بهترین فیلم های استیون اسپیلبرگ

همه ما استیون اسپیلبرگ را به عنوان یکی از موفق‌ترین کارگردان‌های تاریخ سینما می‌شناسیم. در این مطلب ۳۰ فیلم برتر این کارگردان بزرگ را با هم مرور می‌کنیم.

استیون اسپیلبرگ یک افسانه زنده است. خیلی از ما زمانی او را شناختیم که خواستیم بفهمیم در پشت پرده اثر جاودانه و تاثیرگذاری به نام «ای‌تی موجود فرازمینی»، که شاید نوستالژیک‌ترین تجربه سینمایی هم‌نسلان ما باشد، کدام اسم خودنمایی می‌کند. بعدها که بزرگتر شدیم و درکمان از سینما بیشتر شد، فهمیدیم که این کارگردان قبلا شاهکارهای دیگری مثل «آرواره‌ها» و «برخورد نزدیک از نوع سوم» را هم خلق کرده است. با تماشای «ایندیانا جونز» و «پارک ژوراسیک» به نبوغ این مرد عینکی و تسلطش روی سینما ایمان آوردیم. وقتی «فهرست شیندلر» را دیدیم چاره‌ای نداشتیم جز اینکه استیون را در کنار نام‌های بزرگی چون هیچکاک و کوبریک، جزو اسطوره‌های تاریخ فیلمسازی قلمداد کنیم. حالا که بیش از ۷۱ سال از عمرش می گذرد، اسپیلبرگ نه‌تنها موفق‌ترین کارگردان در زمینه تجاری، بلکه قدرتمند‌ترین و پرنفوذترین شخص در صنعت سینما به حساب می‌آید.

در ادامه ۳۰ فیلم کارگردانی شده به‌وسیله اسپیلبرگ را از بدترین تا بهترین‌شان فهرست کرده‌ایم تا پیش از اکران جدیدترین فیلمش یعنی «بازیکن شماره یک آماده» (Ready Player One)، هم مروری بر کارنامه هنری وی داشته باشیم و هم ببینیم که کدام یک از آثارش از نظر منتقدین ارزشمند‌تر بوده‌اند و نمرات بالاتری را دریافت کرده‌اند.

۳۰. 1941

اولین تلاش اسپیلبرگ برای قدم گذاشتن به قلمرو کمدی، فیلمی مرتبط با جنگ جهانی دوم به نام «۱۹۴۱» بود که برخلاف اکثر ساخته‌های این کارگردان نتوانست به موفقیت دست پیدا کند. حتی حضور بازیگران مطرحی چون دن آیکروید و جان بلوشی هم به فروش فیلم کمکی نکرد. داستان فیلم درباره وحشت عمومی حاکم بر مردم لوس آنجلس پس از حمله هوایی جنگنده‌های ژاپنی به پایگاه دریایی ایالات متحده در بندر پرل هاربر در دسامبر سال ۱۹۴۱ بود. اسپیلبرگ کارگردان بامزه‌ای است، چون خیلی از فیلم‌های این فهرست دارای لحظات کمیک و خنده‌دار هستند، اما شوخی‌های ۱۹۴۱ قدرت کافی برای خنداندن بیننده را نداشتند.

امتیاز متاکریتیک: ۳۴

۲۹. The Twilight Zone

سریال «منطقه گرگ و میش» (The Twilight Zone) از سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۴ از تلویزیون امریکا پخش شد. در سال ۱۹۸۳ تعدادی از فیلمسازان مطرح از جمله اسپیلبرگ، جان لندیز، جو دانته و جرج میلر تصمیم گرفتند تا نسخه سینمایی چند قسمت محبوب این سریال را بسازند. به این ترتیب چهار قسمت از سریال بازسازی شد و اپیزود ۸۶ با نام Kick the Can به اسپیلبرگ رسید. این اپیزود داستان گروهی از افراد سالمند را تعریف می‌کند که به شکلی باورنکردنی جوانی خود را مجددا به دست می‌آورند. Kick the Can به خوبی اپیزود Nightmare at 20,000 Feet (که به‌وسیله جرج میلر ساخته شد) نبود، اما جزو قسمت‌های خوب فیلم منطقه گرگ و میش به شمار می‌رود.

