بهترین فیلم های اکشن ۲۰۱۹

بهترین فیلم های اکشن ۲۰۱۹

از اکشن‌های شاعرانه‌ی چینی تا سینمای جنایی خون‌بارِ کره‌جنوبی. از جدیدترین فیلمِ ژان کلود ون دام تا عالی‌جناب جاناتان ویک. این شما و این هم برخی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای اکشن در سال ۲۰۱۹. همراه میدونی باشید.

به‌لطفِ هالیوودی که روزبه‌روز در حال سرمایه‌گذاری روی بلاک‌باسترهای ابرقهرمانی و فانتزی است، سینمای اکشن واقعی که ۹۵ درصدش جلوی پرده‌های سبز ضبط نشوند بیش‌ازپیش رو به انقراض رفته است. اما با این وجود، هنوز در گوشه و کنارهای خلوت‌ترِ سینما، روی شبکه‌های استریمینگ، در قالبِ فیلم‌هایی که یکراست سر از شبکه‌ی خانگی در می‌آورند و در بازارهای خارجی می‌توان اکشن‌های خلاقانه و جذابی را پیدا کرد که روحِ سرکش این ژانر در آن‌ها به زندگی‌اش ادامه می‌دهد. فهرستِ پیش‌رو متعلق برخی از مهم‌ترین فیلم‌های اکشن بزرگ و کوچکِ سال ۲۰۱۹ از سراسر دنیاست که سلایقِ گوناگونی را پوشش می‌دهند:

لیست بهترین فیلم های اکشن 2022 را در این مقاله میدونی بخوانید.

قطبی

Polar

کارگردان: یوناس اوکرلند

بازیگران: مدز میکلسن، ونسا هاجنز، کاترین وینیک

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۲۰

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۳

یک قاتلِ بازنشسته ناگهان به خودش می‌آید و می‌بیند گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. حالا عده‌ای قصد به قتل رساندنِ او را دارند. کسی که دستورِ قتل او را صادر کرده صاحب‌کار سابقش است که می‌خواهد از پرداختِ حقوقِ بازنشستگی‌اش خلاص شود.

در نگاه اول «قطبی»، به‌عنوانِ اقتباسی از یک رُمان گرافیکی که به هیتمنِ غمگین و خشنی به اسم بلک کایزر (مدز میکلسون) می‌پردازد، حکمِ کلونِ «جان ویک» را دارد؛ راستش غیر از این هم نیست. «قطبی» درکنار «بلوند اتمی‌»‌ها و «قاتل آمریکایی»‌ها، یکی دیگر از فیلم‌های تاثیرگرفته از موجِ جدیدِ اکشن‌های اولداسکولی که با موفقیتِ فیلم‌های کیانو ریوز آغاز شد است؛ از دنیاسازی عجیب و غریبش گرفته تا سکانس‌های تیراندازی‌اش که بیشتر به رقصِ باله اما با یک رقاصِ گردن‌کلفت و مقدار زیادی خون پهلو می‌زنند. اما همزمان «قطبی» با وجود تمام شباهت‌های سطحی‌اش به «جان ویک»‌ها، حال و هوای کاملا متفاوتی نسبت به آن‌ها دارد. لحنِ فیلم که به آغازِ بازنشستگی شخصیتِ اصلی‌اش از شغلِ خون‌بارش می‌پردازد، به مراتب پُرشور و شوق‌تر و پُرجنب و جوش‌تر و کمی بی‌اخلاق‌تر و فاسدتر از «جان ویک» است. یوناس اوکرلند به‌عنوان کارگردانِ فیلم به‌جای دنبال کردنِ فُرم باشخصیت و باادب و احترام و کت و شلواری «جان ویک»‌ها، سراغِ هرج‌و‌مرجِ پُرزرق و برق و شخصیتِ بی‌نزاکت و ژولیده‌‌ای که مثلا از سری فیلم‌های «کرنک» (Crank) می‌شناسیم رفته است. هرچه «جان ویک»‌ها حکم مهمانانِ ساکت و سربه‌زیرِ یک مراسم خاکسپاری را دارند، «قطبی» به مثابه‌ی ردیفِ اولِ یک کنسرتِ هوی‌متال می‌ماند. احتمال لذت بُردن از این فیلم به این بستگی دارد که چه واکنشی نسبت به صحنه‌های تحریک‌برانگیزش نشان خواهید داد. برای مثال نحوه‌ی کشته شدنِ کاراکترِ جانی ناکسویل در آن وضعیتِ ناجور در آغازِ فیلم، تکلیف‌تان را با فیلم روشن خواهد کرد: آیا به دیدن آن ادامه خواهید داد یا بلافاصله به سوی دکمه‌ی شات‌دان کامپیوتر هجوم خواهید بُرد؟ اگر تصمیم بگیرید تا به دیدنِ فیلم ادامه بدهید، احتمالا یکی از دلایلش مدز میکلسون خواهد بود؛ کسی که حتی در فیلمی که ضعیف‌تر از قابلیت‌های بازیگری‌ اوست، نقش‌آفرینی جذاب و پُراحساسی ارائه می‌دهد. میکلسون چه در حال آموزش دادن راه و روش بیرون ریختن دل و روده‌ی انسان‌ها به بچه‌ها باشد، چه در حال جاخالی دادن از گلوله‌ها در حالتِ برهنه باشد و چه مجهز به دستکش‌هایی که از سر انگشتانش لیزر شلیک می‌شود در حال تکه و پاره کردنِ دشمنانش باشد، فضای فانتزی فیلم را در واقعیت حفظ می‌کند و درنهایت، آن را با وجود تمام مشکلاتش، به فیلمی تبدیل می‌کند که ارزشِ دیدن دارد.

تعقیب و گریزِ سرد

Cold Pursuit

کارگردان: هنس پیتر مولاند

بازیگران: لیام نیسن، لورا دِرن، تام بیتمن

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۷۰

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۲

«تعقیب و گریزِ سرد» یک فیلم اکشن آمریکایی خشن که با شوخ‌طبعی غیرمعمولی مخلوط شده است که لیام نیسن را در نقشِ مردی به اسم نلز کاکسمن دارد؛ مرد خانواده‌ای که زندگی آرام‌اش با همسرش بعد از مرگِ مرموزِ پسرشان به هرج‌و‌مرج کشیده می‌شود. نلز کاکسمن در جستجوی عدالت برای فرزندش، ردِ شخصی معروف به «وایکینگ» را می‌زند؛ وایکینگ رئیسِ باندِ مواد مخدری است که در قتلِ فرزندِ نلز دست داشته است. همین که همکارانِ وایکینگ یکی‌یکی ناپدید می‌شوند، نلز هم از یک شهروندِ قانون‌مدار به یک انتقام‌جوی خونسرد متحول می‌شود.

«تعقیب و گریز سرد» که بازسازی فیلمِ نروژی «به ترتیب خروج از صحنه» (In Order of Disappearance) است، جدیدترین فیلمِ انتقام‌محورِ لیام نیسن که بعد از «ربوده‌شده»‌ها به متخصصشان تبدیل شده، در سال ۲۰۱۹ بود، اما اگر تا این لحظه چیزی درباره‌ی آن نشنیده بودید دلیلش به خاطر این است که فیلم، اکرانِ بسیار بی‌سروصدایی را تجربه کرد. مشکل این است که لیام نیسن اخیرا در قالب خاطره‌ای ۴۰ ساله تعریف کرد که وقتی یکی از دوستانِ خانمش توسط یک مرد سیاه‌پوست مورد تعرض قرار می‌گیرد، او راه می‌افتد و با خشم به محله‌های سیاه‌پوست‌نشین سر می‌زند و در تمام این مدت امیدوار است که یک سیاه‌پوست به او نزدیک شود تا با کشتنش، انتقام دوستش را بگیرد و خشمش را خالی کند. این ماجرا باعث شد تا شرکت لاینزگیت، مراسمِ نمایش فیلم با حضور سازندگان و بازیگرانش را کنسل کند و به‌جای خود فیلم، این خاطره‌ی نیسن بود که تمام تیترهای خبرگزاری‌ها و مطبوعات را به خود اختصاص داد. البته نمی‌توان افتتاحیه نه چندان خوب این فیلم را پای خاطره‌ی ناجورِ نیسن نوشت. از یک طرف موفقیتِ «بوهمین رپسدی» (Bohemian Rhapsody) نشان می‌دهد که وقتی تماشاگران قصد دیدن یک فیلم را داشته باشند، هیچ جنجالی نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد، اما از طرف دیگر این ماجرا به‌طور کلی فضای مثبت پیش از اکران «تعقیب و گریز سرد» را عوض کرد. اگرچه افتتاحیه‌ی ۱۰ میلیون و ۶۰۰ هزار دلاری «تعقیب و گریز سرد» همان چیزی است که از آن انتظار می‌رفت، ولی هیچ‌وقت نخواهیم دانست که آیا نقدهای مثبتِ فیلم در صورت عدم خاطره‌گویی نیسن می‌توانست این رقم را رو به بالا تغییر بدهد یا نه. «تعقیب و گریز سرد» که در ایالتِ کلورادو جریان دارد، به راننده‌ی یک ماشینِ برف‌روب به اسم نلز کاکسمن (نیسن) می‌پردازد که قاچاقچیانِ مواد مخدر را می‌کشد و جنازه‌ی آن‌ها را در رودخانه‌ی یخ‌زده‌ی آن دور و اطراف می‌اندازد. نلز بعد اوردوز کردنِ پسرش کایل، رو به این فعالیتِ انتقام‌جویانه‌ی خشن آورده است. نلز که نمی‌داند مرگِ فرزندش تصادفی نبوده، بلکه درواقع یکی از تلفات جانبی جنگِ سندیکاهای مواد مخدر بوده است، یکی از نوچه‌های آن‌ها را به سوی مرکزِ فرماندهی کارتل در شهر دنبال می‌کند و شروع به قتل‌عام کردنِ آنها از پایین تا بالا می‌کند. شاید «تعقیب و گریزِ سرد» در ظاهر شبیه یکی دیگر از کلون‌های «ربوده‌شده» به نظر برسد، اما خوشبختانه فیلم از آن قسر در می‌رود و هویتِ خودش را شکل می‌دهد. یکی از بهترین ویژگی‌های فیلم این  است که آنتاگونیستِ فیلم و تعدادی از خلافکارهایی که نلز با آن‌ها برخورد می‌کند، مورد شخصیت‌پردازی قرار می‌گیرند، برخی از جذاب‌ترین لحظاتِ فیلم به آن‌ها اختصاص دارد و به فراتر از دشمنانِ بی‌نام و نشانی که برای قتل‌عام شدنِ جلوی نلز صف می‌کشند تبدیل می‌شوند. نتیجه یک اکشنِ لیام نیسنی است که اگرچه شاید دیگر دورانش تمام شده باشد، اما شاید هنوز به اندازه‌ی یک فیلم دیگر جا داشته باشد.

