91Days ضمن روایت داستانی مهیج از انتقام و درگیری خانوادههای مافیایی، یکی از بهترین نمایشها از عصر «ممنوعیت» و دههی ۲۰ آمریکا را در مدیوم انیمه به نمایش میگذارد. با معرفی و بررسی این اثر همراه میدونی باشید.
- عنوان اصلی: 91Days
- اسم فارسی: نود و یک روز
- براساس فیلمنامهای غیر اقتباسی
- ژانر: اکشن، دراما، تاریخی
- کارگردان: Hiro Kaburagi
- فیلمنامه: Hiro Kaburagi
- محصول: استودیو Shuka
- تعداد قسمتها: ۱۲ قسمت ۲۴ دقیقهای
- وضعیت: پایان یافته است.
- پخش: ۹ ژوئیه تا ۱ اکتبر ۲۰۱۶
- ردهی سنی: R - 17
خلاصهی داستان:
آنجلو لاگوسا در دوران کودکی خود تراژدی بزرگی را تجربه کرد؛ والدین و برادر کوچکتر او به شکلی بی رحمانه توسط اعضای خانوادهی مافیایی وانتی به قتل رسیدند. دنیا حالا برای آنجلوی جوان به پایان رسیده بود و تنها رویای انتقام از خارج شدن روح از کالبدش ممانعت میکرد. بعد از این واقعه او نام و زادگاهش را پشت سر گذاشت و هویت جعلی آویلیو برونو را برای خود برگزید.
هفت سال بعد از آن شب شوم، آویلیو نامهای ناشناس دریافت کرد که او را برای برگشت به لالس، زادگاه مادری وی، ترغیب میکرد؛ نویسندهی این نامه، که خود را دوست قدیمی پدر آنجلو معرفی کرده بود، ضمن برداشتن پرده از اسامی قاتلین خانوادهی لاگوسا، به آویلیو این وعده را داد که او را در گرفتن این انتقام همراهی خواهد کرد. آنجلو بعد از بازگشت به لالس، سریعا با نرو، پسر ارشد خانوادهی وانتی، برخورد میکند و تصمیم میگیرد که با جلب اعتماد او به درون خانواده نفوذ و نقشهی انتقام خود را عملی کند.
این داستان در عصر ممنوعیت الکل در آمریکا جریان دارد و روایتگر ماجراهایی تلخ و تاریک از گذشتهی آویلیو و مسیر خونین انتقام اوست.
دههی ۱۹۲۰ با خبری بزرگ و شوک آور برای ایالات متحده آغاز شد؛ در هفدهم ژانویهی سال ۱۹۲۰ قانونی در این کشور اجرایی شد که براساس آن تولید، فروش و جابهجایی نوشیدنیهای الکلی بهطور کلی در تمامی ایالتها ممنوع شد. این اقدام که با هدف جلوگیری از آسیبهای اجتماعی و سر و سامان دهی به وضعیت سلامت جامعه انجام شده بود اما به مذاق گروهی از مردم این کشور خوش نیامد و اعتراضات زیادی را به همراه داشت. گروههای مافیایی و دستههای تبهکار با سواستفاده از موقعیت پیش آمده شروع به تولید، توزیع و فروش این دسته از نوشیدنیها کردند. بازار پر رونق این تجارت غیرقانونی نفوذ و قدرت گروههای مافیایی را بیشازپیش افزایش داد و این آغازگر یکی از تاریکترین دههها در تاریخ ایالات متحده از نظر میزان جرم و جنایت بود؛ رشتهای از جرایم سازمان یافته در تمام کشور نفوذ کرد و گروهها و خانوادههای مختلف برای تصرف بازار یکدیگر و از میدان بدر کردن رقبای خود دست به انجام هر کاری میزدند.
