انیمه Beastars؛ والس شکار و شکارچی

انیمه Beastars؛ والس شکار و شکارچی

Beastars با داستان درام-روانشناختی مهیج و جلوه‌ی بصری متفاوت و چشم نواز خود، نفسی تازه در صنعت انیمه به‌شمار می‌آید. با بررسی این انیمه میدونی را همراهی کنید.

  • عنوان ژاپنی: BEASTARS
  • اسم فارسی: بیست استارز (با عنوان «جانوران» نیز شهرت دارد)
  • براساس مانگایی از Paru Itagaki
  • ژانر: برشی از زندگی، روانشناختی، دراما،‌ شونن
  • کارگردان: Shinichi Matsumi  فیلم‌نامه: Nanami Highuchi
  • محصول: استودیو Orange
  • فصل: ۱۲ قسمت ۲۴ دقیقه‌ای
  • وضعیت: فصل دوم در حال ساخت است، مانگا ادامه دارد
  • پخش: ۱۰ اکتبر تا ۲۶ دسامبر ۲۰۱۹
  • رده‌ی سنی: R - 17

خلاصه‌ی داستان:

لگوشی همیشه زندگی خود را به‌عنوان شخصی گوشه گیر و منزوی سپری کرده است؛ این دانش آموز آکادمی چریتون به معنای استعاری و واقعی کلمه یک گرگ تنهاست. لگوشی برخلاف ظاهر ترسناکش، قلبی رئوف دارد و مدام در تلاش است تا برای جلوگیری از پیش آمدن سوتفاهم و ترساندن سایر حیوانات، به‌خصوص گیاه خواران، تا حد امکان دندان‌های نیش تیزش را پنهان کند و از به نمایش گذاشتن قدرت بدنی فوق‌العاده‌اش خودداری کند. به‌تازگی اما رخ دادن اتفاقی مرموز در آموزشکده‌ی چریتون و زیر پا گذاشته شدن یکی از تابوهای اجتماع، زندگی لگوشی را به‌عنوان یک جانور گوشتخوار تحت تاثیر خود قرار داده است؛ تم، یک آلپاکا، توسط یک مهاجم، که هنوز در خوابگاه آکادمی زندگی می‌کند و آزادانه در این محیط آموزشی رفت‌و‌آمد دارد، کشته و خورده شده است.

لگوشی که در حال دست‌وپنجه نرم کردن با تبعات بالا گرفتن تنش‌های بین گوشت خواران و گیاه خواران است، توسط گوزن قرمزی به نام لوئیس وارد مهلکه‌ای دیگر می‌شود؛ لوئیس ثروتمند و بلند پرواز که دست بر قضا از محبوبیت و احترام بالایی در چریتون برخوردار است، قصد دارد عنوان Beastar را اذعان خود کند و از هیچ کاری برای رسیدن به هدف خود دریغ نمی‌کند. عنوان Beastar تنها به افرادی داده می‌شود که جزو برترین‌ها به شمار می‌روند و از پتانسیل هدایت و رهبری جامعه‌ی حیوانی در آینده برخوردار هستند. هنگامی که لگوشی توسط لوئیس به کار گمارده می‌شود، اتفاقی را تجربه می‌کند که برای همیشه زندگی او را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد؛ لگوشی بعد از ملاقاتی اتفاقی با خرگوش کوچک و مرموزی به نام هارو، برای اولین‌بار فوران غرایز سرکوب شده‌ی خود به‌عنوان یک گوشتخوار و شکارچی را تجربه می‌کند.

این اتفاق بنیان تفکرات و اعتقادات لگوشی را می‌لرزاند و ذهن این نوجوان ساده را سخت به خود مشغول می‌کند. لگوشی کم کم متوجه می‌شود که احساساتش نسبت به هارو در حال تغییر و غیر قابل چشم پوشی هستند، اما آیا ممکن است که یک شکارچی به شکار خود و یک جانوار گوشتخوار به خرگوشی کوچک دل بستگی عمیق پیدا کند؟ دراین‌میان دو مسئله قطعی است؛ رابطه‌ا‌ی پیچیده بین لگوشی، لوئیس و هارو در حال شکل گیری است و زندگی برای دانش آموزان آکادمی چریتون قرار نیست به حالت سابق خود برگردد.

