Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba یکی از پرچمداران نسل جدید آثار اقتباسی از نشریهی Shounen Jump است، که به خوبی توانسته از عهدهی وظیفهی خود بربیاید. با بررسی این انیمه ما را همراهی کنید.
- عنوان ژاپنی: Kimetsu no Yaiba
- اسم فارسی: شیطانکش، تیغهی شیطان
- براساس مانگایی از Koyoharu Gotouge
- ژانر: اکشن، تاریخی، شونن، فراطبیعی
- کارگردان: Haruo Sotozaki
- فیلمنامه: Kyle McCarley
- محصول: استودیو ufotable
- تعداد قسمتها: ۲۶ قسمت ۲۳ دقیقهای
- وضعیت: فصل اول به پایان رسیده است، مانگا به پایان رسیده است، فیلمی سینمایی بهعنوان دنبالهی مستقیم اکران خواهد شد
- پخش: ۶ آوریل تا ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹
- ردهی سنی: R - 17
خلاصهی داستان:
تانجیرو کامادو از زمان مرگ پدرش عهدهدار محافظت و تأمین نیازهای خانوادهی خود شده است و هرچه در توان دارد را برای برآمدن از پس این مسئولیت انجام میدهد. با وجود اینکه خانوادهی تانجیرو فقیرانه در کوهی دور افتاده زندگی میکنند، اما روزگار خود را درکنار یکدیگر به شادی و آرامش میگذرانند. روزی تانجیرو برای فروش زغال راهی یک روستا میشود، اما در مسیر برگشت به شب میخورد و بهناچار تا صبح در خانهی مردی عجیب میماند. مرد به تانجیرو دربارهی شیاطین گوشت خواری که شبها در جنگل پرسه میزنند هشدار میدهد.
وقتی تانجیرو به خانه بازمیگردد با صحنهای وحشتناک مواجه میشود؛ تمام اعضای خانوادهی او به شکلی وحشیانه به قتل رسیدهاند و تنها بازمانده، خواهر او، نزوکو، است، که به شیطانی تشنه به خون تبدیل شده است. غرق در خشم و نفرت، تانجیرو سوگند یاد میکند که انتقام خانوادهاش را بگیرد و انسانیت خواهرش را باز پس گیرد. او در مسیر خود با گروهی رازآلود به نام «شیطان کش» آشنا میشود و تصمیم میگیرد با پیوستن به ایشان، هرچه در توان دارد را برای نابودی کامل شیاطین و نجات نزوکو به کار ببندد.
با به اتمام رسیدن انیمههای بزرگی همچون Naruto و Bleach، تغییری بزرگ در مسیر حرکت آثار شونن مشاهده شد؛ مانگاکاها دیگر علاقهای به استفاده از فرمولهای جواب پس دادهی آثار کلاسیک این ژانر را نداشتند و سعی داشتند طعمی جدید از شونن را به خوانندگان عرضه کنند؛ از بارزترین نمونههای این موج جدید شونن میتوان به آثاری مثل The Promised Neverland یا Dr. STONE اشاره کرد. دراینمیان اما Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba ثابت کرد که یک اثر شونن با حال و هوای آثار کلاسیک این ژانر هنوز هم توانایی رسیدن به محبوبیت را دارد. این انیمه یکی از آخرین آثاری است که با اقتباس از مانگاهای نشریهی Shounen Jump ساخته شده. این ساختهی بسیار خوب استودیو ufotable، که با سری Fate، سهگانهی Heaven's Feel و مجموعه فیلمهای The Garden of Sinners شهرت دارد، به خوبی توانست نقاط قوت مانگای کیوهارو گوتوگه را پررنگ کند و جایگاهی برجسته را در میان آثار شونن جدید برای این سری رقم زد.
