاردن پارتی (Garden Party)، برای نخستین بار طعم حضور در سینما را چشید و در ادامه توانست نظر گیلرمو آریاگا را برای بازی در فیلم دشت سوزان (The Burning Plain) جلب کند. آریاگا مثل همان زمانی که فیلمنامههای آثار نخست ایناریتو را مینوشت، در اولین تجربهی کارگردانیش نیز به سراغ همان روایت غیر خطی و استفاده از شخصیتهای متعدد رفت با این حال، نتیجهی کلی کار چندان به مذاق منتقدان خوش نیامد. البته بازی لارنس در کنار ستارگانی چون شارلیز ترون و کیم بسینجر مورد تحسین ویژهای قرار گرفت تا جایی که جایزهی بهترین بازیگر جوان جشنوارهی ونیز تحت عنوان جایزهی مارچلو ماسترویانی به وی اهدا شد. لارنس در فیلم بعدیش، خانهی پوکر (The Poker House) به کارگردانی لوری پتی، نقش دختر نوجوانی به نام اگنس را بازی میکند که به همراه دو خواهر کوچکتر خود در کنار مادر معتادش در فضایی تنش آمیز زندگی میکنند. پتی این فیلم را بر اساس خاطرات دردناک خود از دوران نوجوانیش ساخته است.
لارنس در ادامهی روند حضورش در آثار سینمایی مستقل، در فیلم استخوان زمستان (Winter's Bone) به کارگردانی دبرا گرانیک و بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی دنیل وودریل، نقش دختری به نام ری را بازی میکند که وظیفهی محافظت از مادر بیمار و خواهر و برادر کوچکتر از خودش را بر عهده دارد. او در تلاش است تا پیش از آوارگی خانوادهاش، پدرش را که پس از دستگیری به جرم فروش مواد مخدر، سند خانه را گرو گذاشته و گریخته پیدا کند. استخوان زمستان (Winter's Bone) علاوه بر استقبال فوقالعادهی منتقدان و تصاحب جایزهی بهترین فیلم جشنوارهی ساندنس، نامزد دریافت ۴ جایزهی اسکار شد که از آن میان میتوان به جوایز بهترین فیلم و بهترین بازیگر زن برای لارنس اشاره کرد. او که در هنگام ساخت فیلم فقط ۱۹ سال داشت، یک هفته پیش از آغاز تصویربرداری به کوهستان اوزارک نقل مکان کرده و در آنجا طریقهی کندن پوست حیوانات و شکستن هیزم را فرا گرفت.
نقش ری بهترین نقش زنی بود که تا به امروز خواندهام. میدانستم که با ایفای این نقش، روی ذغال داغ راه خواهم رفت اما تصمیم گرفتم شانس خود را امتحان کنم. در ابتدا به من گفتند که برای بازی به جای این شخصیت زیاد از حد زیبا هستم. من هم که شدیداً تحت تأثیر سرسختی شخصیت ری قرار گرفته بودم، پیش از تست دادن ساعتها روی برف راه رفتم و پس از آن در حالی که آب بینیام سرازیر شده بود، با موهایی ژولیده و صورتی سرخ شده و بدون آرایش وارد اتاق تست شدم و دقایقی بعد نقش را گرفتم.
دیوانه وار (Like Crazy) به کارگردانی دریک دورموس اثری مستقل با بودجهی فقط ۲۵۰ هزار دلار بود که لارنس در آن با بازیگران مطرح دیگری همچون آنتون یلچین فقید و فلیسیتی جونز همبازی شد. این فیلم به موضوع روابط عاشقانهی از راه دور میپردازد و طرح کلی داستان نیز، از خاطرات شخصی خود دورموس الهام گرفته شده است. یعنی زمانی که او در لوس آنجلس زندگی میکرد و عاشق دختری در شهر لندن شده بود. فیلمنامهی دیوانه وار (Like Crazy) پنجاه صفحه بیشتر نبود و خیلی از صحنهها با بداهه پردازی بازیگران تصویربرداری شد و در نهایت فیلم پس از نمایش، با واکنشهای عموماً مثبت منتقدان روبرو شد و در این میان، جایزهی بزرگ جشنوارهی ساندنس را نیز از آن خود کرد.