دو مسئله باعث شد اقتباس Netflix از Beastars سریعا مورد توجه طرفداران انیمه قرار بگیرد. اولین مورد، سبک طراحی خاص، عجیب و منحصر‌به‌فرد پارو ایتاگاکی (Paru Itagaki)، است؛ این مانگاکای جوان و خوش آتیه که دست بر قضا به‌لطف شهرت پدرش، کیسکه ایتاگاکای (Keisuke Itagaki)، به‌عنوان یکی از بهترین طراحان کمیک ژاپن، از ابتدای فعالیت حرفه‌ای خود در مرکز توجهات قرار گرفته بود، با ارائه‌ی سبک طراحی متفاوت و جذاب خود سریعا توانست به یکی از نام‌های شناخته شده بدل شود و جوایز متعددی را کسب کند. با تمام این اوصاف اما نکته‌ای که درست از همان روزهای اول اعلام خبر ساخته شدن انیمه‌ی Beastars موجی از اشتیاق را در میان کاربران به‌وجود آورد، معرفی استودیو Orange به‌عنوان سازنده‌ی این اقتباس بود؛ Orange در سال ۲۰۱۷ با اقتباس فوق‌العاده‌ای از مانگای Land of the Lustrous توانست صنعت انیمه و هواداران آن را به حیرت وادارد و جلوه‌ای جدید از طراحی کامپیوتری را در دنیای انیمه‌های ژاپنی به نمایش بگذارد.

استودیوهای زیادی، از جمله جیبلی، اقبال خود را در ساخت سریال تلویزیونی سه‌بعدی آزموده‌اند، اما هیچ استودیویی در ژاپن تا به حال نتوانسته از پتانسیل‌های سبک طراحی CG به خوبی استودیو Orange استفاده کند؛ این استودیو نه‌تنها توانست انیمیشنی سه‌بعدی ارائه کند که موفق شده بود شمایل و زیبایی‌های انیمه‌های سنتی دو بعدی را در خود منعکس کند، بلکه صحنه‌های اکشن هیجان انگیز آن به سطح جدیدی از روانی در حرکات دست یافته بودند که بدون اتکا به طراحی کامپیوتری حرکات امکان‌پذیر نبود. خلاصه‌ی کلام اینکه کمتر تیمی می‌توانست به خوبی Orange سبک بیان‌گرا (اکسپرسیونیست) خاص ایتاگاکی را از روی کاغذ به تلویزیون بیاورد و با بودجه‌ی نه چندان دندان گیر یک سریال تلویزیونی، دنیایی قابل لمس از حیوانات انسان نما را به تصویر بکشد.

اگر صرفا بخواهیم درباره‌ی جنبه‌ی بصری Beastars صحبت کنیم، این انیمه شاهکار استودیو Orange است؛ Land of the Lustrous با موفقیت ناگهانی خود توانست به همه نشان دهد که یک استودیوی نه چندان بزرگ قادر است سریالی CG بسازد که قابل رقابت با بهترین آثار دو بعدی رقیب است، اما این Beastars بود که پرده از قدرت واقعی Orange برداشت و نشان داد که چه چیزی در آینده منتظر صنعت انیمه است.

قد علم کردن در مقابل صحنه‌های مبارزه‌ی زیبای Land of Lustrous و فیزیک نرم و طبیعی این انیمه کار آسانی نبود، اما Orange با استفاده از تجربیات خود در ساخت این اثر، ضمن تقویت نقاط قوت خود، با عرضه‌ی دامنه‌ی گسترده‌تری از حالات چهره و پرداختن بیشتر به جزئیات، Beastars را به بهترین ساخته‌ی خود بدل کرد. ‌این انیمه با ترکیب برخی از بهترین خصوصیات انیمیشن دو بعدی و سه‌بعدی، طراحی‌های آکروماتیک پارو ایتاگاکی را به دنیایی رنگارنگ و پر جنب و جوش منتقل می‌کند و کارکترهای وی را در هر صحنه از شخصیت و زندگی پر می‌کند. بدیهی است که مانگای Beastars به خاطر هاشورهای تند و خط خطی‌های سبک خاص ایتاگاکی که در اقتباس تمیز و صیقل Orange دیده نمی‌شوند، از تجربه‌ی بصری خاص خود برخوردار است که تنها در انحصار خود است، اما انیمه‌ی این اثر در قبال کاستن از حس دستی بودن طراحی این اثر، دنیایی با پالت رنگ گسترده و براق که پر از انرژی است را به بیننده عرضه می‌کند.

