برای اینکه رهبری موثر باشید، باید بدانید که چگونه قدرت را به کار ببرید و اعمال قدرت به چه معنی است. رهبری چیزی بیش از مدیریت کارکنان و وظایف است. در واقع رهبری یک مهارت است. برای بهبود این مهارت، به دانش و عمل نیاز داریم. استفاده از قدرت، تنها یکی از ابزارهای فراوانی است که در اختیار رهبران قرار دارد. قدرت به خودی خود، نه خوب است و نه بد و این فرد کنترلکنندهی قدرت است که تعیین میکند آیا از قدرت برای خدمت به اهداف شرکت استفاده شده یا برای تضعیف آن. قدرت ابزار ضروری برای اعمال تغییر در حوزهی نفوذ شماست. اگر از آن به طور موثر استفاده شود، میتواند موجب به دست آوردن احترام و دستیابی به نتیجه شود. ولی اگر به درستی از آن استفاده نشود، سوءاستفاده از قدرت میتواند موجب فلج شدن سازمان شده و به رکود منجر شود. در این مقاله ما به شما خواهیم گفت که انواع قدرت در رهبری و کاربرد آن برای مدیران، چیست.
در اواخر دههی ۱۹۵۰، جان فرنچ (John French) و برترام راون (Bertram Raven) مقالهی «پایگاههای قدرت اجتماعی» را منتشر کردند که در آن پنج نوع مجزای قدرت مطرح شده است. آنها سپس مورد دیگری را نیز اضافه کردند. شناختن این شش نوع قدرت، بخشی از دانشی اساسی است که رهبران باید از آن برخوردار باشند تا به رهبری موثر مبدل شوند. البته تنها رهبران از قدرت برخوردار نیستند. هر یک از ما دارای قدرت است و میتواند انتخاب کند که چگونه از این قدرت استفاده کند. شناخت انواع قدرت و اینکه چگونه میتوان از آنها استفاده (یا سوءاستفاده) کرد، بر میزان توانایی ما در تصمیمگیریهایی که در حوزهی نفوذ و ارزشهای اساسی شخصی ما موثر هستند، تاثیر فراوانی دارد. در اینجا این ۶ نوع قدرت را به طور مفصل بررسی کرده و آنها را به ترتیب، از انواع دارای کمترین تاثیر تا موثرترین انواع، شرح میدهیم.
۱. قدرت اجبار (Coercive Power)
قدرت اجبار، معمولا نوعی از قدرت در شرکتهای بزرگ است، که کمترین تاثیر را دارد ولی بیش از همه مورد استفاده (و سوءاستفاده) قرار میگیرد. قدرت اجبار، وادار کردن فرد به انجام کاری است که بر خلاف میل و ارادهی اوست، یا ایجاد «عواقبی» برای اقدامات کارکنان است. رهبران مستبد برای «ایجاد انگیزه» در زیردستان خود، بر تهدید، زورگویی و استفاده از واژهی «در غیر این صورت» تکیه میکنند. معمولا این نوع رفتار منجر به ترس، نارضایتی و رنجش میشود.
۲. قدرت پاداش (Reward Power)
قدرت پاداش روش دیگری است که امروزه به طور گسترده در تجارت استفاده میشود. نتایج قدرت پاداش یکسان نیست و بنابراین در ترتیب ضعیفترین انواع قدرت، در جایگاه دوم قرار میگیرد.
قدرت پاداش یعنی این کار را انجام بده و آن را بهدست بیاور، یا (به بیان دیگر) اگر این کار را انجام بدهی، در ازای آن چیزی دریافت خواهی کرد. قدرت پاداش تا زمانی مفید است که پاداشِ در نظر گرفته شده، باارزش باشد. اعطای یک نشان ستارهی زرین یا کارت هدیه، زمانی مفید است که چیز نادری باشد، ولی اگر بیش از حد از این پاداشها استفاده شود، اثر آن ضعیف میشود. در بسیاری از موارد، افزایش نیافتن پاداش موجب میشود تا کارکنان احساس سرخوردگی کنند. در موارد دیگر، ممکن است که شخص اعطاکنندهی پاداش، آن را فقط برای جبران وظیفهی انجام شده به کارمند اعطا کند، در حالی که کارمند حس میکند پاداشی که دریافت کرده، برای جبران وظیفهای که از او درخواست شده کافی نیست (مثلا خرید پیتزا در اداره به عنوان پاداش، برای پنجمین بار در طول یک هفته، در نتیجهی پایین بودن انتظارات ایجاد شده در مشتریان).
از قدرت پاداش میتوان برای افزایش روحیه و دلگرمی نیز استفاده کرد. مثلا دادن جایزه به فردی که بهترین عملکرد را داشته یا گروهی که کمترین اشتباهات را مرتکب شده است. این نوع از پاداش، در صورت استفادهی درست، میتواند به پاداش بسیار مطلوبی در سازمان شما تبدیل شود که کارکنان برای دستیابی به آن تلاش میکنند.
۳. قدرت قانونی (Legitimate Power)
قدرت قانونی در تمام سازمانها وجود دارد.
قدرت قانونی، قدرت مقام یا نقش است. این همان ساختار «فرماندهی و کنترل» متداولی است که در دنیای اصول نظامی به کار گرفته میشود.
