از اسباب بازیهایی که زندگی آزادانه را دوست دارند تا پسربچههایی که ابرقهرمان میشوند؛ سینمای کمدی در سال ۲۰۱۹ با فیلمهایی عالی، خوب، متوسط یا حتی بد، به ما دلایل زیادی برای خندیدن داده است.
یک فیلم کمدی خوب گاهی در دل فیلمی درام متولد میشود و لزوما نیازی به مطلقا پیش رفتن براساس قوانین یک طنز سینمایی ندارد. میدونی هم در فهرست پیشرو بهجای سختگیری روی انتخاب فیلمهایی که حجم قابل توجهی از پایه و اساس خود را روی داستانگویی کمدی بنا کردهاند، از انواع و اقسام آثار سینمایی قابل تماشا و بعضا بهشدت لایق تماشایی میگوید که در مجموع تقریبا همهی سلایق را پوشش میدهند؛ فیلمهایی که یا مطلقا کمدی هستند یا کمدی یکی از ژانرهای آنها است و از قضا نقش بهسزایی هم در سرگرم کردن مخاطبشان با لبخند نشاندن روی صورت او دارد. البته این مقاله سعی میکند فقط به آثاری از دنیای هنر هفتم بپردازد که هماکنون نسخههای خانگی و دیجیتالی آنها در دسترس همگان قرار گرفتهاند.
اگر از طرفداران پر و پاقرص فیلمهای کمدی هستید، پیشنهاد میکنیم بعد از خواندن این مقاله سری هم به مقاله بهترین فیلم های کمدی 2020 بزنید.
داستان اسباب بازی ۴
Toy Story 4
کارگردان: جاش کولی
بازیگران: تام هنکس، تیم آلن، کیانو ریوز
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۸.۱ از ۱۰
در دنیای زیبا و شگفتانگیز انیمیشنسازی برخی کارها هستند که انگار بین استودیوهای غربی، تنها پیکسار از پس انجام آنها برمیآید. استودیویی که همیشه تمرکز خود را روی سرگرم کردن مخاطب کمسنوسال و درگیر کردن فکر مخاطب بزرگسال گذاشته است و به همین خاطر اعضای آن بارها و بارها توانستهاند شاهکارهایی را تولید کنند که طیف قابل توجهی از سلیقهها را پوشش میدهند. بااینحال در روزگاری که اصولا دنبالهها غالبا هدفی جز درآمدزایی ندارند، خبر ساخته شدن داستان اسباب بازی 4 هم میتوانست شکبرانگیز باشد. چون انیمیشن «داستان اسباب بازی» بین سهگانههای سینمایی پایانیافته در قرن بیستویکم جایگاهی بسیار ویژه دارد و آنچنان پایانبندی قدرتمندی داشت که نیازی به یک دنبال نداشته باشد. اما پیکسار با روایت احساسی، تصویرسازیهای خوشرنگولعاب و طراحی چندین و چند شخصیت خاکستری و قابل درک، چهارمین «داستان اسباب بازی» را از «دنبالهای که نیازی به خلق شدن آن نبود» به فیلمی تبدیل کرد که «همهی مخاطبان سهگانهی اصلی باید به تماشای آن بپردازند». چون Toy Story 4 داستانی بلند را به شکلی به مراتب معنیدارتر و جذابتر تمام میکند. بااینحال بار کمدی اثر مورد بحث هم به هیچ عنوان کمتر از درام قابل لمس آن نیست. بهگونهای که مخاطب علاوهبر اینکه تقریبا نیمی از کل فیلم را با لبخند تماشا میکند، بارها هم خود را در حال بلندبلند خندیدن به خاطر شنیدن یک دیالوگ یا دیدن یک شوخی تصویری جذاب مییابد؛ لحظاتی که به کمک صداگذاریهای قوی بازیگران اثر پررنگتر هم میشوند و آرامآرام به تماشاگر میفهمانند که بیشتر از فکر کردن به چگونگی «وجود»، باید به «چرایی» آن و لذتها و تلخیها و اهداف حاضر درونش بیاندیشد و بیشتر از داشتههای خود در این زندگی بهره ببرد. تازه برخلاف برخی از فیلمهای این فهرست، Toy Story 4 اثری کموبیش برای تمامی درجههای سنی است و از کودکان تا مخاطبانی که مدتها است با سینما روزگار میگذرانند، میتوانند به این فیلم یک بار شانس سرگرم کردن و به فکر انداختن خود را بدهند.