قسمت اول قدرتمند این انیمه تاثیری غیر قابل چشم پوشی در جذب بینندگان دارد؛ در صحنهی آغازین Demon Slayer برای اولینبار تانجیرو را درحالیکه خواهر زخمی و نیمه جان خود را بر دوشش حمل میکند، ملاقات میکنیم. درست پیش از آنکه ببینیم در پس این جنگل برفی چه چیزی در انتظار این خواهر و برادر است، به کمی قبل برمیگردیم و با خانوادهی تانجیرو بهتر آشنا میشویم. محبت و سرخوشی دلگرم کنندهای که در این خانواده جریان دارد، سریعا بیننده را به آنها دلبسته میکند، اما از آنجایی که میدانیم سرنوشت خوبی در انتظار ایشان نیست، تعلیقی در آمیخته با اضطراب و نگرانی این حس را همراهی میکنند. Demon Slayer زمان زیادی را برای برآورده کردن وعدهی خود تلف نمیکند؛ تانجیرو که برای پول درآوردن راهی سفری کوتاه شده، بعد از برگشت به خانه با صحنهی وحشتناک و تلخی روبهرو میشود که زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد. او پس از اینکه متوجه میشود خواهرش تنها بازماندهی حملهی شیطانی خونریز به خانهی اوست، راهی سفری دیگر برای نجات وی و گرفتن انتقام خانوادهاش میشود.
قسمت دوم با فاصله گرفتن از حال و هوای قسمت اول بیشتر به ریشههای اکشن و کمدی این انیمه نزدیک میشود، اما این مسئله به معنای آن نیست که قرار است شاهد کاسته شدن از بار احساسی اثر باشیم. ما با دنبال کردن تانجیرو و نزوکو در آغاز سفر خطیر و طولانیشان، چشمههایی از سختیهایی که قرار است بر سر راهشان را میبینیم؛ اولین نما از این موانع، شیطان خونخواری است که در حین لذت بردن از وعدهی غذایی چندش آور خود پیدا میشود. این سکانس اولین باری است که با شیطانی واقعی در این انیمه مواجه میشویم؛ درست همینجاست که Demon Slayer باری دیگر بی رحمی دنیای خونین و ترسناک خود را به بیننده یادآوری میکند و میگوید در چنین دنیایی برای زنده ماندن چارهای جز پا گذاشتن رو احساسات و کشتن نیست.
در آغاز داستان Demon Slayer کاملا پا جای پای آثار شونن کلاسیک هم سبک که به مبارزه با شیاطین، فضاییها یا سایر موجودات فراطبیعی یا فرازمینی میپردازند میگذارد و این روند برای یکی دو آرک داستانی حفظ میشود. سفر تانجیرو برای نجات خواهرش از نظر کانسپت نیز بی شباهت به آثار شونن کلاسیک نظیر Fullmetal Alchemist نیست، بااینحال تفاوت پایهای شخصیت نزوکو و طبعیت خاص او بهعنوان یک همراه غیر انسانی صامت، راه Demon Slayer را از آثار مشابه جدا میکند و زمینه ساز دراما و کمدی زیادی در داستان میشود.
تانجیرو خود یک قهرمان عادی شونن به حساب میآید؛ او مسیر خود را در حالی آغاز میکند که جوانی خام است و از مهارت و تجربهی لازم برای دستیابی به هدف خود برخوردار نیست، اما آنقدری در مسیر خود مصمم و جدی است، که به هر سختی و هر قیمتی تمام موانع را پشت سر میگذارد. اصلیترین موانع سد راه تانجیرو در این مسیر شیاطین هستند؛ با وجود اینکه این شیاطین در طراحی ظاهری و قدرتهایشان از تنوع بالایی برخوردار هستند، اما اغلب آنها، خصوصا در نیمهی اول، از شخصیتهایی به یاد ماندنی و تأثیرگذار برخوردار نیستند. این مسئله اما با معرفی موزان بهعنوان شخصیت منفی اصلی و گروه «دوازده ماه شیطانی» رفع میشود و تصادم شیطانکشها با یکی از اعضای این گروه در قسمتهای پایانی فصل اول انیمه، یک سری از بهترین و تاثیرگذارترین مبارزات چند سال اخیر دنیای انیمه را شکل میدهد.
