بهترین سریال‌ها برای تماشا در تعطیلات نوروز

بهترین سریال‌ها برای تماشا در تعطیلات نوروز ۹۹

هشت سریال تلویزیونی خارجی قدیمی و جدید و طبقه‌بندی‌شده در ژانرها و زیرژانرهای گوناگون که تنها نقطه‌ی اشتراک آن‌ها با هم تماشا نشدن‌شان به اندازه‌ی کافی توسط برخی از بینندگان است؛ از سریال The Office تا «بافی قاتل خون‌آشام‌ها».

قدیمی‌ترین سریال تلویزیونی حاضر در این فهرست پخش خود را از سال ۱۹۹۷ میلادی شروع کرد و تازه‌ترین اثر معرفی‌شده در نوشته‌ی پیش‌رو مینی‌سریالی است که همین حالا و در سال ۲۰۲۰ میلادی به بینندگان ارائه می‌شود. مقاله‌ی قرارگرفته در مقابل شما اما نه بهترین سریال‌های تاریخ یا مهم‌ترین آثار تلویزیون را به‌صورت کلی معرفی می‌کند، نه روی سبک خاصی متمرکز می‌شود، نه قصد مقایسه‌ی مستقیم یک اثر با اثری دیگر را دارد. زیرا این‌جا به‌جای همه‌ی این کارهای معمول می‌خواهیم صرفا درباره‌ی ۸ سریال لایق تماشا صحبت کنیم که درکنار هم طیف گسترده‌ای از سلایق را پوشش می‌دهند، در جایگاه خود کارهای قابل توجهی انجام داده‌اند و در کل از بسیاری جهات عالی هستند. این وسط اگر صحبت خاصی هم درباره‌ی یکی از آن‌ها مطرح باشد، صرفا موقع نوشتن راجع به خود آن به این اطلاعات اشاره می‌شود؛ بدون اینکه بین آن‌ها رتبه‌بندی یا مقایسه‌ای جدی صورت بگیرد.

همچنین از آن‌جایی که سریال‌هایی مثل WestWorld را همه باید ببینند و خوش‌بختانه اکثر مخاطبان هدف نیز به اندازه‌ی کافی آن‌ها را به تماشا می‌نشینند، قرار نیست در این مقاله درباره‌ی آن‌ها یا حتی سریالی بسیار معروف چون The Walking Dead بخوانید که این‌روزها با نیمه‌ی دوم فصل دهم خود مشغول ارائه‌ی برخی از جذاب‌ترین اپیزودهایش شده است. این‌جا روی هشت سریالی تمرکز می‌شود که علاوه‌بر داشتن همه‌ی شرایط لازم ذکرشده در پاراگراف پیشین، فارغ از آن که آدم‌های کافی اسم آن‌ها را شنیده‌اند یا نه، به اندازه‌ی کافی در ایران بیننده نداشته و ندارند. درحالی‌که اگر با علاقه‌ی نسبی و شناختی درست به برخی از آن‌ها شانس بدهید، تقریبا امکان ندارد که ناامیدتان کنند.

(Devs (2020

توسعه‌دهندگان

شورانر: الکس گارلند

بازیگران: سونویا میزونو، نیک آفرمن و جین ها

درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز: ۸۳%

پاسخ به سؤال «چه افرادی باید به سراغ تماشای Devs بروند؟» به مراتب ساده‌تر از حد انتظار بسیاری از مخاطبان است. چون هرکس که فیلم‌های Ex Machina و Annihilation را دوست داشته باشد، عملا راهی جز تماشای این مینی‌سریال هشت‌قسمتی الکس گارلند یعنی خالق آن محصولات سینمایی ندارد. پروتاگونیست اصلی Devs یک مهندس نرم‌افزار جوان به اسم لیلی چن است که برای شرکتی بسیار پیشرفته در حوزه‌ی تکنولوژی با نام Amaya کار می‌کند. پس از آن که همگان از خودکشی مرد مورد علاقه‌ی او می‌گویند، لیلی کم‌کم متوجه مواردی می‌شود که وی را وادار به پذیرش تفکراتی خطرناک درباره‌ی شرکت خواهند کرد. همین هم شرایط لازم برای پیدا شدن راه‌های منتهی به بخشی به‌خصوص و کمتر شناخته‌شده از Amaya توسط او را فراهم می‌آورد؛ بخشی از شرکت با نام Devs که مستقیما زیر نظر فارست یعنی مدیر اجرایی مرموز Amaya فعالیت می‌کند. اما حقیقتی که لیلی به‌دنبال آن می‌گردد، در ابعادی بزرگ‌تر از آن‌چه وی می‌تواند در خواب متصور شود، توانایی تحت تاثیر قرار دادن کل دنیا را دارد.