کشیده شده روی بتون

Dragged Across Concrete

کارگردان: اِس. کریگ زالر 

بازیگران: وینس وان، مِل گیبسون، توری کیتلز

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۷۵

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۷

«کشیده‌شده روی بتون» که یکی از آن اکشن تریلرهای دهه‌ی نودی که این روزها به ندرت یافت می‌شوند است، دنبال‌کننده‌ی ماجراهای دو کاراگاهِ پلیس است که وقتی ویدیوی آن‌ها در حال کتک زدنِ مظنونانشان پخش شده و سر از رسانه‌ها در می‌آورد، به حالتِ تعلیق در می‌آیند. اما آن‌ها که به پولِ نیاز دارند، هیچ گزینه‌ی دیگری برای ورود به دنیای زیرزمینی خلافکاران و دزدی از یک سری سارقِ بانک ندارند.

اسمِ جدیدترین اکشنِ اِس. کریگ زالر برای تصمیم‌گیری درباره‌ی دیدن یا ندیدنش کافی است (البته اگر تصور کنیم در دنیایی زندگی می‌کنیم که انسان‌ها می‌توانند با دیدنِ چنین اسمی، درباره‌ی ندیدنِ آن هم فکر کنند!). این کارگردان در حالی سینمای بلاک‌باسترزده و نازک‌نارنجی این روزها را در سال ۲۰۱۷ به حضورِ «درگیری در سلول ۹۹» مزیین کرد که حالا همین کار را با «کشیده شده روی بتون» در سالِ ۲۰۱۹ تکرار کرده است. کریگ زالر با دو فیلم اخیرش همان کاری را با اکشن‌های اولداسکولِ خونینِ دهه‌ی هشتادی انجام داده است که «جان ویک»‌ها انجام داده‌اند؛ اما متاسفانه آنها برخلافِ فیلم‌های کیانو ریوز، توسط عمومِ اکشن‌دوستان کشف نشده‌اند. اگر به‌دنبالِ فیلمی پُر از دیالوگ‌های نوآرهای هارد بویلد، خشونتِ شوکه‌کننده و همراهی وینس وان و مِل گیبسون هستید، «کشیده شده روی بتون» خودِ جنس است. این دو نفر نقشِ دو مامورِ پلیس را ایفا می‌کنند که یکی موهایش را در این راه سفید کرده و دیگری همکارِ جوانِ غیرقابل‌پیش‌بینی‌اش که سریع از کوره در می‌رود است. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که این دو در جریانِ یکی از مأموریت‌هایشان، متهمان را کتک می‌زنند و ویدیوی ضبط‌شده از رفتارِ آن‌ها توسط همسایه، باعث می‌شود تا توسط رئیس‌شان تعلیق شوند. اما آن‌ها که بعد از بی‌کار شدن بدجوری به پول نیاز دارند، تصمیم می‌گیرند تا از یک سری سارق بانک که شامل خلافکاری که به‌تازگی از زندان آزاد شده و قصد بهتر کردنِ وضعیتِ زندگی خانواده‌اش را دارد می‌شود، دزدی کنند. اگرچه این خلاصه‌قصه یادآور بی‌شمارِ فیلم‌های جنایی که دیده‌اید و رُمان‌های نوآری که خوانده‌اید است، اما اینجا داریم درباره‌ی یکی از کارگردانانی که این ژانر را مثل کف دستش بلد است صحبت می‌کنیم. زالر در چینشِ سکانس‌های اکشن (مثل سکانسِ تیراندازی طولانی اواخرِ فیلم) حرفه‌ای ظاهر می‌شود و نویسندگی‌اش، مخصوصا در سکانس‌های گفتگوی کاراکترها درحالی‌که در خفا منتظر هستند، به گوش می‌نشیند. اگرچه عده‌ای ممکن است اعتقاد داشته باشند که «کشیده شده روی بتون»، ضربه‌ی نفسگیرِ «درگیری در سلول ۹۹» را کم دارد و آن را فیلمِ ضعیف‌تری در مقایسه با همکاری قبلی زالر با وینس وان بدانند، ولی همزمان در ادامه دادنِ مسیرِ کارگردانی که این روزها خودش را به‌عنوان یکی از اندکِ سازندگانِ فیلم‌های اکشنِ هالیوودِ پیش از قرن بیست و یکم ثابت کرده موفق ظاهر می‌شود.

دومینو

Domino

کارگردان: برایان دی‌پالما

بازیگران: نیکولاس کاستر والدو، کریس ون هوتن، گای پیرس

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۳۳

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۴/۴

کریستین، افسرِ پُلیسی در کپنهاگن است که در دنیایی نابودشده توسط تروریسم و شک و تردید، به‌دنبالِ اجرای عدالت برای قتلِ همکارش است که به دستِ یکی از اعضای داعش به اسم ایمران کشته شده. در این بین، کریستین همراه‌با پُلیس دیگری درگیرِ موش و گربه‌بازی خطرناکی با یک مامورِ فریبکارِ سی‌آی‌اِی می‌شود که دارد از ایمران به‌عنوان وسیله‌ای برای به تله انداختنِ دیگرِ اعضای داعش استفاده می‌کند. خیلی زود کریستین در دنیایی که جای دوست و دشمن غیرقابل‌تشخیص شده، علاوه‌بر انتقام‌جویی، باید جانِ خودش را هم نجات بدهد.

