بنقد فیلم Train to Busan - قطار بوسان

بنقد فیلم Train to Busan - قطار بوسان

فیلم زامبی‌محور Train to Busan، محصول کره‌ی جنوبی، یکی از مفرح‌ترین و هیجان‌انگیزترین بلاک‌باسترهای ۲۰۱۶ است.

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم در دوره و زمانه‌ای که فیلم‌های فاجعه‌ای/زامبی‌محور خوب منقرض شده‌اند، یکی از آنها به یکی از بهترین فیلم‌هایی که در سال ۲۰۱۶ تماشا کرده‌ام تبدیل شود، اما باید بگویم «قطار بوسان» نه تنها یکی از پنج فیلم‌ ترسناک برتر ۲۰۱۶ است، که به خاطر دست‌یابی به چنین کیفیتی در چنین ژانری باید یکی از غافلگیرکننده‌ترین شگفتی‌های ۲۰۱۶ هم نام بگیرد. این روزها زامبی‌ها دیگر اُبهت و شکوه گذشته‌شان را از دست داده‌اند. این موضوع به چنان درجه‌ی افتضاحی رسیده که با هرکسی صحبت می‌کنید، باور دارند که زامبی‌ها کهنه شده‌اند. که زامبی‌‌ها دیگر تاثیرگذاری قبلشان را از دست داده‌اند. در اینکه زامبی‌ها دیگر به عنوان عنصر غافلگیرکننده و جاذبه‌ی اصلی یک فیلم شناخته نمی‌شوند، شکی نیست. اما تمام اینها تقصیر زامبی‌های بخت‌برگشته نیست، بلکه از گور کسانی بلند می‌شود که آنها را به چنین هیولاهای بی‌خاصیتی تبدیل کرده‌اند. وقتی «مردگان متحرک»، پربیننده‌ترین سریال دنیا این موجودات وحشی را به یک سری مانع اضافه برای تمرین هفتگی مبارزه‌ی کاراکترهایش تبدیل کرده باشد، از دیگران چه انتظاری می‌رود! آخرین فیلم قابل‌توجه‌ی زامبی‌محوری هم که داشتیم «جنگ جهانی زی» بود؛ یک بلاک‌باستر هالیوودی با درجه‌بندی سنی ۱۳ که به سختی می‌تو‌انستید رنگ‌ سرخِ خون را در آن ببینید. فیلمی که فقط از زامبی‌های پرتعدادش به عنوان وسیله‌ای برای ساخت صحنه‌های بزرگ استفاده می‌کرد که به جای ترس و وحشت، به خنده‌ی تماشاگر می‌انجامید.

چنین محصولاتِ زامبی‌محورِ درجه‌پایینی کاری کرد‌ه‌اند که جای وحشتی که از شیوع یک بیماری ناشناخته نشات می‌گیرد با سرگرمی تماشای مبارزه‌ی عده‌ای با یک سری مبتلاشده‌ی بی‌عقل عوض شود. یک فیلم فاجعه‌ای/زامبی‌محور یعنی تکان دادن مخاطب. یعنی دست گذاشتن روی یکی از وحشت‌های عمیق آنها که فرو ریختن نظم دنیای اطرافشان است. یعنی نفوذ به زیر پوست مخاطب و به فکر فرو بردن آنها. «قطار بوسان» به عنوان چنین فیلمی در این ژانر تمام این ویژگی‌های لازم را دارد. بسیاری از محصولات زامبی‌محور و آخرالزمانی این روزها آن‌قدر از بخش وحشت و تهدید کاسته‌اند و به بخش جذابیِت زندگی در کنار زامبی‌ها اضافه کرده‌اند که زندگی کردن در یک دنیای آخرالزمانی زامبی‌زده به یکی از آرزوهای نِردهای سینمارو تبدیل شده است. همه‌ی اینها به خاطر این است که مخاطب براساس این فیلم‌ها فکر می‌کند که زندگی کردن در چنین دنیای بی‌نظمی‌، لذت‌بخش است و می‌توان با کشتن زامبی‌های بیچاره خوش گذراند.

