این یک سنت تاریخی است که کتابهای برندگان جایزه نوبل ادبیات همیشه کتابخوانها را به خود جذب میکنند. از سر کنجکاوی هم که شده، افراد در سراسر دنیا دوست دارند با نویسندگان برندهی نوبل و آثار آنها بیشتر آشنا شوند. به همین دلیل است که به محض معرفی برندگان نوبل ادبیات، ناشران و مترجمان را شور و شعفی در برمیگیرد تا هرچه سریعتر از برگزیدگان سال آثاری را روانه بازار کنند. حالا اگر آثاری از آن نویسندگان پیش از این منتشر شده باشد، بخت یار کتابهایشان خواهد شد. برندگان نوبل ادبیات سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ همزمان معرفی شدند. شاید خیلی از ما اسم «پیتر هانتکه» (بعضی مترجمان «پیتر هاندکه» هم نوشتهاند) و بهخصوص «اولگا توکارچوک» را برای اولینبار شنیدیم. از توکارچوک تا زمان نوشتن این مطلب معرفی کتاب اثری به فارسی ترجمه نشده و بنابراین طبق همان سنت تاریخی وقت آن رسیده که سری به کتابهای پیتر هانتکه، برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۹ بزنیم!
انتخاب بحثبرانگیز پیتر هانتکه به عنوان برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۹
آکادمی سوئد بهعنوان برگزارکننده جایزه نوبل ادبیات، به دلایلی هنوز عجیب و مبهم در سال ۲۰۱۸ هیچ نویسندهای را بهَعنوان برنده جایزه نوبل ادبیات معرفی نکرد. این آکادمی امسال هم دست به انتخابی بحثبرانگیز زد و ضمن معرفی برنده سال گذشته (اولگا توکارچوک، نویسنده لهستانی)، همزمان پیتر هانتکه را هم بهعنوان برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ اعلام کرد. با یک گشتوگذار ساده در اینترنت، میبینید که تقریبا در همان تیتر همه اخبار درباره نوبل ادبیات ۲۰۱۹ به بحثبرانگیز بودن انتخاب هانتکه اشاره شده است.
اعتبار جایزه نوبل ادبیات چندسالی است -بهخصوص از وقتی باب دیلن در سال ۲۰۱۶ بهَعنوان برنده انتخاب شد- مورد تردید قرار میگیرد و حتی خود پیتر هانتکه اعلام کرده بود به نوبل ادبیات اعتقاد ندارد. اما شاید بهتر باشد این بحث و جدلها در فرصتی دیگر بررسی شود. همچنان که تا حالا هم سیل انتقادات به سمت آکادمی سوئد روان است و این البته به خاطر حمایتی است که پیتر هانتکه در دهه ۹۰ میلادی از اسلوبودان میلوشوویچ، فرمانده نظامی و رییس جمهور سابق صربستان داشته؛ کسی که عامل اصلی کشتار و نسلکشی در بوسنی محسوب میشود. با توجه به یکی از اهداف اهدای جایزه نوبل که صلح را در محوریت قرار میدهد، در این مورد در محق بودن اعتراض منتقدان تردیدی نیست اما تا به حال هیچ منتقدی از نظر ادبی نسبت به اعطای جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ اعتراض نداشته است. در این مطلب هم به معرفی پیتر هانتکه و آثارش که آنها را آوانگارد (پیشرو) نامیدهاند، میپردازیم. کما اینکه بهزحمت بتوان در آثار ادبی او نشانی از جنگطلبی پیدا کرد. بههرحال کار ارزشمند، ارزش خواندن دارد. در این باره هانتکه در دفاع از خود گفته است من فقط عاشق یوگسلاویام و همین!
