انیمه Paranoia Agent؛ صدای ترسناک برخورد چوب بیسبال به بدن انسان

انیمه Paranoia Agent؛ صدای ترسناک برخورد چوب بیسبال به بدن انسان

ساتوشی کان، کارگردان انیمه Perfect Blue و انیمه Millennium Actress در سریال انیمه‌ای ۱۳ قسمتی Paranoia Agent با روایتی بزرگ‌سالانه درباره‌ی فروپاشی درونی یک جامعه و انسان‌های آن قصه گفته است.

  • عنوان ژاپنی: 妄想代理人/Mōsō Dairinin
  • اسم فارسی: عامل پارانویا
  • نویسنده: سیشی میناکامی
  • کارگردان: ساتوشی کن
  • ژانر: دلهره‌آور، روان‌شناسانه، رازآلود، پلیسی، سوپرنچرال و درام
  • محصول استودیو Madhouse
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۳ اپیزود ۲۴ دقیقه‌ای
  • زمان پخش: سال ۲۰۰۴ میلادی
  • وضعیت پخش: پایان‌یافته

خلاصه‌ی داستان:

وقتی یک فرد معروف اما به مشکل‌خورده در کار مشغول راه رفتن داخل خیابان‌هایی تاریک است، ناگهان صدایی می‌شنود. او می‌فهمد که باید از مهلکه بگریزد و می‌دود. اما زمین می‌خورد و بدون اینکه بداند به‌زودی همان محل زمین خوردن تبدیل به یکی از ترسناک‌ترین نقاط شهر برای او خواهد شد، سعی می‌کند طرح‌های خود را از روی آسفالت بردارد. ناگهان صدای حرکت سریع یک نفر با کفش اسکی چرخ‌دار به گوش هنرمند می‌رسد و او تا به خود می‌آید، مورد اصابت ضربه‌ی محکم و دردناک یک چوب بیس‌بال قرار می‌گیرد.

اما تسوکیکو ساگی تنها قربانی نیست و پسربچه‌ی ناشناسی که هر از چند وقت یک بار به مردم حمله می‌کند و آن‌ها را با چوب بیس‌بال می‌زند، آرام‌آرام قربانی‌های بیشتری می‌گیرد. او چه کسی است و چرا با چوب بیس‌بال طلایی‌رنگ خود به مردم حمله می‌کند؟ چرا هیچ‌کس نمی‌تواند او را گیر بیاورد یا متوقف سازد؟ اصلا کودک یا نوجوانی که باتوجه‌به قد نه‌چندان بلند او همه حدس می‌زنند که سن پایینی داشته باشد، چرا باید از این میزان از خشونت کنترل‌نشده رنج ببرد؟ قصه‌ی اصلی شاید تکان‌دهنده‌تر از ظاهر ماجرا باشد.

کیچی ایکاری و میتسوهیرو مانیوا مدام به‌دنبال ضارب می‌گردند. ولی حتی این کارآگاه‌ها نیز بارها موقع حل این پرونده‌ی عجیب، صرفا به اختلاف نظر با یکدیگر می‌رسند. مردم که در ابتدا قربانی‌ها را از روی ترس درونی خود دروغ‌گو صدا می‌زدند، کم‌کم می‌بینند که چاره‌ای جز پذیرش حقایق ندارند. پس هرچه کشف هویت ضارب بیشتر زمان می‌برد، شایعات هم گسترده‌تر و ترسناک‌تر می‌شوند. پارانویا شهر را فرا می‌گیرد. وحشت خیلی‌ها را تسخیر می‌کند. دیگر همه ترسیده‌اند؛ از بزرگ‌سال‌ها و کودکان تا پلیس و هر دو کارآگاه.

دیدن انیمه‌ی سریالی و اورجینال Paranoia Agent به نویسندگی سیشی میناکامی و کارگردانی ساتوشی کن نیاز به هیچ‌گونه راهنمایی خاصی ندارد. صرفا هر ۱۳ قسمت آن را که همگی هم در سال ۲۰۰۴ میلادی پخش شدند، به تماشا بنشینید. بعد از آن هم اگر مایل به گشت‌وگذار بیشتر در فضای قصه و تفکر راجع به مفاهیم آن بودید، رمان Paranoia Agent به قلم ساتوشی کن و یوئیچی یومزو را بخوانید.

