اورهان پاموک یکی از برجستهترین رماننویسان ترکیه و اولین برندهی جایزهی نوبل ادبیات این کشور است. او نویسندهای است که در سایهی جنجال و سانسور قرار دارد، بااینحال بیش از پانزده جایزهی ادبی معتبر برای آثارش که به بیش از شصت زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند، دریافت کرده و تاکنون بیش از ۲ میلیون نسخه از آثارش در سراسر جهان به فروش رفته است. در ایران هم نشرهای متنوعی اقدام به چاپ آثار این نویسنده کردهاند که معروفترین آنها نشر چشمه است.
پاموک دربارهی حرفهاش گفته است: «من کمتر از آنچه مردم فکر میکنند دربارهی سیاست فکر میکنم و بیشتر به نوشتن اهمیت میدهم.» مجلهی تایم او را سال ۲۰۰۶ بهعنوان یکی از ۱۰۰ شخصیت تاثیرگذار جهان انتخاب کرد.
بیوگرافی اورهان پاموک
فریت اورهان پاموک، رماننویس، فیلمنامهنویس، دانشگاهی متولد ۷ ژوئن ۱۹۵۲ در استانبول ترکیه است. او در خانوادهای پرجمعیت، مرفه و سکولار از طبقهی متوسط شبیه به خانوادههایی که در رمانهایش به نامهای «جودت بیک و پسرانش» و «کتاب سیاه» توصیف میکند، در یکی از مناطق لوکس و مرکزی ترکیه به نام محلهی نیشانتاشی در استانبول بزرگ شد. پدر و پدربزرگش مهندس بودند و این پدربزرگش بود که ثروت خانواده را پایهگذاری کرد. برادر بزرگتر او «شوکت پاموک»، گاهی اوقات بهعنوان یک شخصیت خیالی در آثار اورهان پاموک ظاهر میشود. شوکت یک استاد تاریخ تحسینشده است که در سطح بینالمللی به دلیل نوشتههایش در حیطهی تاریخ اقتصاد امپراتوری عثمانی شناخته شده است.
پاموک از کودکی تا سن ۲۲ سالگی تا حد زیادی زندگیاش را وقف نقاشی کرد و آرزو داشت که هنرمند شود. او پس از فارغالتحصیلی از کالج سکولار آمریکایی رابرت در استانبول، به مدت سه سال در دانشگاه فنی استانبول در رشتهی معماری تحصیل کرد، اما زمانی که از جاهطلبی خود برای تبدیلشدن به یک معمار و هنرمند دست کشید، این رشته را رها کرد. او سال ۱۹۷۷ از دانشگاه استانبول در رشتهی روزنامهنگاری فارغالتحصیل شد، اما هرگز بهعنوان روزنامهنگار کار نکرد.
پاموک در سن ۲۳ سالگی که تصمیم گرفت رماننویس شود، همهچیز را رها کرد و به آپارتمانش برگشت و تمام وقت خود را وقف نوشتن کرد. او اکنون ۴۰ سال است که رمان مینویسد و جز نوشتن هیچ کار دیگری انجام نداده است.
پاموک سال ۲۰۰۵ جایزهی صلح را که معتبرترین جایزهی آلمان در زمینهی فرهنگ محسوب میشود، دریافت کرد. او همان سال مفتخر به دریافت جایزهی ریچارد هک شد که از سال ۱۹۷۸ هر سه سال یکبار به شخصیتهایی اعطا میشود که «مستقل فکر میکنند و شجاعانه عمل میکنند». او همچنین از سوی مجلهی پراسپکت در بین ۱۰۰ روشنفکر جهان قرار گرفت و سال ۲۰۰۶ جایزهی نوبل ادبیات را دریافت کرد و اولین نویسندهی اهل ترکیه بوده که جایزهی نوبل ادبیات را نصیب خود کرده است.
