در این مطلب به معرفی کامل ایمی آدامز، بازیگر بزرگ سینما و بررسی برخی نقش آفرینیهای تاثیرگذار وی خواهیم پرداخت.
ایمی آدامز که در این مطلب به سراغ بیوگرافی وی رفتهایم، به عنوان چهارمین فرزند از هفت فرزند پدر و مادر آمریکاییاش یعنی ریچارد آدامز و کاترین هیکن در بیستم آگوست سال ۱۹۷۴ در شهر ویچنزا واقع در ایتالیا به دنیا آمد. در هنگام تولد وی، ریچارد به عنوان تعمیرکار به همراه ارتش آمریکا در کمپ نظامی کاسرما ادرله ویچنزا به سر میبرد و مادرش نیز پس از مدتی، کار بدنسازی نیمه حرفهای را در پیش گرفت. ایمی، چهار برادر و دو خواهر دارد. او ۸ ساله بود که خانوادهاش به آمریکا بازگشته و در شهر کاسل راک در ایالت کلرادو ساکن شدند. آنها که به عنوان مورمن، از اعضای کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخرالزمان بودند، در آن زمان به دلیل مشکلات مالی فراوان، دوران مناسبی را سپری نمیکردند. ریچارد پس از خروج از ارتش، در رستورانها و کلوپهای شبانه به خوانندگی میپرداخت و این در حالی بود که زندگی خانوادگی وی در سراشیبی سقوط قرار داشت. ایمی یازده ساله بود که مادرش پس از درخواست طلاق، با یکی از دوستانش همخانه شد و همین مسأله، وضعیت روحی ایمی را به شدت تحت تآثیر قرار داد تا جایی که از وی، شخصیت پرخاشگری ساخت که دائم با هم سن و سالانش مشغول ستیز بود. کاترین تلاش بسیاری کرد تا حضانت فرزندانش را به صورت مشترک در اختیار بگیرد ولی دادگاه در نهایت، حق را به طور کامل به همسر وی داد.
پس از جدایی ریچارد و کاترین، ایمی ضمن ترک خانواده، تعلیمات کلیسا را نیز رها کرده و در کنار دوستان خانوادگیاش زندگی کرد. مدتی نگذشت که پدرش نیز همسر دیگری اختیار کرده و همین مسأله شکاف بیشتری را بین ایمی و والدینش ایجاد کرد. از طرفی ریچارد توان مالی لازم برای حمایت از فرزندانش را نداشت و همین مسأله باعث خروج سایر خواهر و برادرهای ایمی از خانهی پدریشان شد. ایمی که رویای کودکیاش تبدیل شدن به یک ورزشکار حرفهای بود، در نوجوانی علاقهاش به عضویت در گروه کر و همچنین رقص را کشف کرد و در ادامه با اینکه موفقیتهایی در رشتهی ژیمناستیک داشت اما آن را رها کرده و همزمان با تحصیل در دبیرستان داگلاس کانتی، با هدف تبدیل شدن به یک بالرین، در کلاسهای محلی ویژهی رقص شرکت کرد. ایمی پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، در حالی که علاقهای به ورود به دانشگاه نداشت، رقص باله را نیز رها کرد چرا که احساس میکرد قادر به تحمل تمرینات طاقت فرسای بالرینها نیست. پس اینچنین شد که راه موسیقی و تئاتر را در پیش گرفت و به همین منظور، کاسل راک را ترک کرده و به مدت سه سال در کنار مادرش در آتلانتا زندگی کرد. او در این شهر در کنار نقش آفرینی در نمایشهای مختلف، برای درآوردن مخارج خود به ترتیب در فروشگاه پوشاک و رستوران مشغول به کار شد.