او که فکر می‌کرد این بخش خاص از این شرکت خاصِ قرارگرفته درون سیلیکون‌ولی (Silicon Valley) می‌تواند خودکشی یک انسان را پرونده‌سازی کرده باشد، متوجه وجود توطئه‌هایی به مراتب خطرناک‌تر در گوشه به گوشه‌ی Amaya می‌شود. الکس گارلند همزمان نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده‌ی اجرایی این سریال به شمار می‌آید و مشخصا برای سر و شکل دادن به گروه بازیگران و شخصیت‌های آن تا جای ممکن تنوع را در دستور کار داشته است. Devs احتمالا کمترین تعداد بینندگان را بین هشت سریال این فهرست دارد و به‌نوعی می‌شود گفت که تنها گروه محدود و مشخصی از بینندگان را هدف قرار می‌دهد. ولی اگر فضای آن را دوست داشته باشید و به داستان‌های کم‌وبیش ترسناک جریان‌یافته در مرزهای دنیای تکنولوژی عشق بورزید، Devs یکی از بهترین گزینه‌هایی است که می‌توانید سراغ‌شان را بگیرید. از آن‌جایی که با یک مینی‌سریال ۸ قسمتی در حال پخش طرف شده‌ایم، در صورت دوست نداشتن اثر هم شما زمان قابل توجهی را با تجربه کردنش هدر نمی‌دهید.

( –Money Heist (2017

سرقت پول

شورانر: آلکس پینا

بازیگران: اورسولا کوربیرو، ایتسیار ایتانیو، آلوارو مورته و پاکو توس

درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز: ۱۰۰%

پروفسور؛ یک مغز متفکر خلافکار که می‌خواهد با نقشه‌ی خود بزرگ‌ترین سرقت انجام‌شده در طول تاریخ را رهبری کند. Money Heist از برنامه‌ریزی او برای چاپ کردن میلیاردها یورو در ضرابخانه‌ی (محل رسمی چاپ پول) سلطنتی اسپانیا آغاز می‌شود و قدم به قدم همراه شدن وی با هشت نفر دیگر را نشان می‌دهد. این انسان‌ها که هرکدام توانایی‌های مشخصی دارند و هیچ‌چیزی برای از دست دادن درون زندگی برای آن‌ها باقی نمانده است عملا اجراکنندگان نقشه‌ی بلندپروازانه‌ای او خواهند بود. در اوایل داستان همزمان با پیشرفت اندک تلاش‌های پایان‌ناپذیر پلیس برای گیر انداختن پروفسور، گروه هشت‌نفره‌ی سارقین در نخستین حمله‌ی عظیم برنامه‌ریزی‌شده چندین و چند انسان را گروگان می‌گیرند تا مذاکره‌ی آسان‌تری با مقامات کشور داشته باشند. درحالی‌که تقریبا هیچ‌کس به جز خود آن‌ها نمی‌داند نقشه‌ی کشیده‌شده توسط پروفسور تا چه اندازه خطرناک و غیر قابل پیش‌بینی است.