مرد عنکبوتی: دور از خانه
Spider-Man: Far From Home
کارگردان: جان واتس
بازیگران: تام هالند، زندیا، جیک جیلنهال
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷.۷ از ۱۰
همهی فیلمهای MCU (دنیای سینمایی مارول) بهنوعی با مقداری طنز در داستانگویی خود سر و کار دارند و از قضا طی اکثر مواقع، از این لحظات خندهدار درون فرمتهای آشنا و شبیه به یکدیگر بهره میبرند. اما صحت داشتن این ادعا ابدا بهمعنی آن نیست که برخی از آثار سینمایی مارول طی سالهای اخیر همچون دو فیلم «نگهبانان کهکشان» (Guardians of the Galaxy) در حد و اندازهی کمی و کیفی استفاده از این طنز در سطح بسیار بالاتری نسبت به مابقی قرار نمیگیرند و کمدیشان نه ابزاری کمکی برای سرگرم نگه داشتن مخاطب که یکی از پایه و اساسهای آنها به حساب میآید. جان واتس و کوین فایگی هم از همان زمان ساخت Spider-Man: Homecoming باتوجهبه حجم قابل توجهی از کامیکهای اسپایدرمن، شروع به طراحی فیلمهای «مرد عنکبوتی» و جدیدترین نسخه از این شخصیت با تکیهی قابلتوجه و بهجا روی کمدی کردند. تلاشی که البته در مرد عنکبوتی: دور از خانه به شکلی بسیار بهتر از تمام تجربههای قبلی مارول استودیو هنگام داستانگویی برای این شخصیت محبوب نتیجه میدهد و اثری را میآفریند که همزمان یک فیلم اکشن خوب، یک فیلم کمدی خوب، یک فیلم با داستانگویی درام و احساسی طی برخی لحظات و یک فیلم دوران بلوغ (Coming-of-Age) خوب است؛ فیلمی که از برخی نقصهای مشابه با ایرادات حاضر در بعضی از فیلمهای دیگر مارول رنج میبرد ولی اگر منصفانه آن را زیر ذرهبین بگیریم، متوجه میشویم که باید آن را یکی از سه فیلم سینمایی برتر ساختهشده با محوریت مرد عنکبوتی تا به امروز به شمار آورد.
پیوند گمشده
Missing Link
کارگردان: کریس باتلر
بازیگران: هیو جکمن، دیوید ویلیامز، استیون فرای
امتیازِ راتنتومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۶.۷ از ۱۰
با اینکه امروزه متاسفانه بازار انیمیشنهای استاپ-موشن ابدا به مانند سالهای دور گرم نیست و آنها به آرامی مشغول محو شدن دربرابر انیمیشنهای کامپیوتری و انیمه هستند، باز هم نمیتوان انکار کرد که هنوز ما حداقل هر سال یک انیمیشن استاپ-موشن خوب و نهچندان پرفروش را در دنیا پیدا میکنیم که ارزش تماشا کردن داشته باشد. بدون هیچ شک و شبههای هم باید پذیرفت استودیوی انیمیشنسازی لایکا (Laika) که مخاطبان آن را بیشتر با «کورالین» (Coraline)، شاهکار فراموشناشدنی هنری سیلیک به یاد میآورند، طی سالهای اخیر نقشی قابلتوجه را در تولید شدن این انیمیشنها ایفا کرد. استودیوی خاصی که پس از «کورالین» به سراغ «غولهای جعبهای» (The Boxtrolls)، «پارانورمن» (ParaNorman) و «کوبو و دو تار» (Kubo and the Two Strings) رفت که مخصوصا این آخری به خوبی توانست دوباره نام آن را روی زبان بسیاری از سینماشناسها بیاندازد. پنجمین انیمیشن ساختهشده توسط لایکا اما Missing Link نامیده میشود؛ یک اثر سینمایی داستانگو، اشکالدار و مواجهشده با برخی افتوخیزها که البته چه در خنداندن مخاطب و چه در درگیر کردن موقت فکر و احساس او موفق است و حتی اگر اصلا نتوانید با ضعفهای فیلمنامهی آن کنار بیایید، در کارگردانی و تصویرسازیهای استاپ-موشن عملکردی شدیدا درخشان را تقدیمتان میکند. ماجرای فیلم هم دربارهی پیدا شدن موجودی هوشمند توسط انسانها است که همیشه درون افسانههای قدیمی دیده میشود و در اصل، مطالعهی او احتمالا رازهایی دربارهی شکلگیری نژاد انسانها را فاش خواهد کرد.
شزم!
!Shazam
کارگردان: دیوید اف. سندبرگ
بازیگران: زکری لیوای، اشر آنجل، جک دیلن گریزر
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷.۱ از ۱۰
«شزم!» متاسفانه یکی از آن محصولات سینمایی است که پیوستگی مورد انتظار از یک فیلم خوب را ندارند و گاهی انگار صرفا از ابزارهای مختلف برای سرگرم کردن لحظهای مخاطب بهره میبرند. فیلمهایی که اگر تصمیم بگیریم به هیچ عنوان به محتوایشان فکر نکنیم و از آنها انتظار داستانگویی پرکشش و بلندمدت را نداشته باشیم، شانس سرگرم کردن یکبارهی دستهی مشخصی از ما مخاطبان را دارند و میتوانند چند سکانس خندهآور را نشانمان بدهند. البته این هم مشروط به آن است که بیننده با اصلیترین و آشناترین ایدهی قرارگرفته در داستانگویی فیلم یعنی قدرتمند شدن ناگهانی فردی مطلقا بدون قدرت، رابطهی خوبی برقرار کند و بتواند از فضای نوجوانانهی سکانسهایی با محوریت مسخرهبازیهای دو دوست برای لذت بردن از تواناییهای حاصلشده برای یکی از آنها لذت ببرد. پس اگر اکثر فیلمهای فهرست را دیدهاید، با یک کمدی کار راهانداز و سطحی کنار میآیید و میتوانید از وجود ایرادات و بینظمیهای مختلف در فیلمنامهنویسی و کارگردانی اثر بگذرید، «شزم!» میتواند آن فیلمی باشد که نزدیک به دو ساعت سرگرمی بیفکر را با آن تجربه میکنید و بعد هم همهی داشتههای آن را از یاد میبرید؛ مخصوصا اگر از استیل و جنس بازی زکری لیوای یا همان نقشآفرین اصلی جدیدترین ساختهی سندبرگ لذت میبرید.