لارنس که از بدو ورودش به سینما فقط در فیلمهای جدی و تلخ ظاهر شده بود، با حضور در فیلم مردان ایکس: کلاس اول (X-Men: First Class) به کارگردانی متیو وان، رویکرد جدیدی را در مسیر حرفهایش به وجود آورد. او در این فیلم نقش شخصیت میستیک را بازی میکند که در سری فیلمهای قبلی مردان ایکس، نقش آن را ربکا رومین بر عهده داشت. وان در هنگام انتخاب بازیگران فیلم، به این دلیل به سراغ لارنس آمد که احساس میکرد وی به خوبی میتواند تمام نقاط ضعف و قوت میستیک را به تصویر بکشد. جنی برای رسیدن به شمایل آبی رنگ این شخصیت، روزانه ۸ ساعت روی صندلی گریم مینشست. او در ادامه در دو فیلم مردان ایکس: روزهای گذشته آینده (X-Men: Days of Future Past) و مردان ایکس: آپوکالیپس (X-Men: Apocalypse) به کارگردانی برایان سینگر دوباره در همین نقش ظاهر میشود.
گام بعدی لارنس در دنیای بازیگری، حضور در سری فیلمهای پرفروش عطش مبارزه (The Hunger Games) بر اساس کتاب سهگانهی سوزان کالینز بود. داستان دختری به نام کتنیس اوردین که در فضایی پسارستاخیزی پس از پیروزی در یک رویداد وحشیانهی تلویزیونی، بر ضد حکومت دیکتاتوری مرکزی دست به شورش میزند. جنی با اینکه یکی از طرفداران سری کتابهای عطش مبارزه (The Hunger Games) بود، در ابتدا برای بازی در این نقش تردید داشت اما نهایتاً بنا به خواستهی مادرش نقش را پذیرفت. او برای بازی به جای شخصیت کتنیس اوردین، تکنیکهای یوگا، تیراندازی با کمان، صخره نوردی، بالا رفتن از درخت و مبارزات تن به تن را فرا گرفت که در همین راه با مصدومیت شدیدی نیز مواجه شد. جنی در ادامه هنگام تصویربرداری قسمت دوم این فیلم نیز، پس از خارج شدن از آب دچار عفونت گوش شد که در پی آن برای مدتی شنواییش را از دست داد. عطش مبارزه (The Hunger Games) پس از نمایش عمومی با واکنش مثبت منتقدان روبرو شد که بخش عمدهای از تحسینها به بازی قانع کننده ی لارنس برمیگشت. همچنین این فیلم با فروش جهانی بیش از ۶۹۰ میلیون دلار به عنوان پرفروشترین فیلم اکشن تاریخ سینما لقب گرفت که شخصیت محوری آن یک زن است. رکودی که یک سال بعد دوباره توسط فیلم عطش مبارزه: اشتعال (The Hunger Games: Catching Fire) شکسته شد. جنی نیز به واسطهی بازی در این مجموعه فیلم ها، چندین مرتبه توسط مردم، کودکان و نوجوانان به صورت جداگانه به عنوان محبوبترین بازیگر زن سال انتخاب شد.
وقتی به کریستن استوارت نگاه میکنم میبینم که دوست ندارم مشهور شوم. نمیتوانم تصور کنم که زندگیم به یک باره تبدیل به جهنم شود.
