این روزها قدرت جلوههای ویژه در تحقق رؤیاهای دست نیافتنی فیلمسازان برکسی پوشیده نیست، اما آیا کارگردانان از ابتدا همین اندازه برای به تصویر کشیدن تخیلات خود آزادی عمل داشتند؟
در سال ۱۹۸۳، جری سیگل و جو شوستر، ابرقهرمانی افسانهای به نام سوپرمن را به جهان معرفی و در این راه شکل هنری کتابهای کمیک را به آثار سینمایی موفق، پرزرق و برق و پرفروش در گیشه تبدیل کردند. بااین حال هفتاد سال طول کشید تا صلیبیهای محبوب ما موفق شدند بزرگترین صادرات فرهنگی ایالات متحده یعنی سینما را فتح کنند. برخی از ابرقهرمانان روی پرده نقرهای سینما به موفقیتی عظیم دست پیدا کردند که از آن جمله میتوان به سوپرمن «ریچارد دانر» و بتمن تیم «برتون» اشاره کرد.
البته باید این نکته را هم در نظر داشت که در گذشته، فناوری جلوههای ویژه آن زمان به اندازهای نبود که بتوان یکی از مهمترین بخشهای کامیک بوکها را بازسازی کرد و آن چیزی نبود جز قدرت ابرقهرمانان مورد علاقه ما، به طوری که برای بیننده باورپذیر باشند.
اما خوشبختانه سرعت رشد فناوری به اندازهای بود که سرانجام در سال ۲۰۰۰ و بهلطف افزایش قدرت تولید تصاویر کامپیوتری، جهشی چشمگیر را تجربه کرد. البته CGI در اوایل کار آنقدرها کیفیت مطلوبی نداشت، اما زمانیکه سازندگان فیلم تصمیم گرفتند از این تکنیک نه همچون گلوله نقرهای، که بیشتر بهعنوان ابزاری در میان دیگر ابزارهای فیلمسازی استفاده کنند، اوضاع تغییر کرد. آن زمان بود که همه چیز به معنای واقعی کلمه ممکن شد و دیگر این قدرت تخیل فیلم سازان بود که قدرتهای فراانسانی ابرقهرمانها را محدود میکرد.
در ادامه از شما دعوت میکنیم در مرور این مطلب میدونی را همراهی کنید تا کمی بیشتر در مورد آنچه که فیلم های ابر قهرمانی را از دیگر فیلمهای مطرح سینما جدا میکند، تحقیق کرده و ببینیم تکنولوژی به چه شکلی در جان بخشیدن به قدرتهای ماورای طبیعی نقش آفرینی میکند؟ در این مسیر به سراغ برخی از نمونههایی خواهیم رفت که چگونگی به تصویر کشیدن قدرتهای ابرقهرمانان و تلاش کارگردانان خلاق برای هرچه واقعیتر نشان دادن آنها را معرفی میکنند.
به تصویر کشیدن سرعت، دغدغهای همیشگی
شاید یکی از ویژگیهای همیشگی ابرقهرمانان سرعت فوقالعاده آنها است که از قضا چندان امر نادری نیست. شخصیتهایی همچون سوپرمن، اسپید و کوئیک سیلور همگی از چنین موهبتی بهره بردهاند. به همین خاطر احتمالا یکی از اولین قدرتهایی که کارگردانان فیلمهای ابرقهرمانی باید فکری برای به تصویر کشیدن آن میکردند، همین سرعت بالا بود.
پس از موفقیت فیلم بتمن ساخته تیم برتون، CBS از این فرصت بهره برده و به سراغ شخصیت «فلش» رفت، شخصیتی که متأسفانه فقط یک فصل دوام آورد. در آن زمان این نخستین باری بود که بری آلن سعی داشت سرعت فوقالعاده خود را در مقابل دوربین به نمایش بگذارد و برای جان بخشیدن به این قدرت، سازندگان فیلم به ترفندهای مرسوم دل بسته بودند.
