در قسمت اول بررسی ساختگیبودنِ فراموشی دوری، به اولین مدرکمان مهر تاییدی بر این تئوری میزد رسیدیم. در قسمت دوم به دنبال مدارک بیشتری میگردیم. همراه میدونی باشید.
در قسمت اول بررسی تئوری «فراموشی دوری» به یک مدرک مهم رسیدیم که نشان میداد او در تمام این مدت در حال فریب دادن ما و اطرافیانش بوده است. بله، در ابتدا همهچیز عادی به نظر میرسید. دوری اسم مارلین را فراموش میکند. او ناگهان فراموش میکند کجاست و چه کار میکند و حتی یادش نمیآید چه اتفاقی برای والدینش افتاده است. تمام اینها با نوع فراموشی دوری همخوانی دارد. تا اینکه با یک تناقض روبهرو میشویم. همانطور که پایانِ قسمت قبل توضیح دادیم، به محض اینکه ما در حال ناامید شدن بودیم، او یک سوتی بزرگ داد. چیزی که باعث شد تحقیقاتمان را برای پیدا کردن مدارکی بیشتر از سر بگیریم. ماجرا هم از این قرار بود که دوری قایقی که نمو را شکار کرده بود را به یاد میآورد، اما اسم مارلین را فراموش میکند. فراموش کردن قایق در دستهی حافظهی اعلامی قرار میگیرد. چیزی که اگر دوری به فراموشی آنتروگرید مبتلا بود نباید آن را به خاطر میآورد. به این ترتیب، ما دوری را به گوشهی رینگ کشاندیم. جالب این است که این تنها مدرکی نیست که برای اثبات دروغگویی دوری داریم!
برای شروع مرحلهی بعدی بررسیمان لازم نیست در اطلاعات پیچیدهای عمیق شویم، بلکه کافی است ببینیم دوری در دنیای واقعی چه نوع ماهیای است. «در جستجوی نمو» هیچوقت بهطور علنی ماهیهایش را دستهبندی نمیکند، اما تقریبا تمام کاراکترهای فیلم از روی ماهیهای واقعی طراحی شدهاند. بنابراین با توجه به بدن آبی، نوار سیاه رنگ پشت و بالههای زرد دوری میتوان با اطمینان گفت که دوری یک «جراحماهی» است. این ماهیها معمولا خیلی کوچک هستند و در بزرگسالی طولشان به ۳۰ سانتیمتری میرسد. خب، بگذارید حقایق جالبی را دربارهی این جراحماهیها مرور کنیم: اول از همه گول این ظاهر آرام را نخورید. جراحماهیها الکی به این نام مشهور نیستند. آنها زمانی که در شرایط تهدیدآمیز قرار میگیرند، تیغهایی از بالههایشان درمیآورند که شکارچیان را زخمی میکنند. قابلیتی که دوری را یکجورهایی به وولورینِ دنیای ماهیها تبدیل میکند! تازه، خوردن جراحماهی، ممکن است به مسموم شدن انسان منجر شود. و همچنین برخی از انواع جراحیماهیها هم دارای غدههای زهرآگین هستند. بله، برخلاف چیزی که «در جستجوی نمو» به ما نشان میدهد، دوری در دنیای واقعی اصلا بامزه و بیخطر به نظر نمیرسد و در حقیقت پشت آن چهرهی خالخالی و چشمهای درشت، یک هیولای زهرآگین قرار دارد.