امتیاز متاکریتیک: ۴۴

۲۸. Hook

برداشت اسپیلبرگ از افسانه پیتر پن با بازی رابین ویلیامز و داستین هافمن تبدیل به فیلمی متوسط شد. پن بزرگسال، این بار وارد دنیای جادویی و اسرارآمیز نورلند شده بود تا فرزندانش را از دست کاپیتان هوک بدجنس نجات دهد. یکی از نکات جالب فیلم «هوک» (Hook) که شاید خیلی‌ها از آن بی‌اطلاع باشند، حضور جورج لوکاس و کری فیشر در یکی از صحنه‌های فیلم است که به عنوان زن و شوهر روی یک پل در نمای دوردست دیده می‌شوند.

امتیاز متاکریتیک: ۵۲

۲۷. The Terminal

«ترمینال» (The Terminal) یک کمدی رومانتیک عجیب و غریب، درباره مردی است که برای رفتن به امریکا، به فرودگاه جان اف کندی مراجعه می‌کند، اما اجازه سفر به ایالات متحده به وی داده نمی‌شود. از طرفی به‌خاطر وقوع شورش‌های داخلی در کشور خود هم نمی‌تواند به وطنش باز گردد. به همین دلیل او مجبور می‌شود تا فرودگاه را به عنوان خانه جدیدش انتخاب کند. گفته می‌شود که این فیلم از داستان زندگی مهران کریمی ناصری، پناهنده ایرانی که به‌خاطر گم شدن مدارکش از سال ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۶ میلادی در ترمینال شماره یک فرودگاه شارل دوگل پاریس زندگی می‌کرد الهام گرفته است. اگر بازی درخشان تام هنکس و کاترین زتاجونز را از فیلم حذف کنیم، ترمینال واقعا چیزی برای گفتن ندارد.

امتیاز متاکریتیک: ۵۵

۲۶. Indiana Jones and the Temple of Doom

سه سال بعد از اولین قسمت فیلم‌های ایندیانا جونز، اسپیلبرگ قسمت دوم یعنی «ایندیانا جونز و معبد مرگ» (Indiana Jones and the Temple of Doom) را به عنوان یک پیش‌درآمد برای فیلم اول ساخت. داستان فیلم مربوط به زمانی است که ایندی (با بازی هریسون فورد) به شمال هند سفر می‌کند و ساکنین محلی از او می‌خواهند تا فرزندان‌شان را از دست یک گروه جنایتکار و خرافه‌پرست نجات دهد و سنگ جادویی مقدس را از آنها پس بگیرد. این فیلم به هیچ‌وجه در مسیر «مهاجمان صندوق گمشده» حرکت نمی‌کند، اما هنوز هم فیلم بدی نیست و بیننده را تا انتها برای تماشای ماجراجویی‌های ایندی مشتاق نگه می‌دارد.

امتیاز متاکریتیک: ۵۷

۲۵. The Lost World: Jurassic Park

یکی از طرفداران فیلم‌های اسپیلبرگ می‌گفت این کارگردان باید از ساخت دنباله برای فیلم‌هایش فرار کند. وقتی به همین فهرست نگاهی می‌اندازیم متوجه می‌شویم که حرف این دوست‌مان تا حد زیادی درست است. در واقع بهترین آثار اسپیلبرگ فیلم‌های اورجینال او هستند. با این اوصاف دیگر نیازی به توضیح نیست که «جهان گمشده: پارک ژوراسیک» (The Lost World: Jurassic Park) به عنوان دنباله فیلم اول مجموعه، یک اثر تکراری و شاید خسته‌کننده است. در حالی که اکثر هنرپیشه‌های اصلی قسمت اول در این فیلم حضور ندارند، جف گلدبلوم یک بار دیگر در نقش دکتر یان مالکوم ظاهر می‌شود و هدایت یک گروه جدید را در جزیره‌ای پر از دایناسور بر عهده می‌گیرد.