این دوره در ادبیات و سینمای آمریکا از نقش پررنگی برخوردار است و تاکنون آثار جذاب و ماندگار زیادی با محوریت دورهی «ممنوعیت» ساخته شدهاند. بدیهی است صنعت انیمهی ژاپن، که به تنوع موضوعی و روایت داستانهایی برگرفته از فرهنگ و تاریخ سایر کشورها شهرت دارد، بدش نیاید به خیابانهای ناامن آمریکا در این عصر قدم بگذارد و از درگیرهای هیجان انگیز و نفس گیر داخلی و خارجی این گروهها بگوید. با اینکه آثاری همچون !Baccano و Gosick پیش از این داستانهایی مربوطبه این دوران را به تصویر کشیده بودند، اما به جرئت میتوان گفت که بهترین انعکاس از این دوره در مدیوم انیمه را میتوان در سریال 91Days، محصول استودیوی نه چندان قدیمی Shuka، مشاهده کرد.
با اینکه خانوادههای حاضر و ماجراهای روایت شده در این اثر ریشه در واقعیت ندارند و شهر محل وقوع اتفاقات داستان خیالی است، اما 91Days در اغلب زمینهها از جمله فضاسازی، طراحی محیط و شخصیت پردازی از نظر تاریخی عملکردی دقیق و قابل قبول دارد؛ از صدای موتور ماشینها گرفته تا قیمتی که برای یک وعده غذا پرداخته میشود، هیرو کابوراگی، کارگردان اثر، با ظرافتی مثال زدنی جنبههای مختلف دههی ۱۹۲۰ را به واقع گرایانهترین شکل ممکن به 91Days آورده است. این نکته سنجی تنها به اینجا ختم نمیشود؛ اغلب خانوادههای مافیایی آمریکا در آن دوره را مهاجرین ایتالیایی تشکیل میدادند، ازاینرو پردازش صحیح این فرهنگ برای اثری مافیایی ضروری است. 91Days در به تصویر کشیدن این خرده فرهنگ به قدری خوب عمل میکند که گاها ممکن است فراموش کنید که داستان نه در ایتالیا، بلکه در آمریکا جریان دارد؛ تضمین این مسئله را میتوان در معماری، موسیقی متن، طراحی لباس و حتی غذاهای حاضر در اثر مشاهده کرد.
به وضوح میتوان دید که هیرو کابوراگی در نگارش داستان این انیمه و خلق برخی صحنههای آن از سینمای گانگستری و مافیایی الهامات زیادی گرفته و به آنها ادای احترام میکند؛ از این آثار میتوان به فیلمهایی همچون Portrait of a Mobster و The Cotton Club و سریال The Sopranos اشاره کرد. ردپای الهام از The Cotton Club را در یکی از وقایع داستانی مهم نیمهی دوم انیمه میتوان واضحتر از همیشه مشاهده کرد. درمورد The Sopranos هم از لوگوی انیمه گرفته تا نوع پایان بندی اثر، میتوان تاثیر عمیقی که این سریال فاخر بر قلم و کارگردانی کابوراگی گذاشته است را دید. این الهامات را در انتخاب قطعات موسیقی و نوع استفاده از آنها هم میتوان مشاهده کرد؛ با اینکه موسیقی متن 91Days را نمیتوان با اثری مثل The Cotton Club مقایسه کرد، اما قطعات جاز و بلوز و بعضا اوپراتیک انیمه، حضور مداوم موسیقی و گم شدن صدای محیط در پس آن در برخی صحنهها و استفاده از قطعات برای تشدید حس تعلیق در اثر، یادآور سینمای گانگستری کلاسیک است.
