جلوههای ویژهی کامپیوتری در بسیاری از فیلمهای لایواکشن باعث رخ دادن اتفاقات عجیبی میشوند؛ چه وقتی بازیگرهای از دست رفته را با تکنیکهای مختلف برای چند دقیقه زنده میکند و چه وقتی سن افراد را کاهش میدهد. همراه میدونی باشید.
وجود فیلم Iron Cross، محصول سال ۲۰۰۹ میلادی و فیلم Wagons East، محصول سال ۱۹۹۴ میلادی اثبات میکند که حتی آثار ناموفق در جلب نظر مثبت اکثر مخاطبها هم سراغ CGIها برای خلق یک نقشآفرینی رفتهاند. از آن سو جک لرد در نسخهی جدید سریال Hawaii Five-0 و نانسی مارچند در سریال سوپرانوها نشان دادند که استفاده از این تکنولوژی فقط مخصوص فیلمهای لایواکشن نیست و سریالهای لایواکشن هم گاهی سراغ آن میروند.
زیرا در هر حالت ترکیب درخشان کار بهترین گریمورها، بهترین نورپردازها و بهترین تیم فیلمبرداری هم نمیتواند بازیگر مرده را زنده کند یا یک هنرمند سنبالا را چند دهه جوانتر جلوه دهد! پس جلوههای ویژهی کامپیوتری عملا تبدیل به ابزاری برای گریم شدند؛ تا نقشآفرینیهای غیرممکن را ممکن کنند.
تماشا در یوتیوب
ما خندههای بلند موقع تماشای سکانس تکانتکان خوردن فارست مقابل جان. اف. کندی را مدیون نوعی از همین CGIها هستیم که رابرت زمکیس با آنها توانست برخی از چهرههای شناختهشدهی تاریخی را در فیلم Forrest Gump زنده کند. البته که بارها و بارها از جلوههای ویژهی کامپیوتری مورد بحث فقط با اهداف مالی استفاده شد.
اما گاهی آنها واقعا درست قدم به یک فیلم میگذارند و به یک فیلمساز برای پیادهسازی اثر مد نظر خود کمک میرسانند. هرچند هالیوود طی سالهای اخیر بیشازپیش نسبت به زنده شدن بازیگرهای مرده در فیلمها و سریالها واکنش منفی جدی نشان میدهد. سریال Bojack Horseman به خوبی طی چند قسمت بهکارگیری بیش از حد چنین فناوریهایی را به سخره گرفت.
۱۰- لارنس الیویه در فیلم Sky Captain and the World of Tomorrow
فیلم Sky Captain and the World of Tomorrow، محصول سال ۲۰۰۴ میلادی به مراتب بیشتر از آثار دیگر حاضر در این مقاله باعث شد که خیلیها بپرسند: «آیا زنده کردن دیجیتالی اشخاص مرده در فیلمهای لایواکشن کار درستی است؟». زیرا برخلاف آثار دیگری که در ادامه با آنها مواجه میشوید، هدف فیلمساز را نمیتوان زنده کردن یک شخصیت مهم داستان دانست. کارگردان نمیخواست کاراکتر مهمی را که بازیگر آن مرده است، در یک دنباله بازگرداند. تیم سازنده ناگهان وسط فیلمبرداری یک بازیگر را از دست نداد که برای تکمیل فیلم نیازمند این جنس از CGIها شود.
در حقیقت فیلم Sky Captain and the World of Tomorrow به هیچ عنوان روی کاغذ کوچکترین ضرورتی برای رفتن سراغ بازسازی کامپیوتری لارنس الیویه نداشت؛ بازیگر و کارگردان انگلیسی که سال ۱۹۸۹ میلادی از دنیا رفت. کری کانرن که Sky Captain and the World of Tomorrow تنها فیلم سینمایی بلند کارگردانیشده توسط او است، این پروژه را طی مدتزمان بلند و با علاقهی فراوان به سرانجام رساند. او فقط لارنس الیویه را مناسب نقشآفرینی بهعنوان دکتر توتنکاف، شخصیت منفی داستان میدانست.
ساخت یک تصویر پروژکتوری با ترکیب ویدیوهای قدیمی آرشیوشده و CGIها کاری کرد که سکانس لازم از لحاظ بصری شکل بگیرد. سپس برای بخشهایی از متن فیلمنامه که میان دیالوگهای بیانشده توسط لارنس الیویه نبودند، یک صداگذار آمد تا دقیقا مثل او صحبت کند.
