اگر از عاشقان دنیای فیلم و سینما باشید، قطعا دوست دارید که فیلمهای برترِ هر سال را ببینید. در سال ۲۰۱۷، اوضاع سینما خوب بود. فیلمهای درخشانی در ژانرهای مختلف تولید و ساخته شد که بعضی با فیلمنامههای درخشان، کارگردانی عالی و بازیهایی فراموشنشدنی برای همیشه در ذهن سینمادوستان خواهند ماند. بهترین فیلم های ۲۰۱۷ را در مجموعهای گرد هم آوردهایم تا اگر هنوز فرصت نکردهاید، به سراغ آنها بروید و از دیدن آنها لذت ببرید.
۱۹. جنگ ستارگان: آخرین جِدای (Star Wars: The Last Jedi)
درست زمانی که به نظر میرسید، نسخههای تازهی جنگ ستارگان، چنگی به دل نمیزنند و بهنوعی در حال تخریب اجداد موفق خود هستند، رِیان جانسون معادلات را به کلی به هم ریخت. کارگردان «جنگ ستارگان: آخرین جدای»، توانست بازگشتی پرقدرت داشته باشد و آن همه ملال و رخوتِ فیلمهای چند سال اخیرِ این مجموعه را از بین ببرد. اگرچه «جنگ ستارگان: آخرین جدای»، دنبالهای بر «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» است اما شخصیتهایی مستقل در فیلم ارائه میکند و صرفا ادای دین و احترامی به نسخههای پیشین جنگ ستارگان نیست.
یکی از ویژگیهای جالبتوجه این فیلم، استقلال آن نسبت به آدمهای گذشته و شخصیتهای پیشین است. به عبارت دیگر، حتی اگر از آن دسته عشاق سینهچاک جنگ ستارگان هم نباشید و فیلمهای قبلی مجموعه را ندیده باشید باز هم امکان لذتبردن و دنبال کردن فیلم برایتان مقدور است.
دربارهی بازیها هم باید گفت که «دیسی ریدلی» در نقش رِی بسیار خوب ظاهر میشود و حضور او برای نجات لوک اسکایواکر، شخصیت داستانی معروف این مجموعه فیلمها جذاب از کار درآمده است. ریان جانسون بعد از جورج لوکاس کبیر، اولین کارگردان از این مجموعه است که در استفاده از جلوههای ویژه و فناوریهای روز گرافیکی، عالی عمل کرده و استفاده از جلوههای رایانهای در فیلم، چشمنواز و حماسی از کار درآمده است. در یک کلام: ریان جانسون توانسته است اثری دیدنی در مجموعه فیلمهای جنگ ستارگانی خلق کند که تا حد زیادی در پیرنگ و پرداخت با سایر نسخههای قبلی متفاوت و بیشک یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ است.
۱۸. عمودی ماندن (Staying Vertical)
فیلم عمودی ماندن اثر آلن گیرودی نتوانست بهاندازهی اثر قبلیاش، «غریبهای در کنار دریاچه» مورد توجه قرار بگیرد اما باز هم یکی از آثار قابلتوجه سال ۲۰۱۷ بود. لئو شخصیت اول فیلم، در جنوب فرانسه در تعطیلات به سر میبرد. او که بهدنبال دریافت الهامی برای نگارش فیلمنامهی تازهی خود است، باید مرز میان زندگی انسانی و حیوانی خود را تفکیک کند. دیدار او با دختری چوپان و ایجاد رابطهای میان آنها نیز باعث رقم خوردن ماجراهایی در فیلم میشود. ابزوردیسم (پوچانگاری) و دگردیسی فیلم در بخشهای مختلف، نوید بازگشت فیلمساز به آثار اولیهی خود را میدهد. آثاری که بهرغم داشتن حرفهای زیادی برای گفتن، در آمریکا مهجور مانده و چندان دیده نشدند. ساختار روایی این فیلم، حالتی سیال و روان دارد. جزئیات عجیب و غریب داستان هم باعث میشود تا تماشاچی متداوما غافلگیر شود.