اورهان پاموک ۱ مارس ۱۹۸۲ با آیلین تورگن ازدواج کرد. او از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۸، درحالیکه همسرش دانشجوی کارشناسی ارشد در دانشگاه کلمبیا بود، بهعنوان استاد مدعو در آنجا مشغول شد و از زمان برای انجام تحقیقات و نوشتن رمان خود به نام کتاب سیاه در کتابخانهی باتلر دانشگاه استفاده کرد. او و همسرش سال ۱۹۹۱ صاحب یک دختر به نام رویا شدند. این زوج سال ۲۰۰۱ از هم جدا شدند.
پاموک گفته است که وقتی بزرگ شد، تغییری از یک محیط خانوادگی سنتی عثمانی به یک سبک زندگی بیشتر غربی را تجربه کرد. او بهغیراز سه سال اقامت در نیویورک، تمام زندگیاش را در همان خیابانها و محلهی استانبول گذرانده است و اکنون در ساختمانی که در آن بزرگ شده زندگی میکند.
پاموک در کشور ترکیه بهعنوان یک مفسر اجتماعی شهرت دارد، بااینکه او خود را اصولا یک نویسندهی داستانی دور از سیاست میداند. او اولین نویسنده در جهان اسلام بود که علنا سلمان رشدی را محکوم کرد.
پاموک از سوی برخی در ترکیه به دلیل حمایت از ادغام این کشور به اروپا و پیوستن آن به اتحادیهی اروپا موردانتقاد قرار گرفت و بعدتر به دلیل اذعان به کشته شدن کردها و ارمنیها در ترکیه، به پرداخت غرامت محکوم شد.
درونمایهی آثار
پاموک به خاطر داستانهای حماسی و چندوجهیاش که در آنها قهرمان داستان اغلب بین دو جهان گرفتار میشود، شهرت دارد. او عناصری از نثر پستمدرن غرب را در داستانهای خود استفاده کرده و درعینحال مرز بین رئالیسم و فانتزی را محو میکند.
ویژگیهای کتابهای پاموک سردرگمی یا از دست دادن هویت است که تا حدی ناشی از تضاد بین ارزشهای اروپایی و اسلامی است. درواقع آثار او اغلب بر تنشهای ریشهدار نهتنها بین شرق و غرب بلکه بین سنتگرایی و مدرنیسم/سکولاریسم میپردازد. آنها اغلب آزاردهنده یا ناراحتکننده هستند، اما شامل توطئهها و شخصیتهایی پیچیده و جذاب هستند. آثار او همچنین مملو از بحث و شیفتگی به هنرهای خلاقانه مانند ادبیات و نقاشی است.
آکادمی سوئد دربارهی پاموک گفت: «او در جستجوی روح مالیخولیایی شهر زادگاهش، نمادهای جدیدی را برای برخورد و درهم آمیختن فرهنگها کشف کرده است.»
پاموک میگوید: «موفقیت، شهرت و خوشبختی حرفهای بهراحتی به من نرسید. من کتابهایم را با دقت، حوصله و نیت خیر نوشتهام و به تکتک آنها ایمان دارم. کسانی که من را بهخوبی میشناسند میدانند که چقدر به نوشتن، میزها، خودکارها و کاغذهای سفید وابسته هستم، اما همچنان از من میخواهند که کمی مرخصی بگیرم، کمی مسافرت کنم و از زندگی لذت ببرم! اما بزرگترین خوشبختی من نوشتن است و هیچچیزی که مرا از نوشتن، کاغذ و جوهر دور نگه دارد، هیچوقت برایم مفید نخواهد بود.»