علاءالدین
Aladdin
کارگردان: گای ریچی
بازیگران: نائومی اسکات، منا مسعود، ویل اسمیت
امتیازِ راتنتومیتوز: ۵۷ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷.۱ از ۱۰
چهار دسته از مخاطبان باید «علاءالدین»، تازهترین ساختهی گای ریچی را به تماشا بنشینند؛ مخاطبان کودک و نوجوانی که آثار موزیکال دیزنی را دوست دارند، بزرگسالهایی که با انیمیشنهای کلاسیک Aladdin خاطره دارند و گارد خود را هم در مقابل بازسازیهای لایواکشن والت دیزنی از آن آثار دوستداشتنی بالا نگرفتهاند، تماشاگران علاقهمند به قصههای فانتزی سرگرمکننده که از پیادهسازی پرجزئیات میزانسنهای سطح بالای فیلمها لذت میبرند و هر کسی که دوست دارد یک فیلم عاشقانه، ماجراجویانه، خانوادگی، کمدی و موزیکال خوب (نه بیشتر و نه کمتر) را به تماشا بنشیند. Aladdin که سابقهی سازندگانش و مخصوصا کارگردان آن غنای بصری تصاویرش را تضمین کرده است، فیلم بدون ایرادی نیست و در عین حال بدون شک در گروه فیلمهای سرگرمکننده و لذتبخش طبقهبندی میشود. فیلمی که در انتخاب برخی بازیگران اشتباهاتی نابخشودنی دارد و در عین حال سه شخص اصلی قرارگرفته در گروه نقشآفرینهای آن یعنی ویل اسمیت، منا مسعود و مخصوصا نائومی اسکات، درون دقایقش میدرخشند. همچنین این فیلم با آن که برخی از نقاط قوت انیمیشن اصلی را از دست میدهد، بعضی نکات مثبت را هم به داستانگویی خود اضافه میکند. البته که اینجا هم ماجرای دربارهی تلاش پسری خیاباننشین برای رسیدن به شاهدختی زیبارو، جسور و دوستداشتنی است. اما خوشبختانه در Aladdin جدید یاسمین را باید نه دختری منتظر علاءالدین که شخصیتی پرداختشده، خواستنی و قابلتوجه خطاب کرد.
خرخون
Booksmart
کارگردان: اولیویا وایلد
بازیگران: کیتلین دیور، بینی فلداستاین، جسیکا ویلیامز
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷.۳ از ۱۰
Booksmart یا همان نخستین ساختهی سینمایی بلند اولیویا وایلد، فیلمی پرشده از لحظات آشنا و بهشدت دوستداشتنی است. اثری که یقینا در زیرژانر خود عملکردی به یگانگی «لیدی برد» (Lady Bird)ها و «کلاس هشتم» (Eighth Grade)ها را به نمایش نمیگذارد و در عین حال تبدیل به فیلمی عالی و یکی از سطح بالاترین کمدیهای ۲۰۱۹ میشود. قصهی Booksmart دربارهی دو دختر بهشدت موفق در مدرسه است که میخواهند قبل از رفتن به دانشگاه، کمی تا قسمتی هم مزهی «زندگی کردن مثل دوستان خود» را بچشند و طوری این طرح داستانی آشنا را به شکلی مخصوص به خودشان پشت سر میگذارند که حداقل تا چند هفته با دیوانهبازیهای خود درون ذهن مخاطب باقی میمانند. تازه علاوهبر فیلمنامهی فکرشدهی اثر که بهجای تخریب گروهی از آدمها برای بالا بردن افرادی دیگر روی نشان دادن ارزشهای هر دو طرف تمرکز کرده است، Booksmart در جایگاه دو بازیگر اصلی با کیتلین دیور و بینی فلداستاین سر و کار دارد؛ دخترانی که در ارائهی تصویری درست از این نقشهای ظاهرا ساده، بهشدت همذاتپندارانه و در اصل پیچیده دوستداشتنی به نظر میرسند و کار وایلد در بستن قابهای استاندارد و انتخاب مسیرهای داستانی صحیح را کامل میکنند. هرچند که Booksmart هم درنهایت بیشتر مناسب بزرگسالهایی است که این جنس از فضاهای داستانی داخل سینمای هالیوود را میپسندند و باقی افراد لزوما با قصهی آن ارتباط عمیقی برقرار نخواهند کرد.