هوشمندانه، شک‌برانگیز، اورجینال و کم‌نقص؛ صفاتی که Money Heist در طول سه فصل آغازین خود لیاقتش برای دریافت آن‌ها را اثبات کرده است و به نظر هم نمی‌رسد که اپیزودهای فصل چهارمش که چند هفته بعد به‌صورت یک‌جا از نتفلیکس پخش خواهد شد، از این لحاظ تفاوت زیادی با قسمت‌های پیشین داشته باشند. با اینکه پروفسور احتمالا زودتر از همه توجه مخاطبان جدید را به خود جلب می‌کند، هشت سارق همراه‌شده با او که هرکدام نام یک شهر را برای خود انتخاب کرده‌اند نیز به اندازه‌ی کافی پیچیده و جذاب هستند. آن‌ها توکیو (پایتخت ژاپن)، هلسینکی (پایتخت فنلاند)، نایروبی (پایتخت کنیا)، ریو (معروف‌ترین شهر برزیل) و مواردی از این دست نام دارند و هرکدام نقش مهمی را در فیلم‌نامه‌های پرتعلیق و پرسرعت قسمت‌های گوناگون سریال ایفا می‌کنند. البته Money Heist وقتی که تعلیق را به اوج رسانده است و شرایط را مهیا می‌بیند، ابایی از قصه‌گویی آرام‌سوز و نگه داشتن بیننده در جلوترین نقطه‌ی ممکن از صندلی خود هم ندارد. اگر به فیلم‌های سینمایی و سریال‌های سرقت‌محور علاقه دارید، این یکی را هرچه زودتر به تماشا بنشینید.

(Mad Men (2007–2015

مردان مَد

شورانر: ماتیو واینر

بازیگران: جان هم، الیزابت ماس، وینسنت کارتیسر و جنیوری جونز

درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز: ۹۴%

پروسه‌ی آشنایی مخاطب جدید فارسی‌زبان با سریال Mad Men معمولا از اعتراض به عبارت ترجمه‌شده‌ی «مردان مَد» آغاز می‌شود. اما در عین آن که این عبارت توانایی ترجمه شدن به «مردان دیوانه» را هم دارد، Mad Men در حقیقت به مردهای مدیسون (خیابانی در شهر نیویورک) اشاره می‌کند. ماجراهای این سریال که حتی تعدادی از منتقدان آن را بالاتر از سریال Breaking Bad بهترین اثر تاریخ شبکه‌ی AMC می‌دانند، در نیویورک دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی پیش می‌روند و از مردی قدرت‌طلب می‌گویند که می‌خواهد درون رقابت سخت شرکت‌های تبلیغاتی فیلم خود را روی قله نگه دارد؛ مردی که البته علاوه‌بر تجارت درگیری‌های گوناگونی نیز با خانواده و فرزندانش دارد. این سریال که از هفت فصل و ۹۲ قسمت تشکیل شده است، انقدر اثر قدرتمند و درگیرکننده‌ای به حساب می‌آید که شاید همین وقتی که مشغول خواندن درباره‌ی آن به‌جای تماشایش هستید، هدررفته‌ترین زمان روزتان باشد. کمتر سریالی تا به امروز به اندازه‌ی Mad Men مفاهیمی القاشده به مردم کشورها همچون رویای آمریکایی را با دقت و جزئیات به سخره گرفته است و توانسته از لحظه به لحظه‌ی روزمرگی‌های هر کاراکتر داستان‌گویی سطح اول درام بیرون بکشد.

در Mad Men برخلاف کلیشه‌های رایج در تلویزیون خبری از نقش قابل‌توجه پلیس‌ها، پزشکان یا حتی وکلا لابه‌لای قسمت‌های متفاوت داستان نیست. نه گروه‌های مافیایی و رئسای آن‌ها را در «مردان مَد» می‌یابید و نه قرار است طی یکی از اپیزودهای سریال شاهد جنگ‌های خیابانی یا دغدغه‌های گروه‌های قاچاق مواد مخدر باشید. این سریال رسما در مرکز اتفاقات خود کار کردن چند آدم در یک دفتر را به نمایش می‌گذارد و جنگ آن‌ها از پشت میزهای‌شان برای مذاکره با همه و شکست تک‌تک دشمنان تجاری‌شان را به تصویر می‌کشد. سریال Mad Men برنده‌ی شانزده جایزه‌ی اِمی و موفق به کسب ۴ گلدن گلوب شد، بازیگرهای زیادی را به قله‌های موفقیت رساند و تیم معرکه‌ای از شخصیت‌ها را با نقش‌آفرینی‌های دقیق آن‌ها و فیلم‌نامه‌های درگیرکننده‌ی تیم نویسندگان ساخت. اگر با شنیدن همه‌ی این حرف‌ها هم هنوز برنامه‌ای برای دیدن Mad Men ندارید، چند اپیزود به مدیسون بروید تا حداقل ببینید که مشغول از دست دادن ابدی چه موارد معرکه‌ای هستید.