آثار اورهان پاموک
پاموک سال ۱۹۷۴ بهطورجدی شروع به نوشتن کرد و هشت سال بعد اولین رمانش را به نام «جودت بیک و پسران» منتشر کرد؛ این رمان داستان سه نسل از یک خانوادهی ثروتمند استانبولی در طول و پس از تاسیس جمهوری ترکیه است که در نیشانتاشی زندگی میکنند. او سال بعد رمان «خانه خاموش» را منتشر کرد که سال ۱۹۹۱ برندهی جایزهی کتاب اروپا شد. راوی در این کتاب از پنج دیدگاه متفاوت برای توصیف وضعیتی استفاده میکند که در آن چند نفر از اعضای خانواده مادربزرگ پیر خود را در یک استراحتگاه ساحلی محبوب در ترکیه که در آستانهی جنگ داخلی است، ملاقات میکنند. بحثهای سیاسی نوهها و دوستیهای آنها منعکسکنندهی یک هرج و مرج اجتماعی است که در آن سازمانهای مختلف افراطی برای قدرت رقابت میکنند.
او بیشتر رمان «کتاب سیاه» را زمانی که در آمریکا بود، نوشت؛ در این اثر زیبا خیابانها، گذشته و بافت استانبول از طریق داستان وکیلی که به دنبال همسر گمشدهی خود است، توصیف میشود. این رمان سال ۱۹۹۰ در ترکیه منتشر شد و ترجمهی فرانسوی آن برندهی جایزهی فرهنگ فرانسه شد. کتاب سیاه شهرت پاموک را هم در ترکیه و هم در سطح بینالمللی بهعنوان نویسندهای که درعینحال محبوب و تجربی بود و میتوانست دربارهی گذشته و حال بنویسد، افزایش داد. در همان سال انتشار کتاب، فیلمی به نام چهرهی پنهان ساخته شد که فیلمنامه آن توسط پاموک بر اساس داستانی یکصفحهای در کتاب سیاه نوشته شده بود.
رمان «زندگی جدید» او دربارهی دانشجویان جوان دانشگاه تحت تاثیر یک کتاب اسرارآمیز، سال ۱۹۹۴ در ترکیه منتشر شد و به یکی از پرخوانندهترین کتابهای ادبیات ترکیه تبدیل شد. کتاب برف که او آن را «اولین و آخرین رمان سیاسی من» توصیف میکند سال ۲۰۰۲ منتشر شد. این کتاب بهعنوان یکی از ۱۰۰ کتاب برتر سال ۲۰۰۴ توسط نیویورکتایمز انتخاب شد. جدیدترین کتاب پاموک به نام استانبول، اثری شاعرانه است که ترکیبی از خاطرات اولیهی نویسنده تا سن ۲۲ سالگی و مقالهای دربارهی شهر استانبول که با عکسهایی از آلبوم خودش، نقاشان و عکاسان ترک و تصاویر وسترن نشان داده شده است.
از دیگر آثار این نویسندهی توانمند که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به قلعه سفید (۱۹۸۵)، چهره پنهان (۱۹۹۲)، نام من سرخ (۱۹۹۸)، رنگهای دیگر (۱۹۹۹)، استانبول، خاطرات و شهر (۲۰۰۳)، چمدان پدرم (۲۰۰۷)، موزه معصومیت (۲۰۰۸)، چشماندازها (۲۰۱۰)، با و بیتکلف (۲۰۱۱)، داستان افتادن من از داستانم (۲۰۱۳)، چیز غریبی در سرم (۲۰۱۴)، زنی با موهای قرمز (۲۰۱۶) اشاره کرد.
کتابهای اورهان پاموک تاکنون به ۶۳ زبان ازجمله گرجی، مالایی، چکی، دانمارکی، ژاپنی، کاتالونیایی و همچنین انگلیسی، آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است.
در ادامهی این مطلب بهاختصار برخی از آثار این نویسندهی پرافتخار را معرفی کردهایم که دو کتاب از این لیست را نشر چشمه به انتشار رسانده است.
نام من سرخ
کتاب «نام من سرخ» با عنوان انگلیسی «My Name Is Red» اثر اورهان پاموک اولین بار سال ۱۹۹۸ منتشر شد. موضوع اصلی این کتاب رابطهی شرق و غرب است که دیدگاههای متفاوتی را در مورد رابطهی هنرمند با آثارش در هر دو فرهنگ توصیف میکند. این رمان از زمان انتشار به بیش از ۶۰ زبان ترجمه شده است و برندهی جایزهی بهترین کتاب خارجی فرانسه، جایزهی گرینزین کاور ایتالیا (۲۰۰۲) و جایزهی ایمپک دوبلین (۲۰۰۳) شد. این کتاب توسط عینله غریب از ترکی به فارسی ترجمه شد و سال ۱۳۸۹ توسط نشر چشمه در ایران به چاپ رسیده است.