جیمی لنیستر و ملیساندر در فیلمی از برایان دی‌پالمای خودمان! بله، اگر تاکنون خبر نداشتید که فیلمی از دی‌پالما در سال ۲۰۱۹ عرضه شده، تقصیر شما نیست. «دومینو» که بیش از هر چیز دیگری با پروسه‌ی تولیدِ پُرمشکلش شناخته می‌شود، خیلی بی‌سروصدا سر از شبکه‌ی خانگی در آورد. این فیلم نه‌تنها از کمبود بودجه رنج می‌برده، بلکه ظاهرا بدون تایید یا نظارتِ دی‌پالما، دستکاری شده است. بااین‌حال، کماکان در حال صحبت کردن درباره‌ی فیلمی از دی‌پالما هستیم. آن‌قدر از چشم‌اندازِ دی‌پالما در محصولِ نهایی باقی مانده است که نشان بدهد این فیلم پتانسیل بدل شدن به یک شاهکار در پایانِ دورانِ کاری کارگردانش را داشته است و اثرانگشتِ دی‌پالما آن‌قدر در فیلم دیده می‌شود که باعث شود باور کنیم که این فیلم با بودجه‌ی بیشتر و شرایطِ ساختِ مناسب‌تر می‌توانست به تریلرِ سراسرِ منسجمی تبدیل شود. داستانِ فیلم به یک مامورِ پلیسِ دانمارکی به اسم کریستین تافت (نیکولاس کاستر والدو) می‌پردازد که درگیرِ توطئه‌‌‌‌ی پیچیده‌ای سرشار از دروغ و خیانت‌های یک مامور سازمان سیا می‌شود. دراین‌میان، تنها چیزی که کریستین به آن فکر می‌کند این است که همراه‌با همکارش با بازی کریس ون هوتن، انتقامِ قتلِ همکارشان را بگیرند. گفته می‌شود که  «دومینو» در ابتدا بیش از دو ساعت بوده که زمانش در تدوینِ فعلی به ۸۹ دقیقه کاهش یافته است. این موضوع اگرچه به نابودی شخصیت‌پردازی و تعاملاتِ کاراکترها منجر شده، اما ست‌پیس‌های فیلم که اصلِ جنس هستند را دست‌نخورده باقی گذاشته است. بنابراین اگرچه «دومینو» به آن چیزی که می‌خواسته تبدیل نشده، ولی خب، فُرم فیلمسازی منحصربه‌فرد دی‌پالما حتی در این حالتِ شلخته هم نباید نادیده گرفته شود. فیلم چند سکانسِ تعلیق‌زا دارد که به‌طرز جنون‌آمیزی کوریوگرافی شده‌اند و شاملِ قتلِ شوکه‌کننده‌ای که به تعقیب و گریزی روی پشت‌بام منجر می‌شود و اکشنِ مبهوت‌کننده‌ای با محوریت گاوبازی و پهباد می‌شود. درنهایت، «دومینو» حتی در وضعیتِ مشکل‌دارِ فعلی‌اش، از ذوقِ تصویری بیشتری در مقایسه با خیلی از بلاک‌باسترهای تابستانی امسال بهره می‌برد. در اینکه «دومینو» می‌توانست در شرایطِ ایده‌آل‌تری، به فیلمِ بهتری تبدیل شود شکی نیست، اما در این هم که این فیلم لبریز از تمام خصوصیاتِ فیلمسازی دی‌پالما هست هم شکی وجود ندارد؛ چیزی که آن را به‌طور پیش‌فرض به غیرمعمول‌ترین تریلرِ امسال تبدیل می‌کند. 

فیوری

Furie

کارگردان: لی ون کی‌یت

بازیگران: ورونیکا اِنگو

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۹۴

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۴

«فیوری» یک اکشنِ خارجی برای طرفدارانِ سری «جان ویک» است. وقتی دختربچه‌ای توسط باندِ قاچاقیانِ اعضای بدن ربوده می‌شود، آدم‌ربایان خیلی زود متوجه می‌شوند که دستشان را تا آرنج در لانه‌ی مار کرده‌اند. آن‌ها دست روی بچه‌ی شخصِ خیلی بدی گذاشته‌اند. مادرِ این بچه که رهبرِ بدنامِ سابقِ یک باندِ خلافکاری است، ردِ ربایندگانِ دخترش را می‌زند و از انجام هیچ کاری برای بازگرداندنِ دخترش به خانه دریغ نمی‌کند.

ربودنِ بچه‌ی یک قهرمان اکشن که قبلا رئیسِ یک باندِ خلافکار بوده، احمقانه‌ترین کاری است که تبهکاران می‌توانند انجام بدهند، اما با وجودِ تمام فیلم‌هایی که برای هشدار به آن‌ها ساخته می‌شود، آن‌ها باز خودشان را خواسته یا ناخواسته، ازطریق ارتکابِ این اشتباه تاریخی، به دردسر می‌اندازند. «فیوری»، یک اکشن/تریلرِ ویتنامی تند و سریع است که روایتگرِ تلاش مادرِ مجردی است که یک باندِ قاچاق اعضای بدن، اشتباهِ مهلکی در دزدیدنِ بچه‌ی او مرتکب می‌شوند. آن‌ها نمی‌دانند که با چه زنِ مقاوم و کله‌خراب و بامهارتی در افتاده‌اند. نتیجه این است که این مادر راه می‌افتد و با پرتاب کردن مشت‌ و لگد‌هایش و شلیکِ تفنگ‌هایش راهش را به سوی دخترش باز می‌کند. اگرچه خلاصه‌قصه‌ی فیلم در ظاهر تفاوتِ چندانی با انتقام‌جویی پدرانه‌ی سری «ربوده‌شده» ندارد، اما فیلمسازان با افزودن یک سری فلش‌بک‌های عاطفی و جزییاتِ فرهنگی، کاری کرده‌اند تا فیلمشان زیادی کلیشه‌ای و کپی‌/پیست‌طور احساس نشود. از نورپردازی «سوسپیریا»‌گونه‌ی بنفش و صورتی و قرمز و سبزِ نئونی‌ صحنه‌ها که زیبایی بصری «جان ویک»‌ها را به یاد می‌آورد تا کوریوگرافی و فیلم‌برداری اکشن‌ها که تماشاگر را در وسط رد و بدل شدنِ مشت و لگدها و چاقوها و گلوله‌ها رها می‌کند. «فیوری» به‌راحتی در بین موجِ جدیدِ اکشن‌های تایلندی از جمله «یورش» و «شب به سراغ‌مان خواهد آمد» که جای خالی کم‌عمقشان را با بدلکاری‌های خیره‌کننده و به تصویر کشیدنِ «کیل‌»‌هایی که دل و روده‌ی تماشاگر را به هم گره می‌زنند پُر می‌کنند قرار می‌گیرد. ورونیکا اِنگو که احتمالا او را در نقشِ خواهرِ بزرگ‌تر رُز از «جنگ ستارگان: آخرین جدای» که در آغاز فیلم می‌میرد به یاد دارید، در نقشِ قهرمانِ داستان، علاوه‌بر اینکه از پسِ مبارزات بر می‌آید، بلکه خیلی خوب درد و تقلا و عذابی که احساس می‌کند را منتقل می‌کند. نقش‌آفرینی او که شاملِ طیفِ احساسی گسترده‌ای می‌شود (از مغرور گرفته تا عصبانی، از وحشت‌زده گرفته تا دلسوزانه، از استیصال گرفته تا پشیمانی)، حکمِ نسخه‌ی زنِ بازی کیانو ریوز در «جان ویک»‌ها را دارد. 

مرز سه‌گانه

Triple Frontier

کارگردان: جی. سی. چندور

بازیگران: بن افلک، اُسکار آیزاک، پدرو پاسکال

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۷۲

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۵

«مرز سه‌گانه» یک فیلم اکشن جنگی است که به گروهی از اعضای سابقِ نیروهای ویژه‌ی ارتشِ آمریکا می‌پردازد که برای اجرای سرقتی در منطقه‌ی کم‌جمعیتِ چندمرزی آمریکای جنوبی به هم پیوسته‌اند. این قهرمانانِ ناشناخته‌ برای اولین‌بار در دورانِ کاری‌شان، مأموریتِ خطرناکی را نه برای کشور و وطنشان، که برای خودشان انجام خواهند داد. هدفِ آن‌ها دزدی از خزانه‌ی یک قاچاقچی بزرگ است. مأموریتِ آن‌ها اما دچارِ اتفاقاتِ غیرمنتظره‌ای می‌شود که مهارت‌ها، برادری و وفاداری و اخلاقیاتشان را در نبرد برای بقا به چالش می‌کشد.