۱۷. جان ویک: بخش دوم (John Wick: Chapter 2)
جان ویک یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ است و با ارائهی تصاویر گوتیک و موهومی یادآور تلفیق افسانههای کلاسیک با هنر مدرن است. دِرِک کولستاد کارگردان این اثر، در بخش دوم جان ویک، قهرمان داستان را که کیانو ریوز آن را نقشآفرینی میکند، به دنیای اکشن و جذاب جنایتکاران میفرستد. جان ویکی که در قسمت اول فیلم به بهانهی انتقامجویی برای سگ فقیدش وارد داستان کشتوکشتار شده بود، حالا بازیهای جدیدی را دستمایهی کشتارها و حرکات اکشن خود قرار داده است. ارجاعات و ایهام به کار رفته در فیلم نیز بعضا شگفتانگیز به نظر میرسد. مثلا صحنهی تیراندازی در موزه و استفاده از تابلوی آغشته به خون جکسون پولاک یکی از استعارات عالی فیلم است.
۱۶. اوقات خوش (Good Time)
«اوقات خوش»، ساختهی تحسینشده جاش و بِنی سَفدی از نیویورک میگوید. نیویورکی که با همهی زرق و برق و آسمانخراشهایش همچنان یادآور بوی تعفنی است که تراویس بیکِل در فیلم فراموشنشدنی «راننده تاکسی» از آن میگفت. در اوقات خوش هم جاش و بنی سفدی، اثری جنایی خلق میکنند که فضایی دیوانهوار و تلخ دارد. در این فیلم، کانی، با نقشآفرینی دیدنی رابرت پتینسون، دست به نجات برادر کندذهن خود به نامِ نیک میزند. این دو که دست به سرقت زدهاند در مسیری تلخ، اسیر داستانهایی میشوند که بیش از هر زمان دیگری، تعفن و تنهایی در پوستهای از زرق و برق نیویورکی را به تصویر میکشد. فیلمبرداری و نماهای خیرهکننده، موسیقی همراهیبرانگیز و البته بازیهای درخشان، اوقات خوش را به یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ بدل کرده است.
۱۵. سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری (Three Billboards Outside Ebbing, Missouri)
در «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» با درامی طرف هستیم که مارتین مکدونا با هنرمندی مفاهیمی نظیر خشونت، نژادپرستی، دوری از مرزهای انسانیت و توحش را در آن به نمایش میگذارد. با تماشای این فیلم، دورهی زمانی خاصی در نظر نقش نمیبندد زیرا این بازیهای تکراری همواره روی این کره خاکی در جریان بوده و هست. فرانسیس مکدورمند در این فیلم نقش مادری را ایفا میکند که بعد از تجاوز و قتل دخترش مجبور به پیگیری شخصی جنایت میشود. کوتاهی پلیس و مشکلات عدیدهی خانوادگی مکدورمند داستانساز فیلمی میشود که منتقدان را راضی و تماشاگران را با خود همراه ساخته است. بازیهای تأثیرگذار سایر هنرپیشهها ازجمله سَم راکول در نقش «دیکسون» هم بسیار تماشایی است. دیکسون، نیرویی متعصب از نیروهای پلیس است و تغییر رویه و رفتارش به فیلم رنگ و بوی یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ و البته چند سال اخیر را میدهد. در انتها، همراهی شهروندان و جابهجا شدن نقش مظلوم و ظالم در وحدتی میان شخصیتهایی که در ابتدای فیلم با هم به ستیز مشغول بودند، تصویر زیبا و منقلبکنندهای ایجاد میکند.
۱۴. لوگان خوششانس (Logan Lucky)
اگر اهل سینما باشید حتما استیون سودِربِرگ را میشناسید. اگر خیلی اهل سینما نباشید و حداقل بهدنبال سریالهای خوشساخت باشید دیگر حتما استیون سودربرگ را بهعنوان کارگردان مجموعه موفق «آناتومی گری» به یاد میآورید. در هر حال سودربرگ با داستانی کمدی دربارهی سرقت بازگشته است. لوگان خوششانس داستان سرقتی است دقیق و حسابشده با بازیهای خوب چنینگ تاتم و آدام درایور. این فیلم سرگرمکننده و خوشساخت به حق میتواند در فهرست یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ قرار بگیرد.