«قطار بوسان» اما در کنار فیلم‌های مرسوم این ژانر قرار نمی‌گیرد. در عوض با فیلمی طرفیم که وحشت فراموش‌شده‌ و دست‌کم‌گرفته‌شده‌ی پیدا کردن خودمان در یک جامعه‌ی سقوط کرده و رویارویی با انسان‌های مریضی که قصد خوردن گوشت‌مان را کرده‌اند را زنده می‌کند. «قطار بوسان» از زمان «۲۸ روز بعد» دنی بویل، بهترین فیلم‌ زامبی محور ترسناک و سرگرم‌کننده‌ای است که عرضه شده. این فیلم همان چیزی است که «جنگ جهانی زی» باید می‌بود: یک کابوسِ بی‌توقفِ تمام‌عیار! و بله، هالیوود یک شبه سر عقل نیامده است که دست به ساخت چنین فیلمی بزند. «قطار بوسان» محصول سینمای کره‌ی جنوبی است. سینمایی که روز به روز دارد خودش را به عنوان نقطه‌ی متضادِ هالیوود ثابت می‌کند. جایی که می‌توان نمونه‌ی بهتر و اصولی‌تر بسیاری از چیزهایی که هالیوود در ارائه‌ی آنها لنگ می‌زند را پیدا کرد. درست بعد از تریلر کاراگاهی «شیون» که یکی از خوش‌ساخت‌ترین فیلم‌های ترسناک ماوراطبیعه‌ی سال‌های اخیر بود، آنها باز دوباره با «قطار بوسان» غیرمنتظره و خلاف جریان سینمایی غرب ظاهر شده‌اند.

شخصیت اصلی داستان مردی به اسم سئوک وو است که از همسرش جدا شده و این روزها با مادرش و دخترش سوآن زندگی می‌کند. کسی که تمام فکر و ذکرش کار و کار و کار است، فقط اسم پدربودن را یدک می‌کشد و رابطه‌ی بسیار دورادوری با دخترش دارد. کاملا مشخص است که او دخترش را دوست دارد و از اینکه رابطه‌ی سردی با او دارد ناراحت است، اما هیچ‌وقت تلاشی برای وقت گذاشتن برای دخترش و شناختن او نکرده است. آغاز فیلم مصادف با تولد سوآن است و سئوک با کراحت و به زور قبول می‌کند که سوآن را به عنوان هدیه، به دیدن مادرش در بوسان ببرد. با قطار فقط حدود یک ساعت از سئول تا بوسان فاصله است و به نظر نمی‌رسد در جریان این یک ساعت اتفاق عجیب و غریبی بیافتد. اما حقیقت این است که این سفر قرار است به چیزی بیشتر از یک مسافرت کوتاه تبدیل شود. در عوض این قرار است به سفر پدری برای اثبات عشق و وظایف پدرانه‌اش به دخترش که از او قطع امید کرده و احیای رابطه‌ی مُرده‌شان تبدیل شود.