انیمه Paranoia Agent مسائل و کاراکترهای متفاوتی را با دقت بررسی می‌کند. به شکلی که وقتی چند قسمت با آن همراه می‌شوید، می‌بینید ماجرا بیشتر از آن که یه یک داستان کارآگاهی کامل با محوریت تلاش برای یافتن فرد ضارب باشد، قصه‌ای اجتماعی است که تاثیر چنین اتفاقاتی روی آدم‌ها را نشان می‌دهد. به بیان بهتر ما بارها در طول سریال شخصیت‌هایی را می‌شناسیم که به دلایل متفاوت هر روز به‌شدت زجر می‌کشند، به‌نوعی با این رخدادهای تلخ درگیر شده‌اند و از لحاظ روحی مشکلات گوناگونی دارند؛ از طراحی که احساس می‌کند دیگر موفق نخواهد شد و از یک جنون خفیف رنج می‌برد تا زنی دوشخصیتی که لحظه به لحظه بیش از قبل باور دارد که آقای هاید، بالاخره دکتر جکیل را نابود خواهد کرد. از یک هنرمند که جامعه‌ی پرانتظار و سخت‌گیر او را تنها مشغول ارتباط برقرار کردن با عروسک صورتی‌رنگ خود کرده است تا یک آموزگار که حتی وقتی برای رسیدن به خوش‌بختی عادی می‌جنگد، مدام توسط گذشته‌ی خود تهدید می‌شود.

ساتوشی کان با بزرگ‌وکوچک نشان دادن میزان تاثیرگذاری حملات فرد ناشناس، بارها به یاد مخاطب می‌آورد که او تنها فرد پست این جامعه نیست. برای نمونه وقتی عده‌ای به یک دانش‌آموز در مدرسه تهمت می‌زنند، مخاطب خواسته یا ناخواسته کمی دل می‌سوزاند. از طرفی هرچه می‌گذرد، بیننده با اطمینان بیشتری می‌گوید که امکان ندارد آن نوجوان فرد ضارب باشد. در همین حین سریال به خوبی غرور، ضعف و بدبختی درونی این انسان را نشان می‌دهد؛ توهین‌های او به دانش‌آموز خوش‌قلبی که صرفا به‌دنبال موفقیت است و لحظاتی که او وحشیانه‌ترین اتفاقات را تصور می‌کند و حاضر به پذیرش آن‌ها می‌شود. چرا؟ چون می‌خواهد محبوب باشد و مدام ستایش شود. چون بیچاره و بنده‌ی محبوبیت است. سپس سیشی میناکامی در مقام نویسنده‌ی Paranoia Agent از مخاطب می‌پرسد که آیا او فقط چون مردم را با چوب بیسبال نمی‌زند، انسان بهتری نسبت به ضارب محسوب می‌شود؟ پاسخ این سؤال، ترسناک به نظر می‌رسد.

سپس جلوه‌های دیگر رخ دادن چنین اتفاقی در جامعه را می‌بینیم. عده‌ای وجود خطر را باور ندارند و مشغول توهین به قربانی می‌شوند. برخی از آن‌ها نیز چون نمی‌توانند در سایه‌ی چنین وحشتی روزگار بگذرانند، از روی حماقت همه‌چیز را دروغ می‌دانند یا انگشت اتهام را به سوی اولین انسانی می‌گیرند که کوچک‌ترین شباهتی با توصیفات موجود از خلافکار دارد. آدم‌ها عوض می‌شوند و آرزو می‌کنند که قربانی ضارب باشند. چون حداقل این‌گونه اثبات می‌شود که آن‌ها خود ضارب نیستند. جامعه افراد را به مرحله‌ای از ترس می‌رساند که می‌خواهند یک بار با خطر مواجه شوند تا چندین و چند روز زندگی با ترس را به جان نخرند.

در جهانی که هیچ‌کس ظاهرا هیچ‌چیزی برای از دست دادن ندارد، حتی عناصر تخیلی‌مانند و بسیار رازآلود داستان پارانویا ایجنت هم کاملا واقع‌گرایانه و باورپذیر به نظر می‌رسند. زیرا ترس‌های جریان‌یافته در طول داستان را اکثر تماشاگرها می‌فهمند؛ چه وحشت در دل نویسندگی و شخصیت‌پردازی باشد و چه تصویرسازی‌های فیلم‌ساز واقعا به شکلی معنی‌دار، ما را در ذهن آشفته‌ی برخی از شخصیت‌ها قرار بدهند.