لارنس در فیلم دفترچه امیدبخش (Silver Linings Playbook) به کارگردانی دیوید او. راسل و بر اساس کتابی به همین نام نوشتهی متیو کوئیک، نقش بیوهی جوان افسردهای به نام تیفانی را بازی میکند که وارد رابطه با مردی با بازی بردلی کوپر میشود که دچار اختلال دو قطبی است. او. راسل در ابتدا با حضور لارنس در فیلم مخالف بود چرا که وی را برای ایفای این نقش زیاد از حد جوان میدانست و از طرفی مطمئن نبود که او بتواند از پس پیچیدگیهای این شخصیت بربیاید. با این حال لارنس با ارسال یکی از نمونه اجراهایش از طریق اسکایپ، او. راسل را متقاعد کرد که نقش را به او بدهد. جنی به گفتهی خودش در مقایسه با بردلی کوپر، کاملاً در رقص بیاستعداد بود و هفتهها در کنار کوپر و با طراحی رقص مندی مور به تمرین باله پرداخت تا نهایتاً برای آغاز فیلمبرداری کار آماده شد. او. راسل در یکی از مصاحبههایش اعتراف میکند که در هنگام نوشتن فیلمنامه، زویی دشانل و وینس وان را برای بازی در نقشهای اصلی فیلم در ذهن داشته است. در نهایت فیلم پس از نمایش با استقبال فوقالعادهی منتقدان و تماشاگران روبرو شد تا نه تنها او. راسل از انتخاب لارنس و کوپر پشیمان نشود بلکه در ادامه یک همکاری سینمایی بلند مدت را با این دو بازیگر توانا آغاز کند. دفترچه امیدبخش (Silver Linings Playbook) نامزد دریافت ۸ جایزهی اسکار شد و در این میان تنها اسکار فیلم به جنیفر لارنس رسید تا بدین ترتیب او با ۲۲ سال سن پس از مارلی متلین به عنوان جوانترین بازیگری شناخته شود که موفق به تصاحب جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن شده است. پیتر تراورس منتقد سرشناس مجلهی رولینگ استون دربارهی بازی لارنس در این فیلم مینویسد: لارنس شکل خاصی از یک معجزه است. او در طول یک صحنه میتواند تمام صفات جذابیت، شرارت، شیطنت، آشفتگی، بامزگی، شلختگی و آسیب پذیر بودن را یک جا به نمایش بگذارد.
جنیفر پس از بازی در فیلم ترسناک خانهای در انتهای خیابان (House at the End of the Street)، در فیلم حقهبازی آمریکایی (American Hustle) به کارگردانی دیوید او. راسل نقش روزالین، همسر عصبی کلاهبرداری به نام ایروینگ رازنفلد با بازی کریستین بیل را ایفا میکند. شخصیت روزالین به نوعی برگرفته از یک شخصیت واقعی به نام سینتیا ماری وینبرگ بود و او. راسل این نقش را با توجه به خصوصیات اخلاقی زنان خانهدار نیوجرسی در دههی هفتاد میلادی، فقط برای لارنس نوشته بود. حقهبازی آمریکایی (American Hustle) علاوه بر جلب نظر منتقدان و دستیابی به فروش جهانی بیش از ۲۵۰ میلیون دلار، نامزد دریافت ۱۰ جایزهی اسکار از جمله جوایز بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای جنیفر لارنس شد که البته در نهایت، فیلم در تمامی بخشها ناکام ماند. جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن این سال در شرایطی به لوپیتا نیونگو برای بازی در فیلم ۱۲ سال بردگی (12 Years a Slave) رسید که بر اساس گمانه زنیهای بیش از آغاز مراسم، در لحظهی اعلام نام برنده، همه منتظر شنیدن نام لارنس و دریافت دومین جایزهی اسکارش بودند.
من عاشق رقابتم و انجام دادن کارهای غیر ممکن برایم جذابتر است.
سرنا (Serena) به کارگردانی سوزان بیر فیلم بعدی لارنس بود که چه در گیشه و چه در بین منتقدان با شکست سختی روبرو شد. فیلمنامهی سرنا (Serena) از سال ۲۰۱۰ در لیست سیاه قرار داشت تا اینکه دارن آرنوفسکی تصمیم گرفت این اثر را با بازی آنجلینا جولی به روی پردهی سینماها بیاورد اما در ادامه با تغییر کارگردان، لارنس به عنوان بازیگر زن اصلی انتخاب شده و او نیز با ارسال فیلمنامه به بردلی کوپر، وی را برای حضور در این پروژه دعوت کرد.
لارنس در سومین همکاریش با دیوید او. راسل، در فیلم جوی (Joy) نقش جوی مانگانو، کارآفرین سرشناس اهل لانگ آیلند را بازی میکند که پس از اختراع جارویی منحصر به فرد، تلاش میکند تا این وسیله را به زنان خانهدار دیگر معرفی کرده و محصولاتش را به فروش برساند. در طول تصویربرداری این فیلم اختلاف نظرهای زیادی بین لارنس و او. راسل پیش آمد تا جایی که حتی کار به داد و فریاد نیز کشید با این حال لارنس این جر و بحث ها را به نزدیکیش به او. راسل ربط میدهد و اینکه هرچقدر دو نفر همدیگر را بیشتر دوست داشته باشند، راحتتر با هم جر و بحث میکنند. در نهایت با اینکه جوی (Joy) به اندازهی آثار قبلی او. راسل مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و فیلم با فروش چندان مناسبی نیز همراه نشد، اما عملکرد لارنس بسیار مورد تحسین قرار گرفت تا جایی که ریچارد روپر، منتقد شیکاگو سان تایمز از آن به عنوان بهترین نقش آفرینی جنیفر بعد از استخوان زمستان (Winter's Bone) نام برد و او در ادامه، برای چهارمین بار نامزد دریافت جایزهی اسکار شد.