آنها برای اینکار به سراغ تکنیک تار کردن صفحه رفته و همزمان از دو فلش استفاده کردند و حین فیلمبرداری از سرعت پایین شاتر بهره بردند. سپس هنگام پخش سرعت را افزایش دادند تا اینگونه به نظر برسد که همه چیز خیلی سریع در حال رخ دادن است.
دراین میان سرعت پایین شاتر مثل ابزاری قدیمی در دست هنرمندان طراحی کتابهای کمیک قدیمی بود که برای ایجاد ارتباط بصری بهتر با استفاده از تصاویر تکراری به اضافه نمایش خطوط، بهنوعی سرعت را بازآفرینی میکرد.
اما حدود دو دهه بعد، جاس ویدون خطوط آبی رنگ را به فضای فیلم اضافه کرد که برای چندین دهه مبدل به بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت کوئیک سیلور در کتابهای کمیک شد. اینگونه بود که این شخصیت در فیلم «انتقام جویان: عصر اولتران» باشکوهتر از گذشته ظاهر شد. اما وقتی نوبت به زمان به تصویر کشیدن سرعت فراانسانی در فیلم میرسد، شاید هیچ چیز به گرد پای برترین نماش سرعت شخصیت کوئیک سیلور در فیلم «مردان ایکس: روزهای گذشته آینده» نرسد.
تا پیش از این فیلم هر زمان کارگردانان میخواستند اتفاقات با سرعتی ماورای سرعت انسانهای عادی رخ دهد، معمولا به شکل مصنوعی وقایع را سریعتر از معمول پیش میبردند. اما برایان سینگر کارگردان خوش ذوق مردان ایکس به سراغ ایدهای متفاوت رفت. درواقع او دقیقا برعکس این ایده را پیاده کرد، یعنی سرعت را پایین آورد تا مخاطب بهتر بتواند سرعت ماورایی کوئیک سیلور را درک کند. به شکلی که اگر این ابرقهرمان واقعی بود، دنیا در نظرش اینگونه جلوه میکرد.
و بدین ترتیب خاطرهانگیزترین صحنه این فیلم رقم خورد. جایی که کوئیک سیلور نهتنها شخصیتهای دیگری همچون مگنتو، وولورین و پروفسور اگزاویه را از تیراندازی نجات میدهد، بلکه فرصتی برای سروکله زدن با نگهبانان پیدا کرده و آنها را با رضایت خاطر خلع سلاح میکند.
مقاله مرتبط:
- نوآورانه ترین جلوه های کامپیوتری سینما در قرن بیست و یکم
استفاده از «time in bottle» همان چیزی است که باعث میشود این صحنه تماشایی در حافظه جمعی ما جاودانه شود. از لحاظ بصری این رنگ و لعاب خاص برای نمایش سرعتهای مافوق انسانی، به شکلی یادآور همان سنتی است که هنرمندان طراح کتابهای کمیک از آن بهعنوان زبان طراحی برای نمایش سرعت و حرکت در یک صفحهی ثابت و ایستا استفاده میکردند.
با این تفاوت که این هنرمندان هرگز مجبور نبودند این سرعت فوقالعاده را به شکل بصری به مخاطبان عرضه کنند، امری که سینماگر ناگزیر از انجام آن است. از طرف دیگر نباید چشمانداز صدای زمینه را دست کم گرفت، چیزی که کارگردان به کمک آن میتواند به جنبه واقعی بودن این مسئله بیفزاید.
کارگردانان بهصورت معمول از جلوههای صوتی همچون zip یا whoosh استفاده میکردند، اما سینگر اینجا هم مسیر خود را درپیش گرفته و انتخابی متفاوت انجام داد. او برای جان بخشیدن به این تجربه از جیمز کروس استفاده کرد.
بله، واقعیت این است که در پس ساخت چنین آثاری قهرمانانی گمنام حضور دارند و آنها کسانی نیستند جز تکنسینهایی که بار اصلی ترکیب منابع مختلف صدا و تصویر و خلق جلوهها در صحنهای درست و منسجم را برعهده داشته و تلاش میکنند همه چیز در بهترین کیفیت ممکن ارائه شود.