استفاده‌ی ساتوشی کن از کلیشه‌های سینمای وحشت در ایجاد تصاویر کابوس‌مانند، مثال‌زدنی است؛ انقدر مثال‌زدنی که دیگر هیچ‌کدام از آن تصاویر، آشنا یا تکراری به نظر نمی‌رسند. وقتی چراغ‌ها در خیابان به سرعت از عقب به جلو خاموش می‌شوند و صدای پا سنگین‌تر و سنگین‌تر به گوش می‌رسد، انیمه Paranoia Agent به مخاطب اجازه‌ی تفکر راجع به آشنا بودن یا نبودن این ترفندهای سینمایی را نمی‌دهد. بلکه او را پا به پای شخصیت‌ها از اعماق وجود نگران می‌کند.

نمی‌توان انکار کرد که تمرکز قابل‌توجه سازنده روی معناسرایی و انتقام پیام‌ها به مخاطب، در چند بخش جلوی سرگرمی‌سازی درست اثر را می‌گیرد. انیمه Paranoia Agent همان‌قدر که عده‌ای را غرق در تفکر مشغول بحث‌های عمیق خود می‌کند، تعداد قابل توجهی از مخاطبان را نیز پس از سه قسمت پس می‌زند. زیرا داستان، هدف و چالش بزرگی را نمی‌سازد و بیننده کمتر احساس نیاز پایان‌ناپذیر به دیدن قسمت بعدی را در خود می‌یابد.

همین حقیقت کاری می‌کند که عده‌ای به ریتم داستان‌گویی انیمه Paranoia Agent ایراد بگیرند. زیرا قطعا نویسنده و کارگردان می‌توانستند داستان را یک‌پارچه‌تر روایت کنند و پیرو روش‌هایی هنری برای همراه شدن بیشتر مخاطب با داستان‌گویی باشند. نتیجه‌ی فعلی اثری قابل‌توجه و مهم است. اما انصافا بارها می‌توان به‌سادگی آن را رها کرد. یکی دیگر از چندین و چند اثر شناخته‌شده‌ای که وقتی خود را مجبور به همراهی با آن‌ها کنید، احتمالا از قدم گذاشتن در مسیر شنیدن قصه پشیمان نمی‌شوید. اما در بیشتر از ۵۰ درصد دقایق آن‌ها، هیچ نیازی به دیدن و شنیدن بیشتر اثر ندارید و به آسانی می‌توانید از آن دست بکشید.

فیلم‌ساز زمانی‌که روی پرداختن به شخصیت‌ها وقت می‌گذارد، فقط به جنبه‌ی استعاری، نمادین و معنایی آن‌ها توجه کرده است. البته که استعاره‌سازی‌های انیمه Paranoia Agent درخشان و عمیق هستند و با ذهن و قلب مخاطبِ هدف ارتباط می‌گیرند. اما پریدن داستان از روی یک کارارکتر به روی شخصیتی دیگر، اجازه نمی‌دهد که واقعا به ارتباطی عمیق با یک کاراکتر برسید و او را با هم‌ذات‌پنداری کامل دنبال کنید. بلکه موقع دیدن شخصیت‌ها هم مدام مشغول تلاش برای یافتن معانی نهفته در اثر هستید. زیرا خود انیمه نشان می‌دهد که با تمرکز روی پرداختن به بحث‌های جدی اجتماعی جلو می‌رود و نه هیچ‌چیز دیگر.

پارانویا ایجنت می‌توانست از این نظر پیشرفت کند تا توانایی برقراری ارتباط با گروه بزرگی از مخاطبان را داشته باشد و آن‌ها را با محتوای ارزشمند داستان‌گویی خود همراه سازد. باید پذیرفت که این جنس از قصه‌گویی اثر که مدام بامحوریت معانی و صحبت‌های جدی سازندگان جلو می‌رود، بیشتر به درد فیلم‌های کوتاه و بعضی از آثار سینمایی بلند می‌خورد؛ نه یک سریال تلویزیونی که باید بیش از ۴ ساعت بیننده را به درستی نگه دارد.