۱۳. کشتن گوزن مقدس (The Killing Of A Sacred Deer)
کشتن گوزن مقدس، اثر موفقی است. یورگوس لانتیموس، کارگردان این فیلم بعد از دو فیلم دیگرش یعنی «دندان نیش» و «خرچنگ» پا به حیطهای متفاوتتر گذاشته است. فیلم تازهی این کارگردان با فضایی متفاوت، دربارهی زندگی جراحی مرفه با بازی «کالین فارل» است که در کنار همسرش (نیکول کیدمن) و فرزندانشان در زندگی بورژوازی و البته پوچ خود، اوقات را سپری میکنند. در طی داستان، شرایطی به وقوع میپیوندد که پای انتخاب به میان میآید. انتخابی دشوار برای پزشک مرفه داستان که او را در چالشی سخت گرفتار میکند. اگر طرفدار فیلمهای کوبریک باشید یا دستکم اثر معروف او یعنی درخشش را دیده باشید با دیدن کشتن گوزن مقدس به این نتیجه میرسید که هنوز هم میتوان به شکوفایی کارگردانی در حد و اندازه «استنلی کوبریک» فقید ایمان داشت. روابط، اجبار، برداشتهای اجتماع از هر شخص و… بهخوبی در قالبی سورئال در این فیلم به نمایش گذاشته شده است.
۱۲. میدان (The Square)
«روبن اوستلند» سوئدی با درامی طنز توانسته است نبض منتقدان را در دست بگیرد. این فیلم که موفق شد، جایزهی نخل طلای سال ۲۰۱۷ را از آن خود کند، داستان مدیر یک موزهی هنری است که با تیم خود در گیرودار برگزاری نمایش یک اثر هنری موسوم به میدان است. اما اوضاع همانطور که برنامهریزیشده پیش نمیرود و داستانهایی شکل میگیرد که ارزش یک بار دیدن را دارد. «میدان» سرشار از کنایههایی است که به هنر دنیای مدرن وارد میشود. انتقادات هجوآمیز اوستلند به تظاهر و دورویی و دنیای آشفته فعلی با همراهی نوعی تعلیق کِشنده، مخاطب را تا انتها با خود همراه میسازد. اگر دوست دارید یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ را تماشا کنید حتما میدان را هم در فهرست خود قرار بدهید.
۱۱. لوگان (Logan)
لوگان هم از آن فیلمهای اَبَر قهرمانی است که علاقهمندان به مجموعه فیلمهای مردان ایکس، آن را دوست خواهند داشت. هیو جکمن یا همان ولورین معروف، این بار هم نقشآفرینی موفقی داشته است. در لوگان، ولورین معروف داستان در حال زوال است و ویژگیهای همیشگی خود مانند خودترمیمی و… را از دست میدهد. رابطهی لوگان و دخترش نیز در این قسمت به خوبی پرداخت شده است. اگر از طرفداران این سبک از داستانهای قهرمانی هستید، لوگان را از دست ندهید.
۱۰. بچه راننده (Baby Driver)
«ادگار رایت» هم با ساخت فیلم بچه راننده، کمدی پرشور و هیجانی را بهعنوان یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ روانهی پرده سینماها کرد. ریتم موسیقی در همراهی با سکانسهای اکشن فیلم، تعقیب و گریزهای جالب و البته شخصیتهایی که درست تعریف و پرداخت شدهاند مثل: راننده جوان، رئیس و… ، فیلم را تماشایی کرده است. کارکرد موسیقی در این فیلم بسیار هیجانانگیز و جالب توجه است. اگر میخواهید یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ را ببینید، بچه راننده را از دست ندهید. شخصیت بیبی یا مایلز هم در نقش راننده جوانی که برای باند خلافکار کار میکند، دیدنی از کار درآمده است. نقص شنوایی او و نیازش به گوش دادن به موسیقی هم یکی از دلایل پررنگ شدن موسیقی در این فیلم بهشمار میرود.
۹. برو بیرون (Get Out)
«برو بیرون» هم از آن سبک فیلمهای ترسناکی است که در صورت علاقهمندی به ژانر وحشت باید حتما آن را تماشا کنید. «برو بیرون» یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ است. شاید روی کاغذ، موضوع دیدار کریس، جوانی سیاهپوست به همراهی دوستش رُز با والدین رز در روستایی دورافتاده کمی کلیشهای و تکراری به نظر برسد اما وقتی فیلم را ببینید متوجه خواهید شد که فیلم با کلیشههای رایج فرسنگها فاصله دارد. نوع اجرای فیلمنامه در برو بیرون به شدت پیچیده و جذاب است. کارگردان یعنی «جوردن پیل»، در خلق کابوسی تمام عیار روی پرده سینما چیزی کم نگذاشته است.