بگذارید دوباره به ماجرای از دست دادن حافظه برگردیم؛ خودِ دوری در جایی از فیلم میگوید که مشکل فراموشی او «یه چیز ارثی تو خونواده»اش است. این جمله ممکن است ارجاعی به افسانهای که دربارهی حافظهی ماهیهای قرمز میگویند باشد. چون خیلیها باور دارند ماهیهای قرمز چنان حافظهی کندی دارند که همیشه فقط اتفاقات سه ثانیه گذشته را به خاطر میآورند. اما حقیقت این است که چنین باوری اصلا درست نیست. اتفاقا ماهیها بهطرز غافلگیرکنندهای حافظهی قویای دارند. بهطوری که دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که ماهیهای قرمز حداقل میتوانند اتفاقات ۵ ماه گذشته و بیشتر را به خاطر بیاورند. مثلا ثابت شده ماهیهایی که صحنهی شکار دوستانشان توسط قلابهای ماهیگیری را دیدهاند، بیش از یک سال از قلابهای ماهیگیری دوری میکردند. حتی تحقیقات نشان میدهد که ماهیها میتوانند یاد بگیرند بعضی صداهای خاص را با غذا پیوند بدهند و بعد از ۵ ماه آن را به خاطر بسپارند. مدارک زیادی وجود دارد که ماهیها به اندازهی پستانداران باهوش هستند و درجهی هوشی نزدیکی به موشها دارند. آنها میتوانند راهشان را در مارپیچ پیدا کنند. میتوانند شناختن دیگر ماهیها را یاد بگیرند و میتوانند شکارچی را از شکار به خاطر بسپارند. پس، به این نتیجه میرسیم که فراموشی دوری، یکی از مشخصههای طبیعی ماهیبودن او نیست.
تنها سوالی که میماند، این است که آیا امکان دارد از دست دادن حافظهی کوتاه مدت والدین به فرزندانشان منتقل شود؟ جواب بهطرز کاملا قابلانتظاری یک «نه» بزرگ است. چون از دست دادن حافظهی کوتاه مدت معمولا فقط از ۲ راه ایجاد میشود: (۱) استفادهی بیش از اندازه از الکل و مواد مخدر و (۲) ضربهی محکم به ناحیهی سر. مگر اینکه دوری یک معتاد حرفهای باشد و ما خبر نداشته باشیم! فکرش را کنید: «در جستجوی دوری» دربارهی تلاش دوری برای ترک کردن اعتیادش باشد! پیکسار بزرگسالانهترین فیلمش را تقدیم میکند! نهایتا همانطور که متوجه شدید، هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد فراموشی آنتروگید به صورت ژنتیکی قابل انتقال است. بنابراین دوری وقتی از ارثیبودن فراموشیاش میگوید، دقیقا در حال دروغ گفتن است. ناگفته نماند که دروغ گفتن دربارهی بیماری چیز تازهای نیست. حتی این حرکت آنقدر رایج است که به عنوان یک نوع «تمارض» هم شناخته میشود. تمارض به مریض بودن برای رسیدن به یک هدف. از پیچاندن مدرسه و کار گرفته تا در زمینهی دوری، افزایش شانس بقا در اقیانوسی خطرناک.
خب، کاملا مشخص است که تناقضهای علمی متعددی در حرفهای دوری وجود دارد، اما مرحلهی بعدی تحقیقات ما این است که چگونه ثابت کنیم دوری در حال تمارض کردن است؟ زیاد سخت نیست. مسئله این است که کسانی که تمارض به بیمار بودن میکنند، معمولا سعی میکنند در نمایش علائم آن بزرگنمایی کنند. مثلا بازی «گل یا پوچ» را در نظر بگیرید. اگر من گل را جلوی روی شما در دست راستم مخفی کنم، شما خیلی راحت میتوانید گل را تشخیص بدهید. اما مبتلایان به فراموشی آنتروگرید جای گل را به سرعت فراموش میکنند و مجبور به حدس زدن میشوند. این به این معنی است که با توجه به قانون احتمال، آنها حداقل حدود ۵۰ درصد از حدسهایشان درست خواهد بود. تمارضکنندگان اما عملکرد بدشان را با اشتباههای متوالی بزرگنمایی میکنند. در نتیجه کارنامهی آنها در مقایسه با مبتلایان به فراموشی که حدود ۵۰ درصد گل را حدس زدهاند، بدتر خواهد بود.