۹- فیلیپ سیمور هافمن در فیلم The Hunger Games: Mockingjay 2
مقاله مرتبط:
- بهترین بازیگران مرد هالیوود
او با ۴۶ سال سن از دنیا رفت. صنعت/هنر سینما برای مدتی شوکه شده بود. فیلم The Hunger Games: Mockingjay - Part 2 هم تبدیل به آخرین اثر حاضر در کارنامهی این بازیگر کاربلد شد. او یک هفته پیش از به اتمام رسیدن فیلمبرداری اثر مورد بحث جان خود را از دست داد. کارگردان از فوتیجهای ضبطشده و مورد استفاده قرارنگرفته بهره برد تا به کمک تدوین، لحظات باقیمانده را پر کند. البته فیلمنامه هم در یک سکانس کلیدی تغییر یافت تا آن لحظه را بتوان بدون حضور هافمن فیلمبرداری کرد.
نتیجه کاملا رضایتبخش بود. پس مخاطب به شکل مستقیم متوجه تغییرات انجامشده در کامپیوتر نبود. فرانسیس لارنس در مقام کارگردان با برنامهریزی و استفادهی بهجا و حداقلی از ابزار لازم کاری کرد که تماشاگرها بتوانند بیمشکل شاهد آخرین نقشآفرینی فیلیپ سیمور هافمن فقید باشند.
۸- ساموئل ال. جکسون در فیلم Captain Marvel
بینندگان به خوبی میدانند که Marvel Studios به ریاست کوین فایگی تا به امروز بارها و بارها از انواعواقسام تکنیکها برای ایجاد برخی از تغییرات روی بازیگرهایی همچون رابرت داونی جونیور (بازیگر نقش آیرون من) بهره میبرد. اما چشمگیرترین آنها را میتوان چند دهه جوان کردن ساموئل ال. جکسون دانست که اکنون سن واقعی او از ۷۰ هم فراتر رفته است.
با اینکه تکنولوژی تاثیر مثبت قابل توجهی روی موفقیت سازندگان در انجام این کار داشت، کارگردان کاپیتان مارول میگوید که نباید ابدی بودن برخی از ویژگیهای خود این بازیگر معروف و محبوب را فراموش کرد. او هنوز به اندازهی چند دههی قبل، پرشده از شور و انرژی بازی میکند و مثلا در بیان جملات انقدر پرجزئیات و مسلط ظاهر میشود که گویا کامپیوتر کار خاصی برای چند دهه کمتر کردن سن او از برخی جهات انجام نمیدهد.
۷- بروس لی در فیلم Game of Death
نهتنها مرگ بروس لی در سن ۳۲سالگی و پیش از پایان یافتن فیلمبرداری کاری کرد که فیلم Game of Death شانس زیادی برای اکران نداشته باشد، بلکه متاسفانه بسیاری از سکانسهای ضبطشده پیش از مرگ او هم نابود شدند. بازنویسی مفصل فیلمنامه با ایجاد چند تغییر کلیدی و استفاده از تمام تکنولوژیهای محدود موجود کاری کرد که بالاخره سال ۱۹۷۸ میلادی بهعنوان زمان اکران فیلم Game of Death شناخته شود.
آیا نتیجه ایدهآل بود؟ اصلا و ابدا. همین حالا وقتی به سکانس ساختهشده با چسباندن تصویر صورت بروس لی روی سر یک بازیگر بدل نگاه میکنیم، احتمالا مقداری لبخند میزنیم. ولی اگر این کارها در آن زمان به هر شکل ممکن انجام نمیشدند، ما فیلم Game of Death را نمیدیدیم و از رویارویی با مبارزهی به یاد ماندنی کریم عبدالجبار دربرابر بروس لی محروم میشدیم؛ وقتی لی آن لباس زردرنگ افسانهای را بر تن داشت.
نباید از یاد برد که هدف اصلی استفاده از انواعواقسام امکانات آن است که بهترین تجربهی سینمایی ممکن شکل بگیرد. پس دقیقا در نقطهی خلاف استفادههای تبلیغاتی از چهرهی بازیگرهای مرده، چنین آثاری قرار میگیرند که از فناوریها برای سینما و مخاطب محترم سینما بهره بردند. وقتی یک تبلیغ تلویزیونی با بهترین کیفیت هم بازیگرهای مرده را نشان میدهد، مخاطب فقط خرج شدن پولهای فراوان چند ثروتمند برای افزایش درآمد خود را میبیند. ولی در پروژههایی همچون تکمیل فیلم Game of Death حداقل صنعت و هنر سینما کنار یکدیگر ایستادند. در نتیجه حتی وقتی نتیجه سرتاسر درخشان نیست، هدف را میتوان ستایش کرد.