نت‌فلیکس آن‌قدر فیلمِ اورجینالِ بد بیرون داده است که حالا «فیلمِ نت‌فلیکسی» به مترادفِ «فیلم افتضاح» تبدیل شده است، ولی هر ۵۲ سال یک‌بار، یک فیلمِ اورجینالِ درجه‌یک هم درِ نت‌فلیکس بیرون می‌آید و «مرز سه‌گانه» یکی از آنهاست. اگرچه حتی کارگردانانِ کاربلد هم معمولا از همکاری با نت‌فلیکس، قسر در نمی‌روند، اما جی. سی. چندور که درامِ مافیایی غیرمعمولِ «خشونت‌بارترین سال» (A Most Violent Year) و درامِ بقامحورِ غیرمعمولِ «همه‌چیز از دست رفته» (All is Lost) را در کارنامه دارد، خوشبختانه به نفرینِ نت‌فلیکس دچار نشده است و موفق شده یک فیلمِ ژانرِ قوی دیگر تقدیمِ طرفدارانش کند؛ هرچند او کاملا در جاخالی دادن از نفرینِ نت‌فلیکس موفق نبوده است. «مرز سه‌گانه» که یک تریلرِ نظامی سرقت‌محور است، به گروهی از نیروهای ویژه‌ی سابقِ ارتش به سرکردگی بن افلک می‌پردازد که دور هم جمع می‌شوند و راه می‌افتند تا از یک قاچاقچی کله‌گنده‌ی مواد مخدر در جنگل دزدی کنند؛ «مرز سه‌گانه» شاملِ تمام کلیشه‌های جذابِ اکشن‌های سرقت‌محور می‌شود؛ از نظامیانِ طلاق‌گرفته و مستی با ساعت‌های مچی دیجیتالی که مدام «قربان، قربان» می‌کنند و سکانسی که به دور هم جمعِ کردن گروه می‌پردازد گرفته تا سکانسی که به گفت‌وگو درباره‌ی پایه‌بودن یا نبودنِ اعضای گروه برای انجام این مأموریتِ خطرناک اختصاص دارد؛ از لحظه‌ای که قهرمانان در هچل می‌افتند و در موقعیتِ تصمیم‌گیری سختی بین رها کردن پول و فرار کردن قرار می‌گیرند تا لحظه‌‌ی خفنِ سقوط هلی‌کوپتر در کوهستان که نشان می‌دهد  نت‌فلیکس چقدر پول پای این فیلم ریخته است. «مرز سه‌گانه»، کارِ خودش را به‌عنوان یکی دیگر از فیلم‌های نظامی کاترین بیگلو و مارک بول در مایه‌های «مهلکه» (The Hurt Locker) آغاز کرد که حضور تقریبا هر بازیگرِ مردِ مشهوری که فکرش را بکنید در آن شایعه شده بود، اما درنهایت، چندور هدایتِ این پروژه را برعهده گرفت. نتیجه به اکشنِ پُرتنشی در مایه‌های «سیکاریو» تبدیل شده که البته خیلی جنگلی‌تر و بارانی‌تر از فیلم دنی ویلنوو است. شاید فیلم در نیمه‌ی اول کمی بیش از اندازه قابل‌پیش‌بینی به نظر می‌رسد، اما نیمه‌ی دومش به نجاتِ آن می‌شتابد. بعد از اینکه دار و دسته‌ی بن افلک تمام جرایم جنگی‌شان را مرتکب می‌شود و پولِ بسیار بسیار گنده‌ای به دست می‌آورند، نیمه‌ی دوم فیلم که یک چیزی در مایه‌های تلاشِ والت و جسی در «برکینگ بد» برای ذوب کردنِ اولین جنازه‌شان در وان حمام است، به تلاشِ اسلپ‌استیک‌گونه و خنده‌دارِ آن‌ها برای منتقل کردنِ این همه پول به خارج از جنگل اختصاص دارد که فیلم را واردِ مسیرِ غیرمنتظره و پُرانرژی‌تری می‌کند.

انجل سقوط کرده

Angel Has Fallen

کارگردان: ریک رومن وو

بازیگران: جرالد باتلر، مورگان فریمن، پایپر پرابو

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۳۸

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۷

قسمتِ جدیدی از مجموعه فیلم‌های «سقوط کرده» و تلاشِ دیگری برای ترورِ رئیس‌جمهورِ آمریکا. این‌بار اما مامور مایک بنینگ به‌جای اینکه بادی‌گاردِ بااعتمادِ رئیس‌جمهور دربرابرِ هجومِ بی‌امانِ تروریست‌ها باشد، به اشتباه متهم به این کار شده و دستگیر می‌شود. بعد از اینکه مایک بنینگ فرار می‌کند، تلاشِ او برای دور زدنِ نیروهای اف‌بی‌آی در جستجوی کسی که تهدیدگرِ واقعی جانِ رئیس‌جمهور است آغاز می‌شود.

اگر تام کروز نقشِ قله‌ی قهرمانانِ اکشنِ بلاک‌باسترهای درجه‌یک هالیوودی را داشته باشد، جرالد باتلر چنین نقشی را در اکشن‌های درجه‌ دوی هالیوود برعهده دارد که «سقوط کرده»، موفق‌ترین فیلم‌هایش در گیشه بوده است. «انجل سقوط کرده»، سومینِ قسمت از مجموعه‌ای است که با «اُلمپ سقوط کرده» شروع شد و با «لندن سقوط کرده» ادامه پیدا کرده بود. بزرگ‌ترین تفاوتِ «انجل سقوط کرده» با فیلم‌های قبلی فاصله گرفتن از ساختارِ محاصره‌ای که امضای دو فیلم قبلی بود، است. اگر فیلم اول درباره‌ی تلاشِ مایک بنینگ (باتلر) برای محافظت از رئیس‌جمهورِ آمریکا دربرابر حمله‌ی بی‌امانِ تروریست‌ها به کاخِ سفید بود و اگر فیلم دوم درباره‌ی تلاش مایک بنینگ برای محافظت از رهبرانِ جهان که برای شرکت در مراسمِ خاکسپاری نخست‌وزیرِ بریتانیا به لندن سفر کرده بودند می‌پرداخت، او در فیلم سوم دیگر در محیطِ بسته‌ای زندانی نمی‌شود. در عوض، بعد از اینکه برای مایک بنینگ به جرمِ تلاش برای ترورِ رئیس‌جمهور (مورگان فریمن) پاپوش درست می‌کنند، او به یک فراری در تقلا برای اثباتِ بی‌گناهی‌اش تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر هرچه دو فیلم قبلی از الگوی «جان سخت» استفاده کرده بودند، این یکی سراغ «فراری»، یکی دیگر از پُرطرفدارترین اکشن‌های آمریکایی رفته است. نتیجه این است که «انجل سقوط کرده» دقیقا به همان فیلمی تبدیل می‌شود که از یک بی‌مووی ۴۰ میلیون دلاری انتظار می‌رود. «انجل سقوط کرده» چه از لحاظ داستانگویی و چه از لحاظِ فُرم اکشن‌هایش به مثابه‌ی دنبال کردنِ یک سری آمریکایی اصیلِ کلیشه‌ای که در حیاط پشتی خانه‌شان، در حالی که یک بطری نوشیدنی سبز به دست گرفته‌اند، با دست دیگرشان استیک‌ها را روی منقل جابه‌جا می‌کنند است!

 

تهدید سه‌گانه

Triple Threat

کارگردان: جسی وی. جانسون

بازیگران: تونی جائه، ایکو اویس، اسکات ادکینز

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۷۰

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۵/۵

«تهدید سه‌گانه» اکشنی پُرآدرنالینی است که برخی از بزرگ‌ترین نام‌های حال حاضرِ این ژانر را گرد هم آورده است. مایکل جی وایت، اسکات ادکینز و مایکل بیسپینگ نقشِ گروهی از قاتلانی حرفه‌ای را برعهده دارند که دخترِ شخصِ میلیاردری را که کمر به نابودی یک سندیکای خلافکاری بزرگ بسته می‌ربایند. به این ترتیب، تیمی از مزدورانی با بازی تونی جائه، ایکو اویس و تایگر چن برای متوقف کردنِ قاتلان استخدام می‌شوند. نتیجه طوفانی از مشت و لگدها و گلوله‌هایی هستند که توسط پُرطرفدارترین ستارگانِ اکشن شرقی و غربی پرتاب شده و شلیک می‌شوند.

درحالی‌که «اونجرز: بازی پایانی» (Avengers: Endgame) حکم موردانتظارترین کراس‌اورِ طرفدارانِ فیلم‌های ابرقهرمانی/کامیک‌بوکی را در سال ۲۰۱۹ داشت، «تهدید سه‌گانه» موردانتظارترین کراس‌اور برای طرفدارانِ اکشن‌های شرقی بود. «تهدید سه‌گانه» که به‌عنوان نسخه‌ی شرقی «بی‌مصرف‌ها»ی سیلوستر استالونه تبلیغات شده بود، به‌عنوان فیلمی تیمی که قصد داشت سه‌تا از بزرگ‌ترین نام‌های سینمای رزمی مُدرن را در یک فیلم گرد هم بیاورد شناخته می‌شود؛ تونی جائه، ستاره‌ی سری فیلم‌های «اونگ باک» (Ong-Bak)، ایکو اویس از فیلم‌های «یورش» و تیگر چن از «مردی از تای چی» و «جان ویک ۳». همچنین اسکات ادکینز از فیلم‌های «بویکا: شکست‌ناپذیر» (Boyka: Undisputed) و مایکل جی وایت هم در نقشِ منفی در این فیلم حضور دارند. نتیجه به فیلمی منجر شده که حال و هوای یک رویدادِ ویژه مخصوصِ گردهمایی ستارگانِ اکشنِ رزمی را دارد. اما فیلم درست همان‌طور که از اکثرِ فیلم‌های «کراس‌اور»‌گونه انتظار می‌رود، در اجرا به نهایتِ پتانسیلش دست پیدا نمی‌کند. داستانِ «تهدید سه‌گانه» که به محافظت از یک زنِ میلیاردر می‌پردازد، باتوجه‌به طولِ کوتاه فیلم، زیادی پیچیده است و همچنین فیلم در حالی دارای سکانس‌های تیراندازی زیادی است که مخاطبِ چنین فیلمی انتظار دارد که کاراکترها را در حین اجرای مبارزاتِ تن‌به‌تنِ بیشتری ببیند. اما وقتی که فیلم روی فُرم قرار می‌گیرد، نمی‌توان از بدلکارانی که با مشت و لگدهایشان موسیقیِ خون و مرگ می‌نوازند چشم برداشت. درنهایت «تهدید سه‌گانه» همان احساسی را در بیننده ایجاد می‌کند که از «راه اژدها» به یاد داریم. اگرچه «راه اژدها»، بهترین فیلمِ بازیگرانشان نیست، اما آن فیلم هرچه نبود، حداقل وسیله‌ای برای دیدنِ بروس لی در حال مبارزه با چاک نوریس بود. «تهدید سه‌گانه» هم با وجود اینکه در مقایسه با آثارِ مستقل ستارگانش ناامیدکننده است، اما دیدنِ اسکات ادکینز  در حال مبارزه با تونی جائه به‌عنوان جدالِ رزمی‌کارانِ غرب و شرق، آن را به یک فیلم ویدیو کلوپی تمام‌عیار تبدیل کرده است.

