استارتاپ چیست؛ ارائه تعاریف گوناگون از مفهوم استارتاپ

استارتاپ چیست؛ ارائه تعاریف گوناگون از مفهوم استارتاپ

استارتاپ چیست؟ به چه نوع کسب‌وکاری استارتاپ می‌گویند؟ آیا کافه‌بازار یک استارتاپ است؟  این روزها تعریف استارتاپ که توجه روزافزونی را به خود جلب می‌کند با شک و تردید‌های زیادی همراه است. برخی معتقدند استارتاپ‌ها نوپا هستند، برخی دیگر بر کوچک بودن استارتاپ‌ها تأکید دارند، عده‌ای باور دارند استارتاپ بی چون‌وچرا یک کسب‌وکار فن‌آورانه است. اگر می‌خواهید از این سردرگمی رها شوید با ما همراه شوید و نگاهی به تعریف‌های مختلف «استارتاپ» در این مقاله بیاندازید. احتمالا پس از مطالعه‌ی این مطلب مشکلی در تشخیص استارتاپ‌ها نخواهید داشت!

رویکرد ساده‌‌انگارانه

پیش از اینکه تعریف استارتاپ و تشخیص اینکه کسب‌وکاری استارتاپ است یا نه برای افراد (کارشناس و غیرکارشناس) به دردسر تبدیل شود، مردم روش آسانی برای تشخیص استارتاپ‌ها داشتند؛ به نظر آنها یک کسب‌وکار خودش نشان می‌دهد که جزو استارتاپ‌ها است! بر اساس چنین دیدگاهی اینستاگرام و کسب‌وکارهای مشابه آن استارتاپ به شمار می‌روند چون به عقیده‌ی عموم آنها کوچک هستند (بودند)، مثل استارتاپ‌ها فعالیت می‌کنند و حس و حال استارتاپ‌ها را دارند! در مقابل و باز هم بر مبنای همین رویکرد، اغلب افراد باور دارند که آی‌بی‌ام، اَپل و والمارت در زمره‌ی استارتاپ‌ها قرار نمی‌گیرند. اما مشکل این روش این است که تکلیف بسیاری از کسب‌وکارها را مشخص نمی‌کند. آیا فیسبوک و توییتر هم استارتاپ به شمار می‌روند؟ احتملا بله! گوگل چطور؟ احتمالا نه! این ناحیه‌ی خاکستری نامشخص مرز معینی ندارد! برای کوچک کردن این ناحیه‌ی خاکستری، انواع و اقسام تعریف‌های متفرقه‌ی من‌درآوردی خلق شد که قضیه را پیچیده‌تر کرد. «استارتاپ» باید تعریفی ساده و کوتاه داشته باشد، در میان همه‌ی واژه‌های لغت‌نامه، «استارتاپ» سزاوار یک تعریف درخور و قابلِ‌قبول است.

لغت‌نامه چه می‌گوید؟

راه حل بعدی برای یافتن یک تعریف قابل قبول، یار همیشگی‌مان فرهنگ لغات است. هر چند این راه هم ما را به جایی نمی‌رساند! ولی به نظرتان لغت‌نامه می‌گوید استارتاپ چیست؟ اغلب لغت‌نامه‌های انگلیسی استارتاپ (startup) را دیکته‌ی نادرست start-up می‌دانند و معانی کاملا بی‌ربطی را مانند «اقدام به شروع کار یا چیزی» پیشنهاد می‌دهند. با چنین تعاریف پَرتی، شاید بد نباشد دستِ‌کم در این مورد، قید لغت‌نامه را بزنیم.

رویکرد فن‌آورانه

«استارتاپ‌ها کسب‌وکارهایی نو با روش‌های مبتکرانه و به دنبال انجام کارهای خارق‌العاده به کمک فن‌آوری هستند.» این تعریف رایجی است که تعریف ساده‌انگارانه‌ی پیشین را در قالب واژه‌ها بیان می‌کند. این تعریف محدود‌کننده شامل کلماتی گنگ و گمراه‌کننده است. مثلا تأکید بر فن‌آوری در این تعریف به هیچ روی حق مطلب را ادا نمی‌کند. در استارتاپ‌های بسیاری نوآوری مبتنی بر فن‌آوری است. اما به طور کلی این نوآوری، نوآوری کسب‌وکار محسوب می‌شود و رشدی که این نوآوری ایجاد می‌کند کسب‌وکار را به استارتاپ تبدیل می‌کند و نه این حقیقت که کسب‌وکار یک سایت خارق‌العاده روی پلت‌فرم روبی‌آن‌رِیلز دارد.