۶- الیور رید در فیلم Gladiator
گلادیاتور به کارگردانی ریدلی اسکات شامل دو سکانس میشود که در مجموع حدودا دو دقیقه زمان میبرند و در آنها نسخهای دیجیتالی از الیور رید را میبینیم؛ موجودی ساختهشده با قرارگیری چهرهی وی روی صورت بازیگر بدل. چرا؟ چون او که در سالهای پایانی عمر خود درگیر مشکلات و حواشی شده بود، حین فیلمبرداری گلادیاتور و پس از مصرف الکل با سکتهی قلبی جان خود را از دست داد.
وی پس از مرگ به خاطر بازی در فیلم Gladiator نامزدی جایزهی بفتا را کسب کرد. فیلمنامه نیز مقداری عوض شد تا تدوین و دو سکانس نامبردهی ساختهشده به کمک جلوههای ویژه بتوانند در مجموع شخصیت آنتونیوس پراکسیمو را به یک سرنوشت داستانی قابل قبول برسانند. اگر مایل به سنجش موفقیت سازندگان فیلم گلادیاتور در بازگرداندن کوتاه بازیگر از دست رفته هستید، در بازبینی بعدی این ساختهی بزرگسالانهی اسکات سعی کنید دو سکانس مورد اشاره را بیابید.
۵- برندون لی در فیلم The Crow
او فرزند بروس لی و لیندا لی کدول بود؛ شخصی که فقط ۲۸ سال عمر کرد و تعداد فیلمهای سینمایی بلند کارنامهی بازیگری وی به تعداد انگشتهای یک دست نمیرسد. ولی فیلم کامیکبوکی The Crow به کارگردانی الکس پرویاس همچنان طرفدارهای پروپاقرص خود را دارد که نقشآفرینی ارزشمند برندون لی را فراموش نکردهاند.
این بازیگر به شکلی تلخ دقیقا سر صحنهی فیلمبرداری همین فیلم کشته شد؛ به خاطر شلیک اشتباه یکی از تفنگهایی که صرفا قرار بود برای ساخت برخی از سکانسها مورد استفاده قرار بگیرد. کارگردانی هوشمندانه، استفادهی درست از جلوههای ویژه، همکاری عالی بازیگر بدل با تیم سازنده و نورپردازیها به بهترین شکل ممکن کاری کردند که اکثر بینندگان نتوانند سکانسهای متفاوت شخصیت اریک دریون را از هم جدا کنند؛ به این معنی که نمیتوانیم به آسانی به فیلم The Crow نگاه بیاندازیم و بگوییم در فلان سکانس با نقشآفرینی واقعی برندون لی و در سکانس دیگر با حقههای تصویری مختلف برای پر کردن جای خالی او روبهرو شدهایم.
به همین خاطر دستاوردهای فنی فیلم The Crow بهعنوان محصول سال ۱۹۹۴ میلادی بسیار قابلتوجه به نظر میرسند. البته که نباید نقش گریمهای خاص فیلم The Crow و قاببندیهای حسابشدهی آن در سکانسهای مشخص برای رسیدن اثر به این کیفیت را انکار کرد. راستی بازیگر بدلی که با رضایت خانوادهی لی جایگزین برندون لی شد، شخصی جز چاد استاهلسکی نبود؛ کارگردان مجموعه جان ویک و فیلم Ghost of Tsushima.
۴- مارلون براندو در فیلم Superman Returns
براندو در فیلم Superman، محصول سال ۱۹۷۸ میلادی نقش Jor-El یعنی پدر سوپرمن را بازی کرد. اما فیلم Superman Returns در سال ۲۰۰۶ میلادی پخش شد؛ ماهها پس از مرگ او. در نتیجه شاید کمتر کسی انتظار داشت که مجددا جور-ال را با نقشآفرینی مارلون براندو ببیند. ولی سازندگان با خود گفتند که وقتی در سکانس بهخصوص قرار است شاهد تلاش سوپرمن برای یافتن جایگاه خود در دنیا باشیم، بهتر میشود اگر ارتباط وی با گذشتهی خود را پررنگ کنیم. پس جلوههای ویژهی متمرکز روی مدلسازی صورت و طبیعی جلوه دادن حرکات دهان کاری کردند که نه یک برخورد مستقیم که ارتباطی متعلق به دو زمانهی متفاوت را ببینیم.