مردهها نمیمیرند
The Dead Don't Die
کارگردان: جیم جارموش
بازیگران: بیل مری، آدام درایور، تام ویتس
امتیازِ راتنتومیتوز: ۵۵ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۵.۶ از ۱۰
تازهترین اثر جارموش فیلم همهپسندی نیست. در حقیقت موقع صحبت دربارهی The Dead Don't Die باید آن را محصولی اشکالدار و طنزی سخت و ساختهشده برای طرفداران پروپاقرص این فیلمساز خطاب کرد. فیلمی که خالی از ابعاد تجاری نیست، تیم بازیگری شلوغی دارد و موقع استفاده از استعارههای فرامتنی همچون اشاره به وضعیت سیاسی امروز ایالات متحدهی آمریکا ضعیف ظاهر میشود. اما اگر بتوانید با همهی موارد گفتهشده کنار بیایید، به خوبی میفهمید که «مردهها نمیمیرند» را نمیشود فیلمی بد هم به حساب آورد. چون در اصلیترین پیامهای خود به کرهی زمین، طبیعت و همهی بلاهایی که انسان بر سر آن آورده است، اشاره میکند. در این فیلم برخلاف اکثر آثار زامبیمحور که در آنها همهچیز با یک ویروس آغاز میشود، آخرالزمان به خاطر تغییری کوچک در اکوسیستم کرهی زمین از راه میرسد. این وسط هم فیلمساز بارها و بارها کاراکترهایی را نشان میدهد که به خودی خود از یکسری تیپ بعضا جذاب و بعضا غیرجذاب فراتر نمیروند و در عین حال وقتی بهعنوان یک مجموعه آنها را میبینیم، میتوانند نمادی از مردم حاضر در سرتاسر جهان باشند؛ آدمهایی که کمدی فیلم درون تصویرسازی زیبای فیلمساز از حماقت اکثر آنها در برخورد با همهچیز متولد میشود.
پوکمون کارآگاه پیکاچو
Pokémon Detective Pikachu
کارگردان: راب لترمن
بازیگران: رایان رینولدز، جاستیس اسمیت، کاترین نیوتون
امتیازِ راتنتومیتوز: ۶۸ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۶.۷ از ۱۰
متاسفانه هنوز به عقیدهی حجم قابل توجهی از افراد، حتی یک فیلم با اقتباس مستقیم از روی یک بازی ویدیویی ساخته نشده است که بتوان آن را یک ساختهی سینمایی شاهکار یا حتی فوقالعاده خطاب کرد. اما باز هم هر از چند وقت یک بار فیلمهای ویدیوگیمی خاصی پیدا میشوند که توانایی سرگرم کردن ما را داشته باشند و بتوانند لقب متوسط به بالا یا حتی نسبتا خوب را دریافت کنند. Pokémon Detective Pikachu بهعنوان پرفروشترین فیلم اقتباسشده از یک بازی ویدیویی تا به امروز نیز دقیقا یکی از همین آثار است. فیلمی دربارهی دنیایی از موجودات افسانهای کوچک و دوستداشتنی به اسم پوکمون که در بخشهای محدودی از دنیا کنار انسانها زندگی میکنند و بهنوعی حکم دوستان همیشگی و در نوع خود واقعا باهوش آنها را دارند. ماجرای Detective Pikachu اما از جایی جذاب میشود که به یک قتل مرموز، پسری به مشکلخورده با والدین خود و پوکمونی بیش از اندازه هوشمند میپردازد. از جایی به بعد هم آنها درکنار دختری با بازی خوب کاترین نیوتون که از جایی به بعد همراهیشان میکند، قدم به سازمانهای عجیبوغریب و محلهای خطرناک میگذارند. وسط تمام شوخیهای تصویری و جوکهای لحظهای فیلم هم رایان رینولدز را داریم که حتی در بدترین لحظات اثر و طی اوقاتی که عملا تنها میتوان نقاط ضعف آن همچون وجود اشکالات جدی درون شخصیتپردازی کاراکترهای انسانی توسط فیلمنامه را دید، با یک صداگذاری دوستداشتنی لبخند را به روی صورت مخاطب مینشاند.
مبارزه با خانوادهام
Fighting with My Family
کارگردان: استیون مرچنت
بازیگران: فلورنس پیو، دواین جانسون (راک)، لینا هیدی
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷.۱ از ۱۰
کمتر منتقدی در جهان وجود دارد که دنیای سیتکامهای تلویزیونی را با دقت دنبال کرده باشد و از The Office با نقشآفرینی درخشان استیو کارل بهعنوان یکی از بهترین سیتکامهای تمام ادوار یاد نکند. اما نسخهی آمریکایی The Office که کارل در آن نقش مایکل اسکات را اجرا میکرد، در حقیقت با اقتباس از سریالی بریتانیایی و چهاردهقسمته با همین نام تولید شد که استیون مرچنت یکی از دو ستون اصلی تیم تولید آن بود. حالا وقتی که چنین شخصی با یک بودجهی مناسب سراغ داستانی واقعی، بزرگسالانه، خندهآور، هیجانانگیز و لایق جدی گرفتن برود و برای نقش اصلی هم بازیگر آیندهداری مثل فلورنس پیو را داشته باشد، عالی از آب درآمدن نتیجهی نهایی تقریبا تضمینشده به نظر میرسد. به همین خاطر Fighting with My Family تبدیل به فیلمی دربارهی دختری کشتیگیر میشود که خیلیها میتوانند از دنبال کردن قصهی او لذت ببرند. کسی که در خانوادهای متفاوت با دیگر هم سنوسالهای خود به دنیا آمده است و از جایی به بعد برخلاف تصور همگان حکم همان فرزندی را پیدا میکند که مایهی افتخار خانوادهی خویش میشود؛ درحالیکه همگان انتظار داشتند برادر وی عهدهدار این مسئولیت باشد.
Fighting with My Family اثری خوب از استیون مرچنت است که استفادهی بهجایی از کمدی دارد و فقط با ساخت شوخیهای لحظهای سراغ بهرهبرداری از آن نمیرود. به همین خاطر هم توانسته است نود و دو درصد منتقدان را در کل راضی کند و تبدیل به درامدی (کمدیدرام) ورزشی لایق تماشایی بشود که کموبیش علاقهمندان به هرکدام از زیرژانرهای خود را راضی خواهد کرد.