انتقال چهره‌ی هاج و واج مانده‌ی لگوشی و احساسات پیچیده و کم و پیش خاموش در تصاویر ایستا به اندازه‌ی کافی سخت است، اما در این انیمیشن با پردازش خوب حالات چهره و زبان بدن او، تلاش‌های نه چندان موفق وی برای ارتباط برقرار کردن با دوستانش آنطور که باید پویانمایی می‌شود. دقیقا به همین منوال، وقتی که صحنه‌های اکشن محدود اما تأثیرگذار و جذاب انیمه فرا می‌رسند، لگوشی به نیرویی غیرقابل انکار بدل می‌شود که تماشایش در میانه‌ی مبارزه خالی از لطف نیست. وقتی از زیبایی‌شناسی این انیمه و هنر Orange صحبت کنیم، نباید تیتراژ آغازین آن را که به سبک استاپ موشن طراحی شده و میزبان ترانه‌ای جاز-رپ از گروه ALI است را نیز فراموش کنیم.

در سوی دیگر ماجرا، Beastars از داستانی برخوردار است که حتی اگر این اثر از انیمیشنی به این خوبی برخوردار نبود، کماکان می‌توانست آن را به‌تنهایی به موفقیت برساند. داستان این انیمه حول سه شخصیت اصلی می‌چرخد که تفاوت‌هایی اساسی با یکدیگر دارند. هر یک از این شخصیت‌ها از بعد پیچیده و ساده‌ی خود برخوردار هستند و بخش زیادی از آنچه هستند را از دنیای پیرامون خود پنهان می‌کنند. داستان اما درمورد این شخصیت‌ها رازهای زیادی را از بینندگان نگه نمی‌دارد و طی اتفاقات یا تک گویی‌هایی درونی، ما از تصویر ایشان از خود و کشمکش‌های درونیشان آگاه می‌شویم.

Beastars به خاطر سبک طراحی و استفاده از شخصیت‌هایی با ظاهر حیوانی ممکن است در نگاه اول غلط انداز باشد، اما اشتباه نکنید؛ این انیمه پر است از مفاهیم روانشناختی و سوالات فلسفی. هرچه در داستان بیشتر پیش می‌رویم، با عمق بیشتر، داستان نویسی هوشمندانه‌ و حساب شده‌تری مواجه می‌شویم که اصلا انتظارش را نداشتیم. یکی از نکات قابل تحسین قلم ایتاگاکی،‌ واقعی بودن شخصیت‌ها و برآمدن صحبت‌ها از درون ایشان و عقایدشان است. جایی در روایت وجود ندارد که احساس شود نویسنده برای بیان عقاید سیاسی-اجتماعی خود در حال حرف زدن از زبان شخصیت‌هاست و دیالوگ اصطلاحا به زور در مکالمه گنجانده شده است. با وجود آنکه می‌توان تشخیص داد برخی از شخصیت‌های فرعی داستان به‌جای برخورداری از فردیت و هویت مستقل و کار شده‌ی خود تنها برای پیشبرد داستان در انیمه گنجانده شده‌اند، اما شخصیت های اصلی انیمه از بهترین و کارشده‌ترین شخصیت پردازی‌هایی برخوردار هستند که اخیرا در دنیای انیمه دیده شده است.