با وجود تمام سادگیها اما تانجیرو خود یکی از نکات جذاب و جدید این انیمه است؛ مثبت اندیشی و قلب رئوف او با دنیای بی رحم و تاریک پیرامونش در تضاد است و همین آغازگر کشمکشهایی است که نشستن به پای آنها خالی از لطف نیست. تانجیرو با دشمنان خود، هر چند سنگدل و خونریز، احساس همدردی و همدلی میکند و حتی برای ایشان اشک میریزد؛ این احساسات را شاید در شخصیتهایی دیگر، همچون آلن واکر از سری D.Gray-man، نیز دیده باشید، اما نکته اینجا است برای مثال این احساسات در آلن واکر بهعنوان یک جن گیر، همسو با پیشه و هدف اوست، اما تانجیرو یک شیطانکش است و در نبرد او جایی برای لرزش دل وجود ندارد. همین مسئله باعث میشود که مهربانی تانجیرو نه کلیشهای، که تأثیرگذار به نظر بیاید و ما آن را بهعنوان احساسات واقعی بپذیریم. تصادم احساسات درونی این شخصیت به ما یادآوری میکنند که شجاعت تنها برخاستن پس از شکست نیست و میتوان آن را در شهامت دیدن ماجرا از دید طرف مخالف و مهرورزی به ایشان نیز جستوجو کرد.
همانطور که پیشتر گفتیم، درست در راس داستان و شانه به شانهی تانجیرو، نزوکو قرار دارد؛ حضور قهرمانی مونث به این پررنگی و با این طراحی متفاوت نفسی تازه در آثار شونن بهشمار میرود. با وجود اینکه نزوکو همیشه ساکت است و از رفتاری معصومانه و اغلب طنز آمیز برخوردار است، اما به موقع نبرد با شیاطین قدرتمند و مصمم درکنار تانجیرو میجنگد. نزوکو با میل خود میجنگد، نه به خاطر اینکه دنباله روی تصمیمات برادرش باشد، یا کمکی از او خواسته شده باشد؛ او دلایل خود برای جنگیدن دارد و همین آتش فروزان باعث میشود با شخصیتی مواجه باشیم که باوجود برخوردار بودن از خصوصیات غیر انسانی، دوست داشتنی و قابل لمس است. رابطهی خواهر و برادری نزوکو و تانجیرو قلب تپندهی Demon Slayer است؛ این دو در سختترین شرایط به هم اتکا میکنند، از هم امید و اطمینان میگیرند و انسانیت را به خاطر یکدیگر میآورند. هر لحظه در این انیمه که سری به عمق رابطهی ناگسستنی این دو شخصیت زده میشود فوقالعاده و تأثیرگذار است.
درکنار تانجیرو و نزوکو، شخصیتهای جالب توجه زیادی وجود دارند که نویسنده با زیرکی هرچه تمامتر سعی میکند لحظهی درخشش، پردازش کافی و مناسب و بعضا حتی آرکهای داستانی نسبتا شخصی را به هر یک از آنها اختصاص دهد. در صدر این شخصیتها زنیتسو و اینوسکه حضور دارند که ضمن حضور پررنگ خصوصا در نیمهی دوم انیمه، بخش قابل توجهی از بار طنز اثر را به دوش میکشند و ممکن است به ذائقهی برخی بینندگان حتی از تانجیرو هم شخصیتهای جذابتری باشند. اینوسکه به دور از دنیای انسانها بزرگ شده و ازاینرو در ارتباط برقرار کردن با دیگران با مشکل مواجه است؛ با وجود آنکه عدم توانایی در برقراری ارتباط صحیح و دعواهای مکرر او با دیگران، خصوصا زنیتسو، بخش اعظمی از مایهی خندهی بیننده در انیمه را شکل میدهد، او از شخصیتی پویا برخوردار است و در طی این سفر سخت و احساسی، به شناخت خود و دنیای پیرامونش میپردازد.