بطری ساحلی
The Beach Bum
کارگردان: هارمونی کورین
بازیگران: متیو مککانهی، اسنوپ داگ، آیلا فیشر
امتیازِ راتنتومیتوز: ۵۶ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۵.۵ از ۱۰
فیلم The Beach Bum که برخی از سینماروها سازندهی اصلی آن را با Spring Breakers به یاد میآورند، اثری بدهکار به بازیگران خود است. حالا چه این بازیگرها افرادی مثل اسنوپ داگ باشند که بهنوعی با حضور افتخاری قدرت تبلیغاتی اثر را افزایش میدهند و چه بازیگران اصلی فیلم همچون جونا هیل، متیو مککانهی، آیلا فیشر و زک افران که هرکدام طرفداران خاص خود را دارند و طی دقایق این فیلم نقشآفرینیهایی جذاب برای آنها را ارائه میکنند. مخصوصا مککانهی که پس از مدتها با اکران این اثر در یک نقش کمدی دیده میشود و منتقدها هم نظرات گوناگونی دربارهی بازیگری جدید او داشتهاند.
با همهی این توضیحات باید گفت که The Beach Bum به مانند برخی دیگر از آثار قرارگرفته در این فهرست، فیلمی است که فقط افرادی با سلیقهی خاص از دیدن آن سرگرم میشوند؛ افرادی که اول از همه به گروه بازیگران آن علاقهمند باشند و دوم از داستانهای نسبتا کلیشهای مرتبط با زندگی یک نویسندهی بااستعداد که کاری جز خوشگذرانی و وقت هدر دادن ندارد، لذت میبرند. هرچند که به خاطر مدتزمان ۹۰ دقیقهای فیلم، The Beach Bum برای آنهایی که به هدف دیدن یک کمدی فراموششدنی و اینچنین تماشایش کنند، چند دقیقه قبل از مطلقا خستهکننده شدن به پایان میرسد.
شمشیر اعتماد
Sword of Trust
کارگردان: لین شلتون
بازیگران: مارک مارون، جان بیس، میکیلا واتکینز
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۶.۳ از ۱۰
لین شلتون در فیلمنامهی اثر جدید خود به دو مغازهدار میپردازد که با به دست آوردن شمشیری بهخصوص، آرامآرام همهی رسانهها را فتح میکنند. چرا؟ چون این شمشیر نشان میدهد تمام کتابهای تاریخ نتیجهی یک رخداد واقعی و بزرگ را به اشتباه و دروغ ثبت کردهاند و حالا این جسم پیداشده میتواند حقیقتی پراهمیت را برملا کند؛ از قیمتگذاری چند ده هزار دلاری برای شمشیر گفتهشده در شبکههای اجتماعی تا به وجود آمدن تغییراتی بزرگ درون زندگی آدمهایی که آن را در دست دارند. همهی اینها هم کنار یکدیگر ماجرایی خندهآور و از برخی جهات خوشفکرانه و معنیدار را سر و شکل میدهند که تقریبا به عقیدهی همهی منتقدان با نقشآفرینیهای لایق تحسین به نهایت پتانسیل خود رسیده است. پس اگر میخواهید یک کمدی جمعوجور و متعلق به سینمای مستقل را ببینید، Sword of Trust را از دست ندهید؛ فیلمی که شاید همیشه به اهدافی که سازندگان از خلق آن داشتهاند نرسد، اما همواره برای دست یافتن به آنها تلاش میکند.
لانگ شات
Long Shot
کارگردان: جاناتان لوین
بازیگران: شارلیز ترون، ست روگن، جون دایان رافائل
امتیازِ راتنتومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷ از ۱۰
«لانگ شات» را اشخاصی دوست دارند که به شارلیز ترون، ست روگن، کمدیهای مرتبط با افراد قدرتمند دنیای سیاست و فیلمهایی که با ارجاع به دنیای واقعی شوخیهای لحظهای را شکل میدهند، علاقه داشته باشند. مابقی بینندگان اما وقتی به Long Shot مینگرند و قصهی شارلوت و فرد در آن را دنبال میکنند، فیلمی غیرقابل تحمل و کمدی سطح پایینی را میبینند که صرفا سعی دارد خود را تا لحظهی آخر بامزه جلوه بدهد. به همین خاطر با اینکه قصهی روایتشده در طول دقایق اثر با محوریت یک ژورنالیست وفادار به باورهای خود و زنی که رویای رئیس جمهور شدن را دارد، از برخی نکات مثبت چه در روایت داستان و چه در خنداندن مخاطب هم بهره میبرد، فقط اگر درون گروه انسانهایی که در ابتدای این پاراگراف توصیف شدند طبقهبندی میشوید، میدونی دیدن «لانگ شات» را به شما توصیه میکند. مخصوصا اگر هوس دیدن یک فیلم عاشقانه و کمدی فراموششدنی با بازیگران معروف به سرتان زده باشد!