امتیاز متاکریتیک: ۵۹

۲۴. Empire of the Sun

«امپراتوری خورشید» (Empire of the Sun) یکی دیگر از فیلم‌های اسپیلبرگ است که به جنگ جهانی دوم می‌پردازد. ماجرای فیلم درباره یک پسربچه انگلیسی به نام جیمی گراهام (با بازی کریستین بیل) است که در دوران جنگ جهانی دوم به همراه خانواده‌ ثروتمندش در شانگهای زندگی می‌کند و به‌وسیله ژاپنی‌ها به اسارت گرفته می‌شود. در حالی که برخی منتقدان این فیلم را مورد تحسین قرار دادند، بعضی دیگر از ریتم کند آن ایراد گرفتند و این اثر را نسبت به رمانی که از آن اقتباس شده، بی‌روح خواندند.

امتیاز متاکریتیک: ۶۲

۲۳. Amistad

درام تاریخی «آمیستاد» (Amistad) بر اساس یک داستان واقعی مربوط به سال ۱۸۳۹ ساخته شده است. آفریقایی‌های اسیر شده در یک کشتی به نام آمیستاد دست به شورش می‌زنند و پس از کشتن خدمه کشتی، کنترل آن را به دست می‌گیرند. در ادامه آنها به‌وسیله یک کشتی امریکایی متوقف می‌شوند و به زندان می‌روند. این ماجراها در ابتدای فیلم به نمایش درمی‌آیند و ادامه داستان روایت کننده دعواهای حقوقی و محاکمه اسیران سیاه‌پوست در دادگاه است. بیشتر منتقدین افتتاحیه فیلم را یک شروع امیدوارکننده می‌دانند، اما معتقدند که در ادامه با فیلمی متوسط و معمولی مواجه می‌شویم.

امتیاز متاکریتیک: ۶۳

۲۲. The Sugarland Express

اولین فیلم سینمایی اسپیلبرگ یعنی «شوگرلند اکسپرس» (The Sugarland Express) نوید آینده‌ای درخشان را برای این کارگردان می‌داد. قصه فیلم در مورد یک زن و شوهر است که برای نجات فرزندشان باید با قانون مقابله کنند. خانم پاپلین به ملاقات آقای پالین می‌رود و به او می‌گوید که به‌زودی والدین دیگری سرپرستی فرزند آنها را به عهده می‌گیرند. تنها چهار ماه تا آزادی آقای پاپلین از زندان تگزاس باقی مانده است، اما او با تحریک همسرش فرار می‌کند و آنها با هم برای پس گرفتن فرزندشان دست به کار می‌شوند. شاید اگر امروز به تماشای شوگرلند اکسپرس بنشینید زیاد شگفت‌زده نشوید، اما برای یک کارگردان ۲۸ ساله که تا قبل از این فقط فیلم‌های کوتاه و تلویزیونی ساخته، خلق چنین فیلمی واقعا تحسین برانگیز است.

امتیاز متاکریتیک: ۶۵

۲۱. Indiana Jones and the Last Crusade

سومین قسمت از فیلم‌های ایندیانا جونز در سال ۱۹۸۹ روی پرده رفت. در «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» (Indiana Jones and the Last Crusade) پروفسور ایندی باستان‌شناس، به‌وسیله یک مجموعه‌دار ثروتمند به نام والتر داناوان، با خبر می‌شود که پدرش یعنی دکتر جونز (شان کانری)، در هنگام جستجو برای پیدا کردن جام مقدس ناپدید شده است و حالا ایندی تصمیم می‌گیرد که رد پدرش را برای پیدا کردن او دنبال کند. همراه شدن فورد و کانری در نقش یک پدر و پسر باستان‌شناس جذاب‌ترین ویژگی آخرین جنگ صلیبی بود. بسیاری از منتقدان پس از تماشای فیلم اعتقاد داشتند که مجموعه ایندیانا جونز به سمت کلیشه‌زدگی پیش می‌رود.