قدرت قانونی، راهی رسمی است برای ایجاد اطمینان از اینکه شخصی برای تصمیمگیری (خوب یا بد) وجود دارد و مسئول است. قدرت قانونی، قدرتی قراردادی است و زمانی که فرد، مقام یا نقش خود در شرکت را از دست میدهد یا مقام و نقش او تغییر میکند، این نوع از قدرت همراه با او جابهجا نمیشود. این قدرت توانایی کمی در متقاعد و ترغیب کردن دیگران دارد. ولی زمانی که این قدرت با سه نوع قدرت توضیح داده شده در زیر ترکیب میشود، میتواند نخستین گام برای رهبری موثر باشد.
۴. قدرت مرجع (Referent Power)
قدرت مرجع، «کیش شخصیت» (cult of personality) است. فرد میتواند توسط این قدرت، دیگران را جذب کند و در آنها احساس وفاداری ایجاد نماید. قدرت مرجع، قدرت احترام نیز هست. این قدرت در طول زمان، و وقتی که یک رهبر موفق است و سابقهی شناختهشدهای از موفقیت دارد، ایجاد میشود.
قدرت مرجع از طریق ارزشهای فرد نیز ایجاد میشود. برخی افراد با این نوع از قدرت به دنیا میآیند، ولی دیگران باید در مورد رهبری مطالعه نمایند و خود را به گونهای پرورش دهند تا بتوانند این شکل از قدرت را به صورت موثر، اعمال نمایند.
۵. قدرت اطلاعاتی (Informational Power)
قدرت اطلاعاتی، تازهترین نوع قدرت است که فرنچ و راون به پنج مورد دیگر اضافه کردهاند. ولی با وجود این، در میان سه نوع قدرتِ دارای بیشترین تاثیرگذاری قرار دارد.
قدرت اطلاعاتی، یعنی قدرت برخورداری از اطلاعاتی که دیگران ندارند، یا قدرت توزیع اطلاعات به عنوان ابزاری برای ایجاد تغییر. این قدرت میتواند تبلیغات مثبت یا منفی، آگاهی از استراتژی مخالفان، یا اطلاعات دقیقی باشد که در کمک به تصمیمگیری از آن استفاده میشود (مثلا «چگونگی تاثیر سیستم رتبهبندی نیلسن (Nielsen Rating) بر قیمت آگهیهای بازرگانی». نیلسن سیستمی است برای سنجش میزان تماشاچی تلویزیونی در ساعات مختلف شبانهروز).
قدرت اطلاعاتی، به معنی استفاده از اطلاعات، برای متقاعد کردن دیگران «توسط ارقام»، یا ساختن «آمار» برای تغییر نظر دیگران است (برخی عقیده دارند که آمار، روشی دقیق و منطقی برای بیان نیمی از حقیقت، به شکلی نادرست است).
میتوان از قدرت اطلاعاتی برای سنجش و بهبود وظایف، فرآیندها و استراتژیها استفاده کرد.
۶. قدرت تخصص (Expert Power)
قدرت تخصص، رابطهی نزدیکی با قدرت اطلاعاتی دارد و در این نوع از قدرت، فرد از اطلاعات، دانش یا تخصصی عمیق در حوزهای برخوردار است که مسئولیت آن را بر عهده دارد. معمولا این نوع از قدرت، موثرترین نوع قدرت است. این قدرت مخصوصِ معمار نرمافزار، مهندس راهبر، مدیر ارشد مالی (CFO)، مدیر ارشد فنی (CTO)، دکتر یا سایر کارمندان بسیار ماهر و بسیار آموزشدیده است. معمولا فرد به دلیل برخوردار بودن از سطح بالایی از تخصص میتواند با استفاده از اعتماد و احترام، دیگران را متقاعد کند تا کارهایی را برای او انجام دهند. این تخصص و در نتیجه این نوع از قدرت، در نقشهای رهبری دارای ارزش بسیار بالایی است.
رهبران بسیار خوب، از موثرترین نوع قدرت، در زمان مناسب استفاده میکنند. آنها همچنین به دنبال افرادی هستند که میدانند رهبری و چشمانداز، چگونه در راستای ایجاد چارچوبی برای موفقیت، عمل میکنند (در کتاب «از خوب به عالی» نوشتهی جیم کالینز، و همچنین دورههای تدریس شده توسط استاد دانشگاه، مایکل اِی. روبرتو (Michael A. Roberto)، مثالهای بسیار مفیدی بیان شده است).
هر رهبری باید آشنایی با انواع گوناگون قدرت را به مجموعهی مهارتهای خود اضافه نماید. بهکارگیری قدرت در رابطه با ارزشهایی که شما و شرکت شما به آنها متعهد هستید نیز گام منطقی بعدی است. چند مثال بسیار خوب، کتاب «۷ عادت افراد بسیار موفق» (عادات ۱ و ۲) نوشتهی استیون کاوی (Steven Covey) و کتاب «۲۱ قانون انکارناپذیر رهبری» (قانون نفوذ و قانون تصویر)، نوشتهی جان ماکسول (John Maxwell)، هستند.
برگرفته از: linkedin.com