 

استاد زی: میراثِ ایپ‌من

Master Z: The Ip Man Legacy

کارگردان: یوئن وو-پینگ

بازیگران: ژانگ جین، میشل یوئه، دیو باتیستا

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۸۹

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۵

یوئن وو-پینگ، اکشن‌سازِ افسانه‌ای هنگ کنگی که کلاسیک‌هایی مثل «استاد مست»، «رقص با منتیسِ مست» و «مار در سایه عقاب» را در کارنامه دارد، کارگردانی جدیدترین فیلم مجموعه فیلم‌های «ایپ‌من» را برعهده گرفته است؛ فیلمی که به‌عنوانِ اسپین‌آفِ این مجموعه، فاقدِ خودِ شخصِ ایپ‌من است و در عوض روی کاراکترِ چونگ تین چی تمرکز می‌کند که بعد از شکست خوردن از ایپ‌من در پایانِ فیلم سوم، حالا همراه‌با پسرش به هنگ کنگ سفر کرده، اما زندگی بی‌دردسر او به‌عنوانِ پیش‌خدمتِ رستوران، با پیدا شدن سروکله‌ی مافیاها و خارجی‌ها و پول، پای او را دوباره به مبارزه باز می‌کند.

«استاد زی» چهارمین فیلم مجموعه‌ی «ایپ‌من» و اولین اسپین‌آفِ این مجموعه است که دانی ین در نقش ایپ‌من در آن حضور ندارد. در عوض، «استاد زی» حول و حوشِ کاراکترِ چونگ تین چی از «ایپ‌من ۳» می‌چرخد. چونگ که در فیلم قبلی مجموعه نقشِ رقیبِ ایپ‌من را داشت، بعد از اینکه از او شکست می‌خورد، در این فیلم به هنگ کنگ سفر کرده و سعی می‌کند، یک مغازه‌ی خواربارفروشی باز کند و تلاش می‌کند تا همراه‌با پسرش به دور از دردسر زندگی کند. اما طبق معمول بعد از اینکه دار و دسته‌ی باندهای مافیایی موی دماغش می‌شوند، نتیجه به سکانس‌های اکشنِ تن‌به‌تنِ پُرانرژی اما لطیفِ مشهورِ این مجموعه منجر می‌شود که بیننده را مجبور به آه کشیدن و خندیدن و هورا کشیدن از تماشای ظرافتِ فیزیکی و کوریوگرافی‌های دقیقِ فیلم می‌کند. اگرچه «استاد زی» ارتباطاتش با اتفاقاتِ تاریخی دنیای واقعی که یکی از ویژگی‌های معرفِ این مجموعه است را از دست می‌دهد و شاملِ حضورِ گرم و مطمئنِ دانی ین به‌عنوانِ چهره‌ی اصلی مجموعه نیست، اما شوخ‌طبعی فیلم، لحنِ مسرت‌آمیزش و حضورِ دیو باتیستا با سیبیل و کت و شلواری که به زور می‌تواند هیکلِ غول‌آسایش را در خود حفظ کند، آن را به قسمتِ قابل‌توجه‌ای تبدیل کرده که صرفا به خاطر ماهیتِ اسپین‌آفش، نباید دست‌کم گرفته شود.

سریع و خشن تقدیم می‌کند: هابز و شاو

Fast & Furious Presents: Hobbs & Shaw

کارگردان: دیوید لیچ

بازیگران: دواین جانسون، جیسون استاتهام، ونسا کِربی

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۶۷

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۸

از وقتی که هابز، مامورِ وفادارِ سرویسِ امنیتِ دیپلماتیکِ آمریکا و شاو، یاغی فعلی و مامورِ ویژه‌ی سابقِ ارتشِ بریتانیا در فیلم «خشن ۷» با یکدیگر روبه‌رو شدند، در حال طعنه انداختن به یکدیگر و رد و بدل کردن مشت‌هایشان با هم بوده‌اند، اما در اولین اسپین‌آفِ مجموعه «سریع و خشن»، وقتی سروکله‌ی آنارشیستِ شروری با قابلیت‌های سایبورگی به اسم بریکستون پیدا می‌شود، و به مامورِ ام‌آی‌۶ طغیان‌گری که از قضا خواهرِ شاو است رودست می‌زند، هابز و شاو دشمنی‌هایشان را به حالتِ تعلیق در می‌آورند تا شخصی که احتمالا آدم‌ بدتری از آن‌ها است را گیر بیاندازند.

بانسر

The Bouncer

کارگردان: ژولین لکلرک

بازیگران: ژان کلود ون دام، اِسویوا آلویتی، سامی بواجیله

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۸۰

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۵/۹

جدیدترین فیلمِ ژان کلود ون دامِ اسطوره‌ای، یکی از بهترین‌هایش است. او در این فیلم نقشِ نگهبانِ نایت کلابی را ایفا می‌کند که طی یک مجادله سر از زندان در می‌آورد. آن‌جا او مجبور می‌شود تا با پُلیس همکاری کند. مأموریت او این است تا به درونِ سازمانِ خلافکاری خطرناکی نفوذ کرده و به پلیس برای درهم‌شکستنِ این سازمان کمک کند تا در عوض، آزادی و حقِ حضانتِ دخترِ ۸ ساله‌اش را به دست بیاورد.

وقتی نوبت به قهرمانانِ اکشنِ مسنِ دهه‌ی هشتاد و نود می‌رسد، به سختی می‌توان تشخیص داد که کدامیک از فیلم‌های جدید آن‌ها زنده‌کننده‌ی بهترین روزهای گذشته‌ی آن‌ها هستند و کدامیک از آن‌ها، ماهیتِ ضعیفشان را پشتِ نام عضلانی و باشکوهِ ستارگانشان مخفی می‌کنند. مثلا اسم و پوسترِ جدیدترین فیلم ژان کلود ون دام، آن‌قدر عادی است که هیچ‌گونه ایده‌ای درباره‌ی اینکه این فیلم چقدر خوب است به آدم نمی‌دهد. اما واقعیت این است که «بانسر»، یک اکشنِ شخصیت‌محور است که شامل یکی از تمیزترین نقش‌آفرینی‌های ون دام در یکی از شکسته‌ترین نقش‌هایش می‌شود. ون دام در این فیلم نقشِ یک بادی‌گاردِ سابق به اسم لوکاس را ایفا می‌کند که نگهبانِ یک نایت کلاب است؛ ماجرا از جایی آغاز می‌شود که پلیس، لوکاس را مجبور می‌کند تا جاسوسی رئیس‌اش را کند. اگرچه خلاصه‌قصه‌ی فیلم، تمام کلیشه‌های پایه‌ای فیلم‌های نئو-نوآر را گردآوری کرده است، اما همه‌چیز از نویسندگی تا کارگردانی و بازی‌ها، اجرای درجه‌یکی دارند و مبارزه‌ها هم بی‌رحمانه و خشن و سریع هستند. «باسنر» کم و بیش همان نقشی را در کارنامه‌ی ون دام دارد که «لوگان» برای کاراکترِ وولورین (هیو جکمن) داشت. حالا که مهارت‌های رزمی ون دام با چهره‌ی سنگینش با عذاب و چشمانِ شعله‌ورش ترکیب شده است، نتیجه به ون دامی منجر شده که در بازی کردنِ نقشِ مردی که مدام تا مرزِ افسارگسیختگی کشیده می‌شود توی خال می‌زند. مأموریتِ اصلی «بانسر» این است تا همان کاری را با ون دام انجام بدهد که «راکی بالبوآ» برای سیلوستر استالونه انجام داد؛ همان‌طور که «راکی بالبوآ» بعد از چند فیلم آخرِ سری «راکی» که مدام فانتزی‌تر و بی‌مغزتر می‌شدند، سعی کرد تا پرونده‌ی شخصیتِ راکی را با فیلمی که تمرکز اصلی‌اش را به‌جای مبارزه، روی فراهم کردنِ شرایطِ یک نقش‌آفرینی دراماتیک برای سیلوستر استالونه گذاشته بود تمام کند، «بانسر» هم می‌خواهد روی شخصیتِ تسخیرشده‌ی ون دام تمرکز کند. هرچه فیلمنامه کم‌کاری می‌کند، نقش‌آفرینی آسیب‌پذیرِ ون دام جورش را می‌کشد. این موضوع درباره‌ی سکانس‌های اکشن هم صدق می‌کند که سعی می‌کنند ون دام را نه به‌عنوان یک ابرقهرمانِ فرابشری بیگانه، بلکه به‌عنوان یک انسانِ بسیار خسته و کوفته، اما بسیار ماهر به تصویر بکشند. 