وقتی سوپرمن باید با صحبتها و تصاویری از پدر از دسترفتهی خود مواجه شود و بهلطف شنیدن جملاتی بیانشده در گذشته جایگاه امروز خود را بیابد، آنچنان غیرمنطقی نیست که هنرنمایی به کار رفته برای نمایش جور-ال هم با استفاده از فوتیجهای قدیمی به وجود بیاید. سازندگان اینجا بهنوعی با کامپیوتر کار بسیار دیوانهواری روی فوتیجها انجام ندادند. اما استفادهای هوشمندانه و فکرشده برای ویدیوهای ظاهرا بیاستفاده پیدا کردند.
تیم ساخت فیلم با محتوای سکانسهای حذفشدهی فیلم سوپرمن قدیمی هماهنگ شد و تصویر براندو به شکلی نهچندان واضح روی کریستالهای یخی افتاد. پس کموبیش نقشآفرینی او چه در صدا و چه در تصویر ریشه در واقعیت داشت. اینگونه تکنولوژی گاهی به کمک روشهای نسبتا ساده میتواند بهنوعی یک بازیگر مرده را برای چند دقیقه مقابل چشم مخاطب زنده کند.
۳- رابرت دنیرو، آل پاچینو و جو پشی در فیلم The Irishman
نمیتوان انکار کرد که بسیاری از فیلمسازها از مدتها قبل مایل به تغییر سن بازیگرها بودهاند؛ گاهی گریم برای انجام این کار کافی به نظر میرسد و گاهی فقط کامپیوتر میتواند نجاتدهنده باشد. به همین خاطر مدام تکنولوژیهای پرخرج انجام این کار پیشرفت کردند تا خواستهی کارگردانها را برآورده سازند. این وسط احتمالا تا به امروز حتی یک فیلم هم نبوده است که از چنین فناوری خاصی بهره ببرد و همهی بینندگان بگویند که تصاویر نسخههای جوان شخصیتها در آنها بینقص هستند. تقریبا همیشه مشکلاتی جزئی اما انکارناپذیر در این جنس از تصویرسازیها به چشم میخورند که میزان باورپذیری آنها را کاهش میدهند.
قطعا عدهای نیز مشکلاتی در پذیرش این CGIهای خاص فیلم مرد ایرلندی داشتهاند. ولی این اثر یک تغییر بسیار مهم را رقم زد. درحالیکه فیلمهای مختلف تا به امروز با استفاده از تکنولوژیهای متفاوت موفق به جوان ساختن بازیگرها شدهاند، شرکت ILM با همکاری افرادی همچون پابلو هلمن کاری را کرد که پیش از اکران The Irishman شاهد انجام شدن آن در این ابعاد نبودیم؛ جوانسازی بازیگرها در یک فیلم سینمایی بلند بدون هیچگونه استفاده از موشن کپچرینگ.
هیچ بازیگری در هیچ لحظهای بهجای دنیرو، پاچینو و پشی مقابل دوربین نرفت. آنها هرگز نباید قطعاتی را روی صورت خود نصب میکردند تا بعدا کامپیوتر بتواند نسخهی جوان آنها را شبیهسازی کند. شرکت Industrial Light & Magic که طی سالهای اخیر بارها جهان فیلمسازی را ماتومبهوت فناوریهای خود کرده است، اجازه داد بازیگرها مثل همیشه فقط نقشآفرینی کنند؛ تا سپس زمان انجام همهی کارهایی جادومانند تیم جلوههای ویژه بشود.
در آینده از فیلمها میتوانند بدون صداگذاری جداگانه، موشن کپچرینگ و ترکیب بازی بازیگر واقعی با نقشآفرینی افراد دیگر، موفق به جوان ساختن بازیگر شوند. بازیگر با همان شکلوشمایل واقعی خود جلوی دوربین میرود و کار خود را انجام میدهد. پس نقشآفرینی کاملا واقعی خواهد بود. البته استفاده از این تکنولوژی بسیار هزینهبر به نظر میرسد. ولی باتوجهبه پشتیبانی مالی گستردهی نتفلیکس از فیلم The Irishman، مشکلی برای آن به وجود نیامد.
۲- کری فیشر در فیلم Star Wars
مجموعهی جنگ ستارگان (جنگهای ستارهای/Star Wars) تا به امروز بارها و بارها از جلوههای ویژهی کامپیوتری برای جانبخشی به بازیگرهای مرده یا تغییر سن نقشآفرینهای زنده بهره برده است. زیرا وقتی چنین جهانی توسط جرج لوکاس و هنرمندهای دیگر به وجود آمد، دیگر نمیتوان آن را به محدودیتهای سنی و جسمی بازیگرها محدود خواهد کرد. جهانهایی همچون Star Wars از تکتک افرادی که در خلق آنها نقش داشتهاند هم بزرگتر میشوند.