در راس مثلث اصلی Beastars شخصیت لگوشی قرار دارد؛ لگوشی گرگی محتاط و حساس است که ماهیت خود به‌عنوان یک گرگ و شکارچی را بیشتر از آنکه یک امتیاز و موهبت، مایه‌ی تبعیض در اجتماع می‌داند. او در تلاش است با پنهان کردن بخشی از آنچه طبیعتا با خود به دوش می‌کشد، به دیگران نشان دهد با ذهنیت ایشان از او فاصله‌ی زیادی دارد، اما ظاهر ترسناک و غلط انداز لگوشی این امر را بسیار برای او دشوار ساخته است. این مسائل باعث می‌شود که لگوشی برخلاف ظاهر اغلب سرد و آرامش درگیر یک آشوب باشد و دنبال پاسخ به سوالات متعددی که در ذهن خود دارد بگردد.

در دست دیگر اما، لوئیس، دومین شخصیت اصلی داستان، گوزن قرمزی است که مرزهای خودخواهی را رد کرده و به خودشیفتگی رسیده،‌ جامعه را از بالا نگاه می‌کند و در رهبری و کنترل کردن دیگران مهارتی بالا دارد. کاریزما و قدرت اغوای لوئیس باعث می‌شود که او نه‌تنها به خاطر خود پسندی افسار گسیخته‌اش از سوی دیگران طرد نشود، بلکه او به‌صورت عمومی به‌عنوان یکی از افراد برتر جامعه‌ی چریتون پذیرفته و مورد ستایش همگان قرار بگیرد. سومین ضلع مثلث هارو، خرگوشی سفید، است که روش‌ خاص خود را برای زنده ماندن در دنیایی که او را ضعیف می‌پندارد، دارد. هارو می‌خواهد با دیگران برابر باشد و این برابری توسط دیگران به رسمیت شناخته شود، اما تلاشش برای پس گرفتن جایگاهی که همیشه از او گرفته شده، نتیجه‌ی عکس داده و نفرت و آزار و اذیت بیشتری را متوجه این شخصیت می‌کند. جامعه در سوق دادن هارو به مسیر ناپسندی که در آن قرار دارد بی تاثیر نیست، اما درنهایت او بیشترین ضربه را از تصمیم و روش نادرست خود خورده است.

شخصیت هارو ممکن است به خاطر بعضی لغزش‌های اخلاقی به اندازه‌ی لگوشی یا لوئیس بین بینندگان محبوب نباشد، اما سیر تکاملی این شخصیت و بیرون آمدن او از تاریکی درست به اندازه‌ی سایر وجهات داستان جذاب و دیدنی است؛ درنهایت آنچه Beastars را خاص و دلچسب می‌کند، نه شخصیت‌ها به‌صورت جداگانه، که تعامل ایشان با هم و شکل گیری و تغییر روابط آن‌ها در طول زمان است.

ایتاگاکی در دنیاسازی و پایه ریزی داستان نیز عملکرد بسیار خوبی از خود نشان داده است. ابعادی مختلف از جامعه‌ی انسانی به خوبی در استعاره‌ی دنیای حیوانی Beastars خلاصه شده‌اند و ایتاگاکی با درکنار هم قرار دادن دو جبهه‌ی مخالف درکنار یکدیگر، به خوبی تصویری از معضلات اجتماعی-سیاسی رایج در جهان و مفاهیمی همچون تبعیض و مزیت در بین نژاد‌ها و جنسیت‌ها ترسیم کرده است. Beastars داستانی است از تضادها و تقابل‌ها؛ طبیعت دربرابر تربیت و غریزه دربرابر عقل. طبیعت یک گوشتخوار این است که در لحظه به حیوانات کوچک‌تر و ضعیف‌تر حمله کرده و کار را یکسره کند، اما عضوی از یک جامعه‌ی متمدن راهی برای مقاومت درمقابل امیال و منفعت طلبی‌های شخصی خود پیدا می‌کند.