امتیاز متاکریتیک: ۶۵

۲۰. A.I. Artificial Intelligence

«هوش مصنوعی» (A.I. Artificial Intelligence) یک درام علمی-تخیلی درباره رباتی انسان‌نما به نام دیوید است که توانایی عشق ورزیدن دارد و مانند پینوکیو می‌خواهد به یک انسان واقعی تبدیل شود. مراحل تولید این فیلم ابتدا در دهه ۱۹۷۰ میلادی به‌وسیله استنلی کوبریک آغاز شد، اما به دلایل متعدد از جمله عدم پیشرفت کافی تکنولوژی‌ رایانه‌ای برای خلق جلوه‌های ویژه، کوبریک نتوانست تا پایان عمرش این فیلم را به مرحله ساخته شدن برساند و به همین دلیل کل پروژه را به اسپیلبرگ سپرد. هوش مصنوعی یک فیلم ماجراجویانه اسپیلبرگی آمیخته با لحظات دلهره‌ساز کوبریکی است که هنر ناب کوبریک را در قالب مهارت و تردستی اسپیلبرگ به مخاطبش عرضه می‌کند.

امتیاز متاکریتیک: ۶۵

۱۹. Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull

چهارمین فیلم‌ از سری ایندیانا جونز حدود ۱۹ سال پس از قسمت سوم مجموعه اکران شد. در «ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین» (Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull) ایندی با ماموران اتحاد شوروی که به‌وسیله آیرینا اسپالکو (با بازی کیت بلانشت) رهبری می‌شوند، درگیر شده است و قصد دارد مانع از دستیابی آنها به جمجمه بلورین شود. بسیاری از طرفداران مجموعه، قلمرو جمجمه بلورین را ضعیف‌ترین فیلم از سری ایندیانا جونز می‌دانند. بازی شایا لابوف در نقش پسر ایندی صدای اعتراض همه را درآورد. امیدواریم اسپیلبرگ برای قسمت پنجم سری که قرار است در سال ۲۰۲۰ میلادی اکران شود ایده‌های جذاب‌تری داشته باشد.

امتیاز متاکریتیک: ۶۵

۱۸. The BFG

«غول بزرگ مهربان» (The BFG) روایتگر داستان یک دختر بچه یتیم است که به طور اتفاقی با یک غول بزرگ آشنا می‌شود و با او به سرزمین غول‌ها می‌رود. این دو با هم تلاش می‌کنند تا جلوی غول‌های آدمخوار را بگیرند و مانع از ورود آنها به دنیای انسان‌ها شوند. غول بزرگ مهربان با اینکه فیلم خوبی است اما در گیشه چندان موفق نبود و نتوانست انتظار سازندگانش را در زمینه فروش برآورده کند.

امتیاز متاکریتیک: ۶۶

۱۷. The Adventures of Tintin

«ماجراهای تن‌تن» (The Adventures of Tintin) تنها فیلم تمام انیمیشن ساخته شده به‌وسیله اسپیلبرگ است که شاید به اندازه ای‌تی، ایندیانا جونز و آرواره‌ها موفق نباشد، اما یادآور همان اسپیلبرگ سرگرم‌کننده دهه ۸۰ میلادی است. این فیلم که در سال ۲۰۱۱ اکران شد، ماجراهای کتاب راز اسب شاخدار را روایت می‌کند. در ابتدای فیلم، تن‌تن یک ماکت از کشتی قدیمی یونیکورن را خریداری می‌کند. یونیکورن متعلق به سرفرانسیس بوده که در پی حمله دزدان دریایی به رهبری راکام سرخ‌پوش در اقیانوس غرق می‌شود و گنجینه باارزشی را با خود به اعماق آبها می‌برد. تن‌تن متوجه می‌شود که سرفرانسیس سه ماکت مشابه از کشتی خود ساخته و نقشه گنج را درون آنها مخفی کرده است. از سوی دیگر مردی به نام ساخارین که از نوادگان راکام سرخ‌پوش است قصد دارد تا این نقشه‌ها را تصاحب کند.