انیمه در سال ۱۹۲۱ و درست در روز تولد آنجلو لاگوسا، ضد قهرمان داستان، آغاز میشود. زمان زیادی از برگشت پدر آنجلو به خانه در آن روز برفی نمیگذرد که سر و کلهی چند مهمان ناخوانده پیدا میشود؛ این چند مرد مسلح، که عضو یک خانوادهی مافیایی هستند، پدر آنجلو را به اتهام خیانت به قتل میرسانند. ماجرا اما به اینجا ختم نمیشود؛ مهاجمین برای پوشاندن ردپای خود و جلوگیری از عواقب احتمالی همچون انتقام، همسر و پسر کوچکتر لاگوسا را نیز به قتل میرسانند. آنجلو بعد از تماشا کردن لحظه به لحظهی این کابوس به چشم خود، بعد از جان سالم بدر بردن از شلیک یکی از مهاجمین، به سرعت از خانه میگریزد.
حالا به هفت سال بعد، ۱۹۲۸، میرویم؛ چیز زیادی از آنجلو باقی نمانده. او که حالا نام آویلیو برونو رو برای خود برگزیده، در اتاقی کوچک و محقر در شهر واشنگتن زندگی میکند و گذران عمر را با کیف قاپی و جیببری سپری میکند. تنها انگیزهی آنجلو برای زندگی حالا تنها انتقام است. این گذر بی هدف روزها اما نهایتا با اتفاقی غیر قابل پیشبینی خاتمه مییابند؛ آنجلو نامهای از فرستندهای ناشناس دریافت میکند که حاوی نام سه مردی است که در قتل اعضای خانوادهی او نقش داشتند. در این فهرست اسامی وانتی، پسر او و یکی از زیر دستانشان به چشم میخورد. آنجلو که حالا با این اطلاعات رویای خود را دست یافتنیتر از همیشه میبیند، به زادگاه مادریاش، لالس، برمیگردد تا نقشهی انتقام خود را عملی سازد.
یکی از نکات جالب توجه در این انیمه نمادگرایی ظریف و بازی کابوراگی با اسامی در نامگذاری شخصیتها، بهخصوص شخصیت اصلی، است. آنجلو نام خود را به آویلیو تغییر میدهد تا دیگر آن فرشتهی معصومی که در دوران کودکی خود بود نباشد و بتواند نقشهی خونین خود را به فرجام برساند. در دست دیگر، نام خانوادگی جدید او، برونو، شباهت زیادی به اسم «بروتوس» دارد؛ نام بروتوس بیشتر با فردی که به ژولیوس سزار خیانت کرد شناخته میشود. آویلیو بعد از بازگشت به لالس به خانوادهی وانتی وارد میشود تا به اهداف خود نزدیکتر شود. او برای ورود به خانوادهی وانتی رابطهای نزدیک با نرو، پسر ارشد وینسنت وانتی، برقرار میکند و تمام تلاش خود را برای جلب اعتماد اعضای این گروه به کار میبندد؛ این خط مشی آنجلو را به شخصیتی مشابه آنچه بروتوس بود بدل میکند. در سوی دیگر، داستان با نام دو شخصیت فرعی روند تغییر شخصیت آنجلو را به خوبی نشان میدهد؛ نام برادر کوچکتر آنجلو «لوچه» به معنای نور و نام پسر بزرگ خانوادهی وانتی «نرو» به معنای سیاه یا تاریک است. آنجلو برای به مقصد رساندن هدف خود هوشیارانه به تاریکی قدم میگذارد و درگیر چرخهای از اعمال شنیع میشود؛ این نامگذاری ضمن نشان دادن دورنمایی از مسیر آنجلو، میتواند تضمنی به پیام داستان در نهی انتقام جویی باشد.