چه در جامعه‌ای حیوانی و چه در سیستم قدرت یک دبیرستان،‌ کشمکش تسلیم در مقابل نفس و چنگ زدن به آنچه ما را انسان می‌کند، یکی از مضامین اصلی این انیمه محسوب می‌شود. در طرف دیگر موازنه، ایتاگاکی ضمن انعکاس جهان واقعی در Beastars،‌ آنچه را که از یک انیمه‌ی خوب انتظار داریم را برآورده کرده و در سویی دیگر از دنیاسازی قدرتمند خود، جامعه‌ای جدید، با زیبایی‌ها، خصوصیات و قوانین خاص خود خلق کرده و بیننده را طی آرک‌هایی مختلف با آن آشنا می‌کند و به اکتشاف و گشت‌و‌گذار در گوشه و کنار آن می‌برد. 

Beastars هر کاری را که بخواهد، در هر زمانی‌که بخواهد انجام می‌دهد و این مسئله می‌تواند بعضی اوقات برای برخی بینندگان سؤال برانگیز باشد، اما همین عنصر در این انیمه است که ضمن بخشیدن حال و هوایی تازه و جدید به آن،‌ عنصر غیرقابل پیش‌بینی بودن را به داستان می‌افزاید. نمونه‌ی عدم توجه اثر به انتظارات بینندگان را می‌توان درست در ثانیه‌های آغازین قسمت اول تماشا کرد؛ ثانیه‌های ابتدایی این انیمه، نوید یک معمای قتل پیچیده را می‌دهند، اما در فصل اول این موضوع به گوشه‌ای رانده می‌شود و نقش آن به‌عنوان یک اهرم محرک داستانی به فصل‌های بعدی موکول می‌شود. در قسمت‌های مختلف انیمه، ساب پلات‌ها و آرک‌های داستانی کوتاهی با محوریت شخصیت‌های مختلف کلید می‌خورند، که با شکل گرفتن داستان لگوشی و هارو کم و بیش کنار می‌روند و سرانجامشان درست مثل ماجرای قتل قسمت اول در فصل‌های آینده مشخص خواهد شد. 

ماجرای لگوشی، لوئیس و هارو در یک لحظه می‌توان به مفاهیمی همچون رو‌به‌رو شدن با حقیقت زیر پوست اجتماع، تفاوت‌ها‌ی شخصی و اجتماعی و بحران وجودی گره بخورد، لحظه‌ی بعد به یک ماجرای عاشقانه وارد شود و درنهایت به یک داستان انتقام ختم شود. شینیچی ماتسومی (Shinichi Matsumi) و تیم او دستاوردی خاص و ماندگار را به دنیا عرضه کردند؛ Beastars یک محصول رسانه‌ای است که در تمامی ابعاد توانسته عملکردی بسیار خوب داشته باشد و با سطح کیفی بالایی که از خود نشان داده، استعدادهای تازه‌ای را برای آثار هم سبک خود معرفی کرده است. اثری که اینجا با آن مواجهیم، یک قدم رو به جلو برای آثار CG در ژاپن است که با وجود شخصیت‌هایی حیوانی، قلب انسانی خود را فراموش نکرده و بی پرده به احساسات و مفاهیمی عمیق و پیچیده می‌پردازد که برای بسیاری از بینندگان آشناست.

انیمه‌های مشابه:

‌BNA

BNA یا Brand New Animal تازه‌ترین ساخته‌ی استودیوی صاحب‌نام و بزرگ Trigger است. قیاس این انیمه با Beastars به خاطر شباهت در طراحی‌ شخصیت‌های دو اثر و کم بودن فاصله‌ی زمانی پخش آن‌ها امری قابل انتظار بود. با وجود شباهت در شخصیت‌ها و برخی از مفاهیم، برای مثال نابرابر اجتماعی، درحالی‌که Beastars مسیری روانشناختی و فلسفی را طی می‌کند، BNA در ژانر اکشن قدم می‌گذارد و عناصری که از یک ساخته‌ی استودیو Trigger انتظار داریم را به ما عرضه می‌کند.

در دنیای BNA، انسان‌ها همیشه با بیست-من‌ها مشکل داشتند؛ بیست-من‌ها گونه‌ای هستند که به‌لطف قابلیت خاص خود توانایی تغییر شکل دارند. به خاطر تبعات این جدال طولانی و مخرب، بیست-من‌ها مجبور شده‌اند که در شهری به نام «آنیما سیتی»، که به‌عنوان بهشتی برای اینگونه معرفی می‌شود، سکنی گزینند تا از گزند و اذیت و آزار انسان‌ها در امان باشند. دراین‌میان اما میچیرو کاگموری، انسانی که خیلی ناگهانی به یک سگ-راکون تبدیل شده، در جشن ده سالگی این شهر متوجه می‌شود که آنیما سیتی آنقدرها هم به بهشت شباهتی ندارد.