لارنس در کنار دیوید او. راسل
در سال 2016 لارنس پس از بازی در فیلم مردان ایکس: آپوکالیپس (X-Men: Apocalypse) در مستند یک سیاره زیبا (A Beautiful Planet) به کارگردانی تونی مایرز که به بررسی زمین از ایستگاه فضایی بین المللی میپردازد، به عنوان راوی به گویندگی پرداخت. او در ادامه در فیلم مسافران (Passengers) به کارگردانی مورتن تیلدام نقش یکی از مسافرانی را بازی میکند که داخل محفظهای در یک فضاپیما در حال سفر به یکی از سیارههای مستعمرهی زمین است اما در ادامهی ماجرا بر اثر اتفاقاتی 90 سال زودتر از زمان تعیین شده از خواب برمیخیزد. لارنس به واسطهی بازی در این نقش، علاوه بر دریافت دستمزد ۲۰ میلیون دلاری، طبق قراردادش ۳۰ درصد از سود حاصل از فروش فیلم را نیز از آن خود کرد تا بدین ترتیب یکی از بیشترین رقمهای دریافتی تاریخ سینما به عنوان بازیگر به نام وی ثبت شود. مسافران (Passengers) در نهایت با واکنش عموماً منفی منتقدان روبرو شد با این وجود بسیاری ترکیب لارنس و کریس پرت را به عنوان ستارگان فیلم مورد ستایش قرار دادند.
جنیفر از آن دست بازیگرانی است که سلامتیش را با هیچ چیز دیگری عوض نمیکند و حاضر نیست برای ایفای یک نقش، تن به یک رژیم سنگین غذایی بدهد. از طرفی ترجیح میدهد خارج از ساعات تصویربرداری، فقط به زندگی شخصیش برسد و ذهنش را درگیر مسائل سینمایی و نقشهایش نکند.
هیچ علاقهای به گرفتن رژیم غذایی ندارم و مثل غارنشینان غذا میخورم. وقتی زنان بازیگری را میبینم که دست به هر کاری می زنند تا لاغر به نظر برسند حالم بد میشود. ترجیح میدهم اندامم در مقابل دوربین دقیقاً مثل همان افرادی باشد که هر روز در اطرافمان میبینیم. نه مثل بازیگرانی که جلوی دوربین جذابند ولی در زندگی واقعیشان تفاوتی با مترسک ندارند. مگر با گرسنگی هم میشود کار کرد؟
لارنس اخیراً بازی در فیلمهای مادر (Mother) و گنجشک سرخ (Red Sparrow) را به اتمام رسانده که این دو اثر به ترتیب در سیزدهم اکتبر (۲۱ مهر) و دهم نوامبر (۱۹ آبان) سال جاری به نمایش درخواهند آمد. مادر (Mother) به کارگردانی دارن آرنوفسکی داستان یک زوج جوان است که رابطهی بین آنها با حضور مهمانی ناخوانده در خانهشان، به چالشی جدی کشیده میشود. مهمانی که احساس آرامش را در این خانه از بین میبرد. از ستارگان دیگر فیلم میتوان به میشل فایفر، کریستن ویگ و خاویر باردم اشاره کرد. گنجشک سرخ (Red Sparrow) نیز به کارگردانی فرانسیس لارنس دربارهی یک افسر اطلاعاتی روس به نام دومینکا اگروا است که ماموریت مییابد تا با نام مستعار گنجشک، در سازمان جاسوسی آمریکا نفوذ کرده و با ماموری به نام ناتانیل نش ارتباط برقرار کند اما در ادامه حوادثی رخ میدهد که دومینکا را مجبور میکند تا به صورت جاسوسی دو جانبه به فعالیت بپردازد. لارنس همچنین در فیلم Bad Blood به کارگردانی آدام مک کی، نقش الیزابت هولمز، کارآفرین بزرگ آمریکایی را ایفا خواهد کرد که در سال ۲۰۰۳ ، موفق شد شرکت بیوتکنولوژی ترانوس را تاسیس کرده و با تثبیت روشهایی نوین برای آزمایش خون به شهرت و ثروتی شگفت انگیز دست یابد ولی در ادامه، یک مقاله از وال استریت ژورنال همه چیز را برای شرکت وی تغییر داده و او را در بدترین شرایط ممکن قرار میدهد. این کار من است (It's What I Do) و زلدا (Zelda) دو فیلم دیگری هستند که لارنس در آنها به ایفای نقش خواهد پرداخت. این کار من