کتاب نام من سرخ به بررسی چگونگی خلق هویت و دیدگاه از طریق داستانسرایی میپردازد و این ایده را منتقل میکند که هر داستانی از طریق دیدگاههای متعدد روایی به بهترین وجه قابلدرک است. اکثر شخصیتها به یک حس مطلق اخلاقی اعتقاد دارند، به این معنی که قوانین جهانی وجود دارد که دیکته میکند چه چیزی با فضیلت و چه چیزی گناه است.
این اثر در نسخهی اصلی به زبان ترکی خود نهتنها یکی از پرفروشترینها تبدیل شد، بلکه سریعترین فروش در تاریخ ادبیات ترکیه را داشت. داستان در قرن شانزدهم ترکیه در یک بازهی زمانی نهروزه که گروهی از هنرمندان در کاخ سلطان جمع شدهاند، میگذرد. حاکم آنها را مامور کرده است تا کتاب راز را برای سلطان تصویرسازی کنند تا نام و کردار او در طول قرنها جاودانگی و شکوه پیدا کند، اما این کار چالشی غیرعادی برای آنها است؛ زیرا بر اساس برخی از تفاسیر اسلام، هرگونه نمایش ممنوع بوده و تنها هنر بصری مجاز، خوشنویسی آیاتی از قرآن است.
کتاب شاهکار نام من سرخ به ۵۹ فصل کوتاه تقسیم میشود که توسط ۱۲ راوی مختلف روایت میشود، ازجمله داستانسرای ناشناس که شخصیتهای مختلفی را به تصویر میکشد. هر راوی سبک متمایز خود را دارد و عناصر مختلف داستان را در کانون توجه قرار میدهد. بهعنوانمثال، درحالیکه استاد عمان و سه مینیاتوریست به نام «انیشته» زمان زیادی را به بحث در مورد هنر اختصاص میدهند، شکوره و استر (تنها راویان زن) بیشتر به روابط بین فردی و درام زندگی خانگی توجه دارند. تنوع دیدگاههای روایی به رمان وسعت و پیچیدگی میبخشد که از یک منظر غیرممکن است. برخی از راویان آگاهانه در چندین صدا یا هویت مختلف ساکن هستند و مضمون تمایل به دو چیز بودن را در یکزمان برجسته میکنند.
در قسمتی از کتاب نام من سرخ میخوانیم:
«رفتوآمد کارا به خونهی ما از سی سال پیش شروع شد درست از زمانی که اون خونه رو خریدیم، همون خونهای رو میگم که پشت کاخ آک سارای تو اون کوچهی تاریک و نمدار زیر سایهی درختای بلند کاج و بلوط بود، الان دیگه اون جا نمیشینیم. فصلای بهار که همراه محمود پاشا باید میرفتم سفر از اینکه کارا و مادرش پیش زنم میموندن خوشحال بودم، زنم با مادرش مثل دوتا خواهر بودن، خدا هر دوتاشون رو بیامرزه، عصرای زمستون که برمیگشتم خونه همیشه کنار هم نشسته بودن و درد دل میکردن.»
مو قرمز
دهمین رمان اورهان پاموک به نام «مو قرمز» با عنوان انگلیسی «The Red-Haired Woman» اولین بار سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این رمان کوتاه و واقعگرایانه درگیریهای سیاسی، فرهنگی و فلسفی، بهویژه شرق و غرب را شخصیسازی میکند.
