انیمهی نهچندان بلند، پراحساس و خاص Anohana: The Flower We Saw That Day به انسانی میپردازد که باید توسط دوستان خود به یاد آورده شود. هرچند حقیقت آنچنان ارتباطی به او ندارد.
- عنوان ژاپنی: Ano Hi Mita Hana no Namae o Bokutachi wa Mada Shiranai
- اسم فارسی: آنوهانا: گلی که آن روز دیدیم
- براساس دو رمان از ماری اوکادا
- ژانر: درام، رمانتیک و فراطبیعی
- کارگردان: تاتسویوکی ناگای (Tatsuyuki Nagai)
- فیلمنامه: ماری اوکادا (Mari Okada)
- محصول استودیو A-1 Pictures
- تعداد قسمتها: ۱۱
- وضعیت: پایانیافته
- پخش: سال ۲۰۱۱ میلادی
- ردهی سنی: PG-13
خلاصهی داستان:
«آنوهانا: گلی که آن روز دیدیم» به پسر نوجوانی میپردازد که پس از سالها منما را میبیند؛ شخصی که در کودکی یکی از صمیمیترین دوستان او بود و سالها از مرگ وی میگذرد. یادومی یعنی شخصیت اصلی انیمه به سرعت میفهمد که از بین تمام آدمهای دنیا، فقط او میتواند دختر مرده را مشاهده کند. زیرا انگار به دلیلی نامشخص این دو نفر باید درکنار یکدیگر کار نیمهتمامی را به سرانجام برسانند تا بالاخره منما به زندگی بعدی برسد.
همزمان با تلاش یادومی برای سر درآوردن از گذشتهای که فراموش نکردن آن سخت شده است، دیگر افراد گرهخورده به این داستان هم نظرات مختلفی راجع به آن دارند. همه درگیر زندگی خود هستند و همزمان نمیتوانند به برخی از صحبتهای پسر بیتوجهی کنند. شاید همهی آنها همزمان عاشق حل شدن مشکل به وجود آمده و متنفر از وجود داشتن آن هستند.
میان همهی دروغها و حقایقی که پیرامون بازگشت ناقص دختر مرده به دنیای زندهها جریان یافتهاند، عشق و تنفر موج میزند. چون «آنوهانا» پرشده از آدمهایی است که احتمالا خودشان هم نمیتوانند با اطمینان بگویند که نسبت به هر اتفاق چه احساسی دارند؛ نوجوانانی که حتی برای رسیدن به حقیقت، خواسته یا ناخواسته از صداقت دوری میکنند.
منهای یک سریال لایواکشن اقتباسی که در سال ۲۰۱۵ میلادی روی آنتن رفت و یک بازی ویدیویی با محوریت داستان Anohana که برای کنسول PSP عرضه شد، همهی محتواهای مرتبط با این قصه ارزش یک بار تجربه را دارند؛ از دو رمان منتشرشده در سال ۲۰۱۱ میلادی با همین اسم تا مانگاهایی که در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ به انتشار رسیدند. دلیل اصلی اهمیت داشتن همهی این آثار نیز آن است که ماری اوکادا نویسندهی تکتک آنها به حساب میآید. خوشبختانه او وظیفهی کنترل کامل داستان این مجموعه را برعهده داشت و توانست چشمانداز خود را در آن ترسیم کند. بدون اینکه شاهد دخالت نویسندهای دیگر در اثر خود باشد.
بااینحال اگر تمایلی به مطالعهی مانگاها و دو رمان مورد اشاره هم نداشته باشید، هیچ مشکلی نیست. فقط انیمهی سریالی و تکفصلی Anohana: The Flower We Saw That Day را ببینید که متشکل از ۱۱ قسمت است و سپس فیلم انیمهای Anohana: The Flower We Saw That Day - The Movie، محصول سال ۲۰۱۳ میلادی را تماشا کنید.