زنیتسو هم مثل اینوسکه یکی از پایههای اصلی طنز Demon Slayer است؛ او از پتانسیل و قدرت واقعی خود باخبر نیست و همین مسئله منجر به ترس شدید او از مواجه شدن با شیاطین میشود. این ترس اغلب اوقات در چهره و بدن او بهصورت کامل نمایان است و حتی ممکن است به از هوش رفتن او منجر شود، اما زود قضاوت نکنید؛ زنیتسو از سایر اعضای گروه چیزی کم ندارد و چه در داستان و چه از نظر تاثیرگذاری در روند مبارزات، حضوری پررنگ و غیرقابل چشم پوشی دارد.
جلوهی بصری فوقالعادهی Demon Slayer بزرگترین نقطهی قوت آن است. با وجود آنکه ufotable با هدف پایین آوردن هزینهها در Demon Slayer گاهی اوقات انیمیشن دو بعدی را با CG نه چندان با کیفیت جایگزین میکند و این اثر را از نظر بصری نمیتوان در سطح ساختههای معروف این استودیو از جمله سری Fate قرار داد، ولی ترکیب رنگ فوقالعاده و کارگردانی مثال زدنی آن باعث میشود که محسور قاب تصویر شویم و کمتر به CG به کار رفته در پشت زمینه و محیط دقت کنیم.
طراحی شخصیت منحصربهفرد این اثر نیز تاثیری شگرف بر کیفیت جلوهی بصری دارد؛ استفاده از خطوط پررنگ و ضخیم در ترسیم شخصیتها، تنوع ظاهری آنها و حالات چهره و زبان بدن به یاد ماندنی باعث میشود تانجیرو، همراهان و بعضا دشمنانش از هویت و اصالت برخوردار باشند و به این زودیها ذهن بیننده را ترک نکنند. نباید این نکته را از قلم انداخت که حال و هوای مربوطبه عصر تایشوی محیط و موزیک متن گوش نواز ساختهی Yuki Kajiura، آهنگساز معروف ژاپنی که با OST آثار بزرگی همچون Sword Art Online و Erased شهرت دارد، کمک شایانی به فضاسازی راز آلود و هراس آور اثر کرده است.
مبارزات از مهمترین عناصر این دسته از آثار محسوب میشوند؛ خوشبختانه با وجود آنکه پایهی سکانسهای اکشن در این انیمه براساس شمشیرزنی و هنرهای رزمی شرقی نهاده شده، اما طراحی مبتکرانهی نبردها و قدرتهای ماورایی باعث میشود صحنههای مبارزهی دیدنی این اثر بیشازپیش جذابیت داشته باشند. قدم گذاشتن تانجیرو در مسیر تبدیل شدن به مبارزی بزرگ با آرک تمرین معمولی نه چندان بلندی شروع میشود که به زورآزمایی جذابی از جنس سرعت و ثبات قدم تبدیل میشود. با قویتر شدن دشمنان پیشروی تانجیرو، توانایی او در تحلیل و موشکافی قدرت دشمنانش هم بیشتر میشود و در نتیجه با مبارزاتی پیچیده و حساب شدهتر مواجه خواهیم شد. Demon Slayer درکنار قدرتهای فانتزی، واقع گرایی را نیز مهمان مبارزات مهیج خود میکند؛ این انیمه هراسی از آسیب زدن به شخصیتهای اصلی خود ندارد و زمان مداوای اکثر این آسیبها نسبت به سایر انیمهها از زمانبندی واقع گرایانهتری برخوردار است.