( –Brooklyn Nine-Nine (2013

بروکلین ۹-۹

شورانرها: دن گور و مایکل شور

بازیگران: اندی سمبرگ، تری کروس، ملیسا فومرو و استفانی بیاتریز

درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز: ۹۷%

«بروکلین ناین-ناین» که به‌روزترین سیت‌کام آمریکایی است که خیلی‌ها آن را در فهرست سیت‌کام‌های خنده‌دار و لذت‌بخشی طبقه‌بندی می‌کنند که همه باید آن‌ها را ببینید، چند مامور و افسر پلیس در یکی از حوزه‌های فعالیت نیروی پلیس شهر نیویورک را در جایگاه کاراکترهای اصلی دارد. این شخصیت‌ها نه‌تنها از پرداخت‌های منحصر‌به‌فرد و بسیار خوبی بهره می‌برند، بلکه نفر به نفر روابط تعریف‌شده و جذابی نیز با یکدیگر دارند. سریال هم نه‌تنها هرگز توجه به یکی از آن‌ها یا روابط دو نفر را از یاد نمی‌برد، بلکه فصل به فصل و قسمت به قسمت این ارتباطات را وارد سطوح بالاتری می‌کند. به همین خاطر در Brooklyn Nine-Nine هم می‌شود یک رابطه‌ی احساسی قدرتمند از جنس یک یک سریال عاشقانه را یافت و هم دوستی‌هایی که لحظه به لحظه‌ی آن‌ها باورپذیر و همزمان بامزه به نظر می‌رسند.

Brooklyn Nine-Nine اکنون در حال پخش هفتمین فصل خود است و همچنان قدرتمندانه و بدون دچار شدن به تکرار با همان اپیزودهای حدودا بیست دقیقه‌ای بسیار خوب و خالی از صداهای خنده‌ی سیت‌کام‌های کلاسیک جلو می‌رود. گروه بازیگران آن هم دائما به شکلی پخته‌تر کاراکترها را به تصویر می‌کشند و درکنار دیگر عوامل شرایط همزمان شبیه به قبل و در عین حال متفاوت جلوه کردن اثر در هر فصل آن را فراهم می‌آورند. این وسط برگ برنده‌ی باطل‌ناشدنی اثر هم علاوه‌بر تدوین قابل‌توجه و خلق سکانس‌های بصری خنده‌آور در بیان داستانک‌های جذاب اپیزودیک همزمان با قصه‌گویی در ابعاد بزرگ‌تر است. طوری که بیننده هم قسمت به قسمت از دنبال کردن «ناین-ناین!» لذت ببرد و هم هرگز با سریالی مواجه نباشد که به مشکل درجا زدن دچار می‌شود. پس اگر در دنیای پس از تماشای The Office UK‌ها، Friends‌ها، How I Met Your Mother‌ها و Seinfeld‌ها به سر می‌برید، Brooklyn Nine-Nine شاید دوای درد نباشد اما بدون شک مرهم تسکین‌بخش خوبی است. هرچند در عین اینکه اصلا نباید شانس گام زدن درون ناین-ناین را از دست داد، چند قدم جلوتر در همین مقاله با بهترین سیت‌کام تاریخ (مشخصا به عقیده‌ی نویسنده) نیز روبه‌رو می‌شوید.