ایمی در اواسط دههی نود، برای ادامهی فعالیت هنری خود به منطقهی سینت پل-مینیاپولیس در ایالت مینهسوتا نقل مکان کرد و فعالیت خود را در چانهاسن آغاز کرد که بزرگترین دینر تئاتر (ترکیب سالن تئاتر و رستوران) کشور به حساب میآمد. در آنجا بود که استعداد وی توسط کارگردانی به نام مایکل بریندیزی کشف شد. بریندیزی معتقد بود که ایمی دارای یک خاصیت مغناطیسی ویژه است و از اینکه او را کشف کرده بود، همواره به خود میبالید. آدامز به مدت سه سال در چانهاسن ماندگار شد. سالهایی که خودش از آنها به نیکی یاد میکند. او میگوید در تئاتر چیزهایی وجود دارد که محال است بتوان آنها را در هالیوود یافت. چیزهایی همچون اخلاقیات و تعهد کاری. ایمی هنوز در چانهاسن بود که در خلال یکی از نمایشهای موزیکالش، چشمان تهیه کنندهای به نام مایکل نیلسون را به خود خیره کرد. در همان زمان، مراحل تصویربرداری فیلم Drop Dead Gorgeous به تهیه کنندگی نیلسون در مینهسوتا در جریان بود و او ایمی را با خود به سر صحنه برد. بدین ترتیب نخستین حضور سینمایی آدامز با ایفای نقش یک چیرلیدر ساده و معصوم به نام لسلی میلر در فیلم Drop Dead Gorgeous رقم خورد. او که شخصیت لسلی را بسیار دور از شخصیت واقعی خود میدید، در تمام مدت کار نگران بازخوردهای احتمالا منفی تماشاگران پس از نمایش فیلم بود. همزمان با تصویربرداری فیلم، کریستی آلی، هم بازی ایمی، که یکی از چهرههای سرشناس سینما و تلویزیون بود، او را تحریک کرد تا کارش را در مینهسوتا رها کرده و برای پیشرفت، به لس آنجلس برود. ایمی نیز ظرف مدت کوتاهی وسایلش را جمع کرده و برای دستیابی به رویاهایش رهسپار هالیوود شد.
سفر به لس آنجلس، سرنوشت من را در مسیر متفاوتی قرار داد. اصلا حضور در هالیوود از همان ابتدا هم جزو برنامههای من نبود. در آن زمان تصور میکردم که فقط انسانهای خاص میتوانند در فیلمها به نقش آفرینی بپردازند اما وقتی دیدم آنها نیز همچون من، افرادی معمولی هستند، این رویا برایم به واقعیت بدل شد. کریستی به من گفت که میتوانم در هالیوود موفق شوم. عجیب است ولی گاهی برای رفتن به سوی موفقیت، یک تکان کوچک هم کافی است.
نخستین ماههای حضور در لس آنجلس برای ایمی ۲۴ ساله به تلخی سپری شد تا آنجا که او بارها دلتنگ شرایطش در چانهاسن میشد و چند باری نیز هوس بازگشت به سرش زد. در همین هنگام، حضور در سریال Manchester Prep محصول شبکهی فاکس، ایمی را متقاعد کرد تا در هالیوود ماندگار شود. این سریال قرار بود پیش درآمدی بر فیلمی سینمای مقاصد بیرحمانه (Cruel Intentions) باشد که در سال ۱۹۹۹ به نمایش درآمده و سود بسیار خوبی را برای استودیو به همراه داشت. با این وجود، پس از تصویربرداری سه قسمت از سریال، محتوای کلی مجموعه مورد توجه سران فاکس قرار نگرفته و آنها ضمن متوقف کردن ادامهی تولید، این اثر را در قالب فیلم ویدئویی مقاصد بیرحمانه ۲، مستقیما روانهی شبکهی نمایش خانگی کردند. در این مقطع از دورهی بازیگری آدامز، او برای تمامی نقشها تست میداد اما فقط برای ایفای نقش دختران زیبای ساده لوح پذیرفته میشد. در واقع سینما برای وی نه عرصهای برای عرضهی استعدادهای بازیگریش که به محلی برای نمایش زیباییهای ظاهری خود تبدیل شده بود. حضور آدامز در فیلم Psycho Beach Party که هجویهای بود بر آثار ترسناک و اسلشر نیز برای وی در همین چارچوب جای میگرفت. ایمی دوست داشت در شخصیت هایی عمیقتر و تاریکتر ظاهر شود و از اینکه او را به دیدی ابزارگونه بنگرند بیزار بود.