  •  
  •  
  •  
  •  

از وحشت زندگی در جامعه‌ی مدرن تا افسردگی نابودکننده‌ای که بارها به همراه آن می‌آید، مسائلی هستند که انیمه پارانویا ایجنت با فکر و هدف آن‌ها را بررسی می‌کند. حتی وقتی تیتراژ آغازین و پایانی اثر را می‌بینید، به زیبایی متوجه تضاد حاضر در همه‌ی عناصر سازنده می‌شوید؛ چه وقتی آهنگ در ظاهر خوشحال‌کننده است و در پس‌زمینه‌ی آن انگار می‌توان به صدای ناله گوش داد و چه وقتی شخصیت‌ها در بدترین و آزاردهنده‌ترین شرایط قرار گرفته‌اند و به طرز مریضی فقط می‌خندند. مگر نه اینکه زندگی در جامعه‌ی امروز دقیقا با محوریت همین ظاهرسازی‌های بیمارگونه جریان دارد؟ همان ظاهرسازی‌هایی که ذره‌ذره آدم‌ها را از بین می‌برند و حتی وقتی فرد در حال خفه شدن زیر آب (بخوانید فشارهای زندگی) است، به او دیکته می‌کنند که «بخند! همه‌چیز خوب می‌شود».

تیتراژ پایانی هر قسمت نیز به خوابیدن شخصیت‌ها پیرامون یک عروسک غول‌آسا و بامزه اختصاص دارد. آدم‌هایی که مدام مشغول ترسیدن، جنگیدن و درد کشیدن هستند، همه در ظاهر زیر سایه‌ی فرهنگ عامه و سرگرمی‌های عادی روز آرام می‌گیرند؛ زیر سایه‌ی نمادهایی دروغین و مرده همچون نیاز به نقش بازی کردن. زیر آن روش‌های شاید بی‌فایده برای داشتن زندگی شاد که شاید در ظاهر دوست‌داشتنی، صورتی‌رنگ و مظلوم باشند، ولی همزمان به شکلی غول‌آسا روی زندگی ما تاثیر می‌گذارند و همه را بنده‌ی خود کرده‌اند. همه فقط می‌توانند موقع خوابیدن در دور آن اندکی آرامش را تجربه کنند. پاپ کالچر گاهی برای بسیاری از مردم به‌نوعی حکم قوی‌ترین و خطرناک‌ترین مخدر را دارد.

سیشی میاناکامی و ساتوشی کان بارها طی دقایق انیمه Paranoia Agent به کمک دیالوگ‌ها و حتی تصاویر، انسان‌ها را شبیه به حیوانات تصویر می‌کنند. این مسئله نه فقط با تصاویر واضح یا مورد خطاب قرار گرفتن آن‌ها به‌عنوان یک حیوان که در معانی حقیقی اسامی بسیاری از کاراکترها به چشم می‌خورد. فارغ از آن که چنین نکاتی تا چه اندازه ارزش بازبینی و موشکافی اثر را افزایش می‌دهند، تاکید ساتوشی کن رو گیر افتادن غم‌انگیز بسیاری از آدم‌ها در بخش‌های حداقلی و حیوانی زندگی، یکی از مولفه‌هایی است که در آثار دیگر او نیز روی قصه‌گویی تاثیر می‌گذارد. یکی از مهم‌ترین آثار مورد بحث، محصولی نیست جز آخرین ساخته‌ی کارنامه‌ی او؛ یک فیلم بسیار بسیار کوتاه و اثرگذار.

انیمه کوتاه Good Morning

از بعضی اپیزودهای انیمه JoJo's Bizarre Adventure و فیلم Perfect Blue تا فیلم Millennium Actress، فیلم Paprika و فیلم Tokyo Godfathers. ساتوشی کان را نمی‌توان یک انیمه‌ساز بسیار پرکار دانست. اما آثار او ماندگار هستند و ارزش تماشا را دارند. این وسط شاید کمتردیده‌شده‌ترین ساخته‌ی کان، آخرین اثر او باشد. انیمه کوتاه Good Morning که به‌عنوان قسمت پایانی مجموعه Ani*Kuri15 از تلویزیون پخش شد. این انیمه‌ی کوتاه که در اصل Ohayō (صبح به خیر به زبان ژاپنی) نام دارد، به شکلی معرکه نشان می‌دهد که چه‌قدر ساتوشی کان در داستان‌گویی بصری استاد است.

قصه با بیداری دختر شروع شد. اما در عین بلند شدن جسم دختر و رفتن او به سوی انجام چند کار صبح‌گاهی معمولی، روح وی چند ثانیه دیرتر بلند می‌شود و به انجام همان کارها می‌پردازد. علت اینکه فرض می‌کنیم در ابتدا جسم او بلند شده است، موردی نیست غیر از اینکه تاثیر فیزیکی جسم بر محیط و خوردن و نوشیدن دختر را می‌بینیم.