(Fringe (2008–2013

فرینج

شورانرها: جی. جی. آبرامز، الکس کورتزمن و روبرتو ارسی

بازیگران: آنا تورو، جان نوبل، جاشوا جکسون و جسیکا نیکول

درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز: ۹۰%

بار بعدی که یک نفر اهمیت خلاقیت‌ورزی و اثرگذاری‌های جی. جی. آبرامز در سینما و تلویزیون چندین و چند سال اخیر را انکار می‌کرد، با اشاره به برخی از بهترین اپیزودهای سریال‌های بزرگی چون «وست‌ورلد» (Westworld)، «فلیسیتی» (Felicity)، «آلیاس» (Alias) و «لاست» (Lost) متوقف نمی‌شد، احتمالا از پس انکار Star Trek‌ها، Mission: Impossible‌ها و Star Wars‌های معرکه‌ی او برمی‌آمد و از رضایت‌بخش نبودن فیلم‌های کوچک‌تر ستایش‌شده و لایق تحسینی مانند «شماره ۱۰ خیابان کلاورفیلد» (10Cloverfield Lane)، «کلاورفیلد» (Cloverfield) و Super 8 که همه با نقش گسترده‌ی او در تیم ساخت خلق شدند می‌گفت، سریال Fringe را مقابلش بگذارید؛ سریالی که وقتی آغاز شد از آن به‌عنوان نسخه‌ی آبرامز از X-Files یاد می‌کردند و با گذر زمان نشان داد چه‌قدر همزمان پخته، اورجینال، متفاوت با هر اثر ظاهرا مشابه و غیر قابل پیش‌بینی است. تا قبل از Fringe هم مدیوم تلویزیون با داستان‌های اندکی راجع به بعدهای موازی مواجه شده بود، اما این سریال پرداختن به چنین قصه‌هایی را به مرحله‌ی تازه‌ای از جذب‌کنندگی و جدیت برد. جی. جی. آبرامز یکی از اولین افرادی در صنعت تلویزیون بود که با شجاعت به خلق سریال‌هایی پرداخت که هیچ راهی به جز تماشای آن‌ها به ترتیب از قسمت اول تا آخر وجود نداشت. اصلا یکی از درخواست‌های بسیاری از شبکه‌ها از سریال‌هایی مانند برخی از آثار ابتدایی آبرامز آن بود که طوری خلق شوند که اگر یک نفر ناگهان با قسمت نوزدهم فصل سوم یا قسمت بیستم فصل دوم مواجه شد نیز بتواند از همان لحظه تماشای اثر را شروع کند و Fringe نقطه‌ی اوج حرکت آبرامز در خلاف همان جهت پس از سال‌ها امتحان کردن این کار به حساب می‌آید.

این سریال اپیزودهایی داشت که فقط با اعتماد به نفس بسیار بالا و ابدا نترسیدن از احتمال کاهش تعداد بینندگان می‌شد آن‌ها را خلق کرد؛ تا جایی که در یک قسمت همه‌ی کاراکترهای آن انیمیشنی شدند و در یکی از قسمت‌های یکی از فصل‌های دیگر سازندگان برای روایت یک اپیزود کامل از فرم فیلم‌های موزیکال بهره بردند! Fringe هرگز سریالی غیرجدی به حساب نمی‌آمد و طی بسیاری از قسمت‌ها هم با مسائلی تاریک و تلخ سر و کله می‌زد. همچنین از Fringe به‌عنوان سریالی یاد می‌شود که اگر تیم سازنده‌ی متفاوتی (چه در بین بازیگران، چه بین کارگردان‌ها و چه در گروه نویسندگان) داشت، قطعا از جایی به بعد تبدیل به اثری کلیشه‌ای با یک پروتاگونیست می‌شد. ولی آن‌چه که توسط این افراد به رهبری آبرامز به دست مخاطب رسید، محصولی داستان‌گو و پرشده از کاراکترهای متعدد عالی و اجراشده به بهترین شکل ممکن بود. همین موارد کاری کردند که اپیزودهای چالش‌برانگیز سریال برای مخاطب نیز شانس پذیرفته شدن توسط او را داشته باشند. چون هرچه قدر که از برخی جهات پیچیده جلوه می‌کردند و فکر بیننده را به کار می‌انداختند، باز از پس حفظ برخی جذابیت‌های همیشگی و آشنای خود هم برمی‌آمدند. تازه برخلاف امثال The X-Files، «فرینج» هیچ‌وقت نقطه‌ی ضعفی به اسم افت کیفیت را نشناخت و با گذر زمان به یک اسطوره‌شناسی غنی دست یافت؛ پنج فصل و همچنان درخواست داشتن از سوی تماشاگر برای آفرینش اپیزودهای بعدی بیش از هفت سال گذشتن از زمان پایان یافتن!