امتیاز متاکریتیک: ۶۸

۱۶. Jurassic Park

بسیاری از سینماروهای نسل حاضر، تعریف بلاک باستر تابستانی به معنای امروزی‌اش را در سال ۱۹۹۳ و با «پارک ژوراسیک» (Jurassic Park) فهمیدند. یک فیلم علمی-تخیلی مهیج که داستان چند دانشمند را بازگو می‌کرد که در جزیره دایناسورها گیر افتاده بودند. ماجرا از این قرار بود که در جزیره‌ای به نام آیلا نیوبلار یک پارک تفریحی می‌سازند و دایناسورهای شبیه‌سازی شده را در آنجا نگهداری می‌کنند تا مردم را برای تماشای این باغ‌وحش ماقبل تاریخ به جزیره بکشانند و پول پارو کنند. اما در اثر یک سهل‌انگاری گروهی از دایناسورها آزاد می‌شوند و حالا دانشمندانی که از قبل برای بررسی اوضاع به جزیره رفته بودند باید به فکر فرار از آنجا باشند.

امتیاز متاکریتیک: ۶۸

۱۵. War Horse

یکی از جذاب‌ترین شخصیت‌های اصلی در آثار اسپیلبرگ یک اسب قهوه‌ای به نام جوی است که سرنوشتش با جنگ گره خورده و مسیری پرفراز و نشیب را برای تبدیل شدن به قهرمان «اسب جنگی» (War Horse) طی می‌کند. جوی تنها اسب خانواده ناراکوت و بهترین دوست آلبرت، پسر این خانواده است. وقتی مالک زمین‌های ناراکوت آنها را تهدید می‌کند که در صورت پرداخت نکردن اجاره، حق استفاده از مزرعه کشاورزی را نخواهند داشت، پدر آلبرت چاره‌ای نمی‌بیند جز اینکه جوی را به یک فرمانده ارتش به نام استوارت بفروشد. استوارت با جوی راهی جنگ جهانی اول می‌شود، در میدان نبرد می‌میرد و اسب به دست آلمان‌ها می‌افتد. چند سال بعد که آلبرت بزرگتر می‌شود به ارتش بریتانیا می‌پیوندد و به امید پیدا کردن جوی در جنگ شرکت می‌کند.

امتیاز متاکریتیک: ۷۲

۱۴. War of the Worlds

دومین همکاری اسپیلبرگ با تام کروز دقیقا همان چیزی است که مخاطبان باید از فیلمی با موضوع حمله بیگانگان انتظار داشته باشند؛ یک تجربه هیجان‌انگیز که وحشت در تارو پودش تنیده شده است. داستان فیلم «جنگ دنیاها» (War of the Worlds) به زندگی ری فریر می‌پردازد که از همسرش جدا شده و تصمیم گرفته تا با دو فرزندش راشل و رابی، اوقات بیشتری را بگذراند. اما قبل از اینکه ری بتواند وظایف پدری‌اش را به نحو احسن انجام دهد، موجودات فضایی به زمین حمله می‌کنند و کل شهر را به نابودی می‌کشانند. طبیعی است که در چنین شرایطی هیچ چیز جز زنده ماندن اهمیت ندارد.

امتیاز متاکریتیک: ۷۳

۱۳. Munich

«مونیخ» (Munich) یک درام تاریخی است که به ماجرای کشتار و گروگان‌گیری گروهی از ورزشکاران در جریان بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۷۲ مونیخ می‌پردازد. در فیلم می‌بینیم که یکی از اعضای سازمانی جاسوسی و اطلاعاتی به اسم آونر کاوفمن، ماموریت پیدا می‌کند تا تمام افرادی را که در کشتار مونیخ دست داشتند شناسایی کند و به قتل برساند. فیلم مونیخ به خاطر پایبندی به وقایع تاریخی مورد تحسین قرار گرفت، اما برخی منتقدان از طولانی بودن و ریتم کُند آن ایراد گرفتند.