برای بهدست آوردن جلوه حرکت آهسته یا همان اسلوموشن، سینگر و شرکت تولید کننده از تعداد زیادی سکانس با سرعت ۳۲۰۰ فریم در ثانیه عکسبرداری کردند. این سرعت بیش از ۱۳۰ برابر سریعتر از سرعت پخش متداول فیلمها است.
و اینگونه است که بیننده در فیلم شاهد چیزهایی است که در هوا معلق ماندهاند، چرا که درواقع بعضی از آنها در حقیقت معلق هستند. بسیاری از مواد غذایی به صحنهها اضافه شدند، اما دست کم برخی از آنها به اندازهای واقعی بودند که به هنرمندان VFX چیزی ملموس برای تقلید کردن بدهند. امری که به آنها کمک کرد سکانسها را به شکلی واقعیتر به نمایش بگذارند.
از طرف دیگر نمای کوئیک سیلور و حرکت سریع او درواقع محصول حرکت ایوان است که با سرعت بالا روی تردمیل و در مقابل پرده سبز در حال دویدن است که البته با سرعت ۲۵۰ فریم در ثانیه درحال اجرا است و صحنه رویارویی او و نگهبانان هم در حالت واقعی با سرعت ۱۲۰ فریم در ثانیه ضبط شده است.
اما آنچه باعث برجستهتر دیده شدن این صحنه میشود، موفقیت تیم سازنده در پیاده کردن تمامی این موارد و کنار هم قرار دادن آنها است. این صحنهها با استفاده از انواع فریم و حرکت آهسته دوربین ثبت و ضبط شده و سپس با هم به شکلی واحد به نمایش گذاشته شدند. تصاویر ثبت شده از ایوان دربرابر پرده سبز به شکل لایه به لایه روی دیگر تصاویر قرار گرفته و سپس CGI با قدرت وارد عمل میشود. تمامی آن گلولهها، مواد غذایی و مایعات که هیچ کدام جنبه واقعی نداشتند، به محصول نهایی اضافه شدند تا سرعت کوئیک سیلور برای بیننده باورپذیرتر شود.
نکته جذاب دیگر در مورد این فیلم سرعت و هرج و مرجی است که شلیک گلولهها به بار میآورد، امری که جهشی اساسی نسبت به سایر سکانسهایی است که با هنرنمایی گلولههای شلیک شده ضبط شدهاند. به طوری که حتی شخصیت فلش در فیلم لیگ عدالت هم باید به آن ادای احترام میکرد.
خلاقیت در نمایش تخریب
هنگام جان بخشیدن به یک ابرقهرمان روی پرده نقرهای سینما، ذهن بسیاری از بینندگان در جستجوی تجسم قدرتی است که امضای اصلی آن شخصیت را برخود دارد. این قدرت بهعنوان مثال برای وولورین با پنجههای قدرتمند، برای مرد عنکبوتی با تارهای چسبناک و برای آکوامن با قدرت صحبت کردن با ماهیها تجسم پیدا میکند.
اما در مقابل ما سوپرمن را داریم که تقریبا قدرتی نامحدود دارد، امری که برای هر فیلمسازی بهعنوان یک مزیت در نظر گرفته میشود. شاید به همین خاطر است که داستان سوپرمن بیش از هر ابرقهرمان دیگری در دنیای سینما و تلویزیون بازآفرینی شده است.ارقهرمان
بنابراین اگر شما زک اسنایدر بودید و قرار بود کارگردانی ششمین فیلم این شخصیت محبوب را برعهده داشته باشید، چگونه او را به تصویر میکشدید تا به قدرتهای فراانسانی کلارک جانی تازه ببخشید؟ بله با ترکیب آنها با یکدیگر و به کار گیریشان در نبردی حماسی که با حرکات سریع، استفاده از سیم و البته حضور همیشگی CGI جلوهای چشمگیرتر پیدا کرده و به خوبی خسارتی که دو کریپتونیست میتوانند به یک شهر وارد کنند را به نمایش بگذارد.