۸. شهر گمشدهی زد (the lost city of z)
«شهر گمشده زد» هم یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ است. این فیلم بر اساس کتابی از زندگی واقعی دیوید گِرَن، کاشف و محقق بریتانیایی ساخته شده است. در فیلم با شخصیتی روبهرو هستیم که در ارتش کار میکند و در زندگی حرفهایاش دستاوردهای زیادی کسب نکرده است. همین موضوع باعث میشود تا مأموریتی برای سفر به مناطق نقشهبردارینشده آمازون را بپذیرد. در خلال مأموریت متوجه وجود تمدنی کشفنشده در دل جنگلهای آمازون میشود. بازیهای فیلم فوقالعاده هستند. کشمکشهایی که شخصیت اول برای ایجاد تعادل میان کار و زندگی شخصی خود دارد نیز بسیار خوب از آب درآمده است. شهر گمشده زد، اثری جالب و قابل دفاع است.
۷. داستان یک روح (A Ghost Story)
داستان یک روح روایتگر داستان روحی است که به خانهی سابقش بازمیگردد و گویی قصد ترک این دنیا را ندارد. این روح سرگردان مایل است با بازگشت به خانه دوباره شاهد زندگی همسرش باشد. همسری که زندگی بعضا سخت و عاشقانهای را با او سپری کرده و اکنون تصمیم دارد که به زندگی بدون شوهرش ادامه بدهد. دیوید لاوری، کارگردان فیلم با هنرمندی بینظیری توانسته است، احساسات ناگفتنی آدمی دربارهی هجران و حرمان را در قالبی متنوع و خلاقانه بیان کند. داستان یک روح را با بازی دیدنی کیسی افلک از دست ندهید.
۶. مادر (Mother)
دارن آرنوفسکی با یک اثر روانشناختی دیگر یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ را به پردهی سینماها آورد. جنیفر لارنس در نقش مادر، اِد هریس، و خاویر باردم هریک بازیهایی روانی ارائه کردهاند. موضوع فیلم مانند تمام آثار قبلیِ این کارگردان چندلایه و پیچیده است و اگر میخواهید به تماشای آن بنشینید باید انتظار فیلمی را داشته باشید که فقط برای سرگرمی ساخته نشده و نیازمند فکر کردن و تعمق است. برای مثال، شخصیتهای فیلم بسیار نمادین تعریف شدهاند و به کمک اشاراتی که در فیلمنامه میشود باید به نمادها پی برد. فیلم مادر اثری تمثیلی از انجیل است. کارگردان این اثر با خلق فضایی دیوانهوار و خلاقانه به روایت داستانی میپردازد که وامدار حوزهی عرفان و دین است. جنیفر لارنس که در نقش مادر ظاهر شده است، به وضوح نماد یکی از شخصیتهای مذهبی انجیل است و در طی داستان در کنار همسرش در خانهی خود که به مثابه تمثیلی از زمین معرفی شده است، میزبان رویدادها و اشخاصی میشوند که مانند یک چرخ و فلک، احساسات و روان بیننده را درگیر اوج و فرودهای تفکربرانگیز میکنند. اتفاقات عجیب و غریب این فیلم، داستانی تبدار و هولناک ارائه میکند که برای رمزگشایی از اشارات متعدد آن باید دقیق فکر کرد. البته فیلم، منتقدان سرسختی هم داشته است. فکر میکنید شما پس از تماشای این فیلم در کدام دسته از مخاطبان قرار میگیرید؛ موافق یا مخالف؟
۵. ناکتوراما (Nocturama)
ناکتوراما، داستان گروهی از جوانان فرانسوی است که دلزده و مأیوس از وضعیت جامعهی خود، تصمیم به انجام عملیاتی تروریستی میگیرند. نقشهای برای بمبگذاری در پاریس شکل میگیرد، این عصیان در مسیر فیلم به بحرانیترین نقاط خود میرسد و همانطور که حدس زده میشود، پایانی نهچندان خوشایند برای شخصیتهای جوان فیلم رقم میخورد. پرداخت فیلمنامه در کنار استفادهی صحیح از موسیقی و بازیهایی خوب، فیلم را به اثری قابلتأمل بدل کرده است. اثری که میتواند بهراحتی در فهرست یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ قرار بگیرد.