امتیاز متاکریتیک: ۷۴

۱۲. Catch Me If You Can

در فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» (Catch Me If You Can) یک مامور FBI به نام کارل هنراتی (با نقش‌آفرینی تام هنکس) طی یک موش و گربه‌بازی طولانی به دنبال فردی متقلب به اسم فرانک ابیگنل (لئوناردو دی‌کاپریو) است. داستان فیلم که کاملا هم واقعی است، به زندگی فرانک می‌پردازد که تا قبل از ۱۹ سالگی‌اش توانست با معرفی کردن خود به عنوان خلبان خطوط هوایی سراسری، دکتری اهل جورجیا و یک دادستان منطقه‌ای اهل لوئیزیانا، میلیون‌ها دلار به جیب بزند. کارل که سایه‌ به سایه در تعقیب فرانک است، همیشه یک قدم از او عقب می‌ماند. جالب است بدانید که فرانک ابیگنل واقعی نیز در صحنه‌ای از این فیلم به ایفای نقش پرداخته است.

امتیاز متاکریتیک: ۷۵

۱۱. The Color Purple

همین حقیقت که ووپی گلدبرگ و اپرا وینفری اولین حضورشان در دنیای سینما را با «رنگ ارغوانی» (The Color Purple) تجربه‌ کرده‌اند، به اندازه کافی به این فیلم اعتبار می‌بخشد. اما واقعیت آن است که برداشت بی‌نقص اسپیلبرگ از رمان آلیس واکر و روایت عالی زندگی دشوار یک دختر امریکایی-افریقایی در جامعه‌ای نژادپرست و تبعیض‌گرا، این فیلم را به یک اثر کلاسیک تبدیل کرده است.

امتیاز متاکریتیک: ۷۸

۱۰. Minority Report

در سال ۲۰۵۴ انسان به این تکنولوژی دست پیدا می‌کند که وقوع جرم را قبل از ارتکاب آن به‌وسیله مجرمین پیش‌بینی کند. به این ترتیب مامورین پلیس می‌توانند جنایتکاران را پیش از آنکه مرتکب جنایتی شوند دستگیر کنند. ماجرا زمانی جالب می‌شود که شخصیت اصلی فیلم (تام کروز) که عضو تشکیلات پلیس است، خودش به عنوان یکی از مضنونین شناخته شده و مجبور به فرار از دست پلیس می‌شود. درست همینجا است که از خود می‌پرسد اگر آینده از قبل مشخص باشد، مفاهیمی مثل آزادی و اراده چگونه برای انسان‌ها تعریف می‌شوند؟ «گزارش اقلیت» (Minority Report) یک نئو-نوآر مهیج است که قهرمانش را در وسط میدان نبرد مابین جبر و اختیار رها می‌کند.

امتیاز متاکریتیک: ۸۰

۹. Bridge of Spies

وقتی صحبت از حضور اسپیلبرگ، تام هنکس و برادران کوئن در یک فیلم باشد، می‌توانیم با اطمینان بگوییم که با اثر خوبی مواجه هستیم. البته «پل جاسوس‌ها» (Bridge of Spies) یک شاهکار نیست، اما در روایت هیجان‌انگیز یک واقعه تاریخی که همه اول و آخرش را می‌دانند، موفق عمل می‌کند. داستان از این قرار است که در دوران جنگ سرد، سازمان سیا تلاش می‌کند تا با کمک یک وکیل امریکایی به نام جیمز داناوان (تام هنکس) خلبانی را که در شوروی به اسارت گرفته شده نجات دهد.