آدامز پس از ایفای نقشهایی کوتاه در کمدیهایی نظیر Serving Sara و Pumpkin، در یکی از بزرگترین شانسهای زندگیاش، مورد توجه استیون اسپیلبرگ قرار گرفت. اسپیلبرگ در آن زمان در حال پیش تولید اثر جدید خود تحت عنوان اگه میتونی منو بگیر (Catch Me If You Can) با بازی لئوناردو دی کاپریو و تام هنکس بود و در همان زمان، دبی زین به عنوان مسئول انتخاب بازیگران پروژه، تعدادی از نقش آفرینیهای آدامز در فیلمهای دیگر را برای نمونه به اسپیلبرگ و دی کاپریو نشان داد و هردوی آنها بلافاصله، کار وی را پسندیدند.
حضور در فیلم اگه میتونی منو بگیر، برای اولین بار به من ثابت کرد که توانایی این را دارم که با هنرمندانی سطح بالا همکاری کنم. در واقع اعتقاد استیون اسپیلبرگ به من، اعتماد به نفسم را تا حد بسیار زیادی افزایش داد. میدانستم که توانایی قابل قبولی دارم و میتوانم به مرور زمان به سطوح بالاتر برسم اما به یکباره قرار گرفتن در چنین سطحی باورنکردنی بود.
ایمی در اگه میتونی منو بگیر، با بازی در نقش همسر سادهی دی کاپریوی کلاهبردار، نقش آفرینی زیبایی را از خود به جای گذاشت تا جایی که تحسین منتقدان و همینطور طرفداران این فیلم را برانگیخت. با این حال، موفقیت بزرگ فیلم و همینطور بازی قدرتمند آدامز، هیچ تاثیر مثبتی را روی آیندهی حرفهای وی نگذاشت تا جایی که او پس از نمایش اگه میتونی منو بگیر، هیچ پیشنهادی برای بازی نداشت و به مدت بیش از یک سال، کاملا بیکار بود. در همین زمان، اسپیلبرگ طی مصاحبهای به حمایت کامل از آدامز پرداخت و از اینکه پس از نقش آفرینی بسیار خوب وی در این فیلم، شرایط برای او حتی بدتر از گذشته شده است، ابراز تعجب کرد. ایمی در مدت بیکاریاش، با این توجیه که چیزهای بسیاری وجود دارد که او هنوز آنها را نیاموخته، در کلاسهای بازیگری حضور پیدا کرد.
ایمی در سال ۲۰۰۴ در کمدی مستقل The Last Run به کارگردانی جاناتان سگال که اثر ناامید کنندهای بود در یکی از نقشهای مهم فیلم ظاهر شد و در ادامه در سریال انیمیشنی پادشاه تپه (King of the Hill)، صداپیشگی چندین شخصیت را به عهده گرفت. او همچنین در سریال دکتر وگاس (Dr. Vegas) محصول CBS به ایفای نقش پرداخت ولی در میانههای تصویربرداری مجموعه، با تهیه کنندگان پروژه بر سر قراردادش دچار اختلاف شده و از کار اخراج شد.
در هنگام تصویربرداری سریال دکتر وگاس، تهیه کنندگان CBS قرارداد من را تغییر داده و در ادامه در صدد این بودند تا من را وادار به مصالحه کنند اما من نپذیرفتم. در طول دوران بازیگرییام چه به صورت حرفهای و چه آماتور، این نخستین باری بود که در برابر چیزی مقاومت کرده و نه گفتم. با اینکه ممکن بود این تصمیم در سرنوشتم تاثیر زیادی بگذارد اما من انتخابم را کردم و پای آن هم ایستادم. تمام مدت تابستان را بیکار بودم ولی در عوض، دربارهی خودم احساس بسیار خوبی داشتم.
پخش سریال دکتر وگاس پس از یک فصل و در پی عدم استقبال بینندگان لغو شد. در حالی که در نقطهی مقابل، ایمی آدامز مدتی بعد به یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین بازیگران نسل خودش بدل شد.