در یکی دو قسمت ابتدایی داستان ممکن است به این فکر کنید که با یک داستان انتقام معمولی طرفید ولی این مسئله فاصلهی زیادی با آنچه 91Days روایت میکند دارد. اگر بدنهی داستان را روی یک بردار رسم کنیم، در ظاهر این انیمه روایتگر یک داستان انتقام کلاسیک است؛ تراژدی رخ میدهد، نقشهی انتقام شکل میگیرد و منتقم در راهی تاریک و خون آلود قدم میگذارد. اما چه چیزی 91Days را از سایر داستانهای انتقام، که کم هم نیستند، جدا میکند؟ پاسخ این سؤال را در دو بخش میتوان پاسخ داد. بخش اول را در نحوهی پردازش شخصیتها در این انیمه میتوان جستوجو کرد؛ شخصیتها در 91Days اعمال نابخشودنی و وحشتناکی انجام میدهند، بااینحال از انسانیت و خوبی تهی نیستند. این تضاد را بهخصوص در شخصیتهایی مثل آویلیو و نرو میتوان مشاهده کرد. این انیمه بهجای دو قطبی سیاه و سفید، شخصیتها را با گسترهای از خاکستری رنگ میزند. داستان بیننده را با طرف انسانی شخصیتها آشنا میکند و دغدغهها، ناراحتیها، خوشیها و خواستههای قلبی ایشان را به تصویر میکشد؛ این عملکرد باعث میشود که مخاطب بعضا حتی با آنتاگونیستهای داستان خو بگیرد و از انتقام آتشینی که در راه است بترسد.
ادامهی متن بخشی از پایان داستان را افشا میکند.
بخش دوم پاسخ به دیدگاه متفاوت این انیمه در رابطه با انتقام برمیگردد. بهصورت معمول در داستانهایی از این قبیل با انتقامهایی شیرین مواجهیم؛ قهرمان برای انتقام خود راهی سفر و ماجراجویی طولانی میشود و بعضا بعد از دادن تلفات و فداکاری همراهان، به هدف خود دست مییابد. 91Days یادآوری میکند همانطور که افراد آنسوی تیغهی انتقام همیشه شر مطلق نیستند، نتیجهی انتقام هم همیشه شیرین نیست و برعکس، حاصل آن میتواند تلخی، پوچی و تاریکی بیشتر باشد. با پیشروی در داستان انتقام آنجلو، بیشتر و بیشتر متوجه میشویم که در انتهای این مسیر بیشتر از اینکه چیزی برای کسب شدن وجود داشته باشد، تباهی، فقدان و از دست دادن وجود دارد. در این مسیر خونهایی خیلی بیشتری از آنچه در خانهی لاگوسا ریخته شده بود، به زمین میریزد و آنجلو مجبور میشود اسلحهی خود را به سمتی بگیرد که قلبا نمیخواهد. با اینکه در پایان داستان شاهد یک دایرهی کامل نیستیم، اما 91Days انتقام را نه جشن میگیرد و نه سرانجام میداند، بلکه بهعنوان چرخهای بی پایان از نفرت و خشونت معرفی میکند که تنها بیشتر فرو رفتن در تاریکی و از دست دادن است و بس.
پایان بخش حاوی افشائات داستانی.
طراحی شخصیتها در 91Days با آنچه از انیمهها سراغ داریم متفاوت است؛ این موضوع را میتوان در پالت رنگ نه چندان گستردهای که برای طراحی موها مورد استفاده قرار گرفته، مشاهده کرد. البته این موضوع باتوجهبه تم داستانی و واقع گرایی آن قابل حدس است. بااینحال یک مثال نقض بر این مسئله وجود دارد و آن یکی از شخصیت فرعیهای نسبتا پر رنگ این انیمه به نام فانگو است. فانگو بیشتر از یک گانگستر دهه ۱۹۲۰، به یک راکستار دهه ۷۰ شباهت دارد؛ این آنتاگونیست عجیب که بهعنوان یکی از اعضای خانوادهی رقیب وانتیها، یعنی اورکاها، به بینندگان معرفی میشود، بخش قابل توجهی از بار کمدی نه چندان سنگین انیمه را به دوش میکشد. او با رفتار غیر قابل پیشبینی و دیوانگی خود در برخی قسمتها مرکز توجهات را به سوی خود متمرکز میکند و به ستارهی داستان بدل میشود.