انیمهی Anohana: The Flower We Saw That Day انقدر داستان زیبایی دارد که بخواهیم همه از آن نهایت لذت ممکن را ببرند. بااینحال در عین آن که برای لذت بردن از «آنوهانا» نیازی به انیمهباز بودن حرفهای نیست، بهتر است آن را به مخاطب کاملا ناآشنا با دنیای انیمههای ژاپنی پیشنهاد نکنیم. زیرا این ساختهی استودیو محبوب A-1 Pictures شامل برخی لحظات اغراقآمیز میشود که برای افرادی که آشنایی کلی با مدیوم انیمه دارند، جذاب و سرگرمکننده به نظر میآیند. اما همین دقایق بهخصوص ممکن است برخی از مخاطبانِ کاملا فاصلهداشته از انیمهها را پس بزنند و توجه آنها به جدیترین و اصلیترین بخشهای قصهی «آنوهانا» را کاهش دهند.
داستانهای احساسی وقتی که میخواهند با موضوعات فانتزی و کموبیش غیر قابل باور مخلوط شوند، باید به سرعت مرزها را برای مخاطب خود مشخص کنند. زیرا یک داستان نسبتا واقعگرایانه، زمانی میتواند با اِلِمانهای فراطبیعی ارتباط مفیدی داشته باشد که با دقت جنس رابطهی خود را با آنها مشخص کند. در حقیقت اگر قرار است توجه مخاطب روی قصهگویی باشد و ذهن او درگیر کشف عناصر فانتزی مختلف نشود، اثر داستانگو باید از همان ابتدا به تماشاگر خود بگوید که در کدام بخشهای قصه لحظاتی غیرواقعی را میبیند. اینگونه بیننده در طول تماشای اثر گیج نمیشود و غمها و شادیهای مهم داستان را با تمام توجه ممکن دنبال خواهد کرد.
انیمه Anohana: The Flower We Saw That Day به شکل فوقالعادهای این کار را انجام داده است. از همان ابتدا که مخاطب قدم به قصه میگذارد، با جهان و روایتی باورپذیر روبهرو میشود که تنها بخش فراطبیعی آن، دیده شدن یک روح توسط یک انسان و تاثیرگذاریهای حداقلی آن روح روی دنیا است. به همین خاطر تا آخر سریال، هیچوقت مخاطب مشغول سردرآوردن از داستان و بخشهای فانتزی آن نیست. تماشاگر همانگونه که سازنده میخواهد، به آسانی روی درک همهی احساساتی وقت میگذارد که در این اثر جاری شدهاند و بیدلیل خود را درگیرشده با معماهای اضافه نمیبیند.
جذابیت این موضوع زمانی افزایش مییابد که میبینیم Anohana: The Flower We Saw That Day در قسمتهای پایانی نیاز زیادی به تحت تاثیر قرار دادن مخاطب با عناصر فراطبیعی داستان خود دارد. اما سریال در این حالت هم تمرکز مخاطب را روی همان بخشهای احساسی قصه نگه داشته است. چرا؟ چون از اولین قسمت، به آرامی و بدون لو دادن داستان، تمام حد و مرز استفادهی خود از اِلِمانهای فراطبیعی را به مخاطب معرفی میکند. به همین خاطر انگار حتی هنگامی که من و شما مقابل رخدادی نسبتا متفاوت قرار میگیریم، باور داریم که از قبل میدانستیم که چنین اتفاقاتی میتوانند در جهان «آنوهانا» رخ بدهند.
تماشاگر بدون آن که دادههای اضافهای در ذهن داشته باشد، از قسمت دوم تا آخر هرگز با لحظهای مواجه نمیشود که بخواهد آن را بیش از حد تخیلی خطاب کند. زیرا سازنده قدم به قدم، تنها بخش فانتزی قصهی خود را برای او توضیح داده است و همیشه استفاده از آن را کنترلشده نگه میدارد. در نتیجه بهجای اینکه دقایق پرشده از تخیل بخواهند قصه را عقب نگه دارند، بارها باعث افزایش میزان تاثیرگذاری احساسی و عمیق آن روی مخاطب میشوند. تماشاگر پس از آن که انقدر درگیر زندگی شخصیتها و دغدغههای واقعی آنها شد، دیگر میتواند همهی آن عناصر فانتزی را نیز بهعنوان استعارهی معنیدار و ذوبشده در فرم این انیمه ببیند.
به همین دلیل حتی گارد داشتن جدی برخی افراد دربرابر وجود المانهای تخیلی در داستانهای اینگونه هم نمیتواند جلوی لذت بردن بسیاری از آنها از Anohana: The Flower We Saw That Day را بگیرد.