ماف تارکین، افسر بالامقام و بیرحم امپراتوری در فیلم Rogue One: A Star Wars Story با ظاهر پیتر کوشینگ حضور داشت؛ حدودا ۲۲ سال بعد از مرگ او. گای هنری با حرکت و صحبت به مانند او موفق به همکاری با تیم جلوههای ویژهی کامپیوتری شد و اینگونه فرد ناظر روی شکلگیری Death Star توانست بدون مشکل در فیلم روگ وان مخاطبها را به یاد چند دههی قبل بیاندازد. فراموش نکنید که ما در فیلم Rogue One: A Star Wars Story شاهد نسخهی جوان شاهدخت لیا هم بودیم؛ شخصیتی محبوب که سالها با درخشش کری فیشر زنده شد.
در سال ۲۰۱۶ میلادی طی دو روز کری فیشر و مادر او یعنی دبی رینولدز از دنیا رفتند. در نتیجه لوکاسفیلم نمیدانست که باید چه کار کند. فیلم Star Wars: Episode VIII - The Last Jedi رایان جانسون با مشکلی جدی مواجه نبود. اما استودیو میدانست که داستان شاهدخت لیا اصلا در آن فیلم تمام نشد. پس جی. جی. آبرامز و اعضای تیم او در فیلم Star Wars: Episode IX - The Rise of Skywalker سراغ انواعواقسام تکنیکها رفتند؛ به کمک CGIها موفق به نمایش تمرینهای لیا در دوران جوانی شدند و با فوتیجهای مورد استفاده قرارنگرفتهی فیلمهای هفتم و هشتم، لحظاتی همچون آرام گرفتن او را به تصویر کشیدند.
اینجا دیگر ماجرا به کمک گرفتن از جلوههای ویژهی کامپیوتری برای به تصویر کشیدن سکانسهای مورد نیاز خلاصه نمیشد. بلکه آبرامز مجبور به نگارش بخشهایی از فیلمنامه مبتنی بر ویدیوهای موجود و قابل استفاده بود.
۱- پل واکر در فیلم Furious 7
وقتی پل واکر، بازیگر نقش برایان اوکانر مجموعه «سریع و خشن» در یک تصادف جدی از دنیا رفت، بسیاری از طرفدارها شوکه شده بودند. دامینیک تورتو با بازی وین دیزل و برایان در نگاه درصد قابل توجهی از تماشاگرها، با اختلاف مهمترین کاراکترهای این سری فیلم اکشن به حساب میآمدند. در نتیجه امکان نداشت که بتوان بهسادگی و با چند سکانس معمولی از برایان خداحافظی کرد.
از آنجایی که پس از مرگ او هنوز فیلمبرداری فیلم سریع و خشن 7 به اتمام نرسیده بود، چارهای جز کمک گرفتن از جلوههای ویژهی کامپیوتری وجود نداشت؛ بهلطف فوتیجهای استفادهنشده در گذشته و حتی ویدیوهای مصاحبههای او. سازندگان موقع فیلمبرداری دقایقی که درنهایت برایان به کمک CGI در آنها زنده شد، از کیلب واکر و کودی واکر یعنی برادرهای او بهعنوان بازیگر حاضر در صحنه بهره بردند. نتیجهی کار در برخی از لحظات، غیر قابل تشخیص از سکانسهای فیلمبرداریشده با حضور خود پل واکر به نظر میآمد. گاهی نیز همچون سکانس پایانی که در آن برایان و دام برای آخرین بار به سمت خورشید اتومبیلرانی میکنند، همه متوجه ماهیت CGIها میشوند.
ولی کسی آنچنان اهمیت نمیداد. سازندگان تمام تلاش خود را کرده بودند و با استانداردهای مجموعه فیلم Fast and Furious، پایانی لایق توجه و حتی شاعرانه را تحویل پل واکر داد. فیلم Furious 7 نهتنها از دست رفتن واکر را پذیرفت، بلکه از آن برای رساندن شخصیت او به یک جمعبندی احساسی و منطقی بهره برد؛ تا همه به یاد بیاورند که چهقدر پرخرجترین بلاکباسترهای پرفروش مذمتشده توسط بسیاری از منتقدها نیز بعضا در پشت صحنه با دوستیهای عمیق ساخته میشوند.