( –The Simpsons (TV Series 1989

سیمپسون‌ها

شورانر: مت گرینیگ

بازیگران (صداپیشه‌ها): دن کستلانتا، جولی کاونر، نانسی کارترایت و یاردلی اسمیت

درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز: ۸۵%

هیچ قانونی برای چگونگی تماشای سریال انیمیشنی خارق‌العاده‌ی «سیمپسون‌ها» وجود ندارد. اگر می‌خواهید همین حالا بروید و تازه‌ترین اپیزود آن را نگاه کنید. اگر می‌خواهید شروع به تماشای سریال از اولین قسمت اولین فصل تا تازه‌ترین قسمت تازه‌ترین فصل کنید. اگر می‌خواهید مقاله‌ای در رابطه با بهترین اپیزودهای «سیمپسون‌ها» بیابید و اپیزودهای ذکرشده در آن را بدون ترتیب ببینید. اگر می‌خواهید فقط قسمت‌های هالووینی خاص هر فصل سریال را به تماشا بنشینید. اگر می‌خواهید بدون فکر به هیچ‌چیز غرق دنیای انیمیشنی آن شوید و اگر می‌خواهید چندین و چند نوشته در توضیح هر فصل، ارجاعات هر اپیزود و پیش‌بینی‌های دیوانه‌وار و درست از آب درآمده‌ی «سیمپسون‌ها» بخوانید. The Simpsons به‌عنوان یکی از طولانی‌ترین و برترین آثار کمدی تلویزیون همچنان پرانرژی است. همچنان می‌شود آن را فصل به فصل دید و پیشرفت قدم به قدم صنعت انیمیشن‌سازی در تلویزیون را به نظاره نشست و همچنان توانایی خنداندن و سرگرم کردن مخاطب را دارد.

از تیتراژ آغازین و گاهی متغیر سریال و تخته‌نوشت‌های معروف بارت سیمپسون تا داستان‌های گوناگونی که هرگز تکراری نمی‌شوند و روایتی که در آن‌ها سن هیچ کاراکتری تغییر نمی‌کند. «سیمپسون‌ها» که می‌شود پروسه‌ی آشنایی با آن را به وسیله‌ی دیدن فیلم The Simpsons Movie هم کلید زد، یک معدن طلا است که هرکس می‌تواند بنا به میل و زمان‌گذاری خود به استخراجش بپردازد. در مرکز آن هم خانواده‌ای متشکل از یک پدر چاق و عاشق دونات، یک دختر باهوش، یک پسر متوقف‌ناشدنی، یک مادر نگران و عاقل و یک نوزاد خطرناک و دست کم گرفته‌شده قرار می‌گیرد. با همه‌ی این‌ها درنهایت هیچ‌چیز مثل تماشای کامل یکی از فصل‌های میانی سریال ماهیت ساده و همزمان پیچیده و درگیرکننده‌ی آن را نشان‌تان نمی‌دهد.