استارتاپ در آمریکا، انگلستان و…

در کشورهای مختلف دولت‌ها مشوق‌های گوناگونی برای توسعه‌ی استارتاپ‌ها در نظر گرفته‌اند اما تعریف آنها اغلب شامل کسب‌وکارهای نوپا و تازه‌شکل‌گرفته می‌شود. فرقی نمی‌کند که یک رستوران راه می‌اندازید، شرکت مشاوره‌ی طراحی یا گوگلِ نوین را، از نظر دولت‌ها شما استارتاپ محسوب می‌شوید. من از این تعریف خوشم می‌آید چون دامنه‌ی وسیعی دارد. خیلی خودخواهانه است که فکر کنیم تنها کسب‌وکارهایی جذاب هستند که مبتنی بر فن‌آوری باشند درحالی‌که روش‌هایی که منجر به موفقیت کسب‌وکارها می‌شوند، کم‌وبیش در مورد همه‌ی انواع کسب‌وکار صدق می‌کند؛ مهارت‌های لازم برای موفقیت یک شرکت ساخت‌وساز اشتراکات زیادی با مهارت‌های موردِنیاز برای موفقیت یک کسب‌وکار آنلاین دارد. اما مشکل این است که اجتماع سنتی استارتاپ‌ها (مبتنی بر فن‌آوری) روی خوشی به این تعریف نشان نمی‌دهد. «استارتاپ بریتِین» (کمپینی جهانی‌ که توسط کارآفرینان بریتانیایی برای ارائه‌ی پیشنهادات و راهنمایی به کارآفرینان راه‌اندازی شد)، در آغاز راه‌اندازی با بازخورد منفی این گروه مواجه شد؛ زیرا بر مبنای تعریف آنها کسب‌وکارهایی که مبتنی بر فن‌آوری نیستند هم می‌توانند «استارتاپ» باشند. راهنمایی‌های ارائه شده در سایت «استارتاپ بریتِین» دامنه‌ی گسترده‌تری از تعریف رایج استارتاپ را در بر می‌گیرد. عجیب نیست که فعالین حوزه‌ی فن‌آوری نسبت به چنین تعریفی تردید دارند و شاید احساس خطر می‌کنند. این تعریف دامنه‌ی گسترده‌تری را پوشش می‌دهد در نتیجه ارائه‌ی خدمات هزینه‌های بیشتری می‌طلبد اما هدف بزرگ‌تر و باارزش‌تری پشت آن است.

تعریف استیو بلَنک

کارآفرین سریالی سیلیکون ولی، استیو بلَنک (Steve Blank) یکی از بهترین تعریف‌های استارتاپ را که برای فعالان حوزه‌ی فن‌آوری پذیرفتنی است، ارائه کرده است:

استارتاپ کسب‌وکاری است که برای جست‌وجوی یک مدل‌ کسب‌وکار تکرارشونده و گسترش‌پذیر شکل گرفته است.

این تعریف خوبی است، بر فن‌آوری تمرکز ندارد و در مقابل بر طبیعت نامطمئن استارتاپ‌ها تأکید دارد. وقتی یک رستوران راه می‌اندازید می‌دانید مدل کسب‌وکارتان چیست. اما وقتی یک استارتاپ خلق می‌کنید باید انتظار تغییر مدل کسب‌وکارتان را نسبت به تصورات نخستین داشته باشید (و اگر اینطور نباشد شکست می‌خورید). با این تفاسیر، آیا نوکیا استارتاپ است؟ بلک‌بری چطور؟ این دو حس استارتاپ را ندارند ولی چون با چالش‌های مشابهی مواجه‌اند آیا استارتاپ محسوب می‌شوند؟ احتمالا خواهید گفت بر مبنای تعریف استیو بلَنک نوکیا استارتاپ به شمار نمی‌رود چون برای جست‌وجوی مدل کسب‌وکار شکل نگرفته است؛ مدل کسب‌وکارش را انتخاب کرده، نتیجه نگرفته و آن را از دست داده است. اما برای من جای پرسش است! کسب‌وکارهایی که با هدف جست‌وجوی مدل کسب‌وکار جدید ایجاد نشده‌اند اما در گذر زمان یک مدل مناسب یافته‌اند و از این فرصت برای رشد و پیشرفت استفاده کرده‌اند، کجا جا می‌گیرند؟ مثلا شرکت خدمات‌دهنده‌ی توسعه‌ی وب، بِیس‌کمپ (Basecamp) برای جست‌وجوی مدل‌های کسب‌وکار جدید ایجاد نشد. بِیس‌کمپ کارش را با مشاوره آغاز کرد، سپس محصولی خلق کرد که فرصت جهش و گذر از ارا‌ئه‌ی مشاوره‌ به عرضه‌ی محصول را به آنها داد. هدف بِیس‌کمپ یافتن مدل‌های کسب‌وکار جدید نبود و با چنین هدفی هم شکل نگرفت. اما به نظر من بِیس‌کمپ قطعا یک استارتاپ است، یک استارتاپ سودده، موفق و در حال رشد.