پیتر هانتکه نویسندهای در خدمت زبان
پیتر هانتکه نویسنده ۷۶ ساله اتریشی در زبان فارسی به لطف چندین اثر از او که توسط علی اصغر حداد و حسن ملکی ترجمه شدند، شناخته شد. البته شهرت هانتکه در ایران مرهون همکاریهایش با ویم وندرس، کارگردان آلمانی هم هست. فیلمنامه فیلم رمانتیک-فانتزی «زیر آسمان برلین» که همچنین با نامهای «آسمان برلین» یا «بهشت بر فراز برلین» در میان مخاطبان فارسیزبان شهرت دارد، توسط هانتکه نوشته شده است و در کارگردانی اثر هم هانتکه با ویم وندرس همکاری داشته است. بهجز این، وندرس با اقتباس از رمان «ترس دروازهبان از ضربه پنالتی» اثر پیتر هانتکه، فیلمی با همین نام ساخته است و همچنین در کارگردانی فیلم «زن چپدست» به او کمک کرده است.
از همین شرح حال یک پاراگرافی مشخص میشود که پیتر هانتکه ارتباط عمیقی با سینما و نمایش دارد. تعداد زیادی نمایشنامه از هانتکه منتشر شده و در قالب تئاترهایی موفق روی صحنه رفته است. اتفاقا یکی از معروفترین آثارش در ایران هم، نمایشنامهی «کاسپار» است. پیتر هانتکه را باید همزمان نویسنده، نمایشنامهنویس، شاعر و حتی کارگردان دانست. این علاقه او به هنرهای نمایشی در زندگی شخصیاش آشکار است و هم همسر سابقش یعنی لیبگارت شوارتس و هم همسر فعلیاش، سوفی سمین، هردو بازیگر هستند. هانتکه از این دو ازدواج صاحب دو فرزند دختر شده است.
نکتهای که داوران جایزه نوبل ادبیات را بر آن داشت که از میان حدود ۲۰۰ نامزد، هانتکه را برای نوبل امسال انتخاب کنند، همانطور که انتظار میرود، حول محور «زبان» است. زبان همان چیزی است که همواره در آثار هانتکه عنصر برجستهای بوده است و هرگاه که صحبت از بررسی آثار اوست، بدون شک بحث زبان به میان میآید. آکادمی سوئد در این باره میگوید: «هانتکه با وسعت قلمرو زبانی و جوشش ایدههای خود ویژگیهای تجربههای انسانی را پژوهیده است.»
چرا میگوییم زبان چیزی است که هانتکه را متمایز میکند؟ شاید بهتر باشد به نقل قولی از خود نویسنده در مصاحبهاش با نیویورک تایمز اشاره کنیم. در این مصاحبه خبرنگار از او علت انتقادش به هاینریش بل و گونتر گراس را میپرسد. ارجاع خبرنگار به سخنرانیای است که چندی پیش هانتکه در دانشگاه پرینستون داشته و با انتقاد از این دو نویسنده گفته است نباید رمان را به مثابه نوعی نقد اجتماعی خوار و خفیف کرد. هانتکه در پاسخ میگوید: «نباید با رمان چنین کرد و من در رمانهایم چنین کاری نکردهام. زبان، زبان است و برای بیان عقاید نیست. اینکه پس زبان چه کاربردی دارد؟ سوالی است که هنوز پاسخی ندارد. به عقیدهی من زبان فقط در آثار بزرگ است که همچنان هویت خود را حفظ کرده و «زبان» باقی مانده است. [در مورد نقش ارتباطی زبان در مکالمات] باید حواستان باشد که این یک بازی است. این مکالمه در لحظهای میتواند حساس و جدی شود، اما همانطور که مثل بازی شروع شده، باید مثل بازی هم تمام شود. واقعیترین مکالمه برای من زمانی است که تنها هستم و چیزی مینویسم.»
رویکرد هانتکه درمورد زبان، مسلما در این چند جمله توضیح داده نمیشود و سوالات زیادی را برمیانگیزد. راهی که خودش پیشنهاد میدهد، مطالعه آثار و تماشای برخورد او با زبان از نزدیک است. هانتکه حالا سالهاست که در وطن خود، اتریش یا حتی اسلوونی که به علت انتساب مادرش تعلق خاطر زیادی به آن داشت، ساکن نیست و حومه پاریس را بهتر از هر جایی برای زندگی یافته است. گفتوگوی بیدغدغه با مردم یکی از دلایلی است که هانتکه را به حومه شهر علاقهمند کرده است. او میگوید زندگی در خیابانها جریان ندارد.