به خاطر همین است که تستهایی برای تشخیص دادن فراموشکاران واقعی از قلابی طراحی شده است. مثلا یکی از تستهای گرفتن مچ تمارضکنندگان، تستی به اسم «تام» (TOMM) است. در این تست ۵۰ تصویر مختلف به فرد نشان داده میشود. بعد از اینکه نمایش تصاویر به پایان رسید، امتحانکننده یک تصویر از بین آن ۵۰تا را در کنار یک تصویر جدید به فرد نشان میدهد و از او میخواهند تا تصویری که قبلا دیده است را انتخاب کند. تحقیقات نشان میدهند که فراموشکاران واقعی در ۵۰ درصد از تلاشهایشان موفق ظاهر میشوند، اما تمارضکنندگان امتیاز بدتری نسبت به فراموشکاران واقعی به دست میآورند. این در حالی است که تمارضکنندگان زمان بیشتری را صرف جواب دادن میکنند. انگار که میخواهند نشان دهند دارند با رنج و سختی بسیاری به مغزشان فشار میآورند که جواب درست کدام است. فراموشکاران واقعی اما معمولا برای جواب دادن اینقدر وقت تلف نمیکنند.
یکی دیگر از تستهایی که روانشناسان با استفاده از آن، فراموشکاران و تمارضکنندگان را از هم جدا میکنند، به «اثر تقدم» (Primacy Effect) معروف است. فلسفهی «اثر تقدم» این است که انسانها معمولا آیتمهای اول یک فهرست را بیشتر از آخر به خاطر میسپارند. یعنی اگر من شمارههای ۸، ۲، ۵، ۷، ۶، ۹، ۳ را تکتک بهتان نشان بدهم، شما به احتمال بسیار بالایی ۸ را به خاطر خواهید داشت. چون آن را اول از همه شنیدهاید. ماجرا از این قرار است که تمارضکنندگان در دام این اثر میافتند و ۸ را به خاطر میآورند، اما فراموشکاران نه.
خب، حالا بیایید ببینیم شرایط دوری با توجه به این دو تست چگونه خواهد بود؟ اول از همه، دوری درست مثل اکثر تمارضکنندگان بهطور مداوم به سوالات، جواب اشتباهی میدهد. مثلا در اواسط «در جستجوی نمو» گروهی از ماهیها سعی میکنند با نشان دادن چندتا از موجودات دریایی (هشتپا، ارهماهی و خرچنگ)، به او آدرس بدهند. با این حال، دوری نمیتواند هیچکدام از آنها را تشخیص بدهد. شاید بگویید: اینکه دلیل خوبی نیست. اینکه نمیتواند اسم یک هشتپا را به خاطر بیاورد، چیز عجیبی نیست. چون او بالاخره فراموشی آنتروگید دارد، مگه نه؟ آره، حرف شما در صورتی درست است که دوری قبلا در تشخیص موجودات دیگر شکست خورده باشد. حقیقت این است که در لحظات مختلفی از فیلم دوری به راحتی کوسهها، نهنگها و مرغهای دریایی را تشخیص میدهد. بنابراین سوال این است که چرا یکدفعه او اسم سهتا از آشناترین و رایجترین موجودات دریایی را فراموش میکند؟ چون شاید عدم توانایی او در شناختن یکی-دوتا از آنها قابلدرک باشد، اما هر سهتا نه. به نظر میرسد او در راستای اخلاق تمارضکنندگان سعی میکند از قصد آنها را اشتباه جواب بدهد و روی فراموشیاش تاکید کند. ناگفته نماند کافی است آن صحنه را تماشا کنید تا متوجه شوید او درست مثل تمارضکنندگان سر جواب دادن، وقت تلف میکند.