با وجود اینکه Demon Slayer برعکس آثار هم سبک و هم عصر خود همچون Dr. STONE یا The Promised Neverland از ایدهی اولیهی جدید و پیشگامانه برخوردار نیست و داستانی آنچنان پیچیده ندارد، اما این انیمه برای دوختن چشمان شما به صفحهی نمایشگر و رقم زدن تجربهای به یاد ماندنی نیز به این عناصر نیاز ندارد؛ کارگردانی ستودنی، کمدی ملیح، سکانسهای مبارزه قدرتمند و درامای انسان-شیطانی بسیار خوب Demon Slayer، این اثر را به انیمهای تبدیل میکند که حتما باید در فهرست تماشای خود قرار دهید. Demon Slayer اثبات دیگری بر این مسئله است که دوران آثار شوننی که از فرمول کلاسیک پیروی میکنند هنوز به پایان نرسیده و ما میتوانیم به ظهور وان پیس یا ناروتویی دیگر امید داشته باشیم.
انیمههای مشابه:
Dororo:
زمینهای دایگو کاگمیتسو، ارباب سامورایی حریص، در حال خشک شدن و از بین رفتن است؛ او برای نجات دادن خود از این وضعیت حاضر است هر کاری از جمله پشت کردن به بودا و پیمان بستن با شیاطین را انجام دهد. نهایتا دوازده شیطان ندای او را پاسخ میدهند، اما به بهایی گزاف؛ وقتی اولین فرزند پسر کاگمیتسو به دنیا میآید، فاید دست و پا، بینی، چشم، گوش و حتی پوست است، اما به طرز معجزه آسایی زنده مانده.
این نوزاد به دریا انداخته شده و فراموش میشود، اما دست اقبال برنامهای دیگر برای او دارد؛ مردی داروساز کودک را از آب گرفته و بدنی مصنوعی برایش میسازد تا او بتواند به زندگی خود ادامه دهد. پسر زنده میماند، بزرگ میشود و با وجود آنکه نمیتواند هیچ چیز را ببیند، بشنود یا حس کند، به نبرد شیاطینی میرود که از روز اول او را بهعنوان قربانی خود برگزیدند. با مرگ هر یک از این شیاطین، یکی از اعضای بدن پسر به او برمیگردد. او سالیان متعددی را به تنها جنگیدن و سفر کردن میگذراند تا اینکه کودک یتیمی به نام دورورو بر سر راه او قرار میگیرد. مسیر این دو به هم گره میخورد و درکنار هم برای زنده ماندن در دنیای تاریک و ترسناکشان میجنگند.
Bleach:
کوروساکی ایچیگو یک دانش آموز دبیرستانی است، که قابلیت دیدن ارواح و موجودات ماورایی را دارد. زمانیکه یک هالو، روح خبیثی از ارواح انسانها تغذیه میکند، به خانوادهی او هجوم میآورد، همهی ابعاد زندگی ایچیگو دستخوش تغییر میشود. یک شینیگامی به نام کوچیکی روکیا برای کمک به خانوادهی ایچیگو با هالو درگیر میشود که طی این نبرد صدمهای نسبتا شدید میبیند. ایچیگو برای نجات خانوادهاش تصمیم میگیرد پیشنهاد روکیا را قبول کرده و به یک شینیگامی جایگزین تبدیل شود.
بعد از اتمام این نبرد اما روکیا متوجه میشود که در حال حاضر توانایی باز پس گیری قدرتهایش را ندارد و حالا ایچیگو به ناچار باید وظایف یک شینیگامی را برعهده بگیرد و از شهر خودش در مقابل تهدیدات متعدد هالوها محافظت کند. بااینحال او در این نبرد تنها نیست و چند تن از همکلاسیهایش به نامهای اوریهیمه اینوئه، یاسوتورا سادو و یوریو ایشیدا، که هر کدام از قدرتهای منحصربهفرد خود برخوردار هستند، در این انجام وظیفه به او ملحق میشوند. دیری نمیپاید که ایچیگو و دوستانش درمییابند که هالوها تنها خطراتی نیستند که دنیای انسانها را تهدید میکنند.