همیشه شاید من باش
Always Be My Maybe
کارگردان: ناناچکا خان
بازیگران: الی وانگ، رندل پارک، کیانو ریوز
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۶.۸ از ۱۰
فیلم Always Be My Maybe به داستان زن ثروتمندی میپردازد که قصد ازدواج با فردی را دارد که ناگهان وقتی غرق در ثروت خود مشغول گشتوگذار است، تصمیم به عدم ازدواج میگیرد! همین هم در ترکیب با مواجههی دوبارهی او با صمیمیترین دوست و پسر مورد علاقهی دوران نوجوانیاش زندگی این زن را وارد فاز جدیدی میکند. طوری که به علایق خود، داشتههای خود و چیزهایی که واقعا میتواند طی زندگی به دست بیاورد، شک میکند و این وسط درون مثلثی عاشقانه رندل پارک را غیرمستقیم به جان کیانو ریوز میاندازد. از همین خلاصهی داستانی پیدا است که این اثر ساختهشده ناناچکا خان به درد سینمادوستانی که اصلا اهل تماشای آثار صرفا سرگرمکننده یا فیلمهایی در چنین فضاهای آشنایی نیستند، نمیخورد. اما اگر بیموویهای کمدیرمانتیک هالیوود را دوست دارید، این یکی هم با نقشآفرینیهای نسبتا متفاوت با بازیهای دیدهشده درون سایر فیلمهای اینچنین در سالهای اخیر، احتمالا راضیتان خواهد کرد.
دیروقت
Late Night
کارگردان: نیشا گاناترا
بازیگران: اما تامپسون، میندی کالینگ، جان لیسگو
امتیازِ راتنتومیتوز: ۷۹ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۶.۶ از ۱۰
چه میشود اگر بزرگترین مجری زن یک برنامهی کمدی در سرتاسر کشور که تمامی جوایز معتبر را بارها و بارها به دست آورده است، برای دوام آوردن در شغل خود مجبور به استخدام دختری بیتجربه بشود؟ دختری که از قضا طرفدار پروپاقرص او هم به حساب میآید و با اینکه هرگز محک خاصی نخورده است، پتانسیل خوبی برای موفقیت دارد. این دقیقا اتفاقی است که در دل فیلمنامهی Late Night رخ میدهد و بهگفتهی حجم قابل توجهی از منتقدان با اجراهای خوب اما تامپسون در نقش آن زن مجری و میندی کالینگ در نقش آن دختر بااستعداد، قدرت لازم را برای تبدیل شدن به داستانی که سازندگانش از آن میخواستند، به دست میآورد.
آرامآرام با گذشتن از زمان فیلم اما Late Night به ماجرایی بزرگتر از به موفقیت رسیدن یک مجری با استخدام این دختر تبدیل میشود و سراغ هجو برخی از اتفاقات پررنگ افتاده در هالیوود طی چند سال اخیر میرود. طوری که دقیقا وقتی از آن انتظار استفادهی مطلقا سودجویانه از این موارد برای بیشتر دیده شدن را داریم، سازندگان خودشان شروع به اشاره به آنها میکنند و کمدیهای مناسبی را میسازند. تازه دوربین هم همیشه در طول فیلم سعی کرده است بیهدف بازیگران را نشان ندهد و مثلا باعث شود زمانیکه کارگردان میخواهد استرس و اضطراب این دو نفر در برخورد با رسانههای مخالف و موافق را به تصویر بکشد، نه فقط بازی بازیگران که فیلمبرداری و تدوین، تنش لازم را در ترکیب با کمدی ارائهشده با دیالوگها تقدیم بیننده کنند.
چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: دنیای پنهان
How to Train Your Dragon: The Hidden World
کارگردان: دین دبیوس
بازیگران: جی باروکل، امریکا فررا، اف. موری ابراهام
امتیازِ راتنتومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷.۵ از ۱۰
بعضیها عقیده دارند How to Train Your Dragon با اینکه تقریبا از هر نظر مجموعهی سینمایی اقتباسی خوبی است که توانست به اهداف خود در همهی ابعاد دست پیدا کند، باز هم به اندازهی سهگانهی انیمیشنی قابل توجهی که به آن تبدیل شده، ستایش نمیشود. چون ماجرای موفقیت این محصول انیمیشنی که همیشه چه در استفاده از صداگذارهای معروف مثل کیت بلانشت و جونا هیل و چه در تصویرسازی زیبا از جهانی فانتزی/قرون وسطیگونه درخشید، دائما گرهخورده به القای پیامهای درست به مخاطب خود نیز بوده است؛ چه این پیامها دربارهی نیاز انسان به ارتباط دوستانه با برخی ناشناختهها باشند و چه مواردی که اثر را به استعارهای جذاب از مواجههی یک نوجوان با دوران بلوغ تبدیل میکنند. جذابترین نکتهی مجموعه برای خیلیها هماکنون شاید چیزی نباشد جز اینکه توانست با How to Train Your Dragon: The Hidden World یک پایانبندی مناسب و منطقی برای خود را دریافت کند.
قصهی The Hidden World یا همان How to Train Your Dragon 3 از جایی آغاز میشود که بالاخره وایکینگها و اژدهایان با هم در جزیرهی برک (Berk) یک زندگی صلحآمیز و منظم را پیش میبرند. هیکاپ نیز بهعنوان رهبر وایکینگها گرفتار عشقی قابلتوجه به استرید شده است و همزمان باید با بیدندان، اژدهای خود که او نیز عاشق موجودی شبیه به خودش شده، سر و کله بزند. در همین حین ناگهان شخصی از راه میرسد که نقشهی نابود کردن همهی اژدهایان را دارد و هیکاپ برای ایستادن در مقابل برنامهریزی کثیف وی، باید مردم کاملا متفاوت دو منطقهی گوناگون را به اتحاد با یکدیگر برساند. هرچند که تمرکز او همیشه متمرکز روی ماجرای اصلی نیست و این اژدهاسوار محبوب درون تازهترین ماجراجویی سینمایی خود، دغدغهها، مشکلات و موانع زیادی را در مسیر رسیدن به آرامش و موفقیت میبیند. اما آیا وجود همهی این زیباییهای درام و عاشقانه قدرت فیلم در استفاده از کمدی و خنداندن مخاطبان قرارگرفته درون گروههای سنی مختلف را کاهش داده است؟ اصلا و ابدا.