درست است که نوبل مهمترین جایزه ادبیات تلقی میشود، اما هانتکه پیش از آن چندین جایزه معتبر ادبی را از آن خود کرده است؛ از جمله جایزه گئورگ بوشنر، جایزه فرانتس کافکا و البته جایزه معتبر و ۶۳ هزار دلاری هاینریش هاینه که خود پیتر هانکه از گرفتن آن سر باز زد. هانتکه درمورد این موضوع به نیویورک تایمز گفته بود: «سیاستمداران آلمانی فکر میکردند من مستحق دریافت این جایزه نبودهام و سروصدای زیادی به پا شد. من هم گفتم جایزهتان مال خودتان تا غائله ختم به خیر شود.» او در همین مصاحبه در سال ۲۰۰۶ اشاره کرده بود: «قبلا به جایزه نوبل فکر میکردم ولی با ذهنیتی که درمورد من وجود دارد، هیچوقت برنده این جایزه نمیشوم و از فکرش بیرون آمدهام.»
کتابهای پیتر هانتکه از نظر قالب تنوع زیادی دارند و از شعر و داستان و رمان تا نمایشنامه و فیلمنامه را در برمیگیرند. معروفترین اثر او شاید همان «ترس دروازهبان از ضربه پنالتی» باشد که تماشای فیلمش هم از سوی منتقدان توصیه شده است. این کتاب اولین بار توسط محسن جدهدوستان به فارسی ترجمه شده است. «زن چپدست» نیز اثر معروف دیگری از هانتکه است که فرخ معینی آن را در سالّ ۱۳۶۲ با نام «پیوندهای گسسته» به زبان فارسی برگردانده است. به احتمال زیاد این آثار در آیندهای نهچندان دور دوباره در ویترین کتابفروشیها و سایتهای خرید آنلاین در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد و به تجدید چاپ میرسد. در ادامه از میان آثار در دسترس پیتر هانکه به معرفی چند کتاب میپردازیم تا با این برنده نوبل ادبیات همعصرمان بیشتر آشنا شویم.
کاسپار
نمایشنامه «کاسپار» در واقع از یک ماجرای عجیب مربوط به پسری به نام کاسپار هاورز الهام گرفته شده است. کاسپار، از بدو تولد در محلی تنگ و تاریک نگهداری میشده است. یک روز که پلیس در سال ۱۸۳۳ او را با ظاهر و رفتاری عجیب در خیابان پیدا میکند، تنها از طریق نامهای که او در دست داشته، اطلاعاتی درباره گذشته مرموز کاسپار به دست میآورد. با توجه به شرایط خاصی این نوجوان ۱۷ ساله و نیاز او به آموزش مهارتهای اجتماعی، چندین نفر به آموزش او گماشته میشوند و حتی پلیس پس از حملهی مسلحانهای که به او صورت میگیرد، مامورانی را برای حفاظت از او به کار میگیرد. با این وجود از کسانی که قصد جان کاسپار را داشتهاند، از غفلت ماموران سوءاستفاده میکنند و کاسپار را در حال هواخوری در پارک به قتل میرسانند. پروندهی عجیب کاسپار یکی از معماهای حلنشده تاریخ است و از آن با عنوان «معمای کاسپار» یاد میشود. پیتر هانتکه این معما را دستمایه یکی از اولین آثار خود قرار داده و نمایشنامه «کاسپار» را در سال ۱۹۶۷مینویسد. متن این نمایشنامه از سوی منتقدان بهَعنوان متنی فلسفی معرفی شده است. هانتکه در این نمایشنامه پررنگتر از هر اثر دیگری به زبان میپردازد. یادگیری زبان از طریق ارتباط با جهان خارج، چیزی بود که کاسپار در سالهای اول زندگیاش از آن محروم بوده است و به همین خاطر است که او با همهچیز بیگانه است. او را دچار عقبماندگی میدانند در حالی که شواهد نشان میدهد نقص مادرزادیای نداشته است. اینطور نیست که او قادر به مکالمه نباشد اما تکهای هست که از او گم شده و به همین خاطر او در جامعه جایی ندارد. مقصود هانتکه اما پرداختن صرف به ماجرای کاسپار نیست. حرف او بزرگتر از این است و همهی