Ao no Exorcist:
انسانها و شیاطین دو روی یک سکه هستند و دنیاهای مجزای آنها نیز همینطور. تنها راه برای سفر کردن در میان این دو دنیا، تسخیر جسم است، بااینحال «ساتان»، که گردانندهی دنیای شیاطین است، نمیتواند میزبانی مناسب برای خود پیدا کند و از همین رو سالها است که نتوانسته پای خود را از دنیای شیاطین بیرون بگذارد. نهایتا او تصمیم میگیرد پسر خود را به دنیای انسانها بفرستد، تا او را به میزبانی مناسب برای خود تبدیل کند.
Ao no Exorcist، یا جنگیر آبی، داستان رین اوکومورا را دنبال میکند؛ نوجوانی که در ظاهر عادی و بعضا دردسرساز به نظر میآید. دنیای کم و بیش آرام رین اما زمانی زیر و رو میشود که درمییابد او پسر شخص ساتان است و پدرش آرزو دارد او را به دنیای شیاطین بازگرداند و با استفاده از او دنیای انسانها را تسخیر کند. رین اما علاقهای به تبدیل شدن به وسیلهی اهداف شیطانی پدرش ندارد، از همین رو پیشهی جنگیری را برای خود برمیگزیند تا روزی به همراه برادرش، یوکیو، در مقابل شاه دنیای شیاطین قد علم کند.
D.Gray-man:
از دست دادن عزیزان و نزدیکان بسیار سخت است و وسوسهی برگرداندن آنها به زندگی از دیرباز به دل انسانهای بسیاری افتاده است؛ میلنیوم ارل مرموز از این نقطه ضعف انسانها به نفع خود بهرهبرداری میکند. او برای ساخت سلاحهای مکانیکی قدرتمندش که «آکوما» نام دارند، از روح مردگانی که به این دنیا برمیگردند استفاده میکند. اگر روحی در یک آکوما قرار گیرد، تا ابد در آن گیرمیافتد، مگر اینکه توسط سلاح ضد آکومایی به نام «اینسنس» از آن جدا و آزاد شود
آلن واکر پس از گذراندن سه سال بهعنوان شاگرد ژنرال کراس، به قصد تبدیل شدن به یک جنگیر واقعی به نیروهای بلک اوردر ملحق میشود؛ سازمان بلک اوردر متشکل از افرادی است که به میل خود میخواهند در مقابل میلنیوم ارل و ارتش آکوماییاش صف آرایی کنند. آلن با دستی بهعنوان اینسنس و چشمی نفرین شده که توانایی دیدن ارواح در حال زجر درون آکوماها را دارد به کمک چند جنگیر دیگر باید نقشهی اصلی و نهایی میلنیوم ارل را متوقف کند؛ برنامهای که ممکن است به نابودی دنیا منجر شود.
Claymore:
وقتی شیطانی خونریز که با عنوان «یوما» شناخته میشود به دهکدهی راکی میآید، سر و کلهی زنی تنها با چشمان نقرهای با شمشیری بزرگ نیز در آن حوالی پیدا میشود. آن زن یک «کلیمور» است؛ یک نیمه انسان-نیمه یوما که صرفا برای مبارزه با این هیولاها به این شکل درآمده است. بعد از اینکه خانوادهی راکی کشته میشوند، جنگجوی کلیمور جان وی را نجات میدهد، اما متعاقبا راکی بیچاره از خانه و کاشانهی خود رانده میشود. راکی که جایی برای رفتن ندارد، زن کلیمور، که کلیر نام دارد، را مییابد و تصمیم میگیرد او را در سفرش همراهی کند.
این دو شهرها را با هم سفر میکنند و در طی مسیر به کشتن یوماها میپردازند. به مرور زمان حقایق بیشتری دربارهی کلیر و همرزمانش مشخص میشود. با پاکسازی هر شهر و کشتن هر شیطان، کلیر به یومایی که همیشه قصد انتقام گرفتن از آن را داشته نزدیکتر میشود؛ یومایی که در مرحلهی اول دلیل تبدیل شدن کلیر به یک کلیمور بوده است.