نابیناشده با نور
Blinded by the Light
کارگردان: گوریدر چادا
بازیگران: بیلی برت، روناک سینگ، چادا برجز
امتیازِ راتنتومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷ از ۱۰
«نابیناشده با نور» و فیلم بعدی این فهرست، هر دو دربارهی تاثیرپذیری بسیار زیاد زندگی برخی انسانها با موسیقیهای خلقشده توسط آدمهایی خاص هستند. فیلم Blinded by the Light به پسری پاکستانی و نوجوان به اسم جاوید میپردازد که در انگلستان سال ۱۹۸۷ میلادی، مشغول مبارزه با خانوادهی خود برای پیدا کردن جایگاه واقعیاش در دنیا است. تا اینکه یک روز بر حسب اتفاق شروع به گوش دادن موسیقیهای بروس اسپرینگستین میکند و نه فقط آرامش دوباره که شیوهی زندگی مد نظر خود را در دل آنها مییابد. کارگردانی اغراقآمیز و جسوارانهی چادا هم باعث میشود فیلم مخصوصا برای هر کسی که بخشی از تفکرات و احساسات جریانیافته درون زندگی خود را وامگرفته از آهنگهای محبوبش است، بهشدت همذاتپندارانه باشد. البته که موفقیت اثر در درگیر کردن احساسی مخاطب خود عجیب هم به نظر نمیآید. چرا که فیلمنامهی بر پایهی داستان واقعی بخشی از زندگی نویسندهای است که خود او قصهی فیلم را به سازندگان داد و هر سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
دیروز
Yesterday
کارگردان: دنی بویل
بازیگران: هیمش پاتل، لیلی جیمز، سوفیا دی مارتینو
امتیازِ راتنتومیتوز: ۶۳ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۷ از ۱۰
- هیمش پاتل به بازیگران فیلم Tenet، اثر جدید کریستوفر نولان پیوست
- مستند The Beatles: Eight Days a Week به تلویزیون آمد
جک ملک با بازی هیمش پاتل در دقایق آغازین Yesterday، بهعنوان یکی از پروتاگونیستهای ناموفق دیگر فیلمهای موسیقیمحور معرفی میشود که میخواهد جایگاه بزرگی در جهان هنر پنجم به دست بیاورد. اما پس از یک تصادف درون دنیایی به هوش میآید که در آن گروه موسیقی بیتلها (The Beatles) هرگز وجود نداشته است و جک رسما حکم اولین و آخرین شخصی را دارد که آهنگهای اعضای آن را حفظ است و میتواند آنها را بنوازد. همین هم در طی مدتی کوتاه او را به چنان محبوبیت دیوانهواری در جهان موسیقی میرساند که دیگر خیلیها میخواهند وی را بهسادگی بهعنوان برترین هنرمند تمام ادوار معرفی کنند. چون مثلا وقتی هنگام پخش یک برنامهی زنده هم از جک میخواهند که در لحظه یک آهنگ فوقالعاده خلق کند، او سراغ حافظهی خود میرود، یکی از آهنگهای بیتلها را که تا آن لحظه ننواخته است برمیدارد و سپس بوم! دوباره همه مات و مبهوت توانایی وی میشوند. ولی گذر زمان همانقدر که عظمت بیتلها را به ما و جک یادآوری میکند، شاید به او نشان بدهد که همیشه همهچیز با رسیدن ناگهانی به آرزوها عالی نخواهد شد و به دست آوردن بدون هزینهی برخی موارد، هزینههای سنگینتری را روی دوش انسان قرار میدهد.
بین دو سرخس (بسفایج)
Between Two Ferns: The Movie
کارگردان: اسکات آکرمن
بازیگران: زک گالیفیناکیس، متیو مککانهی، رکا شانکار
امتیازِ راتنتومیتوز: ۷۸ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۶.۲ از ۱۰
این یکی در گروه فیلمهایی طبقهبندی میشود که اگر از قبل با آن ارتباط گرفته باشید، خود به خود بینهایت برای دیدنش هیجانزده هستید و اگر ریشهی شکلگیری آن را نشناسید، حتی قرار داشتنش در این فهرست را عجیب میدانید. Between Two Ferns در حقیقت نام یک برنامهی کمدی عالی با اجرای زک گالیفیناکیس است که انواع و اقسام سلبریتیهای دنیا با هویت واقعی خود وارد صحنههای آن میشوند و مصاحبههایی شدیدا بیادبانه و شکلگرفته بر پایهی متون کمدی حرفهای را پشت سر میگذارند؛ از بازیگرانی مثل برد پیت تا رئیس جمهور وقت آمریکا هم جزو اشخاصی بودهاند که با حضور در این برنامه چنین پروسهای را پشت سر گذاشتند و قسمتهای کوتاه و بهشدت خندهآور آن را به وجود آوردند. حالا در این فیلم جدید و تولیدشده توسط نتفلیکس، نهتنها میتوانید چند مورد کاملا جدید و دیدهنشده از این مصاحبهها با افرادی همچون بری لارسون و بندیکت کامبربچ را ببینید، بلکه قصهی بزرگتری را هم تماشا میکنید. قصهای که در آن زک برای نگه داشتن برنامهی خود میجنگد، سفرهایی جادهای را پشت سر میگذارد، با ویل فرل (خودِ خودِ ویل فرل) دعوا میکند و انواعواقسام لحظات کمدی را در دل سکانسهایی شکلگرفته بر پایهی استفاده از دیالوگهای آتشین خود تحویلمان میدهد. پس این نوشتهی کوتاه را برخلاف باقی پاراگرافهای حاضر درون متن مقابلتان، معرفی دو اثر بهصورت همزمان در نظر بگیرید؛ یک برنامهی مصاحبهمحور جذاب، خندهدار و متفاوت و فیلمی که شخصا فکر میکنم کم یا زیاد، قطعا میتوانید از دیدن آن لذت ببرید.