انتقام

Avengement

کارگردان: جسی وی. جانسون

بازیگران: اسکات ادکینز، کیرستون وارینگ، کریگ فایربراس

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۸۶

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۴

اسکات ادکینز، ستاره‌ی پُرطرفدارِ مجموعه فیلم‌های «شکست‌ناپذیر»، در جدیدترین فیلمش «انتقام»، نقشِ مردِ کله‌خرابی را ایفا می‌کند که بعد از مرخصی گرفتن از زندان، سراغِ انتقام‌جویی از کسانی که او را به یک قاتلِ خونسرد تبدیل کرده‌اند می‌رود. نتیجه به نبردِ خون‌باری پُر از فک‌های شکسته در جستجوی روحی که او سال‌ها پیش در خیابان‌های شهری بی‌رحم گم کرده بود تبدیل می‌شود.

اگر فکر می‌کنید «اونجرز: بازی پایانی»، بهترین فیلمِ انتقام‌محور امسال است، پس احتمالا باید نیم‌نگاهی به جدیدترین فیلمِ آدام ادکینز بیاندازید. «انتقام» همان کاری را با ستاره‌اش انجام می‌دهد که «بانسر» برای ژان کلود ون دام انجام می‌دهد: فراهم کردنِ فرصتی برای به رخ کشیدنِ قابلیت‌های بازیگری‌شان. اگرچه اسکات ادکینز راه و روشِ کاشتن چندتا بادمجان پای چشمانِ دشمنانش را بلد است، اما «انتقام» که المان‌های درام‌های زندان‌محور را با یک داستانِ مافیایی «گای ریچی»‌گونه ترکیب می‌کند، وسیله‌ای برای به تصویر کشیدنِ قابلیت‌های بازیگری آدام ادکینز هم است. ادکینز در این فیلم با لبخندی فلزی و زخم‌های زشتی روی چهره‌اش، نقشِ مردی به اسم کِین را ایفا می‌کند؛ یک زندانی محکوم با سابقه‌ی بوکسوری که در آغاز فیلم، مامورانِ پلیس را برای دیدن از مادرِ در حال مرگش در بیمارستان قال می‌گذارد و فرار می‌کند. کِین در حین فرار سر از یک کافه در وسط روز در می‌آورد و شروع به روایتِ داستانِ قاتی‌پاتی زندگی‌اش که شامل مورد خیانت قرار گرفتن توسط برادر بزرگ‌ترش و دعواهای بسیاری در زندان می‌شود برای اراذلِ حاضر در کافه می‌کند. نتیجه یک روایتِ غیرخطی است که ازطریقِ فلش‌بک‌های متعددی به داستانگویی‌های کِین جلو می‌رود. جسی وی. جانسون  به‌عنوان بدلکاری که فیلمساز شده و کارگردانی ادکینز در فیلم‌هایی مثل «مرد تصادفی» (Accident Man) و «تهدید سه‌گانه» (Triple Threat) را برعهده داشته، یکی از نویسندگانِ «انتقام» است؛ این فیلمنامه که به‌طرز غیرمنتظره‌ای زیرکانه است، عمیق‌تر از فیلم‌های انتقامی و مبارزه‌محورِ معمولِ پیرامونش است و مبارزه‌های مشت‌زنی وحشیانه‌اش را با قدرت و انرژی مناسبی اجرا می‌کند. «انتقام» شاید جنابِ ادکینز را در خشن‌ترین حالتش به تصویر می‌کشد. بالاخره وقتی با فیلمی طرفیم که ادکینز را در قالب نسخه‌ی روانی‌تر و شرور‌ترِ جیسون استاتهام دارد و اسمش می‌تواند به‌راحتی مدعی بهترین عنوانِ سال ۲۰۱۹ باشد و پوسترش شاملِ مردی عصبانی در حال نشانه گرفتنِ شات‌گانش است، انتظار خشونت هم از آن می‌رود و این فیلم در این زمینه ناامیدکننده ظاهر نمی‌شود. ادکینز در اینجا نقشِ کسی را برعهده دارد که پس از مبارزه‌ی هرروزه برای زندگی‌اش به مدت هفت سال در زندان، به نهایتِ هسته‌ی بدوی‌اش رسیده است. خشونت در این فیلم همزمان زشت و زیبا است. اینجا خبری از ضرباتِ پُرزرق و برقِ و حرکاتِ رقص‌گونه به شکلی که انگار همه استاد کونگ‌فو هستند نیستیم. در عوض مبارزه‌ها با چنانِ واقع‌گرایی خامی به تصویر کشیده می‌شوند که حتی طرفداران هاردکورِ اکشن‌های اکسپلوتیشن را هم شوکه می‌کند. اگرچه کِین انسانِ چندان دوست‌داشتنی‌ای نیست، اما ادکینز طوری نقش او را بازی کند که در آن واحد تهدیدبرانگیز و کاریزماتیک است.

آلیتا: فرشته‌ جنگ

Alita: Battle Angel

کارگردان: رابرت رودریگز

بازیگران: روزا سالازار، کریستف والتز، ماهرشالا علی

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۶۰

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۷/۴

«آلیتا: فرشته جنگ» به تهیه‌کندگی جیمز کامرون و کارگردانی رابرت رودریگز نزدیک‌ترین چیزی است که از زمانِ «آواتار» تاکنون، شبیه به پُرفروش‌ترین فیلمِ سابقِ باکس آفیسِ دنیا داشته‌ایم. آلیتا سایبورگی است که بدون اینکه خاطره‌ای از هویت و گذشته‌اش داشته باشد توسط دکتری به اسم ایدو در زباله‌دانی شهرِ آیرون‌سیتی یافت می‌شود. آلیتا شاید در ظاهر دخترِ معصوم و آسیب‌پذیری به نظر برسد، ولی درگیری او با نیروهای فاسد و مرگبار شهر، پرده‌ از هویتِ واقعی او برمی‌دارد: آلیتا در زندگی قبلی‌اش یک ماشینِ کشتارِ تمام‌عیار بوده که قدرتمندان برای به دست گرفتنِ کنترل او و سوءاستفاده از قابلیت‌هایش، آرام نخواهند گرفت.

ایده‌ی اقتباسِ سینمایی «آلیتا: فرشته جنگ» که براساسِ مانگایی به همین نام است، در ابتدا در سالِ ۲۰۰۳ توسط جیمز کامرون که مانگای یوکیتو کیشیرو را می‌پرستد مطرح شد، اما بعد از اینکه جیمز کامرون درگیرِ «آواتار» و دنباله‌هایش شد، این پروژه سر از برزخِ تولید در آورد. تا اینکه بالاخره در سال ۲۰۱۶ اعلام شد که رابرت رودریگز، آن را کارگردانی می‌کند. این فیلم با دانشمندی آغاز می‌شود که سایبورگی به اسم آلیتا را در در زباله‌دانی پیدا می‌کند و سایبورگ مدتی بعد از بیدار شدن، در جستجوی هویتش متوجه می‌شود به همان اندازه که در ظاهر شبیه یک دخترِ معصوم است، به همان اندازه هم یک ماشینِ کشتارِ تمام‌عیار است. اگرچه منتقدان اعتقاد داشتند که «آلیتا»، فیلمِ بی‌نقصی نیست و زیرِ اقتباسِ منبعِ عمیق و پیچیده‌اش کمر خم می‌کند، اما فیلم چه از لحاظِ جلب نظر منتقدان و چه از لحاظ عملکردش در گیشه، موفق شد تا به جمعِ شکست‌های اسفناکی از جمله «جان کارتر»، «والرین و شهر هزار سیاره»، «تومارولند»، «موتورهای فانی» و غیره تبدیل نشود. مهم‌ترین دستاوردِ «آلیتا» این است که شاید در زمینه‌ی فیلمنامه لنگ بزند، اما به‌لطفِ بهره بُردن از رودریگز در مقام کارگردان و نظارتِ جیمز کامرون که هر دو از اکشن‌سازهایی با نگاه ویژه‌ای به تکنولوژی هستند، به فیلمی بدل شده که خودش را به‌عنوان یکی از خیره‌کننده‌ترین و استخوان‌دارترین فیلم‌های حالِ حاضرِ هالیوود از لحاظِ جلوه‌های کامپیوتری و سکانس‌های اکشن ثابت می‌کند. از دنیای آیرون سیتی که به تمام جزییاتش تا گرد و غبارهای معلق در نورِ خورشید فکر شده است تا سکانسِ اکشنِ مسابقه‌ی «موتوربال» که لحظاتِ پُرزرق و برق و جادویی «آواتار» را به یاد می‌آورد.