Land of the Lustrous

استودیو Orange با Land of the Lustrous ثابت کرد که انیمه‌های CG هم می‌توانند خوب و قابل تماشا باشند. درکنار اینکه Orange از نظر تکنیکی در ساخت Beastars مسیری را طی کرد که در Land of the Lustrous آغاز کرده بود، این دو اثر در دنیاسازی و پرداختن به جوامعی غیر انسانی نیز با یکدیگر شباهت دارند.

در آینده‌ای راز آلود، موجوداتی کریستالی، که «گوهر» نامیده می‌شوند، به ساکنین اصلی دنیایی تبدیل می‌شوند که در اثر برخورد شش شهاب سنگ نابود شده است. در این دنیا، هر گوهر نقشی را در مبارزه علیه لوناریان‌ها برعهده دارد؛ گونه‌ای که به گوهرها حمله می‌کنند تا بدن آن‌ها را تکه تکه کرده و از قطعاتش به‌عنوان زینت آلات استفاده کنند.

فسفولیت، که با نام مستعار فس هم شناخته می‌شود، گوهر جوان و ضعیف اندامی است که دوست دارد در نبرد به دوستانش کمک کند، اما به خاطر وضعیت بدنی‌اش به جمع آوری یک دانش نامه گمارده می‌شود. بعد از اینکه فس باوجود میل باطنی خود مسئولیت انجام این کار را برعهده می‌گیرد، با سینابار ملاقات می‌کند؛ سینابار گوهر باهوشی است که به خاطر سم خورنده‌ای که از بدنش ساطع می‌شود، از سایر گوهرها دور شده و وظیفه‌ی نگهبانی و حراست از جزیره‌ای متروکه در شب هنگام را پذیرفته است. بعد از اینکه فس متوجه می‌شود که سینابار چقدر از وضعیتش ناراضی است، تصمیم می‌گیرد جایگاه و نقش جدیدی را در جامعه برای هردویشان پیدا کند.

My Teen Romantic Comedy SNAFU

بیشتر شباهت این دو انیمه به خاطر تشابه غیرقابل انکار شخصیت‌های اصلی آن‌هاست. هاچیمن، شخصیت اصلی My Teen Romantic Comedy SNAFU، درست مثل لگوشی از صداقتی کم و بیش بی ملاحظه برخوردار است، بی حسی در چشمانش موج می‌زند، کم حرف می‌زند و بیشتر با تک گویی‌های ذهنی‌اش با او آشنا می‌شویم و اغلب اوقات به کنار می‌رود و سایر شخصیت‌ها را در مرکز توجهات قرار می‌دهد. شایان ذکر است که داستان هر دو اثر بیشتر اوقات در محیط مدرسه جریان دارد.

My Teen Romantic Comedy SNAFU داستان پسری به نام هاچیمن هیکیگایا را روایت می‌کند. هاچیمن یک دانش آموز دبیرستانی خود پسند و منفی باف است که شادی دوران جوانی را غیر واقعی و مسخره می‌داند. بعد از اینکه هاچیمن در انشائی به تمسخر روابط اجتماعی دنیای مدرن می‌پردازد، معلمش به‌عنوان تنبیه او را وادار به عضویت در کلوب خدمت داوطلبانه‌ی مدرسه می‌کند؛ وظیفه‌ی اعضای این کلوب خدمت‌رسانی و کمک به هر یک از دانش آموزان مدرسه است که در رسیدن به هدف خود ناموفق‌اند و نیاز به کمک دارند. هاچیمن حالا درکنار دانش آموز دیگری به نام یوکینو یوکینوشیتا یکی از دو عضو این کلوب است و باید به حل کردن مشکلات دیگران بپردازد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
2 + 14 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.