«آنوهانا» داستانی شخصیتمحور است که کاراکترهای متفاوت را زیر ذرهبین میگیرد و مدام بیشتر از قبل، آنها را به مخاطب معرفی میکند. در نتیجه با اینکه در انیمهی مورد بحث با شخصیتهایی تکخطی و بسیار ساده هم مواجه میشویم، افراد اصلی قرارگرفته در مرکز داستان همیشه آدمهایی هستند که واقعا میخواهیم آنها را بشناسیم. سریال هم بیدلیل مشغول تلاش برای ساده کردن روابط آنها نمیشود و کاراکترها را بسیار واقعی نگه میدارد.
به همین خاطر، تماشاگر به سرعت خود را در حالتی میبیند که فقط برای دیدن سرنوشت هر کدام از این افراد، نمیتواند «آنوهانا» را رها کند. در این سریال ما میخواهیم انتهای هر رابطه، هر تنفر و هر علاقه را ببینیم. سازندگان قسمت به قسمت کاراکترها را از وجوه تازهای به شما نشان میدهند و حتی پیچشهای داستانی اصلی این انیمه هم در خدمت معرفی بیشتر شخصیتها هستند. هنگامی که یک سریال با ۱۱ قسمتِ حدودا ۲۵ دقیقهای موفق به خلق این تعداد از شخصیتهای خاکستری، چندلایه و درگیرکننده برای مخاطب میشود، قطعا داستانگویی حسابشدهای دارد.
ولی شوربختانه Anohana: The Flower We Saw That Day استفادهی ارزشمندی از مدیوم انیمههای ژاپنی نکرده است و در به کارگیری قابلیتهای آن، عملکردی کموبیش بچگانه دارد. بهگونهای که برخلاف اکثر انیمههای لایق تماشا که حداقل در چند سکانس کلیدی اثبات میکنند که دنیای انیمه بهترین محل برای روایت داستان آنها بوده است، Anohana: The Flower We Saw That Day پتانسیل قابل توجهی برای دریافت اقتباسهای لایواکشن یا ارائهی بهتر در فرمهای انیمیشنی دیگر دارد. چون مسئله فقط بر سر بیاستفاده ماندن بسیاری از قابلیتهای تصویری انیمهها در این اثر نیست. بلکه مشکل از جایی جدی میشود که ضعیفترین سکانسهای «آنوهانا» را لحظاتی تشکیل میدهند که حاصل تلاش ناقص استودیو برای انیمهایتر کردن اثر بودهاند.
شوخیهایی که جایی در فضای جدی بسیاری از سکانسها ندارند، اغراقهای تصویری که با جزئیات کم و قدرت کمدی پایین ساخته شدهاند و حتی اتمسفر و محیطسازیهایی که میتوانستند به مراتب پختهتر و جذابتر باشند تا تنوع بصری اثر افزایش پیدا کند. هیچکدام از این موارد باعث نمیشوند که Anohana: The Flower We Saw That Day یک انیمهی عالی و تماشایی نباشد. ولی اثبات میکنند که سازنده صرفا چون در صنعت انیمه فعالیت داشت، از این بستر برای روایت داستان خود استفاده کرد. این یعنی در «آنوهانا» منتظر مواجهه با محصولی نباشید که به کمک آن یگانگی و اهمیت مدیوم انیمه را به یاد میآورید. بلکه صرفا سراغ قصهای شنیدنی و پیامهای ارزشمند آن را بگیرید.
یکی از جذابترین اتفاقاتی که میتواند در طول تماشای یک اثر تلویزیونی یا سینمایی خارجیزبان رخ بدهد، اثرگذاری زیاد صدای بازیگران روی مخاطب است. معمولا وقتی تماشاگر هیچ درکی از زبان شخصیتها ندارد، نقشآفرینی را بیشتر در حالت صورت و رفتارهای بدنی بازیگر میبیند. به همین خاطر انیمیشنها و در کل انواع محصولات سرگرمکنندهی تصویریِ غیر لایواکشن که دیالوگها را با زبانی ناآشنا برای مخاطب بیان میکنند، غالبا نمیتوانند قدرت صداگذاری اثر را به اکثر افراد نشان بدهند. پس اگر با ساختهای چون انیمهی Anohana: The Flower We Saw That Day روبهرو بشویم و از میزان عمق و احساس حاضر در اکثر صداگذاریها لذت فراوان ببریم، میدانیم که قطعا با محصول ویژهای روبهرو هستیم.