 

سایه

Shadow

کارگردان: ژانگ ییمو

بازیگران: دنگ چائو، سون لی، ژنگ کای

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۹۵

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۷/۱

ژانگ ییمو که با خلقِ شاهکارهایی مثل «قهرمان» و «خانه‌ی خنجرهای پرنده» شناخته می‌شود، با جدیدترین فیلم اکشن تاریخی حماسی‌اش، استانداردهای اکشن‌های وایرفو را رشد می‌دهد. داستانِ این فیلم به امپراتوری‌‌ای می‌پردازد که پادشاه جوان و غیرقابل‌پیش‌بینی و دردسرسازی، رهبری‌اش را برعهده دارد، اما فرمانده‌ی نظامی سرزمین در زمانی‌که به‌دلیل جراحت، خانه‌نشین شده، سلاحِ مخفی مناسبی برای نجات کشور بدون اطلاعِ پادشاه دارد: یک سایه؛ یک بدل درست شبیه خودش که می‌تواند از او برای فریب دادنِ دشمنان و خودِ پادشاه استفاده کند. او باید از این سلاح در نقشه‌ای که می‌تواند مردمش را به پیروزی در جنگی که پادشاه آن را نمی‌خواهد برساند، بهره ببرد.

ژانگ ییمو بیش از هر چیز دیگری با ساختِ فیلم‌هایی مثل «قهرمان» (Hero) و «خانه‌ی خنجرهای پرنده» (House of Flying Daggers) شناخته می‌شود؛ فیلم‌هایی که نه‌تنها از جمله بهترین اکشن‌های رزمی «وایرفو» هستند، بلکه از زیباترین و شاعرانه‌ترین فیلم‌هایی که بشریت تاکنون از لحاظِ بصری ساخته هم هستند. تازه، این فیلم‌ها نشان می‌دهند که اکشن‌های کامیک‌بوکی دقیقا باید چه شکلی و چه فُرمی باشند. آخرین ساخته‌ی ژانگ ییمو اما خیلی ناامیدکننده از آب در آمد؛ «دیوار بزرگ»، محصولِ مشترکِ هالیوود و چین که مت دیمون و پدرو پاسکال را در قالبِ جنگجوهای محافظِ دیوار چین دربرابر هیولاهای آنسوی آن داشت، چه از لحاظ سناریو و چه از لحاظ اجرا، کیلومترها با چشم‌اندازِ بکرِ این کارگردان فاصله داشت. بنابراین این انتظار برای فیلمِ بعدی‌اش «سایه» را سخت‌تر کرده بود. ییمو دوباره با «سایه» به دورانِ اوجش با «قهرمان» و «خانه‌ی خنجرهای پرنده» برگشته است. دوباره اکشن‌های اغراق‌شده‌ و باشکوهی که انسان‌ها را با شکوهِ اغراق‌شده‌ای به تصویر می‌کشند، دوباره جنگجویانی که با پرش‌های بلندشان، به جاذبه‌ زبان‌درازی می‌کنند و دوباره سلاح‌های جنون‌آمیزی که مقدارِ دیوانگی‌شان، هوش سر آدم می‌برد. فیلم به یک فرمانده‌ی نظامی بزرگ می‌پردازد که بعد از برداشتنِ جراحتی سخت، مجبور می‌شود تا جهت حفظ کنترلش روی رویدادهای سیاسی امپراتوری، از «سایه»‌اش استفاده کند؛ قضیه این است که در دنیای این فیلم، بچه‌ها از زمان تولد به‌عنوان بدل انتخاب می‌شوند. حالا فرمانده و بدلش در خفا فعالیت می‌کنند تا علیه دستورهای خودخواهانه‌ی پادشاه‌ ضعیفشان عمل کنند و شهرِ مهمی که در نبرد از دست داده بودند را باز پس بگیرند. در شهری که با ابرهای خاکستری پوشانده شده و مورد حمله‌ی بی‌امانِ باران قرار دارد، یک چتر می‌تواند به بهترین و آخرینِ ابزارِ دفاعی‌تان تبدیل شود. در «سایه»، چترها چیزی فراتر از در امان ماندن از بارش باران و تابشِ خورشید هستند. اینجا چترها می‌توانند به سلاح‌های مرگباری تبدیل شوند که تیغ‌های بومرنگ‌گونه به مهاجمان شلیک می‌کنند و به سورتمه‌هایی برای سفر در خیابان‌های لیزِ شهر تبدیل می‌شوند. ژانگ ییمو همان کاری را با چترها در «سایه» انجام می‌دهد که در «قهرمان» با تیر و کمان‌هایی که اهدافشان را به پشتِ جوجه‌تیغی تبدیل می‌کردند کرده بود. چترها در «سایه» فقط یکی از خلاقیت‌های بسیار زیادِ ییمو در روایتِ حماسه‌ای شکسپیری که سرشار از درگیری‌ها و انتقام‌ها و توطئه‌هایی که در گوشه‌های کاخ‌های پادشاهی یافت می‌شوند است. پالتِ رنگی فیلم که از نقاشی‌های کلاسیکِ چینی الهام گرفته شده، به‌گونه‌ای است که انگار یک نفر با جوهر تمام نماهای فیلم را نقاشی کرده است و نتیجه به‌شکلی است که انگار با فیلمِ سیاه و سفیدی طرفیم که همزمان سیاه و سفید هم نیست. به‌طوری که انگار ییمو تصمیم گرفته تا پالتِ رنگی فیلمش را به تمام طیف‌های رنگِ خاکستری محدود کند. از همین رو، وقتی کاراکترها زخمی و کشته می‌شوند و خونشان بیرون می‌پاشد، قرمز در پس‌زمینه‌ی سیاه و سفید جلوه‌ی مسحورکننده‌ای از خود به جا می‌گذارد.

 

رویارویی در اسپارو کریک

The Standoff at Sparrow Creek

کارگردان: هنری دانهام

بازیگران: جیمز بج دیل، پاتریک فیشلر، برایان گراتی

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۷۷

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۲

فیلمی برای طرفدارانِ «سگ‌های انباری» کوئنتین تارانتینو. «رویارویی در اسپارو کریک» به مامورِ پلیسِ سابقی به اسم گنون می‌پردازد که بعد از وقوعِ یک تیراندازی کور در مراسمِ خاکسپاری یک پلیس متوجه می‌شود که تیرانداز، عضوِ همان گروه شبه‌نظامی که او بعد از بازنشستگی به آن پیوسته بود است. او که باور دارد این تیراندازی ممکن است باعثِ آغاز زنجیره‌ای از تیراندازی‌های مشابه در سراسر کشور شود، اعضای گروهشان را در یک کارخانه‌ی چوب‌بُری در خارج از شهر که مرکز فرماندهی‌شان است دور هم جمع می‌کند و به این ترتیب، بازجویی‌های فرسایشی او از آن‌ها برای یافتنِ قاتل و تحویل دادن او به پلیس آغاز می‌شود.

چه کسی فکرش را می‌کرد که تارانتینویی‌ترین فیلمِ امسال «روزی روزگاری در هالیوود» نباشد؟ «رویارویی در اسپارو کریک» با یک تیراندازی دسته‌جمعی در مراسم خاکسپاری یک پلیس آغاز می‌شود. داستانِ پیرامونِ مامورِ پلیسِ سابقی به اسم گنون می‌چرخد که متوجه می‌شود، تیرانداز متعلق به گروه شبه‌نظامی‌ای که او بعد از بازنشسته شدن، به آن پیوسته بود است. این گروه بعد از ماجرای تیراندازی، در انباری‌شان در میشیگان دور هم جمع می‌شوند تا آمارِ سلاح‌های بزرگ و مرگبارشان را دوباره چک کنند که شامل چند اِی‌آر-۱۵ می‌شود. معلوم می‌شود که یکی از این تفنگ‌ها گم‌شده است و رادیو هم تایید کرده بود که تیرانداز از یک اِی‌آر-۱۵ استفاده کرده بود. در نتیجه، فقط یکی از مردانِ گروه می‌توانستند آن را بی‌اجازه بردارند و ازش استفاده کنند. اتفاقی که می‌افتد این است که گنون، اعضای گروه را قرنطینه کرده و شروع به بازجویی از آن‌ها برای یافتنِ هویتِ قاتل می‌کند. اینجا است که «رویارویی در اسپارو کریک» واردِ قلمروی «سگ‌های انباری» و «هشت نفرت‌انگیز» می‌شود. درگیری لفظی بینِ اعضای گروه بالا می‌گیرد، نفس کشیدن با گرد و غبارِ راز و رمزی که در هوا پیچیده سخت می‌شود، ناامیدی تمام نماهای فیلم را آلوده می‌کند،  دلهره چنگال‌هایش را در کاراکترها فرو می‌کند و گنون باید قبل از اینکه تیراندازی به پای تمام گروه نوشته شود، گناهکار را پیدا کند. هنری دونام در اولین تجربه‌ی نویسندگی و کارگردانی فیلم بلندش، در پرتاب کردنِ کاراکترهایش به درونِ استرس‌زاترین شبِ زندگی‌شان وقت تلف نمی‌کند. فیلمی که به‌راحتی می‌توانست به یک تقلیدِ ضعیف سقوط کند، موفقیتِ بی‌سروصدایی از آب در آمده که می‌تواند آغازگرِ دورانِ کاری باکیفیتی برای کارگردانش باشد.