(The Office (2005–2013

اداره

شورانر: گرگ دنیلز

بازیگران: استیو کارل، رین ویلسون، جان کرازینسکی و جینا فیشر

درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز: ۸۱%

سریال آمریکایی The Office که با اقتباس از سریال کوتاه و چهارده‌قسمتی The Office UK شکل گرفت، همه‌ی داشته‌های آن را بهتر و شگفت‌انگیزتر به مخاطب ارائه کرد و همزمان صاحب بسیاری از داشته‌های تازه هم شد، از ۹ فصل و ۲۰۱ اپیزود تشکیل شده است؛ ۹ فصل و ۲۰۱ قسمت تقریبا بیست دقیقه‌ای که زندگی کارمندهای معمولی یک دفتر معمولی فروش کاغذ در شهری نه‌چندان بزرگ و نه‌چندان کوچک را به نمایش می‌گذارند. The Office پرشده از کاراکترهایی است که همیشه مثل انسان‌های واقعی در حال پذیرش تغییرات گوناگون هستند و هرکدام درون زندگی خود با موارد به‌خصوصی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این وسط اغراق‌های سریال سیت‌کام مدرن کم‌نظیر (اگر نگوییم بی‌نظیر) مورد اشاره در به تصویر کشیدن آن‌ها نیز در دل واقع‌گرایی اثر قرار می‌گیرد؛ واقع‌گرایی خاصی که می‌تواند با نمایش حماقت دنیای واقعی مخاطب را به طرز عجیبی بخنداند و در عین حال گاهی درنهایت جدیت او را به گریه بیاندازد. تقویت‌کننده‌ی فیلم‌نامه‌های درخشان و سبک کارگردانی و فیلم‌برداری به‌خصوص و تماشایی سریال هم بازیگرانی هستند که یکی بیشتر از دیگری شما را عاشق شخصیت‌های خاکستری قرارگرفته در گوشه به گوشه‌ی قصه می‌کنند.

در قله‌ی بازیگری‌های سریال اما استیو کارل می‌ایستد. کاری که او با مایکل اسکات انجام می‌دهد فراتر از نقش‌آفرینی بی‌نقص در جایگاه وی است. چون مایکل اسکات به‌عنوان رئیس دفتر، همزمان تنفربرانگیز و بی‌اندازه دوست‌داشتنی است. او در حالی تصویری بسیار دردناک از آدم‌های شکست‌خورده در سیستم‌های تحصیلی و کاری را به نمایش می‌گذارد که همیشه می‌تواند یادآور جنون حیات‌بخش به انسان در تلخ‌ترین لحظات زندگی هم باشد. استیو کارل هم این کاراکتر را با تک‌تک تغییراتش بدون افت بازی می‌کند و در هماهنگی کامل با تیم کارگردانی گاهی چنان نفس مخاطب را از خنده بند می‌آورد که هیچ راهی به جز متوقف کردن سریال، چند دقیقه خندیدن و سپس برگشتن به چند دقیقه‌ی قبل وجود نداشته باشد. The Office همزمان برخی از بهترین شروع‌های ممکن هر اپیزود، برخی از بهترین داستان‌گویی‌های بلند، برخی از احساسی‌ترین لحظات و برخی از زیباترین دیالوگ‌های تلویزیون در قرن بیست‌ویکم را شامل می‌شود. اما آن را نه به خاطر این موارد که به هدف تلاش برای تبدیل به عضو جدید خانواده‌ای ببینید که همیشه می‌توانید برای لمس آرامش و غصه خوردن و خندیدن با اعضای آن سراغش را بگیرید. تماشای کامل فصل اول این سریال با آن که در ابتدا کمی عجیب جلوه می‌کند، فرصت تبدیل شدن به یکی از اعضای خانواده‌ی The Office را به مخاطب می‌بخشد و لطفا باور کنید لذت‌هایی که می‌توان در ادامه و شاید برای همیشه با این خانواده آن‌ها را لمس کرد، بی‌پایان به نظر می‌رسند.