تعریف ما

«استارتاپ کسب‌وکاری است همراه با جاه‌طلبی و برنامه‌هایی برای رشد در مقیاس بزرگ (۱۰ برابر یا بیشتر) طی ۱ تا ۵ سال آینده.»

کمی تعریف را باز می‌کنیم. استارتاپ کسب‌وکاری است: با وجود حرف‌ و حدیث بسیار درباره‌ی سازمان‌های خدمات اجتماعی و بنگاه‌های خیریه، من معتقدم استارتاپ یک کسب‌وکار است نه سازمان خیریه. اگر هدف پول در آوردن نباشد، پس استارتاپی در کار نیست. این ویژگی، بسیاری از وصله‌های فایرفاکس را با درخواست «سری به استارتاپ جدید من بزنید» از دور خارج می‌کند زیرا با اینکه احتمالا کاربردی و مفید هستند، استارتاپ نیستند بلکه پروژه‌هایی آزمایشی هستند. یادآوری می‌کنم که بر مبنای این تعریف درآمدزایی حتی با فروش کسب‌وکار یک مدل کسب‌وکار پذیرفتنی است. همراه با جاه‌طلبی: از جست‌وجو و کشف مدل‌های جدید کسب‌وکار که بگذاریم، جاه‌طلبی عنصر اساسی استارتاپ‌هاست. اگر می‌خواهید رستورانی زنجیره‌ای راه بیاندازید به طوری که ظرف چند سال آینده تمام کشور را فرا بگیرد، بی‌شک نشان «استارتاپ» درخور کسب‌وکار شماست. خلق چنین کسب‌وکاری همراه با جاه‌طلبی بسیار و نااطمینانی است. و برنامه‌هایی: این بخش مهمی است. بیشتر صاحبان کسب‌وکارهای کوچک علاقه دارند ظرف چند سال به رشد چشمگیری برسند ولی هنگامی که درباره‌ی برنامه‌های‌شان برای تحقق این مسئله می‌پرسید، بیشتر آنها هیچ ایده و برنامه‌ای برای رسیدن به این هدف ندارند و حتی شاید گمان کنند (به درستی) چنین چیزی ممکن نیست! اما حتی نامطمئن‌ترین استارتاپ‌ها هم برای چگونگی تحقق این رشد سریع ایده‌هایی دارند؛ مثلا می‌گویند: «قرار است یک محصول خارق‌العاده ارائه و یک سرمایه‌گذار مخاطره‌جو را جذب کنیم» این برنامه‌ی ماست. بدون طرح و برنامه (درست یا غلط)، استارتاپی در کار نیست، فقط امید و آرزو است. برای رشد در مقیاس بزرگ (۱۰ برابر یا بیشتر): در بحث درباره‌ی تعریف استارتاپ روی کسب‌وکارهای کوچک، با هدفِ تامینِ زندگیِ افراد معدودی (حداکثر 10 نفر)، تمرکز زیادی می‌شود به جای اینکه به کسب‌وکارهای گسترش‌پذیر و پیش‌رونده که هدف‌شان رشد بیشتر است توجه شود. اگرچه کسب‌وکارهای بسیاری ممکن است جذابیت و ارزش بالایی داشته باشند، ولی استارتاپ نیستند. اشتیاق برای رشد چشمگیر و بزرگ‌‌تر شدن و فراتر رفتن از آنچه اکنون هستید، ویژگی‌ اساسی استارتاپ‌ها است. طی ۱ تا ۵ سال آینده: تحقق اهداف جاه‌طلبانه باید زمان‌بندی مناسبی داشته باشد، بدون زمان‌بندی دیگر جاه‌طلبی معنا ندارد و آنچه می‌ماند خیال‌پردازی است. اکنون با توجه به آنچه گفته شد به مثال‌های پیشین بازگردیم: آیا بِیس‌کمپ استارتاپ است؟ بر اساس داده‌ها درآمد بِیس‌کمپ هر سال ۲ برابر یا بیشتر می‌شود پس آنها طی ۵ سال رشد دست‌ِکم ۱۰ برابری را محقق می‌کنند. آیا آنها از آغاز این جاه‌طلبی را داشتند؟ به نظر من داشتند، آنها چنین رشدی را هدف گرفته بودند و احتمالا بیشتر از اینها هم پیش خواهند رفت. پس بِیس‌کمپ یک استارتاپ است (یا بود). دقیق‌تر این ‌است که بگوییم برای تعیین اینکه هم‌اکنون بِیس‌کمپ استارتارپ است یا نه باید از اهداف و میزان جاه‌طلبی کنونی آنها آگاه باشیم. آیا توییتر و فیسبوک استارتاپ هستند؟ شاید. آنها رشد سریعی داشته‌اند و دارند. بی‌شک آنها استارتاپ بوده‌اند و با وجود اهداف جاه‌طلبانه‌‌شان احتمالا هنوز می‌توان آنها را استارتاپ دانست. گوگل چطور؟ گوگل در گذشته رشد خوب و سریعی داشته‌ است. در سال ۲۰۰۵ درآمد ۶ میلیارد دلاری و در سال ۲۰۱۱ درآمد ۳۷ میلیارد دلاری داشته است، اما به نظر من گوگل به حدی رشد کرده و بزرگ شده است که رشد بیشتر دیگر برایش به آسانی ممکن نیست. این مسئله در مورد مثلا مایکروسافت هم درست است؛ برای شرکتی به این بزرگی رشد سریع دشوار است. این حقیقتی است که در مورد شرکت‌های غول‌آسای دیگری مانند نوکیا و HP هم، فارغ از میزان عدم اطمینانی که با آن مواجه‌اند، صدق می‌کند.