به عبارت دیگر اگرچه روی کاغذ به نظر می‌رسد با یک داستان کلیشه‌ای دیگر طرفیم که در آن دو نفر در جریان هیاهوی یک فاجعه‌ی گسترده باید رابطه‌شان را درست کنند، اما «قطار بوسان» با نحوه‌ی روایت فوق‌العاده احساسی‌اش ثابت می‌کند که چرا استفاده‌ی اصولی از این کلیشه‌ها جواب می‌دهد. «قطار بوسان» فیلم بسیار مفرحی است و صحنه‌های اکشن تنش‌زایی دارد، اما بزرگ‌ترین چیزی که باید دربار‌ه‌ی این فیلم بدانید این است که تمام ویژگی‌های فیلم به اینها خلاصه نمی‌شود. معمولا در برخورد با چنین فیلم‌هایی سعی می‌کنیم برای لذت بردن از فیلم چشممان را روی داستان و شخصیت‌های ضعیفش ببیندیم و از اتفاقات و اکشن‌ها لذت ببریم، اما «قطار بوسان» از آن نمونه‌های نادری است که نباید چشمتان را روی شخصیت‌هایش ببندید و نباید انتظاراتتان را در این زمینه پایین بیاورید. رابطه و درگیری بین کاراکترهای فیلم فقط وسیله‌ای برای پر کردن فضای خالی بین اکشن‌ها نیست. به عبارت دیگر برخلاف بسیاری از فیلم‌های هالیوودی، کانسپت بر داستان و شخصیت‌ها اولویت ندارد. هدف سازندگان ساخت یک فیلم زامبی‌محور نبوده، بلکه با هدف روایت یک داستان خوب و پرداختن به یک مضمون عمیق‌تر دست به این کار زده‌اند. در یک کلام، در «قطار بوسان» با یک قصه‌ی منسجم طرفیم که زامبی‌ها فقط برای هیجان‌آفرینی حضور ندارند، بلکه برخی از پازل داستانگویی و معنایی فیلم هستند.

زمینه‌چینی داستان و مسیر رسیدن به نقطه‌ی انفجار اولیه و رویارویی مسافران با اولین زامبی، بی‌نقص صورت می‌گیرد. به محض اینکه وارد قطار می‌شویم، کارگردان با مهارت ساده‌ای که در کمتر بلاک‌باستری سراغ داریم، گروهی از کاراکترها که در ادامه اهمیت خواهند داشت را معرفی می‌کند. از راننده‌ی قطار، مهمانداران و دو خواهر مسن گرفته تا شوهری همراه با همسر باردارش، یک تیم بیسبال و تاجر نفرت‌انگیزی که قرار است نماینده‌ی آینده‌ی شخصیت سئوک وو باشد. در همین حین، بوی مرگ به مشام می‌رسد و سوآن جلوتر از هرکسی آن را حس می‌کند. زنی با دست و پای زخمی وارد قطار می‌شود. در بیرون از قطار صدای جر و بحث عده‌ای که دور چیزی جمع شده‌اند می‌آید. درهای قطار بسته می‌شود. تلویزیون‌ها در حال نشان دادن تصاویری از شورش‌های خیابانی هستند. این اتمسفر کلاستروفوبیک که به‌طرز فوق‌العاده‌ای لحظه به لحظه درحال سنگین‌تر و سنگین‌تر شدن است، به جایی ختم می‌شود که مسافرانِ بازمانده از اولین موج شیوع بیماری در قطار، از طریق تلویزیون‌ها متوجه می‌شوند که کشور توسط یک سری آدم‌های گرسنه و وحشی تسخیر شده است. موجوداتی که مسافران چند دقیقه قبل افتخار آشنایی با آنها را داشته‌اند.

بگذارید با زامبی‌ها شروع کنم: زامبی‌های «قطار بوسان» یادآور زامبی‌های «۲۸ روز بعد» هستند؛ زامبی‌هایی که خیلی سریع تغییر می‌کنند و رفتار سراسیمه، دیوانه‌وار و خشونت‌باری دارند. به‌طوری که زامبی‌های «مردگان متحرک» در مقابلشان بچه‌بازی احساس می‌شود. اینجا برای اینکه بتوانید از دست آنها قسر در بروید، باید اوسین بولت باشید! دومین تهدیدی که بیشتر از زامبی‌ها ترسناک می‌شود، خودِ قطار است. سازندگان تصمیم فوق‌العاده‌ای برای قرار دادن مکان وقوع اتفاقات در یک قطار گرفته‌اند. قرار دادن چنین زامبی‌هایی در خیابان یک چیز است، اما تبدیل کردن آنها به مانع بازماندگان در فضای بسته و باریک قطار چیزی دیگر! حالا حتی فرار کردن خشک و خالی هم هزارجور دنگ و فنگ دارد و البته ناگفته نماند که بعضی‌وقت‌ها کاراکترها مجبور به جلو و عقب رفتن در واگن‌های قطار می‌شوند و باید به دل زامبی‌ها بزنند. نکته‌ی بعدی که در کمتر فیلم این‌چنینی می‌بینیم، نحو‌ه‌ی مبارزه‌ی کاراکترها است. در اکثر فیلم‌های هالیوودی خیلی طول نمی‌کشد که کاراکترهای اصلی شات‌گانی، مسلسلی، آرپی‌جی‌ای، تبری-چیزی گیر می‌آورند، اما خبری از این چیزها در «قطار بوسان» نیست. قوی‌ترین سلاح بازمانده‌ها چوب بیسبال و نوار چسب و کروات و مشت و لگد است. از همه مهم‌تر آنها از این همه دویدن و مبارزه کردن خسته می‌شوند و انرژی‌شان را از دست می‌دهند، در حالی که زامبی‌ها قوی و وحشی باقی می‌مانند.