است (It's What I Do) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ که بر اساس کتاب این کار من است: زندگی یک عکاس عشق و جنگ ساخته خواهد شد، داستان عکاس و خبرنگار آمریکایی به نام لینسی آداریو است که به خاطر ماجراجوییهایش در کشورهایی نظیر عراق، لیبی، افغانستان و پاکستان به شهرت رسیده است و در این میان، در سال ۲۰۱۱ به همراه تعدادی دیگر از خبرنگاران برای چند روز توسط ارتش لیبی به اسارت گرفته شد. جنی در زلدا (Zelda) به کارگردانی ران هاوارد نیز در نقش زلدا فیتزجرالد ، شاعر ، داستان نویس و یکی از چهرههای افسانهای عصر جاز ظاهر خواهد شد. این فیلم به دوران پس از ازدواج زلدا با نویسندهی سرشناس، اف. اسکات فیتزجرالد و تبدیل شدن این زوج به یکی از قدرتمندترین خانوادههای ایالت متحده خواهد پرداخت. او که از چهرههای مشهور رقص باله در زمان خود به حساب میآمد ، در ادامه بیماری شیزوفرنیش توسط پزشکان تشخیص داده شده و در یک آسایشگاه روانی در مریلند بستری میشود. زلدا در این مکان به نوشتن کتاب پرداخته و داستان مرا نجات بده والس را بر اساس زندگی زناشویی خودش به رشتهی تحریر در میآورد که این اتفاق، خشم همسرش را به دنبال دارد.
هیچگاه در نقشی که از لحاظ شخصیتی شبیه به خودم باشد بازی نمیکنم. چرا که کلاً آدم خسته کنندهای هستم و دوست ندارم کسی مثل خودم را روی پردهی سینما ببینم.
لارنس پس از آشنایی با نیکولاس هولت در سر تصویربرداری فیلم مردان ایکس: کلاس اول (X-Men: First Class)، در دو مقطع زمانی و مجموعاً به مدت نزدیک به ۳ سال با وی در ارتباط بود. او همچنین به تازگی رابطهای را با دارن آرنوفسکی آغاز کرده که حسابی سوژهی رسانهها شده است. جنی خودش را یک فمنیست میداند و خواستار برابری حقوق بازیگران زن و مرد است. او در سال ۲۰۱۵ مقالهای را منتشر کرده و در آن صراحتاً به شکایت از شکاف موجود بین دستمزد بازیگران زن و مرد سینما پرداخت چنانچه دستمزد او و امی آدامز برای فیلم حقهبازی آمریکایی (American Hustle) بسیار کمتر از دو بازیگران مرد کار یعنی کریستین بیل و بردلی کوپر بود. لارنس در ابتدا خود را به عنوان یک جمهوریخواه معرفی کرد ولی در ادامه به انتقاد از موضع این حذب در رابطه با مسائل مربوط به زنان پرداخت. او انتخاب ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا را معادل پایان یافتن جهان ارزیابی میکند. لارنس از حامیان پروژههای خیریهای همچون برنامهی جهانی غذا، فیدینگ آمریکا و پروژهی تشنگی است که هدف آن جمع آوری کمکهای مالی برای زدن چاههای متعدد در آفریقا و رساندن آب آشامیدنی سالم به مردم این قاره است و همچنین در پروژه ریشهکن کردن فقر و گرسنگی نیز با سازمان ملل متحد همکاری میکند. جنی ترتیبی داد تا بخشی از درآمد حاصل از اکران اولیهی فیلم عطش مبارزه: اشتعال (The Hunger Games: Catching Fire) به یک مرکز توانبخشی در زادگاهش برسد و در ادامه با کمک جاش هاچرسون و لیام همسورث، بنیاد جنیفر لارنس را تأسیس کرد که وظیفهی آن پشتیبانی از سازمانهای خیریهای چون کلوپ پسران و دختران آمریکایی و برگزاری بازیهای المپیک ویژهی معلولان ذهنی است. او همچنین در ادامهی فعالیتهای خیرخواهانهاش، مبلغ ۲ میلیون دلار را برای راه اندازی بخش مراقبتهای ویژهی قلبی به بیمارستان کودکانی در زادگاهش اهدا کرد. او از سال ۲۰۱۱ عضو آکادمی علوم و هنرهای سینما است.