در اواخر سال ۲۰۰۴، فیل موریسون، کارگردان سینما برای ساخت دومین فیلم بلند خود با نام جونباگ (Junebug) به دنبال کامل کردن فهرست بازیگرانش بود و به همین منظور، برای یکی از نقشهای مکمل داستان به سراغ ایمی آدامز رفت که پیش از این، جذب بازی وی در فیلم اگه میتونی منو بگیر شده بود. ایمی در جونباگ، در نقش زن باردار پرحرف و مهربانی به نام اشلی جانستن ظاهر میشود که رابطه پرتنشی را با همسر خود پشت سر میگذارد ولی معتقد است که پس از به دنیا آمدن فرزندش، شرایط زندگی وی نیز بهبود خواهد یافت. ایمی پس از درگیر شدن با شخصیت اشلی، تحت تاثیر ایمان عمیق وی به خداوند قرار گرفت تا جایی که روزهای یکشنبه را به همراه موریسون، در کلیسای وینستون-سیلم در کارولینای جنوبی سپری میکرد. همزمان با تصویربرداری فیلم، در حالی که دو خواهر وی هر دو به طور همزمان باردار بودند، او نیز مجبور بود برای شباهت پیدا کردن به زنان باردار، تمام مدت از پروتز شکم مصنوعی استفاده کند. مراحل تولید فیلم با بودجهای کمتر از یک میلیون دلار آغاز شد و کار تصویربرداری نیز تنها در ۲۱ روز به اتمام رسید. با این وجود پس از نمایش جونباگ، علیرغم استقبال محدود تماشاگران، این فیلم به یکی از آثار محبوب منتقدان تبدیل شد و در این میان، بخش زیادی از موفقیتهای کار نصیب آدامز شد تا جایی که در پایان سال، او نامزد دریافت جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد هر چند در انتها، ریچل وایس به واسطهی بازی در فیلم باغبان وفادار (The Constant Gardener) این جایزه را از آن خود کرد. این در حالی است که آدامز در آن سال، برندهی جوایز بسیاری از جمله جایزه ویژه هیات داوران جشنواره ساندنس و جوایز انجمن منتقدان نیویورک، سان فرانسیسکو، ونکوور و واشنگتون شد.
ایمی که در این زمان، دههی سوم زندگیاش را به پایان میرساند دربارهی موفقیتهایش اینچنین اظهار نظر میکند:
برای من تمام اتفاقات خوب در بهترین زمان رقم خورد. خوشحالم که در بدو ورودم به لس آنجلس با موفقیتهای دیوانهواری روبرو نشدم چرا که در دههی بیست زندگیتان دارای شخصیت خودخواهی هستید و موفقیت زودهنگام میتوانست تبعاتی به همراه داشته باشد. حتی از اینکه برندهی جایزهی اسکار نشدم نیز خوشحالم چرا که در آن زمان، آمادگی لازم را برای مواجه شدن با این حجم از توجه که این جایزه با خودش به ارمغان میآورد نداشتم. از طرفی از سخنرانی در اماکن عمومی هم وحشت داشتم. در هنگام حضورم در مراسم اسکار، میدانستم که ریچل وایس برندهی این جایزه خواهد شد ولی ناگهان به خودم گفتم نکند من برنده شوم؟ فکر میکنم من تنها کسی در تاریخچهی جوایز اسکار هستم که وقتی نامم به عنوان برندهی جایزه خوانده نشد، احساس خوبی پیدا کردم.
پس از موفقیت جونباگ، آدامز در چند فیلم دیگر به عنوان نقش مکمل در مقابل دوربین قرار گرفت و در ادامه، در مهمترین فیلمش تا آن زمان تحت عنوان افسونزده (Enchanted) در نقش جزل، دختری که از جهان افسانهها توسط جادوگری بدجنس به دنیای واقعی تبعید میشود به ایفای نقش پرداخت. ایمی در شرایطی موفق به حضور در این فیلم شد که حدود ۳۰۰ بازیگر دیگر برای ایفای نقش جزل تست داده بودند. دیزنی با توجه به اینکه رقم بالایی را برای این فیلم سرمایه گذاری کرده بود، برای کشاندن تماشاگران به سالنهای سینما دنبال بازیگری مشهور برای قرار گرفتن در نقش اصلی بود اما کوین لیما به عنوان کارگردان کار، آدامز را به عنوان تنها انتخابش برای این نقش معرفی کرد و حاضر به تغییر نظر خود نبود. لیما به گفتهی خودش در روز تست گرفتن از آدامز، حال جسمی نامناسبی داشت ولی با دیدن او، آنچنان جذب وی شد که تمام ناراحتیهایش را فراموش کرد. لیما در ادامه به واسطهی تعهد بالای آدامز به نقش، بارها لب به تحسین وی گشود. افسون زده پس از نمایش در نوامبر سال ۲۰۰۷ به عنوان یکی از بهترین آثار دیزنی با استقبال فوق العادهی منتقدان و تماشاگران روبرو شد و در نهایت در سطح جهان، به فروش ۳۴۰ میلیون دلاری دست یافت. در این میان، آدامز نیز نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب در شاخهی بهترین بازیگر کمدی/ موزیکال شد و جایزهی ساترن را از آکادمی فیلمهای علمی داستانی، تخیلی و ترسناک دریافت کرد. ایمی با اینکه پیش از آن نیز در فیلمهای زیادی بازی کرده و موفقیتهای خوبی را به دست آورده بود ولی با توجه به مخاطب کم آن آثار، افسون زده به نخستین فیلمی بدل شد که استعداد او را به مخاطب عام سینما معرفی کرد. محبوبیت آدامز تا جایی گسترش یافت که بسیاری او را با جولی اندروز در فیلم مری پاپینز (Mary Poppins) مقایسه کردند.