اینجا انقدر سطح صداگذاری هر شخصیت اصلی بالا است که گاهی کار بازیگران از کار انیماتورها تاثیرگذارتر به نظر میآید. در حقیقت با اینکه انیمهها به حالات چهرهی اغراقآمیز کاراکترها و تصویرسازی عالی وضعیت روحی هر شخصیت معروف هستند، اینجا همیشه اصلیترین درک از وضعیت یک فرد را براساس جزئیات صداگذاری او دریافت میکنید. حتی اگر مثل من شناخت خاصی از ساختار زبان ژاپنی نداشته باشید.
تاثیر صداگذاریهای پرجزئیات «آنوهانا» روی مخاطب با اینکه معمولا آنچنان مورد بحث قرار نمیگیرد، واقعا کلیدی و حذفناشدنی به نظر میرسد. مخصوصا وقتی به این دقت کنیم که مهمترین بخش این سریال شخصیتهای آن و رابطهی بیننده با هرکدام از انسانهای قرارگرفته در مرکز داستان است؛ چه زمانیکه آنها به اشتباه یکدیگر را با نامهای صمیمانهتر صدا میزنند و چه وقتی که غم یا شادی در تکتک کلمات آنها قابل لمس هستند.
فارغ از آن که چهقدر تراژدی، عشق، شادی و درد به شکلی قابل در Anohana: The Flower We Saw That Day جا گرفتهاند، این سریال شما را پای دقایق خود نگه میدارد. چون تیتراژ آن هم با گذر زمان جذابتر میشود. به بیان بهتر سازندگان با رعایت تعادل موفق به خلق محصولی شدهاند که اپیزود به اپیزود به شرح بیشتر خود برای مخاطب میپردازد و این کار را بدون خسته کردن او از توضیحات اضافه انجام میدهد.
برخلاف آثاری که سرراست بودن پیام و داستان اصلی خود را محدودکننده میدانند، Anohana: The Flower We Saw That Day روی سرگرم کردن من و شما نیز وقت میگذارد. به همین خاطر یک داستان ساده که اصل ارزش آن را شخصیتهایی باورپذیر و دغدغههایی انسانی تشکیل میدهند، به شکلی پرکشش روایت میشود. سریال نه به شما اطلاعات اضافه میدهد و نه بیش از حد دانش شما دربارهی جهان خود را اندک نگه میدارد.
آثاری که در اکثر بخشها موفق به حفظ تعادل و عدم کمکاری یا زیادهروی هستند، آدمهای بیشتری را با خود همراه میکنند. این رخداد هم زمانی بسیار نهایت جذاب میشود که آن اثر مثل «آنوهانا» حرفهایی مهم برای گفتن به تماشاگر داشته باشد و به خاطر سرگرمکنندگی، آن گفتوگوهای فکری و درونی را تقدیم انسانهای بیشتری کند.
(۳ پاراگراف بعدی مقاله بخشهایی از داستان انیمه Anohana: The Flower We Saw That Day را اسپویل میکنند)
اوکادا با Anohana: The Flower We Saw That Day داستان ماسکها را روایت کرده است؛ داستان همهی آدمهایی که پس از پشت سر گذاشتن یک فاجعه به آن پشت میکنند، ماسکی بر صورت میزنند و اینگونه میخواهند در جمع گم بشوند. آنها میخواهند حداقل ادای این را دربیاورند که لحظات تلخ را پشت سر گذاشتهاند. راستی این ماسکها در داستانگویی اوکادا کلیشهای و متمرکز روی یک مدل از انسانها نیستند. بلکه افرادی متفاوت و سبک زندگیهای گوناگونی را پوشش میدهند. برای «آنوهانا» فرقی نمیکند که ماسک از جنس پیشرفت تحصیلی سختکوشانه، وقتگذرانی اضافه، زندگی تکنفره یا صبح و شب کردن روزها بدون انجام هیچگونه کار مفید باشد. او به وجود ماسکها معترض است و آنها را برای انسانها ترسناک میداند.