می‌توان گفت این تعریف، تعریف جامعی است و تکلیف بیشتر کسب‌وکارها را روشن می‌کند، اگرچه برای تشخیص بهتر باید از اهداف و برنامه‌های بنیان‌گذاران آگاه باشید. البته ممکن است با مثال‌هایی مواجه شوید که با این تعریف هم نمی‌توان درباره‌ی آنها تصمیم قطعی گرفت. من اپل را مثال می‌زنم. اپل نه در طول ۵ سال، اما طی سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ در‌آمد سالانه‌ی ۵ میلیاردی‌اش را به ۵۰ میلیارد در سال تبدیل کرد. آیا اپل جاه‌طلب بود؟ بی‌شک بود! آیا برای این تغییر طرح و برنامه داشت؟ بی‌تردید داشت! به نظر من شاید اپل یک نمونه‌ی نامتعارف باشد و نه یک استارتاپ. به هر حال هر تعریف دیگری هم احتمالا کمبودهای مشابهی خواهد داشت؛ به نظرم تعریف کنونی ما کمبودهای کمتری دارد.

تعریف‌های دیگر

تعریف اریک ریس

تعریف اریک ریس (Eric Ries) کارآفرین مشهور سیلیکون‌وَلی در حد و اندازه‌ی تعریف استیو بلنک است (تعجبی ندارد چون او شاگرد استیو بلنک بوده است). او استارتاپ را اینطور تعریف می‌کند:

بنگاهی که برای خلق محصول یا خدمتی نو، که در شرایط عدم اطمینان شدید ایجاد می‌شود.

مشکل من با این تعریف مشابه مشکلی است که با تعریف بلَنک داشتم: «ایجاد می‌شود برای». به عقیده‌ی من بسیاری از کسب‌وکارها پس از شکل‌گیری و درحالی‌که برای کار دیگری ایجاد شده‌اند در مسیر استارتاپی شدن قرار می‌گیرند و خود را متناسب با آن تغییر می‌دهند، برخی دیگر بدون اینکه چنین هدفی داشته باشند درحالی‌که برای سرِپا ماندن تقلا می‌کنند، مسیری را می‌یابند که برای تحقق اهداف‌شان مناسب است (شاید هم اشتباه کنند) و خود را بر اساس آن سازماندهی می‌کنند، هر دوی این نمونه‌ها را می‌توان استارتاپ نامید.

تعریف دنیل مارکام

کارشناس نخبه‌ی نرم‌افزار و استراتژیست فن‌آوری، دنیل مارکام (Daniel B Markham) استارتاپ را اینگونه تعریف می‌کند:

رشد و گسترش‌پذیری معیار کلیدی است. فرقی نمی‌کند ۵، ۱۰ یا ۲۰ برابر، استارتاپ‌ها می‌توانند بزرگ شوند و این کار را خیلی سریع‌تر از کسب‌وکارهای دیگر انجام می‌دهند و اغلب اما نه همیشه، با فن‌آوری سروکار دارند.

این تعریف مشابه تعریف ماست اما با دامنه‌ی رشد گسترده‌تر و بدون اشاره به جاه‌طلبی. به گمانم با این تعریف، اپل یک استارتاپ به شمار می‌رود. با مشاهده‌ی نظرات کاربران در این‌باره و مشاهده‌ی تعاریف پیشنهادی آنها در بیشتر موارد شباهت‌ها و نقص‌های مشابه تعریف‌هایی که تا کنون ارائه کردیم، دیده شد. بنابراین به گمانم با آنچه در این مقاله بیان شد می‌توان با اطمینان بالایی درباره‌ی استارتاپ بودن یا نبودن یک کسب‌وکار نظر داد و متوجه شد که دقیقا استارتاپ چیست.

برگرفته از: swombat.com

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
11 + 4 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.