(Buffy the Vampire Slayer (1997–2003

بافی قاتل خون‌آشام‌ها

شورانر: جاس ویدون

بازیگران: سارا میشل گلر، نیکولاس براندن، آلیسون هانیگان و کاریزما کارپنتر

امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱%

سارا میشل گلر، بازیگر متولد سال ۱۹۷۷ میلادی در سریال Buffy the Vampire Slayer نقش دختری به اسم بافی سامرز (بخوانید خفن‌ترین شخص دنیا برای جوان‌ها و نوجوان‌های غربی علاقه‌مند به تلویزیون در دورانی به‌خصوص) را بازی کرد. این سریال که جاس ویدون یعنی یکی از بزرگان دنیای تلویزیون و کارگردان نخستین فیلم Avengers خالق آن بود، هنوز و حتی بعد از پایان یافتن دوران پخش The Vampire Diaries و True Blood به‌عنوان مهم‌ترین سریال خون‌آشامی/ومپایری تاریخ شناخته می‌شود. موضوع از جایی به اوج جذابیت می‌رسد که بدانید جاس ویدون پیش‌تر به‌عنوان یکی از اعضای تولید فیلم Buffy the Vampire Slayer، محصول سال ۱۹۹۲ میلادی پیاده‌سازی ایده‌ی این سریال را امتحان کرد و شکست خورد؛ آن فیلم نه از مخاطبان و نه از منتقدها نمره‌ی بالایی نگرفت و اکنون هم احتمالا کسی از تماشای آن لذت ویژه‌ای نخواهد برد. بااین‌حال نسخه‌ی تلویزیونی قصه اثری متشکل از هفت فصل و ۱۴۴ قسمت با مدت‌زمان‌هایی بین ۴۲ الی ۵۱ دقیقه از آب درآمد که کلاسیک، تماشایی و خواستنی به شمار می‌رود.

بافی همان‌گونه که از اسم اثر پیدا است، در رده‌ای طولانی از زنان شناخته‌شده در طول تاریخ قرار می‌گیرد که نخستین هدف‌شان از زندگی سلاخی و نابود کردن خون‌آشام‌ها و چرخیدن در تک‌تک نقاط ممکن به هدف یافتن و ازبین‌بردن آن‌ها است. البته مسئله فقط بر سر خون‌آشام‌ها هم نیست و وظایف او به مقابله با شیاطین و تمام جلوه‌های دیگر نیروهای تاریکی نیز گسترش پیدا می‌کنند. اما برخلاف اجداد انزواطلب خویش، بافی عملا اعضای گروهی از دوستان صمیمی خود را تبدیل به شکارچی‌های همراه کرده است و مدام به کمک توانایی‌های هرکدام از آن‌ها دروازه‌ها و دیواره‌های جهنم را به لرزه می‌اندازد. این سریالِ بیش از حد خلاقانه که از طنز شرورانه و قدرتمندی هم بهره می‌برد، برخلاف فیلم نام‌برده همگان را راضی ساخت؛ هم تماشاگران عاشق دنیاسازی و شخصیت‌پردازی آن شدند و هم منتقدها جسارت و فرم قصه‌گویی ویدون لابه‌لای اپیزودهایش را به باد ستایش گرفتند. نتیجه هم چیزی نبود جز اینکه حتی پایان یافتن رسمی سریال دنیای آن را برای طرفداران تمام نکرد و همچنان خیلی‌ها به تماشا یا بازبینی محصول تلویزیونی کالت و کلاسیک مورد بحث می‌پردازند. Buffy the Vampire Slayer مثال بارز یک سریال تلویزیونی ریسک‌پذیر است که اکثر ریسک‌هایش جواب داده‌اند. به همین خاطر هم بعد از آن بسیاری از سریال‌های محافظه‌کار شکل‌گرفته بر پایه و اساس قصه‌گویی ماورا الطبیعه توانستند با تکیه به نقشه‌های موفق اجراشده توسط بافی به موفقیت‌های قابل قبولی برسند.

از اپیزودهای فراموش‌ناشدنی به‌معنی واقعی کلمه تا لحظاتی که نفس مخاطب را بند می‌آوردند و از کاراکترهایی که وجود آن‌ها در جهان را باور می‌کنیم تا سکانس‌های ترسناکی که در فضاسازی سینمای وحشت را تکان می‌دادند؛ «بافی قاتل خون‌آشام‌ها» همه‌چیز داشت و کمتر سریالی می‌تواند ادعا کند که همه‌چیز دارد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
6 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.