نبرد شخصیت سوپرمن در مقابل زاد (Zod) در فیلم مرد فولادی (Man of Steel) پیش از این در فیلم سوپرمن دو هم اتفاق افتاده بود، اما قطعا نه با حال و هوایی که در این فیلم شاهد آن بودیم. عمدهترین دلیل آن؟ مسلما فناوریهای سال ۱۹۸۰ میلادی اصلا در حد و اندازهای نبود که بتواند چنین تخریب گستردهای را به تصویر بکشد، امری که شبیهسازی آن برای نبرد اسنایدر بسیار حیاتی بود.
بخشی از منحصربفرد بودن نگاه اسنایدر به ابرقدرتهای کریپتونین، تأکید آشکار این فیلم بر بیرحم بودن آنها و قدرت فراوانشان است. در جریان نبرد زاد و سوپرمن جایی زاد آنچنان قدرتی از خود نشان میدهد که ساختمان محل وقوع نبرد را دچار مصیبتی سهمگین میکند، به طوری که سوپرمن مجبور است به سرعت خود را از مهلکه نجات دهد.
البته در جریان این مبارزه، این زد وخورد ابرقهرمانی همچنان ادامه پیدا میکند و بهعنوان نمونه وقتی زاد کلارک را به داخل ساختمانی پرتاب میکند، شدت و قدرت او درحدی است که سوپرمن قبل از متوقف شدن به چهار ساختمان دیگر هم آسیب میزند، هرچند که خودش آسیب چندانی ندیده است.
این درحالی است که جنگ سوپرمن قدیمیتر با بازی کریستوفر ریو آنچنان خسارات مالی فراوانی به بار نیاورد و همه چیز بسیار ملایمتر برگزار میشد. هرچند که باید اشاره کرد همان میزان خسارات هم باتوجهبه قدرت جلوههای ویژه در سال ۱۹۸۰ بسیار چشمگیر بود. بااینحال از دید یک تماشاگر امروزی که صحنههایی به مراتب قدرتمندتر را مشاهده کرده است، شاید تماشای این مبارزه کمی عجیب به نظر برسد.
این مسئله هم دلیلی کاملا مشخص دارد، فناوری CGI مورد استفاده در فیلم مرد پولادین دههها جلوتر از چیزی است که سال ۱۹۸۰ برای عرضه در آستین داشت. ریچارد دانر کارگردان فیلم قدیمی سوپرمن و تیمش در آن زمان مجبور بودند با ساخت ماکتهای مینیاتوری این تخریب را بازسازی کنند، سپس از آنها عکسبرداری کرده و دوباره همه چیز را بهصورت یکپارچه سرهم کنند تا تخریبی واقعیتر را به بیننده نشان دهند. اما اکنون همه چیز با مدل سازی کامپیوتری و استفاده از جلوههای ویژه تصویری و البته پرده سبز بهراحتی قابل انجام است.
به عبارتی این روزها هرحرکت و هر جلوه ویژهای در خدمت کارگردان است تا به خوبی ذره ذره قدرتهای ابرقهرمانی شخصیتهای خود را به مخاطب عرضه کند. زک اسنایدر هنگام ساخت این فیلم همه چیز در چمدان جادویی خود داشت تا نمایشی کامل از قدرت سوپرمن و زاد را ارئه کرده و صحنه را مبدل به یکی مهیجترین مبارزات شخصیت سوپرمن کند.
البته که این نمایش تأثیرگذار باعث شد زک اسنایدر یک بار دیگر خود را با عنوان یکی از خلاقترین کارگردانان صحنههای اکشن تاریخ تثبیت کند.