مدرک بیشتری میخواهید؟ خیلی خب، کافی است تعداد دفعاتی که دوری اسم نمو را اشتباه میگوید را در نظر بگیرید. او نمو را فابیو، چیکو، بینگو، هارپو و اِلمو صدا میکند. عدم توانایی به یاد آوردن اسم یکی از خصوصیات فراموشی آنتروگرید است و به این نمیتوان گله کرد، اما یکبار دیگر با دقت به تمام اسمهایی که دوری با آنها نمو را صدا میکند نگاه کنید. تمام آنها مثل «نمو» با یک «و» (O) به پایان میرسند. درست مثل نمو! مسئله این است که اگر کسی واقعا مبتلا به فراموشی آنتروگرید باشد، به احتمال زیاد نمو را قاسم یا جواد یا به اسم بیربط دیگری صدا میکند. چون آنها هرگز به خاطر نخواهند آورد که حرف آخر اسم طرف، «و» است. این مسئله که دوری اسمهایی را انتخاب میکند که نزدیک به نمو هستند، اما نمو نیستند، نشان میدهد که او اسم نمو را میداند، اما از قصد سعی میکند آن را اشتباهی بگوید. مدرک بیشتری میخواهید؟ دوری اطلاعاتی را به یاد میآورد که جواب «اثر تقدم» را دربارهی او مثبت میکند. او آدرسِ محل نگهداری نمو را به خاطر میسپارد، اما در گفتگوی احساسی او در پایان فیلم، فقط اول آدرس را به یاد میآورد. درست همان چیزی که از یک تمارضکننده انتظار داریم.
تناقضهای رفتاری دوری همینجا به پایان نمیرسد. مثلا در صحنهی اولین رویارویی دوری و کوسه، او اصلا وحشتزده نیست. انگار که نمیداند کوسهها چه هستند. اما مدتی بعد در صحنهی پیدا کردن عینک غواصی، او کوسهها را میشناسد. و باز دوباره در اواخر فیلم، دوری به کوسهها یادآوری میکند که ماهی نخورند. خب، تکلیف ما را روشن کنید. آیا او میداند کوسهها چه هستند یا نه و آیا او میداند آنها ماهی میخورند یا نه؟ چون اگر او در ابتدا آنها را نمیشناخت، طبیعتا به عنوان یک فراموشکار نباید ساعتها و روزها بعد آنها را به خاطر میآورد. و به این ترتیب، دوری کیش و مات میشود!
قبل از این فکر میکردیم «در جستجوی نمو» دربارهی پدر فداکاری است که با کمک ماهی دوستداشتنی و سادهلوحی به اسم دوری به جستجوی پسر گمشدهاش میرود، اما این تئوری ثابت کرد که ماجرا فرق میکند. دوری ماهی ضعیف و تنهایی است. او ماهی تنهای دیگری را میبیند که با استرس فراوانی در تلاش برای یافتن پسرش است. تمام اینها مارلین را به هدف آسانی برای دوری تبدیل میکنند. دوری با وانمود کردن به فراموشی، موفق میشود تمام شکارچیهایش که شامل کوسه، نهنگ، عروس دریایی و قلابچهماهی میشوند را گول بزند و آنها هم گول حرفهایی که او میزند را میخورند. وقتی مارلین تصمیم میگیرد از دوری جدا شود، دوری بلافاصله شروع به گریه کردن میکند و با احساسات مارلین بازی میکند تا اجازهی همراهی با او را بدهد و در طول فیلم هم دوری وانمود میکند کمکم در حال بهبود یافتن است و این موفقیت را به همراهیاش با مارلین متصل میکند. حالا مارلین به خاطر عذاب وجدان هم که شده نمیتواند دوری را ترک کند. چون مارلین فکر میکند، او تنها چیزی است که این ماهی فراموشکار را از مردن دور نگه داشته است. اما داستان واقعی «در جستجوی نمو» این است که چگونه یک ماهی کلاهبردار از احساسات پدری اندوهگین سوءاستفاده کرد تا راه خودش را به خانهی آنها باز کند.