نکات جالب:
- لارنس نژادی انگلیسی، آلمانی، ایرلندی و اسکاتلندی دارد.
- آبی و طلایی محبوبترین رنگهایش هستند.
- برای بازی در نقش بلا سوان در سری فیلمهای گرگ و میش (Twilight) تست داد اما پذیرفته نشد.
- ورزش محبوبش بسکتبال است.
- امی شومر و جاش هاچرسون نزدیکترین دوستانش هستند.
- فیلمهای محبوب وی عبارت است از لبوفسکی بزرگ (The Big Lebowski)، هزارتوی پن (Pan's Labyrinth)، قلب من هاکبی (I Heart Huckabees)، نیمه شب در پاریس (Midnight in Paris)، هرولد و موده (Harold and Maude)، دوران مهرورزی (Terms of Endearment) و رقابت سرد (Cool Runnings).
- مجموع فروش جهانی فیلمهای او تا مارس ۲۰۱۷، رقمی معادل ۵/۵ میلیارد دلار است.
- باید دربارهی کوین صحبت کنیم نوشتهی لیونل شرایور، بالابلندتر از هر بلندبالایی (تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار) به قلم جی دی سلینجر و خاطرات عجیب و غریب هانتر اس. تامپسون محبوبترین کتابهایش هستند.
فهرست فعایتهای هنری جنیفر لارنس:
زمینه | کارگردان | نام | سال |
سریال تلویزیونی | کریس لانگ | Monk | ۲۰۰۶ |
فیلم تلویزیونی | توماس کارتر | Company Town | ۲۰۰۶ |
سریال تلویزیونی | کریس فیشر | Cold Case | ۲۰۰۷ |
فیلم تلویزیونی | مایک بندر | Not Another High School Show | ۲۰۰۷ |
سریال تلویزیونی | پیتر مارکل | Medium | ۲۰۰۷ |
سریال تلویزیونی | جیمز ویدوز | The Bill Engvall Show | ۲۰۰۷ |
فیلم سینمایی | جیسون فریلند | Garden Party | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | لوری پتی | The Poker House | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | گیلرمو آریاگا | The Burning Plain | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | دبرا گرانیک | Winter's Bone | ۲۰۱۰ |
فیلم سینمایی | دریک دورموس | Like Crazy | ۲۰۱۱ |
فیلم سینمایی | جودی فاستر | The Beaver | ۲۰۰۱ |
فیلم سینمایی | متیو وان | X-Men: First Class | ۲۰۱۱ |
فیلم سینمایی | گری راس | The Hunger Games | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | Silver Linings Playbook | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | مارک تاندرای | House at the End of the Street | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | جیمز اوکلی | The Devil You Know | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | فرانسیس لارنس | The Hunger Games: Catching Fire | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | American Hustle | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | برایان سینگر | X-Men: Days of Future Past | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | سوزان بیر | Serena | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | فرانسیس لارنس | The Hunger Games: Mockingjay - Part 1 | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | فرانسیس لارنس | The Hunger Games: Mockingjay - Part 2 | ۲۰۱۵ |
فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | Joy | ۲۰۱۵ |
فیلم سینمایی | برایان سینگر | X-Men: Apocalypse | ۲۰۱۶ |
مستند سینمایی | تونی مایرز | A Beautiful Planet | ۲۰۱۶ |
فیلم سینمایی | مورتن تیلدام | Passengers | ۲۰۱۶ |
فیلم سینمایی | دارن آرنوفسکی | Mother | ۲۰۱۷ |
فیلم سینمایی | فرانسیس لارنس | Red Sparrow | ۲۰۱۷ |
فیلم سینمایی | ران هاوارد | Zelda | - |
فیلم سینمایی | آدام مککی | Bad Blood | - |
فیلم سینمایی | استیون اسپیلبرگ | It's What I Do | - |