در عین حال می‌توان فرض کرد که دختر مثل خیلی از انسان‌های دیگر، به محض بیداری صرفا پروسه‌ی بلند شدن و انجام کارهای عادی صبح‌گاهی خود را تصور کرد و سپس واقعا از روی تخت برخاست و این کارها را انجام داد تا به لحظه‌ی سرحالی و بیداری کامل برسد. هرچند عده‌ای می‌گویند که مسئله اصلا راجع به روح و جسم یا تصورات دختر از کارهای صبح‌گاهی خود و سپس انجام واقعی آن کارها نیست. بلکه ساتوشی کان می‌خواهد به‌سادگی نشان بدهد که انسان وقتی از خواب برمی‌خیزد، کمی از روی عادت زندگی می‌کند و تا وقتی که سرحال شود و واقعا به خود بیاید، آن‌چنان زندگی انسانی عمیقی ندارد. اصلا شاید فیلم‌ساز می‌خواهد با نمایش همین پروسه به یاد من و شما بیاورد که آدم‌ها بسیاری از کارهای روزمره را صرفا از روی عادت انجام می‌دهند و هرگز به خود نمی‌آیند؛ هرگز واقعا بیدار نمی‌شوند و هرگز واقعا مشغول تصمیم‌گیری با تمام وجود به‌عنوان یک انسان دارای اختیار نیستند.

در همین حین وقتی می‌بینیم که دختر صرفا از روی عادت مشغول تماشای اخبار و آب زدن به سر و صورت برای بیداری است، ساتوشی کان روی ماهیت ماشینی زندگی مدرن تاکید می‌کند؛ روی این حقیقت که انسان‌ها بسیاری از کارها را به‌معنی حقیقی کلمه فقط و فقط به این دلیل انجام می‌دهند که انگار باید انجام بدهند.

راستی چرا برای چند لحظه در اتاق با الکل مواجه هستیم و می‌فهمیم که دختر به‌تازگی تولد خود را جشن گرفته است؟ آیا او برای نخستین بار مست کرد و در صبح بالاخره مجددا هوشیاری خود را به‌دست می‌آورد؟ آیا نگاه او به آینه و بیان جمله‌ی «صبح به خیر» به‌معنی ورود وی به بزرگ‌سالی است؟ آیا او درک می‌کند که از این به بعد تنها خود را دارد و باید به خود تکیه کند و این استقلال را با «صبح به خیر» گفتن به خود در آغوش می‌کشد؟

از طرفی نباید از یاد برد که داحل فیلم‌های ساتوشی کان، بارها و بارها دیده‌ایم که بازتاب تصویر یک نفر در هر نوع از آینه می‌تواند رفتار و هویت منحصر‌به‌فرد خود را داشته باشد. در انتهای انیمه Good Morning نیز ما فقط بازتاب صورت دختر را می‌بینیم که جمله «صبح به خیر» را به زبان آورده است. فارغ از ترسناک بودن تصور بیان شدن این جمله فقط توسط تصویر دختر در آینه، چنین تفکری می‌تواند معنی تازه‌ای به داستان بدهد. دختر در شب گذشته تولد خود را جشن گرفت و با وارد شدن به سن قانونی، برای نخستین بار به‌شدت مست کرد. حالا صبح به سختی از خواب برمی‌خیزد و به خود می‌آید. در آخر هم وقتی همان کارهای تکراری سابق را انجام می‌دهد، می‌بیند که نه شروع سال جدید زندگی و نه انجام کاری که قبلا آن را انجام نداده بود، زندگی وی را متفاوت نکرده‌اند و نخواهند کرد. پس وقتی به خود می‌آید و به آینه می‌نگرد، فکر و روح او به یاد وی می‌آورند که حالا یک صبح دیگر از راه رسید و زندگی باید همچون همیشه به‌سادگی جریان پیدا کند. افراد قبل از ورود به دوران بزرگ‌سالی بارها به خود راجع به هیجان‌انگیزی بزرگ‌سالی دروغ می‌گویند و یک روز مقابل آینه با سادگی و عادی بودن بی‌اندازه‌ی آن روبه‌رو می‌شوند.

آخرین اثر هنری ساتوشی کان که شوربختانه در ۴۶سالگی از دنیا رفت، در انواع‌واقسام پلتفرم‌ها به رایگان پیدا می‌شود. او در انیمه یک دقیقه‌ای می‌توانست با تصاویر طوری قصه بگوید که بیش از برخی از فیلم‌های بلند چند سال اخیر، حرف برای گفتن داشته باشد. یک فیلم‌ساز با چنین کارهایی کارگردان بودن خود به معنای واقعی کلمه را اثبات می‌کند.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
8 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.