«قطار بوسان» فیلمی نیست که تمرکزش به عنوان یک بلاک‌باستر روی خلق سکانس‌های غول‌پیکر و CGI‌محور و به عنوان یک اثر ترسناک روی به راه انداختن خون و خونریزی باشد. در زمینه‌ی خلق سکانس‌های اکشن، خلاقیت و غیرمنتظره‌بودن بیشتر از هرچیزی مورد توجه قرار گرفته است. حتما فیلم‌های بسیاری را می‌شناسید که در آنها حتی پایان دنیا هم تهدیدبرانگیز احساس نمی‌شود و خطری که هزاران زامبی تولید می‌کنند فرقی با یک زامبی ندارند. اما در اینجا حتی یک زامبی هم دردسرساز است و تمام اینها به خاطر این است که «قطار بوسان» چیزی دارد که در کمترِ فیلم ترسناک یا فاجعه‌ای یافت می‌شود؛ اینکه جان همه‌ی کاراکترها برای ما اهمیت دارد و مرگشان شوکه‌کننده می‌شود. با اینکه قوانین ژانر فریاد می‌زنند که بسیاری از این کاراکترها دیر یا زود خواهند مُرد، اما باز نمی‌توانیم برای زنده ماندنشان امیدوار نمانیم.

نکته‌ی بعدی این است که کاراکترها فقط جهت حذف شدن نمی‌میرند، بلکه مرگ آنها به درستی صورت می‌گیرد. آنها فقط به خاطر احمق‌بودن کشته نمی‌شوند، که مرگشان در چارچوب داستان طوری صورت می‌گیرد که از لحاظ احساسی تکان‌دهنده است و در نتیجه تک‌تکشان را به یاد خواهید سپرد. تمام اینها به خاطر این است که نقطه‌ی ثقل داستان روی مرگ‌هاست. «قطار بوسان» درباره‌ی مضمون همیشگی داستان‌های آخرالزمانی است: انتخاب بین انسان ماندن در شرایط سخت یا خودخواهی برای اطمینان از بقایمان. می‌دانم، امکان ندارد یک داستان آخرالزمانی پیدا کنید که به این سوال اخلاقی نپرداخته باشد و این نکته‌ی جدیدی برای «قطار بوسان» محسوب نمی‌شود، اما «قطار بوسان» یکی از اندک فیلم‌هایی است که فقط برای پر کردن زمان فیلم و گذاشتن چیزی در دهان کاراکترها برای جر و بحث کردن، این سوال را در داستانش نگنجانده است، بلکه کاری می‌کند تا واقعا درگیری و آشوبِ درونی کاراکترها سر جواب دادن به این سوال را احساس کنید.