گنگستر، پلیس و شیطان

The Gangster, The Cop, The Devil

کارگردان: لی وان تائه

بازیگران: ما دونگ-سیوک، کیم مو یئول، کیم سونگ کیو

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۹۵

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۶/۹

این اکشن کمدی بابِ دندانِ طرفدارانِ سینمای غیرمعمول و شوخ و شنگِ کره‌جنوبی است. فیلم به رئیس یک گروه گنگستری می‌پردازد که در یک شب بارانی به‌طرز خشنی مورد حمله قرار می‌گیرد و به سختی از آن جان سالم به در می‌برد. تنها راه برای درست کردنِ اعتبار خدشه‌دار شده‌اش، پیدا کردنِ مهاجمش و کشتن اوست. او برای این کار مجبور می‌شود تا با کاراگاهی که در جستجوی همین مهاجم است همکاری کند؛ این کاراگاه هم که از هیچ حمایتی از سوی اداره‌ی پلیس بهره نمی‌برد، مجبور می‌شود تا از این گنگستر به‌عنوان تنها منبعش برای زدنِ ردِ مهاجم استفاده کند. مهاجمی که البته خیلی زود مشخص می‌شود یک قاتلِ سریالی خطرناک معروف به «کِی» است.

 یکی دیگر از کراس‌اورهای ۲۰۱۹! این یکی اما حکمِ کراس‌اورِ هیجان‌انگیزترین ویژگی‌های سینمای کره‌جنوبی را دارد. ظاهرا بالاخره یک نفر در کره‌جنوبی فهمیده است که فیلم‌های جنایی‌شان که درباره‌ی گنگسترهای دیوانه و پلیس‌های کله‌خر و قاتل‌های سریالی وحشتناکشان است، یکی از بزرگ‌ترین گنجینه‌های سینمای دنیاست و با «گنگستر، پلیس و شیطان» تصمیم گرفته است تا تمامِ آن‌ها را در یک فیلم دور هم گردآوری کند. نتیجه به یک تریلرِ اکشنِ پرزرق و برق و بامزه و بیش از اندازه فرم‌گرایانه‌ای تبدیل شده که کلیشه‌های «خاطرات قتل» را با «من شیطان را دیدم» مخلوط می‌کند که فیلمی با مقدار زیادی فریاد زدن، مقدار زیادی احساساتِ ملتهب و تعدادِ زیادی لحظاتِ خنده‌دار منجر شده است. «گنگستر، پلیس و شیطان» گرچه یکی از بهترین‌های سینمای سال‌های اخیرِ کره‌جنوبی نیست، اما ما دانگ-سیوک که احتمالا همگی خوب او را به‌عنوان شوهرِ آن زنِ باردار از «قطار بوسان» به یاد می‌آوریم، کماکان حضورِ طوفانی و کاریزماتیکی دارد که نمی‌توان چشم از او برداشت. او در این فیلم نقشِ گنگستری را بازی می‌کند که یک شب بعد از یک تصادف رانندگی، مورد ضرباتِ چاقو قرار می‌گیرد. اگرچه او جان سالم به در می‌برد، اما از آنجایی که چهره‌ی او به‌عنوان یک خلافکارِ تهدیدآمیز در خطر قرار گرفته است، تصمیم می‌گیرد تا قاتلِ ناموفقش را گیر بیاورد و بکشد. از سوی دیگر، یک کاراگاه در جستجوی قاتلی به اسم «کِی» است. اما در حالی پرونده‌ی «کِی» به‌دلیلِ کمبود مدرک قرار است مختومه اعلام شود که کاراگاه به تنها شاهدش در قالبِ گنگسترِ جان سالم به در بُرده از او پناه می‌برد و همراهی آن‌ها برای دستگیری این قاتلِ خطرناک کلید می‌خورد. قابل‌ذکر است که نه‌تنها ما دانگ-سیوک به خاطر این فیلم، پیشنهادِ حضور در «جان ویک ۳» را رد کرد که امیدواریم دار و دسته‌ی چاد استهالسکی به درخواست کردن‌هایشان از او برای فیلم‌های بعدی مجموعه ادامه بدهند (و حتی اگر لازم شد کیانو ریوز را برای آوردن او به دنیای «جان ویک» بیرون بیاندازند)، بلکه سیلوستر استالونه هم حقوقِ این فیلم را خریده است و می‌خواهد نسخه‌ی آمریکایی‌اش را بسازد.

جان ویک ۳: پارابلوم

John Wick: Chapter 3 – Parabellum

کارگردان: چاد استهالسکی

بازیگران: کیانو ریوز، هیل بری، ایان مک‌شین

امتیازِ راتن‌تومیتوز: ۹۰

امتیازِ آی‌ام‌دی‌بی: ۷

در سومین قسمتِ مجموعه‌ی «جان ویک» که سرشار از آدرنالین و مملو از قاتلانی که جلوی جاناتان ویک صف می‌کشند تا با کشته شدن به دست او، روحشان به بهشتِ قاتلان پر بکشد است، دنیای زیرزمینی این خلافکارانِ خوش‌پوش به‌دلیل پافشاری آقای ویک برای زنده ماندن حسابی به هرج‌و‌مرج کشیده شده است. کیانو ریوز با این فیلم در حالی بازمی‌گردد که این‌بار ۱۴ میلیون دلار جایزه برای سرش تعیین شده است و این یعنی حرفه‌ای‌ترین قاتلِ دنیا به جذاب‌ترین شکارِ همکارانش تبدیل شده است.

چه جاناتان ویک (کیانو ریوز)‌ در حال خُرد کردن فکِ دشمنش با کتاب در کتابخانه باشد، چه در حال جاخالی دادن از گلوله‌های سردرگم در خیابان‌های منهتن بر پشتِ اسب باشد و چه در حین مسابقه گذاشتن با دوتا از دشمنانش سر ریلود کردنِ تفنگش باشد، او آرام و خاطر جمع باقی می‌ماند. ویک در سومین قسمتِ مجموعه‌ای که به این قاتلِ همیشه فراری می‌پردازد، درد می‌کشد، ضعف نشان می‌دهد و خونریزی می‌کند، اما هیچ سلاحی نمی‌تواند زرهِ‌ی سکون و آرامشی که کیانو ریوز به این نقش می‌آورد را سوراخ کند و نقش‌آفرینی او دقیقا اِکسیری است که این فیلم‌ها را این‌قدر درگیرکننده می‌کند. «جان‌ ویک ۳» یکی از آن بلاک‌باسترهای نادری است که عشق و مهارت و زحمت و جزییات و ارائه‌ی بهترین چیزی که سازندگانش می‌توانند بسازند، در آن در اولویت قرار دارد. دنباله‌سازی واقعی و از نوعِ غیرمرسومش و مخصوصا برای بار دوم کار ساده‌ای نیست، اما «جان ویک ۳» آن را با چنان اعتماد‌به‌‌نفسی انجام می‌دهد که کوه کندن را به‌سادگی آب خوردن نشان می‌دهد. «جان ویک ۳» نه‌تنها با ادامه دادنِ کلیف‌هنگرِ پایانی قسمت دوم، با تبدیل شدن به یک فیلمِ بقامحور، آقای ویک را در مخمصه‌ای قرار می‌دهد که او را بی‌وقفه در حال مبارزه برای جانش به تصویر می‌کشد، بلکه با معرفی کاراکترهای «قاضی» و «کارگردان»، دنیاسازی عجیب و خوشمزه‌‌اش را بسط می‌دهد. نه‌تنها با کاراکترِ هیل بری و سگ‌هایش، حتی جان ویک را زیر سایه‌ی او قرار می‌دهد، بلکه با اضافه کردنِ بلدکارانی با مهارت‌هایی در حد و اندازه‌ی خودِ کیانو ریوز به‌عنوان دشمنانِ اصلی ویک، مبارزه‌‌هایی پیچیده‌تر و سریع‌تر و باظرافت‌تر و محکم‌تری در مقایسه با قسمت‌های قبلی تحویل‌مان می‌دهد. نتیجه فیلمی است که مهم‌ترین اصولِ اکشن‌سازی را دقیقه به دقیقه نشان می‌دهد و تعلیق و تنش و کمدی و شعبده‌بازی‌های سینمایی را طوری با هم گره می‌زند که هجومِ یک‌باره‌ی استرس و خنده و شگفتی، مغزِ آدم را رگ به رگ می‌کند. همان‌طور که سال گذشته، «مأموریت غیرممکن: فال‌اوت» نقشِ اثباتِ ایتن هانت/تام کروز به‌عنوان بزرگ‌ترین قهرمانِ اکشنِ سینمای حال حاضر را داشت، امسال «جان ویک ۳»، تام کروز را از تنهایی در می‌آورد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.