آدامز در فیلم جنگ چارلی ویلسون (Charlie Wilson's War) به کارگردانی مایک نیکولز بزرگ، در نقش دستیار وفادار فرماندار تگزاس با بازی تام هنکس ظاهر میشود. فیلم بعدی ایمی، کمدی مستقل Sunshine Cleaning بود که او در آن نقش مادری مجرد را ایفا میکند که به منظور جمع آوری پول برای فرستادن پسرش به مدرسهی خصوصی، به همراه خواهر غیر قابل اعتماد خود به شغل پاکسازی صحنههای جرم روی میآورد. نقش آفرینی بعدی آدامز در فیلم زندگی یک روزه خانم پتیگرو (Miss Pettigrew Lives for a Day) رقم خورد جایی که او نقش یک خواننده و بازیگر ثروتمند به نام دلیسا لافوسه را مدتی پیش از آغاز جنگ جهانی دوم بازی میکند. این فیلم اگرچه بازخوردهای مختلفی داشت ولی اکثریت منتقدین، بازی آدامز را بسیار ستودند. استفن هولدن، منتقد مشهور نیویورک تایمز، در نقد خود ضمن مقایسهی بازی وی با نقش آفرینیاش در فیلم افسون زده، اشاره میکند که از زمان نقش آفرینیهای جین آرتور در دههی ۳۰، هرگز بازیگر دیگری را ندیده که اینچنین گرما و سرور را بر پردهی نمایش به تصویر بکشد.
آدامز در فیلم تردید (Doubt) به کارگردانی جان پاتریک شنلی با سه تن از بازیگران بزرگ سینما یعنی مریل استریپ، فیلیپ سیمون هافمن و وایولا دیویس همبازی شد. فیلمی که شنلی آن را بر اساس نمایشنامهی برندهی جایزهی پولیتزر «تردید: یک حکایت تمثیلی» نوشتهی خودش ساخته بود. داستان تردید دربارهی راهبهای با بازی استریپ است که قصد دارد تا فساد اخلاقی کشیش سرشناسی با بازی هافمن را برملا کند و در این میان، آدامز نیز نقش کشیش معصومی به نام خواهر جیمز را ایفا میکند که در پی یافتن جوابهایی برای تردیدهایش است. فنلی که برای نقش خواهر جیمز به دنبال بازیگری با چهره و حرکاتی معصومانه همچون اینگرید برگمان میگشت، ابتدا به سراغ ناتالی پورتمن رفته ولی با جواب منفی وی روبرو شد. در ادامه، فیلیپ سیمور هافمن، آدامز را به فنلی معرفی و تهدید کرد که اگر با حضور وی در فیلم مخالفت شود، خود او نیز پروژه را ترک خواهد کرد. ایمی نیز نهایتا با بازی در این نقش، نامزد دریافت جوایز اسکار، گلدن گلوب و بفتا، در شاخهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. او که بودن در کنار استریپ و هافمن را یک کلاس درس بزرگ توصیف میکند، دربارهی تجربهاش از حضور در تردید میگوید:
شخصیت خواهر جیمز از هرگونه غرور و خودبینی تهی بود و از این نظر هیچگاه نگران این نبودم که در نهایت چگونه به نظر خواهم رسید. در این میان آموختم که کمتر صحبت کنم و بیشتر گوش بدهم که برای من درس بسیار مهمی بود و اینکه هیچوقت نمیتوانم همچون مریل استریپ باشم و باید مسیر خودم را ادامه بدهم. مریل استریپ دست نیافتنی است.