انسانها را در برابر زبان آسیبپذیر میبیند. بیشتر تاکید هانتکه روی زبانی است که رسانهها میسازند و مردم مثل کودکی که از ابتدا فقط در معرض آن قرار داشتهاند، تنها همان را فرا میگیرند و درواقع آنها با دنیای واقعی بیرون از آنچه رسانهها نمایش میدهند، همانقدر بیگانه خواهند شد که کاسپار در جامعه قرن نوزده. نمایشنامه «کاسپار» اولین بار توسط علیاصغر حداد از آلمانی به فارسی برگردانده شده است. این کتاب را بعدها نشر ماهی با برگردان همین مترجم توانمند به چاپ رسانده و میتوانید آن را از میدونی تهیه کنید.
فروشنده دورهگرد
شاید راحتخوانترین کتاب پیتر هانتکه، داستان «فروشنده دورهگرد» باشد. داستانی که در ژانر جنایی نوشته شده و البته طبق قواعد این ژانر، با تعلیقهای فراوان و پیش رو گذاشتن معماهای پشت سر هم به مثابه تکههای پازل، ذهن مخاطب درگیر اثر خواهد شد اما دست کم از آن زبان فلسفی ساده اما دیرهضم هانتکه در این داستان کمتر نشانی هست.
هانتکه در این اثر از طنز و کنایه هم بهره برده و همچنان که در ابتدای کتاب نقل قولی از ریموند چندلر (جنایینویس مشهور آمریکایی) آورده است، به تمام اصول و قواعد ژانر جنایی پایبند میماند. وقتی شروع به مطالعهی «فروشنده دورهگرد» میکنید، اولین چیزی که میخوانید این جمله از چندلر است: «هیچ چیز وجود ندارد که از استخری خالی، خالی تر به نظر برسد.»
داستان، درباره فروشنده دورهگردی است که بهصورت اتفاقی شاهد یک جنایت بوده است. برای کشف راز این جنایت مخاطب پابهپای شخصیت اصلی سرنخها را جمع میکند. در ابتدای هر فصل گزارش خشکی از واقعه میخواند و سپس نوبت به کندوکاو میرسد.
میخواست چیزی بگوید، ولی وسط حرفش متوجه شد که چیزی که میخواهد بگوید ارزش گفتن ندارد؛ حالا آنها از همه طرف او را تحت فشار گذاشته اند که تا آخر حرفش را بزند. کرکرهها کاملا بالا نیستند. «لیاقتش مرگ بود.» پیش از رفتن باید حرف جدی ای بزند، اما نمیتواند برود. به فکر داد زدن نیست. با نفس حبس در سینه، کوچک ترین خط و خش شیئی را نگاه میکند انگار بخواهد آن را سیر تماشا کند. وقتی مکث میکند، فکر میکنند الان است که چیزی از زیر زبانش در برود. هیچ کس آمادگی شوخی ندارد، طوری که مکث ناراحت کننده ای به وجود میآید. –بخشی از کتاب-
آسمان برلین
فیلمنامهها اصولا جزو آثاری نیستند که هرکسی راغب به خواندنشان باشد و شاید بیشتر افراد دیدن فیلم را ترجیح بدهند. اما همانطور که ناشر «آسمان برلین» بهدرستی در مقدمه کوتاه ابتدای کتاب اشاره کرده، بعضی از فیلمنامهها پا را از مادهی خام بودن برای یک فیلم فراتر گذاشته و خود اثری ادبی شایسته تحسین و دارای ظرافتهای ادبی هستند. شکی نیست که وقتی فیلمنامهنویس، پیتر هانتکه با آن تعصب خاص خود روی خلق اثر و زبان آن باشد، حاصل کار جزو این دسته از فیلمنامهها خواهد بود؛ اثری مستقل، دربرگیرنده چیزهایی جز آنچه در فیلم دیده یا خواهیم دید. فیلم «آسمان برلین» که با نامهای «بهشت بر فراز برلین» و «زیر آسمان برلین» برای مخاطبان سینما آشناست، ممکن است فیلمی تماموکمال، تاریخساز یا بینظیر نباشد اما منتقدان متفقالقول دیدنی بودن آن را تایید میکنند. همکاری ویم وندرس و هانتکه فیلم را تبدیل به اثری تحسینبرانگیز تبدیل کرده است. داستان درباره فرشتهای است که در بند عشقی انسانی میافتد و ناگزیر تبدیل به انسان میشود.