پاموک در کتاب زنی با موهای قرمز آنچه را تاج افسانههای شرق و غرب میداند، گرد هم آورده است: اسطورهی ادیپی از ادیپ رکش سوفوکل که در آن پسر ناخودآگاه پدر را میکشد و در افسانهی رستم و سهراب از شاهنامهی فردوسی، پدر ناخودآگاه پسرش سهراب را میکشد. اسطورهها را میتوان تمثیلهای نسلی در مورد سنت و مدرنیته، درگیری شرق و غرب، اسلام و سکولاریسم و حتی سوسیالیسم و سرمایهداری خواند.
کتاب زنی با موهای قرمز که به سه بخش تقسیم شده است، در ابتدا به نظر میرسد که توسط جم روایت میشود که پدر مارکسیست او بیشتر اوقات، حتی قبل از بهعنوان یک فعال سیاسی به زندان بیفتد، در زندگی پسرش نقشی نداشت. پدرش پس از آزادی، خانواده را ترک میکند و این موضوع پسر نوجوان و مادرش را در شرایط بدی قرار میدهد و رویای جم برای نویسنده شدن را به خطر میاندازد.
جم که برای ورودش به یک کالج خوب، به پول نیاز دارد، بهعنوان شاگرد حفاری چاه میزند و زندگی شهری خود را ترک میکند تا با استادش در یک مکان روستایی متروک در خارج از یک شهر پادگان اردو بزند. این دو درحالیکه در گرمای تابستان، متر به متر زمینها را حفاری میکنند، رابطهشان باهم عمیقتر میشود و جم که به خاطر این بحرانهای خانوادگی یک پسر شکننده است، بهسرعت به استادش محمود وابسته میشود.
اگرچه این شغل او را عمیقا میترساند، اما تحت تاثیر شخصیت پدری که بهخوبی حفاری میکند، رویاهای نوشتن خود را برای تحصیل در رشتهی مهندسی و زمینشناسی کنار میگذارد و در کار باقی میماند. در یک سفر به شهر مجاور، او با یک زن مرموز و دوستداشتنی مو قرمز که یکی از اعضای یک گروه تئاتر دورهگرد است، روبرو میشود. پس از آن اتفاقات غیرمنتظره ای رخ میدهد که منجر به خروج سریع جم از روستا میشود.
موضوع روابط پدر و پسر، پدرکشی و پسرکشی در این اثر بازتابی از ماهیت در حال تغییر جامعهی ترکیه، شکاف بین نسلهایی که توانایی برقراری ارتباط با یکدیگر را از دست دادهاند و از پیامدهای تغییرات ناگهانی و نابسامان اجتماعی و اقتصادی است. این کتاب نیز در نشر چشمه با ترجمه عینله غریب به چاپ رسیده است.
در قسمتی از کتاب زنی با موهای قرمز میخوانیم:
«بعدازاینکه مدتی در راستای مسیر ریل قطار پیش رفتیم، هوا تاریک شد و از جادهی اصلی خارج شدیم. از کنار دریاچهی کوچک چکمچه گذشتیم. یکی دو بار درختان سرو را دیدم، قبرستانها، دیوارهای بتونی، مناطق خالی، برهوت… بیشتر وقتها هم هیچچیز دیده نمیشد. بااینکه خیلی دقت میکردم، نمیفهمیدم کجا هستیم. گاهی نور نارنجی پنجرهی خانهی خانوادهای که سر شام نشسته بودند، گاهی هم نور لامپ نئون کارخانهای را میدیدیم. بعد سربالایی شروع شد. یکلحظه در دوردست صاعقه زد، آسمان روشن شد، اما مسیری که ما از آن میگذشتیم، آن جادهی خلوت، اصلا روشن نشد.»
قلعه سفید
کتاب «قلعه سفید» با عنوان انگلیسی «The White Castle» سومین رمان اورهان پاموک است که اولین بار سال ۱۹۸۵ منتشر شد و موفقیت بینالمللی برای او به ارمغان آورد. این کتاب در فهرست برجستهترین کتابهای سال ۱۹۹۱ در نیویورکتایمز قرار گرفت.