فیلم بین آخرالزمان بی‌رحمانه‌اش و دنیای منظم متمدن ما یک خط موازی می‌کشد و از این می‌گوید که این سوالی نیست که فقط در زمان سقوط جامعه به میان کشیده می‌شود، که سوالی است که از ازل وجود داشته و تا ابد هم وجود خواهد داشت. «قطار بوسان» دنیایی را به تصویر می‌کشد که در دنیای متمدنش از آخرالزمانش ترسناک‌تر و بی‌رحمانه‌تر است. حداقل شرایط «بکش یا کشته شو»ی آخرالزمان آدم‌ها را مجبور می‌کند تا دیر یا زود ظاهر واقعی‌شان را رو کنند. ناگهان مشخص می‌شود مردی که تا چند دقیقه قبل کنارت نشسته بود، چه خودخواهی است و چگونه حاضر است برای بقای خودش، تو را قربانی کند. اما بدی دنیای متمدن این است که هیچ‌وقت فرصت شناختن آدم‌هایی که با نقاب، چهره‌ی کثیف واقعی‌شان را مخفی کرده‌اند وجود ندارد.

«قطار بوسان» از دنیایی می‌گوید که در آن بقا و خودخواهی بدوی با قدرت در شهرهای مدرن جریان دارد. با این تفاوت که حالا هرکسی که قدرت و زور بیشتری داشته باشد، پایین‌دستی‌ها را زیر پایش له می‌کند. مردم هرروزه در حال خوردن یا خورده شدن هستند و تا وقتی که در شرایط سخت قرار نگیری، متوجه نمی‌شوی که تمامی انسان‌ها چقدر برای بقا به یکدیگر نیاز دارند. چه ضعیف‌ترها به قوی‌ترها و چه قوی‌ترها به ضعیف‌ها. در جایی از فیلم سئوک وو دخترش را کنار می‌کشد و به او می‌گوید که در چنین شرایطی فقط باید به فکر خودت باشی. سئوک وو کسی است که در مسیر تبدیل شدن به یک خودخواه تمام‌عیار قرار گرفته است و حالا دارد این نحصیت را به فرزندش هم منتقل می‌کند. شاید بتوان گفت سئوک تقصیری ندارد. بالاخره ممکن است هرکسی به جای او باشد، برای حفظ امنیت فرزندش هرکاری کند. سئوک به عنوان یک بزرگ‌سال بیشتر از دخترش با بی‌رحمی‌های دنیا آشنا است. دخترش اما باورش نمی‌شود که پدرش این‌طور فکر می‌کند و بدون اینکه چیزی را لو بدهم در ادامه معلوم می‌شود که بازماندگان قطار بوسان فقط در صورتی شانس زنده ماندن دارند که طرز نگاه‌شان به یکدیگر را عوض کنند و جانشان را برای یکدیگر فدا کنند. در نتیجه ترسناک‌ترین لحظه‌ی فیلم کشتاری که زامبی‌ها به راه می‌اندازند نیست، که نبردی بین انسان‌ها است. این در حالی است که حضور وحشتناک زامبی‌ها هم کاری می‌کند تا هراس و رفتار خودخواهانه‌ی برخی از بازماندگان را با تمام متنفر بودن از آنها، درک کنید. این بحث‌ها شاید روی کاغذ کلیشه‌ای به نظر برسند، اما «قطار بوسان» با چنان قدرتی به آنها می‌پردازد که تحت‌تاثیرشان قرار گرفته بودم.

«قطار بوسان» فیلم فاجعه‌ای استانداردی است. به‌طوری که می‌توان مسیرش را از قبل پیش‌بینی کرد. جادوی فیلم اما در جزییات و هوشی است که صرف بازآفرینی کلیشه‌ها شده است. در نتیجه حتی قابل‌پیش‌بینی‌ترین اتفاقات فیلم هم تکان‌دهنده و تاثیرگذار می‌شوند. «قطار بوسان» یک فیلم زامبی‌محور واقعی دیگر به فهرست فیلم‌های این ژانر اضافه می‌کند و کاری می‌کند تا خدا را شکر کنید که فقط در حال تماشای فیلم هستید و خودتان در آن قطار کذایی گرفتار نشده‌اید. «قطار بوسان» کمک می‌کند تا فیلم های آخرالزمانی زامبی‌محور کمی از وحشت گذشته‌شان را پس بگیرند و باری دیگر ثابت می‌کند که چرا ما زامبی سینمای کره هستیم!

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
3 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.