امتیاز متاکریتیک: ۸۱

۸. The Post

اسپیلبرگ استاد بازسازی تاریخ است. «پست» (The Post) با بازی مریل استریپ و تام هنکس داستان واقعی تلاش خبرنگاران روزنامه واشنگتن پست، جهت افشای اطلاعات محرمانه کاخ سفید در خصوص درگیری ۳۰ ساله دولت ایالات متحده در جنگ ویتنام را روایت می‌کند. موسیقی متن پست را رفیق قدیمی اسپیلبرگ یعنی جان ویلیامز ساخته است. در ابتدا قرار بود ویلیامز موسیقی فیلم «بازیکن شماره یک آماده» را بسازد، اما به دلیل تداخل زمانی پیش‌تولید این دو فیلم، آهنگسازی بازیکن شماره یک آماده به آلن سیلوستری سپرده شد.

امتیاز متاکریتیک: ۸۳

۷. Raiders of the Lost Ark

اولین فیلم از سری ایندیانا جونز نه‌تنها بهترین قسمت این مجموعه است، بلکه در ردیف عالی‌ترین فیلم‌های اکشن تاریخ نیز قرار می‌گیرد. این فیلم یک قهرمان جدید را به دنیا معرفی کرد؛ یک پروفسور باستان شناس با نام کامل هنری والتون جونزِ کوچک که دوستانش او را ایندی صدا می‌زنند. داستان فیلم «مهاجمان صندوق گمشده» (Raiders of the Lost Ark) ایندیانا جونز را در مقابل گروهی از نازی‌ها قرار می‌دهد که قصد دارند تا صندوق عهد را پیدا کنند. در افسانه‌ها آمده که صندوق عهد حاوی دو لوح سنگی مربوط به حضرت موسی است و هیتلر، رهبر نازی‌ها تصور می‌کند که با پیدا کردن این صندوق می‌تواند ارتش خود را شکست‌ناپذیر کند.

امتیاز متاکریتیک: ۸۵

۶. Lincoln

«لینکلن» (Lincoln) محصول سال ۲۰۱۲ یک درام تاریخی با بازی دنیل دی-لوئیس است که بخش‌هایی از زندگی شانزدهمین رییس جمهور ایالات متحده یعنی آبراهام لینکلن را روایت می‌کند. این فیلم که بر اساس کتاب «تیم رقبا: نبوغ سیاسی آبراهام لینکلن» نوشته دوریس کرنز گودوین ساخته شده است، به چهار ماه پایانی زندگی لینکلن می‌پردازد، یعنی زمانی که جنگ‌های داخلی در امریکا شدت گرفته و میزان خونریزی و کشتار بالا رفته است. در این شرایط، لینکلن تلاش می‌کند با ایجاد صلح و دوستی و منع برده‌داری، امریکا را از وضعیت بحرانی نجات دهد، اما اعضای کابینه دولت با او مخالفت می‌کنند.

امتیاز متاکریتیک: ۸۶

۵. Jaws

آرواره‌ها» (Jaws) را می‌توان جزو جریان‌سازترین فیلم‌های تاریخ هالیوود نامید. داستان ساده سه مرد که به شکار یک کوسه آدمخوار می‌روند به قدری مهیج و جذاب است که هر بیننده‌ای را به وجد می‌آورد. اصولا در فیلم‌هایی مثل آرواره‌ها نباید به دنبال قصه پیچیده و درگیرکننده باشیم، چون وقتی هدف اصلی ایجاد تنش در مخاطب است، جنبه‌های فنی اثر نقش تاثیرگذارتری دارند. اینجاست که باید به هوش اسپیلبرگ آفرین گفت؛ او آرواره‌ها را به قدری طبیعی ساخته که شاید با یکبار تماشای فیلم برای همیشه از شنا کردن در دریا منصرف شوید. این فیلم از نظر صداگذاری، تدوین و موسیقی نیز یکی از بهترین آثار سینمایی تاریخ به شمار می‌رود.