آیا شرق و غرب قابل تعویض هستند؟ آیا دین فرهنگی در سراسر جهان یکسان است؟ آیا «جنگ فرهنگی» افسانهای است که برای تحت کنترل درآوردن تودهی مردم استفاده میشود؟ پاموک در این رمان شاهکار به پاسخ این سوالات میپردازد.
این اثر بهعنوان یک رمان تاریخی در دههی ۱۶۹۰ اتفاق میافتد، اما محتوای آن در درجهی اول داستانی است در مورد اینکه چگونه نفس ما بر اساس داستانهای مختلف ساخته میشود و شخصیت یک ساختار متغیر است. راوی این کتاب یک محقق و مهندس جوان ونیزی است که در اوایل قرن هفدهم توسط ترکها اسیرشده و به استانبول برده میشود و در آنجا بردهی یک فرد درباری ترک به نام استاد میشود. او دقیقا شبیه راوی است، اما ترجیح میدهد بههیچوجه به این شباهتها اذعان نکند. بااینحال ازنظر دیگران، این دو بسیار شبیه به هم به نظر میرسند که تشخیص آنها از هم سخت است. استاد وسواس زیادی برای بازگرداندن برتری امپراتوری عثمانی بر اروپاییها با تسلط بر علم آنها دارد.
جوان ونیزی برای بسیاری از مهارتهای فکری خود ازجمله توانایی در درمان بسیاری از بیماریها مفید واقع میشود. استاد بسیار مایل است هر چه میتواند از بردهی خود بیاموزد. با پیشرفت داستان، به نظر میرسد که این دو مرد هویتهای خود را مبادله میکنند؛ درواقع در طول ۲۵ سال، این دو مرد هویت خود را از دست میدهند تا جایی که نمیدانند کدام قسمت آنها متعلق به خودشان است. ونیزی در پایتخت عثمانی باقی میماند و استاد سابقش جایگاه دیگری را در ونیز میگیرد. سرانجام داستان در مقابل قلعهی سفید که نام کتاب از آن نامگذاری شده است به اوج خود میرسد.
کتاب قلعه سفید افسانهای از هویت است؛ داستانی پستمدرن که مسیرهای تیره و مغلوب خودآگاهی دکارتی را بررسی میکند. تصمیم پاموک برای استفاده از یک ایتالیایی بهعنوان راوی نشاندهندهی ناامیدی او از هویت ملی دوگانهی ترکیه بوده که بین سنت و مدرنیته گرفتار شده و نگران یافتن جایی در دنیای مدرن بدون از دست دادن فرهنگ منحصربهفرد خود یا تحریک خصومت بین ناسیونالیستها و مدرنیستها است. ساوکار آلتینل این اثر را «کتابی بسیار سرگرمکننده و درواقع تکاندهنده» و نویسندهی آن را «داستانسرای درجهیک» نامید.
در قسمتی از کتاب قلعه سفید میخوانیم:
«پاشا آنچنان از دردش گفت که مجبور شدم اینطور فکر کنم که خدا فریب افتراهای دشمنانش را خورده و او را به بیماری منحصربهفرد و بخصوصی دچار کرده. حال آنکه دردش تنگی نفس معمولی بود. سؤالهای مفصلی از او کردم، به صدای سرفهاش گوش دادم، بعد به مطبخ رفتم و با چیزهایی که آنجا پیدا کردم قرصهای سبز نعناعی و شربت سرفه ساختم. پاشا از مسموم شدن میترسید، ازاینرو جلو خودش جرعهای از شربت نوشیدم و یکی از قرصها را خوردم، گفت بیآنکه کسی متوجه شود بااحتیاط از قصر خارج شوم و به زندان برگردم مباشر پاشا بعدها توضیح داد: پاشا نمیخواسته که حسادت سایر طبیبها را برانگیزد. روز بعد هم رفتم، به صدای سرفهاش گوش دادم و همان دارو را تجویز کردم. قرصهای رنگیای را که کف دستهایش میریختم مثل بچهها دوست داشت.»