صفی یزدانیان مترجم این فیلمنامه که او را بهَعنوان نویسنده و فیلمسازی میشناسیم که «سیمای زنی در دوردست» را نوشته و «در دنیای تو ساعت چند است؟» را کارگردانی کرده، میگوید: « آسمان برلین فیلم تاریخ است. کلام را و تنهایی آدمی را در دل تاریخ میبیند.»
فیلمنامه با این شروع تاثیرگذار مخاطب را به دنبال خود میکشاند:
۱۰۰۱- نمای درشت دستی روی کاغذی مینویسد بچه که بچه بود خبر نداشت که بچهست براش همهچیز جون داشت تاریکی تدریجی تصویر صدای دامیل: بچه که بچه بود با دستای آویزون راه میرفت دلش میخواست که جوی آب یه رودخونه باشه رودخونه یه نهر و این گنداب، یه دریا. –بخشی از کتاب-.
محاکمه
«محاکمه» مجموعهای از ۱۹ داستان و نمایشنامه از پیتر هانتکه است. بیشتر این داستانها حاصل سالهای اول نویسندگی هانتکه است؛ نویسنده جوانی که از طریق گورکی و داستایفسکی و کافکا و فاکنر با ادبیات پیوند خورده است و حالا خود دست به قلم برده است. نام این مجموعه از یکی از داستانهای کتاب برداشته شده و عنوان فرعیای هم دارد که در نسخه اول کتاب با ترجمه آرزو اقبالی روی جلد کتاب آمده بود. «محاکمه، تقدیم به فرانتس کاف» نام کامل کتاب است که مشخصا ادای احترامی به کافکا از سوی هانتکه است. محاکمه، رمان معروف کافکا، دستمایه خلق داستان کوتاهی با همین نام توسط هانتکه جوان شده که درواقع نوعی خلاصه و شاید بتوان گفت دنبالهای بر رمان کافکاست (از آنجا که پایانی بر داستان بیپایان کافکا قائل شده است). پیتر هانتکه بهَعنوان نویسندهای پیشرو (آوانگارد) در ادبیات آلمانی شناخته میشود که اصالت را به زبان میدهد. برای هانتکه بیمعناست که زبان وسیلهای برای زیبا جلوه دادن یک اثر یا واقعه به کار گرفته شود یا در مقابل، وسیلهای باشد که بیپرده در یک اثر ادبی از عقاید و اندیشهها بگوید. برای چنین نویسندهای اهمیتی ندارد که او را دنبالهروی فردی مثل کافکا بدانند و به همین جهت است که نهتنها در نام اثر بلکه در سراسر آن تاثیری که از کافکا پذیرفته را آشکار میکند. کافکا محاکمه را با این جمله شروع میکند: « بی شک کسی به یوزف کا . تهمت زده بود ، چون بی آنکه خطایی از او سر بزند ، یک روز صبح بازداشت شد.» و هانتکه این جمله را در ابتدای داستان کوتاه محاکمه نوشته است:
« چهکسی به یوزف کا تهمت زده است؟»