امتیاز متاکریتیک: ۸۷

۴. Close Encounters of the Third Kind

تکرار کردن موفقیت فیلمی مثل آرواره‌ها کار راحتی نیست، اما اسپیلبرگ تنها دو سال پس از این فیلم، یک اثر علمی-تخیلی جذاب به نام «برخورد نزدیک از نوع سوم» (Close Encounters of the Third Kind) را ساخت که از نظر منتقدین حتی از آرواره‌ها نیز بهتر بود. برخورد نزدیک ماجرای یک کارگر شرکت برق در ایالت ایندیانا را دنبال می‌کند که پس از مواجه شدن با یک سفینه فضایی، مسیر زندگی‌اش به کلی تغییر می‌کند. راجع به نامگذاری فیلم بد نیست بدانید که برخورد نزدیک در اصطلاح علمی به رخدادی گفته می‌شود که طی آن یک فرد با سفینه فضایی مواجه می‌شود. مشاهده سفینه‌های فضایی انواع مختلفی دارد که نوع سوم آن به حالتی گفته می‌شود که علاوه بر سفینه، موجود فضایی نیز در داخلش رویت می‌شود.

امتیاز متاکریتیک: ۹۰

۳. Saving Private Ryan

تیم بازیگران قدرتمندی چون تام هنکس و مت دیمون، سکانس افتتاحیه به‌یادماندنی، صحنه‌های اکشن جنون‌آمیز و کارگردانی بی‌نقص اسپیلبرگ که دومین اسکار عمرش را برایش به ارمغان آورد، همه اینها باعث شدند تا نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan) به فیلمی ماندگار تبدیل شود. داستان فیلم از این قرار است که کاپیتان جان میلر (تام هنکس) به همراه هفت سرباز دیگر ماموریت پیدا می‌کنند تا سربازی به اسم جیمز فرانسیس رایان (مت دیمون) را پیدا کنند و به خانه بازگردانند. جیمز سه برادر دیگر داشته که همگی آنها در جنگ کشته شده‌اند و حالا طبق دستور فرمانده ارتش، او باید نزد مادرش برگردد.

امتیاز متاکریتیک: ۹۰

۲. E.T. the Extra-Terrestrial

«ای‌تی موجود فرازمینی» (E.T. the Extra-Terrestrial) از برجسته‌ترین آثار اسپیلبرگ و یکی از شاهکارهای ژانر علمی-تخیلی است. داستان فیلم درباره یک موجود فضایی به نام ای‌تی است که به همراه سایر فضایی‌ها به زمین می‌آید اما در هنگام بازگشت، از سفینه جا می‌ماند. حالا گروهی از افراد ناشناس به دنبال این موجود فضایی هستند، اما یک پسربچه ای‌تی را پیدا می‌کند و با خودش به خانه‌ می‌برد. کم‌کم بین این پسربچه و اعضای خانواده‌اش با موجود فضایی یک رابطه عاطفی به‌وجود می‌آید و آنها به حضور ای‌تی در کنارشان عادت می‌کنند، اما افراد ناشناس که همچنان به دنبال یافتن ای‌تی هستند، لحظه به لحظه نزدیک‌تر می‌شوند.

امتیاز متاکریتیک: ۹۱

۱. Schindler's List

«فهرست شیندلر» (Schindler's List) بر اساس زندگی واقعی اسکار شیندلر، سرمایه‌دار و تاجر آلمانی ساخته شده که در جریان هولوکاست جان بیش از هزار یهودی لهستانی را نجات داد. شیندلر با استفاده از روابطی که با سران رده بالای ارتش داشت توانست به صورت پنهانی با یهودیان شریک شود و با پول آنها یک کارخانه بزرگ بخرد. او سپس کارگران یهودی را برای کارخانه‌اش استخدام کرد چون یهودی‌ها دستمزد کمتری نسبت به سایر افراد جامعه می‌گرفتند. اما رفته رفته شیندلر احساسش نسبت به یهودی‌ها عوض می‌شود و زندگی خود را وقف محافظت از آنان می‌کند. به این ترتیب کارخانه شیندلر به یک پناهگاه امن برای یهودیانی که از جانب نازی‌ها با خطر مرگ مواجه بودند تبدیل می‌شود. اسپیلبرگ اولین‌بار به‌خاطر فهرست شیندلر جایزه اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد.

امتیاز متاکریتیک: ۹۳

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
16 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.