این چندمین بار بود که ایمی در سینما، نقش شخصیتهایی ساده، معصوم و دلخوش را بازی میکرد. او در پاسخ به این سوال که در این نقشها به دنبال چه چیزی میگردد میگوید:
با دیدن معصومیت و امید این شخصیتها، احساس خوبی پیدا میکنم. البته با وجود برخی شباهتها بین این شخصیتها، آنها کاملا از یکدیگر متمایز هستند. در واقع سادگی و دلخوش بودن به معنای احمق بودن نیست و اکثر افراد معصوم، شخصیتهای بسیار پیچیدهای دارند.
ایمی در ادامه با بازی در فیلم موفق جولی و جولیا (Julie & Julia) یک بار دیگر با مریل استریپ همبازی شد. او همچنین در فیلم فانتزی شب در موزه: نبرد اسمیتسونین (Night at the Museum: Battle of the Smithsonian) نقش آملیا ارهارت افسانهای، خلبان پیشگام اهل آمریکا را ایفا کرد. مشتزن (The Fighter) به کارگردانی دیوید او راسل، فیلم بعدی آدامز بود که وی در آن، به بهترین شکل نقش شارلین فلمینگ، متصدی یک بار، معشوقه و در ادامه، همسر میکی وارد، بوکسور ایرلندی را ایفا میکند. راسل در مصاحبههای زمان نمایش فیلم، ضمن تحسین عملکرد آدامز، اظهار کرد که او در هنگام تصویربرداری صحنههای مربوط به وی کار خاصی انجام نمیداده و این خود ایمی بود که به طور وحشیانهای نقش را به تسخیر خود درآورد. او که در آن زمان، تنها یک ماه از تولد فرزندش میگذشت، برای نمایش هر چه بهتر شخصیت شارلین و تاثیرگذاری آن، از هیچ تلاشی فروگذار نشد و در در پایان سال، نامزدی جوایز اسکار و گلدن گلوب را در شاخهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن به دست آورد اما در نهایت این رقابت را به ملیسا لئو واگذار کرد. ایمی پس از این موفقیت به هواداران خود قول داد که از این پس در نقشهای دراماتیکتری ظاهر شود.
آدامز با بازی در فیلم موزیکال ماپتها (The Muppets) محصول دیزنی، یک بار دیگر در قالب همان شخصیت گرم و پرانرژی شناخته شدهاش درآمد و در این میان، هفت ترانه هم با صدای خودش برای این اثر ضبط کرد و در ادامه، پس از ۱۳ سال دوباره به سالن تئاتر بازگشته و در نمایش موزیکال به سوی جنگل (Into the Woods) نقش همسر نانوا را ایفا کرد. ایمی در فیلم استاد (The Master) به کارگردانی پل توماس اندرسون با ارائهی یکی از دراماتیک ترین نقش آفرینیهای کارنامه هنریاش، پس از فیلمهای تردید و جنگ چارلی ویلسون، برای سومین بار در برابر فیلیپ سیمور هافمن قرار گرفت. بازیگری که ایمی او را به خاطر تواناییهای فوق العادهاش همواره تحسین میکرد. در نهایت آدامز به واسطهی بازیاش در این فیلم، برای چهارمین بار نامزد دریافت جایزه اسکار در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.
آدامز که در گذشته، در فیلم (Superman Returns) و فیلم کنسل شدهی Superman Flyby دو مرتبه برای ایفای نقش لوئیس لین، معشوقهی شخصیت سوپرمن تست داده و رد شده بود، در فیلم مرد پولادین (Man of Steel) به کارگردانی زک اسنایدر، در نهایت این نقش را از آن خود کرد و در ادامه در فیلمهای بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت (Batman v Superman: Dawn of Justice) و لیگ عدالت (Justice League) نیز مجددا در نقش این شخصیت ظاهر شد. ایمی پس از حضور در فیلم او (Her)، در فیلم کلاهبرداری آمریکایی (American Hustle) دوباره با دیوید او راسل و کریستین بل همکاری کرد. اگرچه نقشآفرینی آدامز در این فیلم با واکنش مثبت منتقدان همراه شده و او ضمن تصاحب جایزه گلدن گلوب، برای نخستین بار، در بخش بهترین بازیگر نقش اصلی زن، نامزد دریافت جایزه اسکار شد، اما مدتی بعد اعتراف کرد که در طول تصویربرداری کار، مدام با سختگیریهای راسل مواجه میشده که اغلب او را به گریه میانداخت و بابت ثبت تصاویری نامتعارف که تماشای آنها تاثیر نامناسبی روی فرزندش میگذارد، از حضور در کلاهبرداری آمریکایی ابراز پشیمانی کرد.