وقتی شخصیتهای اصلی قصه در اوج تفاوت به شباهت فراوان با یکدیگر پی میبرند و این را میبینند که چهقدر به اشکال مختلفی احساساتی، تا حدی خودخواه و غیر ایدهآل بودهاند، ماسکها برداشته میشوند. وقتی ماسکها برداشته شدند، همه شبیه جینتان خواهند بود؛ پسری پر عیبونقص که با همهی ضعفهایش صداقت بیشتری در زندگی داشت و حداقل خود را کمتر از دیگران، متفاوت با حقیقت جلوه میداد. حالا در پایان قصه آنها هم میتوانند منما را ببینند. چون حداقل ماسکهای روی صورت خود را برداشتند. در زمان برداشته شدن ماسکها، زاویهی دید آدمها نیز بیشتر میشود.
Anohana: The Flower We Saw That Day قصهای با محوریت ماسکهای پنهانشده و آدمهای دروغگو را به تصویر کشید؛ انسانهایی که هر روز بیشتر از دیگران به خود دروغ میگویند. آنها از یکدیگر متنفر شدند، چون با یکدیگر حرف نزدند. منما را نمیدیدند، چون انقدر مشغول نگاه کردن به خود بودند که نمیتوانستند به دیگری فکر کنند. درنهایت نیز انسانهای نامبرده موجودات کاملا متفاوت و خوشبختی نخواهند بود. ولی دستکم واقعیتر و راستگویانهتر زندگی میکنند؛ تا بهجای زجر کشیدن از ۱۰۰ها لبخند مصنوعی، با یک گریهی بلند کمی سبک شوند.
(Hotarubi no Mori e (2011
میدونی برای معرفی انیمههایی که طرفداران Anohana: The Flower We Saw That Day احتمالا از آنها لذت میبرند، سراغ دو فیلم انیمهای رفته است که به ترتیب مدتزمان ۴۵ دقیقه و ۱۳۰ دقیقهای دارند. از آنجایی که بخش قابل توجهی از «آنوهانا» راجع به رابطهای خاص و غیر ایدهآل است که انگار همه آرزو میکنند هیچوقت به پایان نرسد، حتما موقع دیدن انیمه To the Forest of Firefly Lights به یاد آن میافتید. زیرا اینجا دو انسان که از قضا ظاهر یکی از آنها در اکثر دقایق مخفی است، با یکدیگر همراه میشوند؛ بدون آن که توانایی همراهی کامل را داشته باشند.
این ارتباط فراطبیعی اما با اینکه به بسیاری از نتایج معمول نمیرسد، شاید آنها را در دل جنگل اسرارآمیز به آیندهی بهتری برساند. شاید هر دو بتوانند از این تلخیها و شیرینیها کمی شادی و امید را بیرون بکشند.
(A Silent Voice (2016
- نقد انیمه A Silent Voice - صدای خاموش
دوستیها و علاقهمندیها یکطرفه و مفیدی که بعضا منجر به بدرفتاری احمقانهی یک انسان در قبال فردی دیگر میشود، به خوبی در انیمه A Silent Voice بررسی شدهاند. اینجا پسر غیر ایدهآل اما پرادعایی را میبینیم که با دختر لال واردشده به کلاس برخوردی نادرست دارد و باید آرامآرام هویت واقعی خود را بیابد. A Silent Voice با روایتی پرشده از احساسات تلخوشیرین نشان میدهد که چرا گاهی برخی از لحظات ارزشمند، ارزش تحمل دقایق آزاردهنده را پیدا میکنند و چرا انسانها گرهخورده به حیات اجتماعی هستند. البته که این انیمهی سینمایی بلند، واقعگرایانه و دور از عناصر فراطبیعی است و از لحاظ کیفی هم کیلومترها جلوتر از Anohana: The Flower We Saw That Day ظاهر میشود. ولی هنگامی که آن را تماشا کنید، احتمالا به این این باور میرسید که هر دو انیمه از درون و بیرون پیوند جذابی با یکدیگر برقرار کردهاند. چون هر دو انیمه راجع به ماسکهای زدهشده بر صورت انسانها توسط خودشان هستند و هر دو آدمهایی را تنبیه میکنند که به کوتهبینی عمدی ادامه میدهند.