تغییر و تحولات
وقتی صحبت از فیلمهای ابرقهرمانی میشود، این نکته بسیار اهمیت پیدا میکند که فیلمسازان چگونه صحنه تغییر و تحولات فیزیکی شخصیتهای خود را به تصویر بکشند، چرا که این صحنهها معمولا بهعنوان یکی از شاخصهای مهم فیلم شناخته میشوند.
در بسیاری از آثار سینمایی الهام گرفته شده از کتابهای مصور، تلاشهای بسیاری برای به تصویر کشیدن جلوههای بصری مناسب برای نمایش این تحولات انجام شده است، اما دراینمیان فیلم «کاپیتان آمریکا:اولین انتقامجو» داستان متفاوتی دارد. اینجا دیگر پای استعداد فوقالعاده استیو راجرز درمیان نیست، بلکه سرمی جادویی قرار است این کار را انجام دهد. اما تیم سازنده برای بهتر نمایش دادن این تحول نیازمند چه کارهایی بود؟
خب باید پذیرفت کار زیادی انجام شد تا کریس اوانز را بهصورت یک سرباز لاغر اندام با قد و قامت نه چندان بلند نشان دهند. برای همین بعد از فیلمبرداری صحنههای مربوطبه استیو، آنها از بازیگری با قد و قواره کوچکتر استفاده میکردند. برای راحتتر کردن کار هنرمندان VFX، آنها حتی از استیو بهصورت تکی و بدون حضور بازیگران دیگر در مقابل پرده سبز فیلمبردرای کردند تا بعدا به منابع بیشتری برای کار خود دسترسی داشته باشند.
پس از اتمام کار فیلمبرداری نوبت جایگزینی تصاویر رسید، حالا آنها باید صورت استیو را روی بدن دیگری قرار میدادند. اما این کار آنقدرها هم راحت نبود، چون لازم بود تمام جزئیات چهره اوانز متناسب با نوع تغییرات مد نظر تغییر کند تا همه چیز حالتی طبیعیتر داشته باشد. بیتردید این فرآیندی سخت و پیچیده بود، اما نتیجه کار بسیار عالی از آب درآمد. شاید این نسخه کوچک و ضعیف از استیو راجرز چندان جذاب نباشد، اما مقایسه آن با درخشش امروز کاپیتان آمریکا نشان میدهد که این مسیری موفق بوده است.
تقریبا هفتاد سال طول کشید تا فیلمها بازسازی هنرمندانه و نزدیک به واقعیت از تصورات هنرمندان تصویرگر کتابهای مصور را، روی صفحهی نقرهای سینما بازسازی کنند. اما مسلما این فرایند برای کارگردانانی همچون برایان سینگر، زک اسنایدر و جو جانستون آنقدرها هم کاری راحت و بیدردسر نبوده است.
خلاقیت و دانش فنی تیمی باهوش و مبتکر دست بهدست هم داد تا آنها به قدیمیترین آرزوی هنرمندان کتابهای مصور جامه عمل بپوشانند: زنده کردن شخصیتهایی با قدرتهای ابرانسانی.
واقعیت این است که در اواخر دههی ۹۰ میلادی، صنعت کتابهای مصور در آستانهی فروپاشی قرار گرفته بود. اما درست در همین نقطه بود که فیلمهای ابرقهرمانانی پا به عرصه وجود گذاشته و این شخصیتها و نیروهای خارقالعادهشان را به طیف وسیعتری از بینندگان معرفی کردند. به طوری که امروزه کمتر کسی است که با نام و داستان زندگی آنها آشنایی نداشته باشد.
درپایان امیدوارم از مرور این مطلب لذت برده باشید. نظر شما در مورد تصویر ابرقهرمانان روی پرده سینما چیست؟ آیا این شخصیتها در کتابهای مصور بهتر معرفی شدهاند یا فناوریهای امروز تصویری باورپذیرتر از آنها را روی پرده نقرهای سینما ارائه داده است؟ فراموش نکنید نظرات و دیدگاههای خود را با ما در میدونی هم درمیان بگذارید.