آدامز پس از مواجهه با پیشنهاد بازی در نقش نقاش گمنامی با نام مارگارت کین در فیلم چشمان بزرگ (Big Eyes) به کارگردانی تیم برتون، با اینکه از فیلمنامه خوشش آمده بود، اما به دلیل اینکه خود را در به تصویر کشیدن احساسات این شخصیت، ناتوان میدید، این پیشنهاد را رد کرد. با این حال پس از بازی در کلاهبرداری آمریکایی، به قول خودش موفق به کشف جدیدی در روحیاتش شد و در ادامه، نقش مارگارت را پذیرفت. نقشی که برای وی، دومین جایزهی گلدن گلوب در بخش بهترین بازیگر کمدی/ موزیکال را به ارمغان آورد. او برای ایفای هر چه بهتر نقش خود، با مارگارت واقعی که در آن زمان ۷۷ سال سن داشت دیدار کرد.
آدامز پس از یک سال دوری از سینما، در دو فیلم ورود (Arrival) به کارگردانی دنی ویلنو و حیوانات شبزی (Nocturnal Animals) به کارگردانی تام فورد به ایفای نقش پرداخت که هر دوی این آثار، با استقبال گرم منتقدان روبرو شدند. ایمی نخستین انتخاب ویلنو برای ایفای نقش اصلی Arrival بود و ظرف مدت ۲۴ ساعت پس از دریافت فیلمنامه، پاسخ مثبتش را برای حضور در فیلم اعلام کرد. او که در این اثر نقش زبان شناسی را ایفا میکند که به منظور رمزگشایی از زبان موجودات بیگانه، با ارتش وارد همکاری میشود، برای ارتباط بیشتر با نقش خود، به تماشای چندین مستند دربارهی زبان شناسی پرداخت. او در حیوانات شبزی نیز نقش یک صاحب گالری موفق را ایفا میکند که پس از خواندن کتابی منتشر نشده از همسر سابقش، احساس میکند که وی در فکر کشتن اوست.
ایمی در سال ۲۰۰۱، در خلال کلاسهای بازیگری با دارن لهگالو آشنا شده و یک سال بعد رابطهی عاشقانهای را با وی آغاز کرد. آنها در سال ۲۰۰۶ به طور رسمی، نامزدی خود را اعلام کرده و دو سال بعد، صاحب فرزند دختری به نام آویانا شدند. ایمی در یکی از مصاحبههایش در سال ۲۰۱۶ به طور ویژهای از همسر خود به خاطر فداکاریهای متعددش در زندگی مشترک و حمایتهایش از خانواده قدردانی کرد. او تمام تلاش خود را به کار میبندد تا شهرتش، آسیبی به زندگی شخصی وی وارد نکند. همچنین ایمی اعتقاد دارد که این مادر شدن بود که او را از شر اضطرابهای دوران جوانی و عدم اعتماد به نفس خلاص کرد. ایمی همچنین بر خلاف سایر همتایان سرشناس خود، هیچگاه صحبتی در رابطه با شکاف موجود بین دستمزد بازیگران زن و مرد به میان نیاورده چرا که اعتقاد دارد این مسأله به صاحبان استودیو و تهیه کنندگان ربط دارد نه بازیگران. او که در دوران کودکی خود شرایط مالی خوبی را تجربه نکرده، در حال حاضر ارتباط بسیار نزدیکی را با دانش آموزان بیبضاعت مدرسه فیلم گتو در نیویورک برقرار کرده است. ایمی از حامیان پروژه ترِوِر (The Trevor Project) است که نوجوانان دگرباش را تحت پوشش خود قرار میدهد. او همچنین در مراسم خیریهی مربوط به جمع آوری پول برای کودکانی که مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند نیز حضور فعالی دارد. فیلمهای محبوب آدامز عبارت است از بر باد رفته (Gone with the Wind)، جادوگر شهر از (The Wizard of Oz)، کازابلانکا (Casablanca)، سرگیجه (Vertigo)، رستگاری شائوشنگ (The Shawshank Redemption)، پائولی (Paulie) و ای برادر کجایی؟ (O Brother, Where Art Thou?). ایمی در روز یازدهم ژانویهی سال ۲۰۱۷، صاحب یک ستاره در پیاده روی مشاهیر هالیوود شد.