۴. دانکرک (Dunkirk)
کریستوفر نولان یکی از کارگردانهای محبوب فیلمدوستان است. پس اگر بهدنبال لذت بردن از اثری دیگر از نولان هستید، «دانکرک» را که یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ است حتما ببینید. این فیلم در سواحل دانکرک میگذرد و روایتگر تخلیهی نیروهای متفقین در ساحل دانکرک در سالهای آغازین جنگ جهانی دوم است. کارگران باسابقه، به درستی و شکوه تمام، رویدادی واقعی را بر پردهی نقرهای سینما به تصویر کشیده است. تصویری حماسی که هیچ یک از جزئیات را از قلم نینداخته و داستانپردازی ماهرانهاش، مخاطب را میخکوب میکند.
۳. رشته خیال (Phantom Thread)
اگر فیلم دیدنی «خون به پا خواهد شد» از پل توماس اندرسون را دیده باشید قطعا مایل به پیگیری سایر آثار این کارگردان زبده هم خواهید بود. رشته خیال بعد از فیلم «خون به پا خواهد شد»، همکاری جدیدی میان پل توماس اندرسون و دنیل دی لوییس است. در این اثر روانشناسانه، داستان عاشقی کردن مردی موفق و وسواسی روایت میشود که بهزعم برخی منتقدان، کارگردان، داستان این عشق نامتعارف را هیچکاکگونه برای مخاطب ترسیم کرده است.
۲. لِیدیبِرد (Lady Bird)
گرِتا گرویگ، کارگردان لیدی برد هم یکی از بهترین فیلم های ۲۰۱۷ را مقابل دیدگان سینمادوستان آورده است. فیلمی فوقالعاده خاص که میتواند در هر جای دنیا اتفاق بیفتد. داستان در ساکرامنتوی کالیفرنیا در سال تحصیلی ۲۰۰۳-۲۰۰۲ رخ میدهد. لیدیبرد، روایتگر داستان دختری به نام کریستین است که قصد و آهنگ رفتن به نیویورک کرده و بازی درخشان «سیرشا رونان» کاملا به قد و قامت این شخصیت نشسته است. لیدی بردِ قصه فیلم یا همان دختر نوجوان شخصیت اصلی، با ظرافت بسیاری پردازش شده است. تنش و آشوب درونی این دختر در قالبی تر و تازه اماعادی بروز پیدا میکند. تنش رابطهی میان دختر و مادرش با نقشآفرینی لاریمِتکالف هم بسیار اثرگذار از کار درآمده است. مادر قصد حمایت از دختر را دارد و با نقشآفرینیهای خوب بازیگران، این رابطه هم به دیدنیتر شدن فیلم کمک شایانی کرده است. لیدیبرد از دوران پرتب و تاب نوجوانی میگوید. دورانی که گویی شبحی سِمِج و مملو از کنجکاوی، پریشانی و رؤیاپردازی روی سینه جا خوش میکند.
۱. پروژه فلوریدا (The Florida Project)
بعضی از فیلمها، تنها از مشکلات این جهان نمیگویند بلکه شما را گامی به جلوتر هدایت میکنند. چه چیزی بهتر از فیلمی که هر دوی اینها را با هم ارائه میکند. پروژه فلوریدا، آمیختهای است از جادو و واقعیت. مرز بین این دو گاهی کمرنگ میشود. در این فیلم، پرترهی زندگی درست مانند واقعیت آن با تلخی و شیرینی به تصویر کشیده میشود. تلخی و شیرینی بهعنوان دو روی سکهی این زندگی در پروژه فلوریدا بهخوبی به نمایش گذاشته شده است.
نیمی از این فیلم به سربههواییها و دنیای کودکانهی مونی (بروکلین پرینس)، دخترک شیرین و بازیگوش میپردازد و در روی دیگر آن با سختیها و مشکلات اقتصادی مادرش روبهرو هستیم که نمیخواهد مونی را با آنها روبهرو کند. در خلال تجربههای این دو شخصیت، شان بِیکر، کارگردان فیلم اثری خلق میکند که بهشدت همدلیبرانگیز است و درست مانند خود زندگی تلفیقی است از غم، شادی، تلخی و شیرینی. ویلیام دوفو که برای این فیلم نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل شد نیز حضوری چشمگیر دارد. در کنار تمام بازیهای خوبی که شاهد هستیم، دوفو در نقش مدیر اجرایی هتل، بازی بسیار خوبی ارائه میکند. پروژه فلوریدا فیلمی است که باید حتما آن را ببینید.