91Days اثری است که در عین کوتاه بودن مقاصد خود را عملی میکند و کم و بیش به آنچه تبدیل میشود که میخواهد باشد؛ اغلب اوقات آثاری که خود را زیادی جدی میگیرند در محقق سازی این امر موفق نیستند، اما 91Days بدون زیاده روی و صرف زمان زیاد موفق میشد پیام مد نظر خود را در قالب داستانی جذاب روایت کند. انیمهی 91Days یک نقطهی عطف در کارنامهی هنری هیرو کابوراگی محسوب میشود؛ او بعد از تماشای موفقیت این اثر جنایی-تاریخی خود، تصمیم گرفت که آثار خود را از کمدی-عاشقانههای مدرسهای، به جهت آثاری هم سبک 91Days سوق دهد و تا اینجای کار قادر به جلب نظر شمار زیادی از بینندگان و منتقدین شده است. در هفتههای آتی به بررسی انیمهای جدیدتر از این کارگردان به نام Great Pretender خواهیم پرداخت.
انیمههای مشابه:
!Baccano
در اوایل دههی ۱۹۳۰، قطاری میان قارهای در شیکاگو سفر افسانهای خود را آغاز و ردی از خون را در سر تا سر کشور بر جای میگذارد. درست در همین زمان، در شهر نیویورک، دانشمندی به نام سزیلارد و دستیارش انیس در جستوجوی بطریهای گمشدهی معجون جاودانگی هستند. در طرفی دیگر جنگ میان گروههای مافیایی روزبهروز بدتر میشد و در سوی دیگر ماجرا، در سال ۱۷۱۱ میلادی، شیمیدانان و کیمیاگرانی روی عرشهی کشتی ادونا آویس، قرار است بهای دستیابی به جاودانگی را دریابند.
این انیمه که براساس مجموعه رمان بصری تحسین شدهای با همین نام ساخته شده، روایتگر چند واقعه که در ظاهر ارتباط چندانی با هم ندارند است. این وقایع هر چند در مکانها و زمانهای متفاوت رخ میدهند، اما همگی جزوی از داستانی بسیار بزرگتر هستند؛ داستانی از جنس کیمیاگری، بقا و جاودانگی. گره دهندهی این وقایع به هم دو شخص به اسم آیزیک و میریا هستند؛ سارقان خوش قلبی که افرادی با اهداف و آرزوهای مختلف را درکنار یکدیگر قرار میدهند و شکل دهندهی روابطی قوی میان ایشان هستند.
Gangsta
نیکولاس براون و وریک آرکانجلو مزدورانی در شهر ارگاستالوم هستند که در ازای پول به انجام کارهایی میپردازند که هر کسی توانایی یا جرئت پذیرفتنشان را ندارد. این زوج که برایشان فرقی نمیکند از گروههای جنایتکار یا پلیسها سفارش بگیرند، خود را برای انجام هر کاری آماده کردهاند. بعد از به پایان رساندن مأموریت قتل یکی از افراد با نفوذ شهر، نیکولاس و وریک زنی به نام الکس بندتو را با هدف از حفاظت از جان او در مقابل تهدیدات متعدد، به گروه خود اضافه میکنند.
اوضاع برای این گروه برای مدتی نه چندان طولانی به منوال قبل پیش میرود، تا اینکه وقایعی توازن قدرت در این شهر را تهدید و آرامش را بهم میزند. شهر ارگاستالوم که مدتها بهشتی برای توایلاتها، انسانهایی که در نتیجهی آزمایشاتی خاص قدرتهای فرا طبیعی بهدست آوردهاند، محسوب میشد، حالا مورد تهدید سازمانی ناشناس و زیر زمینی قرار گرفته است. این تهدید جدید ارگاستالوم و ساکنان آن را به نبردی تا پای جان دعوت میکند و مثلث مرکزی داستان نیز از این قاعده مستثنی نیست.