ایمی آدامز در کنار همسرش، دارن لهگالو
فهرست نقش آفرینیهای ایمی آدامز:
زمینه | کارگردان | نام فیلم | سال |
فیلم سینمایی | مایکل پاتریک جان | Drop Dead Gorgeous | ۱۹۹۹ |
فیلم تلویزیونی | مایکل لمبک | ||
فیلم سینمایی | رابرت لی کینگ | ||
نمایش تلویزیونی | دیوید ترینر | ||
فیلم سینمایی | جان بهرینگ | ||
فیلم کوتاه | جان استنگر | The Chromium Hook | ۲۰۰۰ |
سریال تلویزیونی | جیمز همپتون | Zoe, Duncan, Jack & Jane | ۲۰۰۰ |
سریال تلویزیونی | تونی وارمبی | ||
سریال تلویزیونی | جاز ودون | ||
فیلم ویدئویی | راجر کامبل | ||
سریال تلویزیونی | فیلیپ اسکریچیا | ||
فیلم سینمایی | الکس اسمیت، اندرو جی. اسمیت | ||
فیلم سینمایی | آنتونی آبرامز، آدام لارسون برودر | ||
فیلم سینمایی | رجینالد هادلین | ||
سریال تلویزیونی | کریستوفر میسیانو | ||
فیلم سینمایی | استیون اسپیلبرگ | ||
فیلم سینمایی | مختلف | ||
فیلم سینمایی | جاناتان سگال | ||
فیلم سینمایی | فیل موریسون | ||
فیلم سینمایی | کلر کیلنر | ||
فیلم سینمایی | متیو کلر وایز | ||
فیلم سینمایی | کن کواپیس | ||
فیلم سینمایی | آدام مککی | ||
فیلم کوتاه | وارنر لاکلین، دایانا ولنتاین | ||
فیلم سینمایی | لیام لینچ | ||
فیلم سینمایی | جسی پرتز | ||
فیلم سینمایی | فردریک دوچائو | ||
فیلم سینمایی | کوین لیما | ||
فیلم سینمایی | مایک نیکولز | ||
فیلم سینمایی | کریستین جفز | ||
فیلم سینمایی | بارات نالوری | ||
فیلم سینمایی | جان پاتریک شنلی | ||
فیلم سینمایی | شاون لوی | ||
فیلم سینمایی | نورا افرون | ||
فیلم ویدئویی | جیان کارلو تالاریکو | ||
فیلم سینمایی | آناند تاکر | ||
فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | ||
فیلم سینمایی | جیمز بابین | The Muppets | ۲۰۱۱ |
فیلم سینمایی | والتر سالس | ||
فیلم سینمایی | پل توماس اندرسون | The Master | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | رابرت لورنز | Trouble with the Curve | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | ویدئوی کوتاه | Back Beyond | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | زک اسنایدر | Man of Steel | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | اسپایک جونز | Her | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | American Hustle | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | اندرو لویتاس | Lullaby | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | تیم برتون | Big Eyes | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | زک اسنایدر | Batman v Superman: Dawn of Justice | ۲۰۱۶ |
فیلم سینمایی | دنی ویلنو | Arrival | ۲۰۱۶ |
فیلم سینمایی | تام فورد | Nocturnal Animals | ۲۰۱۶ |
فیلم سینمایی | زک اسنایدر | Justice League | ۲۰۱۷ |
فیلم سینمایی | ژان-مارک ولی | Sharp Objects | ۲۰۱۷ |
فیلم سینمایی | آدام مککی | Backseat | ۲۰۱۸ |
فیلم سینمایی | آدام شانکمن | Disenchanted | ۲۰۱۸ |