پسرهای خوب
Good Boys
کارگردان: جین استاپنتسکی
بازیگران: جیکوب ترمبلی، کیت ال. ویلیامز، بریدی نون
امتیازِ راتنتومیتوز: ۸۰ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۶.۹ از ۱۰
برخورد زودهنگام کودکان با بزرگسالی وقتی با دغدغههای آنها در دوران بلوغ و مشکلاتشان برای همرنگ شدن با باقی آدمها ترکیب شود، در صورت دریافت پرداختی درست، میتواند یک کمدی سینمایی عالی را به وجود بیاورد. مخصوصا وقتی سازندگان ابایی از پشت سر گذاشتن برخی خطوط نداشته باشند و فیلمی با محوریت سه شخصیت کم سنوسال را با درجهی سنی بزرگسال به روی پردههای نقرهای بفرستند. پس با همین توصیفات و درنظرگرفتن این نکته که آفرینندگان Good Boys (بخوانید پسران بسیار بد!) برخی از اعضای کلیدی تیم ساخت فیلم Superbad یعنی یکی از بهترین و جریانسازترین کمدیهای هالیوودی قرن بیستویکم هستند، فکر نمیکنم برای اینکه برخی افراد تصمیم به تماشای اثر مورد بحث بگیرند، نیازی به آوردن دلایل بیشتر یا ارائهی توضیحات مفصلتر باشد.
روزی روزگاری در هالیوود
Once Upon a Time... in Hollywood
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، برد پیت، مارگو رابی
امتیازِ راتنتومیتوز: ۸۵ از ۱۰۰
امتیازِ آیامدیبی: ۸ از ۱۰
روزی روزگاری در هالیوود؛ این اسم همانگونه که از ماهیت آن پیدا است، به روایت قصهای شاید خیالی و شاید واقعی اشاره دارد. چون برخی از معروفترین داستانهای کلاسیک هم با همین عبارت آغاز میشوند. عبارتی که نهتنها لزوما شروعکنندهی صحبت دربارهی داستان کاراکترهایی مشخص نیست که گاهی میتواند پروسهی نوشتن راجع به یک مکان افسانهای را کلید بزند. اما تارانتینو در نگارش فیلمنامهی اثر یکی مانده به آخر خود که هماکنون تبدیل به پرفروشترین فیلم او در جهان بدون اقتباس نرخ تورم شده است، نه محلی افسانهای که دنیایی واقعی را به تصویر میکشد؛ هالیوود سال ۱۹۶۹ میلادی، البته شاید کمی سرخوشتر و زیباتر و دوستداشتنیتر از جلوهی واقعیاش. این فیلم همزمان نامهی عاشقانهی تارانتینو به مدیوم مورد علاقهی او و اثری پرشده از نقشآفرینیهای درجهیک، قاببندیهای اثرگذار روی مخاطب و اغراقهای بحثبرانگیز و گاهی دیوانهوار این کارگردان آمریکایی است. از لئوناردو دیکاپریو که ریک دالتون را طی زمانی حداقلی تبدیل به کاراکتری واقعا خاکستری و دوستداشتنی میکند تا برد پیت که از کلیف فردی بیش از اندازه قوی و کاراکتری جذبکننده برای مخاطب عام میسازد. همهی اینها اما در ترکیب با ماجرای جنایات خانوادهی منسن و اتفاقات واقعی افتاده در آن دورهی زمانی، از Once Upon a Time in Hollywood ترکیبی عجیبتر از قبل نیز بیرون کشیدهاند؛ فیلمی که یقینا نباید و نمیشود آن را در این نوشتهی توصیفی کوتاه، زیر ذرهبین برد. اما در اینکه یکی از بهترین فیلمهای کمدیدرام سال ۲۰۱۹ و اثری حداقل لایق یک بار تماشا است، کوچکترین شکی وجود ندارد. چون به سختی میتوان آن را در یک یا حتی چند زیرژانر مشخص طبقهبندی کرد و همزمان از معدود فیلمهای پرخرج اورجینال امسال است که هم موفق به سودآوری (بخوانید جلب نظر تماشاگرها) شد و هم توانست تعداد مناسبی از منتقدها را راضی کند؛ کاری که مخصوصا اینروزها انجام آن واقعا سخت شده است.